در این فایل، سوال اساسی زیر مطرح شده است:
“چه عواملی نتایج یک کسب و کار را متفاوت میکند؟ چه عواملی سبب میشود، فردی مثل استاد عباسمنش با اینکه آنچه را که متخصصین علم بازاریابی مهم میدانند، انجام نمیدهد اما در کسب و کار خود به موفقیتهایی دست مییابد که سایر کسب و کارهای آن حوزه، با وجود اجرای فرامین متخصصین بازاریابی، دست نیافتهاند؟”
«تفاوت قائل شدن میان اصل و فرع» درباره عوامل موفقیت یک کسب و کار، هدف اصلی این فایل است. اما تمامی جزئیات درباره عوامل اساسی موفقیت پایدار در کسب و کار، به صورت مفصل در دوره روانشناسی ثروت 3 توضیح داده شده است.
دوره روانشناسی ثروت 3، استاد خبره ایست برای ایجاد “توانایی تشخیص اصل از فرع”، در ذهن مدیر یک کسب و کار. جلسات اولیه این دوره – در قدم اول – به دانشجو “مدیریت ذهن” را می آموزد. زیرا تا زمانی که فرد از عهده مدیریت ذهن خود برنیاید، محال است از عهده مدیریت کسب و کار خود برآید. روانشناسی ثروت 3، مدیریت ذهن را از ریشه یعنی “ساختن باورهای توحیدی” شروع می کند. زیرا “توحید”، تنها راهکار برای مدیریت ترس ها و نگرانی های توهمی است که ذهن همواره از طریق آنها وارد عرصه می شود.
ریشه موفقیت پایدار برای یک کسب و کار، در باورهای توحیدی صاحب آن کسب و کار است. باورهایی که تمرکز فرد را به جای حساب کردن روی عقل انسانی، به پیروی از هدایت های الهی معطوف می کند.
ذهن ما اکثرا درباره پیروی از هدایت های درونی، مقاومت های بسیاری دارد زیرا ما آموزش دیده ایم تا روی عقل مان حساب کنیم، روی علمی حساب کنیم که حاصل درک به اصلاح از ما بهتران درباره شیوه به موفقیت رسیدن است. ضمن اینکه اساس این درک، بر تاثیر عوامل بیرونی (شرک)، بنا شده است و نیروی هدایتگر درونی ما را غیر فعال می کند. در نتیجه وقتی برایمان واضح می شود که می خواهیم کسب و کار شخصی خود را راه اندازی کنیم یا رشد دهیم، ذهن لیستی از موانع، مسائل احتمالی، ” به اندازه کافی خوب نبودن ها ” و شک و تردید ها را پیش روی ما قرار می دهد و تمام انگیزه و اشتیاق درونی ما را می بلعد زیرا فرد مهم ترین عامل، یعنی نیروی هدایت را از معادله خارج کرده و فقط روی عقل انسانی حساب باز کرده است.
به همین دلیل، روانشناسی ثروت 3، بازسازی کسب و کار را از پاکسازی ذهن صاحب کسب و کار از شرک شروع می کند. جلسات این دوره – قدم به قدم – همکاری کردن با انرژی خلق کننده و هدایت کننده ای را یاد می دهد که خداوند نامیده ایم:
نیرویی که درون ماست، از همه چیز آگاه است، همواره همراه ماست، همه ایده ها و راهکارها را دارد، جواب تمام سوالات را دارد، در حل مسائل به ما کمک می کند، هدایت ما را وظیفه خود دانسته است، برگی بدون اذن او از درخت نمی افتد و عاشقانه می خواهد به ما کمک کند تا در مسیر خواسته های خود حرکت کنیم و از طریق تحقق خواسته های خود، دستی باشیم برای گسترش جهان.
مهمترین بخش از آگاهی های دوره روانشناسی ثروت 3، مامور ساختن این باور مرجع است که شما به عنوان مدیر یا صاحب یک کسب و کار، باید در ذهن خود بسازید. سپس سایر عوامل، روی این فونداسیون قرار داده می شود.
- به اندازه ای که مدیر کسب و کار، جمله به جمله آگاهی های جلسات این دوره را مثل وحی منزل جدی می گیرد و در رفتارها و عملکرد خود لحاظ می کند، به همان اندازه نیز:
- نگرانی هایش درباره مسائل کسب و کار مثل بازیابی، مشتری مداری، تولید، مجوز و … حذف می شود؛
- به همان اندازه به آرامش ذهنی می رسد و به اندازه این آرامش ذهنی، الهامات خداوند را درباره “چگونگی”، دریافت می کند؛
- به همان اندازه جواب سوالاتی را دریافت می کند که الان جوابی برایشان ندارد؛
- به همان اندازه ایمان فعالی دارد که بدون نیاز به “دانستن همه چیز” یا “بی عیب و نقص بودن”، با امکاناتی که در همین لحظه دارد کار را شروع می کند.
- به همان اندازه، به تعویق انداختن، برایش معنایی ندارد چون به خاطر این جنس از ایمان، تمام قدم ها در طی مسیر یکی پس از دیگری به او گفته می شود و نیازهایش در لحظه پاسخ داده می شود.
تمام کارآفرین هایی که در کسب و کار خود به موفقیت پایدار رسیده اند، چنین الگویی از عملکرد را دارند که عملکرد توحیدی نام دارد. عملکردی که عوامل بیرونی را بی تاثیر می داند و راه الهامات قلب را می رود.
وقتی ذهن خود را از اطلاعات محدود کننده خالی می کنی و پای آگاهی های دوره روانشناسی ثروت 3 می نشینی، آن آگاهی ها بخش خلاق و خداگونه وجود شما را فعال می کند و با چنین سوالاتی ایمان شما را به چالش می کشد که:
- چرا از اینکه جواب تمام سوالات را درباره کسب و کار خود نمی دانی، ترسیده ای و کار را شروع نمی کنی؟
- چرا روی حرفها و وعده های متخصصان حساب می کنی اما روی وعده نیرویی که جهان را هدایت می کند، حساب نمی کنی؟
- چرا با وجود این نیروی هدایتگر درونی، هدایت کسب و کار خود را به او نمی سپاری؟
- چرا به جای انتظار و سکون برای وقت مناسب، همین حالا این نیروی هدایتگر را فعال نمی کنی؟
- چرا به این نیرو توکل نمی کنی و با همین امکانات، قدم اول را بر نمی داری؟
روانشناسی ثروت 3، با هدف ایجاد کسب و کاری با موفقیت های پایدار، به ما یاد می دهد تا درباره عوامل موفقیت کسب و کار، به دنبال تفاوت قائل شدن بین اصل و فرع باشیم. در دنیایی که در هر لحظه، هر فردی ایده ای درباره عوامل موفقیت منتشر می کند، باید از خود بپرسیم: ” اصل اساسی موفقیت یک کسب و کار چیست؟
روانشناسی ثروت 3، فقط و فقط بر درک و اجرای این اصل، متمرکز است. به همین دلیل در بازار مکاره امروز، هر روز یک تکنیک و شگرد جدید برای فروش ابداع می شود و خیلی زود هم محو می شود. اما آموزه های روانشناسی ثروت 3، از زمان تولید تا الان، فقط بر همان اصل اساسی یعنی قانون بدون تغییر خداوند استوار است و تا کنون کسب و کارهای افراد زیادی را متحول کرده که این آگاهی ها را عملی کرده اند.
مهم ترین بخش از آموزه های دوره روانشناسی ثروت 3، فعال کردن نیروی هدایتگر درونی است. تمرینات و آگاهی های دوره روانشناسی ثروت 3، باورهایی را در ذهن دانشجو می سازد که این نیرو را فعال می کند. سپس در ادامه جلسات، دانشجو یاد می گیرد که چگونه به وسیله “سوالات مناسب”، به این نیرو قدرت خلق کنندگی بدهی. سوالات هدایتگری که به شما می گوید:
“سمت شما”، در این قدم چیست؛ سمت خداوند چیست؛ چه کارهایی را باید انجام دهی؛ چه کارهایی را نباید انجام دهی؛ چه قدم هایی را شما باید برداری تا خداوند قدم های بعدی را برایت بردارد؛ چه جنس از توجه را باید فعال نگه داری و از توجه به چه چیزهایی باید اعراض کنی تا این نیرو همچنان فعال بماند. آموزه های دوره روانشناسی ثروت 3 مشاور دانایی است که به شما یاد می دهد تا ذهن خود را مثل یک هوش مصنوعی بر اساس باورهای توحیدی، تربیت کنی.
به اندازه ای که به آموزه ها و تمرینات این دوره عمل می کنی، نیروی هدایتگری را در وجود خود فعال نگه میداری که:
- در هر لحظه، قدم بعدی را به شما می گوید؛
- درباره مسائل شما، سر راست ترین جواب را پیش روی شما میگذارد؛
- ایده های سازنده را به سمت مغز شما هدایت می کند؛
- آدمها مورد نیاز را به سمت شما هدایت می کند؛
- راهکارها را به سمت شما هدایت می کند؛
- شما را با فرصت های شگفت انگیز روبرو می کند و همزمانی های شگفت انگیز را برایت ایجاد می کند.
مدیریت کسب و کار، با وجود باور به این نیروی هدایتگر و فعال نگه داشتن او، بی نهایت آسان است. چون انرژی خداوند در تمام جزئیات کسب و کار شما جاری می شود و کارها را انجام می دهد. به گونه ای که همه متعجب می شوند از اینکه چرا شما در زمان مناسب در مکان مناسب هستی؟! اما خودت می دانی که دلیل این همزمان، شراکت با خداوند است. “توحید” یعنی شراکت با خداوند؛ حساب کردن روی این نیرو؛ اعتماد به هدایت های این نیرو و لبیک گفتن به الهامات این نیرو؛
لازم است تمام جلسات دوره روانشناسی ثروت 3 را بارها گوش داده شود، تمرینات با تمرکز بالا انجام شود، آگاهی ها به اندازه کافی تکرار شود تا مغز “توحید و چگونگی اجرای آن در عمل”، درک شود.
اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره روانشناسی ثروت 3
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری live | تشخیص اصل از فرع درباره نتایج79MB17 دقیقه
- فایل صوتی live | تشخیص اصل از فرع درباره نتایج16MB17 دقیقه
سلام خدمت استاد نازنینم..وهمفرکانسی های محترم
دوستان واقعا نمی دونم چطوری شروع کنم واین پازل روبچینم وبتونم با کلمات ذهنیات وجواب باورهای خودم رو بنویسم..حال جلو می رم مطمینم خودش گفته میشه…
در حالیکه در کمال نداری بودیم وحتی خانه ای را گه پدر برای ما گذاشته بود رو بعد از رفتنش فروختیم اواره روستا شدیم تا مادرم بتونه با نگهداری گاو وغیره امرا ر
معاش کنیم وزنده بمونیم
خلاصه از زیر صفر شروع کردیم وداشتیم به این فلاکت که زندگی نام داشت عادت می کردیم.روزی مادرم از من خواست برم میدان وبرای گاووگوساله اش کاه وعلوفه تهیه کنم .با این که جوان ومغرور بودم و با دوستام تو فاز دیگه ای ….می خواستم مثل همیشه با چند تا بد وبیراه وغیره قال قضیه رو بکنم
ول التمسهای اون پیرزن که می گفت اخه تو پسر بزرگتری غیر تو به کی بگم وهمین گاوه که خرج ابجی وداداش کوچکتو میده خودت می دونی که بابات برای دیگران بابا بود نه برای شما….لطفا جمله مامان من رو در خاطرتان ضبط کنید داستان حول وحوش همین جمله است….
خلاصه دلم نرم شد .احساسی شده من هم باید یه نقشی تو امرار معاش خانواده می داشتم .راهی میدان مال شدم
نیسان پراز علوفه وکاه وغیره برای زمستان مستر گاو رو اوردم صاحب ماشین پیر مردی بود با پسرش که علوفع هه هم مال خودشان بود موقع تخلیه علوفه ها ما با هم صحبت می کردیم و اون از پدرم پرسید کیه و….
گفتم پسر حاجی صفدرم ..رنگ از رخسارش پرید .پسرشهم متعجب شد…تو پسر حاجی خان روستا مون بود اینو هم بگم پدرم می گفتن خان بود وحشم ومال ومنال که نگو…….ادامه داد پدرت اگه نبود ما زنده نبودیم پسرش رو بغل کرد وگفت پسر پدر این اقا ناجی زندگی ماست متوجهی تو سیلی که اومد وتمام گوسفندهارو برد پدر این اقا دید من ناراحتم وتمام مالم رو سیل برد به من گفت اکبر هیچ نگرا نباش بیا من پنج تا گوسفند بهت می دم و دوباره من رو بلند کردو من وضعم……
خلاصه دوستان قصد من داستان سرایی نیست این واقعیات زندگی من در راستای جواب سوال استاد در مورد تبلیغات وغیره هست لطفا……………….
حرف این پیرمرد وتا دلت بخواد از زبان همه می شنیده حتی زمانیکه معلم شدم نیز توی اون روستا .شوراها وبزرگا تا دلت بخواد تعریف واز بزرگش می گفتن ولی من فقط می شنیدم وتو دلم با گریه می خندیدم و صحبت مامانم رو یادتون میاد دیگه…….برای دیگران شاید ولی من از اون همه مال ومنال چرا اینجوری……
داشتم عزیزان براتون می گفتم موقعی که تخلیه بارها رو انجام دادن ومنتظر حساب کردن اون فراورده های خودشون بودند ومن هم تو جیبم پول رو اماده کرده بوده ..فکری از خاطرم گذشت
مادرم رو که با طرف صحبت می کرد و هنوز داشت دعا وثناهای پدر مرحومم رو گوش می داد صدا زدم وگفتم یک لحظه بیاد خانه وتو خانه بهش گفتم مامان ترو خدا با من کاری نداشته باش تا من یه کاری دارم ومی خوام چند روز دیرتر پول این مردع رو بده ببینم واقعا سیل وخان واینا درسته
مامانم مثل همیشه مخالفت کرد وگفت یعنی چی مگه تو بابات رو ………….دیگه تسلیم شد و گفت هر جور میلته ولی بابات اگه می شد یه چیزی هم روش می زاشت و……..
خلاصه رفتم بیرون و پیرمرده وپسره در حال رفتن بودند ودوباره ..خدا پدرت رو بیامرزه و مرد بود ودعا وثنا مثل بقیه
بهشون گفتم خب لطفا امشب بمونید خانه و خواستم ادای پدر رو در بیارم و اونا هم گفتن نه باید بریم گوسفندها وملک ومالمون بی سرپرسته واز این حرفا
بعد گفتم اکبر اقا شرمنده شما هم شدیم می دونی پول ای وسایلل و دوباره ابجی خرج وسایل مدرسه وغیره کرده دو سه روز دیگه خودم می یارم تقدیمتون می کنم …..دوستان داستان واقعیست بدون پرداختن به حاشیه ها اخه شاگرد استاد باید مثل خودش باشه..
دیدم پیر مرده مثه مثه می کنه و می گه نه اخه باید برم پول بره ها رو که تازه خریدم رو…..
اینبار گفتم خب ناراحت نباش اکبر اقا ..فردا میارم خدمتت اخه پول رو به کسی دادم فردا می گیرم
پسرش گفت بابا بریم خب فردا که موعود پول بره هاست …..چی میگه بچه فردا نمیشه اونا می دن بره هارو ودستمون خالی میشه..اخمهای پسرش که ده سالش بود تو هم رفت ..اشکاش انگار در استپ فرو ریختن
دستی بر سر پسرش گشیده و گفتم عزیز من شوخی کرده پولاتون تو جیبمه و پیرمرده گفت پس چرا نمی دی هیچ
دوستان با عرض شرمندگی نتم قطع شد اما بقیه……..
پیرمرده گفت تو واقعا پسر همون پدری انگار چیزی از جوانمردی ومردانگی پدرت بهت نرسیده
خلاصه پول رو دادم موقع خداحافظی به پسرش گفتم عزیزم امیدوارم تو شبیه به پدرت نشی ها مثل من لااقل قدرشناستر باشی ..پسرک در چشمم نگاه نمی کرد و………..
مادرم سجادش رو پهن کرده بود ونماز می خواند ناگاه یاد حرف سهراب افتادم که می گفت کودکی دیدم بر سجاده پدر تف می کرد البته اینجا خبری از پدر نبود…..به کنایه گفتم مامان به بابا هم سلام برسون وبگو اکبر اقا گفت بیاد ۵بره اش روبگیره .پیشکشیشو
دوستان داستان من در راستای جواب استاد هست خواهشا ……تا اخر بخونید هر چند طولانیه …
دیگه من برای همیشه سجادم رو بستم چوناز اون خم وراست شدنها .هیچی نمی فهمیدم وفقط یه تکرار بی معنی بود….
خلاصه در تناقض وتضاد مونده بود اخه چطور میشه در دورترین روستاها که بنده معلم بودم اون شورا وبزرگ روستا نیز حتی پدرم رو می شناخت واز جوانمردی وکرمش می گفت وبرام سنگ تموم می زاشت حتی خانه اعیانیش رو وغذا و چی بگم اخه …….
اخه پدرم همه جا گوسفند وچوپان ومال ومنال داشت ولی واقعا ما چرا نصیبی نبرده بودیم وحرف مادرم یادتون هست
این سوال دایم تو ذهن من وابجی وداداشم بود ومامانم که هیچ نصیبی از اون همه مال ومنال نبرده بود ولی تا دلتان بخواد دیگران خیلی…..
دوستان همیشه در لحضات اخر برایم یه ناجی وبه قول معروف جوابی میومد یادم میاد یه درد کهنه داشتم ودر خیابان قدم می زدم ودرد امانم رو بریده بود وهرچی جلوی پایم میومد مثل قوطی وغیره رو با لگد پرت می کردم وبه زمین واسمون بد وبیراه می گفتم عه چی شد این چرا از رو پام پرت نمیشه این دیگه چیه…
از پام در اوردم عه یه تکه روزنومه بود یه نگاهی بندازم چی نوشته عه چی جالب شفای بیماری با تغذیه گیاهی مکان خانه فرهنگ شهرداری….ومن هدایت شدم به همان خدایی که می پرستم درد بیست ساله من در بیست روز درمان شد…..
دارم کم کم به جواب شما می رسم سید عزیزم ….می دونی دیدگاه پدرخدا بیامرزم چی بود اون پولاشو تو بانک می زاشت حتما تعجب می کنید اگه بگم بانک کاینات ..وبعد از اشنایی با اموزه های شما واینگه گفتید بهترین ظرف رو برای دریافت اگاهی ا و ثروتی که مثل بارون داره می باره چی ظرفی باید باشه با چه عمق وسطحی و……..
من یاد پدرم افتادم که ایشون رودخونه رو به عنوان ظرف دریافت اگاهیها انتخاب کرده بود واین بهترین ووالاترین ظرف هوشمندانه است
می دونید دوستان دنیای ما دنیای هوشمندیه وبهترین جا برای سرمایه گزاری که هر وقت شما نیاز داشته باشی در اسرع وقت این پول ویا اگاهیها بهتون داده میشه در بهترین زمان ومکان ممکنه .که اینو مادرم اصلا نمی فهمید ولی از زمانی که شروع به تغییر باورهایم کردم وبا افکارم دنیاییم رو شکل دادم متوجه شدم وای خدای من پدر من چقدر عاقلانه ومطمین سرمایه گزاری کرده وبخدا قسم انگار تمامی کاینات وافراد وغیره فقط اماده بودند تا من لب ترکنم وچیزی بخوام از جایی که اصلا نمی تونید تصور کنید پولش و امکاناتش می رسید البته از زمانی که رو باورهام کار کرده..
اقای عباس منش عزیز همانطور که یه تشنه دنبال یه چشمه می گرده تا سیراب بشه ومن که به دنبال شفای بیماریم بودم اون تکه روز نامه از کجا به پام چسبید واز کجا اومد از تبلیغات از اینترنت از عکسها از پوستر از چیزایی که این دوستمون نوشته …..
این اگاهیها ویافتن سرچشمه این اگاهیها از کجا اومد من واقعا نمی دونم چطوری در مدار شما قرار گرفتم چون من کویر تشنه ای بودم که تاب وتحلم تموم شده بود یکی رو شونه ام زد وگفت می خوای جواب سوالات بهت بدم .اینرا رو گوش بده ..
دوستم بود گفتم مگه اون کیه ..گفت عباس منشه دیگه ..گفتم عباس منش دیگه چه خ…ر..ی..ه معذرت استاد حالم رو که می فهمیدی گفتم فقط تو گوشی رو روشن کنی پذتش می کنم ومی شکنمش حالا می خوام ارتون بپرسم چرا رحیم تو محیط کاری تو بانک ..بعد من هدایت شدم وکارمند بانک شده صدای شما رو می زاره و بلندش می کنه و تموم کارمندا گوش می دن وبعضی ها بی تفاوت می گزرن وبعضی ها خودشون رو می کشن تا من ادرس سایت رو بدم
جواب سوال دوستمان اینجاسن چیزی که تبلیغات استاده با فقط دو دستیار ….باورهای استاده .افکار استاده..ایمان استاده .تموم صداقت وهم وغم استاده .تماموم تلاششه تا رحیم این پسرک یتیم رو به خواستهاش برسونده چون باور داره که دنیا پر از فراوانیه و رحیم باید جا نمونه از این بارش ثروت واگاهیها..
معذرت هنوز مونده ….چون معتقده که باران این اگاهیها وثروت داره میاد وباید رحیم نامی هم از این سفره پر برکت نصیبی ببره .و تمام هم وغمش اینه که مجبور ش کنه تو مسیر اید دریافتها قرار بگیره مسیری که خوش عملا رفته وحتی می گه اگه کسی تو سایت فعال نباشه و چیزی از اگاهیها و باورها و دیدگاهاش نزاره بلاکش می کنه .چطور میشه بقیه به دنبال مشتری و پولند ولی استاد برعکس …..
و دوستان دقت کردید اساتید دیگه هم نا اگاهانه دارن تبلیغ استاد رو می کنن چون کسی که تو مسیر قدممی گزاره ظرف دریافتش هی بزرگتر وعمیقتر میشه طوری دیگه اقناع نمیشی با تعلیماتشون وتو خودبخود تو مدارهای بالاتری قرار می گیری و بالاخره فرکانست رو می فرستی حتی اگه اونور اب باشه این قانون کایناته که ترو تو مدار مشابهت قرار بده اتفاقی که برای اکثر دوستان واز جمله خودم افتاده
خلاصه این باورها وایمان استاد وصداقت در کلام ایشون …واصلا الگوی عملی وزنده ای که ما لحظه به لحظه پیشرفتشو می بینیم این انگار شروع یه معجزه ای از طرف شخصی که خداوند بهش ماموریت داده ..تا اگاهیهای دریافتی شو بدون بها در اختیار اونایی که گوش محرم دارند برسونه ……
خلاصه دوستان هیچ تبلیغ اینترنتی وایسنا گرام وپوستر و چی می دونم از این چیزا دلیل اشنایی با این سایت نیست فقط دلیلش تشنگی گیرنده این اگاهیها وفرکانسش وباورهاو افکار استاد ه که از هر دیوار ومسافت و غیره ….می گزردتا یابنده اش رو بیابد وتو را در مدار دریافتی هات قرار بدهد
خلاصه کنم نه لنگ دو میلون پاداش سایتم ونه دنبال جایزه و قرعه کشی طبق گفته خودتان فقط می خواستم بگم که استاد خیلی از چیزهارو نمیشه با لغات وکلمات ادا کرد چون اونا عاجزند از بیان احساست ناب وپاک ….وخیلی از چیزا خارج از مرز این سایت وغیره اخه چطوری میشه گفت که برای تولد دوباره وزایش جدید با افکار ونگرشهای نو …چقدر باید واقعا بها داد
زصمیم قلب به راه وصداقت شما ایمان دارم وامیدوارم اکبر اقای قصه ام نباشم چون این قانون منه که باید قدرشناس بود حتی اگه قیمت یه جوراب پیشکشی پانصد هزار تومان تمام شود ………………….هم فرکانسی های عزیز دوستتان دارم …رحیم نو….
احتراما گروه تحقیقاتی عباس منش محترم دیدگاه من در پاسخ به سوال دوستمان در مورد تبلیغات رو چون وسطا نتم قطع شد در سه قسمت جداگانه اومده لطفا به هم متصل کنید تا خواننده های محترم سر در گم نشوند ..ممنونم…….رحیم
خدمت دوست گرامی. مردان عزیز.دوست من با خواندن کامنت شما ترمز دستی رو شدیداً کشیده بالا وغیش…ماشینم اصطکاک ایجاد کرد پلاستیکها ش.به زمین کشیده شدن این ترمز به نظر حقیر مانع حرکت چرخهای زندگی شماست ..در هر وسیله ای .کار. ذهنی به قول استادوکوین اردو میلیون. معروف.99.9درصدهست وحرکت شما فقط یک درصد واین یه قانون هست. ..پازل ذهنی وتفکر در هر وسیله ای نسبتش به اقدام 9به1است واین یه باور قوی هست تا شما این پازل رو به درستی در ذهن نسازید اقدام شما هیچ معنی نمی دهد…. ببخشید بردار کوچکت
ممنون خانم بابایی بزرگوار ومحترم
تعریف شما از داستانم یعنی گرفتن یک لایک ویژه از کاینات ……