live | مرور چند کلید برای هماهنگی با قانون - صفحه 13
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-51.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-10 03:37:382024-11-08 05:09:47live | مرور چند کلید برای هماهنگی با قانونشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند بخشنده مهربان…
خدای وهابی که بی حد و حصر میبخشه…
سلام عزیزان دلم…
خداروشکر برای این قوانین ثابت و بدون تغییر خداوند…
هر فایلی که روزانه میاد رو سایت جواب درخواستی هست که اون روز از خداوند داشتم..این روزا نیاز دارم به باورهایی که بهم ثابت کنه بدن من خودش راهکارها و داروها رو درون خودش داره….
اینو یادم رفته بود که کافیه من مقاومت ها رو بزارم کنار …به خودم گاری بسته بودم…گاری چی بود؟ عدم کنترل ورودیهای ذهنم…
آگاهانه خودم رو در معرض شنیدن ورودی های نامناسب قرار دادم و نتیجه این شد که نتایجی وارد زندگیم شد که متناسب بودن با ورودیهام…قانون بسیار دقیق کار میکنه، بدون نقص..
و امروز که تونستم ذهنم رو کنترل کنم، شرایط خیلی بهتر از قبل شد..خداروشکر..
خانم شایسته عزیزم بسیار ازت سپاسگزارم که هرروز این فایلها رو با ما به اشتراک میزارین که در مدار باشیم….
خداوند به همه ما برکت بده….
عاشقتوووونم
بسم الله الرحمن الرحیم
#نوزدهم مهر پاداش های ویژه
#گام پانزدهم
سلام و صد سلام به استاد مکتب عشق و مریم جانم
و سلام به دوستان مدار بهشت
«مرور چند کلید برای هماهنگی با قانون»
++ثروت ⬅️ داشتن احساس لیاقت درباره کاری که انجام میدی + باورهای قدرتمند کننده درباره ثروت… وقتی هدف از زندگی، لعلک ترضی باشه، ثروت لاجرم وارد زندگی میشه
++کاری که عاشقشی⬅️ خسته نمیشی، خلاقی، ذوق می کنی صبح بشه بری انجامش بدی⬅️ ثروت نتیجه این مسیر
++ اگه شرایط 99 درصد منفی ⬅️ باید به اون یه درصد مثبت، توجه کنی تا گسترش پیدا کنه مثلا بشه 2 درصد و منفی بشه 98 درصد… همین طور بری جلو
++زندگی آگاهانه یعنی⬅️ آگاهی از دلایل پشت هر رفتار و عملکرد… برای هر کاری که انجام می دهی، از خودت بپرس که چرا این کار را به این شکل انجام می دهم تا از دلیل رفتارهایت آگاه باشی؛… که کارت به خاطر تقلید کورکورانه نباشه
++ ریشه های سلامتی جسمانی⬅️ رابطه ذهن هماهنگ و جسم سالم… سلول های ما میلیاردها سال تکامل پیدا کردن و بی نهایت قوی هستن… بدن من بی نهایت هوشمند و خودش داروها و راهکارها رو داره و می تونه از پس خودش بربیاد… بدن من حل می کنه فقط کافیه من خودمو درگیر نکنم
++اهرم رنج و لذت⬅️ برای ساختن “تعهد مستمر” درباره انجام کار درست؛
++ اگه هنوز علاقه ات رو پیدا نکردی⬅️ خیلی نگران نباش به هر چیزی که علاقه داری وارد شو و مهارتش رو یاد بگیر و هدایت میشی… گاهی از ترکیب علایقت، شغل جدیدی ساخته میشه که بی نهایت می تونه خلق ثروت کنه… ترنر و سلطان پاسور و خلق میلیون دلاری وقتی نابینا شد… خانمش میگه وقتی با من عشق بازی می کنه، با یه دستش داره پاسور بازی می کنه… این حد از عشق به پاسور
++قوانین خداوند برای خوشبختی ساده است. پس این قوانین ساده را با تلاش برای پیدا کردن تکنیک، پیچیده نکن؛
++توانایی تشخیص اصل از فرع … انرژی جنس خودشو گسترش میده… به چی داری توجه می کنی؟؟
++پرورش جسارت درونی⬅️ رقابت با خودم… اگه راست میگی اینو انجامش بده… دیدی ترسیدی؟؟ اگه مردی برو انجامش بده… اگه تو دل این ترسم نرم/ اگه پیشرفت نکنم، واقعاً باید بهم بربخوره که آدم ضعیف و بدبختی ام
++همکاری با خداوند؛⬅️ اگه در مدار دریافت الهامات باشم، ایده میاد و من اگه اونو انجامش بدم، به اندازه صدتا کار منو پیش میبره… مثل اینکه بقیه با قاشق زمین میکنن خدا بهم میگه با بیل مکانیکی انجام بده…
خبر آمد خبری در راه است
نمی دانم خبر چیه
ولی قلبم نوید خبرهای خوب میده
به امید اینکه بیام از این خبرای خوب بنویسم
دوستون دارم(◠‿◕)
به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته نازنین ودوستان بزرگوار تشکر از شما عزیزان که این قدر عاشقانه این فایل های زیبا را با ما به اشتراک میگذارید
با کنترل ورودی های خودم و تمرکز روی زیبایی های اطرافم زندگی خودم را به بهترین شکل تعقیر می دهم وقتی که به کار مورد علاقه مشغول باشم و هر روز در حال بهبود آن باشم هم تو اون کار پیشرفت میکنم و باعث پیشرفت جهان هستی میشوم
با کار کردن روی خودم جهان هم اطرافم را با من هماهنگ میکند اون موقع جهان کبوتر باز کبوتر باز با باز را انجام میدهد
وقتی که من راه امامان وپیامبران را ادامه بدهم و به روش آنها زندگی کنم بهترین خدمت را به بشریت کردم و در زندگیم آنها را الگوی خودم قرار بدهم برای هر کاری که انجام میدهم دلیل داشته باشم من باید آگاهانه زندگیم را خلق کنم نه به روش گذشتگان
من باید هر لحظه مواظب افکار و احساسات درونی خودم باشم مثل آب و غذا خوردن این نیست که برای یه بار غذا بخوریم و سیر بشویم کنترل ورودی ها هم باید هرلحظه مواظب احساسات درونی خودم باشم تا در مدار درست قرار بگیرم
وقتی که من از استرس و نگرانی دور باشم بدن من به بهترین نحو عمل میکند وقتی من همان طور که مواظب ورودی های ذهنم هستم مواظب غذا خوردن خودم باشم بدنم مثل ساعت کار خودش را انجام میدهد خدا را شکر با قانون سلامتی من خیلی بیشتر مواظب ورودی هایم هستم
مدیتیشن همان رهایی و آرامش درونی است وقتی با خداوند صحبت میکنم دارم مدیتیشن میکنم وقتی که آرامش درونی داشته باشم یعنی مدیتیشن انجام می دهم وقتی با خوندن مطلبی قلبم باز شود مدیتیشن انجام می دهم
اگر من باور داشته باشم که خداوند کارهای من را انجام میدهد و من روی دوش خداوند نشسته ام
واون منو به بهترین مسیر هدایت میکند دیگه نگرانی معنایی ندارد من باید این باور ها را درونی کنم که خداوند هر لحظه مرا هدایت و حمایت میکند خداوند عاشق منه منو دوست داره منو هدایت میکنه عاشق منه
خدایا مرا آسان کن برای آسانی ها
تنها تو را می پرستم وتنها از تو کمک می خواهم
ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت دادهای نه راه گمراهان
به نام خدای مهربان
سلام به استادان عزیزم
و سلام به دوستان خوبم در این سایت الهی
پروژه خانه تکانی ذهن گام به گام
گام پانزدهم
لایو \مرور چند کلید برای هماهنگی باقانون
سوال:
محیط اطرافم منفیه چیکار کنم مثبت بشه؟؟ پاسخ استاد :
ما اگر تو محیطی هستیم که از 100درصد 99 درصدش منفیه و یک درصدش مثبته ما توجهمون رو باید به سمت اون یک درصد ببریم باید یه جوری ذهنمون رو مدیریت کنیم که اون یک درصده رو ببینه
بعد اون یه درصده میشه دو درصد بعد اون 99 درصده میشه 98 درصد بعد اون میشه 5 درصد اون میشه 95 درصد بعد میشه 2080 همینجوری یواش یواش اوضاع تغییر میکنه راهش اینه
تو اون شرایط به ظاهر منفی یه نقطهای پیدا کنیم که به ما احساس بهتر بده
در اینجا بهتره یادی بکنم از کامنت
لیلای عزیز که باعث شدن استاد یه فایل بسیار بسیار عالی روی این کامنت بزارن و اون هم این نکته لیلای عزیز بود که تو شرایط بسیار بد تو شرایطی که همه چی رو هوا بود ایشون شکرگزاری میکردن
و اینجا جا داره تشکر کنم از
آقای مسعود محمدی بابت نوشتن کامنت زیباشون در این مورد
قسمتی از کامنت ایشون وهم لینک کامنتشون را براتون میذارم
((چقدر یک انسان باید باور و ایمان قوی ای داشته باشه که وقتی جیگرکی کوچیکش در حال ضرر دادنه، قبوض آب و برقش رو پرداخت نکرده و هر لحظه ممکنه آب و برق مغازش رو قطع کنن، به گوشت فروشی و زغال فروشی بدهکاره، اجاره خونش عقب افتاده و خونه خودش رو هم بانک مصادره کرده و با درامد 2 میلیون تومنیش نمی تونه خرج زندگیش رو تامین کنه، بیاد و با باور به استادی که عمیقا به اعتقاد من دست خداست برای هدایت بشر، تمرکزش رو از این همه نکته منفی برداره و بذاره روی اون یه قالب کره ای که توی یخچال خونش داره. بذاره روی تراس 1 در 1 خونش! بذاره روی شنیدن صدای پرنده ها. بذاره روی تماشای طلوع و غروب خورشید. بذاره روی دیدن روی ماه فرزندانش! خداوکیلی چقدر ایمان می خواد؟!
ظهر داشتم با خانومم حرف می زدم و بهش میگفتم بابا! ما الان داریم کل مسیر این دوست عزیز رو می بینیم و با قیافه حق به جانب میگیم آره دیگه! باید وقتی شرایطش خوب نبوده به زیبایی ها توجه می کرده تا این اتفاقا براش بیفته! ولی مگه به همین راحتیه؟!
آقاجان! صابخونه میخواد بندازتت بیرون! چجوری می تونی به قالب کره تو یخچالت دل خوش کنی؟! چه باور و ایمانی میخواد واقعا؟! الان که معما حل شده آسون به نظر میاد. در اون لحظه خدا میدونه چه شرایطی بوده واقعا…
اون ایمان و باوره که این نتیجه رو ایجاد کرده. نوش جونش واقعا…
منم باید بتونم این طور روی خودم کار کنم. و اگه تعهد داشته باشم حتما می تونم.
ممنونم از این دوست عزیز برای این کامنت فوق العاده ای که روی سایت گذاشت.
و ممنونم از استاد عباس منش عزیزم برای انتشار این گنج گرانبها))
abasmanesh.com
من هم ممنونم از شما دوست عزیز آقای محمدی به خاطر این کامنت پرمحتوا
و اما داستان من
در کنترل ورودی ذهن
یه تضاد برای ما دیروز پیش اومد در رابطه با همین اساماسهایی که میاد ولی خدا را شکر خیلی ذهنمونو تونستیم کنترل کنیم ،
که تو گام چهاردهم یه کوچولو بهش اشاره کردم و امروز خدا را شکر
بازم سعی کردم که ذهنمو کنترل کنم
اما کمی هم واکنشهای منفی بهش نشون دادم.
همه چیز خوب پیش رفت خدا را شکر
و یه
خطری هم از گوشمون رد شد خدا رو شکر
که اونم الخیر فی ما وقع بود.
خدا را شکر به خاطر این همه آگاهی
به خاطر این سایت الهی
به خاطر حضور دوستان
و باز هم خدا را شکر به خاطر استادان عزیز
گام 15
مرور چند کلید برای هماهنگی با قانون
سلام و درود خدمت پیامبر امروزمان و مریم بانوی مهربانم و تک تک خانواده ی عباس منشی مون.
بازم اومدم با نتایجم
جالبه وقتی میام اینجا از نتایجم مینویسم خیلی بیشتر از مواقعی ک توو دفترم مینویسم هدایت دریافت میکنم.و این روزا ک مریم جان این پروژه رو گذاشتن خیلی خیلی بیشتر هدایتها رو متوجه میشم و یکی از هدایتها خریدن شش دوره 12قدم بود ک بی نهایت خوشحالم و جالب تر اینکه من اولویتم دوره ی سلامتی بود اما یه جوری ب سمت 12قدم هدایت شدم ک سریع پذیرفتم ک از سمت خود خدا بوده.خدا رو شکر توو زمینه ی دریافت هدایتها همیشه روی هدایتهام حساب میکنم و رابطه ام با خداوند ک نیروی برتره الحمدلله عالیه ولی هدف اصلی من برای شرکت در دوره ها اینه ک بازم ارتباطم با نیروی برتر عالی تر بشه و به توحید عملی و ارامش برسم.چون مطمعنم ب این مرحله ک برسم من به اقناع میرسم.خوشحالم ک منم اولویت اصلیم مثل استادقشنگم توحید بوده و هست و صد البته ک بقول استاد داشتن ثروت .مارو بهتر ب نیروی برتر وصل میکنه.این روزا خیلی خیلی مسیرم روان تر شده.خیلی آسانگیر تر شدم.ورود ارامش رو دارم میبینم.تغییراتم رو دارم احساس میکنم .و یکی از شگفت انگیز ترین چیزی ک از آگاهی سایت تجربه کردم اینکه قدم ب قدم دارم رشد میکنم.پله ب پله دارم ب هدفم میرسم.و دقیقا تک ب تک اون قدمهایی ک استاد گفتن رو منم دارم همون مسیر رو میرم و همون چیزا رو تجربه میکنم ک این خیلی برای من قشنگه.خدای من وقتی استاد اینقد قشنگ و واضح میگه وصل شدن ب هدایت الهی ینی آسونتر شدن مسیر زندگیت ینی وقتی باقاشق داری خاک برداری میکنی توو مسیر خداوند ایده ی بیل مکانیکی میاره برات.قربونت برم استاد بخدا واضح تر ازاین دیگه کسی نمیتونست حالیمون کنه.بخدا وقتی صداقت کلامتون.اینهمه تلاشتون.اینقد جلز ولز کردنتونو برای به توحید رسوندن ما میبینم اشک توو چشمام حلقه میزنه و میگم کاش زودتر پیداتون کرده بودم گر چ ک میدونم دوره ی تکاملم طی نشده بوده و ینی کم روی خودم کار کردم ک دیرتر تکاملم طی شده.اما الان ک پیداتون کردم بشدت دارم طبق آگاهی ها و هدایت ها و الهامات میرم جلو و دریافت نتایج فوق العادست.اینکه ریز ریز نتایج میاد.اینکه باید دریافتش کنی.اینکه قرار نیست قلپی معجزه بیاد بشینه وسط زندگیت.اینکه تمرکزت باید بالا باشه.اینکه باید حتما رو هر قسمت ک تمرکز میکنی فکر کنی.خلاصه تمام اینا رو ک کنار هم بزاریم میشه نتیجه.و چقد قشنگه.همین ایده هایی ک برای اسون تر شدن مسیر میاد خیلی فوق العادس.
یکی از نتایجم همین هدایت شدن من ب ایده ی مریم جان خانه تکانی ذهن ک گذاشته بود.اتفاق جالبی ک بود اصلا خودمم نفهمیدم چطوری وارد این پروسه شدم.قبلش از خداوند درخواستی داشتم.اولین فایل ب سودمندترین سرمایه گزاری هدایت شدم.بعدا متوجه شدم فایل توحید و فعال کردن قدرت خلق درونی رو جاانداختم.اینم ک گوش دادمو یادداشت برداری کردمو.نکته های کلیدی مورد نیازمم در اوردم .خیلی اتفاقی حین رانندگی صدای مریم خانم رو پلی کردم.خیلی تعجب کردم اع.این چجوری دان شده بود.توی گوشیم سیو بود.و چقد جالب در همان زمان معینش برای من پلی شد..ینی من اصلا نمیدونستم چی دانلود کرده بودم.ب خیالم لایوهای استاد بوده ک از سایت گوش دادمش.خیلی اتفاقی توو سیو شده بعد از گذشتن هفت روز از دوره خانه تکانی فایل مریم جان رو شنیدم.انقدر انگیزه و اشتیاق و امید در صداشون بود ک ب طرز عجیبی مصمم شدم ب انجام همه ی گامها.وچون هفت گام گذشته بود.یادداشت ها و کامنت ها و نکته برداری هاش برام سخت شد اما با اشتیاق یه روزه تمومش کردم.ک روانی چرخ زندگیم بیشتر شد و خیلی چیزا دریافت کردم.سبحان الله چقد قشنگ خداوند درست در همان موقعی ک نیاز داشتم منو به فایل ها هدایت میکرد.فایلها ب ترتیب بود ولی برای من طبق آمادگی فرکانسی خودم بود و فرکانسهایم رو در جهت خواسته هایم تنظیم کرده بود.جالبه ک توو همین ایده خانه تکانی بطور خیلی اتفاقی هزینه ی شش قدم از دوره 12قدم برام جور شد و سریع اقدام کردم خریدم و امروز در این فایل چقدر از خوبی های این دوره خوندم و همون چیزهایی بود ک خودم از خداوند خواستم و خداوند با شرکت در دوره 12قدم اینو به من خواهد داد.لطیفم ازت ممنونم ک اینقد تلاش میکنی برای رسیدن ب خواسته ات.و همینقد قشنگ من دارم نتایجها رو دریافت میکنم.میبینمش.حسش میکنم.و سپاسگزارم از مریم جانم و استاد قشنگم
عاشقانه ارزو میکنم ببینمتون
خیلی دوست دارم ببینمتون
بنام خدا
پارت یک
کسب درامد از کار مورد علاقه
من از بچگی نقاشی کشیدن و کلا هنر رو دوست داشتم
مسیر زندگیم بنا ب دلایل الکی و عقب نبودن از دیگران
باعث شد برم تو مسیری ک فقط بخوام خودم رو ثابت کنم
و از هنر فاصله گرفتم
دلم براش پر میزد
تا اینکه بعد از سالها
پندمیک راه نجات من شد
از محل کارم استعفا دادم
و با همون وسایل پسرم نقاشی رو شروع کردم
بعد از همون پیج ک کارهام رو میذاشتم و میفروختم پول خرید دوره نقاشی رو ساختم
و از کشیدن اون نقاشی ها هم پول ساختم
اولین فروشم عید ۴٠٢ بود
تابلو ها رو ۴٠٠ و ۵٠٠ هزار تومان فروختم
و این برای من ی شروع خوب بود
بعد از چندماه ی سفارش گرفتم
داستان قیمت گذاریم رو تو کامنتها قبل گفتم ک چطور خدا هدایتم کرد
چون نرخ و الگوی قیمت نداشتم
اولین کار رو ١٢٠٠ فروختم پارسال دی ماه و
اخرین کار رو خرداد امسال ٣۴٠٠
فروختم
و دوباره الان ۴ تا سفارش دریافت کردم
و خدا ی مشتری خوش حساب برام فرستاده و قدرشناس
ک چندبار جلوتر هزینه رو پرداخت کرد
واقعا موقع نقاشی ن تشنه میشم ن گرسنه
اینقدر ک اینکار رو دوست دارم
و توی ذهنم اینه ک ی گالری نقلی داشته باشم ب امید خدا و تلاش خودم
توی هنر پول هست
دارم با چشمم کلی الگو میبینم
مخصوصا اینترنت و فضای محازی چقدر این کسب و کار رو گسترده کرده
و دردسترس
خداروشکر برای همزمانیم با این تکنولوژی در مسیر رسالتم
سلام
گام پانزدهم خانه تکانی ذهن
چه شب قشنگی به به
من فقط معنوی بودن و قشنگی و حس خوب دیدم تو تصویر
حتی اگه 99 درصد شرایط خوب نیست 1درصد و پیدا کن برای دیدن خوبی ها چون بتدریج درصد کمتر و کمتر و میشه و تو زیبایی های بیشتری میبینی
اینقدر منطق قوی پشت این دیدگاه هست که قطعاااا همه مون حتی اگه جهنمم تجربه کرده باشیم که اینطور نیست بازم از دل شرایط میتونیم یک درصدی رو پیدا کنیم و روی اون تمرکز کنیم اعتراف میکنم تو شرایط خیلی بظاهر سخت برای هرکسی معنای مختلفی داره البته تو اون شرایط تو فکر میکنی حتی 1درصدم وجود نداره ولی اگه روی خودم کار کرده باشم به اموزه های استادم کامل گوش داده باشم میرم سراغ عملکرد و اصلا نمیزارم سختی شرایط به 99 برسه که بخوام برای پیدا کردن اون 1درصد اذیت بشم من وقتی پدرم و خواهر بزرگترم و از دست دادم اون دوره با استاد آشنا نبودم ولی وقتی یکی از عموهام فوت کرد همون عمویی که بیشتر از بقیه دوستش داشتم و مرگش هم ناگهانی بود اون زمان تازه افتاده بودم رو غلتک و داشتم سعی میکردم به گفته های استاد عمل کنم اون شرایط اصلا شرایط خوبی نبود و کنترل ذهن اصلا کار راحتی نبود بخصوص اینکه خیلی ناگهانی اتفاق افتاده بود من میگشتم دنبال چیزی که حداقل اگه حالمو بهتر نمیکنه نزاره تو حالت منفی باشم و اونجا شاید شرایط برام 99 بود و من دنبال اون 1 درصد بال بال میزدم و تنها چیزی که تونستم اون لحظه به خودم بگم اینبود که الان که این اتفاق افتاده و من بزرگتر ازیناشو تحمل کردم از دست رفتن عزیزترینامو دیدم جلوی چشمم پس این موضوع خیلی بدتر ازون شرایط نیست و میدونم با هر منطقی بخوام سوگواری کنم میفتم تو حس بد اون روزها و تجربش هم به عین دیدم و حتی یدونه از مراسمش هاشو هم شرکت نکردم با اینکه از طرف خانواده و فامیل کلی سرزنش شدم اصلا همچین چیزی نداشتیم ما مرده پرستی یه امر کاملا عادی بود حتی دشمن طرف هم تو مراسمش حاضر میشد و من برای اینکه نزارم حتی برای ثانیه ای اون تجربه های سخت دوباره نزدیکم بشن خیلی خیلی کنترل ذهن کردم و هربار با هر شیوه ای خودمو نجات میدادم و با خودم صحبت میکردم هم من هم خواهرم و اصلا از یه جا به بعد هم مادرم با ما همراه شد (وقتی استاد میگن تو تصمیم بگیری و تعهد نشون بدی جهان هم کمکمت میکنه) مادرم که محال بود اصلا با همچین موردی موافقت کنه تو شرایط عادی یهو بدون هیچ دلیلی میگفت نمیخواهید یه زنگ به عموهاتون بزنید ولی یادمه تو اون دوران کاری به کارمون نداشت نمیگم اصلا ولی خیلی رو مخمون نبود و فاز بد نمیداد شاید درک کرده بود که ما و خودش تازه از شرایط سختی بیرون اومده بودیم چون این اتفاق 1/2 سال بعد فوت خواهر بزرگم بود حالا ذهنم خیلی تو تاریخ ها و اعداد دقیق نیست شاید کمتر شاید یکم بیشتر خلاصه میخوام بگم شعار نمیدم هم اینجا هم به ذهنم و گاهی این موارد و به خودم یادآوری میکنم تا نزارم خیلی تو احساس بد بمونم یا شرایطی مثل شرایط لیلای عزیز که واقعا سخته ادم بخواد برای فقط یه کره داخل یخچالش سپاسگزار باشه اما همیناست که نتایج ادمارو قوی تر میکنه و ایمان و توحیدشون بیشتر و بطبع خدا پاداش های خفنی هم بهمون میده نعمت و ثروت و ارامش و سلامتی در محکمترین بخش خودش
برای انجام هرکاری و هر رفتاری یا هر فکری برای خودت یا ذهنت دلیل بیار
تنها موردی که منو به باورهام نزدیک تر کرد و تنها روشی که قانون و بدرستی تو برخی موارد که ترمز کمتری داشتم جا انداخت همین بحث منطق بود چون بمرور فهمیدم منطق ذهنم خیلی قویه تا احساسم در صورتی که همیشه برعکس فکر میکردم ولی بعدها که به شناخت بیشتر از خودم رسیدم دیدم منطق بالانس بیشتری توی ذهن من داره برای همین از این روش برای ساخت باور استفاده کردم و کلی کمکم کرد یادمه وقتی اینو از استاد شنیدم به طریق های مختلف تو ذهنم یه بشکن زدم و گفتم اهاااا همینه منطق و معمولا همیشه یا سوال از خودم میپرسم یا دنبال دلیل منطقی برای انجام کارهام میگردم یا الگوهایی رو پیدا میکنم که منطق ذهنمو محکم تر کنه
این ویژگی رو در خودت ایجاد کن که اگه نخوای کاری رو انجام بدی یا تو دل ترسهات بری بهت بربخوره
یادمه مادربزرگم برای همچین موقعیتی یه کلمه ای میگفت حاالا نمیدونم خیلی ها استفاده میکنن یا نه ولی ما تو خودمون خیلی میگفتیم بعدها ندیدم ازین کلمه استفاده بشه کلمه عار دقیق نمیدونم درست نوشتم یا نه مادرم همیشه میگفت عزیز (مادرزبرگم) خیلی عار عاریه :)) یعنی یسری کارها رو خودش انجام میده نمیشینه دست روی دست بزاره عروس هاش یا دختر پسراش براش کاری انجام بدن و واقعا همین بود تو سن 80 و خورده ای در 90درصد مواقع تمام کارهاش و خودش انجام میداد و حتی وقتی یبار میگفت فلان کار و انجام بدین نمیزاشت 1دقیقه بگذره بلند میشد زیر لبم غر میزد که ادم محتاج شماها نباشه :))) میگفتم عزیییز صبر کن الان پامیشم میگفت لازم نکرده تا تو بخوای بلند بشی صبح شده :)))
حالا نمیخوام نسبت بدم این ویژگی رو اینی که استاد گفتن میخوام بگم منم عارم باید بشه اینکه بخوام بشینم و کاری انجام ندم و باج بدم به ترسهام یادمه تو یکی از فایل ها استاد خیلی خیلی دقیق به این مضوع اشاره کردن موضوع ترسها و من واقعا بعد اون فایل یسری ترسهای ریز و بیخودم و خودم خجالت کشیدم بهشون بها بدم حالا ترسهای بزرگتر که نیاز به تمرین بیشتر داره
تمرین های من :
1- از دل شرایط تی اگه یک درصدم نکته و زیبایی مثبتی توش بود تمرکزم و بزارم روی اون
2- برای انجام کارهام و رفتار و اعمالم دلیل بیارم و از خودم سوال بپرسم
3- به ترسها و انجام ندادن و به تعویق انداختن کارهام بها ندم و بهم بربخوره که انجامش ندم حتی شده براشون اهرم درست کنم
باز هم ازتون بینهایت ممنونم استاد عزیز من
ممنونم از مریم عزیز بابت گام ها
و از تک تک دوستان برای کامنتهای تاثیرگزارشون سپاسگزارم
دوستتون دارم خدایا شکرت
سلام دوستای گلم
الان توخونه بزرگم با بهترین امکانات
کامل ترین امکانات
بهترین همسایه ها
که صدای بچه هاشون که دارن بازی میکنن از راه پله میاد
حیاط بزرگ
روی بهترین تشک محکم ترین و زیبا ترین تخت
که سفارش دادیم باهمسرم برامون ساختن
کنار آروم ترین
مهربون ترین
زیبا ترین
ارزشمند ترین
همسر دنیا خوابیدم
که واقعا در آرامش مطلق خوابیده
و من چهره معصومشو هربار نگاه میکنم و تحسینش میکنم این حد پاکی رو
دارم برای شما کامنت مینویسم
خدایا شکرت برای ایییینهمه نعمتی که بهم بی منت دادی
به خاطر وجود ارزشمند من
اگر بخوام نعمت هایی که دادی بشمارم اصلا بیستو چهار ساعت شبانه روز کفاف نمیده
همکاری با خداوند…..
یعنی
حساب کردن روی نیروی هدایت
حس یک دانشجویی رو دارم که داره درس های استادش رو ارائه میده
من اینجوری به درس های استادم وفادارم
و سعی میکنم توی هرکاری درس هارو پیاده کنم
خب استاد گلم…
این خدایی که ما داریم
توی کتاب قران خودش به ما گفته
ای انسان توکی میتونی از هدایت من استفاده کنی
گفته اگه ترسی از گذشته و
نگرانی از آینده نداشته باشی و در لحظه باشی از هدایت من میتونی استفاده کنی
حالا هزاران تا سوال میاد توی سرمون که این یعنی چی
که جواب همه اینارو خود خداوند اگر گوش کنیم بهمون میده
میگه آغا تو غصه نخور تو حرکت کن هرجا مانعی بود من بهت اطلاع میدم از اونور بری
من راه هارو بهت میگم
من مسیر های هموار رو بهت میگم
مسیری که برای تو همواره
شاید مسیری کع برای دیگران همواره برای تو هموار نباشه
من به تو مسیر شخصی خودتو میگم
زبان نشانه ها برای هر شخص متفاوته هدایت برای هر شخص متفاوته
کافیه فقط توکل کنیم و بگیم الهی به امید تو و حرکت کنیم
و دید مثبتی نسبت به آینده داشته باشیم
اونوقت همه چی درست میشه
هربار میگم خدایا
خودت مسیر هدایت رو بهم بگو
خودت بهم نشون بده از کدوم مسیر برم که برام آسان و لذت بخش باشه
دوست عزیزم خیلی حس خوبی گرفتم از خواندن کامنت تون..
چقدر قشنگ اول کامنت ب زیبایی های اطراف تان توجه کردین از صدای بازی بچه ها تا تخت محکم و نرمی ک زیر پاتون بود
زبان نشانه ها برای هرکس متفاوته
چه جمله ای پر مفهومی
چه قدر خوبه که خدا برای هر مدام ما نظر به شرایط ما نشونه میده و هدایت میکنه
خدایا سپاس گزارتم
سلام استاد عزیز،
در حوزه کاری خودت خیلی خوب هستی.
در مورد مسائل دینی نظر ندید لطفاً.
وقتی اسم بزرگ دین رومی برید با احترام نام ببرید.
دوست داری شاگرد های خودت به شما بگن حسین به جای استاد عباسمنش؟
حضرت زینب.
احترام به بزرگان دین از ادب است.
در قرآن هم اومده احترام به پیامبر و چگونگی صدا زدن ایشان.
حضرت زینب اهل بیت پیامبر هستند.
با تشکر
سلام و درود فراوان به استاد عزیز و دوست داشتنی خودم و مریم جان عزیز و تمامی دوستان گرامی.
برای داشتن آرامش باید کنترل ذهن داشت .
کنترل ذهن چیزی هستش که در هر لحظه باید آگاهانه حواست بش باشه تا بتونی گفتگوها و نجواهای ذهنیتو کنترل کنی و اجازه ندی افسارش از دستت خارج بشه که اگر بشه مدت زمان زیادی میبره تا تو رو به احساس خوب ببره.
دوره ی احساس لیاقت تو این زمینه به من خیلی کمک کرد. از اونجایی که حسم دوست داشتنم نسبت به خودم خیلی بیشتر از قبل شد .
ینی متوجه شدم عدم دوست داشتن خودم و موندن در اشتباهاتم و اینکه احساس گناه رو یدک بکشم، همه ی این عوامل باعث میشه حس لیاقت رو از خودت بگیری. بنابراین نگاهمو به این موضوعات تغییر دادم سعی کردم یاد بگیرم بی چون و چرا خودم رو دوست داشته باشم و عاشق خودم باشم و بدون نیاز به ترحم و جلب توجه دیگران به خودم عشق بورزم. از اشتباهاتم خیلی راحت بگذرم. بخشش خدا رو نادیده نگیرم که به خاطرش احساس گناه کنم. خدا رو بزرگ و بخشنده ببینم و اینکه حق اشتباه به خودم بدم و به خاطر اشتباهاتم با خودم بد اخلاقی نکنم سعی کنم با مهربونی به خودم توجه بیشتری داشته باشم.
وقتی همچین حسایی به خودم پیدا کنم دیگه خودمو، مورد سرزنش قرار نمیدم و با عذاب وجدان زندگی نمیکنم.
کسانی که تو گذشته بیشتر میمونن و خاطرات و اتفاقات گذشته رو زیاد تو ذهنشون میارن و بخاطرش حالشونو خراب میکنن و دنبال چراها و ای کاش های زندگیشون میگردن، این افراد ناآگاهانه حس لیاقت رو از خودشون میگیرن و من به هیچ وجه دوس ندارم جز این دسته از آدمها باشم. گذشتهای که میگم حتی منظورم روز قبلیه که گذشته.
از اونجایی که با بودن در چنین افکار منفی به احساس بد میرفتم و بخاطرش روح و جسممو آزار میدادم با خودم تصمیم گرفتم خیلی راحت از مشکلات و تضادهایی که در طول روز باهاشون مواجه میشم بگذرم. دیگه دوس ندارم با موندن در چنین حالهایی خالق اتفاقات ناجالبتری بشم بنابراین کنترل ذهن رو جز عملکردهای مهمه زندگیم میدونم چون اکثر اتفاقاتی که در لحظه باش مواجه هستیم سر منشاش به افکار و باورهای ذهن خودمون برمیگرده .
دارم یاد میگیرم برای خودم ارزش بیشتری قائل باشم و بخاطر هر چیزی حال خودمو خراب نکنم .
به خودم میگم بسه دیگه هر چقد نشستی در مورد هر چیزی فکر کردی ! بخاطر هر چیزی تقلا و زور زدی!
بخاطر هر چیزی غصه خوردی و حرص زدی!
وقتی به تضادی بر میخورم سریع با خودم این جملهها رو مرور میکنم.
میشه یه کمی عاقلانهتر و بالغانهتر در مورد هر موضوعی فکر کنی بعد اگه نیاز به عملکردی داشت درست عمل کنی؟!!!
میشه ازت درخواست کنم دست از کارا و رفتارهای تکراریت برداری؟! یکم متفاوت عمل کنی تا نتایج متفاوتتری بگیری؟!
میشه ازت درخواست کنم تو کارایی که به تو ربطی نداره دخالتی نداشته باشی؟!!!
میشه تمرکزتو فقط بزاری روی خودت و دنبال تغییرات خودت باشی؟!!
میشه از چیزی نترسی ؟!
میشه بیشتر به خدا اعتماد کنی؟!!
میشه درسها و تجربههای زندگیتو به خودت یادآوری کنی تا کمتر اون اشتباهاتو تکرار کنی ؟!!
واقعا سبک و روش زندگی گذشتمو دوست ندارم و دلم نمیخواد به اون شکل عمل کنم چون هیچ لذتی از زندگی نمیبردم . صادقانه اعتراف میکنم خیلی از لحظات و اتفاقات خوبه زندگیمو به خاطر افکار و باورهای غلطم از دست دادم دلم نمیخواد اون روزا تکرار بشن.
خدا رو شکر و سپاس میگم بخاطر آگاهیهای نابی که تو این چن سال اخیر از استاد عزیز کسب کردم.
درسته که زمان زیادی برد تا به درک خیلی از چیزها برسم ولی امروز احساس رضایت از زندگیم دارم .
اینو میدونم که تا زنده هستم باید در پی کسب آگاهی باشم و اگه روزی بشه که روی خودم کار نکنم میدونم عملکرد خوبی نخواهم داشت .
مثل هر روزی که نیاز به غذا و خوراک جسمم دارم میدونم در طی روز روحمم نیاز به جلا داره . بنابراین در طی روز تمام سعیم بر اینه که از هر فرصتی استفاده کنم برای گوش کردن فایلهای استاد عزیز.
چن نمونه از کنترل ذهنم اگه بخوام بگم :
یه روز داشتیم میرفتیم تهران برای ختم یکی از اقوامی که فوت کرده بود. ساعت 10 صبح باید اونجا میبودیم هفت پا شدم تمام کارامو کردم . دم رفتن میخواستم قهوه بخورم. شکلات مورد علاقم تو فریزر بود، ورش داشتم بدون اینکه حواسم به دندونای لمینتم باشه گازش زدم. همون لحظه دندون جلوییم پرید و افتاد روی زمین .
فکرشو بکن دقیقاً دندون جلوت !
اون لحظه هیچ کاری نمیتونستم بکنم و وقتی نداشتیم که برم دکتر بچسبونتش . فقط باید میرفتیم تا به مراسم برسیم. یه لحظه اومدم که عصبانی بشم به خودم گفتم الان این اتفاق افتاده تو چارهای نداری پس الکی عصبانی نشو و ببین بهترین کار چیه؟!
وقتی دندونمو برداشتم اول از اینکه سالم بود و خرد نشده بود و نیاز به هزینه ی مجدد نداشت خدا رو شکر کردم . به خودم گفتم فوقش یا ماسک میزنی یا اینکه بدون چسب میزاری روش. فقط باید حواست باشه جایی که میخوای چیزی بخوری درش بیاری که نره تو حلقت.
یه کم اذیت شدم اما استرس و اضطرابی نداشتم .به مراسم رفتیم و برگشتیم و عصر رفتم درسش کردم.
چند وقت پیشا یه مهمونی فامیلی داشتیم بعد از اتمام مهمونی که خیلی هم خوش گذشت تو راه برگشت اونم تو ترافیک اونم در حالی که تو فرکانس خیلی مثبتی بودم و اتفاقاً تو اون لحظه با یکی از دوستام داشتیم خیلی سپاسگزاری میکردیم یه دفه دوتا خانم از پشت سه ضربه ی کوبنده به ماشینم زدن . ماشینم از پشت و جلو خسارت دید.
وقتی صدای ضربه ی ماشینو میشنوی طبیعتاً اون لحظه به هم میریزی و چن لحظه تو شوک میری. اما بعد از پیاده شدنم دقیقاً بعد از چند دقیقه آروم آروم شدم گفتم اتفاقیه که افتاده حالا چ من مقصر باشم چ کس دیگه ، الان چ کاری انجام بدم بهتره ؟!!
واقعا پی بردم به اینکه خیلی جاها هیچ کاری از دستت بر نمیاد و فقط باید بپذیری و در موردش فکر نکنی و ذهنتو درگیر افکار منفی نکنی از همه کاری بهتره .
یه جریان دیگه ای که بخوام تعریف کنم البته برای یه عده کمی شاید باشه چون خیلیا شاید نتونن منو بفهمن ولی خب برای اون دسته افرادی میگم که مثل من به همسراشون تعصب و حساسیتهای بیمورد داشتن .
البته من از اون دسته زنایی نبودم که به خاطر دوست داشتن زیاد یا وابستگی، این حساسیت و تعصبو به همسرم داشته باشم. فقط از اونجایی که دو زوج بودیم ، دوس نداشتم همسرم نسبت به جنس مخالف رفتارهای آزاد و رهایی داشته باشه.چون فک میکردم سو استفاده میکنه.
صادقانه بخوام بگم منظورم اینه به خاطر ترسهایی که تو این زمینه تو وجودم بود ، به همسرم خیلی سخت میگرفتم . خب من تو شهر قم بزرگ شدم البته که الان به نسبت سالها پیش ، این شهر خیلی فرق کرده ،اما قبلاً طوری بود که دقیقاً به خاطر افکار و باورهای غلطی که یاد گرفته بودم همیشه نگرانی خیانت همسرمو داشتم و برای جلوگیری از این ترس به شدت ایشونو تحت کنترل خودم در میووردم و این در حالی بود که همسرم از ابتدای زندگیمون به خاطر وابستگی شدیدی که به من داشت به من خیلی عشق میورزید .با وجود بالا و پایین شدن زندگیمون همیشه و در همه حالی این اخلاق خوب و توجه رو نسبت من داشت.
میگم که به خاطر حرفهای منفی از سمت این و اون منم چنین افکار و باورهای مزخرفی تو ذهنم داشتم.
همونطور که گفتم از وقتی که دوره ی احساس لیاقتو کار کردم نسبت به خیلی از موضوعات زندگیم متفاوتتر عمل میکنم. همون خونسرد بودنی که استاد ازش صحبت میکنن، منم تا حدودی نسبت به خیلی از موضوعات خونسرد شدم. گفتم که احترام به خودمو خیلی یاد گرفتم و اینکه واقعاً دوست ندارم به خاطر چنین موضوعاتی که ارزش حال بدی نداره ، خودمو اذیت کنم.
خیلی جالبه از وقتی که خودم روی این موضوع کار کردم خیلی ناخودآگاه شغل همسرم تغییر کرد و الان نزدیک 5 ماه هستش که تو شرکتی کار میکنه که نزدیک 20 یا 25 نفر خانم وآقای جوون اونجا مشغول بکار هستن و اتفاقاً همسرم مدیر یه قسمتش شده که خانومهای مجرد زیادی اونجا هستن.
با وجود این ، من آرومم .به هیچ وجه همسرمو کنترل نمیکنم. هیچ سوالی که مربوط به محل کارش باشه ازش نمیپرسم .رفتارامو نسبت بش تغییر ندادم. وقتی نیست به محل کارش فکر نمیکنم و هیچ تماس تلفنی باهاش ندارم مگر برای کارای ضروری .. در موردش پیش کسی صحبت نمیکنم .نتیجه ی رفتار درستم این بوده که تو این مدت همسرم هم تغییرات خیلی بهتری نسبت به من داشته .علاقشم خیلی شدیدتر از قبل شده .جالب اینجاس که با علاقه ی شدیدی که نسبت من داره به نسبت قبل وابستگیش کمتر شده .
و این به من خیلی آرامش میده . چون وابستگیش خیلی جاها اذیتم میکرد. همه ی اینا در حالی هستش که تا پارسال من اگه بر حسب اتفاق متوجه میشدم که همسرم با یه خانمی پای تلفن صحبت میکنه به شدت به هم میریختم و رفتار و واکنش ناجالبی با همسرم داشتم!
میخوام بگم انقدر به این موضوع حساس بودم
باورم نمیشه الان نسبت به این شغل جدیدش هیچ احساس بدی ندارم و هیچ فرکانس بدی ازش دریافت نکردم و خودم هم هیچ برخورد و واکنش منفی نسبت به این قضیه نداشتم .مطمئنم خودشم خیلی تعجب کرده .
بله قانون تکامل اینطور پیش میره. باید به اصول قوانین جهان اعتماد کرد و باید طبق قوانین جهان پیش رفت تا نتایج مطلوب دریافت کرد.
از اینکه تمام حساسیتها و احساسهای بدم از بین رفتن واقعاً از خدا سپاسگزارم. علاوه بر اینکه همسرمو اذیت میکردم خیلی به خودم آزار میرسوندم و این اصلاً خوب نبود. الان میفهمم که چطور حس لیاقت رو از خودم میگرفتم. از اینکه امروز به همسرم آزادی دادم که البته حق مسلمش بود فقط من با خود خواهی هام ازش دریغ کرده بودم شاید خیلی جاها به همین دلیل مانع رشد و پیشرفت همسرم بودم.
از اینکه خودم آزاد و رها هستم خیلی خوشحال و حال خوبی دارم.
بارها و بارها تجربه کردم با تغییرات مثبتم نه تنها چیزی از دست نمیدم بلکه تغییرات شگفت انگیز زیادی از سمت و سوی همسرم دریافت میکنم.
بنابراین رها کردن و امورات زندگی رو به خداوند سپردن باعث بدست اووردن آرامشمون میشه و تمامی ترسها و نگرانیهامون از بین میره.
چرا فکر میکنیم ما بیشتر از خدا میدونیم یا ما بهتر از خدا عمل میکنیم، ما که بارها و بارها چوب این باور غلطمونو خوردیم پس چرا باز تکرارش میکنیم؟!
یاد گرفتم با تمرین کردن و روی قدرت خدا حساب کردن ،آرامش رو به رو و جسم خودم هدیه بدم.
شاید در لحظه کنترل از دستم خارج بشه ولی خدا رو شکر بعد از چن دقیقه حتی به ساعت هم نمیکشه سریع متوجه ی عملکرد اشتباهم میشم و سریع ذهنمو به افکار مثبت جهت دهی میکنم و سعی میکنم به نکته و نقطه ی مثبت هر چیزی توجه داشته باشم.
هرجایی و به هر علتی تو هر شرایط و موقعیتی از موضوعی ناراحت شدیم بیایم سعی کنیم آگاهانه به اون قضیه از زاویه بهتری نگاه کنیم.
اگه برای خودمون ارزش قائل هستیم اگه خودمونو دوس داریم اگه به خودمون احترام میزاریم اگه دوس داریم آرامش ازمون گرفته نشه اگه دوست داریم از لحظمون استفاده ی بهتری ببریم، باید درست عمل کنیم و به هر تضادی نگاه بهتری داشته باشیم.
از این دست کنترل ذهنها مثالهای زیادی دارم که تو این کامنت به چن نمونش اشاره کردم.
استاد جونم عاشقتم هرچی دارم و ندارم از وجود و برکت آگاهیهای ناب شماست.
همیشه و در همه حال الله نگهدارت باشه.
سلام عزیزم ناهید جانم
اونقدر دوستان عزیزی همچون شما از نتایج بزرگی که از دوره لیاقت گرفتن کامنت میزارن
لحظه شماری میکنم که در مدار خرید این دوره قرار بگیرم .
ناهید جان تبریک میگم برای اینهمه در صلح بودن با خودتون و با جهان بیرون از خودتون .
آرامش بزرگترین نعمته بعد از قرار گرفتن در صلح.
شما جز شاگرادی ممتاز استاد بحساب میاید ولی من دوست داشتم یه تجربه ای که از حساسیت در مورد همسرتون گذاشتید بزارم .
یادمه اوایل زندگیمون سنم خیلی کمتر بود خیلی گیر میدادم منم ناراحت میشدم ک چرا همسرم باید با خانوما هم صحبت بشه؟ چرا باید با خانوما بگه بخنده ؟ یا هر زمانی میخاست بره بیرون میگفتم کجا میری ؟ با کی میری ؟ چرا با اون میری ؟
اما از همون اوایل ورودم به سایت منظورم سه سال قبل از اینکار ناشایست دست برداشتم .
اما زمانیکه دقیقا عین این موضوع را خودم تجربه کردم فهمیدم جهان داره مثل آیینه رفتار خودم را بمن برمیگردونه.
اون زمانیکه من گیر میدادم خانه دار بودم
دوسال دانشجو بودم تو کلاس با پسرا جمع میشدیم میگفتیم میخندیدم خیلی خوش میگذشت
حتی تو حیاط دانشگاه دور هم بودیم صحبت و خنده،
ناخودآگاه یاد رفتارهای خودم افتادم
ک اگر الان همسرم تو حیاط دانشگاه منو ببینه ک راحت با همکلاسیام میگم میخندم بیاد بهم گیر بده بگه چرا ؟؟؟؟؟
من چه جوابی دارم که بدم ؟
یا یکی از همکلاسیام در مورد درس پیام میداد
گفتم اگر همسرم مثل خودم بیاد بگه چرا آقا باید بیاد بهت پیام بده ؟
یا من میرفتم بیرون یکی دوبار گیر داد چرا میری ؟ زمانی ک دانشجو بودم
خدا میدونه چقدررررر بهم برخورده بود ، گفتم بعد 15 سال زندگیم بمن شک داری ؟ یعنی چی کجا میرم ؟
اینجا بود ک فهمیدم ما خانما واقعا حساسیت های بی جهت داریم ک فقط و فقط داریم هم خودمونو هم زندگیمونو نابود میکنیم
گفتم بنده خدا چقدر رفتارهای منو تحمل میکرد گیر دادن های منو و واقعا فقط میخندید
اما یکی دوبار بمن گفت حق نداری بری بیرون من داشتم دیوانه میشدم ک رو چ حسابی داری بمن گیر میدی؟
استاد حرف درستی میزنن همه ی آموزش های ایشون مثل یک گنج گرانبها ارزشمند هستن
ایشون میفرمایند هروقت از رفتار یا برخوردی ناراحت شدی بگو من اگر جای ایشون بودم چیکار میکردم ؟
یا چه رفتاری میکردم ؟
من تا تجربه نکرده بودم نمیتونستم واقعا درکش کنم
از این تضاد درس گرفتم که نباید آدمها را قضاوت کنم و رفتار همسرم یک رفتار کاملا طبیعی و اجتماعی بود همانطور که من بصورت طبیعی و اجتماعی میتوانم با یک همکلاسی پسر یا یک آقا هم صحبت شوم.
خدایااااا شکرت که در تضادها همیشه خیری نهفته است.
خوشحالم ناهید جان عزیز که شما با کار کردن روی خودتون در رابطه با این موضوع هم به صلح رسیدین .تبریک میگم
سلام زهره جان .
هدف منم از گفتن این تجربه این بود که به خیلی از خانومهایی که مثل من بودن، بگم که این تعصبات و حساسیتها چیزی جز عذاب دادن خودمون نیست و اینکه نواقصی مثل خودخواهی تو وجودمون قلیان میکنه .
مایی که دنبال آرامش و داشتن یه روابط خوب و رشد و پیشرفت هستیم باید در مقابل این گفتگوها و نجواهای ذهنی مقاومت کنیم و سعی کنیم با ایمان و توکل بر خدا و با اعتمادی که به قوانین جهان داریم دست از کنترل همسر و یا هر فرد دیگهای که باهاش رابطه داریم برداریم .
با توجه به اعتمادی که به قدرت خداوند داریم هیچکس نمیتونه چیزی که سهم ما و مال ما باشه رو از ما بگیره حالا میخواد همسرمون باشه ، مالمون باشه و یا هر چیز دیگهای.
البته به شرط اینکه خودمون هم در مسیر درستی باشیم در اون صورت هستش که بدون هیچ تلاشی خواستمون تو مشتمونه .
عزیز برات آرزوی موفقیت و پیشرفت بیشتری میکنم .
سر بلند و موفق باشی عزیزم.