live | تشخیص اصل از فرع درباره نتایج

در این فایل، سوال اساسی زیر مطرح شده است:

“چه عواملی نتایج یک کسب و کار را متفاوت می‌کند؟ چه عواملی سبب می‌شود‌، فردی مثل استاد عباس‌منش با اینکه آنچه را که متخصصین‌ علم بازاریابی مهم می‌دانند، انجام نمی‌دهد‌ اما در کسب و کار خود به موفقیت‌هایی دست می‌یابد که سایر کسب و کارهای آن حوزه، با وجود اجرای فرامین متخصصین بازاریابی، دست نیافته‌اند؟”

«تفاوت قائل شدن میان اصل و فرع» درباره عوامل موفقیت یک کسب و کار، هدف اصلی این فایل است. اما تمامی جزئیات درباره عوامل اساسی موفقیت پایدار در کسب و کار، به صورت مفصل در دوره روانشناسی ثروت 3 توضیح داده شده است.

دوره روانشناسی ثروت 3، استاد خبره ایست برای ایجاد “توانایی تشخیص اصل از فرع”، در ذهن مدیر یک کسب و کار. جلسات اولیه این دوره – در قدم اول – به دانشجو “مدیریت ذهن” را می آموزد. زیرا تا زمانی که فرد از عهده مدیریت ذهن خود برنیاید، محال است از عهده مدیریت کسب و کار خود برآید. روانشناسی ثروت 3، مدیریت ذهن را از ریشه یعنی “ساختن باورهای توحیدی” شروع می کند. زیرا “توحید”، تنها راهکار برای مدیریت ترس ها و نگرانی های توهمی است که ذهن همواره از طریق آنها وارد عرصه می شود.

ریشه موفقیت پایدار برای یک کسب و کار، در باورهای توحیدی صاحب آن کسب و کار است. باورهایی که تمرکز فرد را به جای حساب کردن روی عقل انسانی، به پیروی از هدایت های الهی معطوف می کند.

ذهن ما اکثرا درباره پیروی از هدایت های درونی، مقاومت های بسیاری دارد زیرا ما آموزش دیده ایم تا روی عقل مان حساب کنیم، روی علمی حساب کنیم که حاصل درک به اصلاح از ما بهتران درباره شیوه به موفقیت رسیدن است. ضمن اینکه اساس این درک، بر تاثیر عوامل بیرونی (شرک)، بنا شده است و نیروی هدایتگر درونی ما را غیر فعال می کند. در نتیجه وقتی برایمان واضح می شود که می خواهیم کسب و کار شخصی خود را راه اندازی کنیم یا رشد دهیم، ذهن لیستی از موانع، مسائل احتمالی، ” به اندازه کافی خوب نبودن ها ” و شک و تردید ها را پیش روی ما قرار می دهد و تمام انگیزه و اشتیاق درونی ما را می بلعد زیرا فرد مهم ترین عامل، یعنی نیروی هدایت را از معادله خارج کرده و فقط روی عقل انسانی حساب باز کرده است.

به همین دلیل، روانشناسی ثروت 3، بازسازی کسب و کار را از پاکسازی ذهن صاحب کسب و کار از شرک شروع می کند. جلسات این دوره – قدم به قدم – همکاری کردن با انرژی خلق کننده و هدایت کننده ای را یاد می دهد که خداوند نامیده ایم:

نیرویی که درون ماست، از همه چیز آگاه است، همواره همراه ماست، همه ایده ها و راهکارها را دارد، جواب تمام سوالات را دارد، در حل مسائل به ما کمک می کند، هدایت ما را وظیفه خود دانسته است، برگی بدون اذن او از درخت نمی افتد و عاشقانه می خواهد به ما کمک کند تا در مسیر خواسته های خود حرکت کنیم و از طریق تحقق خواسته های خود، دستی باشیم برای گسترش جهان.

مهمترین بخش از آگاهی های دوره روانشناسی ثروت 3، مامور ساختن این باور مرجع است که شما به عنوان مدیر یا صاحب یک کسب و کار، باید در ذهن خود بسازید. سپس سایر عوامل، روی این فونداسیون قرار داده می شود.

  • به اندازه ای که مدیر کسب و کار، جمله به جمله آگاهی های جلسات این دوره را مثل وحی منزل جدی می گیرد و در رفتارها و عملکرد خود لحاظ می کند، به همان اندازه نیز:
  • نگرانی هایش درباره مسائل کسب و کار مثل بازیابی، مشتری مداری، تولید، مجوز و … حذف می شود؛
  • به همان اندازه به آرامش ذهنی می رسد و به اندازه این آرامش ذهنی، الهامات خداوند را درباره “چگونگی”، دریافت می کند؛
  • به همان اندازه جواب سوالاتی را دریافت می کند که الان جوابی برایشان ندارد؛
  • به همان اندازه ایمان فعالی دارد که بدون نیاز به “دانستن همه چیز” یا “بی عیب و نقص بودن”، با امکاناتی که در همین لحظه دارد کار را شروع می کند.
  • به همان اندازه، به تعویق انداختن، برایش معنایی ندارد چون به خاطر این جنس از ایمان، تمام قدم ها در طی مسیر یکی پس از دیگری به او گفته می شود و نیازهایش در لحظه پاسخ داده می شود.

تمام کارآفرین هایی که در کسب و کار خود به موفقیت پایدار رسیده اند، چنین الگویی از عملکرد را دارند که عملکرد توحیدی نام دارد. عملکردی که عوامل بیرونی را بی تاثیر می داند و راه الهامات قلب را می رود.

وقتی ذهن خود را از اطلاعات محدود کننده خالی می کنی و پای آگاهی های دوره روانشناسی ثروت 3 می نشینی، آن آگاهی ها بخش خلاق و خداگونه وجود شما را فعال می کند و با چنین سوالاتی ایمان شما را به چالش می کشد که:

  • چرا از اینکه جواب تمام سوالات را درباره کسب و کار خود نمی دانی، ترسیده ای و کار را شروع نمی کنی؟
  • چرا روی حرفها و وعده های متخصصان حساب می کنی اما روی وعده نیرویی که جهان را هدایت می کند، حساب نمی کنی؟
  • چرا با وجود این نیروی هدایتگر درونی، هدایت کسب و کار خود را به او نمی سپاری؟
  • چرا به جای انتظار و سکون برای وقت مناسب، همین حالا این نیروی هدایتگر را فعال نمی کنی؟
  • چرا به این نیرو توکل نمی کنی و با همین امکانات، قدم اول را بر نمی داری؟

روانشناسی ثروت 3، با هدف ایجاد کسب و کاری با موفقیت های پایدار، به ما یاد می دهد تا درباره عوامل موفقیت کسب و کار، به دنبال تفاوت قائل شدن بین اصل و فرع باشیم. در دنیایی که در هر لحظه، هر فردی ایده ای درباره عوامل موفقیت منتشر می کند، باید از خود بپرسیم: ” اصل اساسی موفقیت یک کسب و کار چیست؟

روانشناسی ثروت 3، فقط و فقط بر درک و اجرای این اصل، متمرکز است. به همین دلیل در بازار مکاره امروز، هر روز یک تکنیک و شگرد جدید برای فروش ابداع می شود و خیلی زود هم محو می شود. اما آموزه های روانشناسی ثروت 3، از زمان تولید تا الان، فقط بر همان اصل اساسی یعنی قانون بدون تغییر خداوند استوار است و تا کنون کسب و کارهای افراد زیادی را متحول کرده که این آگاهی ها را عملی کرده اند.

مهم ترین بخش از آموزه های دوره روانشناسی ثروت 3، فعال کردن نیروی هدایتگر درونی است. تمرینات و آگاهی های دوره روانشناسی ثروت 3، باورهایی را در ذهن دانشجو می سازد که این نیرو را فعال می کند. سپس در ادامه جلسات، دانشجو یاد می گیرد که چگونه به وسیله “سوالات مناسب”، به این نیرو قدرت خلق کنندگی بدهی. سوالات هدایتگری که به شما می گوید:

“سمت شما”، در این قدم چیست؛ سمت خداوند چیست؛ چه کارهایی را باید انجام دهی؛ چه کارهایی را نباید انجام دهی؛ چه قدم هایی را شما باید برداری تا خداوند قدم های بعدی را برایت بردارد؛ چه جنس از توجه را باید فعال نگه داری و از توجه به چه چیزهایی باید اعراض کنی تا این نیرو همچنان فعال بماند. آموزه های دوره روانشناسی ثروت 3 مشاور دانایی است که به شما یاد می دهد تا ذهن خود را مثل یک هوش مصنوعی بر اساس باورهای توحیدی، تربیت کنی.

به اندازه ای که به آموزه ها و تمرینات این دوره عمل می کنی، نیروی هدایتگری را در وجود خود فعال نگه میداری که:

  • در هر لحظه، قدم بعدی را به شما می گوید؛
  • درباره مسائل شما، سر راست ترین جواب را پیش روی شما میگذارد؛
  • ایده های سازنده را به سمت مغز شما هدایت می کند؛
  • آدمها مورد نیاز را به سمت شما هدایت می کند؛
  • راهکارها را به سمت شما هدایت می کند؛
  • شما را با فرصت های شگفت انگیز روبرو می کند و همزمانی های شگفت انگیز را برایت ایجاد می کند.

مدیریت کسب و کار، با وجود باور به این نیروی هدایتگر و فعال نگه داشتن او، بی نهایت آسان است. چون انرژی خداوند در تمام جزئیات کسب و کار شما جاری می شود و کارها را انجام می دهد. به گونه ای که همه متعجب می شوند از اینکه چرا شما در زمان مناسب در مکان مناسب هستی؟! اما خودت می دانی که دلیل این همزمان، شراکت با خداوند است. “توحید” یعنی شراکت با خداوند؛ حساب کردن روی این نیرو؛ اعتماد به هدایت های این نیرو و لبیک گفتن به الهامات این نیرو؛

لازم است تمام جلسات دوره روانشناسی ثروت 3 را بارها گوش داده شود، تمرینات با تمرکز بالا انجام شود، آگاهی ها به اندازه کافی تکرار شود تا مغز “توحید و چگونگی اجرای آن در عمل”، درک شود.

اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره روانشناسی ثروت 3


برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری live | تشخیص اصل از فرع درباره نتایج
    79MB
    17 دقیقه
  • فایل صوتی live | تشخیص اصل از فرع درباره نتایج
    16MB
    17 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

4232 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «عبدالحمید رهبری» در این صفحه: 1
  1. -
    عبدالحمید رهبری گفته:
    مدت عضویت: 3857 روز

    بنام خداوند مهربان

    من عبدالحمید هستم همه حمید بهم میگن. خدارو بخاطر آشنایی با شما استاد عزیز سپاسگزارم

    دقیق نمیدونم این کامنت رو تو کدوم فایل بنویسم ولی همین فایل که مربوط به کسب و کار و پیشرفت میشه انتخاب کردم امیدوارم انتخاب درستی بوده باشه.

    میخوام یه سری اتفاقاتی که تو این چند سال برام افتاده رو بنویسم شاید یه مقدار زیاد بشه ولی خوندنش شاید نکات مهمی برای شمایی که این کامنت رو میخونی داشته باشه، و بعد خوندنش خوشحال میشم نظرتونو در پاسخ به کامنتم بنویسید.

    فکر کنم سال 92 یا 93 بود یا شاید هم قبلش، من با اون اون فایل فقط روی خدا حساب باز کن با شما آشنا شدم و اومدم به سایت شما و یه تستی بود برای ثروت که شما چندمین قروتمند دنیا هستی؟ اون منو ترقیب کرد و از اون موقع با شما هستم.

    اون موقع 22 سالم بود و هنوز دقیقا نمی فهمیدم شما چی میگی فقط حرفای شما در قلب و جونم می نشست. گذشت و هی سالها شمارو دنبال کردم روند رشد شمارو دیدم، یادمه یه سالی بود فکر کنم 96 97 بود که فشار مالی خیلی اذیتم میکرد و آرزوها و خواسته های اولیه خودم که مثل:دستم تو جیب خودم باشه و نیازهای خودمو خودم تامین کنم خیلی بهم فشار میاورد. اون موقع فایل همین لحظه بهترین موقع برای شروعه! شما یه سیلی بود برام که لامصب این همه مدت نشستی و میگی رو باورهام کار میکنم و فلان بهمان، نمیتونی یه شلوار واسه خودت بخری. خلاصه بهم بدجوری برخورد و یادمه یه مدت کمی مادرم گفت بیا تو فلان بیمارستان مشغول بکار بشو. منم قبول کردم گفتم باید از یه جایی شروع کنم و همین شروعه منه! قبول کردم و چند ماهه بعد در یه بیمارستان نیمه خصوصی و نیمه دولتی استخدام شدم.

    یادمه روزای اول من انتظار کار در شان یه پسر تحصیلکرده و کامپیوتر بلد و فلان داشتم(من مدرکم کاردانیه) به من گفتن نیروی خدماتی هستی! یا میخوای اینه یا خدافظ!

    بدجوری ذهنم داشت منو از این قبول کار منع میکرد و این کار مناسب تو نیست و باید دستشویی بشوری و فلان ولی کارو قبول کردم.

    شروع کردیم به یادگرفتن نظافت و توالت شویی و تی زدن . چند روز گذشت از ابتدای کارم و منو فرستادن اتاق عمل قلب که اونجا بعنوان خدمات اتاق عمل قلب و گفتن تک و تنها تو هستی و مسولیت نظافت اتاق عمل با تو هست.

    همه چی برام جالب بود، ست های استریل جراحی و اون اصطلاحات پزشکی و همکارایی که هیچ کدومشون رو نمیشناختم و حس غریبی بود. یادمه اون موقع استاد یه فایلی داشت میگفت باید در هرکاری بهترین باشی باید بهترین خودتو ارائه بدی. همینو هم سعی میکردم انجام بدم، گاهی میشد کوتاهی میکردم ولی همیشه سعی میکردم اونطوری عالی باشم. آقا گذشت و اون اوایل اتاق عمل قلب 3 ماه صبح 7 میرفتم تا 12 شب و تا برمیگشتم خونه میشد 1 و دوباره این روند هر روز من بود، خیلی اذیت میشدم و به یه تضاد برخورده بوده که چند باری درخواست کردم که آقا یا یه نفر بدید کمک من یا هم شیفتامو کم کنید. که آخر خودشون اومدن شیفت صبح منو کم کردن.

    خلاصه توی اون اتاق عمل هر روز کارم شده بود از تکنسینها سوال پرسیدن که فلان دریچه چیکار میکنه؟ چطور تعویض دریچه انجام میشه؟ انواع دریچه قلب چیا هستن؟ عروق کرونری قلب رو چطور پیوند میزنند؟ و از اینطور سوالهای پزشکی. یه مدت که رابطه ام با بچه های اتاق عمل خوب شده بود ابزارهای جراحی قلب باز رو یاد گرفتم و اسماشنو هم فهمیدم و شمارش اونارو هم همینطور. قرار بود من بشم سیرکولر همون اتاق عمل که سرم دعوا شد.

    دفتر پرستاری میگفت نمیشه مسولمون میگفت باید بشه و دیدن آخر سر کار داره بیخ پیدا میکنه یه نفر آوردن اونجا منو فرستادن آنژیوگرافی!

    تو همون آنژیو هم خیلی هارو نمیشناختم و رفته رفته رابطه ام خیلی زود عالی شد و خیلی از جراحا و پرستارها و تکنسینهای بیهوشی رو آشنا شدم و رفیق شدم. تو آنژیو همه چی عالی بود و عالی پیش میرفت شرایط بر وفق مراد بود. بعد چند ماه که شیفتهای ما 24 ساعت کار و 24 ساعت خونه بودیم یه روز به من زنگ زدن گفتن از شنبه هفته پیش رو باید بری اتاق عمل جنرال بیمارستان خدمات. گفتم چرا؟ گفت چون عملکردت خوب بوده و عملا تو اتاق عمل جنرال نیروی کار جدید اومدن مسائل عفونی و خیلی چیزای بلد نیستن میری چند ماهی کمکشون.

    اولش من خیلی دلم گرفت و با خودم گفتم تازه داشت به من اینجا خوش میگذشت الان باید برم یه جای دیگه که بازم هیچکسی رو نمیشناسم و همه کس برام غریبه هستن. اتاق عمل جنرال هم از ناخن تا جراحی مغز و سزارین و تعویض مفصل و همه چی بجز قلب داره و روزانه بیش از 80 عمل میشه تا شب!!!

    ولی اون موقع که در اوج ناراحتی بود دقیقا یادمه یه حسی یه الهامی به من گفت این مرحله باعث رشد تو میشه(دقیق همینو گفت). و بعدش من آروم شدم و رفتم.

    باز هم بعد مدت کوتاهی چقدر دوست جدید. جراحای مختلف و با خیلی ها آشنا شدم و رفیق شدم. دقیقا اول سال 1400 بود که رئیس بیمارستان خودش جراح عمومی بود و تو اتاق عمل خیلی شده بوده همو می دیدیم و در حد سلام علیک بود. یه شب نشسته بودیم بعد شام به من گفت از 5 فروردین که یکشنبه هست میری منشی بخش و کمک پرستار هم خواستی میتونی شیفت بدی!!!!!!!!

    آقا منو میگی، اصلا دل تو دلم نبود یاد اون الهامه شدم بهم گفته بود”که این مرحله باعث رشد تو میشه”.

    (اینو یادم رفت بگم که دوران پاندمی شروعش 1399 هم باز هم منو به عنوان نیروی اعزامی فرستادن ماموریت بابل گزارش شده بوده اوضاع اونجا خوب نیست و تو همون بیمارستان هم بخش ICU همون موقع بیماری رفته بودم و انگار همه چی دست به دست داده بود تا من آماده بشم. ولی واقعا حالم خوب بود اصلا ناراحت یا نگران نبودم.)

    اینو بگم که کلا من درک خوبی از مسائل کامپیوتری دارم و منشی بخش شدن برام مثل آب خوردن بود. خیلی زود همه چی رو یاد گرفتم تا 14 فروردین که بطور رسمی شروع بکار کردم.

    جالب این ماجرا اینجاست که منی که این همه اتاق عملها و جراح و دکتر و بیهوشی رفیق شده بودم چقدر تو بخش به کمکم اومد. 14 فروردین به بعد که هر دکتر و جراحی می اومد تا منو میدید یه لحظه میگفت:عی تو اینجا چیکار میکنی!! و ای پدرسوخته منشی شدی و فلان. آفرین لیاقتت بیشتر از خدماته.

    خلاصه همه اون رابطه هایی که ایجاد شده بود باعث شده بود که در جایی مشغول بکار بشم که دوباره تو عرض 3 ماه در حدی بود که مسول بخش یا جانشین نگران هیچی نبودن. هرجا گیر میکردن میگفتن رهبری بیا! از برنامه بخش تا اتوماسیون اداری و نامه نگاری و پیگیری کردن حواله ها و کمبودهای بخش و خیلی چیزای دیگه رو یاد گرفته بودم.

    منشی بخش هم در چارت سازمانی از خدمات و کمک پرستار بالاتره . ولی واسه من در حد مسول بخش بود:))

    . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

    یادمه سال اول که در بیمارستان بعنوان خدمات مشغول بکار شده بودم و با حقوقم خودم همه چیزای مورد نیازمو میخریدم اون موقع به خودم گفتم این درآمد تورو به خواسته هایی که داری نمی رسونه.

    همیشه دنبال درآمد بهتری بودم، یادمه یه مدت فارکس کار کردم و یه مقدار پول ساختم و یه مقدار باختم و در آخر سر به سر شدم.

    بعدش رفتم بورس ایران اوایل 1400 بود فکر کنم. اردیبهشت. با 3 یا 4 میلیون تومن شروع کردیم و من با 30 میلیون تومن از بورس خارج شدم. یادمه اون موقع همکارای من میلیاردی تو سود بودن و حتی به یکیشون گفتم معاملاتت رو ببند لامصب ببندشون تا پول بیاد حسابت و باهاش هرکاری دلت خواست بکن. انجام نداد اون همه سود میلیاردی پر پر شد!(تو مدارش که نباشی همین میشه دیگه)

    خداروشکر من چند تومن سود کردم. با پولش یه کامپیوتر خوب خریدم. یادمه قبلش ماشین هم خریده بودم و خلاصه همه چی عالی بود.

    گذشت و اوایل سال 1400 بود دیگه توی کسب و کار راه انداختن جدی شده بودم . یه روزی نشستم الویت های خودمو نوشتم که به چه چیزی علاقه دارم و چه کارهایی رو میتونم خوب انجام بدم! هی نوشتم و نوشتم یه هَف هشتایی شد! بعد رتبه بندی کردم که کدومی برام ارجعیت داره و آخر رسیدم به این کلمه “عطر” و با خودم گفتم همینو با جون و دل ادامه بده و دیگه نپر چیزایی دیگه.

    آقا از اونجایی که من خودم درآمد داشتم و کار میکردم، این کارو با عطرسازی شروع کردم. رفتم تحقیق کردم و عطرسازی رو یاد بگیرم، چون منابع فارسی که خیلی کمه در حد نیست. رفتم سراغ انگلیسی کتاب های عطرسازی، استاد عطر، بیزنس عطر و یوتیوب چقدر کمک کردم.

    بعدا فهمیدم باید اسانس طبیعی بخرم و شروع به ترکیب کردن بکنم. از اونجایی که قیمت اسانس های طبیعی خیلی زیاد بود چندتایی خریدم. دیگه کل اضافه کاریمو و یه مقدار هم حقوقو میدادم اسانس میخریدم و یاد بگیرم. ادامه دادم چندتا ترکیب خوب هم ساختم و این فکر به سرم زد که اسانس های با کیفیت باید پیدا کنم که ترکیب کنم تا بوی بهتر و ماندگاری خوبی داشته باشن.

    یه روزی زن داییم بهم گفت برو سمت بازار و راسته لوازم آرایش اونجا شاید یه چیزایی بتونی پیدا کنی!”هدایت خداوند بود”

    رفتم و گشتم و به عمده فروش عطرهای گرمی و ادکلن و ظروف و ملزومات عطر هدایت شدم.

    ازش وسایل مثل ظروف و فیکساتور و سرنگ و خرت و پرت خریدم برای کارم و دیگه اومدم بیرون. من کلا از اولش در این موضوع فروش عطرهای گرمی مقاومت داشتم که برم تو این حیطه چون نمیدونستم اینا چی هستن و چرا قیمتشون به نسبت اورجینال پایینه و ماندگاری و بوی خوبی داره.

    خلاصه گذشت و من وارد حیطه عطرهای گرمی شدم و شروع کردم. در عید 1401 یه چندین عدد شاید 6 7 تا از این نوع عطرهای گِرمی خریدم که بین همکارام بفروشم. خلاصه همون عید من 2 میلیون فروختم، در اول کارم. بعد دیدم چقدر خوب میتونم اینو پیش ببرم و میتونم از پس بربیام و یه جوری بیشتر خوشم اومده. بازم هدایت شدم دوستانی که عطرباز بودن و ازم عطر میخریدن و بهم میگفتن فلان عطرو هم بیار و من هی میفروختم و هی عطر میاوردم هی میفروختم و تعداد عطرهام زیاد زیاد شد.

    از اونجایی که دنبال کسب درآمد از این مسیر بودم باید بیمارستان رو ول میکردم، برای این کار شروع کردم به هدفگذاری در سال 1401 که من مهاجرت میکنم و کسب و کار خودمو راه میندازم.

    هم میخواستم مهاجرت کنم به یه شهر دیگه و هم کار خودمو تمرکزی پیش ببرم. من تهرانو انتخاب کرده بودم و چند باری رفتم تهران و شروع کردم تحقیق کردن. از انواع پاساژ ها تا مناطق مختلف تهران رو می گشتم ببینم میتونم مغازه رو با چه مبلغی بگیرم.

    خلاصه هی مرخصی میگرفتم و میرفتم تهران تا از کارم اطمینان پیدا کنم. خیلی زور میزدم برای مغازه پیدا کردن واسه همین یه بار یادمه تو بازار شهرک ولیعصر سمت منطفه 18 تهران بودم واقعا هم خسته بودم. یه الهامی اومده بطور واضح،خیلی واضح که”تو چرا فکر میکنی فلان مبلغ درآمد فقط از مغازه بدست میاد!!!!!”

    اینو که گفت& شد آبی روی آتش. من آروم شدم و شُل کردم. گفتم پس حتما باید دنبال مسیر های دیگه بگردم برای کسب درآمد .

    از اهرم رنج و لذت استفاده کردم و نشستم دوباره نوشتم: الان چه کارهایی میتونم انجام بدم و پول بسازم؟ نوشتم: 1 اینستا وشبکه های اجتماعی 2. مغازه 3 سایت زدن 4 یوتیوب.

    دیدم اینستا و سایت رو میتونم انجام بدم. اینستا رو شروع کردم جدی پیش رفتن دوباره تحقیق شروع شد. چطور باید مارکتینگ کنم و هشتگ چیه چطوری بزاری چطور استوری درست کنی پست درست کنی و فلان. منم از فتوشاپ و از اینطور برنامه عملا یه چیزایی میتونم انجام بدم و گلیمم رو از آب بکشم بیرون. خلاصه کار کردم و ادامه دادم دیدم نتیجه خیلی کوچکه.

    از آنجایی که من دیگه مصمم شدم کار خودمو داشته باشم و توش تکاملم رو باید طی کنم و خودم بشم آقای خودم و خلق ثروت کنم. فروش آنلاین خیلی با روحیاتم سازگارتر بود و میتونستم از پسش بربیام. شهریور شروع کردم به خرید هاست و دامین و قالب فروشگاه و اینا. باز هم هدایت خداوند اومد که یه دوستی این کارهای اولیه سایت رو برام انجام داد و حدودا 1.500.000تومن برای اینا هزینه شد.و بعد مدتی کل سایت رو خودم طراحی کردم و هی یادم گرفتم بهتر شدم هی یاد گرفتم و بهتر شدم و تا سایت و درگاه اینترنتی و پرونده مالیاتی و اینماد و فلان و بیسار همشو حل کردم در عرض کمتر از یکماه و سایتم راه افتاد. و قابل خرید کردن شده بود.

    من تو مهر 1401 از بیمارستان استعفا دادم و کار خودمو شروع کردم.

    تا به الان در فروش سایتم نتایج کوچکی اومده در حد فروش یک میلیون تومن بوده. چند روزی بود من همش گیر داده بودم گیر کارم کجاست؟ خدایا هدایتم کن!

    مصاحبه با دوستان که استاد با ارشیا از آمریکا صحبت کرده بود و باعث شده باز هم برم بیشتر و بیشتر درباره عطر یاد بگیرم و بهتر بشم و اینو بهم فهموند تکامل چیه و چطور باید طی کنی در کسب و کارت و در این چند روز که بازهم خداوند با نشانهای واضحش بهم فهموند مسیرت درسته فقط باید روی باور ثروت کار کنی و عجله نکنی تا تکاملت طی بشه. همین فروش یک میلیون هم در طی تکامل اتفاق افتاده و دقیقا مثل ارشیا. میگفت توی یکی دوماهه اول که آمریکا بود 700 دلار پول ساخته بود منم مسیرم درسته. نتیجه درسته کوچیکه و خب تکامل طی بشه این یک میلیون میشه 2 میلیون بعد میشه 3 میلیون بعد میشه 5 میلیون و 7 میلیون و 10 میلیون و ادامه پیدا میکنه. همه اینا منوط به کار کردن روی باورهای خودم هست.

    استاد من روانشناسی ثروت 1 رو با خواهر و برادرم خریدیم و اصول کسب و کار شخصی رو هم خریدم. اصول کسب و کار کاملا هدایتی شد که بخیرمش. خرید دوره اصول کسب وکار شخصی، خداوند بهم فهموند مسیرت درسته ولی باید تکاملت رو طی کنی و روی باورهای ثروت کار کنی. نتایج که بزرگ بشود دیگه تصاعد میخوره.عدد هم بزرگ میشه.

    با خودم میگفتم استاد بنده خدا آنقدر بدهی داشته که 1/5 سال طول کشید تا به درآمد خوبی برسه که پوله ماله خودش باشه نخواد بده پای بدهی هاش. اونم بخاطر این اینقدر بیشتر از یکسال طول کشید که شرایطش خاص بود .

    خودمو فرض کردم جای شما بودم که وقتی سعی میکنم حالمو خوب نگه دارم و روی باورها کار کنم یهو طلب کار زنگ میزنه… آقا پول چی شد؟!! یه عالمه ترس میاد که تلفن جواب نده و اینطور افکار. باز باید بعد تماس حالمو بهتر کنم و ادامه بدم. خرج زندگی.حقوق کارمندا.بدهی ها و و و خیلی چیزا بود که تکامل شما اینقدر طول کشید.

    ولی من عملا این شرایط رو ندارم و ذهنم آرومتره و هدایت رو بهتر دریافت میکنم. بدهی ندارم و تمرکزم خیلی بالاتر از اون موقع استاده.

    اینم اضافه کنم که من الان که در تهران هستم و مهاجرت کردم بعد دیدن فایل ارشیا که یه خونه با امکانات جهان براش فراهم کرده بود منم در دفتر اهدافم نوشتم که در سال 1401 مهاجرت میکنم به تهران و یه خونه 40 متری مجردی با امکانات اجاره میکنم. و باورتون نمیشه همینم شد، درسته 40متری نشد ولی 30 متر که شد!یه سوئیت نقلی باحال و تمیز با امکانات در منطقه 4 تهران!.

    خدایا شکرت با نشان دادن ایمان در لحظات مهم زندگیم هدایتم کردی.

    دیشب در صحبت با خدای خودم بهش گفتم:

    خدایا کار از من، پول از تو

    خدایا کار از من، اعتبارش از تو

    خدایا کار از من، عزت دادن از تو

    خدایا حرکت کردن از من، برکت دادن از تو

    خدایا دعا کردن از من، مستجاب کردن از تو

    خدایا خواستن از من، برآورده کردن از تو

    خدایا ایمان نشان دادن از من، ثروت دادن از تو

    خدایا کار از من، تبلیغ کردن از تو

    خدایا کار از من، مشتری آوردن از تو

    خدایا هدایت خواستن از من، هدایت کردن من از تو

    سخن پایانی ام

    دقیقا مثل الهاماتی که همیشه میشه باز هم بهم گفت بیا کامنت کن نتایجی رو که داشتی نتایج توحید عملیت. نتیجه پا گذاشتن روی ترسهای خودتو. که برای خیلی ها ممکنه گره گشا باشه که در عمل ایمان نشان دادن چطوری باید باشه. تا نتیجه اش بزرگ باشه. من چندین مورد که چطور ایمان نشون دادم و نتیجه اش چی شده رو ننوشتم واقعا کامنت دیگه دراز شد.

    ولی ثروت نتیجه باورهامونه، باورها یک شبه بوجود نیومدن که بشه زرتی تغییرش داد، باورهای حال حاضر من حاصل 30 سال افکار و تکرار این افکار بوده و وقتی تصمیم میگیری اینارو عوض کنی فقط فقط عجله نکن. اینو به خودم میگم حمید عجله نکن. بزار تکاملت در طی مسیر ساخت باورهات طی بشه و آرام آرام خودت نتایج رو میبینی. هی به خودت بگو این نتایجی که حالا داری چطور بدست اومده از چه ایمانی بوده تا ایمانت قویتر بشه و در مسیرت مصمم باشی. از الان نوک قله رو ببینو به خودت بگو اگه مشتری برات میاد خدا برات مشتری میاره.

    استاد، سایتی که من دارم برای فروش عطر مثل این میمونه که یه مغازه تو خیابون اصلی اینترنت دارم ولی کسی منو تاحالا ندیده و تبلیغ هم نکردم. خدا مشتری میاره. خدا تبلیغ میکنه. مثل اون معتاد که بعد ترک اعتیادش میره جگر فروشی راه میندازه که از بغل خیابون شروع کرده بود و خدا به بندش میگفت برو از فلانی بر خیابونه جگر بخر برو ازش بخر و اونم از یه سیخ شروع کرد. یه سیخش شده 5 تا سیخ و بعد 10 تا و بعد هی بزرگتر شده و الان یه رستوران بزرگ زده.

    منم همین روند رو دارم. ساخت باورها و طی کردن تکامل، توحیدی عمل کردن. اعتبار مشتری ها بخدا دادن. اینکه خریدی میشه خدا برات مشتری آورده نه اینکه فکر کنی خودم بودم که فروختم. نههه این خدا بود برات مشتری فرستاده. وقتی تو توی فروش یک میلیون تومن ایمانت رو نشون دادی و گفتی خدایا این فروش ها عاملش تو هستی و تویی که سایت منو معرفی میکنی و مشتری میاد، رشد میکنی و بهت نعمت بیشتری داده میشه. وقتی میبینی یه نفر رقم میلیاردی درآمد داره و هنوزم اعتبار تمامی هست و نیستش رو به خدا میده، خدا بهش عزت و ثروت میده خیلی بیشتر هم میده.

    مثل استادمون که این ایمان رو نشون داده که خدایا این همه ثروت و مکنت از توست من کاره ای نیستم. اگه همه میشناسنم تو باعث شدی من دیده بشم.استاد در لول های بالای ثروت هم سپاس گزار هست. ایمانش به خداونده و توحیدی عمل میکنه. و پاداش خداوند بزرگتر هم بشه باز هم این آدم خودشو گم نمیکنه!!!

    دوستان از خودتون شرایطتون ویدیو بگیرید بگید وضعیت چطوره، تا یکسال بعد 6 ماه بعد، متوجه نتایجت بشی و ایمانت قویتر بشه. شاید هم برای استاد ویدیوهات رو ادیت کردی و فرستادی.

    خدایا شکرت بخاطر استاد عباس منش

    شکرت که این درس هارو دارم هی بهتر یاد میگیرم.

    شاید بعد عید بیام از نتایجی مالی که رقم خورده براتون بنویسم. نتایج مالی دارما ولی اونطور که در خودم و شما ایمانتون قویتر بشه صبر میکنم تا این درخت بزرگ بشه و میوه هاش براتون توضیح بدم.

    مرسی که این کامنت طولانی رو خوندی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 55 رای: