live | شباهت باورهای محدود کننده با علف های هرز - صفحه 7

627 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    nashmil گفته:
    مدت عضویت: 2437 روز

    سلااام و دورد بر پیام آور زیبایی ها..

    استاد عزیزم الان که دارم این نظر رو مینویسم ساعت 4 و 14 دقیقه صبحه و من طبق روال هر شبم در این دو هفته ی گذشته،شبانه روزم رو دارم با شما و تو این سایت میگذرونم..

    استاددد باز اشکم دراومد.

    این سری از اینکه که من چقدر چشمام به روی زیبایی های اطرافم بسته شده بود،تماممم این زیبایی های این فایل که شما بارهای بار براش سپاسگذاری کردین رو ما توی محل زندگیمون داریم،آسمان زیبااا وهوای پاک،برگای فسفری درختان،صدای پرندگااان…

    حتی مزرعه مون خیلی شبیه به پردایسه،دقیقا رودخونه از کنار زمینای ما رد میشه،صدای پرنده ها،سرسبزی بوته های ذرت که داخلش اونقدر وسیعه که خوف میکنی تنها بری داخلش،صدای خش خش برگایی که زیر پاته،سرسبزی گندمای اول تابستون که هنوز زرد نشده،کلی گوجه و خیار و لوبیای وخربزه های محلی که هر بار میتونیم با دستای خودمون بچینیم…

    واااای استاااااد شما الان منو با تمام زیبایی های مزرعه مون آشتی دادین…اشک تو چشام حلقه زده،میخوام سجده کنم و بگممم خدایااا منو ببخش،بگم خدایاااا اگه هر بار اومدم مزرعه و اون همه زیبایی رو دیدم باز حسم خوب نشده منو ببخش،بگم خداااایااااا اگه استاد عباس منش به اون جایگاه رسیده، به اون حد از آزادی زمانی و مکانی رسیده فقط به خاطر این دیدگاه زیبا نگرشون بوده..

    استاددد هر چی بیشتر بعضی قسمتهای آمریکا رو میبینم بیشتر متوجه میشم که چقدر شبیه بوکانه،شهر زیبای محل تولدم..

    درختاش،سرسبزیش،آب و هوای معتدلش،هوای پاکش،مردم مهربونش..

    استاد ممنونتونم که منو دارین با زیبایی های اطرافم آشتی میدین..به اینکه هر کجا باشم باید لذت ببرم،زیبایی ها رو ببینم و تحسینش کنم..

    چقدر این دو هفته که شب و روز تو سایت شما وقت میگذرونم از خودم راضییم..چقدر حس مفید بودن میکنم،چقدر خوشحالم،چقدر به خودم افتخار میکنم که هر بار از شما نکات بیشتری رو یاد میگیرم..

    من با پاک کردن تمام بزنامه های مجازیم اعم از واتساپ و تلگرام و اینستاگرامم چقدر در وقتم صرفه جویی کردم و تمام اون وقتایی رو که بیهوده صرف اونا میکردم الان با عشق و تعهد دارم تو این سایت صرف میکنم..

    استادد من یه عادت خوبی که دارم مثل شما از راکد ماندن و هیچ کاری نکردن تنفر دارم و باید هر روز تلاش کنم برای بهتر شدن و دقیقا روزی که از دیروزم بهتر نشده باشم عذاب وجدان شدیدی میگرفتم و حالا خوشحال و شادانم که دارم با وقت گذاشتن روی فایلهای بی نظیر شما از زمان و انرژیم به بهترین نحو استفاده میکنم..

    خیلی خیلی سپاسگذار خدا هستم که من رو هم فرکانس با شما قرار داده..

    دوستدار شما دختر برفی..(بفرین)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    Sh.f گفته:
    مدت عضویت: 1917 روز

    سلام استاد. من از زمان نوجوانی علاقه زیادی به مباحث خودشناسی داشتم. با اینکه تصور روشنی ازش نداشتم ولی گرایش و علاقه درونی برای مطالعه کتاب و مجله و شرکت در کلاس ها و سمینارهای این مبحث داشتم. در سه ماه اخیر برای رهایی از یکسری تنش های روحی ساعت های زیادی رو به مطالعه کانال تلگرام شما پرداختم. تا امروز خدا رو شکر می کردم که به واسطه این تمرین ها به آرامش رسیدم و امروز با مشاهده این فایل متوجه شدم که اون فشارهای روحی در حقیقت نعمت هایی ارزشمند در قالب تضاد زندگی من برای آشنایی با آموزش های شما برای ایجاد آگاهی و رشد الهی من بودند. از خانواده صمیمی عباس منش سپاسگزارم. 🌸🌸🌸🌸🌸💕

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    نفیسه محمدی گفته:
    مدت عضویت: 2282 روز

    سلام ،استاد مهربونم ، آخ که وقتی ایمیل میاد از سایت چقدر خوشحال میشم ، یه لبخند رضایت روی صورتم نقش میبنده

    الان ساعت ۳ نصف شبه ومن هنوز خوابم نبرده ، به قول شما خدای درونم بیدار شده وقتی هم اسم و حرف وحس خدایی بیاد وسط دیگه از خود بی خود میشی و انگار میگی کنترلت دست خودت نیست ، و میری به سمتی که میخواد ببردت، وصل میشی به جریان هدایتش ، وصل میشی به خودش ،

    امشب داشت بارون میومد ، صداش که میخورد به شیشه ها و کولرها نمیذاشت بخوابم و وادارم میکرد بیدار بمونم تا با صدای سمفونی طبیعتش باهاش عشق بازی کنم ، الان دیگه اگرم خوابم بیاد خودم نمیخوام بخوابم چون حسش بی نظیره ،پیش رفتم ، باهاش صحبت کردم ، مکالمه داشتم ، بهم حسش رو گفت اینکه چقد دوسم داره ،اینکه چقدر داره تلاش میکنه به مسیرم هدایت بشم ، الهی الهی ،من دورش بگردم بهش میگم عشقم بارونت قطع شد دوباره بفرست دارم با صداش حال میکنم ، دیدم دوباره تق تق صدای بارون به شیشه ها خورد ، آخه چی بگم ، چه میتونم بگم فقط اینکه اینقدر از شوق اشک ریختم که اشک چشم خشک شد و بغض احساسم رو حفظ کرده تا دوباره اشک ها سرازیر بشه ، بارون الهی هم داره بیشتر میشه ، من چقدر خوش شانسم که میتونم این تجربه احساس خداوندی رو داشته باشم . استاد از چی بگم از کدوم ماجرا امشب بگم ، از کدوم اتفاقش بگم که هر کدوم احساس منو به اشک رسوند . کم کم هدایت شدم اما جالب ترینش این بود که بعد از اون ایمیل این قسمت اومد که بقیه هدایتش بود و درست متن نوشته شده داشت بقیه آگاهی رو کامل میکرد .

    بله ، آگاهی که امشب باهاش تا اینجا رسیدم در مورد قدم قدم رفتن بود حالا براتون تعریف میکنم

    نمیدونم چیشد از کجا رسیدم به اینجا ولی داشتم با خودم مناجات میکردم ،داشتم سوال پرسش میکردم داشتم دنبال راهی برای رسیدن به حال بهتر میگشتم که اینجور شد

    یک بازی توی گوشیم دارم که فکر میکنم همه یا دارن ، یا داشتن ، یا حتما بازی کردن ، هر کی هم نداشته یا ندیده بره بگیره چون درکی که بهت میده چشمات رو از اشک خشک میکنه ،

    به نام 2048

    بازی هست که با جمع زدن اعداد زوج و دوبرابر شدنش باید جدول رو پرکنی به عدد 2048 برسی .این بازی رسم قدم قدم رفتن بهت یاد میده حالا بهت میگم چه جور، این نوشته بازی من و مکالمه خداوند با من بود

    شرح ماجرا

    بازی رو شروع کردم دوتا دو رو باهم جمع زدم ، بهم گفت 💗 آفرین دیدی یک کم روی باورهات کار کردی و احساستو خوب کردی نشونه های کوچولو رو دیدی .من فقط خونه به خونه دستم رو تکون میدادم و مسیر پیمایی میکردم 💗بهم گفت کارتو همینه فقط باید مسیری که جلوت هست رو بری ، دوتا شد چهارتا ، دوتا دو دیگه هم روی صفحه اومد بهم گفت 💗دیدی به راهت ادامه دادی بازم نشونه جدید اومد ، خیلی خوشحال شدم چون هم یک چهار داشتم هم دوتا دو ، بازم ادامه دادم یک دو دیکه ، یک چهار دیگه ، یهو دیدم دوتا چهارم شد هشت ، ذوق کردم و از بازی خوشم اومد ، چقدر شیرین اینکه تو فقط مسیر روبری و لذت ببری از اینکه جریان نعمت توی زتدگیت روانه ، و خودش داره میاد تو فقط داری راهی که جلوت هست رو میری خیلی نرم و آهسته ولی پیوسته ، چهار ها جمع خورد شد هشت، حالا دیگه هم هشت ها داشت زیاد میشد هم دو ها خودش میومد و با هم جمع میشد ، بهم گفت 💗عزیزم دیدی نعمت ها هست بازم برو اتفاق های خوب تو راهه ، ادامه دادم هم لذت میبردم از راه سادش هم از اینکه این همه نعمت بهم داده شد ، تازه داره نوید بهتر شدن هم میشه هشت هام با هم جمع شد شد ۱۶ وهمینطور هشت و چهار های جمع خورده و ۲ هایی که خود به خود میومد ، خوشحال بودم که برای اومدنشون هیچ کاری نمیکنم ، حواسم به جمع خوردن ها بود که یهو دیدم دوتا ۳۲ دارم چقد ذوق زده شدم ، ۳۲ ها تبدیل به ۶۴ ها و ۶۴ ها به ۱۲۸ ها و هنوز هشت ، چهار ،دو ها می آمد ، استاد قشنگم دیگه تو این مرحله گوشی توی دستم میلرزید به خودم اومدم دیدم چه طور نعمت هام این همه شد ،ولی گفتم ایست نکن ، برو هنوزم هست دختر نعمتها که تمومی نداره ، رفتم و رفتم دیگه افتادم روی غلطک فقط میخندیدم ، اشک میریختم ، خدای قشنگم رو شکر میگفتم ، توی این مرحله چقدر با خودم توی صلح بودم ، ۱۲۸ ها تبدیل به ۲۵۶ و یک عالمه ۳۲ و ۱۶ و۸ وپیش رفتم تا رسیدم به ۱۰۲۴ دیگه خوشحالی بعد خوشحالی ، یه حسی که این قدر ذوق زده بودم که دیگه بی جان شده بودم چه هیجانی داشت ، توی حال خودم بودم که داشتم از جمع خوردن اعداد لذت میبردم که دیدم بله دوتا ۱۰۲۴ با هم جمع خودن و و عدد ۲۰۴۸ روی صفحه نقش بست و این جمله که شما برنده شدید

    وای خدا من ، این بازی چه کرد با من ، چی گفت ، چه درسی ، چه حسی ، چه غوغایی، خدای من یک بازی اینقدر کن فیکون میکنه در من ، تو از هر راهی به من راه نشون میدی ، قربونت برم که چه کار کردی با من

    من از این بازی چی یاد گرفتم ؟؟؟

    🌸من توی این بازی راحتی زندگی رو فهمیدم

    🌸من فهمیدم که راه جلوی پام رو باید برم

    🌸من فهمیدم که نشونه ها رو جدی بگیرم

    🌸فهمیدم کمالگرایی نه سر داره نه ته

    🌸فهمیدم باید نشونه ها رو تحسین کنم

    🌸فهمیدم باید از مسیرم لذت ببرم

    🌸فهمیدم که اتفاقات وقتی می افتن که تو متوجه نیستی

    🌸فهمیدم خدا خودش کارشو بلده

    🌸فهمیدم همینطور که نتایج میاد و بزرگ میشه نشونه ها بازم میاد

    🌸فهمیدم که این مسیر نباس تکراری بشه باید سپاسگذاری و حس خوب رو حفظ کنم تا همیشه پر شور باشم برای قدم های بعد

    🌸فهمیدم سود مرکب چیه

    🌸فهمیدم که۲۰۴۸ فقط یه هدف بود ،ته ماجرا نبود چون میتونستی بازم بازی رو ادامه بدی و نتایج بزرگتر بگیری

    ای خدا من این بازی من رو به تو رسوند بعدشم که هدایت شدم به این فایل که ادامه همن موضوع و عدم کمالگرایی و قدم قدم رفتن هست

    من هنوز فایل رو ندیدم چون داره دان میشه ولی متن خودش گویای همه چی که ادامه هدایت منه هست ،

    استاد ساعت ۴ شد. بارون هم هی میاد باز قطع میشه ، خلاصه اینکه امشب بیقرار ، بیقرار شدم یاد این شعر افتادم

    امشب در سر شوری دارم امشب در دل نوری دارم

    باز امشب در اوج آسمانم رازی باشد با ستارگانم

    امشب یک سر شوق و شورم از این عالم گویی دورم

    از شادی پر گیرم برسم به فلک سرود هستی خوانم در بر حور و ملک

    در آسمان ها غوغا فکنم سبو بریزم ساغر شکنم

    در پناه الله ، در پناه رب ، هممون به مسیرش هدایت بشیم

    دوستون دارم ، دوست دارم بازم براتون بنویسم ولی دیگه دستام یارای نوشتن نداره ، چون تمام اعضای و جوارحم فقط در حال ستایش معبودشون هستن ، و میخوان در آرامش الهی سر بر بالین بذارن و به نیروی الهی متصل بشن ، شبتون خوش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    Listener گفته:
    مدت عضویت: 1953 روز

    سلام چقدر فرق می‌کنه با آگاهی قبلی لایو گذاشتن یا یهو لایو گذاشتن خود استاد میگن تو حرفاشون که یهو شد حرف زدن چون خروجی زیادی نداره به نظرم مثل همین لایو فقط هرچه زودتر میخواست تایم لایو پر شه بر خلاف لایو ۱۳

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    ۰۰ آبی ۰۰ گفته:
    مدت عضویت: 2141 روز

    سلام استادعزیزم.واقعا تکامل در لحظه به لحظه شما مشهوده.مهمترین تمرینی که ازشما یادگرفتم همین تکامله که اگر درست طی بشه کلی نتیجه بینظیر دنبالش میاره.ظاهر قضیه آسونه,ولی واقعا مثل راه رفتن یک بچه هست، چقدر دارید آرام آرام از زندگی لذت میبرید و واقعا زندگی رو لحظه به لحظه زندگی میکنید،بنظرم شجاعت یکی دیگه از خصوصیات بارز شماست که بسیار توی این راه بهتون کمک کرده و این حد از شجاعت جز با ایمان واقعی به وجود نمیاد.تحربه کردن چیزهایی که هیچ ایده وپیش بینی نسبت بهشون ندارید ولی چون خدارو دارید و دلتون قرصه که درهرشرایطی اوضاع به نفع شما خواهد بود و با دل و جون پذیرفتن این قضیه،واقعا زندگی رو به کامتون شیرین کرده.نوشجانتون این همه لذتهای ناب که جز این ازخدا انتظار نمیره.یکی دیگه از خصلتهای شما اینه که واقعا با خودتون خوشید،خصلتی که مدتهاست حداقل در من روشو غبار ترسه از ازدست دادن گرفته،البته که همین فهمیدن این موضوع هم کلی جای شکر داره.از خدای مهربون هدایت هروز شما رو به بهترین مسیرها خواهانم استاد سادگی ها.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    امین سپه گفته:
    مدت عضویت: 2043 روز

    یا خدااااا.من گاهی حس میکنم شما میدونی من دارم به چی فکر میکنم.قبلا هم گفته بودم وقتی تازه عضو شدم هر فایلی رو اتفاقی گوش میدادم جواب سوالات همون روز ذهنمو میداد ولی الان مدتیه ایمیل هایی که از سایت میاد برام و درباره فایل های جدیدتون هست دقیقا جواب مشکلیه که همون روز دارم.من مدتیه که یک ایده بهم الهام شده و یک سری قدم ها هم برداشتم و دارم یک کسب و کاری رو راه میندازم.گاهی اوقات همین کمال گرایی سر راهم سنگ هایی میندازه که همین الان داشتم بهش فکر میکردم که ایمیل شما برام اومد و باعث شد از هیجان اشک بریزم.خدارو شکر میکنم که اینطور قشنگ از طریق شما استاد عزیز با من حرف میزنه و از شما هم سپاسگزارم که رسالتتون رو به نحو احسن انجام میدید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    مهدی فرهمند گفته:
    مدت عضویت: 2232 روز

    سلام بر استاد عزیرم.

    مرد بزرگ زندگیم که من رو زمین تاآسمون تغییرداد واین لطف الله بزرگ بوده.

    ومیدونم خیلی خیلی جایی رشدوپیشرفت هست.تبریک بهتون میگم که به افکارتون وتجسم خلاقانتون تونیستید خودتون رو تواین لول برسونید و تواین منطقه بِکر و زیبا زندگی کنید که واقعا قابل وصف تو نوشتن نیست و قطعا دیدن این مناظر ازنزدیک روح و جسم انسان روجلا میده.این مناظر زیبا وسرسبزی که امیدرو به زندگی میده و عظمت پروردگارم رو نشون میده.

    اینکه همت میکنید و انجام میدید(منظورم بریدن درختها و هموار کردن جاده تو اون منطقه بسیار زیبایی پارادایس هستش)که هرکسی جایی شماباشه افرادی رو میگیره که براش انجام بدن و این موضوع

    به من انگیزه میده که وقتی الهاماتی صورت میگیره بلندبشم و انجام بدم.

    حرکت کنم،قدم بردارم.

    چون کار ذهن فالو کردن هستش واسه انجام ندادن.

    حالا بزار فردا…

    حالا بزار بعدازظهر…

    حالا بزار هوا بهتر بشه…

    حالا بزار ناهار بخورم…

    کاره ذهن اینه که نزاره انجام بدی،چون همش دنبالِ تنبلیه،و اگر فالو اول رو بزنه و موفق بشه دیگه دلایل بعدی موضوع رو برات سندی ترش میکنه که آره دیگه حالا وقتش نیست.

    راست میگه افکارم،بزار بعدا…واین یکی ازبزرگترین چالشهای زندگی من بوده ومن خودم تو این مسئله هنوز مشکل دارم ولی خیلی قویترشدم همون چرخه تکامل.

    چون از خودتون یادگرفتم که فاصله بین موفق شدن و نشدن تو انجام دادن یا ندادن هستش.

    از تکنیک ۵ثانیه استفاده میکنم.

    یعنی وقتی قلبم میگه الان فلان تماسوبگیر یا الان فلان کارو بکن،خداوکیلی ذهنم دست به کار میشه،به خودم ۵ثانیه وقت میدم دست به کار بشم و خیلی خوب ج گرفتم.

    ۱.۲.۳.۴.۵حالا دست به کارشو مهدی…

    خدارو شکر استاد یه عالمه مطلب از لایوتون گرفتم و وقتی دیدم دست به کار شدید یه جورایی خجالت کشیدم.

    زندگیم خیلی فرق کرده و در آینده میگم ازشون.

    استاد خیلی خوبی و انگیزه بخش یه عالمه انسانی.

    استاد تورو خدا مراقب باشید تو بحثهای سیاسی نبرنتون.

    خداوکیلی ج سوالاتی که میگن نماز میخونید یا نه رو نیازی نیست بدید.

    اینکه تو قرآن گفته شده نماز بخونیم یا نه!!!!؟؟؟

    ازشما یادگرفتم که هرچیزی که حالم روخوب میکنه انجامش بدم.

    میتونه نماز خوندن باشه یانه…

    چه ایرادی داره.

    در آخر…

    استاد ما به شما نیاز داریم چون شما دستی از طرف الله هستی.

    من کوچیک شما و تمام خواهر برادرای هم جهتم هستم.

    به امید دیدار…

    خداحافظتون باشه…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    هادی زارع گفته:
    مدت عضویت: 3748 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم

    ممنونم بابت این فایل بی نظیر و خودمونی…واقعا فایل های عملی که تهیه می کنید از اجرای قوانین در زندگی تون عالی هستن…اون فایل موتور سواری در ایالت یوتا اگر اشتباه نکنم. به همین شکل تهیه شده بود و خودش یک دوره کامل عزت نفس بود…

    واقعا میشه از طبیعت درس های زیادی گرفت. وقتی از الهاماتی که بهتون شده بود صحبت کردید بلافاصله ذهنم رفت سراغ الهامی که به من هم شده بود در طبیعت.

    یک روز با بچه ها رفته بودیم گردش خارج از شهر..بعد از کلی فان و تفریح تصمیم گرفتیم بریم از یه جای خیلی باحال وزیبا دیدن کنیم.. اون مکان در دل یک منطقه کوهستانی بود . مجموعه ای با بیش از ۵۰ حوزچه آب و صدها آبشار زیبا. (برای کثرت نگفتم واقعا بین ۸۰ – ۱۰۰ حوزچه و آبشار) عکس هاشو در اینترنت دیده بودم و خیلی دوست داشتم برم. حتی عکسش رو در گوشیم ذخیره کرده بودم و مدت ها قبل خواسته اونو داشتم و تجسم می کردم.

    کاری ندارم به طریقه رسیدنم به این خواسته که خودش میتونه یک کامنت منفصل و جدا باشه..

    وقتی ماشین رو پارک کردیم که بریم به سمت اون محل یک صحنه بسیار ترسناک دیدم.. افرادی رو دیدم که به اندازه نخود بودن و داشتن از کوه بالا می رفتند. یه کوه میگم یه کوه می شوید!!!!!!!!!

    صاف و تخت با شیب خیلی خیلی تند.. خودش یه صخره نوردی بود واقعا!!!

    از قبلا که عکسش رو دیده بودم فکر میکردم حاالا ده دقیقه راه میریم میتونیم برسیم اون بالا.(البته بگم اون صدتا آبشار نیاز داره به یک تیم و یک راه بلد..خیلی تجربه خاص و باحالی هست برای کسانی که عاشق کوهنوردی هستند و یک صبح تا شب طول میکشه با تیم رفتن و برگشتن)

    اون بالایی که گفتم منظورم نقطه ای هست که عوام مردم میتونن برم بالا… فقط میدونستم میشه تا یه مسیری بدون تیم بری بالا..

    ولی وقتی صحنه کوه رو دیدم کلی ذهنم مقاوت داشت که نریم بالا و بهانه های عجیبی میورد که شب میشه و فلانه و …

    اما پا به مسیر گذاشتم و با دوستان رفتیم که بریم بالا.

    وقتی به اون نقطه رسیدم که از پایین افراد رو دیده بودم خوشحال بودم ک خوب شد دیگه رسیدیم

    دیدم نهههه…

    نه خبری از آبشار هست و نه حوزچه آب

    نه فقط حوزچه و آبشار نبود بلکه فرد دیگه هم نبود که بشه بببنی…فقط خودمون بودیم و سنگ ها و صخره های بزرگ جلومون…سنگ ها گاها اینقدر بزرگ بودن که مناظر پشت خودشون رو محو میکردند.

    از یه جا میرفتیم بالا … میدیدم عههههه….

    اگه از سمت چپ رفته بودیم چقدر مسیرمون راحت تر بود.. اینقدر پَرِش، زور و تقلا نیاز نبود..

    اگه از سمت چپ فلان سنگ رفته بودیم الان نیاز نبود دوباره بیایم پایین و انرژی و زمان صرف پایین اومدن برای رفتن ادامه مسیر کنیم…

    اونایی که تجربه کردن خوب میفهمن چی میگم. توی همچین محیط کوهستانی پره از پستی و بلندی های کوچک و بزرگ اگه یه مسیر رو اشتباه بری ممکنه اصلا به بی راهه و بن بست برسی و باعث بشه که اون تیکه که اشتباه رفتی رو برگردی و اصلاح کنی…

    ما هیچکدوم نیومده بودیم و بار اولمون بود و برای هر سنگی و دره ای که میرسیدیم باید کلی زمان صرف می کردیم. گاهی میدیدم یه تعداد افراد از ما وارد تر و آشناتر با سرعت کنارمون رد میشدن با تقلید از اونا، مانعی که اون لحظه دچارش بودیم رو خیلی راحت تر رد می کردیم اما اون افراد چون سرعتشون خیلی بیشتر از ما بود میرفتند و ما را با چالش و سنگ و صخره بعدی تنها می ذاشتن:(( و چون سرعتمون کند بود نمیتونستیم درخواست کنیم تا اخر با هم باشیم

    گاهی با عبور به جایی میرسیدیم افراد کندتر از خودمون بودن که داشتن نفس میگرفتن. زن ها و مرد های مسن

    گاهی هم اون مسیر راحت میشد. جاهایی بود که نیازی به فکر کردن نداشت و فقط یک راه داشت که منطقی بود همه از اون مسیر میرن ما هم میرفتیم…

    تا بعد از حدود ۴۰ ۵۰ دقیقه اومدن بالا یا شاید هم بیشتر. دقیق یادم نیست..

    افراد زیادی رو دیدیم از خانم ها و اقایون مسن و جوان هر کدوم به بهانه ای وایساده بودن..

    یکی میگفت دیگه نمی تونم.

    یکی میگفت پاهام داره درد میکنه.

    یکی بود خیلی سخته بالا رفتن از اینجا دیگه پایین اومدنش چیکار کنیم…

    البته میشد بهشون حق داد…

    دو راه بود

    یکی صخره صافی بود با شیب نزدیک به عمود که تازه قبلش باید میرفتی تو یه گودال و بعد میرفتی بالا و کلی بعدش سنگ های دیگه هم وجود داشت… در واقع جای آبشار و حوزچه ای بود که خشک شده بود

    اون یکی دیگه، راه صخره ای بود شبیه پرتگاه با سنگی سُر مثل سرسره. که فقط یه میله به دیواره سنگی سمت راستش جوش داده بودن برای بالا رفتن. افراد این میله رو میگرفتن هم برای بالا رفتن راحت باشه و هم اگه سر خوردن نیوفتن پایین و ضربه مغذی بشن ..چون از یه حدی که میرفتی بالا از اون مسیر، سقوط کردن مرگ یا شکستگی شدید رو دنبال داشت. و چون یک فقط یک نفر میتونست بره بالا از اون مسیر افراد باید قطاری میرفتند بالا و عملا راه بازگشتی نبود.

    یکی از افرادی که باهامون بود ( با دمپایی پلاستیکی آبی اومده بود که تهش صاف صاف بود .کلا با همون دمپایی اومده بود بالا .میگفت کفشم نو خریدم خراب میشه :| )

    یهویی پرید تو گودال و با سرعت دوید و شروع کرد از اون راه اولی بالا رفتن.

    که ما چند نفری که اونجا بودیم… عهههه دهمون باز موند.. گفتیم خودشو به کشتن میده. بعد از چند دقیقه دیدیم رفت بالا و از دیدمون محو شد. (خدا بهش رحم کرد در اتفاقی نزدیک بود جونش از دست بده و پاش بخاطر پرش از یک ارتفاع آسیب دید:))

    گفتیم حالا که فلانی رفت ماهم میریم. راهی که دوستم رفت با توجه به شناختی که از خودمون داشتیم حماقت بود و محال.

    راه دوم رو انتخاب کردیم با کلی ترس و لرز میله رو گرفتیم رو رفتیم بالا..

    اونقدر ها هم سخت نبود. کفش هامون بر لیزی سنگ ها مقاومت نشون میداد و اگر ارام ارام میرفتیم لیز نمی خوردیم. تازه وسط راه جایی بود میشد یکم نفس بگیری و به اونایی که دارن از بالا میان پایین راه بدی تا رد بشن .ولی از پایین اصلا پیدا نبود که اگر پیدا بود شاید افرادی زیادی رو تشویق میکرد که بیان بالا و قدم بزارن توی مسیر.

    جالبه بعد از اون مسیر سخت و سُر و پردرد سر… تازه زیبایی ها شروع شد. اولین حوزچه وآبشار پیدا شد که زیباییش بی نظیر بود.

    افراد زیادی اون بالا بودن در حال شنا و شیرجه در حوزچه بودند عکس میگرفتید و از اون زیبایی ها استفاده میکردند که در پایین و اون مسیر سخت اصلا ما ندیده بودیمشون معلوم بود از ساعت ها قبل اومدن اوجا..

    ( گاهی ما با سختی هایی روبرو میشیم و خودمون رو تنها میبینیم. فکر میکنیم این سختی ها فقط برای ما هست)

    دلم نیومد بالایی در پرانتز رو الان نگم.

    بر گردیم به ادامه ماجرا:

    نزدیکای حوزچه اول ما اون دوست دیوونمون رو دوباره دیدیم:))

    از حوزچه اول به حوزچه های بعدی کل مسیر مثل همونی بود که گفتم. باید لبه یک پرتگاه میرفتیم با سنگ های سُر (که با برخورد آب بهشون کلا سُر شده بود) و یک میله که باید ازش برای بالا رفتن کمک میگرفتیم. ( میله به یمن کوهنوردهایی که قبلا وصل کرده بودند در دیوار جانبی مسیر وجود داشت)

    ترس از مسیر دیگه ریخته بود و ما آرام آرام میله رو میگرفتیم و از لبه پرتگاه ها بالا میرفتیم. یه جا نیاز بود چهار دست و پا بریم بالا یه جا نیاز بود بپریم. قدم به قدمش لذت و چالش جدیدی داشت و با هربار گذشتن از موانع اعتماد به نفس بیشتری کسب می کردیم.

    یجا بود با فکر کردم خیلی وارد شدم و خیلی حرفه ای هستم. همین طور که گرم تعریف بودم پامو بد جایی گذاشتیم و لیز خوردم اگه میله رو نگرفته بودم یا ضربه مغزی میشدم یا پاهام و پهلوهام میشکست. همون لحظه به خودم نهیب زدم خیلی مغرور شدیا. جلو پاتو نگاه کن. برام درس جالبی داشت. که علکی فکر نکنم خیلی خوبم و بیشتر احتیاط کنم.

    هرچه بالا تر میرفتیم حوزچه های بالاتر تمیز تر و زیبا تر بودند. بدلیل اینکه افراد کمی میرفتن آشغال کم داشت و خلوت تر بود.البته بگم خیلی جای تمیزی بود وجز حوزچه اول و دوم جایی آشغال نبود. اما حوزچه ها و آبشارهای بالاتر زیبایی خاصی داشتند و هرگز مثل حوزچه های قبلی نبودند. شکل حوزچه آبشارها ، سنگ های اطرافش و گیاهانی که دراومده بودند در دل صخره ها. در هر جایی زیبایی خاص خودش رو داشت. زبان نمیتونه وصفش کنه و و هیچ نوشتاری نمیتونه به خوبی وصف کنه زیبایی های اون منطقه رو، آبشارها و حوزچه ها و انرژی بی نهایت مثبت و بی نظیرش.. هوای تمیزی که تو اون منطقه هست و قطره هایی که هنگام بالا رفتن در کنار هر آبشار میریزه رو صورتت. آب زلالِ زلالِ زلالِ حوزچه ها که مثل اشک چشم میمونه. یک طبیعت بکر و بی نظیر …واقعا بی نظیر….

    ما تا ۵ حوزچه که به وسایل کوهنوردی طناب و غیره نیاز نداشت بالا رفتیم و بعد به بزرگترین آبشار رسیدیم به طول ۴-۵ متر. کلی عکس گرفتیم و بچه ها کلی شنا کردن و…

    موقع پایین اومدن الهامات همین طوری جاری میشد و لحظه به لحظه مسیر برام کشف و شهودی به همراه داشت.

    *از اینکه چقدر خوبه افرادی که رفته بودند به جای سختی های مسیر از زیبایی های اونجا برام گفته بودند و من از سختی های آن خبر نداشتم.

    وقتی در مسیر اهدافم قدم گذاشتم هرگز به چالش های که الان دچارش هستم فکر نکرده بودم وگرنه بعید میدونمم وارد این مسیر میشدم با اون سطح اگاهی که داشتم. بخدا همونجا از استاد عباسمنش تشکر کردم که به جای سخت جلوه دادن مسیر ، به نتایج بی نظیری که میشه رسید برام صحبت کردند از همون اول.

    * دوم اینکه اگر از دور به هدفات و ابزارهایی که داری نگاه کنی( که توی این مثال قوای جسمانی خیلی بالا، کفش درست حسابی و ..) احتمالا میترسی و اگر به ترس ها و نجواها بها بدی منصرفت میکنه از حرکت به سمت مسیرت.

    *سوم در مسیر گاهی نیاز داری برای حل مشکلاتت برگردی زمانی که تجربه لازم رو نداری و راه جدیدی رو امتحان کنی. گاهی افرادی میان و بهت کمک می کنند و میرن. باید از افراد کاربلد استفاده کنی ،کمک بگیری و ازشون تشکر کنی اما نخوای نگهشون بداری. چون ممکنه نگه داشتنشون غیر ممکن باشه. حتی از غریبه ها میتونی کمک بگیری.خیلی موقع ها کمک میگرفتم از افراد تا دستم روبگیرن برای بالا رفتن از سنگها.

    *چهارم اینکه وقتی یک چالش رو حل کنی در حل چالش های دیگه قوی تر میشوی. نباید به افرادی که بارها اون چالش رو حل کردن نگاه کنی و حسرت بخوری و بخوای همون لحظه جای اون باشی

    *پنجم اینکه اگه در زمانی که تعیین کردی وفکر میکردی به هدفت نرسیدی،نباید ناراحت بشی و پا پس بکشی و فکر کنی دیگه هرگز نمیرسی.

    *ششم مسیر باید پیموده شود. با نگاه کردن و هوس کردن به هیچ چیزی نمیرسی که هیچ. از اون همه درس ها و زیبایی هایی که منتظرت بوده محروم میشوی

    * هفتم با هربار حرکت به خود شناسی میرسی. تا به حال اینقدر ترس از ارتفاع و ترس مرگ را تجربه نکرده بودم و لذت عبور از آن را هم نچشیده بودم. به تضاد شنا بلد نبودم برخورد نکرده بودم که موجب شد تجربه بی نظیر شنا را در اون حوزچه ها از دست بدهم. اما از خودم ممنونم که کمالگرا نبودم و به بهانه شنا بلد نبودن اون منظره ها را از دست بدهم. بگم من که شنا بلد نیستم چه فایده برم.

    * هشتم در یه جایی خیلی ها کم میارن..نمی تونن ادامه بدن. توانش رو ندارن و میترسند…تو میخوای چیکار کنی؟ حاضری تو اون لحظه ادامه بدی؟ میخوای تا کجا ادامه بدی؟بها هایی که میخوای بپردازی رو مشخص کن

    * نهم گاهی چون مردم یک مسیر رو تجربه نکردن شناخت درستی ازش ندارن.. میترسند. حواست باشه که حرف کیا رو گوش میدی..توی اون دوراهی خیلیا میگفتن خیلی سخته و فلانه در حالی که مسیر اسون تر از گفته های اونا بود.

    * دهم نگاه نکن به چارتا ادم بدبخت دورو برت…افراد زیادی هستن به چیزایی که تو ارزوشو داری رسیدن و دارن عشق و حال دنیا رو میبرند.اگه نمیبینی به خاطر مداری هست که داخلش قرار داری… و راهی که تو حس تنهایی درش میکنی احساس قربانی بودن و خستگی میکنی رو طی کردن و دارن از نعمت هاشون لذت میبرند.

    بخدا در طول بازگشت از مسیر همین طور الهامات میومد و من با خودم میگفتم عه راست میگیاااا…

    و خیلی چیزهای دیگه که احتمالا با خواندن متن به شماها الهام شده باشه.

    خیلی خوشحالم که این فایل موجب شد تا این کشف و شهود ها دوباره برام یادآوری بشه. چون نمیدونستم داخل کدوم دفترم هست. توی سایت در دسترس خواهد بود. خیلی خوندن دوباره ودوباره آن هم به خودم کمک میکنه هم به افرادی که میخونند.

    خیییلی طولانی شد فکرش هم نمیکردم اینقدر زیاد بشه. خودش یه کتاب داستان شد:))

    شاد و ثروتمند باشید…

    راستی استاد شما این جایی که گفتم رو رفتید؟

    اگه رفته باشید میتونید حدس بزنید کجاست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    مرضیه بهرامی گفته:
    مدت عضویت: 2123 روز

    سلام استاد عالی بود ممنون از شما

    خداقوت دست گلتون درد نکنه چه جاده ای شده استاد پهلوانم

    چقدر شما بی نظیری

    بهترین استاد دنیایی صداقت ازچشماتون صداتون حرکات و زندگیتون می باره

    آفرین به شما انسان خودساخته …

    شما الگوی فوق العاده ای هستی

    من لایو رو مستقیم دیدم لذت بردم اونجایی که می خواستین رو نیمکت بنشینید زیرلب گفتید بسم الله الرحمن الرحیم …

    این الله مهربان چقدر شمارو دوست داره

    استاد ی خواهشی دارم ازتون :

    لطفا تمرکز بزارید رو سلامتی جوانی خودتون چون شما باید خیلی خیلی عمر کنی جهان و مردمانش خیلی به شما احتیاج دارن …

    با آرزوی سلامتی و تجدید جوانی 🍃🌸💗🍃🌸💗🍃🌸💗🍃

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    asal bahredar گفته:
    مدت عضویت: 2377 روز

    سلام

    بر خدا سلام بر زیباییها سلام بر طبیعت و درختان سلام بر استاد عزیزمان سلام بر مریم جان سلام بر عشق که تا عشقی نباشه حس خوب نباشه حال خوب هم نیست سلام بر دوستان خوب خدایی

    استاد واقعا ممنونم بخاطر لایوها خدایی هر قسمتش حل مسائله که هر وقت از خدا راه حل وسوال داشتم جوابمو از متنهای قشنگ استادم میگیرم وخدا آنقدر هدایت می‌کنه دست می‌زاره رو جمله ای که واقعا باید درک کنی استاد تو لایو قبلی درختا سر سبز نبودن زیاد ولی این لایو درختا چقدر قشنگ شدن این نشانه اینه داره به ما میگه جهان در جریانه زندگی کن و لذت ببر نگران هیچی نباش تا من هستم و یه جایی هم استاددر مورد شاخه برگهای هرز مث ذهن پیچیده ی ما که آرام آرام باید کنار بزنیم و باورهای قدرتمند و جایگزین کنیم و مثل استاد کنارشون گذاشت تا کم کم خشک بشن و محو شوند و یه جای دیگه گفتن انگیزه مانند جاده ی هموار و کمال گرایی راهبند ان است استاد جمله هات عالی با زبان بی زبانی به ما نشان دادی این راهشه اینو برو ممنونم استاد عزیزم

    حقیقتشو بخواین من پارسال توی یکی از دیدگاه ام نوشتم خونه باغمو می‌خوام درست کنم نزدیکی جنگل بالای تپه رفتم باغ خودمو درست کنم که برخوردم با کسالت نمی‌دونم چی بزارم روش و منجر به فوت بابام که حکمت پروردگارم امسال رفتم شروع کنم به من پیشنهادی دادن منم سپردم به پروردگارم یکی گفته شریکی درست کنیم شیک عالی هر کسی خلاصه یه نظر میداد من از پروردگارم خواستم منو هدایت کنه که هدایت شدم به این لایوکه سنگ بزرگ گرفتن علامت نزدن هست یاد حرف استاد افتادم کوچک شروع کن ولی بزرگ‌ فک کن واقعا به اندازه ی توانی که الان دارم برای خودم درست میکنم و با کسی هم شریک نمیشم تعهد میدم و بعداً تکاملشو طی کردم پله ها رو آرام آرام میرم بالاوبدون ترس نگرانی وله امید پروردگارم و در این لایو حتی دخترم ازمن سوال کرد جواب اونم این بود برای همین در ابتدای مسیر باید قدم هایت کوچک و همتا با امکانات و توان همان لحظات باشند تا برداشته شود باید نگاهت به خودت باشد ومعیارت به جای رضایت دیگران احساس خوب درونی آت باشد تا انگیزه هایت حفظ شود باید کوچکترین نتایج قدم مان اولیه دیده و تایید شود تا ایمانت استوار بماند و نتیجه را برایت نزدیک و ممکن و قابل دسترس نشان دهد باید کمالگرایی کنار گذاشته شود و خوشبینی به عنوان بالاترین اولویت در صدد بماند تا راهکارهای مساعل به سویت هدایت شود استاد چه کلمه های قشنگی رو بکار بردی خدای من ممنونم چطور در لحظه جوابها رو میدی خدایا هوشیارمان کن به الهامات و هدایتها آنقدر واضح برامون فرستاده میشه خدایا شکرت استاد متشکرم من الان برای چندمین بارخواندن گوش کردن لایو به قول شما هر دفعه یه متن جدید یاد میگیرم سپاس گزارم هر قدر سپاس گذاری کنم نعمت و رزق روزی بسیاری از طرف پروردگارم برام فرستاده میشه

    الهی هر روزتون پر باشه از شادی سلامتی موفقیت شکر گزاری تحسین و دوست داشتن و عشق ور زیدن امین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: