سرفصل آگاهی های این فایل شامل:
- تغییر شرایط را از تغییر عادت های روزانه ات شروع کن؛
- قدم های عملی برای هدایت شدن؛
- وقتی خداوند تعهد شما را می بیند، درها را باز می کند و نیازها را در لحظه، پاسخ می دهد؛
- جهان در هر لحظه به فرکانس های شما پاسخ می دهد؛
- وقتی فرکانس های شما متفاوت می شود، قطعا شرایط شما با فرکانس های جدید، بروزرسانی می شود؛
- تضادها فرصتی هستند برای غربالگری سره از ناسره؛
- ورودی های ذهنت را کنترل کن و هر ایده ی الهامی را اجرا کن؛
- روند تکاملی درک اصل و اولویت دادن به آن؛
- راهکار ریشه ای حل مسائل؛
- ذهن با ابزار ترس وارد می شود اما کار شما، همکاری کردن با ایمان درونی است نه با ترس های توهمی ذهن؛
- وقتی تغییرات بنیادین در ذهن ایجاد می شود، خیلی از ترس های واهی ناپدید می شوند؛
- خداوند مثل یک دستگاه فرستنده، مرتباً در حال ارسال الهامات است؛
- وقتی شما با فرکانس خداوند هماهنگ می شوی، قادر به دریافت الهامات می شوی؛
- تضادها، هدایت شدگان را از گمراهان سرند می کنند؛
- به اندازه ای که به وجه منفی تضاد تمرکز می کنی، گمراه می شوی؛
- به اندازه ای که به وجه مثبت و رشد دهنده تضاد تمرکز می کنی، به مسیر رشد بیشتر، هدایت می شوی؛
- فرکانس ایمان، با فرکانس نگرانی بیگانه است؛
- نمی توانی همزمان ایمان داشته باشی و نگران هم باشی؛
- نشانه ایمان، اطمینان قلبی است ؛
منابع مرتبط با آگاهی های این فایل:
دانشجویانی که به آگاهیهای دوره روانشناسی ثروت 3 عمل می کنند، این مفهوم را با پوست و خونشان تجربه کردهاند که:
- اتصال به جریان “هدایت”، چه جنسی دارد؛
- چه باورهایی این اتصال را باز نگه می دارد؛
- و چه باورهایی، به قول قرآن، فرد را در برابر درک هدایت ها، کور و کر و لال می کند؛
“پیرویِ بی چون و چرا از الهامات“، ما را در زمان مناسب در مکان مناسب قرار می دهد و با شرایط و اتفاقات مناسب هم-نشین می کند.
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری live | عمل به الهامات قلبی214MB49 دقیقه
- فایل صوتی live | عمل به الهامات قلبی47MB49 دقیقه
به نام خداوندبخشنده مهربان
سلام به استادعزیزومریم دوست داشتنی که منودست به قلم کردکه کامنت بنویسم بادوره خانه تکانی ذهن.
تعهدچقدراین کلمه آگاهی داره ومعنی که الان دارم درکش میکنم .یادم میادوقتی شرکت کارمیکردم بااستادآشناشدم و3یا4ماه بودفایلهای رایگان روبقول معروف می جویدم.صبح آفتاب نزده توی تاریکی می اومدم ایستگاه اتوبوس وهندزفری سیمی رومیزاشتم توی گوشم تااتوبوس بیادوبعدتاشرکت گوش میکردم وتوی شرکت گوش میکردم ازشرکت می اومدم بیرون تاخونه گوش میکردم بشقاب ناهارومیبردم تواتاق میخوردم وبعدتاشب بازم گوش میکردم اولش نمیفهمیدم ولی کم کم کلمه هاروداشتم درک میکردم ایمان،دیدن نشانه ها،خیربودن هراتفاقی.وقتی اداره کاربرای اولین بارحقوقهاروبیشتراز50درصدافزایش دادوهمه نگران بودن که یعنی مدیرماهم افزایش میده چون ماخصوصی بودیم وازخیلیا شنیده بودیم که باترفندهای زیادافزایش نداده بودن ومن میگفتم مدیرمافرق میکنه اون خیلی آدم خوبیه والبته بودوهست.من خیلی چیزاازش یادگرفتم وموعداولین حقوق که رسیدافزایش ندادومن فهمیدم خدابرای من چیزدیگه ای خواسته ناراحت نشدم وگفتم چرابایدهرسال من بایدچشم بدوزم که حقوقمواداره کارتعیین کنه ویک مدتی بودتوی فکراین بودم که چقدربایدبرای دیگران کارکنم توی اوضاعی که وضعیت کشورازنطراقتصادی داغون بودویک روزبنزین ویک روزشلوغی خدابه من این ایمان رودادکه به مدیرمون گفتم من تا3ماه دیگه بیشترنمیتونم براتون کارکنم واستعفادادم چون اول که اومده بودم مدیرعزیزمون گفته بوداگرخواستیداستعفابدید3ماه قبلش بگیدبه من برنامه هاموبچینم.وبااین ایمان که من قدم اولوبردارم قدم بعدی به من گفته میشه.مدیرعزیز گفتن چیزی شده که نمیخوای بیای گفتم میخوام تمرکزکنم روی کاری وانصافاانسان خیلی خوبی بودن.من اومدم بیرون ویک ایده داشتم قبل کارکردن روی خودم وبه تعویق افتاده بوداونوانجام دادم واصلاانگاراون ایده اینقدرترمزداشت که بعدا فهمیدم که چرانشد.وقتی نشدنصف روزیایایک روزحالم بدبودودقیقا همون موقع داشتم یکی ازجلسه های قدم 7روگوش میدادم که هراتفاقی بیفته درجهت پیشرفته وخیره وباگریه میگفتم یعنی ازاین ایده بهترمیخوای بدی.نمیدونم اصلا یک هفته شدیازودتریک ایده سرراهم قرارگرفت که قبلا توی فکرم رویامیساختم دربارش.
من همیشه دنبال کاری بودم که سرمایه نخوادوراحت باشه دوستش داشته باشم وخیلی مزایای دیگه .وخودش بودواون تعهدکه ورودی هاروکنترل میکردم ذهنموازهمه چیز خالی کرده بودم پشت سرهم نتیجه هاوالهامات می اومدحتی کوچکترین چیزهامثل وقت دکتر.به طورعجیبی یادم رفته بودساعتموعقب کشیدم وتوی ذهنم روزقبلش داشتم می چیدم که ساعت فلان میرسم وساعت فلان میام بیرون.
ودوساعت زودتررسیده بودم واگه دیرترمیرفتم اصلا تایمم درست در نمیومدووقتی توی تاکسی فهمیدم اشکم دراومد وخیلی معحزات دیگه مثل پیداکردن تولیدکننده واسه کارم….
الان دوباره گیری کردم ومیدونم تعهدیادم رفته وورودی روکنترل نمیکنم فایلهاروکم گوش میکنم ومعجزات کم شده.والان فهمیدم چرامعجزات کم شده.من بایدتعهدداشته باشم اون زمان هرچی توذهنم میخواستم میشدهیچ جانمیرفتم وهیچکس هم گله نمیکرد چون خودموبسته بودم به فایلهاوالبته کنترل ورودیها.
تعهد،تعهد،تعهد.
الان توزمانی ازکارم هستم که به معجزاتش نیازدارم که اشکمودربیاره پس بایدتعهدم نشون بدم.
سپاسگزارم ازمریم جان واستادعزیز به خاطراین دوره وخدایاشکرت که هدایتم کردکه بفهمم الان بایدمدارم تغییرکنه بایک جهاداکبردیگه.