سرفصل آگاهی های این فایل شامل:
- اگر در شرایط به ظاهر سخت، از عهده کنترل بر آیی و به قول قرآن تقوا پیشه کنی، پاداش های جهان شگفت انگیز خواهد بود؛
- اوضاع سخت گذراست اما وقتی کنترل ذهن میکنی، نه تنها شرایط سخت تبدیل به نعمت می شود بلکه نعمت های پایدار را وارد زندگی می کند؛
- به اندازه ای که “قدرشناسی” جزو ویژگی های شخصیتی شما می شود، طبق قانون بدون تغییر خداوند، نعمت های بیشتری وارد زندگی شما می شود تا این احساس را باز هم تقویت کند؛
- هماهنگی با قانون یعنی توانایی تمرکز بر آنچه شما را به احساس بهتری می رساند؛
- ارتباط کاملی وجود دارد بین شخصیت سپاسگزار و میزان ورود نعمت ها به زندگی؛
- رابطه مستقیم بین “شخصیت سپاسگزار” و “توانایی مالی خوب”؛
- تضادهای قبلی تعهد برای “تغییر” را در شما می آفریند؛
- اگر بتوانیم ذهن را روی خواسته ها معطوف کنیم، فارغ از اینکه بقیه چکار می کنند و در چه شرایطی هستند، ما به مسیر خواسته هایمان هدایت می شویم و در آن مدار قرار می گیریم؛
- جنگیدن برای خواسته، با قوانین خداوند هماهنگ نیست؛
- هماهنگی با قوانین یعنی “مسیر کمترین مقاومت”؛
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری live | قدرشناسی و پاداش های این ویژگی شخصیتی259MB41 دقیقه
- فایل صوتی live | قدرشناسی و پاداش های این ویژگی شخصیتی40MB41 دقیقه
سلام
چطور میتونم تو شرایط سخت قوی باشم؟
اول نیاز دارم به اینکه خودمو ببخشم برای اینکه با دست خودم این شرایط رو ایجاد کردم و مسئولیت ش رو بپذیرم
تو هر لحظه بدنبال شکار نکات مثبت و زیبایی ها باشم
اینکه قبول کنم که شرایط سخت ابدی نیست
خداوند فرموده که همراه با سختی آسانی است
خودم رو توانا بدونم در حل مسائل و خدا رو بعنوان یک نیروی هدایتگر و قوی بپذیرم
وضعیت الان رو یک تجربه ارزشمند و پر از درس بدونم برای آینده
تمرکز کنم روی نقاط قوت خودم
این وضعیت الآنم رو سکوی ورود نعمتهای بیشتر بدونم
نعمتهای الآن زندگیم رو ببینم و سپاسگزار باشم.
استاد جان برای من هم چندین بار اتفاق خوب در زمان رانندگی افتاده که پلیس هوامو داشته
یادمه وقتایی بود که خیلیا درباره رشوه گرفتن پلیس حرف میزدن اما من به هیچ وجه موافق حرفاشون نبودم و باور داشتم که پلیس خوب هم هست
یکبارشو یادمه داشتم یه تیکه مسیر رو خلاف میرفتم که پلیس روبروم دراومد و من برا اینکه جریمه نشم دنده عقب گرفتم تا قایم شم اونا هم منو دیده بودن و اومدن دنبالم و گفتن ماشینت باید بره پارکینگ
منم گفتم باشه دو نفر بودن یکیشون که سنش از من کمتر بود به شدت اصرار داشت که باید بری پارکینگ اما اون یکی که مسن بود و درجه ش هم خیلی بالاتر بود گفت پسرم چرا فرار کردی گفتم جناب سروان فقط میخواستم جریمه نشم گفت دنبالمون بیا
تو راه یه جا وایسادن منم وایسادم و تو ماشینم نشسته بودم که یهو دیدم همون افسر جوان اومد و گفت بچه کجایی منم گفتم فلان جا و گفت فلانی رو میشناسی ؟ گفتم آره همونی که باشگاه اسب سواری دارن یهو مدارکو داد و گفت برو به سلامت
من همینجوری مونده بودم اونا حتی جریمه م هم نکردن
بعد چون هوا خیلی گرم بود و منم تو ماشین به چند تا نوشیدنی خنک داشتم ، دادم بهشون و رفتم.
بعداً که قضیه رو کاملتر برا همکارام تعریف کردم اونا همه گفتن تو چقدر خنگی گفتم چرا ؟ گفتن وقتی یه پلیس این حرفا رو میزنه + فلان کارا ، یعنی پول میخاد تا ولت کنه
من اصلاً تو این فازا نبودم تازه اگه مستقیم هم بهم میگفتن که پول میدی یا میری پارکینگ ، بازم نمیدادم
چند تا مثال دیگه هم دارم که پلیس براحتی میتونسته جریمه خیلی سنگینی ببُره اما بدون اینکه من چیزی بگم یا گذشت کردن یا خیلی جزئی جریمه شدم .
درباره تظاهرات و… هم که یادمه آورد زمان که دانش آموز بودم یه چند روزی توی تقویم بود که ما رو به اجبار میبردن تا شرکت کنیم ما هم تا جایی که میتوانستیم می پیچوندیم چون من اصلاً خوشم نمیومد از شعار دادن و مرگ فرستادن اگه هم نگهمون میداشتن من هیچ کلمه ای به زبون نمیآوردم.