live | قدرشناسی و پاداش های این ویژگی شخصیتی

بسم الله الرحمن الرحیم.

سلام به استاد عزیزم.

سلام به دوستان عزیزم

در مورد تضادهای گذشته و دوران کودکی

من هم بسیار زیاد تضاد داشته ام. مثلا اینکه من در خانواده ایی پر جمعیت (10) نفره بزرگ شده ام.

پدرم کارگر بود و مادرم هم خانه دار. پدر به نجاری میرفت و مادرم مشغول پشم ریسی بود با دوک های قدیمی ،چون پدر به تنهایی توان تهیه مایحتاج و مخارج و پوشاک ما رو نداشت. اکثر اوقات مادرم و خواهر هام با هم مشغول پشم ریسی بودن تا بتونن هزینه مخارج رو تهیه کنن،خیلی صحنه ها ی غم انگیزی بود.8 فرزند داشتن کار هرمردی نیست و همه رو به مدرسه فرستادن هم کار هر کسی نیست. پدرم ومادرم به خاطر تضاد بزرگی به نام بیسوادی و اذیت شدن در مسائل ساده زندگی ،به نوعی با خودشون عهد بسته بودن که فرزندان خود

رو باسواد تحویل جامعه دهند تا به شغلی به جز کارگری هدایت شوند.

خونه ی ما سقفش تیر چوبی و تخته داشت. واکثرا بارندگی ها از سقف آب میچکید و همه نقاط رو کاسه و قابلمه میزاشتیم و پس از بارش برف روی پشت بام ، بلافاصله تا. سقف روی سرمون خراب نشده بود ،من وپدرم و داداشم میرفتیم با پارو مینداختیم پایین.

یادم میاد که موقع ناهار و شام خوردن،همه ی 10 نفرمون دور سفره جمع میشدیم و منتظر غذا بودیم ،

غذا که غذا نبود یک قابلمه پر از آب و رب گوجه و پیاز داغ و آرد و روغن سرخ شده،

که هیچ وقت من از اون غذا نمیخوردم و به جاش چایی شیرین خالی میخوردم

یادمه خدا شاهده که یا عید قورمه سبزی میخوردیم یا 13 بدر.

چلو مرغ که گهگاهی ،اونم میفهمیدم که حتما مهمون داریم.

مهر ماه که میشد همه ما برای تهیه لباس و کیف و کفش و کتاب گریه میکردیم تا شاید برامون تهیه کنه که اکثر اوقات لباسها و کیفهای دست دوم فامیل یا مدیر مدرسه به ما میرسید .

پاکن های خودمون رو چسب میزدیم تا کمتر مصرف شه، مداد رنگی 12 تایی داشتن جزو آرزوهای محال بود. مداد شمعی داشتیم برای نقاشی.

تراش به ندرت داشتم و با تیغ مداد رو میتراشیدم تا کمتر مصرف شه، دفترهای تیره به ندرت سفید داشتم.و…

دوچرخه داشتن برای من آرزوی بزرگی بود که در سال دوم راهنمایی بهش رسیدم. چه ذوقی داشت خخخ

اولین موبایل لمسی خودم رو در سال سوم دبیرستان تهیه کردم، تا سن 20 سالگی به موتور نرسیدم.

فقر مالی بزرگترین تضاد اعضای خانواده ما بود ،به خاطر همین است که باورهای ثروت ساز کل خانواده ما ایراد داره.

ولی من به لطف خدای مهربان ،با دوره های استاد بزرگوارم به کشف این باورهای منفی و ترمزها پرداختم و هر روز و هر هفته دارم روی باورهام کار میکنم که مهمترین مسئله زندگیم شده. الان خیلی اوضاع مالی مون بهتر شده، خونه قدیمی مون رو تخریب ،واز نو ساختیم.داداشهام کارمندن، ماشین دارن و

تمام خواهرهام ازدواج مناسبی داشته اند. وتنها من مجردم ،که اون هم خدای توانا یک فرد عالی و ایده ال رو در مسیر خواسته من قرار میده و من به زمان بندی خدا اعتقاد دارم. In god we trust

خلاصه اون روزها سوخت و انگیزه بسیار بزرگیه برای سپاسگذاری داشته های

الان من (چون دارم روی باورهام کار میکنم)

تا حرکت کنم به سمت قله های ترقی، موفقیت، آرامش ،نعمت، ثروت، سلامتی، توحیدو…

خدایا بی نهایت شکرت به خاطر تمام شرایطی که الان داریم.

در بحث اعراض از ناخوسته ها که من خدارو شکر برعکس اکثریت جامعه دراین موضوع قوی عمل میکنم.

در‌حال حاضر که اکثر جامعه درگیر کشته شدن سران کشورخودمون و کشور های همسایه هستن ،من اصلا برام مهم نیست که اخبار چی گفته ،نحوه کشته شدن و بعدش چی میشه وفلان و فلان نیستم.

تقریبابی تفاوت عمل میکنم، سعی میکنم تمرکزم رو خواسته های خودم باشه که کار راحتی نیست، با این همه نجوای شیطان و انسانهای جامعه.

خدای شکرت به خاطر این جهان زیبایی که خلق کرده ایی.

خدایا شکرت به خاطر قوانین بی نقص و حکمتت.

خدایا شکرت به خاطر این همه نعمت در زندگیم.

خدایا شکرت به خاطر ذوق سپاسگذاریم.

خدایا شکرت به خاطر پیدا کردم مسیر توحید .

خدایا شکرت به خاطر زندگی الانم.

خدایا شکرت به خاطر وجود چنین استاد متواضع و با درکی،

خدایا شکرت به خاطر تمام اعضای سایت که قلبهایی زیبا و نگاهی قشنگ به زندگی‌و‌جهان دارند.

خدا حافظتون عزیزان دلم.️