live | مرور چند کلید برای هماهنگی با قانون - صفحه 6 (به ترتیب امتیاز)

388 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علی قادری چاشمی گفته:
    مدت عضویت: 2062 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    ای نامت از دل و جان در همه جا به هر زبان جاریست

    عطر پاک نفست سبز و روان از آسمان جاریست

    با نام یاد آرام جان و جهان شروع می کنم سطوری را که برای اوست و برای آرام گرفتن در آغوش اوست

    اولین موضوع فایل مهمترین موضوع زندگی است

    اگر بتوانی در شرایط نادلخواه ذهنت را کنترل کنی و احساست را خوب نگه داری تو می توانی نعمات و موقعیت های بهتری را دریافت کنی

    یک چالش در دیروز ذهنم را درگیر کرد و طراوتم را از من ربود، پاشنه آشیلم بود، نسبت به نزدیکانم چون گاها احساسی عمل می کنم نمی توانم در موقعیت های خاص حالم را خوب نگه دارم.

    جالبی داستان اینجا بود که دیروز صبح انرژی بالایی داشتم و کارهایم روان انجام می شد که خواهرم تماس گرفت و بقیه ماجرا …

    درسی که این چالش یک روزه ارزشمند برایم داشت را بر روی کاغذی نوشتم و به دیوار اتاقم چسباندم، برای شما هم می نویسم:

    (((در زمانی که به چالشی برخورد می کنی که تو را از حالت طبیعی ات خارج می کند و حال خوب تو را می رباید به هیچ وجه نباید تصمیم عجولانه ای بگیری و حرفی از روی عصبانیت بزنی، تنها کاری که باید بکنی اینست که بااااااید به خدا پناه ببری.)))

    این است درسی پس از یک طوفان یکروزه و آرامش ساحل دل

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    مصطفی سیار گفته:
    مدت عضویت: 763 روز

    به نام خداوند بخشنده و بخشایشگر که تنها قدرت حاکم بر جهان هستی است.

    درود بر همه دوستان عزیز و استاد بزرگوار و خانوم شایسته عزیز امیدوارم که همیشه در زندگی شاد و سلامت و ثروتمند باشید.

    من روی دوره روانشناسی ثروت به صورت تمرکزی کار میکنم ، چند وقت پیش که استاد فایل مربوط به چه افرادی برای مهاجرت مناسب ترند چندین بار گوش دادم و کامنت گذاشتم و آزمون رو انجام دادم و بعد یه مدت کوتاه بهم الهام شد که حرکت کنم بسمت مهاجرت و این در صورتی بود که چند سالی این رویا رو داشتم . وقتی دیدم خیلی واضح شده که میتونم مهاجرت کنم دوباره بهم الهام شد که هم مغازه رو جمع کنم و هم خونه اجاره ای که داشتم رو تحویل بدم و هم تمام اساسیه رو بفروشم و سبک کنم . مثل استاد که میگفتن قصد مهاجرت دارن اما دارن توی ایران ریشه میدوونند و باید قطع کنند تا بتونند مهاجرت کنند من هم توی همون پروسه هستم .

    بعد هدایت شدم که یه سوئیت توی باغ خودم بسازم و این کار رو انجام دادم بعد دیدم جلوی هزینه هایی رو گرفتم که اصلا میتونسته نباشه اما من توی مسیر اشتباه بودم اما چون به هدایتی که شدم عمل کردم سوراخهای ظرفم بسته شده .

    بعد ماشینم رو یه روزه فروختم و ساکم رو بستم و میخواستم با اتوبوس برم به ترکیه اما الهام شد که با هواپیما برم و من فوری بلیط هواپیما گرفتم یه وقت هدایت میشم که الان عینک دودی رو بزنم و از روی تنبلی توجه نکردم و زدم بیرون کلی اذیت شدم .

    اوایل دوره روانشناسی ثروت فکر میکردم که هدایت شدن یه پروسه سختی باید باشه الان میبینم از یه عینک زدن الهام میشه تا مهاجرت کردن تا ساخت خونه هدایت همواره در تمام موضوعات کوچک و بزرگ هست فقط ما بهش گوش نمیدیم بخاطر ترس یا بی اهمیت بودن . قبلا می‌گفتیم که بدلم افتاده بودا لعنتی گوش نکردم ، اما الان تلاش می‌کنم هرچی همون اول به دلم افتاد همون درسته و هدایته .

    یه موضوع دیگه هم هست من دو روز خونه مادر خانومم بودم قبل از پروازم و اصلا نگفته بودم چیکار میخوام بکنم آقا اینا فهمیدن شروع کردن ترسهاشون رو روی ما ریختن بعد من دیدم که ما هم در گذشته مثل همین افراد بودیم . من متوجه شدم تفاوت بین الان من و همسرم با خانواده همسرم کجا ایجاد شده و بخاطر کار کردن روی دوره روانشناسی ثروت بوده .

    تا چه حد شرک داشتن که آقا اونجا چیکار میخوای انجام بدی خونه رو چی کردی آشنا داری میری بر میگردی و از این چرندیات و من توی دلم میگم استاد میگه اگه بخوای که همه مولفه ها ردیف بشه هیچ وقت حرکت نمیکنی باید ترس‌ها رو کنار بزاری و با ایمان و توکل به خداوند بزرگ حرکت کنی بموقع خداوند دستانش رو میرسونه و هدایت میشیم .

    و نه نیاز به کسی هست نه نیاز به وام هست نه قرض نه هیچ چیز دیگه فقط به خداوند نیاز داریم .

    موفق و سلامت و ثروتمند و سعادتمند باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    میثم رخشان گفته:
    مدت عضویت: 1924 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به دوستان مسیر لذت و شادی و ارامش

    درود به استاد عشق

    نمیدونم چرا ی احساسی بهم میگه فایل های لایو رو تا اخر پیگیر باش تمارینی که داره انجام بده

    با دیدن این فایل حتی فکر کردن به ابلیمو و عسل که شفا هست بدنم به قول خودت استاد ریلیز شد حتی فکر کردن به خوردن ابلیمو و عسل حس سرزندگی وسلامتی و تقویت سیستم ایمنی بدن رو بهم داد

    اما این لایو که اگاهی های کلی به من میده که بتونم با سوالات گوناگون ذهنم رو بمباران کنم تا به احساس خوب و عالی برسم

    کنترل ذهن :فلسفه کنترل ذهن برای من برمیگرده به ناخواسته ای که بعدش به صورت ناخوداگاه از این قانون استفاده کرده و

    به این مسیر هدایت شدم و اعراض کردم ناخواسته های مشابه رو با خدای اشنا شدم که هیچ وقت قدرتش رو درک نکرده

    بودم که این قدرت رو در وجود خودم نهادینه کرده تا بتونم خلق کنم و گسترش بدم جهان رو با استفاده از اون

    خدای که خالق تمام کیهان هست در جایگاهی به اسم قلب که همین قلب هم بسیار گسترده هست {الم نشرح لک صدرک }جای داده خودشو تا این

    اب و این احساس به زندگی و به ادمی که بهش گوش میده حس طراوت بده حس خالق بودن زندگی بده و اونو به احساسی

    عالی برسونه تا در ثانیه زندگی کنه و با کنترل ذهنش خلق کنه ثانیه بعد زندگیشو

    خوب من شاید الان شغلی رو دارا باشم که هم میدونم با رفتن سراغ علاقه ای که دارم به موفقیت برسم

    هم با تغییر نگرش خودم به شغلم تغییر باور هام به شغلم میتونم بهش علاقه پیدا کنم شور و شوق داشته باشم وبتونم این شغل رو این علاقه رو به سرحد موفقیتی که میشه درش ایجاد کرد برسونم

    وقتی به وجود خودم پی میبرم الگو های همین شغل رو میبینم میبینم که در همین شغل هم جای خیلی پیشرفت و موفقیت وجود داره جای این هست که بشه درش به ازادی زمانی و مکانی رسید فقط نصبت به ایمانی که دارک که حرکت کنم نصبت به باوری که دارم میتونم خلق کنم تغییر بدم با استفاده از احساس خوب و علاقه ای که میشه ایجاد بشه با توجه به نکات مثبت همین شغل

    و این احساس وابستگی نباشه درون زندان ذهن خودم رو حبس کنم که تنها راه روزی فقط همینجاست

    نه خداوند از بینهایت طریق به من روزی میرسونه از بی نهاییت فرصت و ایده و این من هستم که کدومش رو انتخاب کنم

    در هر شرایطی از زندگیم اگاهانه سعی کنم نکات مثبت رو ببینم و حتی اگر یک درصد باشه این نکات مثبت

    مثل همین الان

    سعی میکنم در گفت و گو های ذهنی خودم اونقد موفقیت هام رو بزرگ کنم که تضاد ها رو نبینم

    بعضی وقتها به ناخواسته ها فکر میکنم و اونقد نجوا سعی داره بزرگ کنه اونا رو که بلافاصله اگاهانه میام توجه میکنم به خواسته ها به موفقیت های که تا همین دیروز پریروز یا همین یکسال داشتم و دامن نمیزنم به اونها

    شکر گذار خداوند مهربان هستم که الان در این لحظه در این ساعت سعی میکنم اگاهانه قدرت ادم ها رو از ذهنم بگیرم سعی میکنم بعضی ارتباط ها که به واسزه هدایت من نیستن و قطع شدن رو دلیلی برای ادامه مسیر و ارتباط با افراد ارزشمند بدونم

    سعی میکنم زندگی رو زندگی کنم در حال زندگی کنم

    سلامتی :سلامتی یعنی رد شدن از موضوعات نگران کننده که باعث ناراحتی یا استرس مشوند یا تغییر زاویه دید نصبت به مسایل ناراحت کننده به نحوی که به احساس خوب برسم

    سلامتی یعنی دیدگاهی که نصبت به خداوند دارم که سیستمی بینظیر برای بدن من تهیه کرده که خودکار هست اگر من دخالتی نداشته باشم اگاهانه از سلامتی از ارامش از لذت از ثروت از شادی و عشق و انرزی صحبت کردن و دیدن همین ها و احساس سپاسگذاری به خاطر داشتنشون

    چی میشه استاد هم روی لباساش هم روی لیوان هاش هم روی ماشین هاش هم سعی میکنه از این کلمات استفاده کنه

    رابطه خداوند هدایتی که من میشم همون داستان تغییر ویترین که با هدایت او انجام شد برام که نتیجه ای که در بر داشت قابل مقایسه نیست با سالها پیش من و این نتیجه شاید برای خودم هم قابل تصور نیست

    یا اون درخواست های ماهیانه ای که داشتم و به منتطق نگاه میکردم به کارتخوان نگاه میکردم هیچ جوره جور درنمیومد اما با کار کردن روی خودم و توکل به او اصلا در هایاز نعمت باز شد و این ها نشانه ای بود بر صحت مسیر از نیروی رب و قدرت ذهن و اگاهانه به احساس خوب رسیدن

    فایل فقط روی خدا حساب باز کن منو متحیر کرد

    نامه 31 حضرت امیر دیوانه کننده بود برام در این مسیر

    حزن در قران باور های من رو شخم زد

    دعای زیبای کمیل که به من یقین داد که چقدر باید خودم رو کوچک بدونم در مقابل رب و چقدر بخشندگی رب در های از نعمت به روی من باز میکنه

    ایه و اذا سالک عبادی این احساس رو به من داد سیستم یا خداوندی که نزدیکه سرع الجواب هم هست در خواست کن اجابت میکنه

    امیدوارم همیشه از ناخواسته ها اعراض و شکر گذار نعمت های خدا باشم و همیشه این انرزی رو از درون خود بطلبم تا خلق کنم انچه را که باعث گسترش جهان میشه

    این ها رو من ننوشتم خدای درونم نوشت

    عاشق همه عزیزانم هستم موفق و پیروز و سربلند و ثروتمند شاد عاشق در پناه الله یکتا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    سید جلال میری گفته:
    مدت عضویت: 1361 روز

    سلام و دورد خدمت استاد عباسمنش عزیز و جان

    استاد خیلی سپاسگذاریم از مطالب و اموزشها

    من خودم به شخصه خیلی چیز ها از شما یاد گرفتم و در دوره های مختلف و از جمله قانون سلامتی که عالی و عالی بود .

    استاد چرا شما راجب شغل معامله گری همیشه اینطور نظر میدین من منظورم تخصص معامله گریه ( کسایی که سالها آموزش دیدن تخصص پیدا کردن .تمرین کردن )نه توهم و پولو بزار یجا یا بده یکی برات کار کنه یا خودش زیاد بشه یا همین داستان های بورس و ارز دیجیتال بدون تخصص وارد کاری شدن…

    اما واقعا شما چرا اینقدر با جدیت میگین که کسی در فارکس در برگترین بازار مالی دنیا که خب ملیونها نفر و ماها در اون تخصص داریم و ملیون ها نفر در همین شغل کسب ثروت کردن و میکنن و بسیار و بسیار هستن کسی موفق نشده

    آیا نمیتونید حد اقل یکبار یه تحقیق کچولو راجب این کار و این تخصص کنید و اینجوری نگید راجب تخصص ملیونها آدم ینی هستن کسایی که شما رو قبول دارن و باور به حرفاتون و این کار و تخصص رو هم عاشقونه دوست دارن و وقتی شما اینجوری میگین خیلی باعت ذهنیت اشتباه میشه در صورتی خود من متخصص این کارم و کلی هم با الهامات خداوند به موفقیت رسیدم و خیلی افراد هستن جلوی چشم خودم که ثروتمند شدن افرادی که هیچی نداشتن

    و چرا واقعا یکبار راجب تخصص معامله گری تاکید میکنم تخصص معامله گری که با تحلیل و علم خرید و فروش میکه خیلی راحت مثل هزارن کاسب و یک تخصص و یه هنره و ملیونها تریدر و هزاران صندوق سرمایه گذاری در کل دنیا

    که هزارن شغل از این راه ایجاد شده و کلی به تکامل جهان کمک کرده حد اقل یه تحقیق ساده نمیکنید .

    بازار فارکس مثل تمام کارها حاصل عرضه و تقاظا هست یعنی شاخص هزاران شرکت و طلا و ارز ها در اون خرید و فروش میشه و متخصصین این کار با فراگیری تحلیل قیمت و کسب تجربه به خرید و فروش در این بازار میپردازن مثل خرید و فروش در بازار معمولی در یک پلتفرم مثل خرید و فروشی که یک طلا فروش میکه و…

    و اینکه شما میگی کسی در این بازار پولدار نشده اینطور نیست واقعا هست خیلی هم هست جامعه معامله گری ایران اینقدر رشد کرده.

    هدف ماهم در این کار فقط پول نیست

    کاری داریم ک هم ازادی زمانی هم مکانی داریم … لذت میبریم .. عاشق این کاریم.. تیپ شخصیتمون رو باهاش شناختیم هم خودشناسی رو به ما آموخته هم صبر هم کنترل خشم و ترس و طمع رو و مدریت کردن سرمایه و فراگیری تحلیل قیمت و خیلی موارد دیگر برخی ویژگی هاشو میگم…. بازار بورس فارکس مکان فیزیکی ندارد و به صورت غیر متمرکز کار می کند .

    بزرگترین بازار مالی بوده و روزانه حدود ۵ تریلیون دلار گردش مالی دارد

    سرعت نقد شوندگی در این بازار بسیار بالا می باشد .

    برای تحلیل روند قیمتی جفت ارز های مختلف از تحلیل های بنیادی و تکنیکال در بازار فارکس استفاده می شود . طلا و خیلی فلزات دیگر هم معامله میشود

    معاملات در بازار فارکس از طریق کارگزاری ( Broker ) هایی که زیر نظر رگولاتوری ها یا همان نهاد های نظارتی فعالیت می کنند ،انجام می گیرد .

    انجام مبادلات در بازار بورس فارکس به صورت ۲۴ ساعته و بدون محدودیت می باشد .

    از آنجایی که فارکس یک بازار بین المللی می باشد اخبار ها و اتفاقات سیاسی و اقتصادی جهان تاثیر مشهود و قابل توجهی بر نوسانات قیمتی آن دارد .

    هزینه انجام معاملات در این بازار نسبت به سایر بازار ها پایین تر می باشد

    از شخص شما که واقعا دوست داشتنی هستین توقع میره حد اقل کمی یا یکبار تحقیق راجب این تخصص بکنید که اینجوری همیشه تخصص مارو مورد حمله قرار ندین

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      محسن ثاقب گفته:
      مدت عضویت: 894 روز

      آقای میری سلام

      خیلی خیلی ممنونم از این کامنتی که گذاشتید

      من هم قصد داشتم همین موارد رو در نقد صحبت های استاد عرض کنم که شما به صورت کامل فرمودید

      واقعا بازار فارکس احتیاج داره به سال ها تجربه و یادگیری و نمیشه اون رو در ردیف کارهایی مثل شرط بندی و قمار طبقه بندی کرد

      و همیشه خیلی موارد جدید برای یادگیری هست

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    شمیم کردستانی گفته:
    مدت عضویت: 1532 روز

    سلام استاد

    سلام دوستان

    سلام خانوم شایسته

    استاد من دوستانی دارم که مثل خودم سالهاست تو این مسیرن،چن روز پیش داشتم استوریهای اینستاشون رو نگاه میکردم.

    جالب بود اکثرشون راجب اعتراضات بود،بعد به خودم نگاه کردم گفتم آخیش خودم رو از بدنه جامعه جدا کردم.

    منم مثل اونا بودم ،منم داشتم مسیرو اشتباه میرفتم.

    به خودم گفتم نگو چرا سالهاست نتیجه نگرفتم،گفتم ببین ،نگاه کن توام تا چن وقت پیش مثل این دوستات بودی فقط فایل گوش میدادی ولی انجامش نمیدادی.

    خیالت راحت قانون پارتی بازی و بگیر نگیر نداره.

    من قبلا میرفتم تو نقش قربانی و فکر میکردم فایلا چرا واس بقیه جواب میده واسه من نه.من تمرینات نوشتنی انجام میدادم و خیییییلی زیادم انجام میدادم ،یکی دوسال خیلی جدی خودمو بستم به فایل و تمرین نوشتنی،چیزای زیادی یاد گرفتم تغییرم کردم

    ولی فهمیدم از همه مهمتر اینه که تو رندگیت عملی این چیزا رو اجرا کنی.

    مثلا من امروز یه اتفاق بدی رو دیدم و جایی که بودم همش دلم میخواست از اونجا فرار کنم و دور بشم،خیلی سخت بود تلاش کردم فقط یه ذره حالم بهتر کنم ،فقط اندازه ی قطره تونستم اینکارو‌بکنم و این خودش نیم پله پیشرفته.

    من نباید راجب اون موضوع صحبت میکردم ولی کردم.

    ولی تونستم که با دیدن ی اخلاق بد در ی ادم دیگه بفهمم که طرف من چقدر خوش اخلاقه و من باید قدرش رو بدونم.

    ما رابطه ی خیلی خوبی داریم با هم ولی من میخوام بهتر بشه رابطمون ،من گاهی الکی قهر میکنم و تو ذهنم

    قهر کردن =ناز کردن

    واین اشتباست

    میشه جور بهتری ناز کرد.

    استاد همیشه میگه تغییر کنید قبل از اینکه اوضاع بد بشه.

    منم میخوام تغییر کنم و دیگه قهر نکنم.

    خدایا شکرت بابت فهم و شعور و درکی که دارم🙏💞🧚

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    رضا زارعی گفته:
    مدت عضویت: 1047 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام به همگی عزیزانم

    سپاس گزار خداوندم بابت حضور در این جمع بهشتی

    سپاس گزار خداوندم بابت حضور در این دنیای متفاوت

    این چند روزه باز بیشتر به این درک رسیدم که

    این جمع و این اگاهی ها و این طرز تفکر و این

    صحبت هایی که اینجا میشه چقدرررررررررر متفاوته و چقدررررررررر اصله

    بیشتر به این درک رسیدم که دلیل بدبختی و خوشبختی انسان بستگی به مشرک بودن یا توحیدی بودنش داره

    امروز تجربه ای رو دیدم از یک شخصی که توی ذهنم خیلی محترم بود و هست اما این رفتاری که نشون داد از خودش خیلی …..

    اینکه قدرت رو داد به رییس فلان بخش و دست پاچه میرف اینور و اونور ، پیش خودم گفتم رضا قضاوت نکن تو که درون این شخص نیستی ،شاید این رفتارش فقط برای ادای احترام و ادب و رسم مهمان نوازیه ،

    گفتم خدایا منو ببخش که قضاوت کردم و بعدش از فکرش اومدم بیرون ، یه چند دیقه نگذشته بود که اومد یه مشورتی از من گرف و یه جمله ای گف که فهمیدم نه قضاوتم اشتباه نبوده ، صد البته که اصن درست نیس قضاوت کنیم کسی رو ،اما برای درک بهتر قانون و دلیل نتایج خوب و بد هر شخص رو از روی این رفتارها خیلی بهتر متوجه میشیم و کمک میکنه به درک قانون .

    اومدم بعدش یه نفس کشیدم و موهای تنم سیخ شد از این شررررررکی که دیدم و گفتم خدایا شاید یه سری جاها یه شرکهایی صددرصد توی وجودم هست ،اما اینکه قدرت رو از تو بگیرم و بدم به یکی دیگه به صورت واضح ،هرررررررگز

    استاد همون حرفی که میزنی ، اینکه اگر به این نیت رابطه برقرار میکنید که این شخص ممکنه یه جایی به دردتون بخوره ، این خوده خوده خوده شرکه

    الهی صد هزار مرتبه شکرت که با تمام وجودم سعی میکنم که در مسیر توحید حرکت کنم

    الهی صد هزار مرتبه شکرت که انسانهای نازنین

    مثل فرشته هایی از سمت تو دارن همه کار برام میکنن

    الهی صد هزار مرتبه شکرت بابت رزق و برکتی که توی زندگیم جاری ساختی

    الهی صد هزار مرتبه شکرت بابت روابط سرشار از عشق با عزیزانم

    کل داستان همینه

    سپاس گزاری بلدی ؟؟؟

    اره بلدم یه نکته کلیدی دیگه بگو!!!!!!!!!!!!!

    کدوم نکته ی کلیدی ؟؟؟

    چی و بلدی ؟؟؟

    سپاس گزاری و بلدم !!! ععععععع افرین

    حالا چقد داری تمرینش میکنی ؟؟؟

    رضا چقد داری تمرین میکنی سپاس گزاری رو ؟؟؟

    چقدر بابت داشته هات سپاس گزاری

    چقدر از اینکه خداوند داره کارهارو انجام میده و واقعا داره همه کس میشه برای تو همه کار میشه برای تو چقدر سپاس گزاری ؟؟؟

    بله به اندازه ای که سپاس گزاری خداوند داره این کارهارو برات انجام میده

    از خودم همیشه میپرسم که الان که یه یه هفته ای هست که توی شرایطی هستی که میخواستی و یه پیشنهاد کاری خوب در حوزه علاقه مندیت اومد و شرایط اماده سازی برای مسابقه از دل هیچ و ….. و با شخص نازنینی که همکاری و داری کار میکنی و راضی هستی از این شرایط و این فرد نازنین ، اگر که این فرد همین الان با تو قطع همکاری کنه ،چه حسی داری ؟؟؟؟

    به خداوندی خدا استاد درونم یک قدرتی بیداره و جوابی که داذم به این سوال این بود که صددرصد خداوند برنامه بهتری برام داره ، جوابم به این سوال حتی یک درصد حتی یک ضره نگرانی توش نیست ، حتی یک ضره ،

    چون من از اول مسیر رو درست اومدم ، این و اون کیلو چند ؟؟؟

    من مگه از خدا نخواستم ؟؟؟

    مگه خدا همه ی این کارهارو برام انجام نداد ؟؟

    مگه من بیخیال مسابقه برای دوره پیش رو نشده بودم و به اصرار این شخص نازنین که همه کار داره میکنه تا برسم به مسابقه دوباره برنگشتم ؟؟؟

    ایا خدا برای بنده اش کافی نیست ؟؟؟

    ایا این حس قدرت ایا این اشکایی که از سره عشق به پروردگار جاریه با چه چیزی قابل مقایسس؟؟؟

    این طرز تفکر درست و توحیدی با چه چیزی قابل مقایسست

    اینکه خداوند داره هر لحظه توی گوشت میگه که از تک تک لحظاتت لذت ببر ، رمز اینه

    با چه چیزی قابل مقایسس این گفتگوی درونی که سرشار از ارامشه

    این قوت و قدرتی که خداوند به من عطا میکنه برای انجام کارهام و مسئولیت هام اونم با عشق و با روحیه سپاس گزاری با چه چیزی قابل مقایسس؟؟؟

    اینکه خداوند اسانم کرده برای اسانی ها با چه چیزی قابل مقایسس؟؟؟

    اینکه من جزو عده ی قلیلی هستم که محرم این اسرار شدم با چه چیزی قابل مقایسس؟؟؟

    پروردگار تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم

    بله ثروت نتیجه ی طبیعی عشقه

    ثروت نتیجه ی طبیعی طب تکامله

    ثروت نتیجه ی طبیعی کار کردن روی باورهاس و باورها به محض یک درصد تغییر ، شرایط زندگی یک درصد تغییر میکنه

    ثروت خوده خداونده

    همه چیز انرژیه و انرژی خوده خوده خداونده

    مگر از زندگی چه میخواهی که در خدایی خدا یافت نمیشود ؟؟؟

    اون مشتریه

    اون حال خوبه

    اون عشقه

    اون امیده

    اون شوروشوقه

    اون تعهد و اراده برای انجام کارهاست

    اون انگیزه و اشتیاقه

    اون مالک اسمانها و زمینه و من جانشین اون

    اون همه چیزه

    چرا من باهاش حرف نزنم ؟؟؟؟

    چرا بهش وابسته نشم تا از هر وابستگی که بهم ضربه میزنه منو جدا نکنه؟؟؟

    من تنها اومدم و تنها به سوی اون برمیگردم

    چرا هر لحظه ازاد و رها نباشم ؟؟؟

    چرا تمام وقتمو باهاش عسق بازی نکنم ؟؟؟

    اومدم توی این دنیا که چی‌و درست کنم ؟؟؟

    چی خرابه ؟؟؟

    چی سره جاش نیست ؟؟؟

    مسئولیت کی جز خودم با منه؟؟؟

    به غیر از تجربه ی عشق چه کاری توی این دنیا دارم ؟؟؟؟

    خدایا منو تسلیم و پاک و صالح و موحد بپذیر و در بهشت ابدی با دوستانت داخل گردان

    خدایا بهترین هارو دردنیا و اخرت نصیب من کن که تمام بهترین ها برای توست و تو دست و دل باز و بخشنده خارج از فهم محدود من

    خدایا قلبم‌ رو همواره باز و پذیرای دریافت این اگاهی ها گردان و کمک کن تا عمل گرا باشم به این قوانین

    خداوندا هدایتم کن همواره به راه انان که به انان نعمت دادی نه کسانی که برانان غضب نمودی و نه گمراهان

    خداوندا من بدون تو در کنترل ذهنم عاجز و ناتوانم ای قدرتمند و توانا به انجام هر کاری تو کمکم کن

    خداوندا یادت رو همواره و در هر لحظه در دلم جاری کن و منو خودت به خودت نزدیکتر گردان

    خداوندا کمک کن تا با تمام وجودم شرکخای وجودم رو پیدا کنم و به سمت توحید حرکت کنم و خودم رو از قید و بندهای شرک رها کنم

    خداوندا تنهااااااا تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم .

    در پناه الله یکتا .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    مریم مهدوی فر گفته:
    مدت عضویت: 919 روز

    دروداستادبی نظیرم ومریم نازنینم

    وهمه دوستان عالیم

    شب یلدای لبریزازعشق خداوندبرایتان آرزو می کنم….

    خداروبی نهایت شاکروسپاسگزارم بابت روزی عالی

    و نشانه ای عالی ومثل همیشه صحبت‌های طلایی سرشارازگوهرناب که فقط ذهن بازوپاک می طلبدگوش کنی وعمل کنی تادگرگون کندهمه چیزراوبه سمت زیبایی وعشق الهی هدایتت کندوسرمست شوی ازشراب طهورخداوند…..

    خداروشکرکه اول نشانه ازقدم 11صحبت کردیدوامروزبه لطف خداوندباعشق آن راخریداری می کنم تابه آگاهی هایم درصندوقچه قلبم اضافه گرددوباآرامش ادامه دهم که تابه امروزهمین بوده ،عمل به تک تک صحبت‌های شماکه همه اطاعت ازقوانین الهی است ونتایج هم که فوق‌العاده، خداروشکر.

    جواب های سراسردرس ولبریزازتجربه های عالی

    واقعا استادجان ممنون خداروشکرمی کنم که چقدربه آسانی می توان فضای ذهن رامملوکردازچیزهای قشنگ ،حرفهای بدردبخور،کلام به کلامش روحت رانوازش می دهدوآرامش وصف ناپذیری قلبت وتمام وجودت رااحاطه می کندوچقدرباصبوری وهدایت خداوندهمسومی شوی ومسیرراست تورا کجاهاکه می برد الهی شکر.

    درپناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی بدرخشید، دوستتون دارم.

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    متشکرم متشکرم متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 710 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 12 دی رو با عشق مینویسم

    من این رد پام رو تو جلسه 3 عشق و مودت گذاشتم ولی یه حسی بهم میگفت تو فایلای رایگان هم بذارم

    نمیدونستم کجا

    گفتم خودت بگو خدا

    یهویی دیدم من این روز رو عجیب با خدا هماهنگ بودم دائم در حال لبخند و عشق بودم

    نوشتم هماهنگی این فایل اومد

    تو هیچی نیستی طیبه

    هیچی

    هیچیِ هیچی

    نه فقط تو ،هیچی نیستی، بلکه همه انسان های جهان هستی هم هیچی نیستن

    این خداست که قدرتمنده و نیرومند ترین ربّ و صاحب اختیارِ هم تو ، و هم تمام انسان های جهان هستی

    هیچ کس ، هیچ قدرتی نداره ، وقتی خدا بخواد برای تو کاری انجام بده ، حتی اگر بالاترین مقام هم باشه ، گوش به فرمان تو و خواسته هات میشه و چشم میگه

    چون خدا داره کارهای تو رو انجام میده

    اینجا نکته ریز مطلبه طیبه

    گرفتی که ؟؟؟؟؟؟؟؟

    خدا با توجه به باورهای تو بود که دیروز و امروز کاراتو انجام داد

    یکم بیشتر فکر کن

    چرا توی این 6 ماه هیچ ابلاغیه ای برات نیومد از دادگاه ؟؟؟؟؟

    که برای ادامه روند شکایت تابلو نقاشیت پیگیری کنی ؟

    قشنگ به اتفاقات امروز دقت کن

    و همه این اتفاقات فقط وصل میشه به یه چیز

    اینکه خداست قدرتمند ترین و خداست که به هموار ترین شکل ممکن با توجه به باورهای تو به تو پاسخ میده

    طیبه جان ،عشق دلم ، تو باورم بکن ،من هرچی که تو بگی انجام میدم

    هرچی

    تو تسلیمم باش ، تو به من بسپار و یاد بگیر،تو منو قدرت بدون ، نه فقط یک بار ،بلکه هر ثانیه ،از هر آنچه که باید رها باشی و هر لحظه بگذری از اینکه تو چی میخوای ، تا من برات همه چی بشم

    طیبه جان دقت کردی ؟؟؟

    اینو هر روز و هر لحظه و ثانیه به خودت بگو

    تو هیچی نیستی طیبه

    هیچی

    فقیری

    ضعیفی

    ناتوانی

    هیچی نیستی

    حتی یه نقطه ،نقطه چیه ، تو یه ذره هم نیستی در برابر این همه عظمت خدا

    پس قشنگ دقت کن و پیام رو بگیر طیبه

    این رو باید هر روز به خودت بگی

    سلام ، دیروز که رفتم کلانتری و دادسرای تجریش، که روند شکایتم رو رسیدگی کنن یه جریانشو ننوشتم

    نمیخواستم بنویسم و حتی رد پای امروز رو هم تعلل کردم برای نوشتنش و امروز 16 دی هست

    یعنی 4 روز بعد نوشتم

    ولی حس کردم باید بنویسم تا یادم باشه که ،هیچی نیستم و حتی آدما هم هیچی نیستن و بزرگشون نکنم و شرک نورزم

    امروز که قرار بود برم کلانتری ،که دیروز دیر رسیدم و مسئولی که قرار بود آدرس کسانی رو که هیچ نشونی ازشون نداشتم و نمیرفتن کلانتری تا روند شکایتم پیش بره و خسارت تابلومو ازشون بگیرم ، میخواستم برم کلانتری

    صبح بیدار شدم و تمرین ستاره قطبیم رو نوشتم

    تو دفترم نوشتم که وقتی رفتم کلانتری ، آدرس اون دو نفر ، رو میز هست و من حتی تصورم کردم ، که آدرس رو میزه

    و خوشحالی شو کردم و میدیدم که خدا داره کارای منو انجام میده و پلیسا گوش به فرمان من شدن و برای من کارهامو انجام میدن

    من با ذوقی عجیب این جریانو تجسم کردم و نوشته های دیگه رو هم نوشتم و رفتم تجریش

    حالا یه چیزی یادم اومد از دیروز

    قبل اذان من چون گوشی دستم نبود حرفامو تو گوگل درایوم مینویسم برای خدا اما دفترچه داشتم تو کیفم برداشتم و شروع کردم به نوشتن

    و تجسم میکردم

    اولش داشتم به خدا فکر میکردم و چشمم دنبال نشونه از دوست داشتن خدا بود به من ، که دیدم انگشتر یه خانم شکل بی نهایته و خندیدم و دفترچه مو برداشتم و شروع کردم به نوشتن

    بی نهایت عشقت رو در این دادسرا به من نشون دادی ربّ من ، الان داشتم میگفتم که همه انسان ها نور خدای ماچ ماجی من هستن که دیدم تو انگشت یه خانم انگشتر بی نهایت هست و نور عشقت رو دیدم

    نورت رو به من هدیه دادی

    میدونم که اینا همه هیچ کاره هستن ،و تویی که داری همه کارهای من رو به هموارترین شکل ممکن انجام میدی بی نهایت ازت سپاسگزارم

    حتی اسم منو بلند و واضح صدا میزنه و به سرعت کارهای من رو انجام میده و به نفع من رسیدگی و کارهای من هموار و به سرعت انجام میشه

    خدای من سپاسگزارم ازت ماچ به کله ماهت

    انقدر قلبم آرومه که میرم و برای تو با صدایی که تو برای من عطا کردی برای تو حرف میزنم

    ربّ من قلبم رو برای همواری بیشتر در کارهام باز کن و هرلحظه بغلم کن ماچ ماچی ترین ربّ من خیلی دوستت دارم

    خب خدا جونم تو میگی که من چیکار کنم و دست منو بگیر من آماده ام که هرچی که تو گفتی به اذن تو به زبونم جاری بشه

    من هرلحظه تو رو در تمام لحظاتم حس میکنم

    بی نهایت ازت سپاسگزارم ربّ من

    راستی دستام سرد شدن از گرمای عشقت به من ببخش و دستمو پر از عشقت کن ربّ من دستای بی نهایت بزرگ و طلای و نورانیت رو به من بده

    من این جملات رو تو دادسرا توی دفترچه ام نوشتم و داشتم میخندیدم

    چند باری متوجه شدم آدما یه جوری نگاهم میکنن ،اما برام مهم نبود ، تو حال خودم بودم و با خدا صحبت میکردم و میخندیدم

    دیروز که من موقع اذان دادسرا بودم ، قرآن رو خوند ، سوره زلزال بود حس کردم پیامی برای من داره ولی متوجهش نشدم

    اما الان که دازم مینویسم رفتم سوره زلزال رو خوندم معنی آیات رو ، اینجوری درک کردم که

    با توجه به پیام خدا برای امروز من ، که گفت تو هیچی نیستی و این باید هر لحظه یادت باشه

    باید سعی کنی هماهنگ‌ بشی با روح که جزء کسانی باشی که تو آیه 7 گفته

    فَمَن یَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّهٍ خَیۡرࣰا یَرَهُۥ

    پس هر کس به قدر ذره اى کار نیک کرده باشد آن را خواهد دید

    اذان ظهر رو میگفت ، من تو دلم گفتم خدا میخوام باهات صحبت کنم، نوبتم نشده صبر کن برم ببینم اگه زیاد طول میکشه من برم نمازمو بخونم و باهم صحبت کنیم و دوباره برگردم

    (وای خدای من

    این جمله مو که دوباره خوندم خندم گرفت

    من چقدر با خدا دوست تر شدم

    وای ببین طیبه

    چشمام پر اشک شد

    به خدا گفتم صبر کن برم ببینم اگه زیاد طول میکشه من بیام باهات حرف بزنم و نمازمو بخونم

    خدایا شکرت )

    وقتی رفتم به منشی بازپرس بگم ، گفت که نه جایی نرو ، الان صدات میزنیم

    اومدم نشستم و چشمامو بستم

    گفتم اشکالی نداره ، مگه نمیگی هرجا باشه میشه باهم صحبت کنیم چشمامو میبندم و سوره حمد رو با معنی میخونم

    واجب نیست که حتما باید وایستم و یه جای خاص این سوره رو بخونم

    هرجایی باشه میشه خوند

    نشستم رو به روی اتاق بازپرس و چشمامو بستم و بسم الله الرحمن الرحیم که گفتم داشتم با عشق با خدا صحبت میکردم

    الحمد الله ربّ العالمین که یهویی صدام زدن گفتن بیا داخل

    رفتم و کارامو که انجام دادن برگشتم سوار مترو بشم ، تو راه گفتم من نمازمو نخوندم برم تجریش بخونم

    اما ببین کار خدا رو

    چقدر آخه مشتاق تر از منه

    وقتی این اشتیاقش رو میبینم که دوست داره بنده اش باهاش صحبت کنه در هر حالی ، میگم ببین طیبه

    چقدر ساده بود با خدا صحبت کردن و تو سختش کرده بودی تو این همه سال

    چقدر ساده هست همه چی

    این همه تو کم کاری کردی ،اما خدا ببین چقدر مشتاقه و داره دلبری میکنه

    چون یه اتفاق بی نهایت عجیب و جالب افتاد

    من با عشق داشتم کل مسیرمو با خدا کیف میکردم و حواسم به هیچی نبود و همینجوری مثل دیوانه ها صحبت میکردم و میخندیدم

    اصلا نفهمدیدم من دارم میرم سمت خط کهریزک

    وقتی سوار شدم و نشستم ، میخواستم چشمامومثل همیشه ببندم و تا تجریش لذت ببرم از گوش دادن به فایل ها و با خدا صحبت کنم

    که یه صدایی یهویی از دلم گفت داری اشتباه میری

    تعجب کردم ، از خانم کناریم که نشسته بود پرسیدم، داره میره تجریش؟؟

    گفت نه دختر میره کهریزک اشتباه سوار شدی

    بر خلاف همیشه که اگر اشتباه سوار میشدم میگفتم چرا و …. و خودمو سرزنش میکردم

    اینبار که تقریبا یک سال شده که هر موقع اشتباهی پیش اومده برم گفتم حتما یه دلیلی داشته

    خندیدم و بلند شدم و رفتم پیاده شدم فقط میخندیدم

    انگار منتظر بودم که دلیل این توجه نکردنم رو بدونم

    همینجور داشتم میرفتم از پله برقی تا خط عوض کنم و برم سمت تجریش ، سرمو چرخوندم تا ببینم تابلو به سمت تجریش کدوم سمت راه رو هست ، دیدم نماز خونه بین دو تا خط هست

    اولش گفتم من وضو ندارم خدا

    آبم ندارم وضو بگیرم

    حس کردم اشکالی نداره

    گفتم من و تو که این حرفارو باهم نداریم

    میرم تیمم میکنم

    تو مسیر منو تغییر دادی تا من اشتباهی بیام این ایستگاه تا باهم صحبت کنیم

    لبخند زدم و رفتم از روی دیوارای مرمری مترو تیمم کردم و نمازمو خوندم

    قبل اینکه برم نجوای ذهنم میگفت حالا نماز میخونی ،اگر بری نماز بخونی وقت اداری کلانتری میگذره و باید فردا دوباره بری تجریش

    اما گوش ندادم به حرفش ،گفتم اصلا مهم نیست ،خدا منو با عشق آورده اینجا ،مسیرمو تغییر داده ،جوری مدیریتم کرده که بیام اینجا باهاش صحبت کنم

    بعد من برم کلانتری دنبال کارام ؟؟؟

    نه نمیرم ، اول باید با ربّ خودم صحبت کنم و رفتم و تا جایی که سعیمو کردم با توجه نمازمو خوندم

    این روزا دارم تمرین میکنم تو هر کاری که انجام میدم با تمرکز انجامش بدم

    وقتی نمازمو خوندم رفتم و وقت اداری گذشته بود و پلیس امضا زد و تایید کرد که آدرسو بهم بدن وگفت فردا بیا ، منم برگشتم

    که تو رد پای 11 دی نوشتم که برف رو گوله کردم و کلی کیف کردم با خدا تو مسیر

    من از امروز صبح فقط داشتم فایل جلسه سوم عشق و مودت رو گوش میدادم انقدر ذوق داشتم

    فقط میخندیدم

    چون هماهنگی ذهن با روح رو داشتم یاد میگرفتم

    خدایا شکرت

    حتی امروز سعی داشتم تمام تمرکزم رو روی فایلی که گوش میدم بذارم و خداروشکر 50 درصد موفق عمل کردم

    وقتی حاضر شدم تا برم کلانتری

    یهویی یادم اومد دیروز گوشیمو گرفتن ،هم تو دادگاه، هم تو کلانتری ، بدون گوشی باید برم داخل

    با خودم گفتم بذار کتاب عشق خدا رو ببرم تا وقت انتظارش بخونم

    خیلی وقت بود ادامه کتاب رو که تو مصلی امام خمینی تو نمایشگاه کتاب، خدا هدایتی بهم هدیه داد ، نخونده بودم

    انگار زمان ادامه دادن کتاب از صفحه ای که مونده بود ،امروز بود زمانش

    من رفتم و تا خود تجریش سعی کردم آگاهانه تمرکز بذارم تو گوش دادن به فایل جلسه 3 عشق و مودت

    وقتی رسیدم تجریش، پیاده یه مسیری رو باید تا کلانتری میرفتم

    مسیر به قدری زیبا و بهشتی بود و درختای چنار بلند و تنومندی بودن که هم محو تماشاشون میشدم و هم گوش میدادم تا جایی که میتونستم با تمرکز ،

    وقتی رسیدم گوشیمو تحویل دادم و رفتم داخل به پلیسی که دیروز برگه منو گرفته بود، و گفته بود بمونه پیش من فردا بیا کاراشو انجام بدم ،اما من قبول نمیکردم میگفتم نه از دادسرا بازپرس گفته که باید برگه دست خودت باشه

    چون دیروز تو دادسرا بهم گفتن تو دروغ میگی که 6 ماه پیش رفتی کلانتری ، از کلانتری گفتن این خانم نیومده

    (میدونستم که باورای محدود خودم سبب این اتفاق بود و تاخیر داشت ،چون من هنوز باورای مربوط به این موضوع رو زیاد تکرار نکرده بودم تو این مدت و دوباره الگوی تکرار شونده رخ داده بود این بار به یه شکل دیگه )

    و منم از خودم دفاع کردم و سریع گفتم کی گفته من نرفتم

    با چند تا نشونه که دست نوشته داشتم از پلیس نشونشون دادم که اینم مدرکمه که من اون تاریخ رفتم

    و به سبب اون نمیخواستم برگه مو به پلیس بدم و میگفت تو به من که درجه دارم اعتماد نداری ؟

    عجب آدمی هستی

    و امروز که بهش سلام دادم گفت برگه ای به من ندادی

    هیچ عکس العملی نشون ندادم خندیدم گفتم دست خودتونه

    الان من آدرس میخوام

    نمیدونم به شوخی گفت حرفشو یا به جدی

    وقتی قیمت تابلومو پرسید، گفت چی کشیدی که انقدر قیمتشه

    274 میلیون

    گفتم این قیمتیه که من رو تابلوم گذاشتم ،دادگاه باید کارشناس بیاره قیمت بذارن روی نقاشی ذهنی من

    وقتی شنید گفت، من تا آخر کارت خودم خسارتشو بگیرم چقدر به من میدی ؟ گفت و خندید گفت نصف نصف

    من نمیتونم آدرسی بهت بدم

    حتی اینم گفت که الان پرونده تو دست منه خیلی راحت میتونم بگم آدرسی یافت نشد و پرونده ات بسته بشه

    منم خندیدم

    تو دلم گفتم تو که هیچی نیستی قدرت دست خدای من هست ،ربّ من

    تو کی هستی که بگی من

    و بهش گفتم شما وظیفه دارین آدرس پیدا کنید و خیلیم راحته برای شما و بازپرس گفته و اینم برگه امضای بازپرس و بهم بدین آدرسو

    همین که اینو شنید گفت آره و اینم میتونم بنویسم برای بازپرس که ما هیچ گونه آدرسی از این افرادی که شکایت کردی پیدا نکردیم

    دوباره خندیدم

    انگار همه چی برام عین یه بازی شده ، جدی نگرفتم، تو دلم گفتم ،من که میدونم همه کارای منو خدا انجام داده

    من صبح به وضوح روی میز آدرس رو دیدم

    حتی ذوقشم کردم

    بعدشم باورای هم جهت با خواسته شم دارم ،چون تو این مدت دیگه باورم شده که خدا داره کارای منو انجام میده

    البته به اندازه ای که در هر جنبه از زندگیم باور کردم نتیجه گرفتم

    من تو دل خودم داشتم این حرفارو میگفتم

    برگشت گفت تابلوت حتما گرون قیمته که اینا فرار کردن و هیچ آدرسی ندارن

    باید به منم پول بدی و بازم خندید

    نمیدونم شاید به شوخی میگفت ببینه من چی میگم

    منم گفتم بله ارزشمنده ولی گفتن باید کاشناس قیمت بده ،همینجوری صحبت میکردم گفت من چی میگم ،تو چی میگی ولش کن تو چقدر ساده ای

    چون ساده ای کاراتو انجام میدم

    منم تو دلم گفتم تو کار منو انجام نمیدی که ،خدا داره کارای منو انجام میده

    خودتم اگر نخوای انجام بدی ، به هیچ عنوان نمیتونی باب میلت رفتار کنی ،چون اراده ای بالاتر از اراده شمای پلیس هست که به راحتی برای من کارامو انجام میده ،حالا از دست تو انجام بشه یا از دست یه پلیس دیگه

    و تو اون دقیقه ها من مدام داشتم تو دلم قوانین رو تکرار میکردم که طیبه آروم باش و هماهنگ باش با خدا

    خودش اولین روزی که رفتی شکایت کنی ،بهت گفت ولسوف یعتیک ربک فترضی

    راضیت میکنه ،خودش گفت

    و بارها این آیه رو تو این مدت نشونه داده و آیه ای که خدا وکیل تو هست

    و من توی این 10 ماه هر بار درس هایی که باید از این جریان میگرفتم رو گرفتم

    دیگه حس نگرانی قبل رو ندارم خیلی آروم تر شدم

    همه اش احساس میکنم دارم رشد میکنم و به همه اتفاقا به چشم درسی نگاه میکنم که قراره ظرفمو رشد و بزرگش کنه

    این برای من لذت بخشه و خدا خودش کارامو انجام میده ،فقط من تنها کاری که باید انجام بدم باورای هم جهت با خواسته ام رو باید هی تکرار کنم و مهم تر اینکه رها باشم و بذارم خدا انجام بده به هموار ترین شکل ممکن

    خدایا شکرت

    وقتی رفت تا آدرسو پیدا کنه ،من شروع کردم به خوندن کتاب عشق خدا ، البته صبح که میومدم از پارک کنار خونه مون داشتم رد میشدم و لذت میبردم ، یهویی چشمم افتاد به دوتا درخت ،که از شاخ و برگاش یه چیزایی شبیه لوبیا اما بزرگتر اندازه 30 سانت آویزون بود از درخت

    رفتم یکیشو بکنم دیدم یکیش افتاده زمین ،برداشتم

    به قدری ضخیم و زیبا بود که برداشتم و محو تماشای گیاه شکل لوبیا بودم که خشک شده بود

    وقتی کتابو باز کردم بخونم به اون گیاه لوبیایی هم نگاه میکردم

    چقدر عجیب بود

    من امروز فایل جلسه سه عشق و مودت رو گوش میدادم و استاد مثال مادر و فرزند رو زد و حتی درمورد اینکه هماهنگ بشی با روح میگفت

    دقیقا تو کتاب عشق خدا تو صفحاتی که میخوندم مثال مادر و فرزند رو به یه شکل دیگه میگفت

    و از عبادتی نوشته بود که منظور از جملاتش ،مثل جملات استاد در این فایل بود

    که میگفت باید لذت ببری از نماز خوندن ،لذت ببری از مسیر زندگی و هم صحبتی با خدا

    و استاد همیشه میگن باید رها باشی هر لحظه و هماهنگ باشی با روح

    چقدر هماهنگ بود با آگاهی های دوره عشق و مودت

    من بارها میخواستم ادامه کتاب رو از صفحه 48 بخونم

    اما نمیشد

    الان متوجه شدم چرا نمیشد من ادامه کتاب رو بخونم

    زمان دریافت آگاهیاش با جلسه سوم دوره عشق و مودت بود

    دقیقا مثال مادر و فرزند رو که استاد میگفت رو نوشته بود

    اونجا بود که تو کلانتری فقط متحیر بودم از این همه هم زمانی

    خدایا شکرت

    حالا یه چیز خیلی شگفت تر

    پلیسی که کارامو انجام میداد انقدر راحت و مودب و با احترام کارامو انجام داد که کلی کیف میکردم

    انقدر زیبا ،انقدر با احترام صحبت میکرد که من کیف میکردم و میدونم که همه اش کار خدای من بوده ،همه اش هماهنگی ذهنم با روحم بوده که این همه احترام میدیدم

    ازم پرسید فامیلیت چیه

    گفتم مزرعه لی

    گفت یعنی چی

    گفتم ما فامیل بروسلی هستیم لی

    خندید گفتم لی یعنی دارا بودن و به ترکی یعنی مزرعه دار

    چقدر جالب بود من همیشه از پلیسا میترسیدم اما با یه پلیس اولین بار بود بدون هیچ ترسی صحبت میکردم

    باورام داشت تغییر میکرد و دارم یاد میگیرم که هماهنگی بین ذهن و روحم رو یاد بگیرم که نشونه هاشو میدیدم

    خدایا شکرت

    نمیدونم چجوری این همه محبتت رو سپاسگزاری کنم

    وقتی کارم انجام شد و آدرس روی میز بود

    یهویی من صبح رو یادم اومد ،وای خدایا ، من اون تصویر رو داشتم تو واقعیت میدیدم

    آدرس اون دو نفری که تابلومو پاره کرده بودن ،رو به روم بود ، روی میز

    و من دو تا دستامو محکم مشت کردم و ذوق کردم و گفتم خدایا شکرت من اینو صبح دیدم

    من این صحنه رو دیدم

    این دومین بار بود ،نه صبر کن ،من این صحنه رو تا بیام برسم تجریش بارها دیدمش

    بارها ذوق کردنمو احساس کردم در لحظه پایانی ،که آدرس رو میزه و من دارم میبینمش

    بارها شکر کردم

    ولی تو دنیای واقعی اولین باره

    و من بی نهایت حس خوب داشتم از اینکه تمرین ستاره قطبی داره جواب میده

    خدایا شکرت

    همه اش میخندیدم ،برگشتم به چند نفر نگاه کنم دیدم خرما و شیرینی گذاشتن

    صبحانه نخورده بودم رفتم بردارم ، از کیفم نایلون برداشتم چند تا خرما برداشتم و دو تا شیرینی که به خواهر زاده ام ببرم

    چون خودم چند هفته شده که شیرینی و شکر رو حذف کردم

    و سعی میکنم تا جایی که میتونم نخورم

    وقتی برگشتم بهم گفت برو کپی بگیر از این برگه ها

    وقتی رسیدم جلو پنجره ای که کپی میگرفتن

    چشمم افتاد به یه نوشته

    نوشته بود 9 ماه مانده

    و تاریخ نوشته بود

    تاریخی که نوشته بود توجهمو جلب نکرد اما نوشته 9 ماه مانده توجهمو جلب کرد

    پرسیدم 9 ماه تا چی مونده خدا؟؟؟

    سریع شمردم از تاریخ 12 گفتم بهمن میشه یک ماه و از بهمن شماردم

    ،بهمن اسفند،فروردین،اردیبهشت،خرداد،تیر،مرداد،شهریو،،مهر

    12 مهر

    تا 12 مهر چی قراره رخ بده

    تعجب کردم

    مهر؟؟؟؟!!!

    مهر چی هدیه دااری برای من ، خدا ؟؟؟؟

    یه حس خوبی داشتم

    با اینکه نمیدونم چیه اما میدونم که خیر هست هرچی که باشه

    چون مهر ماه برای من ، یادآور روزی بود که خواسته عشق سبب شد سال 1401، مهر ماه شروع به تغییر کردم

    یادآور روزی بود که یه سال بعدش 1402 ،هفتم مهر ماه من در این سایت پر از آگاهی شروع کردم هر روز گوش دادم به فایلای استاد عباس منش

    چی قرار بود رخ بده ،حس میکنم خدا یه شگفتانه و هدیه قراره بهم بده

    هرچی خیر هست و از خدا به من برسه من به خیرش محتاجم

    خوشحال شدم و گفتم میدونم همه چیز به نفع منه ،همه کارهامو انجام میدی به هموار ترین شکل ممکن

    و سپاسگزاری کردم

    وقتی همه کارام انجام شد پاکتی بهم داد تا ببرم دادسرا تحویل بدم و منتظر باشم تا ابلاغیه بیاد

    تشکر کردم و گفت الان که میری کارات حل شد شیرینی میاریا؟ خندیدم گفت شیرینی بیار گفتم چشم شیرینی میارم

    بعد از خرماها برداشتم و خوردم و رفتم

    چقدر ترس های من تبدیل به شجاعت شده

    خدایا شکرت

    من قبلا تا پلیس میدیدم شدیدا دست و پام میلزید و تپش قلب میگرفتم ،چون بچه که بودم یه جریانی تو مسافرت رخ داده بود که خواهرم گل میچید میداد نگه میداشتم پلیس اومد گفت چرا چیدی …. از اون موقع ترس داشتم از پلیسا

    اما به لطف خدا من دیگه هیچ ترسی از پلیسا ندارم

    این روزا هم که خیلی آروم تر شدم

    وقتی راه افتادم و اومدم بیرون کلانتری ،بلند گفتم ربّ من سپاسگزارم

    عمیقا داشتم میخندیدم و تو بهشتی که پر بود از درختای زیبا ،قدم برمیداشتم و قدم به قدم خدا با عدد 74 تو پلاک ماشینا و جاهای دیگه بهم نشونه میدادکه طیبه کنارتم

    طیبه مراقبتم

    طیبه عشق دلم دوستت دارم

    طیبه هواتو دارم

    طیبه عشق و حال کن و لذت ببر از مسیر

    تا خود مترو پیاده رفتم و لذت میبردم و مثل دیوونه ها میخندیدم و صحبت میکردم

    چقدر خوشحالم که حتی دیگه توجهی به مردم ندارم که یه وقت خنده منو ببینن بگن دیوونه هست

    طیبه دو سال پیش کجا و طیبه الان کجا

    هرچی پیش میرم دیگه طیبه دو سال پیشو نمیشناسم

    من دیوونه خدایی شدم که داره هر لحظه برای من برای عشقش دلبری میکنه

    وقتی رفتم و رسیدم خونه

    رفتم نون باگت و همبرگر گوشت گرفتم آوردم با عشق برای خودم درست کردم و خوردم

    چقدر لذت بخش بود

    جدیدا سعی دارم وقتی غذا هم میخورم تمرکز بذارم فقط روی غذا خوردن و گلبول های سفیدم و کد های سلامتی که دارن میرن گلبول های سفیدمو بغل کنن و یه انفجار عظیم نور عشقِ خدا به کل بدن ارسال بشه و سلامتی کد بندی بشه

    چقدر قشنگ میبینم این حس عشق کد سلامتی و گلبول های سفیدمو

    حتی رقص و عشق و حال و بالا پایین پریدناشونم میبینم که از شدت عشق لپای گلبولای سفید قرمز و صورتی شدن

    وای چقدر میخندنن

    از این میگم میخمدن که من دارم الان میخندم

    چون حاصل عشقی که دریافت کردن و دارن میخندن ،انقدر عظیم بوده که سبب لبخند عمیق همین لحظه من شده

    پس تجسم ها به سرعت داره رخ میده

    و کد های سلامتی کد بندی میشن به سرعت نور ربّ من

    خدایا شکرت

    بعد از ظهرخواهرم بعد از هفته ها اومد خونه مون

    نمیخواست بیاد داخل ،گفتم بیاین یکم بشینین میرین

    همین که اومدن سریع از یخچال همبرگرارو برداشتم و سه تاشو کنار گذاشتم که بهشون بدم

    اولش نجوای ذهنم گفت بهشون نده گرفتی خوردی این چند تا رو نگه دار بعدا میخوری

    اما گفتم نه ذهن من ساکت باش من دوست دارم سه تاشو بدم به خواهرم و خواهر زاده ام

    عجیب تر اینکه رفتار خواهرم جالب تر شده بود و همچنین رفتار خودم

    از وقتی دوره عشق و مودت رو خریدم و تا جلسه سه گوش دادم رفتار برادرم که فردای اون روز به کل تغییر کرد

    خواهرمو ندیده بودم ،تو فکرم این بود که من چون با خواهرم هیچ وقت جوردر نمیومدم میخواستم رفتار خواهرمو ببینم

    و امروز که دیدمشون ، نمیدونم همه اش آرامش ازش میگرفتم ،یه حس خاصی بود و خوشحال بودم که داره جواب میده تمرینات دوره عشق و مودت

    و من تمرین کردم که مثل خدا باشم اینکه هماهنگ باشم با روحم تا خود به خود همه چی رخ بده

    من چقدر عاشق این جمله شدم

    وقتی میگم حس آرامش عجیبی بهم میده

    و میخندم

    خدایا شکرت

    امروز من بی نهایت پر بود از ربّ ماچ ماچی من در لحظات زندگیم

    باهم قدم زدیم

    باهم حرفای عاشقانه زدیم

    بهم گفت دوستت دارم

    من گفتم عشق دلم ربّ ماچ ماچی من منم دویتت دارم

    بهم گفت کاراتو به ساده ترین ،به هموار ترین شکل انجام میدم به تکرار باورات ادامه بده و نشونه هاش رو هرلحظه ببین

    باهم خندیدم و لذت بردیم

    منو تو نور عظیمش با عشق بغل کرد و روی شونه هاش نشوند

    و کلی زیبایی های دیگه

    که امروز لذت بخش ترین روزم در این بهشت خدا بود

    بهشت چه جای قشنگیه

    همیشه فکر میکردم بهشت یه جاییه که هیچ وقت نمیتونم ببینمش

    اما من دیگه چند وقته دارم هر روز تو بهشت خدا قدم برمیدارم

    بهشتی که پر از انسان های خوب و مودب هستن و با احترام

    بهشتی که پر از پرنده های باحاله و حیوانات زیبا

    بهشتی که پر از حس خوب و عشقه

    بهشتی که حتی آب و هواشم انقدر ملایم هست که دیگه تو سردترین روز ها هم سوز هوارو حس نمیکنم

    حتی اتاقمم هوای بهشتی پیدا کرده

    من تا زمستون و پاییز پارسال

    از مهر ماه تا اسفند ماه کنار پنجره اتاقم کلی بالش و چیزای پشمی میذاشتم که سرما به اتاقم نیاد

    چون خونه مون شرقی غریبه ،اتاقم ، تابستونا شدیدا گرم میشه و زمستونا شدیدا سرد

    امسال به طرز شگفت انگیزی من فقط با یه پتوی مسافرتی شبا میخوابم و گاهی اوقات پتوی پشم گوسفند رو میکشم روم

    چند روزیه که در تعجبم با اینکه از کنار دیوار باد سردی میاد اما هیچ اثری روی بدنم نداره

    وقتی ریز تر شدم و به دلیلش فکر کردم

    دیدم آره یه دلیل داره

    وقتی من تجسم میکنم و چشمامو قبل خواب میبندم و میبینم خدا بی نهایت دستان عظیمش رو میاره کنار تخت خوابم تا من رو ببره روی شونه هاش بنشونه و حتی شبا من تجسم میکنم و قشنگ میبینم که روی شونه هتی پر نور خدا جامو میندازم و رو نور نرم و گرمش میخوابم و انقدر گرمه که پر از عشقه

    و من بدون پتو رو شونه هاش تا صبح میخوابم

    من این تجسم رو از روزی که تمرین ستاره قطبی رو شروع کردم انجام میدم

    جوری شده که با چشمای بازم میتونم ببینم

    به قدری واضح میبینمش که وقتی تجسم میکنم اصلا حواسم به دمای بیرون نیست

    وای خدای من

    تو چقدر خوبی ربّ من

    من که اصلا تو اتاقم نیستم که بخوام سردم بشه

    الان که دارم مینویسم عمیقا گریه میکنم

    و عمیقا گرمای خاصی تو قلبم حس میکنم

    خدای شکرت

    من هر شب رو شونه های خدام

    من تو این جهان هستی نیستم که از دیوار کنار تختم و از پنجره سرما رو حس کنم

    خدایا شکرت

    هر روزی که میگذره بهشت رو دارم بیشتر حس میکنم

    خدایا شکرت

    که امروز انسان هایی شدی برای من ، که به من در همواری کارهام از طرف تو کمک کردن و دستی بشن از دستان تو

    سپاسگزارم از اینکه به راحتی آدرس رو روی میز گذاشتی

    سپاسگزارم از اینکه انقدر برای تو ارزشمندم که داری هر لحظه هدایتم میکنی ، انقدر ریز هدایتم میکنی که کمکم میکنی تا دریافت کنم و شاخکام تیز باشه

    و بی نهایت سپاسگزارم به خاطر همه چی

    به خاطر این اشک مر از عشقی که از سر شوق عشق و لبخند حاری میشه و لبخند رضایت به لب دارم

    شکرت

    تو بی نهایت بی نظیری ربّ من

    بی نهایت شکرت بی نهایت سپاسگزارم از بی نهایت عشق بودنت ربّ من

    ماچ به کله نورانیت

    ماچ به نور عظیمت

    ماچ به بزرگی و عظمتت

    ماچ به قدرتمندی و تنها ربّ ماچ ماچی خودم

    خیلی دوستت دارم خیلی میخوامت

    مرسی که هستی و قلبمو آروم میکنی

    برای تک تکتون ،برای استاد عزیز و مریم جان شایسته ،برای همکارانتون الهی که نور خدا به شکل ،ثروت و نعمت و فراوانی و عشق و شادی و سلامتی و آرامش در زندگیتون جاری باشه

    خدایا شکرت

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      محمدرضا روحی گفته:
      مدت عضویت: 1329 روز

      به نام هدایت الله

      سلام خدمت خواهر عزیزم طیبه دوست ارزشمند وتوحیدی و فعال سایت

      از شما سپاسگزارم بابت کامنت خوبی که نوشتی چقدر لذت بردم از این درک وآگاهی خوبت وخیلی ساده وروان انرژی خوبت رو من از نوشتن شما می‌توانم حس کنم ولذت ببرم

      آنقدر خوب بودی دختر که کامنت خوبی برای رد پا برای خودت به جا گذاشتی بهت تبریک میگم چقدر قانون رو خوب درک کردی و خوب اجرا می‌کنی کامنت شما عالی پر قدرت باتجربه های خوب پر انرژی وفوق العاده است دوستان خوب وثابت قدم مثل شما در این سایت الهی نعمتی هستند که ما در هر لحظه احساس مون رو خوب و چیزهای زیادی میتوانیم از شما یاد بگیرم امیدوارم همیشه مثل ستاره های آسمان بدرخشی ونتایج خوبی را دریافت کنیدو ما هم لذت ببریم از نتایج خوبت

      در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 922 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان خدایا به من امروز رزق و روزی عطا کن که تنها تو روزی دهنده هستی و لا غیر

    سلام به استاد مهربان و سخاوتمندم

    سلام مریم جانم بی نهایت تشکر میکنم از شما که به ما در رشد و پیشرفتمون کمک میکنین ممنونم

    زندگی آگاهانه یعنی هر کاریتو طبق قانون انجام بده شکر خدا در بیشتر کارهام با قانون خداوند جلو میرم ودر بعضی از زمینه ها رشد داشتم اما هنوز در کسب و کارم که پوشاک زنانه است هنوز سو سو میزنم

    مشکله من ترمزها و باورهای کمبوده و امروز از خداوند خواستم گفتم تو به من نشانه یا ایده ای بده کمکم کن تا درآمدم بالا ببرم

    امروز متوجه شدم باید از قانون رهایی استفاده کنم و همه چیز رو به خودش بسپارم و شریک بشم با خدا

    دفترمو برداشتم و نوشتمو و نوشتم

    و عجز و ناتوانی و تسلیم بودنمو بهش گفتم و نوشتم خدایا من دیگه نمیتونم تو خودت مثل روزهای قبل برام مشتری باش از من کاری بر نمیاد من فقط بیشتر تلاش میکنم روی خودم کار کنم بقیه کارها تو انجام بده تو قدرته مطلقی کاری بکن مشتریهای زیادی منو پیدا کنن

    بعد با راحتی و امید بیشتر اومدم تو مغازه و الان نشستم دارم برای شما عزیزان کامنت مینویسم خدایا همه چیز تویی من هیچم در برابرت

    قانون خداوند خیلی ساده ست به شرطی که اجراو عملیش کنی در زندگی

    امدوز اینجا و پیش همه شما عزیزانم تعهد میدهم بیشتر روی باورها و پیدا کردن ترمزها کار کنم و تمرین حل کنم

    خدایا ممنونتم شکرت

    استاد ممنونم سپاسگزارتم بابت این فایلهای گام به گام ذهن مربم جان ممنونتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    اعظم برزگری گفته:
    مدت عضویت: 1424 روز

    به نام خدا

    سلامت خدمت همگی…

    کنترل ذهن یا همون تقوا!

    به میزانی که هر روز بتونیم در مواجه با تضادها و ناخواسته های زندگی،در احساس کمتری نسبت به دیروز بمونیم یعنی تونستیم بهتر عمل کنیم!

    وقتی قبلا چیزی می شکست زمان زیادی طول میکشید تا جمع کردن اون و هر چقدر زمان میبرد غرولند و احساس بد من دوام داشت حتی روز های بعد از اون هم هر وقت یادم می افتاد دوباره احساسم بد میشد اما دیروز که دخترم دره یخچال رو باز کرد و ظرف شیشه ایی خرما همگی رو سرامیک افتاد و شکست مات بصورتم نگاه کرد و منتظر دعوا بود که گفتم عیبی نداره!

    طفلکی منتظر دعوا بود ولی گفتم برو دستمال بیار جمع کنیم!

    همزمان که جمع میکردیم یواشکی به صورتم نگاه میکرد فکر میکرد یه دفعه منفجر میشم ولی گفتم چیزی نیست و حتی خندیدم تا از اون حالت تعجب در بیاد ولی تو دلم به خودم آفرین گفتم که اگر قبل از این آموزه ها بود چه بلوایی میوفتاد!

    کنترل ذهن،یعنی بتونی کمتر در احساس بد بمونی و حتی زاویه ی دیدت رو نسبت به اون موضوع به ظاهر بد اونطوری تغییر بدی که حتی نتیجه برات بهتر بشه!

    و هر چقدر بتونیم اینکار رو بهتر انجام بدیم باعث میشه از نظره سلامتی در بهترین حالت باشیم چون ذهن رو درگیر نکردیم و زود اون مساله رو رها کردیم و چقدر خوبه مداومت و تکرار این تمرین که ما رو در این مدار،بزرگتر میکنه!

    قوانین خداوند بر اساس سادگی و آسونی هست!

    هیچ پرنده ای برای پرواز زجر نمیکشه،برای خوابیدن،برای غذا پیدا کردن!

    چون اصله قانون بر پایه ی سادگی و آسونی هست و ما با استدلال های ذهنمون،مسیر رو برای خودمون سخت تر میکنیم!

    پس هر وقت هر جایی دیدیم کارها به سختی و با زجر پیش میرن یعنی چوب لای چرخ های جهان گذاشتیم و خودمون با ذهن و افکارمون،جلوی ورود راحت نعمت ها رو گرفتیم!

    همون طوری که خداوند در قرآن گفته:

    گرامی ترین شما نزده خداوند باتقواترین شماست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: