live | تشخیص اصل از فرع درباره نتایج

در این فایل، سوال اساسی زیر مطرح شده است:

“چه عواملی نتایج یک کسب و کار را متفاوت می‌کند؟ چه عواملی سبب می‌شود‌، فردی مثل استاد عباس‌منش با اینکه آنچه را که متخصصین‌ علم بازاریابی مهم می‌دانند، انجام نمی‌دهد‌ اما در کسب و کار خود به موفقیت‌هایی دست می‌یابد که سایر کسب و کارهای آن حوزه، با وجود اجرای فرامین متخصصین بازاریابی، دست نیافته‌اند؟”

«تفاوت قائل شدن میان اصل و فرع» درباره عوامل موفقیت یک کسب و کار، هدف اصلی این فایل است. اما تمامی جزئیات درباره عوامل اساسی موفقیت پایدار در کسب و کار، به صورت مفصل در دوره روانشناسی ثروت 3 توضیح داده شده است.

دوره روانشناسی ثروت 3، استاد خبره ایست برای ایجاد “توانایی تشخیص اصل از فرع”، در ذهن مدیر یک کسب و کار. جلسات اولیه این دوره – در قدم اول – به دانشجو “مدیریت ذهن” را می آموزد. زیرا تا زمانی که فرد از عهده مدیریت ذهن خود برنیاید، محال است از عهده مدیریت کسب و کار خود برآید. روانشناسی ثروت 3، مدیریت ذهن را از ریشه یعنی “ساختن باورهای توحیدی” شروع می کند. زیرا “توحید”، تنها راهکار برای مدیریت ترس ها و نگرانی های توهمی است که ذهن همواره از طریق آنها وارد عرصه می شود.

ریشه موفقیت پایدار برای یک کسب و کار، در باورهای توحیدی صاحب آن کسب و کار است. باورهایی که تمرکز فرد را به جای حساب کردن روی عقل انسانی، به پیروی از هدایت های الهی معطوف می کند.

ذهن ما اکثرا درباره پیروی از هدایت های درونی، مقاومت های بسیاری دارد زیرا ما آموزش دیده ایم تا روی عقل مان حساب کنیم، روی علمی حساب کنیم که حاصل درک به اصلاح از ما بهتران درباره شیوه به موفقیت رسیدن است. ضمن اینکه اساس این درک، بر تاثیر عوامل بیرونی (شرک)، بنا شده است و نیروی هدایتگر درونی ما را غیر فعال می کند. در نتیجه وقتی برایمان واضح می شود که می خواهیم کسب و کار شخصی خود را راه اندازی کنیم یا رشد دهیم، ذهن لیستی از موانع، مسائل احتمالی، ” به اندازه کافی خوب نبودن ها ” و شک و تردید ها را پیش روی ما قرار می دهد و تمام انگیزه و اشتیاق درونی ما را می بلعد زیرا فرد مهم ترین عامل، یعنی نیروی هدایت را از معادله خارج کرده و فقط روی عقل انسانی حساب باز کرده است.

به همین دلیل، روانشناسی ثروت 3، بازسازی کسب و کار را از پاکسازی ذهن صاحب کسب و کار از شرک شروع می کند. جلسات این دوره – قدم به قدم – همکاری کردن با انرژی خلق کننده و هدایت کننده ای را یاد می دهد که خداوند نامیده ایم:

نیرویی که درون ماست، از همه چیز آگاه است، همواره همراه ماست، همه ایده ها و راهکارها را دارد، جواب تمام سوالات را دارد، در حل مسائل به ما کمک می کند، هدایت ما را وظیفه خود دانسته است، برگی بدون اذن او از درخت نمی افتد و عاشقانه می خواهد به ما کمک کند تا در مسیر خواسته های خود حرکت کنیم و از طریق تحقق خواسته های خود، دستی باشیم برای گسترش جهان.

مهمترین بخش از آگاهی های دوره روانشناسی ثروت 3، مامور ساختن این باور مرجع است که شما به عنوان مدیر یا صاحب یک کسب و کار، باید در ذهن خود بسازید. سپس سایر عوامل، روی این فونداسیون قرار داده می شود.

  • به اندازه ای که مدیر کسب و کار، جمله به جمله آگاهی های جلسات این دوره را مثل وحی منزل جدی می گیرد و در رفتارها و عملکرد خود لحاظ می کند، به همان اندازه نیز:
  • نگرانی هایش درباره مسائل کسب و کار مثل بازیابی، مشتری مداری، تولید، مجوز و … حذف می شود؛
  • به همان اندازه به آرامش ذهنی می رسد و به اندازه این آرامش ذهنی، الهامات خداوند را درباره “چگونگی”، دریافت می کند؛
  • به همان اندازه جواب سوالاتی را دریافت می کند که الان جوابی برایشان ندارد؛
  • به همان اندازه ایمان فعالی دارد که بدون نیاز به “دانستن همه چیز” یا “بی عیب و نقص بودن”، با امکاناتی که در همین لحظه دارد کار را شروع می کند.
  • به همان اندازه، به تعویق انداختن، برایش معنایی ندارد چون به خاطر این جنس از ایمان، تمام قدم ها در طی مسیر یکی پس از دیگری به او گفته می شود و نیازهایش در لحظه پاسخ داده می شود.

تمام کارآفرین هایی که در کسب و کار خود به موفقیت پایدار رسیده اند، چنین الگویی از عملکرد را دارند که عملکرد توحیدی نام دارد. عملکردی که عوامل بیرونی را بی تاثیر می داند و راه الهامات قلب را می رود.

وقتی ذهن خود را از اطلاعات محدود کننده خالی می کنی و پای آگاهی های دوره روانشناسی ثروت 3 می نشینی، آن آگاهی ها بخش خلاق و خداگونه وجود شما را فعال می کند و با چنین سوالاتی ایمان شما را به چالش می کشد که:

  • چرا از اینکه جواب تمام سوالات را درباره کسب و کار خود نمی دانی، ترسیده ای و کار را شروع نمی کنی؟
  • چرا روی حرفها و وعده های متخصصان حساب می کنی اما روی وعده نیرویی که جهان را هدایت می کند، حساب نمی کنی؟
  • چرا با وجود این نیروی هدایتگر درونی، هدایت کسب و کار خود را به او نمی سپاری؟
  • چرا به جای انتظار و سکون برای وقت مناسب، همین حالا این نیروی هدایتگر را فعال نمی کنی؟
  • چرا به این نیرو توکل نمی کنی و با همین امکانات، قدم اول را بر نمی داری؟

روانشناسی ثروت 3، با هدف ایجاد کسب و کاری با موفقیت های پایدار، به ما یاد می دهد تا درباره عوامل موفقیت کسب و کار، به دنبال تفاوت قائل شدن بین اصل و فرع باشیم. در دنیایی که در هر لحظه، هر فردی ایده ای درباره عوامل موفقیت منتشر می کند، باید از خود بپرسیم: ” اصل اساسی موفقیت یک کسب و کار چیست؟

روانشناسی ثروت 3، فقط و فقط بر درک و اجرای این اصل، متمرکز است. به همین دلیل در بازار مکاره امروز، هر روز یک تکنیک و شگرد جدید برای فروش ابداع می شود و خیلی زود هم محو می شود. اما آموزه های روانشناسی ثروت 3، از زمان تولید تا الان، فقط بر همان اصل اساسی یعنی قانون بدون تغییر خداوند استوار است و تا کنون کسب و کارهای افراد زیادی را متحول کرده که این آگاهی ها را عملی کرده اند.

مهم ترین بخش از آموزه های دوره روانشناسی ثروت 3، فعال کردن نیروی هدایتگر درونی است. تمرینات و آگاهی های دوره روانشناسی ثروت 3، باورهایی را در ذهن دانشجو می سازد که این نیرو را فعال می کند. سپس در ادامه جلسات، دانشجو یاد می گیرد که چگونه به وسیله “سوالات مناسب”، به این نیرو قدرت خلق کنندگی بدهی. سوالات هدایتگری که به شما می گوید:

“سمت شما”، در این قدم چیست؛ سمت خداوند چیست؛ چه کارهایی را باید انجام دهی؛ چه کارهایی را نباید انجام دهی؛ چه قدم هایی را شما باید برداری تا خداوند قدم های بعدی را برایت بردارد؛ چه جنس از توجه را باید فعال نگه داری و از توجه به چه چیزهایی باید اعراض کنی تا این نیرو همچنان فعال بماند. آموزه های دوره روانشناسی ثروت 3 مشاور دانایی است که به شما یاد می دهد تا ذهن خود را مثل یک هوش مصنوعی بر اساس باورهای توحیدی، تربیت کنی.

به اندازه ای که به آموزه ها و تمرینات این دوره عمل می کنی، نیروی هدایتگری را در وجود خود فعال نگه میداری که:

  • در هر لحظه، قدم بعدی را به شما می گوید؛
  • درباره مسائل شما، سر راست ترین جواب را پیش روی شما میگذارد؛
  • ایده های سازنده را به سمت مغز شما هدایت می کند؛
  • آدمها مورد نیاز را به سمت شما هدایت می کند؛
  • راهکارها را به سمت شما هدایت می کند؛
  • شما را با فرصت های شگفت انگیز روبرو می کند و همزمانی های شگفت انگیز را برایت ایجاد می کند.

مدیریت کسب و کار، با وجود باور به این نیروی هدایتگر و فعال نگه داشتن او، بی نهایت آسان است. چون انرژی خداوند در تمام جزئیات کسب و کار شما جاری می شود و کارها را انجام می دهد. به گونه ای که همه متعجب می شوند از اینکه چرا شما در زمان مناسب در مکان مناسب هستی؟! اما خودت می دانی که دلیل این همزمان، شراکت با خداوند است. “توحید” یعنی شراکت با خداوند؛ حساب کردن روی این نیرو؛ اعتماد به هدایت های این نیرو و لبیک گفتن به الهامات این نیرو؛

لازم است تمام جلسات دوره روانشناسی ثروت 3 را بارها گوش داده شود، تمرینات با تمرکز بالا انجام شود، آگاهی ها به اندازه کافی تکرار شود تا مغز “توحید و چگونگی اجرای آن در عمل”، درک شود.

اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره روانشناسی ثروت 3


برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری live | تشخیص اصل از فرع درباره نتایج
    79MB
    17 دقیقه
  • فایل صوتی live | تشخیص اصل از فرع درباره نتایج
    16MB
    17 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

4232 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «Aida» در این صفحه: 5
  1. -
    Aida گفته:
    مدت عضویت: 3232 روز

    سلام به استاد عزیزم و همه دوستای نازنینم

    اصلا این سوالو دیدم چشام برق زد??

    من حدود 2سال با این مساله به شدت درگیر بودم از همون اول اشنایی با قوانین تا چند ماه پیش.

    منم این سوال رو توی عقل کل پرسیده بودم ی سال پیش ک : توضیحات روان شناسی ثروت 3 تمام مرزهای ذهن منو نسبت ب کسب و کار جابجا کرده. خخخخ،

    من بعداز 2سال درگیری ب جوابش رسیدم. و با تجربه خودم دوست دارم کامل توضیحش میدم.

    تا قبل از اشنایی با قانون من خدای شرک بودم.

    ?فکر میکردم دانشگاه اول کشور برم خیلی پولدار میشم. رفتم دانشگاه پلی تکنیک(امیرکبیر) رشته ریاضی.

    ( البته ی چیزیو توضیح بدم که سوتفاهم پیش نیاد. کلیت تحصیل رو زیر سوال نمیبرم. از حیث باورها دارم بررسی میکنم. چه بسا خیلیا هم اومدن تو این دانشگاه و بسیار بسیار موفق شدن. ولی دلیل اصلی باورهاشون بوده. برای کسی که علاقه به علم و دانش داره دانشگاههای سطح بالا خیلیم خوبه. مث رفتن به کشورهای توسعه یافته تره)

    اون موقعا میدیدم از لیسانسم نمیتونم پول دربیارم. نه که توانایی نداشته باشما/ خدای تدریس بودم. ولی هیچ جایی منو قبول نمیکردن و البته بخاطر باورهای محدودکنندم علاقه هم نداشتم (باورها نقش خیلی مهمیو در علاقه دارن) . اصلا جای درست حسابی پیدا نمیکردم برای کار. شاگردم که اصلا انگار هیچی رو زمین نداریم. فقط ی دونه شاگرد خصوصی داشتم که 12سالش بود و ایشون قرار بود خلبان بشن. پدرشون ازم خواسته بودن که تا اون موقع کنارش باشم و کل درسای ریاضیو من بهش یاد بدم. ولی خب فرق ضلع و زاویه رو نمیتونست تشخیص بده خخخ علاقه ایم نداشت. و چون خیلی خوب میدونستم اگر کسی به درس علاقه نداشته باشه و خودش نخواد، ب زور مامان بابا و معلم خصوصی هم نمیتونه موفق بشه، دیگه ادامه ندادم.

    ?بعدش رفتم بیمه و املاک. یادمه اون موقعا تو روزنامه ها میزدن درامدهای میلیونی و فلان و بسان. سال ۸۹ینا بود. رفتم چندجا کار کردم ولی دیدم خبری نیس. با اینکه انصافا کارمم خوب بود و همه راضی بودن ولی هیچ پولی نمیدیدم! انقد ک باورهام داغون بود.

    گفتم خب پس بزار ادامه بدم ی مدرک ارشدم بگیرم.

    ? وتصمیم گرفتم کامپیوتر بخونم. اون موقع همه میگفتن تو برنامه نویسی خیلی پوله

    ی سال وقت گذاشتم برای کنکور ارشد (سال اخر لیسانسم بود، من ازهمون بدو ورود به دانشگاه دنبال کار بودم) رتبم ۱۵۵ شد و چون میخواستم حتما دانشگاه شریف یا تهران باشه و اونا ظرفیشتون فقط 20تا بود ، رتبه من نرسید به اونا. البته اینم بگم من اون موقع باوردرستی در مورد کنکور کامیپوتر نداشتم. میگفتم بابا کامیپوتریا ادمای خفنین. من که اصلا رشته لیسانسمم کامیپوتر نبوده.

    بعدش دیگه دلسرد شدم و گفتم میرم یه رشته دیگه میخونم.

    ?یادمه اون موقعا میگفتن الان سه تا رشته پولساز دنیا ایناس: MBA و حقوق و پزشکی.

    چون خیلی به حوزه مدیریتی و کسب و کار علاقه داشتم گفتم میرم MBA میخونم. و باورهای خیلی خوبیم داشتم. چون 3تا درسی که داشت یکی ریاضی بود که لیسانسم ریاضی بود، یکی GMAT ک درس هوش بود و من باور داشتم خیلی باهوشم. و یکیم زبان تافل.

    و با اینکه تعداد شرکت کننده هاش 10برابر رشته کامپیوتر بود، رتبم شد 180 . (مث این بود که تو کامیپوتر رتبم بشه 10)

    یکم ب رد پای باورها دقت کنید. تو کامپیوتر نتیجه نگرفتم چون باور نداشتم. ولی توMBA نتیجه خوبی گرفتم چون باور داشتم.

    (البته بازم بماند که بخاطر بقیه باورهای مخربم اون سال دانشگاه شریف یهو ظرفیتش از 100تا رسید به 30 تا و من باز بهش نرسیدم خخخخ)

    یعنی من رد پای باورهارو تو دوران تحصیل و دانشگاه بهتر از هرجایی دیدم ک جهان چطوری کار میکنه و شرایط رو میچینه.

    ?تو ارشد گرایشم کارافرینی بود. اما ترم اول شنیدم میگن فایننس خیلی توش پوله و گفتم خب پس میرم فایننس. بچه ها یعنی هرجا میگفتن توش پوله من با کله میدوئیدمااااااااا خخخخ . و واقعا هم وقت و انرژی میزاشتمااا. ی استادی بود نفر اول ایرانه تو فایننس، شروع کردم کلاساشو تو دانشگاه شریف رفتم، مدرک بازار سرمایمم گرفتم. ولی باز دیدم کاری ک مدنظرمه نیس و یهو دلسرد شدم

    یعنی من هرجایی میرفتم با بمب انرژی وارد میشدم و بخاطر نتیجه نگرفتن یهوووو پلاسیده میشدم و اون رشته و کار رو ول میکردم.

    الان دارم میخندما ولی اون موقعا خیلی درد داشت برام. اوضاع بد مالی در کنار کلکسیونی از بیماریها.

    هرچیم تلاش میکردم و زحمت میکشدم انگار دارم رو تردمیل میدوئم.

    ?بعدش دیگه گفتم برم سمت مارکتینگ. بچه ها پشتکارو دارین دیگه ؟ خخخخ

    یعنی به مدت ۱۰ سال انواع و اقسام رشته ها رو خوندم مدرک گرفتم. تو حوزه های مختلف وارد کار شدم دیدم خبری نیس.

    خب وقتی وارد مارکتینگ شدم با استاد و قوانین اشنا شدم.

    چون یکم باورهام خوب شده بود برای اولین بار ی کار خوب تو حوزه فین تک تو یکی از شرکتای خوب ایران پیدا کردم. اما وقتی رفتم سرکار میومدم از چیزایی ک خوندم استفاده کنم میدیدم با قوانین مخالفه. ی جوری خلاصه سعی میکردم قانون رو رعایت کنم.

    بعدش ک دیگه تصمیم گرفته تو حوزه مارکتینگ خیلی دیپ بشم و رو ی موضوع خاصی تمرکز کنم ک بازم اون زمان یعنی همین 2سال پیش تازه بحث دیجیتال مارکتینگ باب شده بود و همه میگفتن الان پول تو دیجیتال مارکتینگه. البته منم واقعا علاقه داشتم. از کار قبلیم استعفا دادم و شروع کردم ب یادگیری دیجیتال مارکتینگ. هرچی من بیشتر میخوندم تضادهام بزرگتر و بزرگتر میشد.

    من نزدیک 40تا شرکت رفتم. گاهی در حد مصاحبه بود. گاهی در حد ی هفته کار کردن و گاهیم چند ماه.

    اما هرچی قانون رو بیشتر و بیشتر یاد میگرفتم ی شکاف عظیمی در ذهن من میشد. حس میکردم 2نفرم.

    یا باید همه اونچه که تاحالا یادگرفته بودم رو میزاشتم کنار و به قانون عمل میکردم. یا بیخیال قانون میشدم و میچسبیدم به چیزی که چند سال براش خیلی زحمت کشیده بودم. من قبلا ی جایی نوشتم که تو این مدتی که با قانون بودم جز معدود کسایی هستم ک به تضادهای بزرگی برخوردم.

    همیشه غصه داشتم میگفتم اگر منم مث بقیه ی رشته یا کاری داشتم ک اینجوری با قانون در تضاد نبود خب خیلی راحت بود برام و تا الان درامدم خیلی رشد کرده بود. اما همش میدیم دارم درجا میزنم. واقعا تصمیم گیری سخت بود. هی ازین شرکت میرفتم به اون شرکت. همش تضاد. میدیدم علمی ک دارم ی چیزی میگه قانونی ک یاد گرفتم ی چیز دیگه

    و ی جایی تصمیم گرفتم بشینم خوب فکر کنم ، بررسی کنم و ب ی جمع بندی و تصمیم درستی برسم. که شروع کردم ب مطالعه بیشتر و نوشتن. و وقتی مینوشتم ذهنم بهتر کار میکرد. انگار بهترمیتونست مسائل رو ببینه و تشخیص بده چی درسته چی غلطه. و من تصمیم گرفتم به قانون پایند باشم و هرچی که تاحالا یاد گرفتم رو بریزم دور. چون 10سال بهم نتیجه نداده بود، چقدر میخواستم هزینه بدم؟ تا کجا میخواستم سوخت بدم؟ تاکجا میخواستم بدوام و هربار دست از پا درازتر ی گوشه کز کنم؟ تا کجا میخواستم زندگی نکنم؟ و هیچی از ارامش و شادی نفهمم؟!! قانونی ک داشتم ازش استفاده میکردم نتیجه شو ب وضوح توی زندگیم میدیدم. تو ارامشم تو شادیم تو سلامتیم. تو ثروتی ک هر روز بیشتر میشد. و همه چیو بوسیدم گذاشتم کنار. تا حدیکه من دیگه دنبال مدرک ارشدمم نرفتم. با اینکه همه درسامو پاس کرده بودم و فقط پایان نامم مونده بود کلا بیخیالش شدم! یعنی اینجوری ایمان اوردم..

    تجربه تمام این سالهای من، اینهمه رشته های عالی و تحصیلات و دانشگاههای تاپ و کارای به اصطلاح پولساز، بهم ثابت کرد که موفقیت مالی نه به رشته و دانشگاهه، نه به کاره. و نه به هوش و استعداده. ب هیچی نیس. فقط ب باوره.

    من حرفای استاد رو دونه ب دونه تجربه کردم و ازشون عبور کردم.

    شاید برای کسی که از دور داره ی چیزیو میشنوه ، درک کردنش اسون نباشه چه برسه بهش ایمان بیاره.

    اما خب من بخاطر تجربیاتم خیلی راحت همه چیو پذیرفتم. یعنی تو دل کار و عمل ، فهمیدم چی درسته و چی نادرسته. قانون رو دیدم و درک کردم. فهمیدم جهان چطوری کار میکنه

    یعنی بقدری از تضادهای زندگیم خوشحالم که نگووو. چون هرچی تضادهات بزرگتر باشه ایمانت هم قویتر میشه. چون تو همه چیو تجربه کردی و تو دلش بودی.

    دوست عزیزی که این سوال رو پرسیدی. خیلی سوال سخت و پیچیده ای نیس. تستش کن. یمدت هم قانون رو تست کن هم اون روشهای بازارایابی و …. بعد ببین کدوم نتیجه میده.

    من نمیدونم شما تحصیلاتتون چیه. کارتون چیه.

    اگر تازه میخواید شروع به یادگیری روشهای مارکتینگ کنید و واس همین مرددین ، من به عنوان کسی که هردوی این راها رو رفته و تو عمق این ماجرا بوده، تجربه خودم رو گفتم. ایشالا ک براتون مفید بوده باشه.

    حالا تحلیل من:

    ?رشته های مثل ریاضی، فیزیکَ، شیمی، رشته های مهندسی و علوم تجربی و پزشکی و حتی هنر و زبانهای خارجی واقعا علم هستن. یعنی با همین علوم دنیا پیشرفت کرده و به اینجا رسیده. در مورد پزشکی هم درسه سلامتی اما بالاخره تو این علم چیزایی کشف شده ک ب واسطه اون دنیا خیلی پیشرفت کرده. برای مثال یکی تصادف میکنه و خون ریزی داره. درسته ک بخاطر باورهای خودش این بلا سرش اومده ولی ب هرحال همین ابزارها میتونن جلوی خونریزیشو بگیرن و کمک کنن زودتر سلامت بشه. خب این بد نیست که. اما در مورد ادمایی که مدام بیمارن و خوب نمیشن، و هی ازین بیماری ب اون بیماری شیفت پیدا میکنن و مریضیاشون تمومی نداره داستان فرق داره

    خب حالا برگردیم به بحث اصلی

    ? در مورد رشته های مدیریتی و روان شناسی موضوع خیلی متفاوت میشه و واقعا پای باورها میاد وسط

    روان شناسی ازین جهت خوبه که توش ی سری از باورهای اشتباه ادمارو پیدا میکنن و بهش میگن. مثلا همین باور قربانی بودن . باز تا ی حدی ادما میتونن با تغیر اونها زندگیشونو تغییر بدن. البته خیلی محدود. چون قانون رو نمیگن و کسی داستان باورها و فرکانسا رو نمیدونه ، زندگیش زیاد تغییر نمیکنه. البته بماند که ی سری خزعولات هم توش هست و ادم میخونه خندش میگیره. بخصوص در مورد ازدواج و روابط عاطفی که میگن : اگ یکم خودتو بگیری طرف بیشتر دوست داره. همه روان شناسا اینو میگن. هزاران نفر هستن که خودشونو گرفتن ولی تو روابطشون بهبودی حاصل نشده. اونا خودشونو نگرفتن، اونا با خودشون در صلحن و باور لیاقت و ارزشمندی دارن و از درون ب طرف مقابلشون نیازمند و وابسته نیستن. خب این فرکانس مشخصه نتیجش چیه. اون ادمی که الکی خودشو میگیره تا طرف بیشتر دوسش داشته باشه ، ملومه از چ جایگاه فرکانسی و با چ نیتی داره اینکارو انجام میده. نتیجه اینم مشخصه.

    ?اما در مورد رشته های مدیریتی

    ?میخوام از همون کتابای مارکتینگ استفاده کنم. ی کنابی هست ب اسم استراتژی بازاراریابی نوشته او سی فرل و مایکل دی، برای انتشارات دنیای اقتصاد ک جز پرفروشهای دنیاس. خیلی کتاب خفنیه ب عقیده صاحب نظرااان این حوزه.

    ی زیرشاخه ای تو مارکتینگ هست به اسم تحقیقات بازاریابی که کلا از ریشه غلطه…

    تواین کتاب جایی نوشته که: قبل از شروع کسب و کار اول باید بری تحقیق کنی ببینی رقبا دارن چکار میکنن. محصولت اصلا خریدار داره یا نه و این توی تمام کتابهای بازاریابی هست.

    تمام کسایی که میرن تحقیقات بازاریابی میکنن 2تا مسئله رو ندید میگیرن

    اولی: نتیجه این تحقیقات همیشه صد نیست. میگن اگر بالای 60-70 بود اقدام کن. ادمی ک به این باور و ایمان شروع میکنه ایا اصلا موفق میشه؟ تصورشو بکن تو هرجایی از مسیر که به مشکل بر بخوره سریع یاد اون درصد منفی میفته و میگه اره احتمالش بود ایده جواب نده. خب نتیجه این نوع نگرش، این باور، این طرز تفکر چیه؟ خودتون قضاوت کنید.

    شما دست رو هر محصول و خدمتی بزاری ی عده میگن بابا فلان محصول و خدمت رو که بقیه هم دارن ارائه میدن! خب همین کافیه شما دلسرد بشی دیگه ادامه ندی. اتفاقی که برای استارتاپ ما افتاد تو ایران. اپلیکیشن پرداخت با موبایل داشتیم. انقدر ک فاندرا شنیده بودن مردم ایران براحتی اعتماد نمیکنن همین شکسشتون داد.

    اصلا فرض کنیم همچین چیزی واقعیت داره و بخاطر امنیت مالی مردم ایران هنوز به اون حداز فرهنگ اعتماد نرسیدن، سوال اینه : اینا چرا ب سمت این ایده هدایت شدن؟! چه چیزی هست که افرادرو به سمت ایده های مختلف هدایت میکنه؟

    حالا بماند ک ی عده بعدش اومدن و دارن همون رو خوب اجراش میکنن و نتیجه میگیرن.

    دومی. تحقیقات بازاریابی با بحث تکامل زیر سوال میره. ممکنه تو ی ایده ای رو اجرا کنی بعد از دل اون ایده بری سراغ ایده های بهتر. یعنی اون ایده خام اولیه برات ی پل بشه. حالا بخاطر اینکه مارکتینگ ریسرچت گفته جواب نمیده بیخیالش بشی؟

    داستان مارک زاکربرگ رو بخونید، فیس بوک از ی برنامه کوچولو ک برای ارتباط بین بچه های دانشگاه نوشته بود، شکل گرفت.

    اول ی برنامه نوشته بود ب اسم Coursematch برای اینکه بچه ها بتونن تو انتخاب واحد بهم کمک کنن. بعد ی سایت سرگرمی زد ب اسم فیس مش که بچه ها میتونستن اسم و عکس و ایناشونو بزارن و برای ارتباط بچه ها بود. بچه ها خیلی خوششون اومده بود. اما چون تواینترنت دانشگا اختلال ایجاد کرده بود بستنش و حتی دانشگاه بهش اخطار انضباطی هم داد. بعدش ی همکاری براش پیدا شد و ایده فیس بوک اومد .

    ببین چطوری تکاملشو تو ایده هاش و کسبو کارش طی کرد. چطوری نااامید نشد . چطوری دستای خدا براش رسید.

    تحقیقات بازاریابی هیچ وقت جواب نداده و نمیده. چون چیزی به اسم تکامل توش مطرح نمیشه!

    اونا میگن تو از همون اول باید ی ایده پدرمادردار داشته باشی. والا جواب نمیده.

    مارکتینگ هیچوقت جواب نداده و نخواهد داد. چون چیزی به اسم تکامل توش مطرح نیس.

    تنها چیزی ک علم بیزنس امروزی میدونه بحث رشد پایداره اونم در مورد درامده! یعنی تکامل رو تا هیمنجا فهمیده.

    در حالیکه برای بیزنس شما باید قدم ب قدم تکاملت رو طی کنی. تکامل توی همه چی. توی ایده هات. توی مشتریات. توی فروشت. توی درامد و….

    ?تو پیشگفتار کتاب نوشته که نقل قول مستقیم میکنم :

    ” بازاریابی ایستا نیست و کاملا داینامیک و پویاست. و همیشه در حال تغییره!! خیلیها همین استراتژیها رو از شرکتهای موفق کپی برداری میکنن ولی موفق نمیشن!! خیلیا استراتژی های موفقی اجرا میکنن ولی جواب نمیده. و برعکس خیلیا نه برنامه درستی دارن و نه خوب اجراشون میکنن. اما در نهایت میبینی موفق میشن ”

    خود نویسنده در ادامه جملات بالا میگه استراتژیهای بازاریابی ممکنه شکست بخوره بخاطر اینکه عوامل محیطی و خارجی ثابت و پایدار نیستن. بخاطر تغییر شرایط و محیط ی استراتژی میتونه تو ی بازه ای جواب بده ولی تو ی بازه دیگه جواب نده.

    این خیلی حرف داره توشااااااااااااااا.

    اینا عین جملات کتابه. خواستید برید پیشگفتارشو بخونید.

    یعنی خود نویسنده رسمااااا اعتراف کرده بود که این روشها همیشه هر جایی جواب نمیده.

    خود نویسنده تو مشاهدات و نمونه هاش به این نتیجه رسیده ولی نتونسته علت و دلایلشو بفهمه ک عامل اصلی موفقیت چی بوده و چی پشت داستان موفقیت و شکست شرکتهاس!!

    واقعا فکر کردن داره ایناااا

    ?تو بررسیهای نمونه ایش اومده اپل رو ارزیابی کرده. و ی عالمه حرف ضدونقیض گفته

    ی سری عوامل مثل اینارو ب عنوان عوامل موفقیت اپل نوشته: بازاریابی وایرال/ فرهنگ سازمانی/ وفاداری مشتری/ توزیع تک فروشی و فروشگاهاش و…

    ی سوال دارم. ایا هیچ برند دیگه ای این کارها رو انجام نمیده؟؟؟

    چه چیزی پشت این کاراست که باعث میشه همین کارا برای ی عده نتیجه بده برای ی عده نده؟

    واقعا فکر کردن میخواد!

    ?بحث تبلیغات

    بازاریابی میگه تبلیغات کن. پیام تبلیغت فلان باشه. رنگش بسان باشه. حتی میشینن فونت نوشته هاااارم ارزیابی میکنن و کلی سرش چک و چونه میزنن. من خیلی دیدم که میشینن میگن اگر فونتش فلان بود رنگش فلان بود متنش فلان بود، تاثیرش فلان میشد!! اونایی ک تو این حوزه ان حتمااا دیدن.

    ولی چطوریه که یکی مثل ایلان ماسک هیچ تبلیغی نمیکنه ولی محصولش برای 2سال بعد پیش فروووووش میشه؟؟؟ محصولی ک تولید نشده. محصولی که تبلیغی نداشته. !!

    اینا فکر کردن نداره؟

    اگر ب تبلیغاته که خیلیا تبلغیات خفنی میکنن و هزینه های سنگینیم میکنن.

    این تبلیغات خفن هم میدونید از کجا نشات میگیره؟ ازینجا که چیزی به اسم تکامل رو نمیدونن!!

    اصلاااا برید کتابای تبلیغات رو بخونید. هیچ جایی ننوشته تبلیغات علمه!! همه جا نوشتن تبلیغات ی هنره. این چیو میرسونه؟

    یعنی اقا جان این قانون نیس. این اصل نیس.این فرمول ریاضی نیس ک ی ورودی بهش بدی و ی خروجی براش دربیاد.

    البته نمیخوام بگم تبلیغات نکینااااااااااا. ادم باید شناخته بشه. به هرحال همین ایلان ماسک وقتی ی مصاحبه میکنه توی تد دات کام همین واسش تبلیغ میشه.

    تبلیغات به معنای اطلاع رسانی باید باشه که بدونن همچین محصول و همچین خدمتی هست. اما اینکه بشینی فعل و فاعل پیامتو چک کنی که بگی این باعث موفقیت میشه، اینا به حاشیه رفتنه.

    اون تبلیغی ک هی تو بوق و کرنا کنی هی بیلبورد ررزور کنی تمام اینترنت رو پرکنی، این مشکل داره.

    بعدشم اگر جایی لازم به تبلیغ باشه، ادم هدایت میشه به سمتش که برو فلانجا تبلیغ کن. یعنی تبلیغ هم اگر هست باید با هدایت صورت بگیره. ن با منطق.

    ?تو این کتاب در مورد ی شرکتی ب اسم سیگما مارکتینگ صحبت کرده. ی شرکت در حوزه تبلیغات. داستانش اینجوریه:

    ” از اول تا اخر گفته ک توهرمرحله چ ایده ای ب ذهنش رسیده و انجام داده: اول مالکش نظارت نداشته روش. فروشش کم بوده. ک خب این همون قانون تمرکزه. بعد مالکش اومده تمرکز کرده روش. ایده تقویم رومیزی ب ذهنش رسیده. ب ی نونوایی داده. اون استقبال کرده ب بقیه نونواییها داده. بعد تصمیم گرفته ب بقیه کسب و کارهام بده. میرفتن مشتری پیدا میکردن و واسشون تولید میکردن. بعد سفارشی سازی کردن. بعد دستگاهارو بیشتر کردن. بعد دیدن هزینه ها زیاده، دستگاههارو فروختن و کار تولید رو برون سپاری کردن و خودشون فقط رو فروش و بازاریابی متمرکز شدن. بعد نقل مکان کردن فلوریدا. بعد همینجوری فناوریهایی جدید اومده و دستگاههای جدید خریدن. بعد رفتن دوباره کار تولید رو خودشون انجام دادن. بعد اینترنت اومده و وب سایت زدن. بعد همینجوری دستگاهارو بیشتر کردن تو همون فلوریدا و…”

    بعد میدونید چه نتیجه گیری ای کرده؟

    گفته دلیل موفقیتش شناخت فرصتهای بازار و تغییر استراتژی همگام با آن فرصت!!!

    سوال: چطوری میشه ک ادم بتونه فرصتهای بازار رو درست شناسایی کنه و بتونه استراتژی یا راه حلهای خوبی برای اجرای اون ب ذهنش برسه؟

    غیرازینه اگر کسی باورهاش درست باشه ایده های درست هم بهش الهام میشه و راه حل/ یا همون استراتژیها بهش گفته میشه؟

    بخدااا حالا اگر شکست خورده بودن میگفت چون نقل مکان کردن و دوتیکه شد شرکت ،تمرکز از زبین رفت و بهره وری اومد پایین شکست خوردن. یا میگفت حباب دات کام اومد دیگه همه شکست میخوردن اینام شکست خوردن.???

    واقعا سواله برام. تو زمان حباب دات کام، علت شرکتایی ک شکست خوردن حباب دات کام بوده. پس چطوری اینا شکست نخوردن؟!!

    ??تو تمام بررسیهاش هرجایی شرکتی موفق شده ی عالمه دلیل پیدا کرده ک موفق شده و اگر شرکتی شکست خورده، باز ی عالمه دلیل پیدا کرده که چرا شکست خورده.

    جاااالب تر اینکه علت موفقیت یا شکست تو بعضی موارد یکسانه!!

    یعنی یعلت یکسان هم میتونه باعث شکست بشه. هم باعث موفقیت بشه .

    الان ک فکر میکنم هنگگگگگم. چطور ادمایی ک تو دنیا سکان علم رو بدستشون گرفتن اینهمه سطحی با مسائل برخورد میکنن و خودشون هم نمیتونن تشخیص بدن چی واقعا باعث موفقیت یا شکست میشه.

    خدای من چقدر واقعا رشته های بیزنس و کسب و کار و مارکتینگ بیچاره ان….

    ???در مورد بازاریابی اینترنتی و دیجیتال مارکتینگ و سئو و…

    به نظرم دنیا داره به سمتی پیش میره ک میفهمه این چیزا جواب نمیدن….

    حتی ی سری از ادمایی که میشناختم که خودشون عنوان مدیر برندینگ و تبلیغات و … رو دارن، میگفتن اره این چیزا جواب نمیده . ی راهیه بین هزاران راه دیگه

    کافیه هرکسی ی کوچولو تستش کنه خودش خیلی سریع میفهمهه چی درسته چی نادرست.

    در کل

    اون چیزی که کسبو کارهارو موفق میکنه/ اون چیزی که استاد عباس منش رو موفق کرده ، شناخت قوانین حاکم بر جهان هستیه که چطوری داره میکنه و استفاده ازون در تماااام جنبه های زندگیشون هست.

    و ایشون به چیزی که نمیبین ایمان دارن. به جهان پس پرده. ب جهان ناپیدا ک اتفاقات داره توش رقم میخوره ایمان دارن.

    در جهانِ پس پرده انرژی داره به شکلهای مختلفی تبدیل میشه و ما اون رو درجهان پیدا میبینیم.

    و ارتباط ما با این جهان ناپیدا فقط از طریق ارتعاشات و فرکانسا و باورهامونه.

    به نظرم همه چی تو بیزنس تو این کلمه ها خلاصه میشه” هدایت، فراوانی و خلق ارزشِ ارزشمند و تکامل

    =تو ب خدا وصل باش، به نیروی هدایتگر درونیت وصل باشه، اون لحظه ب لحظه هدایتت میکنه . قدم ب قدم مسیر روشن میکنه. هرچی لازم باشه رو بهت میگه. تماام راه حلها درون ما، توی شعور کیهانی هست و ما بهش دسترسی داریم. فقط باید فعالش کنیم.

    =تو محصول و خدمت ارزشمندیو ارائه بده طوریکه خودت اولین نفر باشی ک حاضر باشی واسش بها بپردازی. و جهان بهت اثبات خواهد کرد ک محصولت ارزشمنده. شرایط و اتفاقات و ادما، همه چیو طوری میچینه ک بهت اثبات کنه محصولت ارزشمنده

    جهان خودشو طوری نشون میده ک تو ببینیش. وقتی تو جهان رو به شکل فراوانی ببینی، وقتی عینک فراوانی رو چشات بزنی، خب جهان خودشو همین شکلی بهت نشون میده

    اخه دیگه چی ازین واضحتر که فیزیک کوانتوم میگه تمام ذرات عالم بینهایت شکل ب خودشون میتونن بگیرن! این یعنی چی؟ یعنی جهان بی نهایت شکل داره. یعنی جهان ب بینهایت شکل میتونه دیده بشه. و تو هرطور ببینیش همون شکلی درمیاد. اگر ب شکل فراوانی ببینیش، ب شکل فراوانی درمیاد

    وای ک چقد دنیای قشنگیه. هرچی شکرگزاری کنیم برای این قوانین ثابت بازم کمه.

    =و تکامل. چیزی که تو هیچ علم و بیزنسی ازش صحبت نمیشه.

    چیزی که نتایج استاد عباس منش رو از همه متمایز کرده تکاملشونه.

    میدونن چطوری باید تکاملشون رو طی کنن

    مهمتر از همه وقتی ب هر سطحی از موفقیت میرسن متوقف نمیشن، بازم ادامه میدن. و این قسمت مهم تکامله. تکامل صرفا به این معنی نیس که از ی نقطه کوچولو شروع کنی و هر روز رشد کنی و ی جایی متوقف بشی و بگی بسه. تکامل یعنی بی انتهایی. یعنی رشد و پیشرفت همیشگی.

    و هیمن باعث میشه که فرکانساشون روزبروز قویتر بشه و نتایج بزرگتر بشه. همین باعث میشه استیبل نشن و همواره رو به رشد باشن.

    شاید خیلیا هدفاشون ی سقفی داره… این باعث میشه وقتی داری ب هدفت نزدیک میشی اون شوروشواشتیاق اولیه رو از دست بدی. و چیزی ک در حکم سوخت ما برای حرکت هست کم بشه. واس همین همیشه باید قبل از رسیدن ب هر هدفی هدفای بزرگتری پس ذهنت باشه تا همیشه شورواشتیاق داشته باشی.

    ??در پناه فرمانروای جهانیان، فرمانروای همه جانیه زندگیتون باشید. با ارزوی ارامش و شادی و ثروت و عشق و خوشخبتی??

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 43 رای:
  2. -
    Aida گفته:
    مدت عضویت: 3232 روز

    سپاسگزارم دوست عزیز

    لطفا این قسمت رو مجددا مطالعه بفرمایید:

    البته نمیخوام بگم تبلیغات نکینااااااااااا٫ ادم باید شناخته بشه٫ به هرحال همین ایلان ماسک وقتی ی مصاحبه میکنه توی تد دات کام همین واسش تبلیغ میشه٫

    تبلیغات به معنای اطلاع رسانی باید باشه که بدونن همچین محصول و همچین خدمتی هست٫ اما اینکه بشینی فعل و فاعل پیامتو چک کنی که بگی این باعث موفقیت میشه، اینا به حاشیه رفتنه٫

    اون تبلیغی ک هی تو بوق و کرنا کنی هی بیلبورد ررزور کنی تمام اینترنت رو پرکنی، این مشکل داره٫

    بعدشم اگر جایی لازم به تبلیغ باشه، ادم هدایت میشه به سمتش که برو فلانجا تبلیغ کن٫ یعنی تبلیغ هم اگر هست باید با هدایت صورت بگیره٫ ن با منطق٫٫٫

    ایا من منکر ابزار شدم؟

    ایا من منکر از بیخ و بن تبلیغات نکردنم؟

    کاش با دقت بیشتری میخوندین کامنت منو٫٫٫

    من فقط از عوامل اصلی موفقیت و شکست صحبت کردم٫٫٫ و ریشه رو بررسی کردم

    و بازهم تاکید میکنم علوم ۲دسته هستن٫ ی سری علوم که دانش هستن و ی سری علوم ک بیشتر مدل ذهنی و متد هستن مثل روان شناسی و رشته های مدیریتی

    ساعتها و کتابهااا میتونم براتون بنویسم ٫٫

    الان بیشتر ازین وقت ندارم بنویسم و مطلب رو باز کنم٫

    موفق باشی دوست خوبم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    Aida گفته:
    مدت عضویت: 3232 روز

    بله همونی که منظور شماهست رو بیچاره خطاب کردم و با خاک یکسان کردم٫به همون دلایلی که تو کامنت نوشتم!! نیازی هست اون دلایل رو کپی پیست کنم؟

    وقتی این پاسخ رو به مسابقه نوشتم نیم ساعت بعد متصرف شدم و دکمه حذف رو زدم اما سایت حذفش نکرد٫ میدونستم این کامنت خیلی متفاوت از ۹۹ درصد کامنتهاست و حدس میزدم خیلیا موضوع رو از بیرون نمی بینن و از همون درون، ینی با همین چیرایی ک احاطه شدن قانون رو ب شکلهای مختلف میخوان توضیح بدن٫

    من خودم انتظار کامنتهای این چنینی داشتم تو این مسابقه که از دید بیزنسی و علمی هم ب مساله نگاه کنن٫ ن اینکه صرفا قانون رو بگن٫٫٫ چون برای دفاع ازهمین قانون باید از خودعلم و دانش بیزنس استفاده کرد٫ ک من ندیدم٫ و حدسم درست بود و این کامنت پرازگنج جاش اینجا نبود

    عجله نکیند٫ اجازه بدین تکاملتون طی شه بعدها کامنت منو بهتر درک میکنید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    Aida گفته:
    مدت عضویت: 3232 روز

    سلام دوست خوبم اقای بهنام

    من فرصت نکردم همه کامنتهارو بخونم. ی گذری ب تعدادی از کامنتها کردم ولی هیچکدوم منو اقناع نکرد چون منتظر پاسخهای این چنینی بودم که بطور کلی ندیدمش توی کامنتها. الان که کامنت شمارو دیدم خیلی خوشحال شدم.

    از خوندن جوابتون بسیار بسیار لذت بردم. خیلی عالی توضیح دادین و قطعا پاسخهای این چنینی که هر 2سمت قضیه رو در نظر گرفته باشن ، بهترین پاسخ ممکنه.

    خوندن اینجور کامنتها که با استدلال و منطق میتونه قانون رو اثبات کنه خیلی عالیه و جنس ایمان رو متفاوت میکنه.

    ایشالا ک بچه های بیشتری بخوننش و باورهاشونو قویتر کنن.

    بهتون خیلی تبرک میگم و با این پاسخ قطعا لایق برنده شدن بودین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    Aida گفته:
    مدت عضویت: 3232 روز

    سلام اقای صمیمی عزیز

    من ی پیامی برای خانوم شبیز نوشتم که متوجه شدم نیستن تو سایت. نمیدونن شمابه ایمیل ایشون سرمیزنید یانه… گفتم اینجا برای شماا بزارم.

    سلام خانم شخیز مهربان

    مطمئنا منو میشناسید، من از تضادهایی ک اون موقع درجریانش بودین، بیرون اومدم و خیلی خیلی رشد کردم و زیباترین درسهای ممکن رو گرفتم که هیچ استاد و محصول و دوره ای ، جز خداوند قادر نبود اونهارو به من یاد بده. بزرگترینش این بود که به خودم رسیدم و دارای خودم شدم، بگذریم….

    ی مدتی هست که بخاطر کارهای خودم، فرصت فعالیت در سایت ندارم.

    من الان ازین کامنت شما سردر آودرم. خیلی اتفاقی درعین حال ب نظرم هدایت گونه….

    من حدود ی سالونیم میشه که تا کسی تو سایت ازم سوال نکنه جوابی نمیدم. اخیرا هم که اصلا ب همون کسایی ک ازم سوال میکنن فرصت نمیکنم جوابی بنویسم…

    کامنت شمارو که خوندم ی سری حرفا اومد تو ذهنم و وقتی خواستم صفحه رو ببندم نیرویی ازم میخواست براتون بنویسم. اولش مقاومت داشتم(بخصوص چون مخاطب سوالتون خود استاد بود)…

    ولی وقتی ب جریان هدایت خودم به این سوال، نگاه کردم، احساس کردم این کاریه که خدا ازم میخواد انجام بدم. من فقط برای خدایی ک ازم خواسته مینویسم.

    ۲تا موضوع رو میخواستم بهتون بگم.

    یکی باور امتهان خداوند. به نظرم شما این ترمز رو دارین که :

    خداوند حتما میخواد شمارو امتهان کنه و شما باید نشون بدین که چقدر تسلیمش هستین و تحمل کنید تا ازین امتهان سربلند بیرون بیاید. / یا این ترمز که خدا ی سری از بنده هاش رو که خیلی دوست داره امتهان میکنه تا ببینه تحمل میکنن یا نه. اگر تحمل کنن و صبور باشن پس خیلی خدارو دوست داشتن، ماها خیلی شنیدیم ک باید ادمارو بخاطر خودشون دوست داشته باشیم ن کارایی ک واسه ما میکنن و این رو اگر ب خداهم تعمیم بدیم بجای قدرت مارو ضعیف میکنه. بجای باور قدرتمندکننده میشه ترمز/ ادمارو باید بخاطر خودشون بخوایم و دوس داشته باشیم ن کارایی ک واس ما میکنن اما جریان خدا فرق داره. چون خدا ادم نیست. خدا همه چیزه. خدایی ک ما قسمتی ازون هستیم نیازی ب امتهان ما نداره.

    درسته همچین ایه ای در قران اومده ولی من هنوز قران رو نخوندم و بعضی از چیزاشو قبول نکردم. واز خدا خواستم منو ب درست ترین راه ممکن هدایت کنه و تمام ابهاماتیم ک در مورد قران دارم براش نوشتم چون میدونم هیچکسی جز خودش نمیتونه بهم پاسخ بده.

    این تیکه اخر رو برای این گفتم ک بگم من هیچوقت این باور رو نپذیرفتم و نداشتم و ندارم ک خدا بخواد منو امتهان کنه. اگر همه چیز حاصل فرکانسای خودمه این برخلاف قوانین ثایت خداونده ک بخواد امتهان کنه. یعنی چیزی خارج از فرکانسای من رو بهم برگردونه. اگر امتهانی هست فرکانس خودمه. و امااا ازونجایی ک من خالقم پس این قدرت رو دارم این فرکانس رو تغییر بدم و ازون ب اصطلاح”امتهان” بیرون بیام. اگر بخوام فکر کنم این امتهان خداونده و تسلیم بشم و تلاشی برای تغییر فرکانسم نکنم و بگم باید صبر ایوب داشته باشم خدا درست میکنه، این ب نظرم خودش شرکه! یعنی خدا تواین مورد قدرت تغییر این فرکانسای بیماریزا رو ب من نداده.

    در هر دوحالت شرکه. چه فکر کنیم من فرکانسی نداشتم و امتهان خداست . چ فکر کنیم فرکانس خودم بوده ولی خدا داره امتهان میکنه باید صبور باشم!

    هردوش هم بر خلاف قوانین فرکانسه هم بر خلاف عدل خداوند.

    خدا چ نیازی داره مارو امتهان کنه؟ خدایی ک من و شما قسمتی ازون هستیم چه نیازی داره بخواد دوس داشتن مارو با این چیزا بسنجه؟ مث این میمونه من دستمو بزنم ناکار کنم بعد بگم دستم نباید زحمی بشه اگر منو دوس داره!! دستم باید مقاوم باشه بیمار نشه زخم نشه تا ثابت کنه منو دوست داره. در مقیاس انسان و خدا این مثال یعنی خدا ب من بیماری داده(به منی که قسمتی از خودشم) بعد منتظره من درد نکشم رنج نکشم و لبخند بزنم و بعد بگه افرین این بندم چقدر منو دوس داره.

    خداااا هر چی برای من بخواد در واقع برای خودش خواسته. خدا اگر من رو از چیزی منع کنه یعنی خودش رو ازون چیز منع کرده. خدا اگر منو بیمار کنه(با هر دلیل و هدفی ، یکیش امتهان کردن) یعنی خودشو بیمار کرده. چون خدا قسمتی از منه. چووووووون خدا چیزی خارج از من نیست که!!

    مگر خدا ب خودش اسیب میزنه؟ مگر خدا میتونه به خودش سلامتی نده؟ اگر خدا شمارو بیمار کنه یعنی خودشو کرده. اگر خدا بهتون سلامتی نده یعنی خودشو سالم نکرده.

    ی مدتیه دارم فکر میکنم ب این موضوع که بعضیا: همونجور ک قبلا قدرت رو ب عوامل بیرونی میدادن، بعد اشنایی با قانون هم این دفعه هم اومدن قدرت رو ب ی عامل بیرونی دادن اما اینبار ب چیزی به اسم خدا ک خیلی قدرتمندتر از قبل تو ذهنشون ساختن. یعنی بازم از خودشون سلب مسئولیت کردن، با توجیه قدرت دادن ب ی نیروی برتر ب اسم خدا که اون همه کارست. و منتظررررررررررررن اونکاری کنه!! همون باورهای توحیدی ک همه دارن تو سایت ازش دم میزنن و خدا خدا میکنن و نتیجه خاصیم نمیبینن. چون بازم دارن راهو اشتباه میرن. چقدر این فایل اخر استاد عالی بود و چه نکته مهمی گفت : اگر میگم باور توحیدی ، نه که این باور همه کارهارو کرده باشه، من ی خدای درست در درونم ساختم و بعد بقیه باورهای درستم رو روی این رابطه ی درست با خدا چیدم…. خیلی قشنگ گفتن. و ب نظمر تلنگر خیلی اساسی بود برای کسایی ک هی دارن از توحید میگن از اشک و تپش قلبشون برای این خدا ولی همون ترمزهاااا همون توجهات بد همون احساسات بد هم ارتعاشات بد رو دارن میفرستن… خب خیلی این حرف قشنگه ک ادمااا بدونن ی قدرتی هست همه کارهارو میکنه. اما وقتی خودشون رو ازین قدرت جدا میکنن و هی درخواست میکنن و هی منتظررررررن ،این فاجعست و دارن راهو اشتباه میرن، خیلی موارد تو سایت دیدم ک دارن خودشون رو با این باور توحیدی گول میزنن ،نه اون باورهای لازم رو ایجاد میکنن نه اون قدمهایی ک باید بردارن… و زندگیشون هیچ تفاوتی با قبل نداره جزاینکه این بار ب ی خدای قدرتمندتر چنگ زدن و چشم ب اسمون دوختن…

    وقتی خدا قسمتی از منه و من خالق هستم ایا اصلا درخواست و منتظر موندن معنی داره؟

    شما خیلی خوب خدارو باور کردین و باورهای خوبی هم روی این خدا چیدید و تو کارو روابط و وضعیت مالیتون نتیجه گرفتین. شاید فکر میکردین همه ش بخاطر توحید و ایمان ب خدا بوده! من به شخصه یعید میدونم کسی فقط با ایمان و توحید بتونه ب همه چی برسه. مگر اینو درک کرده باشه که اون خدا اون ایمان اون توحید باید در درون خودش باشه، ن در بیرون از خودش، ن در خدایی بیرون از خودش…درسته که ریشه اکثر باورها ب خداوند و قدرتش و عطمتش و ثروتش و بخشندگیش میرسه، اما این همه ماجرا نیس. و من فکر میکنم شما توی رابطه ای ک با این خدای قدرتمند دارین، اون ترمزی ک گفتمو دارین.

    نمیدونم ایا کسی میتونه این درکی ک اخیرا من از توحید و ایمان بدست اوردم رو درک کنه یا نه… این چیزی فرارتر از توکله، فراتراز ایمانه، فراتر از درخواسته، این یکی شدن با خدایی ک در درون مااااست ن قدرت برتری ک در بیرون ماست! البته ادعایی ندارم ک من دیگه رو این دیدگاه استیبل شدم… این چیزیه ک اخیرا بهش رسیدم که مصادف با این سوال هم شد…

    و موضوع دوم. طبق تجربه خودم استفاده از قانون برای سلامتی ، با بقیه خواسته ها فرق داره. صرفا پای باورها در میان نیس. موضوع سلامتی خیلی خیلی به بحث ارتعاش بیماری و توجه و احساس بستگی داره. ارتباط تنگاتگی دارن اینا

    ی وقتی هست یکی بخاطر باورهای مخربی که داشته بیمار میشه. به فرض حتی اگر باورهاشم درست بشه، ازونجاییکه سلولها برنامه ریزی ارتعاشی شدن برای بیماری، بیمار میمونن. این خیلی نکته مهمیه. من خیلی درین مورد صحبت کردم تو کامنتام. اما همه فوکوسشون فقط بر باوره. یعنی وقتی از من میپرسن در مورد سلامتیم همه انتظار دارن من ۴تا باور بهشون بگم. در حالیکه بحث بیماریها فراتر از باورهاس. وقتی جسم بیمار میشه بر اثر هر دلیلی، حتی با وجود از بین رفتن اون دلیل، بازم بیماری تو بدنش میمونه، بخاطر برنامه ریزی ارتعاشی سلولهاس که توسط ذهن میشه اینو تغییر داد.

    بحث سلامتی اصلااا ب درست کردن ۴تا باور یا خوندن ۴تا جمله تاکیدی نیس.اونکاری ک همه دنبالشن!! خداروشکر خدای عزیزم کاربرد قانون در مورد سلامتیو طوری بهم یاد داد ک فکر نمیکنم کسی مث من یادش گرفته باشه.

    ی وقتیم یکی هست ممکنه هیچ ترمز خاصی نداشته باشه. اما بخاطر احساسات منفی و خشم و کینه و ترس و استرس بیمار بشه یاااا اینکه نه هیچکدوم اینا نه، بخاطر توجه شدیدش ب بیماری بیمار شده . یعنی در شرایط و موقعیت و اتفاقاتی قرار گرفته ک ذهنش دائما دچار ارتعاش بیماری شده….

    توی پروفایل من، توی قسمت دیدگاههای اعصای حانواده در مورد من، دوتا کامنت برای بچه هایی ک ازم راهنمایی خواسته بودن نوشتم. ب اسم کامنت شماره ۳۲و ۳۳. اگر از پایین صفحه خود کامنتای منو بشمارید میشه شماره ۳۲ و ۳۳. واس همینم اولش شماره زدم که هرکسی ازم پرسید راهنماییش کنم.

    البته تو یکی از سوالات عقل کل هم اخیرا بنابردرخواست دوستان گذاشتم.

    من تجربیات خودم رو در استفاده از قانون تاجایی ک میشد اونجا نوشتم.

    اگر دوست داشتین ازونها استفاده کنید.

    اگر درین صحبتها جسارتی دیدین بر من ببخشید. من صرفا برای خدایی نوشتم که ازم خواست.

    براتون ارزوی سلامتی دارم.

    و اینکه گفتین کاش بچه ها بدونن هیچ ثروتی بالاتر از سلامتی نیس من این جمله رو با تمام گوشت و پوست و استخونم درک میکنم و لمس میکنم. براتون این ثروت زیبارو ارزو میکنم.

    ایشالا بزودی زود با همتی که دارین با خبر سلامتی کاملتون کل سایت رو پر کنید. ??

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای: