live | قدرشناسی و پاداش های این ویژگی شخصیتی

سرفصل آگاهی های این فایل شامل:

  • اگر در شرایط به ظاهر سخت، از عهده کنترل بر آیی و به قول قرآن تقوا پیشه کنی، پاداش های جهان شگفت انگیز خواهد بود؛
  • اوضاع سخت گذراست اما وقتی کنترل ذهن میکنی، نه تنها شرایط سخت تبدیل به نعمت می شود بلکه نعمت های پایدار را وارد زندگی می کند؛
  • به اندازه ای که “قدرشناسی” جزو ویژگی های شخصیتی شما می شود، طبق قانون بدون تغییر خداوند، نعمت های بیشتری وارد زندگی شما می شود تا این احساس را باز هم تقویت کند؛
  • هماهنگی با قانون یعنی توانایی تمرکز بر آنچه شما را به احساس بهتری می رساند؛
  • ارتباط کاملی وجود دارد بین شخصیت سپاسگزار و میزان ورود نعمت ها به زندگی؛
  • رابطه مستقیم بین “شخصیت سپاسگزار” و “توانایی مالی خوب”؛
  • تضادهای قبلی تعهد برای “تغییر” را در شما می آفریند؛
  • اگر بتوانیم ذهن را روی خواسته ها معطوف کنیم، فارغ از اینکه بقیه چکار می کنند و در چه شرایطی هستند، ما به مسیر خواسته هایمان هدایت می شویم و در آن مدار قرار می گیریم؛
  • جنگیدن برای خواسته، با قوانین خداوند هماهنگ نیست؛
  • هماهنگی با قوانین یعنی “مسیر کمترین مقاومت”؛

برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید

 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری live | قدرشناسی و پاداش های این ویژگی شخصیتی
    259MB
    41 دقیقه
  • فایل صوتی live | قدرشناسی و پاداش های این ویژگی شخصیتی
    40MB
    41 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

896 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مریم اکبری» در این صفحه: 8
  1. -
    مریم اکبری گفته:
    مدت عضویت: 516 روز

    سلام علیرضا جان،

    اینجا که نوشتی بچها، استاد اول ثروت نداشته بعد بره روی کانون توجه اش کار کنه،

    و این کانون توجه اش سپاسگزاریشون ایشون رو به این ثروت رسونده،

    من رو یاد جمله شکر نعمتت نعمتت افزون کند و این جمله که به هر چیزی که توجه کنی از اون بیشتر وارد زندگیت میشه ،

    استاد در اوج نداری به حداقل نعمت هاش توجه کرد و کم کم از نعمت ها بیشتر وارد زندگیشون شد،

    الان من از یه موضوعی با همسرم ناراحتم، به ظاهر هم توجه ام رو گذاشتم روی چیزهای که که حالم رو خوب میده که خوبم،

    جالبه دیروز دیدم حالم خوب نیست .

    گفتم آخه چرا خداا؟ منکه دارم به چیزهای که حسم رو خوب میکنه توجه میکنم،

    جالب بود پشت هم هم چیزهایی سراغم میومد که حسم رو بدتر و بدتر می‌کرد تا همین یک دقیقه پیش برام سوال بود که آقا منکه توجه ام رو گذاشتم روی چیزهای دکه بهم حس خوب میده پس این حال بد از چیه،

    که الان موقع نوشتن متوجه شدم که ای مری تو هر از گاهی از سر عادت سر هر فرصتی سر هر اتفاقی که تو رو یاد کار همسرت میندازه، ناخودآگاه به همسرت تکه میپرونی، ( فکر کنم بخاطر این این کار رو میکنم که دیگه اون کار رو انجام ندن،یه جورایی با حرفم کنترلش کنم، اما الان خدا گفت مریم جان بشین سر جات ، شما کانون توجه ات که کامل و کمال در اختیار خودته از دستت در میره ، حالا فکر میکنی کانون توجه دیگران رو میتونی کنترل کنی؟ نه عزیزم

    یه چیزی هم بگم پس اونا که دیگران رو کنترل میکنن چی؟ اونا دیگران رو کنترل نمیکنن بلکه به حرفشون به کارشون ایمان دارند و اینگونه هست که دیگران همراهشون میشن)

    همین تکه پروندن، یعنی کانون توجه ات رو گذاشتی روی چیزی که حست رو بد میکنه،

    و کلا ذهنم یه منطق میخواد که آقا، تو اگر به اون حرف نزنی اون به کارش ادامه میده تو باید اون رو جاش بشونی،

    والا دو منطق براش پیدا کردم همین الان که

    یکیش اینکه تو نمیتونی کانون توجه خودت رو تو شرایط سخت به راحتی کنترل کنی حالا میخواس متل اون رو کنترل کنی!

    و یه منطق دیگه اینکه مریم جان تو نگاه از قدیم به هر چیز بد کانون توجه ات رو گذاشتی ، بیشتر و بیشتر وارد زندگیت شده،

    آخه ته ذهنم اینه که تنها با جواب دادن و مبارزه میشه حالیش کرد، گرچه تو ظاهر نمیکنه اما تو باطن میجنگم،

    امیدوارم که به کامنتت های بیشتر و به فایل های بیشتر و یا به هر چیزی که خدا بهتر میدونه هدایت بشم که منطق های بیشتر نسبت به اعراض بهم بده

    موفق باشی علیرضا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    مریم اکبری گفته:
    مدت عضویت: 516 روز

    سلام منصوره، اینجا که نوشتی جهنم ذهن وای اره دقیقا هر اتفاقی که هست و برای ما جهنم و به ظاهر تو زندگیمون ، تو زندگیمون نیست بلکه روی توی ذهنموننه که عامل اصلیش هم کانون‌ توجه مون هست که بیجایی گیر کرده و زوم کرده،

    منصوره اونجا که نوشتی سپاسگزاری سپاسگزاری و سپاسگزاری واقعا کلید حال خوبمونه، چقدر خوب که استاد گفته نزدیک ترین مدار به خداونده ، چون خدا یعنی منشا حس خوب ،و شکر گزاری هم یعنی حس خوب،

    راستی همیشه با مفهوم شکر گزاری یه جوری بودم برامون بود به ظاهر شکر گزاری میکردم اما دهنم میگفت یه جای کار میلنگه آخه این شکر گزاری یعنی چی اخهیعنی اینکه بخاطر نعماتمون شکر گزاری کنیم” !وای چه معنی گنگره برام،

    والا این سوال برام لود که توی یکی از فایل های خانه تکانی استاد گفت که شکر گزاری یعنی به چیز هایی که حس خوب بهمون میوه توجه کنیم.

    وای یعنی با پوست و گوشت و مغز و استخوان درکش کردم،

    جالبه بعد اون اوم توی همه فایل ها و کامنت ها فقط فقط شکرگزاری به چشمم میخوره،

    شکر گزاری چیست؟ شکرگزاری یعنی این‌که کانون توجه مون رو بزاریم روی چیزهای که بهمون حس خوب میده.

    ناسپاسی یعنی چی؟

    یعنی این که، کانون توجه مون رو بزاریم روی چیزهای که بهمون حس بد میده.

    مریم یه مریم ناسپاس بود الان داره مرحله به مرحله طبق دستورالعمل سپاسگزار میشه، طبق دستور العمل خدا

    منصوره موفق باشی عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    مریم اکبری گفته:
    مدت عضویت: 516 روز

    نرگسی سلام

    چقدر عالی نوشتی که با روند تکاملی به اون ویو برسی،

    من رو یاد خودم انداخت،

    زمانی که ازدواج کردم اولین خونه ای که خریدیم فاقد نور بود اصلا و ابدا

    نور خورشید بماند حتی ، پنجره که نداشت پذیرایی،

    شد و ما خونمون رو عوض کردیم ، و چون دیرتر میخواست تحویل مون بده رفتیم جایی رو رهن کردیم،

    بهناند که چقدر اون آقا صاحب خونه آقا بودن همچنین همسرشون،

    چه ساختمانی چه کیفیت مصالحی ، چقدر کمد دیواری داشت،

    و من به آرزوم رسیدم، و همه جا پنجره داشت آشپزخونه و پذیرایی و اتاق خواب،

    ولی نور خورشید فقط در اتاق خواب بود ….

    بعدش که الان اومدیم خونمون پذیرایی پنجره داره هیچ نور آفتاب هم داره وای بخصوص الان که پاییزه،

    و من عاشق نور خطی هستم که تو خونه به واسطه پرده بیفته اما خوب زیر پرده اجازه نمیده،

    از اونجایی که خدا خواسته من رو دیده بود، از زبون همسرم به من گفت چه پرده ای بخرم،

    همسرم اومد گفت این پرده دی کی جدیده ، و تیاز به زیر پرده نیست ، و با چپ و راست تنظیم کردنش زیر پرده میشه،

    الان نه تنها پذیرایی پنجره داره بلکه ، نور آفتاب هم داره که هیج ، نور آفتاب هم به صورت خطی تو فرش و مبل می افته و میشه جهتش هم با این پرده تنظیم کرد خدایا واقعا دمت گرم .

    خواستم بگم که یه هر چیزی بخوای برسی میرسی فقط باید با روند تکاملی بهش برسی ، یعنی مرحله به مرحله طبق دستور خدا بهش برسی

    خدایا شکر.

    نرگسی موفق باشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    مریم اکبری گفته:
    مدت عضویت: 516 روز

    سلام رحیم خان،

    این داستان زکریا رو که گفتید برای من یه الگو شد که این باورم که در من ریشه زده ریشه اش محکمتر بشه،

    من این رو باور دارم و چندین بار با پوست و گوشت بهش رسیدم که من به هر چیز نامکننی که بخوام میرسم،

    چیز نا ممکنی که از نظر قوانین هست قوانین اداره جات و پزشکان و….

    چون من با آیت باور یک شغلی پیدا کردم که طبق قانون اداره جات نمیشد اما شد،

    زکریا طبق قانون پزشکی نباید بچه دار بشه اما شد

    من هر چیزی از خدا بخوام برام ممکن میکنه،

    الان هم دو تا خواسته دارم که از نطر پزشکان ناممکن و از نظر عقلم ناممکن هست،

    سلامتی که دکتر ها گفتند فقط با عمل خوب میشه، اما من میخوام درستش کنم چون قبلا هم یه مورد جسمانی رو درست کردم خدا برام ممکن کرد، در حالی که دکتر میگفت تا آخر عمر فقط با دارو کنترل میشه،

    و یک رابطه که متلاشی شده من از قسمت خودم قراره تلاش کنم خودم رو مثبت شد شد ، نشد فراوانی

    رحیم خان موفق باشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    مریم اکبری گفته:
    مدت عضویت: 516 روز

    سلام لیلا

    چقدر جملاتتون مثبت بود،

    اونجا که نوشتید شفا پیدا کردید ،

    من روی یاد خودم انداخت ، من از طریق کتاب با جذب آشنا شده بوم ، که کلی چیز خوب به زندگیم وارد کردم و کلی چیز بد هم به زندگیم وارد کردم

    با همون کتاب جذب من سلامتی رو به خودم پس دادم ، مریمی که که نمیتونست بدون اسپری نفس بشه ، نمی‌دونست یه پیاده روی عادی بره و دکتر گفت تا آخر عمر همینه که هست آلان ساعت ها پیاد روی میکنه،

    وااای خدا چی بهم دادی مرسی عزیزکم که

    الان هم درچار یه مسئله سلامتی شدم که دکتر گفت جراحی، اما من اون مریمم که به خدا گفتم سلامتی ، تنفس، راه رفتن و…و اون هم اون ناممکن رو برام ممکن کرد و الان هم از خودش میخوام که بینیم تنفس باز بشه

    و صدرصد باز میشه .

    چقدر قشنگ نوشتی که فقط از خدا خواستید و خدا بهتون داد،

    الان من هم نیاز به سلامتی و رابطه عاطفی که توش سرشار از حس خوی باشه و یه شغل مجدد دارم( قبلا ازش شغل خواسته بودم شغل ناممکن که بهم داده بود همون شغل ناممکن رو ، ناممکن از نظر اداره جات )

    و صدرصد بهم میده،

    خدایا ممنون که زندگیمون رو دست خودمون دادی، خدایا چقدر این کانون توجه ات چیز خوبیه،

    هر چی خواستم وارد زندگیم کردم از طریقش، چه چیزهای خوب رو چه چیز های بد رو

    لیلا جان موفق تر باشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    مریم اکبری گفته:
    مدت عضویت: 516 روز

    سلام ثریا جان،

    اینجا که نوشتی همسرت کار غیر اخلاقی کرده و روش گیر کرده بودی،

    درسته که واضح نگفتی اما احساس میکنم که با مسیله ای که من دارم یکیه که منم کاملا گیر کردم روش ، و جالبه هی بهش توجه میکنم،

    و از اونور همون مسئله هی برام تکرار میشه

    که طبق قانون به هر چیزی بیشتر توجه کنید بیشتر و بیشتر وارد زندگیت میشه،

    اما خوب من این مسیله رو می‌دونم ، اما ذهنم منطق بیشتری میخواد که رهاش کنم ،

    چون طبق خود حرف استاد باید یه منطقی برای همه چیز بیاریم،

    خب من نمی‌تونستم منطقی برای این اخلاق ایشون پیدا کنم، بماند که اول بخاطر کمبود اعتماد بنفس وعزت نفس اول فکر میکردم مشکل از کنه ، مثلا قیافم زشته ، یا مثلاً هیکلم مورد داره کلا با صلح با خودم نبودم ,، بعد کم کم که با خودم آشتی کردم ، وای ثریا من با خودم از هزار تا دشمن بدتر بودم مثلا بجای اینکه روی مژه های بلندم و رنگش و کشیدگیش توجه کنم توجه صدم رو گذاشته بودم روی زیر چشمم که تیره هست و….

    یعنی خودم به خودم کانون توجه قشنگی نداشتم حالا چه انتظاری داشته باشم….

    بماند وقتی به صلح با خودم رسیدم تونستم و این توانایی رو پیدا کردم که

    یه منطق برای این موضوع پیدا کنم،

    و تونستم زاویه کانون توجه ام رو تغییر بدم که آره مریم شما به اندازه خودت توانمندی و…..

    اما این کار ایشون از جنبه شما نبود ،. بلکه مریم ایشون ، زاویه دیدش رو نمیتونه تو شرایط سخت کنترل کنه و بجای کار ایده آل این کار رو انجام داده ، و از همه مهمتر اینکه شما مریم جان شما هیچ گونه کنترلی در کانون توجه همسرت نداری اصلا و ابدا.

    فقط تنها کاری که میتونی کنی اینه که خودت کانون توجه ات رو نسبت به خودت توی جای درست بزاری تا نسبت به خودت احساس خوب پیدا کنی ، و از اونور هم اینکه وقتی از خودت فرکانس خوب بدی باعث میشه که دیگران هم طبق اون فرکانس باهات برخورد کنم ، طبق حرف استاد نود درصد طبق همون فرکانست عمل میکنن، و ده درصد ممکنه که نباشه.

    که البته ما هیچ کنترلی روی اون عوامل بیرونی اصلا نداریم پس نه میتونیم خوشحال باشیم نه ناراحت بشیم،

    پس بهتره که روی خودمون کار کنیم،

    و یه منطقی که آوردم این بود که آره خدا همه گناهان رو میبهشه جز سه مورد و جالبه آیه ای ای مناسب با مسیله من بوده و بخشیده شده هم تو. قرآن هست ، پس میشه اونا هم توبه کنند و کلا مسیرشون رو دور کنن،

    و یه ترمزی که من تو خودم دیدم اینه که آره چون ایشون این کار رو کرده ارزش من اومده پایین بخاطر همین هست که نمیتونم کانون توجه مام رو از روش بردارم،

    که الان دیدم که من عزت نفسم رو به رفتار دیگران با خودم گره زدم که آره اگه ایشون با. من خوب باشم من ارزشمند هستم و اگر نه بد رفتار کنه من بی ارزشم، پسدر کل باید روی خودم کار کنم روی احساس ارزشمندی خودم، که جالبه در چند ماه اخیر که چنین رفتاری کردم ، ایشون رفتار هوایی کهچند سال بود ازشون ندیده بودم رو. نسبت به خودم دیدم

    ثریا جان موفق باشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    مریم اکبری گفته:
    مدت عضویت: 516 روز

    سلام سعیده تا اینجای کامنتت خوندم که ای چاق بودی حرف بود ای لاغر بودی حرف بود،

    وای چقدر این قشنگ این مفهوم رو بهمون میگه که آره شما هیچ کنترلی روی کانون توجه دیگران ندارید ، اصلا و ابدا هیچ کنترلی نداری ، اونا زمانی که لاغری کانون توجه شون رو میزارن روی لاغری صورتت ، در حالی که کانون توجه رو میشه گذاشت روی زبر و زرنگی که بر اثر لاغری بوجود اومده یا سلامتی که بر اثر آب شدن چربی های ناسالم بوجود اومده و…..

    پس ما هر چقدر تلاش کنیم هر چقدر خودمون رو به زمین و زمان بزنیم کانون توجه اونا رو نمی‌تونیم کنترل کنیم، مگه ما میتونیم کانون خودمون رو کنترل کنیم یعنی میتونیم اما بعضی اوقات از دستمون در میره،

    پس ما فقط باید روی کانون توجه خودمون کار کنیم و اگر چاقیمدروی چیزهایی از خودمون بزاریم که حس خوب میده وقتی لاغریم روی چیز هوایی از خودمون بزاریم که حس خوب. بهمون میده،

    باید ببینیم خودمون چی می‌خوابیم چی دوست داریم ، اونو انجام بدیم وگرنه هیچ کنترلی روی بیرون نداریم اصلا و ابدا، اگر به بیرون باشه به قول استاد برگی در باد میشیم که…

    سعیده جان موفق باشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    مریم اکبری گفته:
    مدت عضویت: 516 روز

    سلام زهرا ،

    می‌دونی کامنتت من رو یاد چی انداخت ،بخصوص اونجا که گفتی تنهایی قدم میزنی و شکر می‌کنی ،

    منم اهل یه روستای قشنگم که حس و حالش خوبه اما تو دوران ما که راهنمایی بودیم مثلا لباس و… خیلی محدود بودیم و شب باید خونه می‌بودیم ، الان کامنت شما منو یاد این انداخت که من تنهایی راحت تو سن هجده سالگی میرفتم تو شهر دیگه اونجا قدم میزدم ، جالبه که برام جالب نبود اما الان پیام شما بهم یه تالنگری زد که بیشتر به چیز هوایی که حسخوب بهم میده توجه کنم،

    موفق باشی زهرا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: