سرفصل آگاهی های این فایل شامل:
- هدف های بزرگ، با قدم های “کوچک اما متوالی” محقق می شوند؛
- وقتی کاری را به اتمام می رسانی که در شروع سخت به نظر می رسید، اعتماد به نفسی که از “توانستن” در وجودت ساخته می شود، از هر نتیجه ی بیرونی، سازنده تر و رشد دهنده تر است؛
- به طور مستمر اما تکاملی، از دایره محدودیت های ذهنت، فراتر برو؛
- نتیجه پشتکار و ادامه دادن؛
- چگونه مقاومت های ذهن را درباره “امکان پذیر بودن خواسته” کم کنیم تا ذهن نسبت به اجرای ایده های الهامی در راستای خواسته، دست به کار شود؛
- همیشه قدم بعدی وقتی هویدا می شود که قدم کنونی را برداری. زیرا توانایی لازم برای برداشتن قدم بعدی، “در طی اجرای این قدم” در وجود شما ساخته می شود؛
- در مسیر هدف، خودت را با دیگران مقایسه نکن. بلکه قدم کنونی را با قدم های قبلی خود مقایسه کن؛
منابع مرتبط با آگاهی های این فایل:
“تغییر شخصیت” و تغییر باورها، یک مسیر تکاملی است؛ مهارت کنترل ذهن، یک مسیر تکاملی است؛ پرورش ایمان و غلبه بر ترسها، یک مسیر تکاملی است. برای همین، “رشد” یک مسیر تکاملی است.
اما آنچه ما را متعهد به پیمودن روند تکاملی رشد می کند، زنده نگه داشتن انگیزه هایی است که از دل برخورد با تضادها در وجودمان ساخته شده است. آنچه این انگیزه های درونی را مرتبا تغذیه می کند، نگاه بهبودگرایانه ای است که به ما پیشنهاد برداشتن قدم های کوچک اما مستمر را می دهد. در مقابل، آنچه انگیزه ها را نابود می کند، نگاه کمالگرایانه ای است که نهال تازه جوانه زده ی انگیزه های درونی را از ریشه می خشکاند.
در فرایند رشد تکاملی، “بهبود گرایی های مستمر”، نقش “انگیزه ساز و جاده هموار کن” را بازی می کنند و کمالگرایی نقش “راهبندان و سنگ اندازی در مسیر”.
کمالگرایی به معنای نادیده گرفتن قانون تکامل است. کمالگرای یعنی عدم درک قدرت قدمهای کوچک اما مستمری که هر بار توانایی های درونی ما را رشد می دهند. قدم هایی که هر بار به ما بازخورد می دهند تا قدم بعدی را چطور هوشمندانه تر برداریم و تصمیم هماهنگ تر با خواسته ها را اتخاد کنیم. کمالگرایی به معنای مقایسهی نتایج قدمهای اولیه خودت با نتایج صدمین و هزارمین قدمهای افرادی که از مسیر تکاملی رشد آنها اطلاعی نداری.
کمالگرایی یعنی بر علیه خودت بودن. یعنی نبردی درونی برای طی نکردن تکامل و تقلایی دائمی-اما بینتیجه- برای گرفتن تأیید دیگران و ثابت کردن خودارزشمندی ات به آنها. مسئله مهم این است که وقتی در این دام میافتی، هیچ نتیجهی قابل توجهی، تو را خوشحال و راضی نمیکند که بخواهی بوسیله آن، تأیید دیگران را بگیری. چون آن نتیجه بی نقص مدّ نظرت، هرگز از راه نمیرسد و این مسابقه بر علیه خودت هرگز تمام نمیشود زیرا کمالگرایی، همواره یک قدم از شما جلوتر است. برای همین، هرگز به اندازهی زمانهایی که بازیچه کمالگرایی شده ای، به خودت ظلم نکرده ای.
پیشنهاد کمالگرایی، همیشه این است که «سنگ بزرگ اول بردار» و به قولی، سنگ بزرگ، علامت نزدن است. قبول این پیشنهاد، نه تنها مسیر را برایت سخت و سنگلاخی می کند، نه تنها از مسیر لذت نمی بری، بلکه نتیجه دلخواه نیز، همواره دور از دسترس است. زیرا طبق قانون، یک مسیر ناهموار و نا شاد، هرگز به نتیجه ای شاد و راضی کننده ختم نمی شود.
پیشنهاد کمال گرایی، بی نقص عمل کردن است و قبول این پیشنهاد، آنقدر تو را درگیر حساب و کتاب برای اشتباه نکردن میکند، که فرصتی برای تمرکز بر اصل نمی ماند. اصل لذت بردن از مسیر رشد است. اصل، دیدنِ نشانههای هدایت و دریافت ایدههای الهام شده است. اصل، بهبود قدمهای بعدی به کمک باز خورد گرفتن از قدم های قبلی و بهره برداری از درسهای آنهاست. اما تنها وقتی قادر به تشخیص اصل می شوی که فرایند تکاملی رشد را درک کنی، کمالگرایی را کنار بگذاری و بهبود گرایی را راهنمای راه خود کنی تا به قول قرآن، بینا شوی:
قُلْ هَلْ یَسْتَوِى الْأَعْمَى وَ الْبَصِیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِى الظُّلُمَاتُ وَ النُّور
بگو: «آیا نابینا و بینا برابرند، یا تاریکى و نور یکسان است؟»
آگاهی های دوره «شیوه حل مسائل زندگی» راهنمای کاملی است برای “درمان بیماری ذهنی کمالگرایی” و پرورش راهنمایی درونی به نام “بهبود گرایی مستمر” که هماهنگ با قانون تکامل است و نه تنها نتایج را پایدار می کند بلکه شما از مسیر رشد، لذت می بری.
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری live | شباهت باورهای محدود کننده با علف های هرز209MB14 دقیقه
- فایل صوتی live | شباهت باورهای محدود کننده با علف های هرز13MB14 دقیقه
همانا خداوند و فرشتگان و انسان ها درود می فرستند بر حسین عباسمنش و زوج آسمانی اش.
این نامه برسد به دست شخص خودت و خانم شایسته…
هم اکنون من تسلیم تسلیمم… تسلیم این انرژی لایزال درون… تسلیم حق و حقیقت… تسلیم رب جهانیان … تسلیم قوانین و حکم و کلامش .
استادم، راهنما و الگویم… به خدا سوگند نمیدانم چه بگویم نمیدانم از کجا شروع کنم به گفتن…
استاد الان من در بیرون از شهر در یه منظره فوق العاده و رویایی روی یه تپه بلند دارم عشق میکنم … گفتی این موقع ها بهار که میشه توی دهاتمون در مناطق کهگیلویه و بویراحمد بینظیر و رویایی هستش… آره کاملا حرفتنو عمیقاً تأیید میکنم، چرا که خودم الان دارم هر روز این حسو تجربه میکنم… الان صدای گنجیشکا و پرنده ها و نسیم ملایم بهاری اطرافم موزیک پس زمینمه… صدای بازی بچه ها دوست داشتنی از تپه ی اون وری میاد … یه شبان هم داره با گله و گوسفنداش خوش میگذرونه… قربون خدا برم من صدای دو تا جوان رو هم همین الان میشنوم که دارن با صدای بلند یار یار و دی بلال میخونن، عجب سمفونی خفنی شده ها …. خدایا شکرت
دیشب تا نیمه های شب داشتم کامنت میخوندم چرخ میزدم توی پروفایل دوستای گلم … کاره همیشگیمه … آره بدون هیچ صحبت و نظری خفته و آروم میخونم و میگردم تا چیزی پیدا کنم … تا خودمو، نقاط ضعفمو،دیگران رو ، پاشنه های آشیلم و باور مخرب و شرک آلودی که دارم. کاملاً هدایتی، هدایت شدم به چیزی که مدتهاست با منه و من اون رو دیگه پذیرفتم و جزو لاینفک وجود من بود…
«کمال گرایی»… موقعی که وسطای اون کامنت رسیدم دیگه کلا آف کردم … تموم وجودمو درگیر کرد… انگار این همون چیزی بود که مدت ها دنبالش بودم … سکوت تمام وجودمو فرا گرفت …. خدایا چه شده من تا بحال اینقدر در خودم فرو نرفته بودم … عرق کرده بودم… سرم داغ شده بود. در دل شب زدم بیرون توی کوچه ها و خیابان . هی راه میرفتم و با خودم حرف میزدم… آری … او بود … مدت ها بود که دنبال مهمترین اشکال و پاشینه آشیلم میگشتم … بالاخره وقتش فرا رسید و بهم الهام کرد … با احساسی بسیار عجیب آمدم و نزدیکای اذان صبح بود . رفتم حمام … احساس کردم که رسماً مدارم تغییر کرده … بهترین تشک و پتوی نرم و تازه و بالش مناسب رو پهن کردم . از خدایم خواستم که مرا چند ساعت بعد بیدار کند. اونقدر این روزا دارم کار میکنم که حدونساب نداره … حتی وقت خوابیدن هم ندارم … چهار ساعت بعد به طور معجزه آسایی بیدار شدم … چراکه من تا پیش از این سابقه نداشته که اینقدر سبک و کم بخوابم … خوابم به شدت سنگینه…
امروز صبح به خدا گفتم که از کجا شروع کنم برای حل این غول وحشتناک کمال گرایی… گفت مثل هر روز حرکت و اقدام کن نگران نباش …. همین جور اومدم سایت ببینم فایل جدیدی اومد یا نه … فایل جدیدو باز کردم دیدم توی متن از کمال گرایی میگه … وای وای وای دیوانه شدم رفت … خدا رسماً بهم پیام داده که میلاد دقیقاً همینه درست فهمیدی …
مریم خانم گل، فرشته خدا … تو رسماً یه نابغه ای تو دیگه کی هستی … انگار این متن فقط برای من نوشته شده… جواب تمام آنچه که باید میدانستم را در کلام بی نقصت یافتم … میدونی گاهی وقتا به یه آیه هایی از قرآن که میرسم نفسم بند میاد، قفل میکنم ، اونقدر که سنگین و ثقلیه و پراز آگاهیه … این نوشته امروز تو روی این فایل همچین حسی بهم داد… باید این فایل و متن رو از الان هزاران بار گوش بدم و بخونم. باید این متن طلایی رو روی بدنم تتو کنم . باید رو در و دیوار بنویسمش باید توی مغزم حکش کنم… کمال گرایی در تمام طول زندگیم منو متوقف کرد… از همون کودکی تا به حال همراهم بود … توی بعضی مواقع کمکم کرد ولی در مجموع کر و کورم کرد… داستان از این قراره که من از همون اول همه چی رو تمام و کمال میخواستم … خودمو … اطرافیانمو… هدف و شغلمو … افکار و خواسته هامو … یا همش یا هیچی… گفتم چیه احساس خفگی میکنم … گفتم چیه احساس کمبود میکنم … گفتم چیه احساس ضعف و حقارت میکنم … گفتم چیه احساس حسادت میکنم و ناخودآگاه همش چشمم دنبال نتایج دیگرانه و خودمو همش با دیگران مقایسه میکنم …. پس بگو چیه… همش بخاطر این مرض کمالگرایی هستش ….
استاد بذار واضح و رک بگم؛ باورت نمیشه که این مرض اونقدر در وجودم رخنه کرده و وخیمه که خودمو با خود شخص شما مقایسه میکردم.. نه فقط با تو با همه چیز و همه کس ، بخدا دست خودم نبود و به طور کاملا سیستماتیک و خودکار مغزم این کارو میکرد … مثلا رونالدو اخیرا یه چالش راه انداخته که توی اون کلیپ فکر کنم بیش از ۱۴۰ تا حرکت شکمی توی یه دقیقه انجام داد… ذهن من سریع بهم فرمان میداد که وقتی رونالدو هم این کارو میکنه تو هم باید از پسش بربیای… توی هر شرایطی باور مسموم کمالگرایی همه چیز رو ایده آل و بی نقص ازم میخواست… نابودم کرد… یعنی واقعاً اگه این بیماری خاص همراهم نبود چه کارایی رو عملی میکردم .وای نگو …..
در مورد کامنت نوشتنم هم همینطور بود برام … بارها و بارها خدای درونم بهم میگفت میلاد برو از خودت نتایج و نشانه هات بنویس، با دوستات تبادل نظر کن ، از قانون و خدا بگو، از خودت رد پا بذار ولی این سد محکم اجازه نمیداد …. با خودم بارها و بارها فکر کردم که چرا اینجوری میکنم من … هی الهام میومد که میلاد این قدم کوچیکو بردار تا رشد کنی ولی سرکوبش میکردم… کمالگرایی و غرور درونم بهم میگفت که بذار نتایج شگفت انگیز مالی و کاری پیش بیاد بعد بیا از خودت و خدا بگو …..
دوستای عزیزم ذهن خیلی زیرک تر و خطرناک تر از این حرفاست. عیب ها و باورهای محدودکننده درونمون رو برامون زیبا و موجه جلوه میده. نعمت ها و زیبایی ها و نتایج رو برامون کم و ناچیز جلوه میده..
خودم نتایج بسیار زیاد و نشانه های روشنی رو توی این مدت کوتاه شش ماهه که توی سایت بودم بدست آوردم که شوک مثبت عجیبی به زندگیم داده…
سید حسین عزیزم… این قسمت رو برای خود خودت مینویسم… در بعضی فایل هات از گذشته خودت و باورهای پدرت گفتی … باور کن زندگی من از اول تا چندی پیش که وارد این بهشت رضوان شدم، جهنم تمام عیار بود . اونجا ها که از باورهای غلط پدرت و فشارهایی که متحمل شدی خیلی تعجب نکردم . پدر من یه چیزی ورای پدر شماست که اصلاً نمیشه دربارش حرف زد… مردم منطقه ما اصلاً انگار مال یه جزیزه دورافتاده از مناطق گمشده افریقاس… اصلاً یه وضیه… ولی من از همان کودکی خدا را درونم حس کردم … همیشه همراهم در هر شرایط سختی … خلاصه من حاضر نبودم زیر بار آداب و رسوم این قوم فرهنگ برم … میدونستم که انگار خدا داره منو جلو میبره … دوست نداره منو در این جزیره شرک و کفر تنها بذاره…
گذشت تا با تو به طرز معجزه آسا و البته طبیعی آشنا شدم … چرا طبیعی؟ چون حقم بود ، در مدارش بودم، دنبال هدایت و نجات بودم، پرسش های کلیدی و درخواست های زیادی از خدا و جهان داشتم…
استاد عزیزم، سید حسین عباس منش از اولین فایلی که ازت دیدم یه حسی بهم گفت که این از جنس خداست، این واقعیه ، این فیک و تو خالی نیست…. ولی چه کنم که من تابع ذهن بودم نه دل… من هیچ وقت تو کتم نمیرفت که شاگردی کسی رو کنم… چون خودمو خاص و تافته جدا بافته میدیدم … نمیتونستم بپذیرم شما رو … نه فقط شما، هیچکس. تو این دوره زمون هرکی برای خودش یه بت تعصب داره… یکی پدر و مادر ، یکی همسر و فرزند ، یکی فلان آدم مشهور و موفق، یکی رهبر و رئیس و فلان شخصیت سیاسی، یکی شهدا ، یکی امام حسین یا بقیه امامان و پیامبران، یکی هم تو …..
ولی من به این راحتی پیرو شخص خاصی نمیشدم.و یه احساسی درونم فریاد میزد که باید قلمرو خاص خودتو راه بندازی…
خلاصه بگذریم و بگذریم … حسین تو اصلاً متوجهی که چکار کردی؟؟؟ من که هنوز نمیتونم یه همچین جنبش عظیمی رو هضم کنم … دیوانه کنندس… پسر تو مصداق بارز رسل هستی… مومن واقعی… مسلم … مصلح… تو دیگه مرزهای خوب بودنو جابجا کردی پسر … اینو منی میگم که پارسال دوست داشتم خفت کنم …. زورم میومد که یه نفر به این حد از یکتاپرستی و درک عجیب قرآن برسه… میگفتم بابا نه مگه میشه، این داره نقش بازی میکنه. خودمو گول میزدم … حرفاتو گوش میدادم کم کم بهم نفوذ کردی و دوستدارت شدم ، ایمان آوردم و تا حدی عمل کردم نتیجه گرفتم…
بعد از اولین و آخرین کامنتم درسایت ….. ووویییییژژژ…. افتادم ته دره و سر نقطه اول… پنج ماه از آموزه ها و فضای سایت به کل فاصله گرفتم … اونم با چند تضاد و ناخواسته شدید…. من در این مدت دوری از سایت چیزهایی رو تجربه کردم که الان دارم بهشون فکر میکنم وحشت میکنم …. جهنمی بدتر از قبل…. اسفند ماه که خداوند و جهان وادارم کردند که برگردم فهمیدم که قضیه از چه قراره:
این رو جدی بخونید دوستان: اگر میخواید که در این راه ثابت قدم بمونید باید کاملا تسلیم رب و کلامش بشید … باید استاد رو عمیقاً باور کنید و عاشقش باشید تا بتونید حرف ها ، عمل، مدارشو درک کنید
اگه ایشون رو هی توی ذهنتون نقد کنید و قبولش نداشته باشید، مطمئن باشید مطابق قانون شما از مدارشون خارج میشید و نمیتونید ادامه بدید… شک نکنید … من سرم به سنگ خورد، درس خودمو گرفتم
دوستای عزیزم، تعهد … تعهد .. پایداری و ادامه دادنه که شمارو در این مسیر نگه میداره… قانون ساده و ثابته … درک کنید و بفهمینش، و عمل کنید … ایمان و عمل..همین… و همواره و هرروزه تکرار کنید تمرین کنید … اونقدر انجام بدید تا ماهر و حرفه ای بشید مثل استاد
من الان دیگه عاشق استادم هستم …. من الان عمیقاً عاشق خدام هستم … عاشق خودم هستم … عاشق تک تک اعضای فعال سایت هستم … این عشق همیشه جاری بود ولی اجازه جاری شدن بهش نمیدادم… اشک هایم دیده را چشمانم گرفتند …. مریم عزیزم نمیدونی اولین فایلی که ازت دیدم(فکر کنم گزارش قدم اول) چقدر ذهن نجواگرم قضاوتت کرد، حس خوبی بهت نداشتم، ولی الان از ته دلم دوست دارم و تحسینت میکنم … زن به توانمندی تو ندیدم … چه مداری داری تو … قشنگ حس میکنم که استاد در کنار تو بی نهایت عشق و خوشبختی رو تجربه میکنه …
اونقدر حرف نزدم تا این حجم از خطوط شکل گرفت …
راستی استاد خیلی خیلی حرف ها دارم که بزنم. ولی کامنتم خیلی طولانی میشه
من اصلاً گوشی و اینترنت ندارم … این یه موهبت الهی بود برام … چقدر راحت ترم که گوشی و مجازی ندارم … با کسب تجربه فهمیدم که گوشی و فضای اینترنت به درد من نمیخوره، لااقل در این برهه زمانی… الان هم با تبلت خواهرم دارم کامنت میدارم.
این روزها اونقدر مشغولم و دارم کار میکنم که نمیدونم کی شب میشه کی روز … شبا تا صبح به عشق هدفم و درک و عمل به قوانین خوابم نمیبره … غذامو روی میز کامپیوتر میخورم … اصلاً وقت ندارم که به ناخواسته هام توجه کنم … تمام توجه و تمرکزم روی خواسته هامه…
برای سایت هم خدا نقطه اتصال یکی از دستاشو میفرسته تا به سایت وصل شم … با کیفیت عالی دانلود میکنم… صفحات و کامنتا رو روی چند صفحه باز میکنم و در حالت آفلاین میخونم … اینو میگم که اگه بخواید تغییر کنید و متعهد و با انگیزه باشید، کمبود امکانات هم نمیتونه مانعتون بشه… شبانه روز دارم در راستای هدف مقدسم گام برمیدارم ….
از عشقم از خدایم میخواهم که مرا در این مسیر ثابت قدم نگه داره.
از رب عالم تمسک میجویم و چنگ در ریسمان الهی میزنم… تا ابد…
هم فرکانسی های عزیزم شما مثل من بخیل نباشید و آگاهی ها و نتایج و نظرات ارزشمندتون رو به اشتراک بذارید…من مخاطب همیشگی کامنت هاتون هستم و با عشق و حوصله میخونم…
هر موقع بهم گفت میام با عشق مینویسم
با وجود مشغله و شرایطی که دارم سعی میکنم بیشتر و بیشتر فعال باشم . عاشششسقققتتتتووونننمممم
ممنون و سپاسگزارم دوست گلم. امیدوارم که هرجا هستی شاد و شنگول باشی. خیلی خوشحال شدم که کامنتم به شما کمک کرده و مفید واقع شده. در پناه خدایم شاد سالم ثروتمند و رستگار باشید
سلام به تو دوست عزیزم. دختر تو معرکه ای… توی این سن کم، تو چقدر رشد کردی. آفرین و هزار آفرین بر تو بخاطر تلاشت و عمل به قانون…
این نشون میده که هیچ چیزی نمیتونه مانعمون بشه…
شک نکن که به خواسته هات میرسی عزیزم…
خیلی کار خوبی کردی که از نتایج عالیت گفتی.
با عشق و انگیزه ادامه بده و در این مسیر محکم قدم بردار.
در آغوش رب العالمین … خدا به همراهت نوگل تازه شکفته
سلام و درود بر الهه عزیزم. جالبه که همین چند روز پیش که داشتم توی صفحه چندتا از از دوستان کامنت میخوندم، اسم تو رو چند بار دیدم و کامنتاتو خوندم.. واضحه که داری با عشق و تعهد روی خودت کار میکنی.
قلب صاف و زلالی رو داری عزیزم … وجود سرشار از توحیدتو احساس میکنم.
در گذشته فکر میکردم که خدا فقط و فقط مال خودمه و بس… اگه کسی از ایمان و خدا حرف میزد احساس حسادت گونه میکردم و خدا رو تنها متعلق به خودم میدونستم … یه جور احساس تملک به خداوند…
اینا همش باور کمبود بود…
همه ما قسمتی از خداوندیم و به به اندازه بهش دسترسی داریم… خدا برای همه س … خدا فراوونه فراوون… خدا همچیه… خدا همَس… خدا بی انتهاست …
خیلی خوشحالم که کامنتم شما رو به وجد آورد. از ته دلم نوشتم … اون بهم گفت وقتشه که بنویسی ، من هم با جان و دل تابع ندای الهی درونم هستم. خیلی خیلی سپاسگزارم گزارم از وقتی که گذاشتی و کامنت الهی منو خوندید. مرسی عزیزم .
همواره بهش وصل باشی…💜❤💕😆😆✊✊😘😘
باران خانم عزیزم سلام… مرسی از اظهار محبتت… خدا رو شکر میکنم که بابت دوستان عزیزی مثل شما… منم از ته دلم بابت موفقیت هاتون و خلوصتون بهتون تبریک میگم..
امیدوارم که همواره به خدا وصل باشید…
اون منو وادار به نوشتن کرد و از اعماق وجودم نوشتم…
دوستون دارم… وجودت همیشه الهی 💜💜❤❤😘😘
سلام دوباره به الهه عزیزم…
نمیدونی چه حال و احوالی دارم … غرق در شور و شوق الهی ام ، غرق سپاس گزاری ام ….
کامنتت منو متاثر کرد… بغض کردم… و دارم از شوق معبودم گریه میکنم.
کامنتت سرگذشت یکی از بزرگترین معجزات زندگی من بود. دقیقا من هم همچین اتفاق و احساسی رو تجربه کردم. موقعی که داشتم متنتو میخوندم کاملا احساس همذاتپنداری کردم چرا که انگار این خود من بودم که این کامنتو گذاشتم…
از دیروز تا حالا خیلی مشغول بودم… وقت سر خاروندن نداشتم اومدم سایت دیدم ذهنم آمادگی خوندن این همه کامنت بینظرو نداره … از خدا خواستم کامنتی رو بخونم که باید بخونم و بهم نشونه بده … هدایت شدم به نوشته الهی تو…
داستان ازین قراره که چندین ماه قبل در یک مخمصه و تضاد بزرگ گیر کردم چرا که میتونست سرنوشت و آینده من رو تغییر بده …. همه میگفتن که کارت تمومه و نمیشه… راست هم میگفتن و از لحاظ قانونی و منطقی نمیشد کاریش کرد. ولی من به کسی باور و ایمان داشتم که حلال هر مشکلیست… من از خدا چیزی میدانستم که آنها نمیدانند… یادش بخیر چه ایام عجیبی بود… با ایمان و توکل بر الله یکتا رفتم شهر دیگه برای پیگیری و حلش …. اون روز هیچ وقت یادم نمیره که با چه آرامشی اقدام کردم. گفتم پروردگارا من تسلیمم خودت نشونم بده که قانون برای غیر ممکن ها هم جواب میده …
انگار دنیا بسیج شد که کار منو راه بندازه … رفتم اون اداره دیدم خیلی شلوغه، مدارکمو آوردم بالا… خانم کارمند اون اداره سردرگم و عصبانی بود، همین که چهره شاد و آرام منو دید بهم لبخند زد و ازم مدارکو گرفت توی اون صف و شلوغی بقیه رو بیخیال شد و کار منو انجام داد… کارمو انجام داد و گفت حله و برو فلان اداره و فلان اداره تکمیلش کن … برق از سرم پرید و رفتم بیرون بغض کردم و تو دلم فقط خدارو شکر میکردم و قوانین ثابت خدا رو تایید و تحسین میکردم … کار اصلی توی اداره بعدی بود که مسوول اونجا نه سوالی و نه گیری ، سریع فرم و برگه رو ازم گرفت و گفت کارت حله و برو به امان خدا… شاید ۲۰ ثانیه هم نشد … دیگه زبونم قفل شد از حمد و ثنای عزیزترینم… یا رب داری دیوونم میکنی هااا… با این طرزی که تو سورپرایزم میکنی میمیرم و کف خیابون از ذوق غش میکنم… رفتم برای خودم هدیه بخرم، رفتم بزرگترین کتاب فروشی و با عشق از خدا خواستم بهم یه کتاب عالی معرفی کنه، دیدم چشمم به چهار اثر فلورانس اسکاول شین خورد، کتابی که استاد هم بارها خوندنش و توصیش کردن، راز راندا برن رو هم پیدا کردم و برداشتم ، با عشق برای خودم هدیه کتاب خریدم و چقدر احساس خوبی داشتم … خلاصه همینطور رفتم اداره بعدی اون هم خیلی شلوغ بود ولی خدا و فرکانس هام کار خودشو کرد …. کارمند اونجا هم با احترام و خوشرویی کارمو سریع راه انداخت …. شاید باورت نشه ولی کل کارم در مجموع یه ساعت هم نشد ….به همین سرعت و آسونی … اون رو دیگه سر از پا نمیشناختم و مات و مبهوت فضل و رحمت خدا شدم …. یادش بخیر …. بهم گفت برو توی سایت بنویس از این نتیجه بی نظیر ولی چکنم که آفت غرور و کمال گرایی امانم نداد، خواستم با شوق برای استاد و دوستان عزیزم بنویسم ولی الهام درونم رو سرکوب کردم… در عوض در دفتر شخصی شکرگزاری و اهدافم اون جریان کامل نوشتم و ردپا گذاشتم …
گذشت و گذشت تا به کامنت توحیدی تو رسیدم… خدایم بی نهایت سپاسگزارم که بهت الهام کرد که بنویسی… خدایم را بی نهایت سپاسگزارم که از زبان تو با من حرف زد… خدایا شکرت
بعد از مدت رفتم سراغ اون قسمت از دفترم.
در مقدمه اش نوشته بودم که :
(هیچ چیز برای خدا غیر ممکن نیست)…..«لوکاس مورا»؛ جمله ساده اما کلیدی ای که لوکاس مورا ستاره تیم تاتنهام بعد از اون شب جادویی در مصاحبه اش گفت… شبی که با هتریکش و کامبک رویایی جنون را در فوتبال روانه کرد…
آری هیچ چیز برای خدا غیر ممکن نیست… کافیست همه چیز را به او بسپاریم…
الهه دوست داشتنی مرسی از حضورت و فعالیتت در سایت
از ذوق مرور اون معجزه بزرگ در دفترم زدم به کوه … الان با اینکه هوا تاریکه و سرد ولی چکنم که سرگشته محبوبم … زمانی میترسیدم برم توی تاریکی و ناشناخته ها … اکنون با شجاعتی که خدا بهم میده، نصف شب هم میزنم به کوه و دشت و باهاش خلوت میکنم و حرف میزنم… صدای سگای وحشی رو هم ازون ور میشنوم که دارن… صدای شغال و گرگ هم میاد.جای نگرانی نیست همه دارن تسبیح خدا رو میگن… خدا همه چیزو رام و مسخر ما کرده… راستی داستان رام کردن حیوونای یادم اومد، خیلی جالب و قابل تأمله. شاید بعداً ازش توی سایت بگم….
دوست دارم هم فرکانسی عزیزم…
بازم ازت ممنونم. همیشه بهش وصل باشی💜💜💜😘😘😘❤❤❤
الهه جان باورت نمیشه!!!! همین الان یه نشونه دیگه دیدم….
توی راه که داشتم مییومدم پایین به خدا گفتم تاریکه و من هیچ چراغی ندارم …. خودت چشم و چراغم شو تا با امنیت و آرامش برگردم… با عشق و آرامش داشتم مسیرو طی میکردم که یهو دو تا سگ گله جلوم درآمد و شروع به سروصدا کردن… اونم نه سگ معمولی و عادی، دو سگ وحشی گله بودن… اولش ترس غریزی اومد سراغم… با اینکه میتونستم مسیرمو عوض کنم و از یه را دیگه برگردم ولی سریع به خودم اومدم و فهمیدم که این یه فرصت و نشونس… بلافاصله الهام کرد که وقت ایمان و عمله… یکی از سگا سریع از مسیرم دور شد.. ولی یکی دیگه به شدت پاس میکرد و انگار تشنه خوردنم بود… گفت فرار نکن آرام باش و نترس… دیدم سگه ربروم نشست و آروم شد …. گفت حالا از کنارش با آرامش رد شو… باورت نمیشه انگار یه نیروی عجیبی منو برد جلو، به راحتی و آسونی از چند متریش رد شدم بدون اینکه واکنشی نشون بده… همینجور فقط نگام میکرد، به خدا راست میگن که تمام کیهان دارای فهم و شعوره، استاد توی یکی از فایلهای بینظیر آرامش در پرتوی آگاهی میگفت که همه چیز داری شعوره و فهمه… اتم …سلول… گیاه و درخت… حیوان… تمام اجزای جهان هستی…داشتم بغض میگرفتم که ندا آمد: این طبیعیه و حق تو هستش… همه چیز رام و مسخر توست … اومدم هم در سایت ثبتش کنم تا نشانه ای باشه برای کسانی که ایمان می آورد و هم در دفترم کامل شرح بدم و سپاس گزاری کنم…
آره بخدا راهش همینه باید با ایمان، عمل کرد و رفت توی دل ترس ها و ناشناخته ها
عاشقتم معبودا
درود بر تو آقا علیرضا گل… مرسی از محبتت. خوشحال شدم از کامنتی که برام گذاشتی. منم هم سپاسگزارم از حضورت، و امیدوارم که بهترین ها رو در این مسیر تجربه کنی عزیزم. همواره بهش وصل باشی💜💜😘😘❤❤
سلام و درود خدا بر تو، آقا محمد گل گلاب. جالبه که همین چند روز پیش اسمت مدام در صفحات مختلف میدیدم و نظرات ارزشمندتو میخوندم، چقدر عالی پیش میری تو پسر… ممنونم از کامنتی که برام گذاشتی. امیدوارم روز به روز در تسلط و عمل به قوانین بهتر شی… همواره و هر لحظه بهش وصل باشی دوست عزیزم 💜💜❤❤😘😘😘😘
سلام و درود خداوند بر الای عزیزم. منم دیوانه ی خودت و خدات شدم. کامنتت برام یه نشونه است.بعدا بهت میگم…
خیلی خوشحالم که پیامم مفید و جالب بود براتون. منم از ته دلم خدا رو بی نهایت شکر میگم بابت این مسیر سراسر نور، استاد گرانقدرم و دوست بینظیرش مریم خانم و دوستان ارزشمند و سپاس گزاری مثل شما… مرسی عزیزم بابت حضور و فعالیتت… همواره بهش وصل باشی💜💜❤❤😘😘😘