سرفصل آگاهی های این فایل شامل:
- اگر در شرایط به ظاهر سخت، از عهده کنترل بر آیی و به قول قرآن تقوا پیشه کنی، پاداش های جهان شگفت انگیز خواهد بود؛
- اوضاع سخت گذراست اما وقتی کنترل ذهن میکنی، نه تنها شرایط سخت تبدیل به نعمت می شود بلکه نعمت های پایدار را وارد زندگی می کند؛
- به اندازه ای که “قدرشناسی” جزو ویژگی های شخصیتی شما می شود، طبق قانون بدون تغییر خداوند، نعمت های بیشتری وارد زندگی شما می شود تا این احساس را باز هم تقویت کند؛
- هماهنگی با قانون یعنی توانایی تمرکز بر آنچه شما را به احساس بهتری می رساند؛
- ارتباط کاملی وجود دارد بین شخصیت سپاسگزار و میزان ورود نعمت ها به زندگی؛
- رابطه مستقیم بین “شخصیت سپاسگزار” و “توانایی مالی خوب”؛
- تضادهای قبلی تعهد برای “تغییر” را در شما می آفریند؛
- اگر بتوانیم ذهن را روی خواسته ها معطوف کنیم، فارغ از اینکه بقیه چکار می کنند و در چه شرایطی هستند، ما به مسیر خواسته هایمان هدایت می شویم و در آن مدار قرار می گیریم؛
- جنگیدن برای خواسته، با قوانین خداوند هماهنگ نیست؛
- هماهنگی با قوانین یعنی “مسیر کمترین مقاومت”؛
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری live | قدرشناسی و پاداش های این ویژگی شخصیتی259MB41 دقیقه
- فایل صوتی live | قدرشناسی و پاداش های این ویژگی شخصیتی40MB41 دقیقه
بنام الله یگانه
با کسب اجازه از خدای هدایتگرم برای نوشتن…امید دارم که با این نوشتن هدایت بشم به درک بهتر قوانین و چگونگی استفاده بهتر از اونها در زندگی ام
“خانه تکانی ذهن”
“گام یازدهم”
توضیحات استاد منو باز یاد این ایات سوره بقره انداختند
وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ ۗ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ ﴿١۵۵﴾
و بی تردید شما را به چیزی اندک از ترس و گرسنگی و کاهش بخشی از اموال و کسان و محصولات آزمایش می کنیم. و صابرین را بشارت ده. (155)
الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ﴿١۵۶﴾
همان کسانی که چون بلا و آسیبی به آنان رسد گویند: ما از خداییم و یقیناً به سوی او بازمی گردیم. (156)
أُولَٰئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَهٌ ۖ وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ ﴿١۵٧﴾
آنانند که درودهایی از سوی پروردگارشان بر آنان است و آنانند که هدایت یافته اند. (157)
این آیات دیدگاه خداوند رو در مقابل برخورد ما با تضادها روشن میکنه…در همه حال در برخورد با تضادها ما باید رجوع کننده به الله باشیم…استاد عزیز من هم مثل شما همیشه وقتی این آیه رو مطالعه میکردم باور نداشتم که این آیه اشاره به زمان بعد از مرگ داره…من هم همیشه باور دارم که این آیه داره از رجوع به خداوند برای حل مسائل اشاره میکنه….خداوند توانایی حل مسائل رو به ما داده…و تضمین کرده که از پس هر مشکلی برمیاد…میتونه همیشه بهمون راه حل بده و برای ما گشایش ایجاد کنه…
آخه بابا یادم باشه که دارم با چه انرژی و چه نیرویی کار میکنم….نیرویی که میلیاردها سال مسائل کوچک و بزرگ کیهان رو حل کرده و این ساختار بی نقص و دقیق رو پدید آورده که تازه دانشمندان درک کردند که جهان در حال انبساط و گسترش هست و ابعاد فرمانروایی اش همواره در حال بزرگتر شدنه…تمام کهکشان هایی که در حال حاضر نورشون به ما میرسه و ما میتونیم وجودشون رو ثبت کنیم در طی دور شدن از ما هستند و ما دیگه در آینده دسترسی به اونها نخواهیم داشت…
آیا چنین هوشمندی از پس مسائل ساده من بر نمیاد؟؟؟ مسائلی که تازه اغلب خودم با نادانی و جهلم برای خودم ایجاد کردم؟؟ آیا نمیتونم خدا رو برای حل تضادهام کافی بدونم؟؟؟ و به او توکل کنم؟؟؟ آیا توکل کردن به خدایی که این چنین هوشمندانه آفرینش میکنه کفایت نمیکنه؟؟؟؟ خدایی که تضمین کرده منو هدایت میکنه و هدایت بندگانش رو وظیفه کرده به خودش؟؟
خوبه که این سوالات رو بپرسم از خودم…و خوبه که به جوابهاش فکر کنم
خوبه که زندگی خودم رو مرور کنم و به یاد بیارم که چقدر بار بوده که اتفاقی به ظاهر ناخوشایند باعث بوجود اومدن خیری در زندگی ام شده…چقدر شده که با من رفتار گستاخانه ای شده و من پی بردم که باید در رفتارهام تجدید نظر کنم و حد و مرز و محدوده ای واضح تر برای روابط با آدمها قائل بشم….یا مکرر دیر کردن هام باعث شده برام دردسر درست بشه و من عادت نظم و سحرخیزی رو در خودم بیشتر کردم…یا مسخره کردن کسی باعث شده بیشتر مصمم بشم تا موفق باشم…یادمه همیشه چون از خواهرام تپل تر به نظر میرسیدم به خاطر حرف بقیه خیلی میخواستم لاغر تر بشم…در حالیکه من اصلا چاق نبودم فقط در مقایسه با اونها اینطور به نظر میرسیدم…بعد که طوری لاغر شدم که حالا خواهرهام هر لباسی براشون تنگه میدن من بپوشم…میبینم باز همون عده هر زمان منو میبینن میگن وای چقدر لاغر شدی…کسانی که فکر میکردم اگه لاغر بشم منو تحسین خواهند کرد…و توی اون سن کم کلی منو با حرفهاشون آزار دادند….بعد که این رو دیدم فهمیدم چقدر میخوام برای خودم زندگی کنم…میخوام سبک شخصی زندگی ام رو داشته باشم…گور بابای بقیه…هر کی هر جوری دوست داره فکر کنه…چقدر این موضوع باعث شد من برای جسم ام شکرگزارتر بشم…خجالت کشیدم که جسمم رو همیشه ناکافی میدونستم و همیشه سرزنش میکردم که چرا پاهام چاق به نظر میاد…چرا اینجا پره باید نازک تر باشه…فلان لباس رو میپوشم بد دیده میشم…و از جسم ام عذرخواهی کردم و از خدا هدایت خواستم تا منو توانا به دیدن نعمتهام کنه…پس این تضاد باعث شده من رشد کنم چرا ازش ناراحت باشم؟ حتما من الان از خواهرهام نسبت به نعمت سلامتی شکرگزارترم…چون اون حرفها رو شنیدم و این اتفاقات رو تجربه کردم…الان با تک تک سلولهای تنم حرف میزنم و ستایش میکنم که اینقدر توانا و هوشمند هستند و انقدر هوشمندانه نیاز های منو برطرف میکنن…تحسین شون میکنم…بهشون میگم که چقدر عاشقانه دوستشون دارم….
استاد میخوام بگم که شما فکر میکنید این طبیعی هست که وقتی گذشته سختی داشتید و حالا با تغییر باورهاتون به این جایگاه رسیدید با یادآوری گذشته تون به احساس خوب شکرگزاری میرسید…چون شما با درک قانون سپاسگزاری و استفاده از اون در عمل به جایی رسیدید که تمرکز بر نکات مثبت جز شخصیت شما شده…
اما همه ما اینطور نیستیم
اصلا عده کمی اینجوری فکر میکنن
خیلی هامون با اینکه خدا بهمون لطف داشته و بهمون نعمتهای بی شماری داده و ما رو از سختی ها به آسونی آورده باز اونقدر ناسپاس و نامرد هستیم که به خدا پشت میکنیم و میگیم اصلا چرا من باید توی اون سختی میبودم…چرا من مثل فلانی توی فلان خانواده دنیا نیومدم که اصلا آب توی دلم تکون نخوره…
خیلی هامون وقتی حتی مهاجرت میکنیم میگیم چرا باید ما توی اون خراب شده دنیا می اومدیم و اونهمه سختی رو میدیدم
استاد دیدگاه شما ناشی از درک قانون جهان و خداونده و زیباترین نوع نگاهی هست که میشه به زندگی داشت…من خودم اینهمه توی این سایت هستم هر بار که سعی میکنم شکرگزاری رو بیشتر کنم بعد باز که شما رو میبینم یا خانم شایسته یادم می افته من اصلا به این نعمت توجهی نداشتم….وقتی توی کامنتهای دوستانم میبینم که برای نعمتی شکرگزاری میکنند میگم خدایا من انقدر بدیهی این نعمت رو داشتم اصلا بهش توجه نمیکردم…مثلا توی کامنتها میخوندم که دوستان میخوان کاری انجام بدن اما خانواده مخالفت میکنن… انقدر این نعمت بدیهی بوده توی زندگی ام که اصلا بهش توجه نکردم….من همیشه روی نقاط ضعف والدین ام توجه کردم اما هیچ وقت دقت نکردم که دیدگاه اونا بخصوص پدرم همیشه این بوده که زندگی بچه ها مال خودشون هست…ما بچه ها باید تصمیم بگیریم که میخوایم چیکار کنیم…اغلب ما آزادانه تصمیم میگرفتیم…و این چه نعمتی بوده برای ما…اصلا اینکه ما بخوایم با دوستامون جایی بریم و اونا اجازه ندن خنده دار بوده…ما با اینکه سه خواهر بودیم در این حد آزاد بودیم که فقط بهشون اطلاع میدادیم که ما شب خونه دوستامون هستیم…در این حد…حتی آزادانه میتونستیم تنهایی سفر کنیم…یا رشته تحصیلی مون رو انتخاب کنیم…یا اصلا درس نخونیم…یا ازدواج کنیم یا نکنیم…مذهبی باشیم یا نباشیم…نماز بخونیم یا نخونیم….
من اگه در این سایت نبودم و الگوهایی مثل استاد و خانم شایسته و این دوستان آگاه و مومن رو نداشتم اصلا درکی از شکرگزاری نداشتم…
اکثریت جامعه تا این حد در مورد شکرگزاری ناآگاه هستند مثل گذشته خود من…که بعنوان مثال وقتی من داشتم در مورد مفهوم شکرگزاری مطالعه و تحقیق میکردم و این رو به یکی از دوستانم گفتم گفت مگه اینم مطالعه میخواد هر کی میدونه که شکرگزاری چیه دیگه!!!!!!!!!!! یعنی من که خودم اون موقع تازه داشتم کمی درکش میکردم و توی در و دیوار بودم…اما ببینید دیگه بقیه چقدر توی در و دیوار هستند که فکر میکنند یه کلمه شکر گفتن کافیه…و اصلا درکی نسبت به این قانون ندارند…
من توی شمال زندگی میکنم….همین چند وقت قبل از خاله ام میشنیدم که میگفت ما امسال بارندگی نداشتیم باید امسال محصولاتمون چی بشه…فقط خدا به داد ما برسه…استاد همین الان اینجا بارونه و طی دو هفته گذشته کلا بارندگی بوده…فقط یه ساعتهایی سرعت بارش کم شده…شاید فقط یک روز بارندگی قطع شد…اونم روزی بود که خواهرم اومد و ما میخواستیم بیرون بریم (((ما همیشه در بهترین زمان در بهترین مکان و شرایط آب و هوایی هستیم)))…به الله قسم میخورم اگه همونهایی از ماها که غر میزدیم که چرا بارون نمیاد الان سجده کنیم و شکر کنیم این نعمت فراوون بارون رو…میدونم و باهاشون زندگی کردم که میگم….فقط تمرکز روی نداشته هاست…فقط تمرکز روی نداشته هاست
من جز همون قشر بودم و میدونم که چقدر ما توی درودیوار بودیم…چقدر ناسپاس بودیم….چی شد من ازون جماعت جدا شدم و به این سایت و این دیدگاه هدایت شدم…خدا عالمه…همش از فضل خداست…خدا شاهده من واقعا از اون روزهای خودم و نعمتهایی که بابت اش ناسپاس بودم بیام تا انتهای زندگی ام شکر کنم نمیتونم حق مطلب رو ادا کنم چه برسه به نعمت و روزی که به لطف الله از بعد تلاش برای اجرای این قانون وارد زندگی ام میشه و هر روز داره بیشتر میشه…
خدایا آخه چقدر شما بخشنده هستی چقدر فضل ات بزرگه…فقط به این فکر میکنم که خدای من جهانی آفریده که سیتماتیک میاد انرژی های بد رو میگیره و خیلی ها رو بی اثر میکنه ((کلی آیه داریم که خداوند گفته ما از بسیاری از گناهان شما درمیگذریم…میبخشیم)))…بعد میاد تا یک کار خوب میکنیم اون رو دریافت میکنه و نه تنها بی اثر نمیکنه بلکه اون رو تقویت میکنه (((باز هم آیه داریم که خداوند کار نیک شما رو به ده تای اون پاداش میده)))…و بابت هر ذوق و شوقی که از دریافت نعمتها نشون میدیدم باز میاد نعمتها رو گسترده تر میکنه…بیشتر و بیشترش میکنه….چند وقت قبل رفتیم سینما هفت بعدی با خواهرم…اپراتور یه فیلمی رو برامون گذاشت…بعد ما خیلی ازش تشکر کردیم…گفت حالا که خوشتون اومده این فیلم رو هم مهمون من باشید…یعنی بلیط هر سانس اش نفری 70 بود…یعنی 140 تومن ما رو مهمون کرد…ما ازش نخواستیم…خودش اینکارو کرد…اینکارا کار کیه؟ اینا کار قانونه…قانون کی؟ قانون خدای فاضل و وهابم…که به ذوق کننده ها به شکرگزارا…بیشتر میده…جستجوگران هیجان و لذت و شادی رو هدایت میکنه یا مهمونشون میکنه یا دعوتشون میکنه یه شادی و لذت و هیجان بیشتر…الله اکبر از این قوانین زیبا…از این قوانین تحسین برانگیز
خدایا ما رو توانا کن به بندگی بیشتر و بهتر…
خدایا ما رو بیناتر کنه به نعمتهامون….
یه پرنده ای هست که توی کوچه ما میخونه….صداش بی نهایت بهشتی هست…هر وقت میخونه من هر جایی باشم ازش تشکر میکنم….واقعا صداش بهشتی هست…حتی شبها هم میخونه…مهمونامون میگفتن این پرنده فقط توی اعماق جنگل ها صداش میاد…آخه اینجا وسط شهر چیکار میکنه؟؟ منم نمیدونم…همین الان یادم افتاد که من خونه قبلی که بودم…همیشه یه سمفونی صدای طبیعت با ترکیب صدای آواز پرنده رو مدام گوش مدادم تا صداهای محیطی رو نشونم (((راستش همسایه بالایی مون خیلی درگیر بودن و همیشه در حال ناسزا گفتن به هم بودن))) من از آموزش های استادم یاد گرفتم که ذهنم رو ببرم سمت خواسته های خودم….خلاصه اون صداهای زیبا رو گوش میدادم و تحسین میکردم…و حالا توی این خونه همیشه از پنجره زیبامون پرواز پرنده رو میبینم…و این پرنده زیبا که واقعا صدای بهشتی داره و شبانه روز میخونه برامون…همین الان که داشتم این متن رو مینوشتم صدای زیباش رو شنیدم…در حالیکه به خاطر بارونهای اخیر دیگه صداش نمی اومد…به خاطر آفتاب کمی که امروز در اومده دوباره شروع کرد به خوندن….الان هم صدای اون پرنده رو تحسین میکنم هم همسایه های مهربون و خوبمون رو که در حال شادی هستند…هر موقع صداشون رو میشنوم که در حال خندیدن هستند چون اون تجربه رو داشتم…میگم خدایا شکرت از اینکه جایی هستم که صدای خنده و شادی میشنوم…کلام زیبا میشنوم…
این قانون خداست
این اثر استفاده از قوانین بدون تغییر خداست
چرا از این قانون استفاده نکنم…چرا در بهتر شدن توی اجرای این قانونی که اینجوری داره زندگی ام رو بهتر و بهشتی تر میکنه (همون اصل خارپشتی) تمرین نکنم؟ دیگه باید خیلی جاهل باشم
همین امروز صبح خدای من باز در قرآن هدایتم کرد به آیه ای از سوره هود…که به نوح توصیه میکرد از جاهلین نباش و چیزی نخواه که دانشی در موردش نداری…امیدوارم جاهل نباشم و به خودم مدام یاد بیارم خدایا من دانشی به چیزی ندارم جز آنچه از فضل تو به من رسیده من خواسته هام رو با توجه کردن بهشون به شما عرضه میکنم دیگه شما وظیفه داری شما دانش اش رو داری شما قدرتش رو داری که منو از یک مسیر تکاملی هموار به اونها برسونی
سپاس از استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
سپاس از دوستان مومن و متعهدم
خدایا شکرت امرو زهم در این کلاس درس حضور داشتم :))
سلام به ساناز عزیز
دوست مهربان با ایمانم
دوست خوبم
باورت میشه که وقتی اعتراف نامه و استغفار نامه زیبات رو خوندم چقدر توی دلم بهت تبریک گفتم و احساسم خوب شد؟؟؟ باورت میشه که رفتم صفحه بعد ولی دلم نیومد اینو واست ننویسم؟؟؟ و برگشتم که بهت تبریک بگم؟؟؟ تبریک برای هدایت سریع و آسانی که به مسیر درست داشتی؟؟؟ به خودم گفتم چند نفر هستند که بتونن اینجوری به سرعت در برابر تضادها به احساس خوب برسن؟؟؟
اینکه ما لغزش نداشته باشیم از محالات هست….همین دیروز یا پریروز در آیه ای میخوندم که خداوند به پیامبر ما به کسی که برامون الگو قرار داده…میگفت نزدیک بود اگر خدا هدایتت نکرده بود نزدیک بود که بلغزی و به گفتار کافران متمایل بشی….و به شیوه های اونها برگردی….
میبینی واقعا!!!! اسوه و الگوی ما در حال لغزش بوده خدا دستش رو گرفته
مگه لغزش برای ما با این دانش اندک و اینهمه نجواهای ذهنی از سوی شیطان قسم خورده بعیده؟؟؟ نه خیلی محتمل هست
اما واکنش اونهایی که در مسیر ایمان و دریافت هدایت از خدا هستند متفاوته
اونها به سرعت راه راست رو از ناراست تشخیص میدن
میتونن جور دیگه ای به اوضاع نگاه کنن که احساس شون بهتر و بهتر بشه
من چقدر تحسین ات کردم که با وجود این نجواها و سختی های مسیر به این سرعت مسیر فکری خداوند رو تشخیص دادی و هدایت شدی به صراط مستقیم
تو در مسیر برگزیدگان خدا هستی
واقعا تحسین ات کردم دوست خوبم
و به خودم هم باز هشدار دادم که حواست باشه مهمترین وظیفه ات بندگی هست….مهمترین وظیفه ات حرکت در مسیر توحید هست
در همون آیه خداوند پس از بیان اینکه هدایت خداوند باعث شده ایمان پیامبر تقویت بشه…اما به رسول هشدار داده اگه تو گناهی بکنی و بلغزی دو برابر بقیه عذاب میبینی
من اینطور برداشت میکنم که وقتی از قوانین خداوند اگاه شدیم و در مسیر اجرای اونها قرار میگیرم از فضل بی انتهای خداوند….به همون نسبتی که به سرعت بیشتری نعمتها رو دریافت میکنیم اگه لغزش داشته باشیم هم به سرعت به سمت تاریکی میلغزیم
اما خبر خوب اینه که همیشه درهای توبه و بازگشت بازه…و این هم از فضل خداست
باز یادم میاد که مثال بنده موحد خداوند سلیمان که وقتی لغزش میکنه و یاد خدا رو فراموش میکنه…تا به یاد میاره در حین بیان توبه از خداوند درخواست میکنه بهم ملکی بده که نه به بعد من بدی نه به قبل من…و این باز در ذهنم این رو میاره که نذارم ذهنم برای لغزش هام بهم احساس بی ارزشی یا دور شدن از خداوند یا بی لیاقتی نسبت به دریافت نعمتها رو بده
پس من از نوشته شما این نکات رو یاد گرفتم و مرور کردم که:
١. اول هیچ وقت احتمال لغزش رو دور ندونم پس یاد خدا همیشه و همیشه برام اصلی باشه…چه یادی؟ یاد کردنی که بهم احساس شادی و آرامش و اطمینان قلبی بده که هر چی رخ بده به خیر و صلاح منه
٢. اگه لغزش کردم بدونم فقط به یک چیز نیاز دارم…خلوت کردن با خداوندم تا دوباره در مسیر دریافت هدایتهاش قرار بگیرم و هیچ چیز بدی رخ نداده….فقط من کمی از اصلم دور شدم
٣. لغزش هام بهانه دست نجوای ذهنم ندن که بخوان بهم احساس گناه یا عذاب وجدان و دوری از خداوند رو بدن….من از خدا هستم و همیشه تحت هر شرایطی ارزشمند و عزتمندم
ممنونم برای اعتراف نامه زیبات که اینهمه درس رو توی ذهنم مرور کرد