live | مرور چند کلید برای هماهنگی با قانون - صفحه 16

388 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فهیمه زارع گفته:
    مدت عضویت: 2981 روز

    بنام خالق زیبایی ها ،بنام او که هر چه دارم از اوست

    سلام وهزاران درود به استادان بی نظیرم ودوستان الهی ام

    خداراسپاسگزارم که در گامی دیگر همراه وهمقدم شما عزیزان در این مسیر الهی هستم

    خداراسپاسگزارم به‌خاطر یه روز ویه فرصت دیگه

    کانون توجه :

    کل کاری که ما باید انجام میدیم این است که بتونیم ذهنمون را کنترل کنیم که اگر بتونیم اینکار رو انجام بدیم وبه چیزهایی توجه کنیم که به ما احساس بهتری می دهد هدایت میشیم به شرایط وموقعیتهایی که مارا به خواسته هایمان نزدیک ونزدیک تر می کند

    تغییر شغل :

    شغل ما بهتر هست عشق ما باشد آن چیزی که دوستش داریم ودنبالش هستیم که هروقت انجام بدیم احساس خستگی نمی‌کنیم ،کاری که وقتی انجام میدیم خیلی در آن خلاق هستیم ذوق میکنیم برا انجامش که اگر به شغل بعنوان عشق نگاه کنیم زندگی لذت بخش می‌شود ثروت ونعمت وارد زندگیمون میشه اگر در مسیر درست باشیم وعاشق کارمان باشیم خلاق میشیم چون عاشق کارمون هستیم زمان بیشتری می گذاریم ودرآمد بیشتری پیدا می کنیم بعد از مدتی متوجه می شویم که زندگی وکار وتفریح ولذت همه باهم یکی شده است

    ثروت نتیجه طبیعی مسیر درست در کار مان هست

    چگونه از محیط منفی اطرافم دور شوم

    ما در هرشرایطی نیاز داریم تمرکز کنیم به نکات مثبت وزیبایی ها حتی اگر فقط یک درصد از آن شرایط ،شرایطی مثبت ومورد دلخواه ما باشد باید طوری به آن یک درصد توجه کنیم وذهنمان را مدیریت کنیم که این یک درصد رو ببیند وآنقدرادامه دهیم تابه مرور نکات مثبت کم کم بیشتر وبیشتر شودو نکات منفی کم وکمتر یعنی تنها راهی که می‌توان ازشرایط ناجالب ومنفی دور شویم این است که سعی کنیم به نکات مثبت اطرافمون توجه کنیم

    در مورد عزاداری ومحرم :

    در خصوص محرم که امام حسین به آرزویش که شهادت بود رسید وحضرت زینب که در دل آن حوادث بود می‌گوید ما رأیت الی جمیلا من به جز زیبایی چیزی ندیدم

    فردی که قانون را بداند گریه زاری وخود زنی نمی‌کند اگر خیلی آدم مذهبی هستیم ببینیم امام حسین چطور بود آن آزادگی ،آن وجودومردانگی اش را یاد بگیریم و سعی کنیم آن نگاهمون رو به چیزی که از گذشتگان آمده ومنطق ندارد ویه مشت چرت وپرت هست را بکشیم بیرون و برای هر کاری که می کنیم برای تمام رفتارها ،اعمالمون باید دلیل داشته باشیم باید به جایی برسیم که آگاهانه تصمیم بگیریم که سبک زندگیمون چه جوری باشد نه اینکه به طریقی عمل کنیم که پیشینیان وگذشتگان ما عمل می کردند که اگر علت رو از ما بپرسند چرا بگوییم نمی دانیم واین چیزی است در قرآن نیز به آن اشاره شده است

    نکته کلیدی در مورد جذب

    کنترل ذهن مهارتی است که هرچقدر کار می کنیم می بینیم که هنوز جای کار دارد یعنی مسیری است که نیاز به تکامل دارد نه اینکه بگیم یه تکنیک خاصی است که اگر یکبار کار کنیم دیگه نیازی به کار کردن نداریم

    در مورد سلامتی

    داشتن باورهای قدرتمند در حوزه سلامتی خیلی اهمیت دارد فشار ذهنی ،انرژی منفی ، استرس ،نگرانی ،اضطراب دلیل اصلی تمام بیماری‌های بشر هست اگر بتونیم کمتر غصه بخوریم وبیشتر بی خیال باشیم وآرام تر باشیم بدنمون خیلی خوب از عهده خودش بر می آید سعی کنیم خیلی راحت بگیریم همه‌چیز راواعتماد کامل داشته باشیم به سیستم ایمنی بدنمان وخدایی که در وجودمان هست که خودش همه چی را مدیریت می کند

    باور داشته باشیم که بدن ما خودش تمام داروها وراهکارها را دارد فقط کافیست من مقاومت را بزارم کناریعنی بدن من خودش از عهده خودش بر می آید اگر من دخالت نکنم ولی وقتی من عصبی وناراحت هستم آن نمی تواند کارش را انجام دهد

    در انجام تمرینات نوسان داریم برای جلوگیری از آن چکار کنیم ؟

    همه این موارد بر میگرده به اهرم رنج ولذت ،که اگر واقعا مشتاق باشیم وباور داشته باشیم که تمرینات جواب میده آن موقعه دیگه نوسان نداریم همانطور که برا غذا خوردن نوسان نداریم

    پیدا نکردن علاقه واز این شاخه به آن شاخه پریدن نگرانی ندارد در هر برهه‌ای ممکن هست انسان یه علاقه ای داشته باشد که وقتی وارد آن شویم در آن زمینه یه چیزهایی یاد می گیریم وبعد میریم سراغ علاقه بعدی وهمین روند ادامه میدیم که بعد هدایت میشیم وبه ما گفته می‌شود ووقتی هم چیزی که عاشقشیم پیدا کنیم می فهمیم این همان شغلی است که عاشقش هستیم همان شغلی که میخواهیم تا آخر عمرم انجامش بدیم

    مدیتیشن (پیدا کردن اصل ورها کردن فرعیات )

    سعی کنیم هر چیزی را در ذهن خود ساده کنیم مدیتیشن یعنی اینکه بتونیم ذهنمون را آزاد کنیم وبه چیز خاصی فکر نکنیم ورها باشیم بنابراین هر کاری که بتونیم انجام بدیم تا ذهنمون درگیری نداشته باشد وآزاد باشه میشه مدیتیشن دنبال یک روش خاص نباشیم اگر کلیت قضیه رادرک کنیم خودمان متوجه میشیم که کدام کاررو که می کنیم رها هستیم مثلا وقتی با خدا صحبت می کنیم واحساس خوبی داریم یعنی در حال مدیتیشنیم وقتی که با چشمان بسته روی تنفسمان تمرکز می کنیم یعنی داریم مدیتیشن می کنیم وقتی حالمون خوب هست وبه چیزی توجه می کنیم که به ما احساس خوبی می دهد وقلب مارا باز می‌کند یعنی مدیتیشن این کلمه نباید گولمون بزند ،اصل را درک کنم بعد شیوه های آن را پیدا کنم

    چه جوری جسور باشیم وبریم به دل کار

    قرار دادن خودمون در چالش که وقتی به موفقیتی نرسیم وکاری انجام ندیم انگار خیلی بهمون بر میخورد یعنی با خودمون رقابت ایجاد میکنم ، یعنی هر کجا احساس کردم ترسو شدم جسارت ندارم حس درونم به من میگه دیدی ترسیدی اگر مردی برو انجامش بده واین انرژی در من آزاد می کند که برم تو دل کارهایی که بقیه انجامش نمیدن یا می ترسند انجام دهند ایجاد این ویژگی در خودمان که به ما بر بخوره که اگر تو ترسهامون نریم وپیشرفت نکنیم یعنی ضعیف هستیم

    تقسیم کار با خدا

    خدا که همه کار برا ما انجام می‌دهد فقط کافی است که ما باورهای مناسب داشته باشیم تا ایده های الهامی را دریافت کنیم ووقتی آن ایده ها را انجام بدیم به پیشرفت ما خیلی کمک می کند یعنی خدا یه کاری رو میگه که انجام بدیم یه حسی را در ما بیدار می‌کند یه الهامی به ما می‌کند که انجام بدیم که وقتی انجام میدیم نتیجه اش خیلی بزرگتر از کارهایی است که بقیه دارند انجام می دهند وهیچ هدایتی از درون خود دریافت نمی کنند

    ترک اعتیاد

    احساس عجز وضعف کردن در برابر آن اینکه بهمون بربخوره تا اینکار را انجام بدیم اینکه من بخاطر شرایط کنونی ام برم سراغ مواد از ضعف وبدبختی من هست ومن دوست ندارم آدم بدبختی باشم پس سراغ مواد نمیرم حتی برای امتحان کردن

    چگونه به دوتا شغلی که علاقه داریم مشغول بشیم

    پیدا کردن ترکیب هر دو تا شغل ،که خیلی از شغل‌هایی که الان هست وخیلی هم موفق هست قبلا وجود نداشته وترکیب دوتا هنر هست که هیچ ربطی به هم ندارند آن دو شغل را باهم ترکیب کنیم وببینم چه چیزی را می‌توانم از ترکیب این دوشغل خلق کنم

    در پناه الله شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید در دنیا وآخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    یاسمن اسدنژاد گفته:
    مدت عضویت: 1900 روز

    سلام بر عزیزانم

    گام پانزدهم

    خدایا هزاربار شکرت که اینجا هستم

    الان که دارم این کامتو مینویسم اشک توو چشام جمع شده و به قول استاد جان لطیف شدم یه احساس آرامش عجیبی دارم انقدر حالم خوبه که دوست دارم تمام دنیا رو بغل کنم و فریاد بزنم عاشقتم زندگی

    من امروز احساس خوشبختی میکنم وقتی که با صدای گنجشکاها از خواب بیدار شدم در حالی که به اندازه کافی خوابیدم و دیشب خواب آرامی داشتم و خوابهای بهتری نسبت به قبل دیدم من امروز احساس خوشبختی میکنم وقتی که هوا هوای مورد علاقه منه هوای آرام یه کم خنک با تابش سخاوتمندانه خورشید در آسمان بی نهایت آبی، وقتی که درو باز میکنم که برم توو حیاط اولین چیزی که میبینم انارهای درشت و قرمز روی درخته که انگار بهم سلام میدن و لبخند میزنن اصلا این درخت انار روح و روان منو تازه میکنه من امروز احساس خوشبختی میکنم که میرم بالا میبینم مامانم نون تازه خریده و صبح جمعه که همه خونه ایم صبحانه دلچسب میخوریم من امروز احساس خوشبختی میکنم که یک امید بزرگ در قلب من به وجود اومده و انگار که از تاریکی ها به سوی نور میرم خدایا صدهزار مرتبه شکرت . این روزهای پاییزی هوا بینظیره انگار خداوند در هوا عشق ریخته هرلحظه از 24 ساعت شگفت انگیزه مخصوصا وقتی که خورشید داره غروب میکنه فوق العاده ست رنگ غروب نارنجی و صورتی و هلوییه و چشمام از تماشاش سیر نمیشه

    حدود یکی دو ساله که هرچند وقت یک بار خواهر زاده م بهم میگه خاله بیا انیمیشن روح رو ببینیم خیلی قشنگه و من هر بار بهونه میاوردم و نمیدیدم تا اینکه دیشب بعد از این همه درخواست بلاخره این انیمیشنو دیدم و خیلی درسارو ازش گرفتم توو یه قسمتی اون خانم نوازنده به جویی میگه یه روز یه ماهی کوچولویی بود که به یه ماهی پیر میرسه میگه من آرزو دارم برم به اقیانوس و ماهی پیر میگه اینجایی که الان توش هستی اقیانوسه و ماهی کوچولو میگه اینجا که همش آبه من میخوام برم اقیانوس . این داستان کوتاه باعث شد که به خودم فکر کنم به اینکه من واقعا از زندگی چی میخوام ؟ چی منو خوشحال میکنه؟ شاید منم مثل ماهی کوچولو دارم توو آرزوهام زندگی میکنم اما خودم متوجه نیستم. وقتی که خوب فکر میکنم میبینم خواسته های من یه سری هاشون اصلا خواسته های خودم نیستن فقط چون بقیه میگن خوبه منم اونارو میخوام مثلا وقتی فایل چه افرادی برای مهاجرت مناسب هستند رو گوش دادم متوجه شدم که من اصلا برای مهاجرت مناسب نیستم و چون دیده بودم در این سایت همه دوست دارن مهاجرت کنن منم یکی از خواسته هام این بود که منم یه روزی به یه کشور دیگه مهاجرت کنم در حالی که من اصلا حالا حالا آمادگی مهاجرتو ندارم یعنی باید خیلی در این مسیر تکاملم طی بشه تا برای مهاجرت اقدام کنم من حتی وقتی به مهاجرت فکر میکنم ذهنم به شدت درگیر و آشفته میشه پس باید ذهنمو باز کنم و به خواسته هایی فکر کنم که ذهنم میتونه بپذیره و بهم احساس خوبی بده و دیشب فهمیدم که خیلی از خواسته های من اینطوریه که من اومدم توو سایت کامنتارو خوندم دیدم بقیه چی میخوان بعد با خودم گفتم آهان پس خواسته های آدمای موفق این شکلیه پس منم اینارو میخوام و بعدش الکی خودمو درگیر کردم و چون خیلی از اون خواسته ها با مدار من فاصله داشت قطعا احساس بدی رو درمن به وجود آورده ، من دیشب متوجه این باگ شدم، گفتم که خانه تکانی ذهن داره منو به خودشناسی بیشتر میرسونه

    در مورد فایل این جلسه هم که فوق العاده بود واقعا از خودم تعجب میکنم که من چرا تاحالا این فایلارو گوش ندادم در این فایل هم استاد درمورد سلامتی جسمانی صحبت کردن که برای من بسیار بسیار ارزشمند بود و چقدر اون مستند ترنر برای من درس داشت

    استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم بی نهایت ازشما سپاسگذارم واقعا در این پروژه دارم تمیز شدن ذهنمو احساس میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    معصومه سلمانی پور گفته:
    مدت عضویت: 1046 روز

    بنام الله مهربانم

    سلام استادای جان و دوستای گلم

    گام 15

    الان امدم که همینطورکه دارم فایل تصویری رو میبینم نت برداری هم بکنم و من ی سررسید مخصوص گامها برداشتم تا نت برداری کنم از فایلا و تو این سررسید از چندصفحه قبل در حد چند کلمه تا اخر سر رسید نوشته شده و اومدم اسم و گام ها رو نوشتم و دو سه کلمه از صحبت های استاد رو نوشتم و دیدم ای بابا ذهنم رو داره درگیر میکنه همین یکی دوکلمه و میرفت رو اعصابم ، اجازه ندادم به ذهنم که شرو کنه بستمش و گذاشتمش کنار و رفتم ی سررسید دیگه برداشتم و دقت کردم که خوب و مرتب باشه و بلطف الله مهربانم شرو کردم به نوشتن الان که تموم شد و کامنتها رو خوندم گفتم بیام بنویسمش که یادم باشه.

    علاقه

    از زمان ورودم و کار کردن و گوش دادن به فایلاتون خیلی خیلی دارم فکر میکنم چه کاری رو باید انجام بدم من تصویرگری و ماجراجویی سفر و گشت گذار رو خیلی دوست دارم و وقتی که گفتین که میشه ترکیب کرد دوتا علاقه رو خیلی احساس خوبی پیدا کردم انگار اروم گرفت قلبم، حالم بهتر شد باید برم بشینم و فکر کنم . سپاس استاد و سپاس از دوستانم که سوال پرسیدن و شما پاسخ دادین.

    کنترل ذهن

    ی مثال از خودم (دوس دارم از خودم مثال بزنم چون باعث میشه بیشتر رو کارام و رفتارام فکر کنم و همین میشه یک کنترل ذهن برام و هم ردپا که بعدن بخونم و تغییراتم رو متوجه بشم)

    دیشب که داشتیم میرفتیم مراسم دوستم با ی عزیزی رفتیم و ایشون ی جا کار داشتن و طول کشید و مغمولا من همیشه با خودم خوراکی برمیدارم که جایی کار پیش اومد پسرم بهانه گرفت بدم بخوره و سرشم گرم بشه (چون با پسرم بودم) و اینبار نبرده بودم و موقعیت خرید هم نداشتم .و شروع کردم با پسرم صحبت کردن در مورد خوشگلیا و مثبتها از اینکه چقد مغازه و فروشگاه این دورو بره چقد اجناس و محصولات قشنگ و با کیفیتیه ،نیگا چندتا مغازه با اجناس مثل هم هس ،چقدر مشتری و میره و …. تو همون حدود نیم ساعتی که تو ماشین بودیم کلی نعمت و فراووونی دیدیم باهم هم ذهن خودم و پسرم رو از ناخواسته و معطل شدنی که بود برداشتیم هم کلی نعمت دیدیم و روخواسته ها تمرکز کردیم و اینکه باید یبارم شده باهم بیایم اینجاهارو ببینیم و قیمت کنیم، لذت ببریم ،خرید کنیم ،کلا خیلی حال دادبهم و اینم فهمیدم که چقد تغییر کردم و اگه قبلم بود همش غر بود و غر و منفی و اینکه چرا نمیاد و اینا

    عاشق شدم رفت،عاشق این تغییرات کوچیک کوچیک

    و امروزم دفتر شکرگزاریم چندین صفحه بدون فکر و تعمل بود تند تند میومد و مینوشتم .

    خداروشکر خداروشکر خداروشکر

    بهترین بهترینها رو براتون ارزومندم

    ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    Sara Ardavan گفته:
    مدت عضویت: 2127 روز

    پروژه ذهن15

    1.تمرکز روی خوم میاد

    2.نیس اصلا:تایید شدن توسط دیگران، مسابقه با دیگران، مقایسه با دیگران، انتظار داشتن از دیگران

    3.ایمان به نیروی هدایتگر درونی م

    4.شراکت کردن با خداوند را به شما یاد می دهد تا این نیرو را به عنوان راهنما، به عنوان سرمایه اولیه، به عنوان عشق و هر نیاز دیگری که در مسیر رشد داری، انتخاب می کنی و روی هدایت های دائمی این نیرو درباره هر مسئله ی احتمالی در آینده، حساب کنی.

    5.خداوند به عنوان نیرویی که هم از خواسته ما آگاه است، هم از “چگونگی”، هم صاحب قدرت بی نهایت است و هم دارای بخشندگی بی حساب.

    6.تمرین هدایت در هر لحظه مون:

    از کارهای روتین و معمولی روزانه تا موضوعات اساسی که ظاهرا عقبه ای از دانش، تخصص و مهارت را نیاز دارد؛

    از انتخاب نوع غذای روزانه تا برنامه ریزی برای رشد کسب و کار؛

    از انتخاب مسیر رفتن به سر کار تا شیوه های بازاریابی و جذب مشتری و…

    7.نیرویی که منبع همه راهکارها ست، همواره به ما نزدیک است، همواره ما را می شوند و اجابت می کند

    $موارد بالا و در ادامه همه کد سارا جانمممم

    8.“پیروی از هدایت های الهی”- با اختلاف – بالاترین اولویت زندگی او می شود و به همین نسبت نیز، آسان می شود برای آسانی ها.

    9.وقتی مجری هدایتهای خداوند می شوی، روی شانه های خداوند می نشینی و از مسیر رشد و بهبود شخصیت خود لذت می بری. سپس این رضایت درونی، به شکل روابط عالی، شغل مناسب، درآمد کافی، کسب و کار پر رونق، ایده های کارآمد، سلامتی جسم و روان و … مرتبا در زندگی شما هویدا می شود تا هر بار شما را به رضایت درونی بیشتر برساند. همکای با خداوند یعنی پیروی از هدایت های الهی

    $هر لحظه مسیر زندگی برام لذت بخش تر و شادترِ

    10.کنتررل ذهن و توجه به چیزایی که احساس خووب میکنه هدایتم‌میکنه به شرایط و افراد عالی هر لحظه زندگی م و منو به خواسته های لذت بخشم نزدیک و نزدیک تر میکنه

    11.تفریحم عشقم و شوق دارم

    $من خلاقم و خلاق ترهستم توووش

    12.کد سلامتی : بیخیال ترم کد میزنم و لذت میبرم و ساده گرفتن لحظه های زیبام

    بدن من راه حل رو داره کافیه آروم باشم …

    13.نوسان در تمرین:

    مث خوردن غذای لذت بخش میدونم که با لذت میخورم

    شوق و انگیزه م و ایمانم،اهرم رنج و لذت

    14.مدیتیشن: وقتی در لحظه ام رهام و فکرمو آزاد گذاشتم

    مدیتشن ینی بتونی به چیزی فک نکنی ذهنتو آزاد بذاری رها باشی

    وقتی ارومی با خدا صحبت میکنی یا توجه به چیزی که قلبتو باز میکنه و حس خوبی میده داری مدیتیشن نیکنی

    تمرین شیوه های مدیتیش نممم

    15.چطور جسور باشم:

    میگم اگه شیر دختری انجامش بده$

    یه رقابت با خودم حالا که اینطور «ترس توهمیِ»انجام بده

    بت بربخوره اگه پیشرفت نکنی و در دلش نری!

    16.باور مناسب، الهام ایده و به اندازه هزاران قدم منو پیش میبره، نتیجه خیلی بزرگ ترِ

    مث لودر در برابر قاشق

    17. بت بربخوره ینی امتحانش کنی بت بربخوره مث مواد مث عدم عمل به سبک سلامت

    ١٨.به چن چیز علاقه دارى ؟ ببین چطور متونى تلفیق کنى

    مث من سایتم و تور و برنامه آشپزى و در ادامه ایده ها داره میاد

    ١٩.هدف لذت بردن از زندگیمه دارم هر بار و هر لحظه باورهامو خوب میکنم ثروت هاى فراوانم زیبایی بیشترم جوانى بیشترم سلامتی بیشترم و اطمینان قلبی بیشتر طبیعی در جریان برام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    رامش فردوسی گفته:
    مدت عضویت: 693 روز

    بنام آنکه هر آنچه دارمممممم تنها از الله است

    درود بر استاد عزیز

    و‌خانم شایسته عزیز

    در مورد شغل استاد بحث کرد در ابتدا این حرف را باید بار ها گوش کنیم دنبال کسب و کاری بریم که عاشق ان هستیم

    فقط حرکت کنیم دنبال ان کسب و کاری که عاشق ان هستیم

    من گاهی اوقات با ادم های منفی زیاد سر میخورم ولی بسیار ذهن خود را کنترول میکنم

    موضوع بعدی محرم یا مشخص کردن یک روز مشخص برای زنجر زینی وووو اصلا این حرف ها را نباید انجام بتیم

    برای تمام رفتار هایمان باید دلیل داشته باشیم

    موضوع بعدی کنترول ذهن است

    این کنترول ذهن اینقدر آسان نیست ولی هر انقدر روی خود کار کنیم همان قدر نتابج میایه

    موضوع بعدی صحتمندی

    صحتمندی یک بخش از نتایج عمل های ما است باید روی همه موضوعات راحت بگذاریم و به دارو ها کنار بگذاریم

    در جریان تمرین های بعضی ها کوتاهی میکند

    باید اهرم رنج لذت را عملی کنیم

    سوال:

    در سن بیست شش سال تا حالا علایق خوده پیدا نکردیم ؟

    جواب

    فقط حرکت کنیم در دل کار همه چیز برای میایه

    سوال

    در باره میدیتیشن بگویم

    جواب

    راجعه به همه موارد که فکر میکنیم بنام میدیتیشن گفته میشده

    سوال

    چطور جسور باشم

    جواب

    وقتی حس کردیم میتریسم باید بریم انجامش بدهیم و این حس را در تمام کار ها داشته باشیم پ داخل ترس هایمان شویم

    سوال :

    تقسیم کار با خدا ؟

    جواب:

    تمام باور های را ایجاد کنیم در باره خدا و‌همیشه باید خدا را در کنار خود بگیریم مثل روی فکر کنیم بغل هایمان میگره و در آنجای که میخایی ببرد

    سوال :

    در مورد استفاده از مواد

    جواب :

    حتی استاد خورد بود از مواد استفاده نکرده برای اینکه از ضعف خو هم امتحان نکرده و این ادم را انگیزه میته

    و این حس را باید برای خود ایحاد کنیم که خود را ضعیف باشیم و‌ار روی ضعف یک عمل را انجام بدهیم

    سوال؛

    چطور دو شغل را درست پیش ببریم ؟

    جواب:

    همان فردی که چشم های خود را از دست داد یعنی قبلا هر‌کاری دیگری را پیش میبرد داستان همان ترنر

    سوال:

    در مورد فارکس ؟

    جواب :

    فارکس گفته استاد هدف از زندگی کردن لذت بردن است در دنیا فارکس درو ازین گپ ها میشویم

    این فایل چقدر آگاهی ها داشت قبلا هم گوش کرده بودم ولی حالا به درک بالای رسیدم

    در حفظ الله باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    آقای خاص گفته:
    مدت عضویت: 1879 روز

    به نام خدای مهربان سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم و خانم شایسته نازنین

    پروژه خانه تکانی ذهن | گام پانزدهم

    خداروشکر میکنم که در مدار شنیدن این آگاهی های ناب هستم و یکی از مهمترین سپاسگزاری های ما اعضای خانواده عباس منش باید همین باشه که در زمانه ای که از هر طرف بمباران خبری میشیم حداقل ما جزو اون درصد بسیار کم جامعه هستیم که در حال شنیدن و دریافت این صحبت های ناب می‌باشیم خداروصد هزار مرتبه شکر…

    استاد جمله ای در این فایل گفتند که به نظرم خیلی مهمه و من هرجا طبق این جمله زندگی و عمل کردم نتایج درخشان و از نظر بقیه غیرممکنی گرفتم که می‌خوام اینجا دوتاش رو بنویسم.

    استاد گفتند ما باید شخصیتی در خودمون ایجاد کنیم که بهش بربخوره اگه آدم ضعیف و بدبختی باشه…

    چند سال پیش وزنم به شدت درحال افزایش بود و من هم به این موضوع هیچ توجهی نکردم و خیلی غذا میخوردم تا جایی که شکمم خیلی بزرگ شده بود یه شب توی یه مهمونی متوجه شدم همه دارن درگوشی باهم یه صحبت هایی میکنند و من رو بهم دیگه نشون میدن و با حالت تمسخر آمیزی میخندن اون شب خیلی بهم برخورد فردای اون شب اومدم سرکار و یه لباسی پوشیدم که یه مقداری تنگ شده بود و بازهم همون رفتارهای تمسخر آمیز یواشکی از همکارانم رو دیدم که اون ها هم زیر زیرکی چیزهایی میگن و با حالت تمسخر میخندن اونجا بود که خیلی بهم برخورد و به خودم گفتم من همیشه آرزو داشتم آدم بزرگی بشم حالا ببین کارم به کجا رسیده که شدم مسخره دوست و فامیل و آشنا و همکار و… با خودم گفتم پسر داری چیکار می‌کنی با خودت این بود اون آرزوهایی که از بچگی و نوجوانی برای خودت داشتی که میخواستی خیلی پیشرفت کنی و آدم مهمی بشی ؟؟؟؟

    اونجا بود که خیلی خیلی جدی تصمیم گرفتم لاغر بشم و گفتم جونمم برای این قضیه میزارم و رفتم دنبال لاغری و خیلی هم مقاومت داشته و دارم برای اینکه پیش دکتر برم حالا هر دکتری چه تغذیه و چه … از وقتی که دوازده قدم رو هم کارکردم علاوه بر دکتر دیگه اصلا مقاومت دارم حتی تعمیرکار بیاد و مثلاً یخچال یا کولر و … خونه ام رو تعمیر کنه و خودم میرم یاد میگیرم تحقیق میکنم یوتیوب میبینم و میرم کارا رو انجام میدم چند وقت پیش هم یخچال خونه رو تعمیر کردم ….به هرحال پیش دکتر تغذیه هم نرفتم و شروع کردم به تحقیقات درباره لاغری و کلی مطالعه کردم کلی راه امتحان کردم و در نهایت تونستم 35 کیلو وزنم رو کم کنم این کاهش وزن مثل توپ در بین فامیل و همکارانم صدا کرد همون هایی که مسخره ام میکردن بهم زنگ میزدن و التماس میکردن و میگفتن هرچقدر پول بخوای بهت میدیم فقط به ما هم بگو چیکار کردی اینقدر راحت و سریع لاغر شدی اینقدر مطمئن بودم که اون ها نمیتونن مثل من عمل کنن اتفاقا با روی باز و با عشق و صبر و حوصله به همه میگفتم چیکار کردم و بهشون رژیم میدادم (اون موقع قانون سلامتی هنوز متولد نشده بود و من از روش دیگری لاغر شدم) اما اونا اصلا نتونستن مثل من نتیجه بگیرن چون پشت اراده من یک شخصیت قوی بود شخصیتی که بهش برخورده بود که مسخره اش کنند …

    اما مثال دومم در مورد کسب و کارم هست پارسال بود که تصمیم گرفتم در کنار کار کارمندی برای خودم کسب و کار شخصی راه اندازی کنم به یکی از دوستانم گفتم اگر فلان مشتری با فلان ویژگی ها پیدا کردی شماره ی من رو بهش بده چون من دارم یه شرکت در اون زمینه احداث میکنم دوستم گفت اون مشتری ها که اصلا وجود ندارند تازه اگر هم وجود داشته باشن خودم رو هوا میقاپم دیگه به تو نمیدم…

    باز هم اینجا خیلی به شخصیتم برخورد که اصلا چرا من به این دوستم گفتم و حالا که اینجور شد میرم کسب و کارم رو راه میندازم که اول به خودم ثابت کنم که من با افکارم میتونم زندگیم رو خلق کنم و دوم اینکه دوستم ببینه اون مشتری ها وجود دارن چون من هستم که تعیین میکنم چه آدم هایی وارد زندگیم و کسب و کارم بشن و دوره دوازده قدم مخصوصاً قدم های یک تا سه در این زمینه خیلی بهم کمک کرد و تونستم شرکت خودم رو راه بندازم و همون مشتری هایی که مدنظرم بود وارد کسب کارم شدن و وقتی دوستم فهمید اصلا باورش نمیشد و همش میگفت با کی شریک شدی؟چرا با من شراکت نکردی؟ من گفتم هیچ شریکی جز خدا ندارم و همین ایشون که با اون آب و تاب می‌گفت نمیشه اومد و شد کارگرمن و تا مدت ها برام کار میکرد…

    به نظرم یکی از راه های عالی که می‌تونه خیلی خوب و عالی ما رو به خواسته هامون برسونه ایجاد همین شخصیتی هست که استاد گفتند شخصیتی که بهش بربخوره که ضعیف باشه بهش بربخوره که فقیر باشه که بقیه بهش بگن نمیتونی و تو هم فکر کنی که اونا درست میگن نه ما خالقیم ما توانمندیم هیچ چیز نمیتونه مانع رشد و خوشبختی و موفقیت ما بشه…

    خدایا شکرت

    ممنونم از استاد شایسته عزیز بابت این پروژه زیبا

    ممنون از بچه های سایت بابت کامنت های عالی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      رویا مهاجرسلطانی گفته:
      مدت عضویت: 2206 روز

      با درود و وقت بخیر خدمت شما آقای خاص عزیز

      مبارک باشه

      مبارک برای اینکه وزن تون رو به این خوبی پایین آوردید البته عکس قبلنا تون هم دیده بودم شما واقعا خیلی خیلی تغییر کردید اصلا ایندفعه بازم بیشتر از قبل خوش تیپ ت ر و خوش اندام تر شدید ایندفعه پسرِ پِسر آقای خاص شدید!!!!!!!!

      واقعا تحسین تون کردم … بهتون تبریک میگم مبارک تون باشه .. هم برای قدم بزرگی که در مورد کارتون برداشتین و مستقل شدن و شراکتتون با خداوند و هم برای این تناسب اندام متناسب تون .. عکس جدید تون هم گواه این تناسب خوب تون هست

      انشالله همیشه در سلامتی و تندرستی کامل باشید و براتون بهترینع بهترین ها را در تمام جنبه های زندگی تون رو آرزومندم

      شاد و موفق و پایدار و ثروتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    مریم باجلان گفته:
    مدت عضویت: 1973 روز

    سلام

    همون اول فایل که به گوشم رسید که دنبال علاقت باش ،همه چی تو زندگیت میاد ،

    حواسم به نجواهای ذهنم بود که میگفت ،تو دیگه پیر شدی ،دیگه دیر شده .

    مگه چقد میخوای عمر کنی ،تا بفهمی که به چی علاقه دادری ،بعدشم که فهمیدی دیگه توانایی انجامش رو نداری .

    یا من نمیدونم اصلا به چی علاقه دارم .

    مکالمه ی بعدی ذهنم این بود که ،اگه من میدوستم به چی علاقه دارم ،حتما هر چی که بود رو با عشق علاقه وتعهد دنبال میکردم .

    یه آدمی هستم که اگه درک کنم که یه کاری درسته ،حتما انجانش میدم .

    وقتی متوجه افکارم بودم یه خورده آروم تر شوم وبه خودم گفتم تو از زندگی وکار الانت لذت ببر ،وهواست به کانون توجهت باشه .کار درست که همین امروز والان‌میتکنی انجام بدی رو انجام بده ،فقط مراقب نجواهای ذهنت باش ،خودش خود به خود بهت گفته میشه ،تو مسیر تکاملت فقط آروم باش ولدت ببر وآگاه باش ،لحظه های زندگیت رو درک کن ،هواست به گذشته و اینده نباشه ،همین الان از نوشتن کامنتت لدت ببر ،خودت رو تحسبن کن وحس خوب وفرکانس مناسب بفرست . تو کاروقسمت خودت رو درست انجام بده ،خدا حتما حتما کار خودش رو درست انجام میده .

    تصمیم گرفتم آروم باشم

    سپاسگزار باشم

    داشته های زندگیم رو ببینم

    چیزی رو که میخوام وندارمش اگه توی جهان اطافم می بینمش ،تحسینش کنم .حس خوب ورضایت از زندگی رو تجربه کنم ،درک کنم .

    از خدا درخواست کنم که مسیر رو به من بگه ومن عمل کنم .

    از همه مهمتر اینکا به الهامتم عمل کنم

    یواش یواش تو مسیر علاقم قرار میگیرم .

    البته که یکی از حرفای ذهنمم اینکه ،استاد گفته داره یه دوره آماده میکنه تو همین مورد ،از این دوره هم‌میتونم استفاده کنم ،اگه تو فرکانس دریافتش باشم .

    خدایا شکرت برای انجام عمل صالح امروزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    صفورا عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 1896 روز

    بنام خدا ،

    باسلام و درود خدمت آقای عباس منش عزیز و بزرگوار و خانم شایسته نازنینم ،

    وسلام به تمام عزیزان هم فرکانسی ،

    در مورد عزاداری ،که اصلأ پایه قرآنی ندارد،.مزخرف وبدعت است ،چون برای وفات پیامبر ان هم ای چنین چیزی نبوده ،شهادت آرزوی امام حسین علیه السلام بوده ، وخدا اورا به آن مقام بزرگ رسانده ،وحضرت زینب کبری چه زیبا آن را توصیف کرده.من با هدایت الله کمتر در مراسم فاتحه خوانی هم شرکت می‌کنم،و اگر گریه کنم برای برای غفلت ها و کاستی های خودم میگریم،

    در مورد شغل هم استاد درست فرمودن از ترکیب دو یا چند علاقه یک شغل درست کنیم و با حال خوب در آن فعالیت کنیم ،به ثروت برسیم،

    خدایا شکرت خدایا شکرت،خدایا شکر ت ،برای بودن دراین سایت خدایی،

    همه مان در پناه خدا مهربان باشیم،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    Samira Zare گفته:
    مدت عضویت: 879 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام

    تمام کاری که بتوانیم انجام دهیم بتوانیم ذهنمان را کنترل کنیم و کانون توجهمان را به چیزهای مثبت بگذاریم و بیشتر از جنس همان ما جذب می‌شویم.

    خدای من انگار همین دیروز بود که من داشتم روی فایل‌ها کار می‌کردم برای کنترل ذهن،به خودم می‌گفتم تو می‌تونی استاد اگر میگه می‌شود به مرور زمان عادت کنی ذهنت را کنترل کنی تو می‌توانی برای اولین بار کنترل ذهن می‌کردم الان 603 روز می‌گذرد و من به کنترل ذهن عادت کردم و و اگر به چالشی بربخورم ذهن نمی‌گذارد برگردم به روزهای گذشته،نه اینکه پرفکت باشم نه خیلی جا داره که روی خودم کار کنم ولی همیشه سعیم بر این بوده که هر کجا و هر مشکلی که بر می‌خورم ذهن را کنترل کنم و احساسم را خوب نگه دارم و توجهم را به نکات مثبت سوق دهم. درست است که کار آسانی نیست.و لی به مرور زمان ذهن عادت می‌کند،الان چقدر خوشحالم که خودم را با گذشته‌ام مقایسه می‌کنم زمین تا آسمان فرق کرده ام.خدایاشکرت…

    اگر محیط اطراف منفی هست لازم است که تمرکز کنیم اگر شرایط 99 درصد منفی باشد به آن یک درصدی که مثبت هست تمرکز کنیم و ذهنمان را مدیریت کنیم تا آن یک درصد را ببیند با این کار آن یک درصد می‌شود دو درصد الی بیشتر راهش این است که تو آن شرایط منفی یک راهی را پیدا کنیم که به ما احساس بهتری بدهد.

    کنترل ذهن چیزی هست که هرچه روی خودمان کار می‌کنیم باز جای کار دارد و یک نوع تکامل هست و یک مسیری هست مانند غذا خوردن…

    مدیتیشن یعنی چه؟

    یعنی اینکه ذهنت را آزاد کنی و به چیزی فکر نکنی و رها باشی هر کاری که بتوانی بکنید که ذهنتان درگیری نداشته باشد و آزادتر باشد.

    زمانی که با خداوند داری صحبت می‌کنی و آرامی زمانی که چشمانت را بستی و به تنفس فکر می‌کنی و احساست خوب است وقتی به چیزی توجه می‌کنی و احساس راداری خوب می‌کنی و قلبت را باز می‌کنی.

    درموردشغل:

    برای شغل باید به کاری که عاشقش باشیم و علاقه داریم قدم برداریم و ذوق و شوق بیشتری در آن دیده می شود که هرچه کار می‌کنی متوجه گذر زمان نشوی و ذوق و اشتیاق برایش داشته باشیم اگر عاشق کارت باشی خلاقی داخلش و چون عاشقش هستی زمان بیشتری می‌گذاری و توی زندگی و کار و تفریح لذت می‌بری.

    باید برای کار کردن به هر چیزی که علاقه دارید بروید دنبالش و هدایت می‌شوید و در آخر آن چیزی که عاشقش هستی و پیدا می‌کنی و می‌فهمی که این کاری هست که تا آخر عمر می‌خواهم انجامش دهم.

    چگونه باید جسور باشیم و در دل کار برویم؟

    باید توی دل ترس رفت و به خود گفت اگر مردی برو انجامش بده و هرجا که ترسو شدی جسارت به خودت بده و با خودت رقابت داشته باش که بروم انجامش بدهم و آن چیز درونی به شما نیرو انجامش را می‌دهد اگر نترسیدی برو انجامش بده واین انرژی در دل ایجاد می‌شود که بروم انجامش بدهم و ما باید بهمان بر بخورد که تو دل ترس نرویم اگر ما باور های مناسب داشته باشیم که کارهایی به ما الهام می‌شود که اگر آن کارها را انجام دهیم به صد تا کاری که بقیه انجام می‌دهد ما را پیش می‌برد.

    مانند همان که با قاشق زمین را می‌کنیم به ما الهام می‌شود که با بیل زمین را بکن…

    موفق باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    مریم عباسی گفته:
    مدت عضویت: 1820 روز

    گام پانزدهم: مرور چند کلید برای هماهنگی با قانون

    سلام و صد سلام به استاد عزیزم ، خانم شایسته نازنینم و خانواده عباس منش،

    وقتی لپ تابم mac book air را باز میکنم و گام ها را می بینم ، اولین چیزی که می فهمم اینه که من با کانون توجه ام ،دارم شرایط زندگی ام را رقم میزنم، چون دقیقا موضوعات این گام همون چیزهایی بود که من دیروز مرور کرده بودم.

    کنترل ذهن یعنی کنترل زندگی ، یعنی رسیدن به تمام خواسته هایم ، یعنی در دل دنیای زندگی سوت بزنم و عشق کنم و کیف کنم و حال ، الکی الکی هم به تمام خواسته هام هم برسم،

    کنترل ذهن یعنی اینکه من خودم را دوست دارم و ارزشمند میدونم و هر آشغالی را وارد جسم و روح و روانم نمیکنم،

    کنترل ذهن یعنی من ارزشمند هستم و وسیله نیستم برای اینکه بقیه به اهدافشون برسن،

    کنترل ذهن یعنی من تصمیم میگیرم که امروزم را، فردا و فرداهایم را چطوری بسازم

    کنترل ذهن یعنی همه کاره منم و من میگم چه چیزی وارد مغز و جسم و روح و روان من بشه

    کنترل ذهن یعنی وجود ارزشمند من، خاص بودن من، یکی بدونه خدا، همه کاره منم هستم،

    کنترل ذهن یعنی وقتی از در مغازه ایی رد میشم و بوی غذایی به ظاهر خوشمزه به مشامم میرسه، نمیرم توی اون رستوران و غذاشون را بخورم، یه لحظه ای فکر میکنم، چی توی غذاشون ریختن، آیا برای سلامتی من مفیده، آیا بدن من این غذا را میخاد یا نمیخاد ، من تصمیم میکیرم اون غذا را بخورم یا نخوردم ،

    کنترل ذهن یعنی وقتی میرم تو فروشگاه و موادغذایی رزا میبینم که حتی هماهنگ با دوره سلامتیه ولی طبق جلسه 10،11،12 با بدن من هماهنگ نیست و لیکی کات میده برای من ، دیگه نمیخرم اون مواد غذایی را که البته من میگم آشغال

    کنترل ذهن یعنی وقتی من یه لباس ارزان می بینم ولی میدونم دلیل ارزان بودنش، سواستفاده از کارگران جهان سوم است، من نمیخرم اون لباس را، حتی اگه احتیاجی داشته باشم،

    کنترل ذهن یعنی غذا را طبق قانون سلامتی فراهم کردم ، پرخوری نمیکنم و زجر نمیکشم،

    خلاصه که کننترل ذهن همه چیه،

    استاد عزیزم،اون روزهای اول که باهاتون آشنا شدم ، وقتی میگفتی برید دنبال عشق و علاقه تون، سوال من این بود، عشق و علاقه من چیه. چی را دوست دارم، موقع انجام چه کاری لذت میبرم، واقعا نمیدونستم ، هیچی نمیدونستم ، فقط میدونستم عاشق بچه هام هستم و لذت میبرم از تمام بچه ها ، یعنی من معروف بودم از اینکه از سر و صدای بچه ها لذت میبردم، گوش هام داد و بیداد بچه ها را نمی شنید ، صدای بلند بچه ها برام معنی زندگی را می داد، بچه یعنی قهقهه،

    بچه یعنی زندگی،

    خرابکاری بچه ها را هیچ مشکلی نداشتم باهاش،

    بچه ها را خیلی عزیز میدیدم،

    خیلی خوب دنیای بچه ها را درک میکردم

    حس بچه ها را می فهمیدم،

    یعنی قشنگ درک میکردم، وقتی از خراب شدن ماشینش برام میگفت، حس میکردم ماشین خودم خراب شده،

    من با بچه ها لذت میبردم، عشق میکردم،

    من روش رفتار با کودکان را خوب میدانستم،

    قشنگ میدانستم و توانایی اش را داشتم که چکار کنم ، چه رفتاری نشان بدم، وقتی دوتا بچه های کوچک ، هم سن و سال با همدیگه سر یه اسباب بازی دعوا می کردن،

    چنان رفتار خوبی میکردم که هردوتاشون راضی باشن،

    من حق خودم نمیدیدم که بدون اجازه وارد بازیشون بشم،

    من میفهمیدم ، حس میکردم، وقتی به بچه میگفتم ، فلان غذا را بخور و اون دوست نداشت ، به زور نباید بهش بدی،

    من غذا گذاشتن دهان کودک بالای دو سال را تجاوز به حریم خصوصی اون کودک میدیدم،

    من به استقلال و آزادی کودک اهمیت میدادم،

    خلاصه که خیلی خوب بلد بودم دنیای کودکان را، و عشق میکردم از بودن باهاشون

    من واقعا عاشق کودکان بودم، نه به حرف ، به عمل عاشق بودم،

    عاشق یعنی اجازه بدی کودک خودش باشه، زندگیش را بکنه ، نه اینکه چون مادرش هستی، اجازه داری هر رفتاری را باهاش داشته باشی، هر غذایی را که تو صلاح میدونی بهش بدی ، حالا با تشویق یا با تنبیه،

    ولی

    ولی

    موضوع این بود که من فکر میکردم ، همه همینطور هستن و این اصلا مهم نیست

    بقیه هم همین ها را بلدن

    من یه زن هستم و طبیعیه که اینها را بلدم،

    همیشه فکر میکردم ، خوب طبیعیه که من اینها را بلدم

    طبیعیه این احساساتی که من به کودکان دارم،

    ،

    این یه چیز بود

    و

    یه موضوع دیگه گه همیشه دوست داشتم و بلدش هم بودم ، راهنمایی و مشاوره دادن به مادران برای رفتار درست با خودشان و با کودکانشان،

    یادمه از کودکی ، 5،6،7 ساله بودم که مخالف این بودم که ارث دختر نصفه ارث پسر است،

    مسله برام ارث و پول و زمین و دارایی و اینا نبود

    سوال من عدالت بود ، اخه چرا خدا دختر را نصف پسر ارزشمند میدونه،

    خلاصه در طول زندگیم هم دلم میخاست ، زنان خودشان را بشناسن و رشد کنن و قوی باشن و اصلا از مردان کمتر نباشن،

    یعنی میخاستم که زنان هم با نتایج شان ، عدالت را برقرار کنن،

    خلاصه این دوتا موضوع زنان و کودکان مواردی بودن که من علاقه داشتم بهشون

    ولی من فکر نمیکردم این دو تا موضوع اصلا مهم باشن،

    خوب همه زنان همینطور هستن،

    و در طول این چهار سال که با استاد عزیزم آشنا شدم، هدایت شدم، خداوند من را هدایت کرد به مسیری که در زمینه همین دوتا موضوع زنان و کودکان است،

    اون اوایل یه سری اقداماتی را هدایت میشدم که انجام بدم، ولی اون قدر ربطی به این دوتا موضوع نداشت،

    ولی از آن جایی که من ذهنم را برای هدایت خداوند باز گذاشتم ، و به خدا گفته بودم ، هر چی بگی میگم چشم

    هر هدایتی میشدم، نه نمیگفتم ، انجام میدادم،

    به خدا یه مواقعی اون قدر واضح توی کوشم میگفت، که اینجا این را بگو،

    اینجا این عمل را انجام بده،

    و من انجام میدادم، بی قید و شرط

    بدون اینکه فکر کنم، و بگم اخه چرا

    نه

    من با تمام وجودم می گفتم ، چشم و کاری به عواقبش نداشتم

    در طی این مسیر ، یه مواقعی می بایستی توحیدی عمل میکردم،

    به خدا یه مواقعی کاری را که انجام میدادم، کمتر از کار ابراهیم نبود،

    منم اون لحظه قربانی میکردم، یعنی قربانی کردم،

    ولی همانطور که اسماعیل قربانی نشد، من هم قربانی کردن هایم قربانی نشدند،

    منم مثل رزای عزیز ،به مو رسید ولی پاره نشد

    باید هدایت ها را عمل میکردم تا قدم بعدی بهم گفته می‌شد،

    تا اینکه الان در مرحله ای هستم که خیلی خیلی بهتر و واضح تر شده که من به جی علاقه دارم، و دارم دقیقا طبق هدایت های خداوند ، زندگی ام را زندگی میکنم،

    من فقط زنده نیستم، من زندگی میکنم،

    به خدا اون قدر شنگ هدایت شدم به سمت عشق و علاقه ام که خودم حیرت میکنم، که اگر خودم میخاستم انجامش بدم، هزاران سال هم نمیتونستم،

    ولی با خدا که شریک شدم، کارهام به راحتی پیش میره و الان به مرحله ای رسیدم،

    که دقیقا وسط عشق و علاقه ام هستم،

    دارم عشق میکنم و لذت میبرم و پیش می‌روم،

    و البته ذهنم را هم باز میگذارم و منتظر هدایت های بعدی خداوند هستم، اگه همین الان بهم بگه،

    مسیر را عوض کن، بدون چون و چرا عوض میکنم،

    خلاصه که خودم را سپردم دست شریکم، و اون هر جی بگه من میگم چشم و با تمام وجودم انجامش میدم

    اخه نتیجه گرفتم از هدایتهاش

    استاد عزیزم، خانم شایسته نازنینم به خودتان افتخار کنید که همچین سایتی را درست کردین و دارین زندگی را پخش می‌کنید،

    دارین انسان بودن را یاد می دهید،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: