سرفصل آگاهی های این فایل شامل:
- اگر در شرایط به ظاهر سخت، از عهده کنترل بر آیی و به قول قرآن تقوا پیشه کنی، پاداش های جهان شگفت انگیز خواهد بود؛
- اوضاع سخت گذراست اما وقتی کنترل ذهن میکنی، نه تنها شرایط سخت تبدیل به نعمت می شود بلکه نعمت های پایدار را وارد زندگی می کند؛
- به اندازه ای که “قدرشناسی” جزو ویژگی های شخصیتی شما می شود، طبق قانون بدون تغییر خداوند، نعمت های بیشتری وارد زندگی شما می شود تا این احساس را باز هم تقویت کند؛
- هماهنگی با قانون یعنی توانایی تمرکز بر آنچه شما را به احساس بهتری می رساند؛
- ارتباط کاملی وجود دارد بین شخصیت سپاسگزار و میزان ورود نعمت ها به زندگی؛
- رابطه مستقیم بین “شخصیت سپاسگزار” و “توانایی مالی خوب”؛
- تضادهای قبلی تعهد برای “تغییر” را در شما می آفریند؛
- اگر بتوانیم ذهن را روی خواسته ها معطوف کنیم، فارغ از اینکه بقیه چکار می کنند و در چه شرایطی هستند، ما به مسیر خواسته هایمان هدایت می شویم و در آن مدار قرار می گیریم؛
- جنگیدن برای خواسته، با قوانین خداوند هماهنگ نیست؛
- هماهنگی با قوانین یعنی “مسیر کمترین مقاومت”؛
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری live | قدرشناسی و پاداش های این ویژگی شخصیتی259MB41 دقیقه
- فایل صوتی live | قدرشناسی و پاداش های این ویژگی شخصیتی40MB41 دقیقه
اون تابلوی سه تیکه پشت سرتون خیلی توجهم رو جلب کرد! چون در اوج سادگی، اوج زیبایی رو به نمایش گذاشته! میگم اوج سادگی چون هم منظره ساده و بی آلایشی داره و هم مدلی ساده داره! شخصا عاشق سادگی ام و هرجا سادگی ببینم استقبال میکنم
اینکه بعد از مدت ها دوباره تصویر ماهتون رو میبینم خیلی خوشحال و خوشبختم استاد …
سلام! سلام به روی نازنینتون …
چقدر خوشحالم که دوباره شما رو میبینم و دوباره صدای روح نواز شما رو می شنوم! من آماده ام! آماده ام که بریم و یک کلاس پربار رو شروع کنیم با هم … من آماده ه تر از آماده م برای برای شنیدن حرفاتون. مثل تشنه ای که در بیایان، آب پیدا کرده باشه! پس دفترم رو باز کردم تا هر نکته ای وسط حرفاتون میگیرم رو بلافاصله یادداشت کنم.
(راستی، الان که گفتم دفتر، با خودم گفتم ببین حتی در یادداشت برداری و نوت برداری از حرفای استاد هم تکاملم رو طی کردم. تا قبل از این … یعنی زمانی که در مدار قبلیم بودم، هر بار هر فایلی از استاد می دیدم، تک کتک جملات مهم ایشون رو یادداشت میکردم و به خیال خودم آگاهی های اون فایل رو ثبت کردم اما چه فایده ؟! چون مرور کردن اون نوشته هارو فراموش میکردم. حتی با خودم عهد بستم اون نوشته ها رو در روزای بعد مرور کنم اما بازم تحول خاصی در روحم حس نمیکردم. مثل چایی که از دهن بیفته! مثل غذایی که سرد بشه و بعدا بخوریش! تا اینکه تکاملم رو طی کردم و خداوند هدایتم کرد که برای به خاطر سپردن مطالب، بادی زیر هر فایل، فهمیده هام رو کامنت کنم! یعنی بهم گفت که دیگه سراغ قلم و دفتر همیشگیم نرم بلکه هر نکته از حرفای استاد گرفتم، همون لحظه فیلم رو پاوس کنم و همون لحظه، درست در همون لحظه انچه که درک کردم رو تایپ کنم! از وقتی این شیوه ی الهی رو که الهام محض بود اجرا کردم، تمام آنچه که باید از هر فایل می فهمیدم رو به صورت دسته بندی شده و مرتب در ذهنم جای دادم و به خاظر سپردم! انگار که اون آگاهی ها رو با تایپ کردن، حک کرده باشم! خدایا شکرت )
خب بریم برای شروع کلاسمون استاد …
پس فیلم رو پلی میکنم.
استاد گفتین دوش …
منم مدتیه که فهمیدم آب چه معجره ای میتونه بکنه برای تازه کردن روح ما! عجب صفایی میده به روح و جسم ما ! حتی بهترین ورزشها و کم آسیب ترین ورزش ها، ورزش های آبی هستن! چرا که حتی افرادی که آسیب دیده هستن به دستور پزشک، ورزش در آبرو اجرا مینن چون آب، کم ضرر ترین ورزش برای بدن هست! علاوه بر اون، خوده آب برای روح ما فوق العادست! اینی که میگم تجربه شخصی من و درک من در همین روزای پرکار اخیر منه! من زمان هایی که دوش میگیرم و از حموم بیرون میام، بدون استثنا متصل به نیروی عظیم رب هستم و این اتصال ناب رو در روح ور وانم حس میکنم! من به این درک رسیدم که آب، میتونه معجزه گر باشه! چه برای روح ما و چه برای جسم ما! حتی تازگیا به این درک رسیدم که چرا اسلام سفارش کرده قبل از گفتگو با خدا وضو بگیرم! من زمان هایی که ازبیرون میومدم، دست و صورت و پاهامو با آب سرد میشستم و اون حس ناب طراونت و اتصال رو حتی بعد از این کار حس مکیردم! میخوام بگم به همین خاطره اسلام میگه قبل از گفتگو با خدا، مثل قرآن خوندن یا نماز خوندن، وضو بگیر! چون وقتی اون نقاط بدن رو با آب سرد شستشو میدیم، بدون شک طاوت و تازگی روح رو برای ما به ارمغان میاره! خدایا شکر برای این آگاهی هات!
استاد این اتصال و تازگی شما رو بعد از حموم کاملا درک مکینم ومیخوام بگم مبارکتون باشه این حال روحی ناب! و چقدر برام ارزشمنده که همیشه، همیشه، قبل از ضبط کردن هر فایلی، حالتون عالی تر از عالیه و با این خال عالی جلوی دوربین میاید. چون خوب میدونم این حال عالی، یعنی اتصال بل نیروی عظیم رب برای شنیدن هدایت ها و الهامات و این یعنی شما تمام حرفاتون در این فایل، مثل فایل های قبلی قراره الهام خداوند باشه! خدایا شکرت
چه چیزی جز عزت نفسی والای شما میتونه دلیلی منطقی برای من باشه تا قانعم کنه که چه طور میتونین جلوی دوربین و در ملاء عام، بگین که 99 درصد موادقع پابرهنه بودین!؟ هوم؟! چه چیثزی جز عزت نفس و عزت روحی که در لابلای حرفاتون موج میزنه!
راستی، میخوام بگم بگم عاشق این صدای خنده هاتونم من
عاشق اون لحظه ای شدم که با تمام وجود، کف دستانتون رو به هم چسبوندین و تن صدایی آروم گفتین که بابت هر زیبایی که می بینید، خداروشکر میکنید!
وقتی سپاسگزار واقعی و حقیقی باشیم، طبق قانون بدون تغییر خداوند، نعمت بیشتری وارد زندگی مون میشه! اخ که این جمله رو با تمام صلابت و ابهت بیان کردین و فقط نشانه ای ایمان شما به این قانونه! منتظر بودم حرفا و توضیحاتون در مورد شرایط سخت تموم بشه تا منم تجربه ای اخیرم رو در این مورد توضیح بدم. توضیح بدم تا به درک بهتری نسبت به تضادهام برسم و با دیدگاه زیباتری بهشون نگاه کنم!
حدودا 20 روزه که شرایط کاریم خیلی سخت شده بود و من به صورت دوشیفت، تا اخر شب سر کار بودم. مدت زمانی که سرکار بودم، بیشتر از زمانی بود که خونه بودم و از قضا، وضعیت کاریم خیلی سخت و تحت فشار شده شده بود! فشار کاری زیاد و مراجعه کننده ها زیاد … تایم کاری زیاد و تضاد ها زیاد … . تا اینکه یه شب آخر شب، ساعت 12 و نیم کارم تموم شد و با حجمی زیادی از فشار جسمی و فشار روحی، کار رو تموم کردم. پاهام کاملا درد میکردن و حسی شبیه بغض گلوم رو گرفته بود! دلم تنگ شده بود! دلم تنگ شده بود برای خونه! برای اتاقم! برای غذاهای مادرم! برای گربه خوشگلم! برای سایت! حتی برای عزیز دلم! من حتی فرصت چک کردن پیامای گوشیم رو نداشتم چه برسه به اینکه به سایت سر بزنم. همش خودمو با دلایل مختلف توجیه میکردم! تا اینکه همون شب … همون شبی که در اوج خستگی جسمی و روحی بودم تصمیم گرفتم تایم کاریم رو نصف کنم! یعنی فقط شیفت صبح رو سر کار برم. با مدیر اونجا صحبت کردم و بهشون توضیح دادم. حتی گفتم حاضرم صبحا یک ساعت زودتر از همیشه بیام ولی یک شیفت سر کار باشم. ایشون هم موافقت کردن. اما همه اینا رو گفتم که بهتون بگم تمام این تضادها و مشکلات بیست روزه اخیرم، باعث چه چیزایی شد! الان دو روزه که یک شیفت سرکار میرم و بعد از ظهرا خونه هستم. وقتی تایم کاری صبحم تموم میشه، با شوق و ذوق لباسامو عوض میکنم. با شوق و ذوق آماده میشم. چون میدونم که دارمب ه سمت خونه میرم و قراره غذای مادرم رو بخورم. میدونم که میرم خونه تا روی تختم یه خواب کوتاه داشته باشم. میرم خونه تا در اتاقم مثل قبلن وارد سایت بشم و تجربه ای ناب اتصال رو داشته باشم! میرم که با عزیز دلم صحبت کنم و از قانون باهاش صحبت کنم. امروز دیگه از لحظا جسمی خسته نیستم و خداروشکر میکنم از این بابت. ایمروز دیگه سر وضعم آشفته نشد و خندان تر از همیشه چهره ام خوش میدرخشه! اخ که چقدر این خنده و سرزندگی به چهره ام میشینه! چقدر این حس خوب لذت از چیزای کوچیک بهم حال میده! چه حالی میده خونه باشم و بعد از خوابم، یه چایی خوشرنگ با طعم هل دم کنم و بیام سراغ سایت و آموزه ها ! چقدر خوبه که خونه هستم و از زمانم به بهترین نحو ممکن استفاده میکنم!
اخه میدونین چیه؟! تا قبل از اینکه شرایط کاریم اینقدر سخت بشه، یعنی تا قبل از این بیست روز، واقعا قدر زمانم رو نمیدونستم و اصلا نمیفهمیدم که چه طوری بعد از ظهرام به شب میرسید× اما اما اما این تضاد باعث شد هم قد زمان آزادم رو بدونم و هم قدر خونه و زندگی! هم قدر آسود
ی جسم و طراوت جسم رو بدونم و هم قدر راحتی! حتی ایده ای که در خصوص کارم به ذهنم رسیده بود رو میخوام این بعدازظهرا عملی کنم! ایده ای که نه تنها از لحاظ مالیباعث پیشرفت من میشه، بلکه آزادی زمانی بیشتری برام میاره! بلکه کلی رزومه برام محسوب میشه و کلی پیشرفته تر میشم! ایده ه ای که این همه مدت پشت گوش انداخته بودم اما این تضاد باعث شد هر چه سریع تر عملیش کنم! خدایا شکرت! خدایاش کرت!
خوب میدونم تمام اینا، قطره ای از ارزش تضادهامو نشون میده و هرچه بگذره، به درک و آگاهی های بیشتری نسبت به اون تضاد ها میرسم.
عاشق اون لحظه شدم که اولش گفتین “یادم باشه بعدا بهتون بیرون رو نشون بدم” اما بلافاصله گفتین که میخواین همین الان نشون بدین! چرا میگم عاشق این لحظه شدم؟! چون خوب میدونم چی باعث شد بلافاصله تصمیمتون عوض بشه که همین الان اون صحنه رو به ما نشون بدین.فقط “الهام” و صدای خداونده که میتونه تصمیم شما رو عوض کنه و شما این الهام رو دریافت و اجرا کردین!
میدونی استاد …
حتی قبل اینکه شما بخوای از نکات مثبت اون تظاهرات بگین، حتی قبل از اینکه بخوای چیزی در مورد اون تظاهرات بگین، به محض اینکه دوربین رو بر بروی تظاهر کننده ها زوم کردین، با خودم گفتم که حیرت انگیزه!
همین که میبینم بر خلاف تظاهرات اینجا که سیل عظیمی آدم میریزن تو خیابونا و هر کدوم، داخل جمعیت خودشونو قایم میکنن، اینجا تعداد انگشت شماری آدم معترض اومدن بیرون و در اوج شجاعت، جسارت و اعتماد به نفس، وایسادن و حرفشونو میزنن! بر خلاف ما که لابلای جمعیت قایم میشیم و سعی میکنیم از همه جا مخفی بمونیم!
این برای من خیلی قابل تحسین بود
دوما توجهم جلب این شد که اکثرا خانم بودن! یعنی معترضا افراد قلدر یا غلط اندازی نبودن! چندتا خانم بودن که هماهنگ باهم در اوج شجاعت و جسارت حرف شونو میزنن!
اینم برای من قابل تحسین بود.
و مهم تر از همه …
خیلی برای من تحسین بر انگیزه که شما حتی این صحنه به ظاهر نامناسب رو وارد فایل زنده لایو کردین و با دیدگاهی خاص به ماجرا نگاه کردین که غرق ارامش بیشتری شدین!
دقیقا !
میدونین استاد …
من این طوری فکر میکنم که،
چقدر قضیه رو گنده کرده این رسانه! تا جایی که خبرش بین اخبار ایران هم هست!
یکی نیست بیاد بگه اون مامور پلیس از روی وظیفه شناسی جوری در برابر مقاومت اون متهم تلاش کرده که نتیجه این شده! یعنی اون متهم اول از همه به قدری با مامور مقاومت کرده که مامور مجبور شده هر فن و هر تکنیکی بلده به کار ببنده تا اونو مهار کنه! و به قدری مقاومت دو طرف زیاد بوده که نتیجه این شده!
یگی نیست بگه چه ربطی به سیاه و سفید بودن داره! حتی اگه اون متهم سفید پوست بود و این جوری مقابله میکرد، بازهم اون مامورچنین فشاری اعمال میکرد!
چرا ما دوست داریم از کاه کوه بسازیم؟! اتفاقا یکی از اقوام ما که اونجاست میگفت که به بچه ها از همون بچگی یاد میدن که به هیچ وجه از واژه “سیاه پوست” استفاده نکنن و هیچ تفاوتی بین رنگ پوست قائل نشن!
به قول استاد، حقیقت زندگی در خارج از کشور رو در فیلمای جنایی و رسانه ها نمیشه دید بلکه حقیقت زندگی، بیشنر شبیه به فیلمای رماتیک و درام هست!
اتفاقا همین چند روز پیش به طور اتفاقی (که خوب میدونم اتفاقی نیست) با یه فیلم کوتاه روبرو شدم که یه شخص سیاه پوست پلیسا رو بغل کرده بود و اتحاد و در صلح بودن بین اونا رو نشون داد!
خدایا شکرت از این همه نشانه
راستی استاد چقدر میبالم به محل زندگی شما !
اتفاقا دیروز با عزیزدلم در این مورد صحبت میکردیم و گفتیم که محل زندگی استاد، نتیجه ی دقیقی از خواسته ها و باوراشه! مطمئنم استاد اصلا فکرشم نمیکرده که بخواد امریکا و در این شهر و ایالت زندگی کنه اما …
اما خوب میدونسته چیو میخواد و خوب میدونسته چه جور جایی میخواد زندگی کنه ! همین باعث شده هدایت بشه به شهر و ایالتی که حتی مردمش، مردم خون گرم تر و مهربان تر و مثبت تری داره!
درود بر شما و باوراتون
چه چیزی جز عزت نفسی والا در وجود شما باعث میشه تا بتونین جلوی دوربین، جلوی این همه آدم به وضوح بیان کنین که از بچگی عاشق بودین که در طبیعت … ؟!
واقعا من شیفته عزت نفسی شدم که بیان میکنه مهم نیست دیگران میخوان چا قضاوتی در مورد من بکنن و در مورد من چه فکری میکنن!
مهم نیست دیگران چی میگن اما من میخوام به الهامم عمل کنم! الهامی که بهم گفت این مثال در طبیعت رو بزن و من، فارغ از اینکه دیگران چی میگن باید این مثال رو بزنم!
و جالبه …
الان میفهمم چرا بهتون الهام شد این مثال رو بزنین. چون بلافاصله بعدش گفتین که به میزانی که این ماجرا رو باور کنین، خوشبختی رو میتونین باور کنین!
خدای من …
این جمله شما منو حیرت زده کرد! مگه میشه باور نکرد! مگه میشه فرکانس شما رو باور نکرد؟! اون فرکانس نابی که تحویل جهان دادین و جهان، به صورت اون اتفاق خوب پلیس به شما تحویل داده! آره استاد عزیزم …
همه ی اینا بیانگر قدرت فوق العاده ی خلاقیت شما در ارسال بهترین فرکانس هاست!
چقدر کیف کردم از قوانین محشر فلوریدا و امریکا، حتی در رانندگی صحبت می کنین! ببین چه فرکانسی تحویل جهانتون دادین و چه خواسته هایی داشتین که به چنین مکان محشر و قانون مندی هدایت شدین! اخ که چقدر حالم خوب شد از این قانون قشنگ رانندگی در امریکا !
من عاشق قوانینم! چون میدونم قانون یعنی نظم!
قانون زندگی یعنی نظم در زندگی !
قانون رانندگی یعنی نظم در رانندگی!
قانون کار، یعنی نظم در کار !
و هر جا قانون باشه، آرامش و نظم دنبالش میاد.
چقدر خوشم اومد وقتی گقتین اگه بریم پایین و وضعیت معترضین رو بررسی کنیم، قطعا نتیجه ی مالی خوبی در زندگی ندارن!
چقدر این حرف شما به دلم نشست تا یادم باشه تمرکز بر اتفاقات نامناسب، با هر نیت خیر خواهانه ای هم که باشه، نتایج زندگی رو تحت تاثیر قرار میده!
چقدر خوشم که صراحتا گفتین نتیجه ی مالی خوبی در زندگی ندارن! تا یادم بمونه نتایج زندگی، یعنی نتایج در همه ابعاد حتی مالی! جالبه …
هیچ کس فکرشم نمیکنه که چنین تمرکزی بر نازیبایی ها، میتونه حتی روابط عاطفی و نتایج مالی ما رو تحت تاثیر قرار بده!
هیچ کس فکرشو نمیکنه یعنی، یک دهم از یک درصد مردم جهان ممکنه اینو باور کنن!
چقدر عاشق این درصد و عدد و ارقامی شدم که بیان کردین!
چقدر میبالم که دارم یادمیگیرم جزء اون درصد کوچیک از مردم جهان باشم!
اره مردم جهان! تا قبلش فکر میکردم ممکنه مردم ایران چنین باورهای درب و داغونی داشته باشن اما هر چه میگذره دارم میبینم در تمام جهان، مردمی با باورهای محدود کننده فراوان وجود دارن که زندگی شون گواه بر این ماجراست! چون ما آدما نون باورهامون رو میخوریم!
چقدر مشتاق دیدن اون قسمت از سریال هستم که اون اتفاق افتاده و شما با بهترین دید ممکن به ماجرا نگاه کردین و حالتون خوب شده!
خیلی خوشم اومد که گفتین با نگاه کردن به مسائل با نگاهی زیباتر، نعمت های بیشتری وارد زندگیم میکنم.
چون هر اتفاقی مثل تضاده ! اگه حلش کنیم و نگاهی زیبا بهش نگاه کنیم تا حالمون بهتر بشه، اون تضاد تبدیل به نعمت میشه اما اگه مثل همه مردم عادی جامعه بهش نگاه کنیم … .
من عاشق اون شعار توحیدی معروف ایالت فلوریدا بر روی دیوار خونه شدم که نوشته : In God We Trust
چقدر میبالم به این جمله که حتی روی اسکناس امریکا چاپ شده و به شعار ایالت فلوریدا معروفه!
چقدر خوشحالم با دیدن اون چک داخل صندوق پستی شما …
کی فکرشو میکنه داخل صندوق پستی پول باشه اخه !
اینه که از جایی که فگرشم نکنی بهت میده.
خدایاشکرت
استاد عجب بحث جالبی شد در مورد اعتراضات و پیشرفت ها … .
یه چیزی ما بین حرفاتون بهم گفته شد! تجربه نشون داده هر جا نسبت به هر موضوعی اعتراضی صورت گرفته، در خوشبینانه ترین حالت ممکن که تغییراتی صورت گرفته باشه … ، اون تغییر دائمی نبوده!
اصلا مهم نیست اعتراض به موضوعی کوچیک یا بزرگ باشه …
موضوعی شخصی یا جمعی باشه …
بین دو نفر باشه یا بین یک جامعه باشه …
در هر صورت اگه تغییراتی صورت گرفتا باشه، اون تغییرات موقتی بوده و بعد از مدتی دوباره روز از نو روزی از نو شده!
انقلاب هایی که طی تاریخ صورت گرفته رو ببینید …
حتی موضوعات شخصی خودتون با دیگران رو ببینید …
تا یه مدت خوبه اما دوباره همه چی مثل روز اول، بلکه بدتر میشه!
میخوام بگم تغییرات اگه با اعتراض و جنگ و دعوا صورت بگیره، طولی نمیکشه که دوباره همه چی مثل روز اول میشه! چون راهش این نیست! راه حل درست و اصولی تغییر این نیست!
تغییر و پیشرف جهان همیشه در حال رخ دادنه … همونطور که اسمون بالای سرمون هر لحظه در حال تغییره! جهان هم هر لحظه در حال تغییره! پس چه بخوایم چه نخوایم، جهان در حال پیشرفته … این وسط وظیفه ما اینه که سوار بر قطار حرکت جهان باشیم و پا به پاش حرکت کنیم تا از قافله پیشرفت جا نمونیم!
فقط کافیه قوانین رو بیشتر و بیشتر درک کنیم تا بتونیم حتی فکر خدا رو بخونیم!
استاد دوستون دارم و افتخار میکنم به اینکه شنونده ندای قلب شما هستم.
سلام به آقا محمد مردانی عزیزم،
یک لحظه خواستم بیتفاوت از پیامت عبور کنم اما حسم گفت: «مگه هر اتفاقی، اتفاقیه؟!»
راست میگه! اومدم دیدم زیر کامنت لایو 16 من پاسخ گذاشتی. یادم نیومد که کدوم لایوه و چه صحبتایی بوده. همین باعث شد بیام و دوباره کامنت خودمو بخونم. چون میدونم قراره یه چیزی رو دریافت کنم…
یه قسمتی از کامنتم توجهم رو جلب کرد. اونجا که گفته بودم:
حتی ایده ای که در خصوص کارم به ذهنم رسیده بود رو میخوام این بعدازظهرا عملی کنم! ایده ای که نه تنها از لحاظ مالیباعث پیشرفت من میشه، بلکه آزادی زمانی بیشتری برام میاره! بلکه کلی رزومه برام محسوب میشه و کلی پیشرفته تر میشم! ایده ه ای که این همه مدت پشت گوش انداخته بودم اما این تضاد باعث شد هر چه سریع تر عملیش کنم! خدایا شکرت! خدایا شکرت
میدونی آقا علی عزیز … میخوام بگم الان که دارم باهات صحبت میکنم، اون ایده رو عملی کردم و الان منتظر رخ دادن نتیجش هستم! خیلی به خودم میبالم که تونستم با ایمان، الهامم رو اجرایی کنم! خیلی به خودم افتخار میکنم!
این تحسین خداونده برای من!
متشکرم که برام پاسخ گذاشتی و هدایتم کردی که پیامم رو دریافت کنم.