live | قدرشناسی و پاداش های این ویژگی شخصیتی - صفحه 30 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/05/abasmanesh-32.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-01 02:13:012024-10-01 05:37:37live | قدرشناسی و پاداش های این ویژگی شخصیتیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
خدایی که همه چیزم از آن اوست
سلام واحترام به استاد عزیزم و خانوم شایسته ی نازنین و دوستان خوبم در سایت
نشانه ی امروز من این فایل عالی بود خداروصدهزار مرتبه شکر که هر روز هدایت میشم به بهترینا …
و خداروشکر میکنم که آگاهی من انقد بالا رفته و به این درک رسیدم که برای کوچکترین داشته های زندگیم سپاسگزار خداوند باشم اما قشنگیه این سپاسگزاری وقتی هستش که در شرایط سخت هم کنترل ذهن داشته باشم و به جای شکایت از خداوند و غر زدن باز هم شاکر خدا باشم و قدر شناس باشم وقتی توی شرایط سخت زندگی سپاسگزار باشیم قطعا خداوند نعمتهای خودشو به سمت ما سرازیر میکنه این قانون جهان هستی هستش… اما خیلی کم افرادی هستن که توی شرایط سخت زندگی بتونن خودشون رو کنترل کنن و بازم از خداوند سپاسگزاری کنن…امیدوارم من از بنده های قدرشناس خداوند در شرایط سخت زندگی هم بوده باشم ….
نگرش شکرگزاری در شرایط سخت نشانهای از قدرت ذهن و ایمان قوی است. وقتی انسان در دشواریها هم سپاسگزار باشد، در واقع نگاه خود را از مشکلات به سمت فرصتها و رحمتهای پنهان خداوند معطوف میکند. این نگرش نهتنها آرامش روحی میآورد، بلکه باعث میشود مسیرهای جدیدی برای حل مشکلات نمایان شود.
همچنین، طبق قوانین الهی و جهان هستی، شکرگزاری باعث افزایش نعمت میشود:
“لَئِن شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ” (ابراهیم: 7)
اگر شکر کنید، قطعاً [نعمت] شما را میافزایم.
بنابراین، حتی در سختیها هم اگر بتوانیم زیباییهای کوچک را ببینیم و شکرگزار باشیم، نهتنها آرامش بیشتری خواهیم داشت، بلکه درهای رحمت الهی نیز به رویمان باز خواهد شد.
ذهن ما هرچیزی را که روی آن تمرکز کند، بیشتر در زندگیمان به وجود میاره اگر به جنبههای خوب توجه کنیم، اتفاقات خوب بیشتری را تجربه خواهیم کرد.
همانطور که میگویند: “هر اتفاقی یا یک نعمت است یا درسی برای رسیدن به نعمتهای بزرگتر.”
پس با این نگرش، حتی از سختترین لحظات هم میتوانیم چیزی ارزشمند بیرون بکشیم!
وبه جای اینکه حس کنیم دنیا علیه ماست، یاد میگیریم از چالشها برای رشد شخصی استفاده کنیم
وقتی ذهن خود را روی جنبههای مثبت متمرکز کنیم، بهطور ناخودآگاه انرژی و تمرکزمان را به سمت اتفاقات خوب هدایت میکنیم.
داشتن دید مثبت حتی در مواجهه با اتفاقات ناخوشایند، به ما کمک میکند به جای غرق شدن در ناامیدی، به دنبال فرصتها و درسهایی باشیم که میتوانند زندگی ما را بهبود ببخشند….
مررسی استاد عزیزم برای این آگاهی های ناب که هر روز تلنگری به من هستش تا یادم نره و هر روز رو شخصیت خودم کار کنم و در هر اتفاق بد تمرکزم رو ببرم رو نکات مثبت و حالم رو خوب نگه دارم …..
خدایا شکرت برای هر روزم که عالی میگذره ….
خدایا خییلی دوستت دارم …
به نام هدایت الله
سلام خدمت خواهر عزیزم پرستو دوست ارزشمند وتوحیدی و فعال سایت
از شما سپاسگزارم بابت کامنت خوبی که نوشتی چقدر لذت بردم از این درک وآگاهی خوبت وخیلی ساده وروان انرژی خوبت رو من از نوشتن شما میتوانم حس کنم ولذت ببرم
آنقدر خوب بودی دختر که کامنت خوبی برای رد پا برای خودت به جا گذاشتی امیدوارم همیشه بدرخشید و بهترین نتایج را در زندگی خود داشته باشید
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
خدایا هزاران هزار میلیون بار تورا سپاس میگم از اینهمه آگاهی زیبایی افکار منسجم و پر از الهام
خدایا شکرت میکنم در تمام صحبت های استادم گنجینههایی است بی پایان از علم و حکمت اصلا سیر نمیشم از گوش دادن به فایلها و سیر نمیشم از خوندن کامنتهای دوستانم
خدارو شاکرم که من رو به این مسیر هدایت کرد نمیدونم چی بگم….
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عزیزو خانم شایسته عزیزو دوستان خیلی خوب
نکات و برداشتها از این فایل گرانبها:
کنترل ذهن در شرایط سخت
تضادهایی که در گذشته داشتیم باعث میشه سپاسگزارتر باشیم و طبق قانون جهان هستی هرچه سپاسگزارتر باشیم نعمتهای بیشتری وارد زندگیمون میشه
و هرچه این سپاسگزاری با احساس بیشتری باشه سرعت ورود اون نعمتها هم به زندگی بیشتر بشه
اگر از شرایط سخت با تغییر باورها بتونید بگذرید اون شرایط سخت موهبت میشه و اون شرایط سخت حتی جز خاطرات خوب اون فرد میشه
ولی افرادی که از اول اون نعمتها رو داشتن براشون داشتن اون نعمت یه چیز عادی و طبیعیه
اوضاع سخت گذراست و وقتی با تغییر باورهامون از اون شرایط سخت بگذریم تبدیل میشه به خاطرات خوب و تبدیل میشه به سپاسگذاری و احساس خوب بیشتر و ذوق و شوق بیشتر
و چون بیشتر قدردان هستیم طبق قانون بدون تغییر خداوند نعمتهای بیشتری وارد زندگیمون میشه
قانون مهم دیگه :
ما انتخاب میکنیم که رو نکات مثبت یا منفی تمرکز کنیم
اگر فقط یک اتفاق خوب بیفته باید تمرکزمون رو بذاریم رو همون
رسانه ها برعکس رو همون یه اتفاق بد تمرکز میکنن
و این که رو اتفاق خوبه تمرکز کنیم نتایج رو متفاوت میکنه
به هرچیزی که توجه کنیم از همون جنس وارد زندگیمون میشه
و به اندازه ای که بتونیم رو چیزای خوب تمرکز و توجه کنیم یا به شرایط طوری نگاه کنیم که احساس مارو بهتر کنه به همون اندازه هم زندگیمون تغییر میکنه
قانون اینه که به هرچیزی توجه و تمرکز کنیم از اصل و اساسه همون جنس اتفاقات وارد زندگیمون میشه
اگر اعتراض نکنیم چطور تغییر و تحول ایجاد بشه
جوابش اینه که ما اگر بتونیم ذهنمون رو چیزایی که میخواهیم معطوف کنیم اصلا مهم نیست که بقیه چیکار میکنن، ما تو مسیر زیبایی ها و رسیدن به خواسته هامون قرار میگیریم
ساختارها در هرصورت بهتر میشه ساختار جهان طوریه که هرروز بهبود پیدا میکنه شما اگر اینجوری نگاه کنید دیگه نگران نیستید
اعتراض شما باعث نمیشه دنیا گلستان و بی نقض بشه چون تضاد جزئی از این جهانه اما ساختار جهان هم طوریه که رو به بهبوده
تضادها در هرصورت باعث پیشرفت میشن چه شما اعتراض کنید و چه نه
با اعتراض و جنگیدن چیزی بوجود نمیاد
جهان همیشه رو به بهبوده و به اندازه ای که بتونیم این دید بالاتر رو داشته باشیم به همون اندازه هم میتونیم دنیا رو بهتر درک کنیم و به همون اندازه هم دیگه نگران نیستیم
و یه عده هم همیشه اعتراض میکنن
و این ما هستیم که باید انتخاب کنیم میخواهیم جز کدوم دسته باشیم
خدایا مارا به راه راست هدایت کن
به راه کسانی که به آنها نعمت دادی
خدایا شکرت
سلاااام استاد عزیزم 🤗😍
خیییلی خوشحالم که دارم برای شما این متنو تایپ میکنم.
از خداوند و همچنین از شما برای این سخنان زیباتون سپاسگزارم
الآن که داشتم کتاب فارسیم رو میخوندم یه حسی بهم گفت که شعری که در درسمون هست رو اینجا باهاتون به اشتراک بذارم، شعری بسیار زیبا از رابیندرات تاگور ….
شعری که بسیار پر معنا و زیباست😍
از شعله
به خاطر روشنایی اش
سپاسگزاری کن
اما چراغدان را هم
که همیشه صبورانه در سایه می ایستد
از یاد مبر
گریه کنی اگر
که آفتاب را ندیده ای
ستاره ها را هم
نمیبینی
ماهی در آب خاموش است و
چارپا روی خاک هیاهو میکند و
پرنده در آسمان آواز میخواند
آدمی
اما
خاموشی دریا و
هیاهوی خاک و
موسیقی آسمان را در خود دارد
هنگامی که
در فروتنی
بزرگ باشیم
بیش از همه به آن بزرگ نزدیک شده ایم
ممکن
از ناممکن میپرسد:
《خانه ات کجاست؟》
پاسخ می آید:
《در رویای یک ناتوان.》
من این شعر رو واقعا دوست دارم امید وارم واقعا لذت برده باشید😊
من به عنوان یه دختر نوجوان این رو جزو تمرین های ستاره قطبیم کردم که همیشه صبحم رو با فایل های شما شروع کنم و شبم رو با فایل های شما شروع کنم و واقعا عاشقانه به تمام حرفاتون گوش میدم و ایمان دارم و باور دارم که همشون درستن و با تمام وجودم این سخنان رو گوش میدم و سعی میکنم عمل کنم😊
استاد ازتون ممنونم و خییلی دوستون دارم😍
امید وارم حتما یه روز توی آمریکا ببینمتون😍😊😀
سلام خدمت استادعباسمنش ودوستان عزیز
لایوبسیارجالبی بودوالبته اموزنده مثل همیشه
مدتیه که تازه دارم میفهمم مفهوم اینکه جهان به فرکانس وتوجه ماپاسخ میده واینکه به هرچی توجه کنیم ازجنس همون واردزندگیمون میشه..سابقاهم فک میکردم فهمیدم ولی الان فکرمیکنم تازه دارم میفمم. مدتیه دارم روقسمتهایی این روتست میکنم والبته کاملایقین پیداکردم که دقیقاهمینه وچیزدیگه ای نیست..یکی ازاین موضوعات که برام جالبتربودروگفتم براتون بذارم شایدکمکی برای دوستان ویاحتی استادباشه
مدتیه روی خنکی هوادارم تمرکزمیکنم مخصوصادم غروب به بعدکه هواخنک میشه وبسیارسپاسگذاری میکنم تاحدیکه الان شایدباورنکنن خیلیهامن تومحل کارم به زورکولرروشن میکنم یعنی احساس خنکی میکنم توی خونه بخاطربچه ام روشن میکنم وانگارنه انگارتابستونه …هرجامیرم که مردم دارن ازگرمامینالن من میگم که هواخیلی خوبه ماشااله..بعضیاشونم بهم میگن باباتوانگارحالت خوب نیست…ولی واقعیتش اینه که من حالم خوبه خوبترازگذشته………….خداروشکر
ایومثال زدم که بگم وقتی توجه میره به یه موضوع اون موضوع توی زندگی تجلی پیدامیکنه دیگه فرقی نمیکنه توچه شرایط یافصل یاجایی باشی…الانم که اخرای لایو۱۶رودارم میبینم وبسیارهواخنکه(البته برای من)…درپناه خداسرزنده باشیداستادودوستان عزیز
سلام استاد وقتتون بخیر
امروز داشتم کیک میپختم…یه کیک بدون همزن برقی…خانمه گفته بود تخم مرغا رو با شکر هم بزنید تا زمانی ک سفید و کشدار بشه…منم همینکارو کردم…پنج دقه هم زدم نشد، ده دقه نشد، یه ربع، نشدد…بیست زده یه کوچولو رنگ زردش کمتر شد، بیست و پنج دقه یکم بیشتر….دیگه دستم درد گرفت…نمیخواستم ادامه بدم و میخواستم بیخیالش بشم…گفتم خانمه گفته هم بزنید تا زمانی ک سفید و کشدار بشه، پس اون تونسته، تو هم ادامه بده تا همون شکلی ک خانمه گفته بشه، خلاصه هی ک بیشتر میگذشت میدیدم کم کم داره تغییر رنگ میده…تا جایی ک شاید یک ساعت یا بیشتر هم زدم با قاشق و دیدم ارررره..رنگش سفید شد…در صورتی ک از اول غ ممکن میدونستم و میگفتم نه بابا نمیشه….
میدونین میخوام چی بگم؟؟؟ میخوام بگم تغییر رنگ در اینجا کم کم اتفاق افتاد ، با ادااامه دادن من…شاید همون بیست دقه اول ولش میکردم هیچوقت به این یقین نمیرسیدم ک سفید میشه اونم با قاشق هم زدن….ولی با ادامه دادن و یجورایی پررو بازی من ک کم حوصله هم هستم شددد….
در مورد همه مسائل زندگی همین فرموله…
شما میگید ادامه بده، ادامه بده و باز هم ادامه بده….
نشانه ها کم کم خودشونو نشون میدن…تو باید ادامه بدی و ایمان خودت رو محک بزنی، ادامه ک بدی، نتایج خودشو نشون میده…تو فقط کاری ک درسته رو با حال و حس خوب انجام بده، پاداشش ک همون نتیجه ست میرسه…نگران این قسمتش نباش…نشانه ها کم کم میان و نتایج کوچیک کوچیک و در طی مسیر ایمان شما بیشتر میشه ،به دلیل همون نتایج کوچیک….و با همین ادامه دادن با ایمان به نتایج بزرگترم میرسی…فقططط صبور باش…
اینم درس من از کیک پختن امروزم😊😘
سلام شیرین عزیزم
چقدر زیبا تشبیه کردی لذت بردم از این همه اگاهیت😍😍😍
سلام به استاد عزیزم
سلام به خانم شایسته گلم
و سلام به دوستان خوبم خانواده مهربونم واقعا از تک تکتون متشکرم که با کامنتهای فوق العاده تون خیلی درسها به من دادین ❤
استاد چقدر خوب از قوانین میگید
چقدر راحت از زندگیتون حرف میزنین و اصلا حرف و نظر دیگران براتون مهم نیست چقدر من خندیدم از این خاطرتون توطبیعت😂
چقدر خوبه که دارم قوانین رو یاد میگیرم و سیر تکاملی جهان رو میفهمم من خودم قبلا یه آدمی بودم که توی هر بحثی شرکت میکردم و دلم میخواست که همه رو با خودم هم عقیده کنم ولی الان فهمیدم که هرکسی رای و نظر خودش براش مهمه من نظرمو میگم ولی اینکه دیگران موافق باسن یانه خیلی برام مهم نیست البته هنوز خیلی جای کار دارم ولی خیلی از قبلا بهتر شدم و اینارو مدیون شما استاد خوبم هستم که به جای شرکت توی هر بحث بیخودی روی خودم کار کنم
ممنونم که عاشقانه به ما این درسهارو یاد میدین .
عاشقتونم😍
سلام شیرین جان دوست خوبم
دلم برات تنگ شده بود
یادمه پارسال تو صفحه معجزات روزانه
از مهد کودک و اون دختر ناز که دو دفعه بهت دستبند هدیه داده بود گفتی
چخبر از اون مهد و از اون حال و هوا
امیدوارم شاد و موفق باشی
خاطره ی روز تولدتم یادمه
پنج شنبه بود و ولادت امام حسن عسکری علیه السلام
ماکارونی و اسنک و ژله و….
یاد اونروزها افتادم
هر جا هستی تنت سالم سالم دلت گرم به الله یکتا و شاد و خرسند از حمایت رب العالمین باشی دوست من 💓💖
سلام استاد عباس منش عزیزم میخواستم نتایج خودمو از صحبت های شما در این دو سال بگم
من بچه آخر هستم و درخانواده باسطح مالی پایین هستم
دو سال پیش یه جایی کارمند بودم و داشتم به این فکر میکردم من با پول کارمندی چجوری خونه بخرم؟ اینو از همکارام پرسیدم و اوناگفتن تنها راهش وامه! من گفتم حتما راه های دیگم هست تو اینترنت سرچ کردم چطوری پولدار شم؟ و با فایل رایگان شما مواجه شدم
بعد از دو روز نشانه های واضح دیدم و با خودم گفتم اگه بازم نشونه اومد ادامه میدم
اینقدر ادامه دادم که ایده ها اومد ، بهم الهام شد برم تو کار گرافیک (کاری که همیشه دوست داشتم) ولی کامپیوتر نداشتم اما به صورت قسطی یه کامپیوتر از محل کارم خریدم
ماه اول قسط کامپیوتر رو در اوردم از کار گرافیک
و همین طور رفته رفته درامدم رشد کرد و به حدود 300 400 هزار تومن در ماه رسید بعد بهم الهام شد که از محل کارت بیا بیرون و من این کارو کردم همه گفتن بابا بمون تو که کارت خیلی آسونه تازه دو میلیون هم حقوقته اونجا! ولی من اومدم بیرون و هفته اول اصلا مشتری نداشتم یجورایی اگه ذهنم قوی نبود اونجاباخته بودم ولی شروع کردم عمل به الهامات رفتم تو تلگرام تبلیغ کارمو کردم تو گروها ومشتری ها اروم اروم اومدن بعد تلگرام فیلتر شد و رفتم تو اینستا اونجا مشتری هام اضافه شد درامدم حدودا شد 800 هزار تومن و بازم تلاش کردم یه کارایی این وسط کردم که نتیجه نگرفتم ولی بعدا فمیدم باید تمرکزمو بزارم رو گرافیک بعد از دو سال با عمل به الهامات وتلاش درامد ماه قبل من شد دوازده میلیون تو سن 24 سالگی و همه خانواده براشون سواله که تو چجور تو این سن تونستی درامدیو کسب کنی که هیچ کدوم از خانواده نتونستن !؟؟؟ خدا رو شکر که شمارو سرراه من قرارداد کلی حرف دیگه بود که نمیخوام خیلی طولانی بشه کامنت ولی همین طوری هر ماه سه چهار میلیون داره درامدم رشد میکنه اونم از کاری که دوسش دارم و توی خونس زیر کولر ! موفق و پیروز باشی تپل بامعرفت
سلام استاد عباس منش من از روزی که عضو شدم شروع کردم به دیدن فایل های دانلودیتون حتی بعضی وقتا که اشاره میکردین که فلان فایل توضیح فلان موضوع و دادم که تو یویوبه…. میرفتم اونو رو هم میدیدم خواستم از این راه ازتون تشکر کنم شما تاثیر بسیاری در زندگی من داشتین و هم دیدم متفاوت شده هم تاثیرات بی نظیری گرفتم برای مثال دیروز گوشیم سوخت حال خودمو خراب نکردم با قیمت خوب اون گوشی که میخواستم خریدم
شما باعث شدین من قران رو بخونم حتی اگه اونطور کامل نفهمیدم ولی شروع کردم
با دیدن سفر به دوره امیرکا و زندگی در بهشت و تمرکز بر نکات مثبت یک عالم خواسته درونم شکل گرفت
خواسته ای از سلامتی از روابط و در کل ثروت درس هام در کامنت نمیگنجد
خدا به مال و جان و ثروتتون برکت بده مبارک هست مبارک ترش کنه
دارم روی خودم کار میکنم به امید دیدار شما در امریکا
سلام به همه دوستانم و استاد و مریم نازنینم بهترین رفیقهای دنیا قسمت اول
خدایا پرودگارا ازتو بابت هدایتهات بینهایت سپاسگزارم و تو میدانی که من به شدت فقیرم به هر خیری از جانب تو ومن با افتخار از تو طلب خیرمیکنم و استاد خوبم هم ازشما سپاسگزارم و هم تحسینتون میکنم بابت این همه اگاهی در عمل سپاسگزارم .
به نام خداوند بخشنده مهربان
این فایل برای من یک نعمت بزرگ بود چون طی این مدتی که توی سایت هستم و دادم رو خودم کار مبکنم مثل یک جمعبتدی بود مثل سعود به مرحله بالاتر این فایل برام مفهوم اعتماد به نفس و درک بهتری از قوانین بودکمک کرد تا قدمهای بهتر و نزدیکتر به قوانین بردارم ودریک کلام کمک کرد تا تصمیم بگیرم و بتونم مسیری را بدون تردید و شبه ای پیش برم که به لطف خداهم ان مسیر راه مستقیم اوست که انتخاب کردم .
حالا موضوع چیه ؟موضوع اینه که من به شدت نسبت به شادی کردن و ذوق واشتیاق داشتن آگاهانه لذت بردن و حال خوب داشتن با وجود اینکه میدونستم قانون حس خوب =اتفاق خوبه به شدتتت مقاوت داشتم طوری که فکر میکنم بدتر از من توی این قضیه نیست حالا جلوتر میگم چرااا ولی خوب حالا شما فکر کنید به همچین فردی که از بچگی میتونم بگم از ۳یا ۴سالگیم من یه سری باورهارو داشتم و کلا این مدلی بودم حالا به جایی رسیدم که بهم گفته شده قانون حس خوب =اتفاق خوبه و حس بد=اتفاق بد این سنت خداست راه سعادت دنیا و اخرت خوب من خب من در وهله اول فکر کردم و اون نتایج و نشانهاا منطقش جز اینو تایید نمیکردو واقعا هم پذیرفتم موضوع اینجا بود که من فکر میکردم تا گفتم پذیرفتم دیگه به تضادی نمیخوردم و شادمیشم منم که میدونم قانون چیه حس خوب =اتفاق خوب همینو تکرار کنم دیگه کافیه نمیدونستم این تکرارمیکنیم تا یکم درکمون بالابره تا عمل کنیم هدایت بشیم به عمل درست و هربار که تکرار میکنیم و عمل میکنیم درکمون به نسبت مداریه که توش هستیم و هربارش ما له مدار بالاتر ودرک بالاتر و عمل بهتری میرسیم و تین مسیر تکاملیه منتها من درک روشنی نداشتم با اینکه تو زبان همینا رو میگفتما ولی در ته ذهنم مثل یه ورد میدونستم که بگم دیگه حله که اینطورم نبودو نیست و نخواهد بود ولی خب این راه سعادت و سنت خدا بود که باید انجام میدادم حالا اونچه که باعث شادی میشه اینطور فهمیدم که عبارتنداز :حس لیاقت داشتن و باور فراوانی فراوانی و معنوی دانستن ثروت و خواسته من با خواسته خداوند یکیه ورها باشم و به قوانین اعتماد کنم و راهی رو برم که دوستش دارم در تمام جنبها از پول و روابط و …خدابا منه و فهمیدم توحیدی بودن من در جایی تجلی پیدا میکنه که من راهی رو برم که دوست دارم فارف از همراهی روحی و مادی دیگران سبک خود داشتن و بدونم در مقابل کسی جز خودم و خدای واحد وظیفه ای ندارم
اینکه وقتی ایمان دارم و باوردارم و شکرکزارم و امید دارم و اشتیاق دارم و انگیزه ینی من به خدا ایمان دارم اون زمان و لحظه است که دارم بندگی خدارا میکنم و خلوص نیت دارم هر لحظه که من شادم دارم به جهان میگم خدایا من فقیرم به تو در هردم اگر حالم گرفتس و مسیر سخته دارم یه جایی رو اشتباه میرم یه جا خیلی به خودم و عقلم غره شدم این باورهاا مارو ساد میکنه
ووابسته فقط به خدا بودن اینکه من باید در همه حال حالم خوب باشه ینی یاد خدا باشم حتی به استادوفایلهاا وابسته نباشم ینی بایاد خدا کاری رو بکنم فکر نکنم یه فایل خاص یه حرف خاص منو به خدامیرسونه بلکه اون خداونده که دارا منو هدایت میکنه من خودم این تجربه رو داشتم متوجه شدم دست خداوند حالا میخواد پیامبرشم باشه یا استاد عزیم که در حقانیتشون در درستیشون شکی نیست ولی این طور نیست که اونا بتونن منو هدایت کنن من زمانی هدایت میشم یا در مدارهدایتشون قرار میگیرم که اعتبار و قدرتی به خدا داده باشم در زندگیم وهسته اصلی اموزشهای استاد که اصل قران این موضوع مهم توحید نامیده شده که همواره مارا به عمل ان دعوت میکنه من خودم یک دوره به تضادی خوردم و فاصله گرفتم فایلها رو گوش میدادم و توسایت بودم و ادامه میدادم ولی خوب حسم بد بود اون حسی که اوایل داشتم نمیگرفتم قشنگ فاصله رو حس میکردم واون تضاد و این تضاد مثل این بود که انگار به یک باره همه چیو ازدست دادم و هیچ جوره هیچ فایلی نتوستن حالمو خوب کنه تا اینکه رسیدم به خداا فهمیدم که همه چی خداست این خداست که دارا با من حرف میزنه پس نگام باید فقط به خدا باشه من بدون اون موفق نمیشم و تنهااا کسیم که میتونه بهم کمک کنه خداست و این تضادهاا در روند تکامل من بود.
قوی بودن در شرایط سخت
درادامه انچه از فایلهاا یادگرفتم
قوی بودن(کنترل ذهن) در شرایط سخت :نگاه استاد این بود که میگه من الان بخاطر تضادهایی که داشتم نسبت به خیلیا که الان به خواستم رسیدم سپاسگزارترم بیشتر قدرمیدونم بیشتر ذوق میکنم و همین باعث میشه طبق قانون نعمات بیشتری را دریافت کنم (سپاسگزار بودن در همه شرایط باید در خودمون تقویت کنم تا بندگی خدارو بکنم اگر سپاسگزار نیستی راهت درست نیست این نوع نگاه نشون میده هدف خدا برای ما اینه که لذت ببریم اگر ثروت داریم میخوایم بیشتر لذت ببریم وتکراری نباشه چیزی باید سپاسگزارباشیم و اگرنداریم میخوایم بینهایت بیشتر از دیگران بهتر از بقیه داشته باشیم باید سپاسگزار باشیم اونوقت همه چیو باهم داریم من یاد گرفتم بدون رودربایسی و دلسوزی و خجالت=توحیده نه شرک بیشتر و بهتر از داشتهای دیگران رو از خدا بخوام و نگران موضوعی نباشم بدونم که اگرم من به بهترین انچه که میخوام با این نگاه برسم کسی که توومداره اونم میتونه بهتراز داشتها منو بخواد در کل من چه موفق بشم چه نشم افرادی که تومدارن به رشدشون ادامه میدن اونایم که نیستن توجه میکنن به ناخواستها و رشد نمیکنن و این نشون میده هرکسی خودش مسئول زندگیشه ).
استاد نویدیم دادن گفتن اگر تواین شرایط سخت بتونی با تغییر باورهات ازش بگذری میشه موهبت
موجب میشه شرایطط خیلی بهتر از بقیه بشه .پس این ۲نگاه هم به لذت بردن کمک میکنه توجه به نکات +الانت و توجه به پیشرفت که الان کردی
استاد گفتن درسته که شرایط سخته اما اگر بتونم که ممممیتوانم با تغیر ذهنم شرایطو تغییر بدم اونوقت این شرایط سخت نکته +زندگی من میشه و جزخاطرات خوب من میشه.
اینجا استاد از خاطره کفششون گفتن ،گفتن خدایااا من کلی با این کفش اتش خاموش کردم اصلا هیجی نشد صدای خنده و حس ذوق استادولی قبلا اون کفش بدرد نخور داشتم شرایط فلان بودو فقرو …ولی الان خدایاا شکرت عجب کفشی الان دارم من .نکته 😮مهم اگر با تغییر باورهات به خواستت برسی میتونی شوقشوو قدرشووبفهمی. حالا میخوام بگم من چطور عمل میکردم در تمام این مدتی که میگفتم قانونو میدونم ایا اینطور که استاد میکن عمل کردم :
اینکه اولش من مقاومت داشتم از اینکه من خالق زندگیمم که این مقاومتم در انجام هرعمل +آگاهانه بودبه خاطر باورهای محدود کنندم و ترمزهام .
دوم که حس گناه میکردم بخاطراز عمل به انچه که قانون گفته به دلیل درک نکردن قوانین .
بخاطر این تفکراتم بود که وقتی اینطور فکر میکردم وباور داشتم که مسیر مسیردرستیه و میکفتم خدایا من قبلا یه چیزایی رو نداشتم الان دارم و ذو ق میکردم از درستی مسیر و خیلی چیزام هست که الان تدارم ولی یه زمانی خواهم داشت به هرچی که میخوام با این مسیر میرسم و دیدن و یاد اوری نشانهاا حس امیدو ذوق میداد بهم حالا این حس تا یه مدت بودولی از یه زمانی به بعدبخاطرآگاهی پاینم نجواها و دیدگاهای مختلف که میرسید و درک کمتر بخاطرزی تکاملم نتونستم این حسو ادامه بدم بدترررر خودمو سرزنشم میکردم و حس گناه داشتم و فکر میکردم ادم بدی میشم از خدا دور میشم و میگفتم بقیه چی تو خیلی داری بی تفاوت میشی و سنگدل میشی قاصدک این راهش نیس اصل و از فرع قاطی کرده بودم فکر میکردم این طوری آدم خوبه ام من یادم رفته بود که بگم به خودم بابا تو یه عمر همونی بودیدکه سنگ بقیه رو به سینه میزدی به راه و روش اونا زندگی کردی نه چیزی که دلت میخواست چیکار برای خودت کردی چیکارتونستی برای دیگران بکنی تو فقیر تر شدی و خانوادتم ناراحتر کردی و بقبه ام مثل تو قانون اینه اطرافیانتم همین کارو کردن که اوضاعشون تغییر نکرده ولی یادت باشه تو یه روزی تصمیم گرفتی طور دیگه ای فکر کنی و خودتوو تجربه کنی انچه بهت از قلبت گفته میشه تو تغییر کردی هم به خودت خیر رسوندی هم به دیگران تو با تغییر خودت بهبود خودت ففط میتونی ادم مفیدی باشی اونم نه برای همه برای کسانی که میخوان اونم نه به این دلیل که توووو فقط میتونی بلکه این قانون خداست پس هیچ منتی بر هیچ کس نیست تو فقط یه دستی که انتخاب کردی دست خدا باشی ذوقتم حس خوبتم اعتبارش به اینه که میتونی دست خدا باشی نه به اینکه تو قادری تو نباشی اون فرد بیچاره میشه هرکس به اندازه مداری که توش هس خیرومیبره .
ومن چقدر مقاومت داشتم به شادی کردن دلیلم داشتمهااا ترسه نمیذاشت وای خدای من ،استاد من چقدر برعکس عمل میکردم با اینکه بارهاا به خودم میگم قانون حس خوب اتفاق خوبه قانون فلانه واینا همه زبانی بود بدون اینکه خودم بدونم چون فکرمیکردم من دارم از قانون استفادا میکنم یتی من میدونم قانون چیه خب این اگاهیها رو دارم پس طبق اینا هرچی به عقلم و منطقم میرسه درسته و خدا میدونه چقدر تضادهایی که نیخوردم میامدم بهشون فکر میکروم تا حلشون کنم با حساب کردن بر منطقم و عقلم حالا این حل میشد تضاد بعدی چون من داشتم بازم مثل گذشته روش فکر میکردم و فکرم این بود که من چون قانونو میدونم این فکره دیگه درسته و خلاصه که انقدردنبال جواب و حل مسعلهام بودم که خسته و درمانده شده بودم دیگه حس لذت و ارامشه نبود این فکر که من قانونو میدونم دیگه منو ارضا نمیکرد چون من انتظار نتیجه داشتم نه تضاد پشت هم نه سختی نه نگرانی و غم در واقع چون من داشتم مثل ثابق عمل میکردم و انتظار تغییر شرایطو داشتم ولی دست اخر ناامید شده بودم ولی به روی خودم نمیاوردم چون میترسیدم که نکنه همچین مسیری اصلا وجود نداره فقط خوشخیالیه و چرا دروغ این نجواهه هم بود با اینکه دستاوردهاییهم با این مسیر داشتم ولی خب اهرمم رنجم هنوز قوی تر بود نجوهاا زورشون یکم بیشتر بودحالا من بجای اینکه بیام با اعتماد و با باور که پاسخ حل مسئله در دل خودشه و خدا خودش به موقع پاسخ میده و خداوند مشتاق موفقیته منه و به خدا بسپارمش و توجهمو بزارم روی نعماتی که دارم و حس خوبم و ایمان داشته باشم که شرایط تغییر میکنه هدایت میشم به شرایط دلخواه و با امید و اشتیاق حرکت کنم زندگی کنم ودریک کلام به قانون اینطوری عمل کنم نه اینکه دوباره بیام مثل گذشته فکرررکنم دنبال چرایی و چگونگی بگردم و از مسیر بیرون برم به خدابسپارم به قوانین ثابتش و میخوام بگم من به احساسم به اون گفتگوی که به من حس خوب میداد اعتماد نداشتم و از عمل بهش نگران میشدم و اضطراب میگرفتم و برعکس اعتمادم به اون گفتگوی بود که نگران و مضطربم میکرد خلاصه که انقدر فکر میکردم تا منطقمو قانع کنم چه بسا یه جاهای درست میشدولی در کل اون قضیه اصلی که من با حل مسئله به حس بهتر برسم به ایمان بیشتر به اعتماد بیشترنبودچون روی چیز ثابتی حساب باز نکرده بودم بلکه به ذهن و عقلی حساب کرده بودم که هربار یه چیزی میکفت در واقع همون نکته ای استادکفتن اگربا تغییر باورهات ینی حساب کردن روی قوانین به خواستت برسی میتونی شوقو و قدروشو بفهممی البته که بگم این تحربه احساسی خودش نتیجه عمل به قانونه پس وقتی این حسو داری تجربه میکنی شادباش چون نشون میده که تو توی مسیری و از قانون استفاده میکنی .ولی خب حساب کردن روی حس خوب میدونی قانونه و عمل به اون تکامل میخوادبه اندازه ای که عمل کردم هرچند کم نتیجه گرفتم مثلا من با تونستم بدون کنکور در یک دانشگاه خوب و رشته عالی دانشگاه برم درسی رو بخونم که روحم میخواد منی که سالهاا پشت کنکور بودم و دانشگاه نرفته بودم و هربار نمیشد و تردید داشتم از رشتم ولی خب هدایت شدم به اونچه که میخواستم و ترس داشتم امیشه از بیانش از رفتن سمتش که اگر نبود من کلا مسیرمو همون اول انتخاب میکردم ولی خدارو شکر این تضادهاا منو به این مسیر هدایتم کرد😊و الان یادم اومد اون خیلی زمانتییم که عمل نمیکردم یه علتشم این بود که به چگونگی میاندیشیدم چطور میشه مثلا یه ایده میومد میکفتم اگه این کارو کنم فلانی اون حرفو بزنه چی ولی وقتی فهمیدم همه چیو به خدا بسمارم و بیام روی باورهام چیزایی که فقط میخوام توجه کنم و باور بسازم کلا شرایط طوری میشه که من میخوام حتی بهتر اصلا اینطوریه که نیتونم حرکت کنم وگرنه همون اول متوقف میشم . میدونید چیه استاد من به حسم همون خدای درونم اصلا اعتماد نداشتم چون نمیشناختمش اون کیه دقیقا چیه که بهش اعتماد کنم اصلا باید به چی اعتماد کنم این خدای درونی که استاد میگه اصلا چجوریه اون خدایی که با من حرف میزنه دقیقا کجاست مثلا من از خدا نشانه ای در موردی میخواستم واون نشانه همونی میشد که میخواستم بشنوم یا ببینم یه جور تایید جهان برام بودمسلما خیلی ذوق میکردم ولی چون آگاهی و شناختی نداشتم اون چیه فکر میکردم از وابستگیه و دارم خودمو از اصل دور میکنم ویا اینکه ویا میگفتم خوب معلومه دیگه چون من دوست دارم این چیزارو بشنوم و ببینم دارم به نفع خودم ازش الهام میکیرم و یه جورایی دارم خودمو گول میزنم اینطوری حسم به شدت بد میشد و اضطراب میگرفتم حس یه ادمی که چیزی نمیدونه و همش تو شک و تردید بودم واییی خدای من غافل بودم که تو خیلی روشن و واضح گفتی ای بنده من ،من نزدیکم و درخواست هر دعاکننده رو اجابت میکنم ای خدای حی و قیومم ای خدای که نزدیکتر از من به منی ای کریم ای وهاب ای مهربانم تو همون گفتگوی بودی در ذهنم که حالم رو خوب میکردی تو همون امیدهایی بودی که به من میدادی تو همون الهامی بودی که با دیدن و شنیدن یک تصویرو صدا به من میدادی تو همان دلگرمی بودی که در روزهای سخت به من میدادی تو همواره و همه جا در خواب و بیداری برمن نازل میشوی تو همانی که در روزهای ترسانم مرا ارام کردی برایم دستانی فرستادی که راه را نشانم بدهند تو همان شورو شوقی هستی که با نشان دادن الگوهاا مرا به وجو میاوری و تو خود خدا هستی چقدر نزدیک و مهربانی و ارام چقدر وهابی چون خدای و یکتاا در این همه صفات که کلماتتت کم یاورد به بیانش فراتر از ذهن و رویااا پس شکی نیستتت تو پاک و منزهی و خدایی فقط سزاوار و شایسته توست خدایاا ومن زمانی شقوط کردم که تو را انسانی دیدم همانند خود حال که تو منزهی و پایدار بر صفاتت خدایی رب است و چقدر قلبم ارامتر میشود اکنون با یاد تووو ای یگانه خدایا عاشق یگانه و یکتا بودن تو هستم این هست که به من قدرت میدهد و چه زیبا گفتی منو تو یکی هستیم من از روح خود بر تو دمیدم ای اشرف مخلوقات ای احسن الخالقین خدایا شکرت که تورا دیدم و اینگونه دیگرمنی نیست میشوم قاصدکی در دستان تو .
درواقع من متوجه این قضیه نبودم که در ابتدا کار من پذیرشه نه باور ینی در ابتدا من باید بپذیرم نمیشه همون اول باورکنم ،باور یک فراینده ولی پذیرش در ابتدای امریک انتخابه اینکه من بپذیرم با نگاهی که این هست و جز این نیست به قول استاد مثل وحی منزل بپذیرم حس خوبو میده و نگاه توحیدی و تکرار جملات تاکیدی +در استمرارش کمک میکنه و وقتی ما اینطوری میپذیریم همون ثانیهای اول همون روزای اول نشانهامیان حالا میتونه درونی باشه حس ارامش و ذوق یا یک نشانه بیرونی مثل پیداکردن چیزی یا به چیزی فکر میکنم از همون به تعداد زیاد میبینم در جاهای مختلف اینایی که قبلا نبودینی من نمیدیدم در واقع غیب بر من پوشیده بود وحالا من به محض دیدن نشانهاا اونا رو تایید کنم و تحسین و سپاسگزاری کنم حالا هرچی میخواد باشه اونوقته که وارد روند باورسازی میشم تکرار این امر باور میشه و نتیجه که میخوام میاد خود به خودطوریکه ممکنه اصلا با اون نشانهایی که میدیدم هیچ قابل قیاس و مرتبط نباشه ولی در واقع عمل و واکنش ماست که از هیچ ثروت عظیم خلق میکنه حالا من به غیر اینکه این کارو نمیکردم میامدم به اون نگاهی بها میدادم که بهم حس بد میداددرواقع من با رد کردن نشانهاا داشتم شرک میورزیدم عملا نیروی شر را باور داشتم که میگفتم این وعده فقره واقعی تره منطقی تره تا بها دادن به این حس که نیرو داره ینی حقیقت ثابت در جهان همان غیب همان نعمتی که آمادس منتها نکته اینجاس که همه اونو باور ندارن و نمیکنن بخاطر همین نتیجه متفاوته واین یه ایمانی میخواد یه توکلی میخوادانگیزه ای میخواداعتماد به نفس و عزت نفسی میخوادتا این روند ادامه پیدا کنه برای هنیشه تا آخر عمر باید بهاشد داد داشتن حس خوب مهمترین بهایی که باید داد ومن یادمه که هرو من یادمه هر بار که به این نشانه ها ذوق میکردم و تحسین میکردم به شدت ذهنم مقاومت نشون میداد من را خیالباف و وابسته به غیر خدا (یعنی شیطان ذهنم از قانون بر ضد من استفاده میکرد) بیشترم به خاطر باورهای محدودی که در مورد ثروتمند شدن داشتم اینطورشده بود الان میفهمم که با با همه چی حس خوبه من باید روی موضوع سرمایهگذاری کنم در واقع مثالتون درباره پلیس ها و نگاه و تفکرتون استاد در مورد موفقیت این رو کاملا واضح داره نشون میدهو اینکه نه تاییدا و تحسینا براتون مهمه و نه تمسخرها و تحقیرها کلا حرف دیگران براتون مهم نیست اونچه که شما روش حساب میکنن و راهنمایی میگیرین و به قولی به حرفش گوش میدین حستون بوده فارق از هر نگاهی که الانم شما رو به این جایگاه رسونده درواقع شما مسیر ارزوها و رویاهاتون و سبک شخصیتونو برپایه توحید بنا کردید .و شما همیشه میگید باید بتونیم ذهنمونو کنترل کنیم که میتونیم ،اولا راستش نمیتونستم بپذیرم که همه میتونن و منم میتونم چون منظورو خوب متوجه نبودم ولی الان فهمیدم که همه این توانایی رو داریم ینی هم الهامات رو داریم هم نجواها رو قانون تکاملم که برای همه هست و قدرت انتخاب که بخوایم به چی توجه کنیم یا اعراض کنیم پس نکته اینجاست که وقتی میگیم ما میتوانیم ینی من الهاماتم هنون گفتگوهایی که به من حس خوب میدن را دارم فقط در وهله اول باید بپذیرمش و ادامه بدم مثل استاد مهم نیست الان تو چه شرایطیم ینی شرایط هرچی سختره معلومه که نجواها صداش بیشترهدو به اندازه ای که بتونم به همون یه دونه گفتگوی +نکته +که هست رو بپذیرم و عنل کنم و سپاسگزاری کنم کم کم هدایت میشم با مسیر بهتر به قول قران هرپی صدق بالحسنی بشم اسان میشم برای اسانیهاا تو شرایطی وارد میشم که انقدر نعمت اطرافم زیاد میشه که میتونم راحتر سپاسگزاری کنم و توجه کنم مس نتایجم بیشترو بزرگتر میشه و حس خوبم بیشتر میشه و این تا بینهایتهاا ادانه داره ینی روزی نیست که خواستهاا و ارزوهاا و حتی رویااا و خوبیهاا و ثروتهاا تموم بشه یا انتهایی داشته باشه وفکر کنم مثلا الان من به ته رویام رسیدم دیگه درمن رویای متولد نمیشه خیر بلکه هر اندازه که رشد میکنم ظرفم بزرگتر میشه و نعمات و ایدهای جدید واردزندگیمون میشه چون جهان هرروز در حال رشده در همه ابعادش واین یک خبر خوشحال گونس و یادمه همین رسیدن به رویام برام ترمز بود از یه طرف زود نیخواستم بهش برسم تجربش کنم از طرفی میگفتم اگه بهش برسم دیگه چیزی برای رسیدن بهش ندارم یه جورایی فکر میکردم راکد شدم ولی الان خوشحالم که هیچ انتهایی در هیچ چیز نیست .
نکته بعدی کسی که هدف و انگیزه داره وقتی برای چرتو پرت و رسانها نداره اینکه تو وقت میکنی بخاطر اینه که هدف وانگیزه ای نداری چون باید انقدرکار برای هدفش انجام بده که وقت نمیکنه سرشو بخارونه حالا ما بجای اینکه حالا ما به جای اینکه تمرکزم رو بذارم به اتفاق بد هم میذاره روی اتفاقات خوبی و دوست برای کسی نمیدونه تنها گذاشتی رو بذار روی اتفاقات نادر ثبت اشکالی داره ،وای خدای من استاد شما اینجا گفتیم چه اشکالی دارد در حالی که ذهن من مدت ها سر این جنگ که اینقدر تلاش کردم تا تونستم تو بودی من میشکنم کاری به دیگران نداشته باشه چون به ایننگاه به شدت مشکل داشتم و همیشه با پاشنه آشیل من از بچگی روی این نگاه رو خودم میبینم که چقدر بخاطر یه لحظه حس خوب داشتن خودم را سرزنش می کردم به گناه داشت همه شما آرزوی موفقیت نداره خوب اونا آگاه و گناه داره اینقدر می رفتم تو نخ مشکلات این طرح گریه می کنم و تمام تمرکزم و انرژی داشتم تا یکم حالش خوب کنم نصیحت و مشاوره فکر کن یه بچه دوره ابتدایی درگیر مسائل باشه و رفته رفته شدیدتر شد که من میگفتم خدایا من دیگه موفقیتیالان ازت نمیخوام تاون عزیزانم به جایی برسم بعد من گفتم آخه گناه دارم ممکنه اون بدتر بشه شما بکنیم این تفکرات من که نتیجه این شد که همون آدم هایی که سنگش را به سینه میزدم در بدترین شرایط هم برام کاری نداره دستم بکنند هیچ اتفاقی که رخداده کردند که قلبم شکستمن بیشتر احساس حقارت کردم من که سعی میکردم با کلام محسن امید و بهشون بدم دیدم بابا اینا جزا دادن انرژی منفی به من کاری نمی کنم البته که او را از دقت خودشون به جای رسیدن به خودم اومدم دیدم زندگی شده شبیه گذشته آنرا هیچی ندارم هیچ موفقیتی به همه آدمهای زن دارم برام گذاشتم چقدر طرف خانواده سرزمین شده و مقایسه شدن بماند این نتیجه این نوع تفکر که منو حتی از خود واقعیم الهی گونم از خدا دورم کرد و این نتیجه تفکر استاد که الان درراین جایگاه هستن و خداکونه .استاد اونجایی هم که داشتین نه از دستشویی کردن توی طبیعت میگفتی نشون میده چقدر دیگران نگاهشون براتون مهم نیست شما خودتون باهاش راحتی و بقیه شما را همین طوری که هستی دوست دارند نگاهتون متفاوته و اینکه یه استاد بیاد این حرفو بزنه اون قدر خودش باشه نترسه به خاطر فالوور واقعا تحسین برانگیزه و این همه اعتماد به نفس و عزت نفس فوقالعادس خدارو شکر که قانون انقدر دقیق عمل میکنه وجواب میده چون خودمو بخوام بگم دقیقا برعکس شماام هرچیزی را عمرن بگم چون نگاه و نظر بقیه برام مهم بوده چه بسا که دروغهاییم که میگفتم ریشه در همین باور محدو کننده داره .
ونکته دیگه که خیلی برام جالب بودش گفتین مثلا فلان رفتارخوب پلیس برای همه عادیه شما نیومدین بگین چون برای بقیه عادیه پس ینی این چیزی که الان دارم تجربه میکنم درسته قبلا تو زندگیم نبودولی چون برای همه عادیه نشون میده همچین چیز با اهمیتی هم نیست دلیلی نداره ذوق کنم مسخره س اصلا کسی بفهمه منو تحقیر میکنه و سرزنش و اینطوری همرنگ جماعت شین در حالی که شما نگاهی رو به نفع خودتون دارید که حس خوب و ذوق و سپاسگزاری میده. واقعا سپاسگزاری کردن همینه روشش در حالی که من دقیقا درهمین شرایط ناسپاسی میکردم و کم اهمیت میدم داشتهامو اونایی که روزی خواستهای بزرگ من بودن و من ارزوم بود داشتنشون وقتی با این مسیر رشد کردم وبهشون رسیدم خوب خواستهای منم رشدکردن یادم رفت اهمیتش که روزی چقدر برای داشتن لحظه از اون خدا خدا میکردم و حالا گه بهشون رسیدم فکر میوردم شانسی رسیدم نه که بابا عمل به قانون اینو اورده و این مسیر ادامه بدم به بینهایت میرسم و حال و کوچیک یا بزرگ فرقی نمی کرد اصلاً برای پر اهمیت دادنشون مقاومت داشتم فکر میکردم کار درستی نیست و فخرفروشی در حالی که تدبیر من اشتباه بود و این عمل سپاسگزاری از خداوند بود.
☺استاد وقتی اولا ازخاطراتتون میگفتین و میخندیدین من میگفتم شما مغرور شدید و مسخره میکنین 🙈حسم بد میشد خیلی ولی روم نمیشد اصلا باورکنم در موردتون همچین فکری میکنم واز طرفیم میترسیدم و فکر میکردم منم بجایی برسم مثل شما بقیه رو ادم حساب نمیکنم خب اینا تو ذهنم بود من سعی میکردم انکار کنم چون هم میترسیدم این مسیری که باهاش به خیلی چیزا رسیدم واون همه وعدههای زیبا منو ادم بدی کنه اصلا فکر میکردم هرچی از شما ببنم و ذهنم میکفت مثل مغرور بودن جز این مسیره یکی از دلایل موفقیته و چون عجله داشتم به خواستم برسم اومدم آگاهانه در مورد خودم تو تصویر ذهنیم خودمو مغرور میدیدم چون این مسیرو میخواستم ثروت و خدارو باهم پس قبل اینکه من مغرور بشم گفتم من که مغرور میشم پس مغرورم و همینطور رو خودم کار میکردم و فایل گوش میدادم و چیزای دیگر هم جز غرور اضافه میشه مثلا جای میگفتم جملات تاکیدی خدامنو دوست داره و من بنده خوب خدا هستم خودمم باورم نمیشد حس دوری داشتم و یه غمی داشتم که نمیفهمیدم از چیه مدتیه به لطف خدا متوجه شدم من داشتم موفقیتو روی یک خشت نادرست بنا میکردم فهمیدم از راه غلط مثل قضاوت و دروغ و غرور هیچ کس به موفقیتی نمیرسه و نمیشه رسید اصلا دیگه اون راه صراه مستقیم نیست و الان متوجه شدم که خوب درک کردم که شما فقط سپاسگزار بودین ولی من چقدر باورهام پایین و ضعیف بود که فکر میکردم شما بقیه رو ادم حساب نمیکنین بلکه مسخره و مغرورم نیستین این نشون میده چقدر به دروغ و اشتباه و اشتباه و اشتباه سپاسگزاری و اعتماد به نفس و عزت نفس را بهمون تعریف کردن و چقدر بخاطر این استباهات و کم کاری خودمون که هرچی میگفتن را گوش میدادیم و الکی حس گناه داشتیم الکی خودمونو از لذت محروم کردیم الان متوجه شدم این روحیه از کجا میاد از سپاسگزاریتون میاد از کارکردن رو خودتون در شرایط سخت میاد و نگاه مثبتتون و ذوقتون .دوستان بخاطر طولانی بودن در ۲قسمت فرستادم این قسمت اول است .
سلام استاد عزیزم ❤🌹
عاشقتونم . عاشقتونم که معترضان آمریکایی هم فریاد میزنن عباسمنش😉😍 با بچه هام کلی خندیدیم .
اصلا همه ی دنیا باید اسمتون را فریاد بزنن.
استاد جان عزیزم ،، میدونید چرا ما نمیتونیم مثل شما ذوق کنیم؟؟
چون ذوق کردن را فراموش کردیم
چون لذت بردن از کوچکترین چیزهای زندگیمون را یاد نگرفتیم .
چون فکر میکنیم باید به اصطلاح به بزرگترین آرزومون برسیم تا ذوق کنیم .
نمیدونیم لذت بردن و ذوق کردن و شکر کردن برای کوچکترین چیزهای زندگیمون ،، حسمون را چقدر عالی میکنه و باعث میشه قدم به قدم به بقیه ی خواسته هامون برسیم .
من دارم در مورد خودم حرف میزنم و اینهادصحبتهاییه که با دخترام کردیم موقع دیدن فایل شماره ی ۲۳ سفر به دور آمریکا و لذتهایی که شما از کوچکترین نکات زندگیتون میبرید.والبته خداراشکر ما هم نسبت به قبل خیییییلی بهتر شدیم .
خداراشکر به خاطر خودش
خداراشکر به خاطر شما
خداراشکر به خاطر خانواده ی خوبم .خانواده ی عباسمنش
موفق باشید و شاد انشاءالله🥰🌹🌹