live | قدرشناسی و پاداش های این ویژگی شخصیتی

سرفصل آگاهی های این فایل شامل:

  • اگر در شرایط به ظاهر سخت، از عهده کنترل بر آیی و به قول قرآن تقوا پیشه کنی، پاداش های جهان شگفت انگیز خواهد بود؛
  • اوضاع سخت گذراست اما وقتی کنترل ذهن میکنی، نه تنها شرایط سخت تبدیل به نعمت می شود بلکه نعمت های پایدار را وارد زندگی می کند؛
  • به اندازه ای که “قدرشناسی” جزو ویژگی های شخصیتی شما می شود، طبق قانون بدون تغییر خداوند، نعمت های بیشتری وارد زندگی شما می شود تا این احساس را باز هم تقویت کند؛
  • هماهنگی با قانون یعنی توانایی تمرکز بر آنچه شما را به احساس بهتری می رساند؛
  • ارتباط کاملی وجود دارد بین شخصیت سپاسگزار و میزان ورود نعمت ها به زندگی؛
  • رابطه مستقیم بین “شخصیت سپاسگزار” و “توانایی مالی خوب”؛
  • تضادهای قبلی تعهد برای “تغییر” را در شما می آفریند؛
  • اگر بتوانیم ذهن را روی خواسته ها معطوف کنیم، فارغ از اینکه بقیه چکار می کنند و در چه شرایطی هستند، ما به مسیر خواسته هایمان هدایت می شویم و در آن مدار قرار می گیریم؛
  • جنگیدن برای خواسته، با قوانین خداوند هماهنگ نیست؛
  • هماهنگی با قوانین یعنی “مسیر کمترین مقاومت”؛

برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید

 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری live | قدرشناسی و پاداش های این ویژگی شخصیتی
    259MB
    41 دقیقه
  • فایل صوتی live | قدرشناسی و پاداش های این ویژگی شخصیتی
    40MB
    41 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

896 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «صلاح الدین آزادی» در این صفحه: 2
  1. -
    صلاح الدین آزادی گفته:
    مدت عضویت: 2434 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    استاد عزیزم سلام

    دوستای هم مسیرم شما هم سلام

    دوستان عزیزم از شما بسیر سپاسگذارم بابت کامنت های عالی و پر انرژی و پر از اگاهی تون

    استاد یه چند وختی بود ک دیگه داشتم از مسیر منحرف میشدم ک این فایل شما تلنگری ب من زد ب من فهموند ک عزیزم صلاح جان تو داری راه رو اشتباه میری از کجا فهمیدم اشتباه از اونجایی ک داشتم نا خود اگاه بر میگشتم ب همون حالت قبلیم

    خدارو شکر این لایو شما ب من تلنگری زد ک فهمیدم

    همونطور ک شما گفتید دارم فک میکنم ک عمل میکنم ولی عمل نمیکردم و فقط گوش میکردم

    برای عمل نکردنم هم دلیل دارم دلیلش هم این هست ک یه سری ترمز هایی داشتم ک نمیزاشتن برم سمت عمل ب قانون

    یه سری شک هایی ک به وجود اومده بود ک البته اونم از خود من بوده از نیمه متعهد بودن من ب قانون ازینکه فقط با فایلا میخاستم حالم رو خوب کنم اما حاالا مصمم شدم ب تغییر و از روزی ک ب لایوتون گوش کردم و وختی ک گفتید شما ۹۹ درصدتون عمل نمیکنید

    گفتم باید من همین الان همین ک استاد میگه عمل کنم ب قانون و عمل هم کردم ولی هنوز هم جای کار دارم خیلی زیاد جون هنوز هم نتونستم ب حال خوب برسم

    دلیلش هم این هس ک برای من یه شک هایی اومده بود ب قانون اونم از عمل نکردن خودم بود

    ازینکه میخاستم حالم خوب کنم فقط

    گفتم اشکال نداره

    بازم ادامه میدم

    ذهنم گفت تو عمل نکردی دیگه نمیتونی عمل ولی من باز ادامه دادم

    خیلی نجواها اومد و لی من باز ادامه دادم و ناامید نشدم

    چون من نتیجه گرفتم چون من دیدم

    چون من یه برهه از زندگیم رو بدون چون چرا پذیرفتم هرچی گفتید رو و خداوند کلی نتیجه توی زندگی من وارد کرد

    حالا چرا من ادامه ندم

    بزا از یکی اتفاقاتی ک قبلا برام افتاد و دوس داشتم بگم رو بگم

    اقا من ب اپراتور گوشیم با توجه ب اینکه خط من اون موقع اینتر نت ۴g رو پشتیبانی نمیکرد

    درخواست خط ۴g دادم ب اپراتور خطم

    در خواستو دادم و ادرس دادم ب اون محلی ک من میخوام بیارن اقا خلاصه پیامک اومد

    پیامک اومد ک شما تو ادرس مورد نظر حضور نداشتید ک خط رو بهتون تحویل بدیم

    و تحویلش دادیم ب پست

    رفتم پست ببینم ک بسته ای برام اومده دیدم ک بسته ای برام نیومده

    گفتن ب اون یکی پست مراجعه کنم اونم رفتم اونم نیمده بود

    خب بعد یکی دوروز ک من هعی منتظر پیامک بودم ک خط من بیاد ب خودم گفتم ک اگه هعی منتظر باشم فایده نداره اقا قانون رهایی رهاش کردم اقا رهاش ک کردم پیامکش اومد بدون اینکه نگاش کنم از زنگش فهمیدم پیامک بسته سیم کارتمه گوشیمو نگاه کردم دیدم خودش هست

    نمایندگی شون پیام داده بیام سیم کارتمو تحویل بگیرم بگیرم اون موقع داشتم روی ( دوره عزت نفس کار میکردم) ک الان هم دارم کار میکنم، خب جلسه اول بودم و شما در مورد تصمیم گیری صحبت کردین منم گفتم این باشه برای قسمت تمرین جلسه ی اول عزت نفسم همون موقع رفتم گفتم باید همین الان برم و فورا تصمیم بگیرم استاد

    ( اینم بگم ک من الان خیلی تو تصمیم گرفتن بهتر شدمممنون استاد عزیزم دوره هاتون بینظیره سپاس گذارم)

    خلاصه رفتم برای گرفتن سیم کارتم ظهر بود موقع نماز دیدم بستس همونجا از خدای درونم هدایت خواستم گفتم الان چیکار کنم گفت برو نماز رفتم نماز بعد از ک اومدم گفتم حالا چیکار کنم گفت برو دنبال سیم کارتت گفتم دوباره من ک رفتم بسته بود الان ظهره دیگه باز نمیکنه گفت برو کاری نداشته باش رفتم تو را ک نزدیک هم داشتم میشدم ب نمایندگیه ب خودم میگفتم شاید باز باشه حالا اعتماد داشتم ولی گفتم اگه بسته بود چیکار کنم گفت اگه بسته بود دوسه دیقه صب کن من گفتم پنج دیقه صب میکنم من ک تا اینجا اوندم بزا ۵ دیقه صب کنم مگه چیمیشه

    رسیدم ب اونجا دیدم اره بستس ولی همونطور طبق هدایت ک بسته میبود باید صب میکردم صب کردم همونجا دیدم یه اقاهه داره با موتور میره طرف در گفتم شاید این اقا هست ک میخاد باز کنه ولی اون اقایی ک تو نمایندگی بود یکی دیگه بود گفتم اینم همکارشه اقا همکارش نبود ولی اون دنبال بستش رفت در خونه ی طرف روزد ازونجایی ک من خونه ی طرف رو بلد نبودم ک خونش بغل همون دکونش بود گفتم خودشه درسته اقا راست بود ک من هدایت شدم ب اینجا

    خلاصه سیم کارتمو گرفتم در عین خوش حالی ن از گرفتن سیم کارت بلکه ازین هدایت ک من دارم راه رو درست میرم از خداوند هدایت خواستم و اون من رو دقیق ب بهترین نحو هدایت کرد

    اون موقع این اتفاقی ک افتاده برام رو میخاستم ب همه بگم اما ب دلیل نجواها و کمال گرایی ک داشتم و میگفتم ن بزا نتیجه های بزرگتر بیاد ولش مردم تا الان ک دیگه کمال گرایی رو گذاستم کنار و اومدم نوشتم و یکم کمال گراییم کمتر شده

    استاد باورتون میشه من دفعه ی اول ک حرفاتون رو شنیدم خیلی راحت باور کردم خیلی راحت

    اصن کمال گرایی نداشتم اصلن ذهنم خیلی راحت کنترل میکردم چون خواسته ام خیلی شدید بود انقد شدید ک من با اینکه ترس داشتم خیلی ترس داشتم ولی با اون حالت ترسم مهاجرت کردم ب یه شهر دیگه گفتم ب خدا من تسلیمم و بعدش یه اتفاقات خفنی افتاد ک نگو و نپرس از بارون لذت میبردم از هرچی ک توی اون شهر بود همه برام زیبا بودن ادمهارو بگو خیلی دوس داشتن بامن باشن اون لحظه چون من اعتماد بنفسی گرفته بودم ازین حرکتم ک همه ی سد های ذهنی روکه اون موقع داشتم شکست البته قبل از اشنایی باشما با یسری کتاب اشنا شده بودم و اون کتاب ها هم در رابطه چگونه بدست اوردن سلامتی بودش

    کتاب راندا برن ک همه ی اینها باعث شد من ب سایت شما هدایت بشم

    همش ب خودم میگم من ک اون موقع خدا یا تونستم خیلی راحت باور کنم استاد و اینهمه نتیجه گرفتم

    استاد اون موقع انقد شدیدمیخاستم ب هدفم برسم مو ب مو اموزشاتونو عمل کردم دفتر اون موقعم رو میبینم دیدم ک من تک تک چیزایی رو ک گفته بودید عمل میکردم هیچ نجوایی نمیتونست تمرکز من بر اون چیزی رو ک میخاستم ازم بگیره

    من تجسم میکردم با همون اهنگ های تجسمی شما

    همون موقع هم ویدیو های امریکن گات تلنت رو میدیدم بیشتر اون گلدن بازر هاشو نگاه میکردم ک وختی یکی موفق میشد چقد حس خوبی ب ادم میداد طرف انقد خوش حال میشد ک گریش میگرفت و درست میشد اون حس مثبتش رو احساس کرد

    استاد اینم بگم ک من هردفعه اون تست نیمکره مغز رو انجام میدم اکثر مواقع ک میگه شما بیستر از نیمکره سمت راست مغزتون استفاده میکنید بعضی مواقع هم زرنگی در میارم یکم جوابا رو جابجا میکنم میگه شما از هردو نیمکره مغزتون ب اندازه استفاده میکنید

    من همیشه حتی الانم بیشتر خواسته هام رو تو مغزم میسازمش و الان خیلی وخته روی سلامتیم کار میکنم ک خب البته ب لطف خداوند یکتا ک میلیارد ها مرتبه شکرش خیلی بهتر شدم اصن میتونم بگم تقریبا سالم سالم هستم و اگه تا الان یه چیزیش مونده ب خاطر این هست ک من هنوز توجه ام ب اون ها هس

    استاد من یه سایتی رو خوندم درباره چپ دستا ک ادم های موفق یعنی خیلی موفق مثل انیشتین و چنتای دیگه نام برده چپ دست بودن میدونم اینا دلیل اصلی موفقیت نیستن ولی ب قول شما تو یه فایلی میگفتین ک دنبال شباهت ها باشیم ن تفاوت وختی دیدم ک شما هم چپ دست هستید خیلی خوش حال شدم چون من ادمی بودم ک همیشع میخاستم متفاوت ازدیگران باشم

    هنوزم واقعا اگه بخوام مثل مردم عمل کنم واقعا نمیتونم

    اینکه همیشه ب خودم میگفتم من ادم موفقی میشم تو بچگی انقد ذوق داشتم ک من کی بزرگ میشم میخام کارای بزرگی رو بکنم

    انقد ذوق شوق داشتم ک نمیتونستم صب کنم منم ب خودم میگفتم کی مسه داداشم بزرگ میشم

    ک کارای بزرگی بکنم

    ولی تو یه دوره از زندگیم ک خیلی افسرده شده بودم اونم ب خاطر این بود ک ما قدرتی توی تغییر شرایمون نداریم و اینکه تو الان اینجوری هستی قسمت توعه و خیلی خرافه های دیگه

    و از خداوند کمک میخاستم ک هدایتم کنه

    با تمام وجودم ازش خواستم گفتم من نمیدونم چ راهی درسته گفتم من اون راه های ک تا اونموقع میدونست درسته رفتم خدایا خودت ب راهی هددایم کن ک فک میکنی درسته ک فک میکنی بهترین هست و بعد از اون داستانایی پیش اومد ک من باشما اشنا شدم و داشتم جواب تکذتک سوالاتم رو میگرفتم ک من اصلن مقاومتی نکردم در برابر حرف شما اولین بار فورن پذیرفتم و توی دلم یه چیزی بهم گفت ک اونم فک میکنم هدایت الله متعال بود م همین راه درسته منی ک اصلا تا اونموقع وقتی احساس اادم خوب یا اصلن حس خوب رو تجربخ نکرده بودم اون مور مور شدن بدن اصلا تجربه نکرده بودم وختی اون مور مور رو تجربه کردم خیلی برام جدید بود و حس میکردم دارم سلامت تر میشم

    انقد روی خودم جدی کار کرده بودم ک وختی عمل کردم ک وختی نتیجه هم اومده بود کلی لذت بردم کلی کیف کردم واقعا من دوست دارم دوباره اون احساس قدرت رو تجربه کنم اون احساس متفاوت بودن رو تجربه کنم

    و مسه شما استادم الگویی بشم واسه بقیه الگوویی ک داره میوه های تلاس و کار کردن روی خودشو و اعتماد ب خداوند رو میچینه

    ب جرات میگم استاد تاحالا کسی رو ب متعهدی شما ندیدم

    انگار یه عهد نامه با خدا بستین و زیرش ام%ا زدین ک تا اخر عمرتون پاس بمونین و ادامه بدین

    استاد میدونین تویه کتاب رویا هایی ک رویا نیستند پرسیده بودین ک تعریف شما از خوش بختیه چیه؟ من جوابم اینه معلم عزیزم؟ خوش بختی یعنی حس کنی مالک این خونه ی ما ک اسمش زمینه مالک این همه ی جهان ازت راضی باشه صاحب همه ی این فضل نعمت ها وختی احساس کنی خگ خداوند ازت راضیه اونموقع انگار کل حتی بگم کل دنیا بازم کم گفتم چون اون موقع اصل اون حس وصف پذیر نیست نمیتونی وصفش کنی

    ک سرت بالاس لبخند داری و با خودت میگی خدایا من تسلیمم من تلاش کردم من اشتباهاتمو درس کردم

    و از خودت راضی هستی از خدای خودت هم راضی هستی

    امید وارم ک شاد باشین و خداوند ب ما هم در دنیا نیکی وسعادت و هم در اخرت نیکی وسعادت عطا کند الان هم روی کتاب رویا هایی م رویا نیستن ر

    کار میکنم خیلی از چیز هایی ک مربوط ب بچه گیم بود رو یاد اورد

    د پناه رب مون شاد و ثروتمند و سعادمند در دنیا و اخرت باشیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    صلاح الدین آزادی گفته:
    مدت عضویت: 2434 روز

    بنام خدای بخشنده ی مهربان

    سلاام ب استادبزرگوارم و ب دوستای هم مسیرم

    همین الان داشتم کتاب رویا هایی ک رویا نیستند رو برای خودم تو دفتر مینوشتم

    اقا استاد من هم یاد گرفتمم از شما ک شبا با خوندن کامنتا بخابم و صبح ها رو هم با کامنت دوستام شروع کنم

    سپاس گذارم ازین ایده تون استادم یا بازگو کردن برای خودتون چون درواقع شما دارین با این حرفا در مرحله ی اول ب خودتون کمک میکنید دارید برای خودتون مرور میدید

    و چه جمله ی قشنگی گفتید من باید مواظب حال خودم باشم در واقع داشتین ب خودتون گوش زد میکردین برای مقابله با نجواها واقعا جملتون زیبا بود دقیقا و پر از مفهوم

    مما فقط مسئول خوب کردن حال خودمون هستیم

    استاد میدونین چی جلوی من رو همیشه میگرفت برای موفققیتم این جلوم رو میگررفت این باور ک اقا تو اگه بخای موفق بشی تو اگه این چیزا رو از خدا بخوای یعنی دقیقش این باور اگه تو تو این دنیا از خدا چیزی بخوای تو اون دنیا خدا بتو دیگه چیزی نمیده این باور طوری چسبیده بود ب ذهن من حتی الانم هست

    وللی یکم شیر شدم پا گذاشتم روش وولی بازم هنوزم قویی هس

    من هم خیلی دوست داشتم موفقیت رو ولی این باور جلوم رو میگرفت این شکا این تردید ها میومد اقا حالا با توجه ب این باور من ممیگفتم زرنگی میکنم من از خدا چیزی نمیخام اینا خواستن دیگه خداا بهشون نمیده

    ولی هرچی گشتم هیچ اثری از چیزی ک این باور رو تایید کنه پیدا نکردم

    هر کی رو دیدم، دیدم ک همه خواستن از خدا

    دیدم اینکه یا خواسته ها تو میخای یا ناخواسته بوجود میاد دیدم اگه نخام پس بازم از این ور میفتم از قلله دور میشم کشیده میشم پایین برمیگردم ب همون جهنم ذهنیم ذهن منو میکشه همون جا

    خوب ب خودم گفتم یا بهتره بگم از چیزی ک از شما یاد گرفته بودم ک از خودتون سوال میکنین من هم از خودم این سوالو پرسیدم چ راهی رو انتخاب میکنی

    گفتم باید پیشرفتو انتخاب ککنم حرکت ب جلو

    ولی هعی ایین باوره جلوم روو میگرفت اون مموقع ها چون ملت قانونو نمیدونستن همون اینو میگفتن خدا الان بهت نمیده تو این دنیا برات جمع میکنه تو اون دنیا میده. این چیزی بود ک نمیذاشت ممن حرکت کنم اقا اعمال خوب بر نیکی استواره گ تو اعمال نیک انجام بدی تو همون ک سپاس گذاری کنی خوده نعمت ها میاد طبیعی

    کسی ک تو این دنیا خواره تو اون دنیا هم خواره

    من رفتم قرانو خوندم

    هیچ چیزی ازین باور ندیدم دیدم هرچی پیامبر بودن همه خواستن از خدا همه تو راه پیشرفت بودن ب سمت جلو

    این چیزی بود ک مانع من شده بود با اینکه من نزدیکه یک سالو نیمه ولی تغییر کمتری نسبت ب بقیه کردم ب نظر خودم

    من اهل قششم هستم و تو یه جایی از قشم بزرگ شدم ک خبری از مثلا گریه کردن واسه مرده ها یا روضه یا عزاداری یا اینکه بگن بایدغمگین باشی نبوده

    اما بازم میترسیدم ازینکه خوشحال باشم (حتی الانم) لذت ببرم پس چرا وقتی ما به دنیا میایم همش دنبال لذت بردینیم همش رهاییم مگه این نیست وختی ب دنیا میایم تو اویل سنمون با اگاهی های خدا زندگی میکنیم

    همش با خودم میگفتم اگه الان شادی کنم لذت ببرم خدا داره منو ممیبینه یه بلایی سسرم میاره در حالی ک هرچی قران رومیخونم هرچی میبیینم خدا همه جا گفته غمگین نباشید پس این باور از کجا اومده

    دوتا گزیننه مییمونه رسانه ها وجامعه

    اقا استاد من من میترسیدم موفق بشم چرا چون میگفتم اگه موفق بشم و از خدا بخام تو اون دنیا چیزی بهم نمیده در حالی ک مییدیدم اگه نخام هم ازین ور میوفتم مونده بودم سره دوراهی

    با اینکه انقد دوس داشتمم موفق بشم از کوچیکی

    بعضی وختا کک میوفتادم ازون ور میدددییمم ممردم ررو بخودم میگفتم تو دوس داری مسه مردم باشی؟

    مردم اینن همش اعصابشون خورده همش با زنوو شوهرو بچه شونن دعوا میکنن ن انگیزه ای دارن همش دارن زندگی یه بخخووروو نممیرو ادامه میددنن و دلبستن ک جامعه درست بشه یه کمی پول بیشتری بیاد یارانه ای بیاد ادامه بدن

    زنندگی ک ن توش هیچ پیشرفتی هستت ن توش مموفقیتی هست نن انگیزه ای ههست ن ماجرا جویی ای هستت بابامو میددیدم ک همش صبح تا شب پا یه تلوزیون میشینه و زندگیشو ادامه میده من تعجب میکنم واقعا از زندگی بعضی ادما استاد چجوریی میتونن ططاقت بیارن چنین زنندگی رو ادامه بدن

    چجووری میشه همش یه کار یه نواخت رو انجام داد تتا اخره عمرت تو یه شهر زندگی کنی اخرش از زندگی هیچچی نفهمی

    افرین ب شما استاد ک این همه مهاجرت میکنید میکنیید واقعا افرین ب شما ب این همه جاها رفتید ب این کشورا ررفتید افرین بشما

    من وختی شمارو ددیدم ک گفتتیید ب این همه جاها رففتید من هم این خواسته در من شکل گرفت ک منم باید مهاجرت کنم

    منم باید دنیارو بگردم

    قانون رو باور کرده بودم ولی میترسیدم ک ب خواسته هام فکر کنم چررا چون اعتماد بنفس نداشتم

    از حرکت کردن میترسیدم

    از خواسته داشتن میترسیدم

    ولی این تضاد های عزیز چرا عزیز چون باوجود اینکه از دید ما تضادن ولی خیلی ب ما کمک میکنن ک خواستته هایی در ما بوجودبیان یا بهتره بگم خواسته هامونو بشناسیم اصن تضاد تو این دنیای مادی لازمه ی

    زندگی هس

    پس در واقع بابت این تضاد ها هم خدارو شکر درواقع من اصن نمیدونستم چیرو بخام

    اولین خواستته ای ک داشتم این بود ک سلامت بشم بعد این ک بهتر میشدم دیگه خخیلی کم سر میزدم خیلی کم متعهد بودم چرا چون خواسته داشتم ب قانون باور داشتم جرات حرکتو نداشتم

    فهمیدم مشکلم از عزت نفسه دوره عزت نفسو

    ب خدا گفتم کمک کنه بخرم اقا خداوند ک همینجا هزاران مرتبه جایه شکر و سپاسش هم باقیست کمک کرد دوره رو بخرم، دوره رو گوش دادم بگو چی شد فک میکردم اقا تتوو دوره یه چیزی ب من گفته میشه یا بقول استاد با یه جمله زندگی من متحول مییشه من دیگه تغییر میکنم اما خبری ازین چیزا نبود همین الان این حس کمال گرایی ک در من ب شدت زیاد هست میگه اینارو ننویس اینم وختی دوستام رو دیدم ک این واقعیتو گفتن تو کامنت هاشون یاد گرفتم من هم بنویسم

    تحول میخای عززیزم خب باید حرکت کنی باید تللاش کنی براش باید سپاس گذاری کنی باید باورهاشو بسازی

    بعله

    این لایو شما منو بیدار کرد قانون رو برام دوباره تجلی کرد

    اقا من فک میکنم بیشترین چیزی ک نمیزاره ما ب این قانون عمل کنیم اینه ما هنوز نمیخایم از بدنه ی جامعه جدا بشم ادمی ک از بدنه ی جامعه جدا شده خب

    بیشتر برای خودش ارزش قاعل شده بیشتر ب خودش اهمیت میده ب خواسته هاش اهمیت میده مسعولیت زندگیشو پذیرفته، مسعولیت مدیریت افکارشو پذیرفته

    اصن جامعه ای وجود نداره اغا تو هروقت شروع میکنی ادامه میدی حرکت میزنی بازم ادم هایی رو مبینی ک مسه تو حرکت زدن با اونا هم مدار میشی جامعه در واقع تو ذهن ماست اون جامعه ی خاص

    حریص شده بودم هرچی بدست میاوردم راضیم نمیکرد اقا ب خودم گفتم تو اگه ب همه چیزایی بررسی ک در این لحظه میخای باز هم نمیتتونی لذت ببری چرا چون لذت بردنو بلد نیسی عزیزم صلاح جان در واقع خواسته هامون و تضاد ها اومدن تا کنترل ذهنو ب ما یاد بدن یا بقول خداوند ک میگه مارو افریده تا پرهزگار بشیم

    این حرفای شما خیلی به ممن تلنگر زد حرفای توی این لایوتون

    حرفای شمارو توگوشم گذاشته بودم گهو ناگه عمل میکردم میگفتم چرا نتیجه نمیاد صدا ها پخش بودن

    کانون توجه اون نقطه ی وسط داره رو صداه ها نبود رو مشکلات بود رو ناخواسته ها بود

    ای دل غافل فک میکردم دارم عمل میکنم ولی نمکیردم فقط انگیزه ی خشکو خالی ب خودم میدادم

    از خدا خواستم منو بینا بکنه ب حقیقت ها هدایت شدم جلسه ی قرانی قدم اول رو گوش بدم خیلی از واقعیت هایی ک نشنیده بودم رو شنیدم خیلی از چیز هایی ک از حرفای شمارو درک نمیکردم درک کردم خدارو صد هزار مرتبه شکر

    استاد من یاد گرفتم من یاد گرفته فقط ادامه بدم و نا امید نشم این کنترل ذهنو ب ما می اموزه یا همون پر هیزگاری

    رسیدن ب هر خواسته ای راهیی داره خب یعنی میشه ب هر خواسته ای رسید، هیچ خواسته ای نرسیدن نداره خب ولی اگه بخام برسم من نباید ناامید بشم من فقط باید ادامه بدم ممکنه با تضاد هایی رو برو بشم م اول خیلی برام بزرگ میشن اما کمکم من

    بزرگ تر میشم کمکم راهه رد کردنشو یاد میگیرم و ازونم رد میشم خواسته هام حاضرو اماده وجود دارن اما من با اینکه راهو بلدم اما اون راهی رو میرم ک دوس دارم یعنی اونجوری ک خودم دوس دارم به خاستمون برسم

    بعد ک دیدیم اشتباه رفتم حالا میام قانونو ب کار میگیرم یعنی در مرحله ی اول ب روش خودم عمل میکنم بعد ک دیدم غلطه حالا از قانون استفاده میکنم

    برای من ک اینجوری بوده حالا برای بقیه نمیدونم

    بنظر من

    همه چی اماده هست برای ما اما باید نقشه ی رسیدن اون map رسیدن به خواسته هاموو اون مسیریرو ک من رو میبرع ب سمت خواسته هام یاد بگیرم

    و از احساس خوبی ک دارم میفهمم دارم ب خواسته هام میرسم

    خدارو صد هزار مرتبه شکر هزاران مرتبه شکر بابت این سایت عالی و عالی شدن زندگیمون و اینکه چ زیبایی های خفنی تو اینده منظرمونه وای فقط ادامه بدیم

    رها باشم نسبت ب خواسته ام تویک کلام لذت ببرم از خواستم خواسته هام از راه میرسه لذت این خواسته هایی رو که داشتم و الان رسیدم بهشون رو ببرم

    خدارو شکر کنم بابت اینکه من رو رسوند ب خواسته هام

    امید وارم حضور الله تو زندگی همه مون بیشتر بشه دیگه خودش طبیعتا همچی میاد فضل و بخشش میاد

    یا الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: