https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-68.gif8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-05 09:44:212024-11-08 05:33:53live | تشخیص اصل از فرع درباره نتایج
4232نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
برای همین هم هر فایلی رو گوش میکنم ندادم شروع به نکته برداری میکنم، و چون میدونم که خیلی خوشحال میشی از خواندن کامنت های ما پس اینجا مینویسم شون، البته قبل خیلی برام مهم بود بقیه افراد که کامنت م رو میخونن چه فکری راجع به من میکنن، ولی الان خیلی بهتر شدن خداروشکر خداروشکر خداروشکر
ایشالا که به صفر میرسونم ش است توجه به حرف و نظر دیگران در مورد خودم.
من امروز صبح حس کردم که باید بنویسم، دفترم رو برداشتم و شروع کردم، گفتم چی بنویسم، چی بهم حس خوبی میده
قلبم گفت راجع به دستاوردهای که داشتی توی این دوسال بنویس.
ذهنم گفت چند بار مینویسی، مگه نه اینکه چندین بار نوشتیشون
ولی من چیزی که حس خوبی بهم میده رو انتخاب کردم و حقیقت اینکه «قانون جواب میده»
پس من آگاهانه از قانون استفاده میکنم و لاااااجرم نتیجه دلخواهم رو دریافت میکنم.
.
همینطور که مینوشتم و حسم لحظه به لحظه داشت بهتر و بهتر میشد تلویزیون مستندی رو شروع کرد.
مستندی درباره یک مستندساز که فیلمی رو درباره یک فیلسوف هنجارشکن ساخته بود درباره « کرت هانگن».
نکته ای که از این مستند درک کردم( و این خدا هست که همیشه بهم آگاهی میده، یعنی هدایت)
این بود که:
هرکسی
هرکسی
هر مسیری که به وجودش نزدیک باشه رو انتخاب کنه٫
خدا هممدارهاش رو بهش هدایت میکنه
و پول یکی از دستاوردهای انتخاب این راهه.
در واقع پول میاد no matter چه راهی داری میری
تـــا زمانیکه راه، راه مورد علاقهت باشه
چون اگر راهت رو نخوای و دوستش نداشته باشی… همین مقاومتها و ناراضی بودن و بهزور کارکردن و … جلوی دریافت پول رو ازت میگیره
و وقتی که
باور داشته باشی که
// من کاری که دلم میخواد رو انجام میدم و میتونم ثروتمند بشم
مــــــیشوی
لااااجرم
.
ولی! اگر بگی که من کاری که دلم میخواد رو انجام میدم حتی اگر فقیر بمونم
میمونی!
چون باور داری
چون به غیر از ثروت چیز دیگه ای هم توی ذهنت هست.
«منتظر هرچیزی که باشی همون به سمتت میاد»
منم باید اینطور باشم
باید اینطور رفتار کنم
من کار خودم رو انجام میدم و ثروتمند میشم، نه اینکه بخوام برای پول کار کنم، چون دلم میخواد اون کار رو انجام میدم و نتیجه قطعیِ رضایت، مهارت، ذوق و لذتِ منه…
کاری که اونقدر من رو به وجد میاره هـــربار که دارم توی ذهنم میسازمش، خیلی
حتی همین الان هم از تصور انجام دادنش هیجانزده شدم 🤩 بینهایت میخوامش
و میخوام توی مهاجرتم راحت زندگی کنم که بدون هیچ دغدغهای به ساختن کارم بپردازم، من باید در رفاه باشم در همه جنبه ها تا با تمرکز کارم رو شروع کنم، بسازمش و اجراش کنم.
اینو میخوام .
و تمام این آگاهیها به من داده نشد مگر بخاطر اینکه آگاهانه خودم رو به حس خوب رسوندم.
خداوندم
من سهم خودم رو دارم با درخواست کردن و ابراز اونچه که میخوام و قدم برداشتن لحظه به لحظه که بهم میگی انجام میدم، نتیجه سهم توعه، اونقدر خوش ذوق و سلیقه هستی که راه و روش شگفت انگیز برای رسوندن من به خواسته هام داشته باشی.
خداوندم هدایت و حمایتم کن تا عملگرا باشم در راه راست کسانی که بهشون نعمت دادی.
سلام ودرود بر استاد عزیزی که تازه با او و سایت او آشنا شدم.
الان که این متن و مینویسم ساعت ۳ بامداد هست و بعد از دیدن لایو سوم شما .
استاد من کسب و کاری داشتم که سه ماه پیش ازش شکست خوردم . تقریبا بعد از دو هفته ای که خیلی از این موضوع ناراحت بودم چشمم به نشانه های میفتاد که سر در نمیاوردم مثل دیدن اعداد رند با اعداد آینه روزی چند بار این اعداد رو میدیدم و یا توی گوشم صدای زنگ شدیدی احساس میکردم
یک حسی به من گفت که دنبالش برم ببینم موضوع چیه یه کمی که تحقیق کردم متوجه شدم که کاینات یه چیزی میخوان به من بگن
نمیدونم شاید پیام اونها رسیدن به آشنایی با شما بود
تو این مدت خیلی قوت قلب میگرفتم ، باورم نسبت به خدا بیشتر شده انگار که خدا رو تازه دارم درک میکنم و جور دیگه ای دارم نسبت به خدا شناخت پیدا میکنم.
و بخاطر همین قوت قلب به فکر افتادم که دوباره کسب و کارم رو شروع کنم هر چند که الان از نظر مالی زیر صفرم ولی انگار یه نیرویی داره بهم میگه که برو جلو من هستم
هر چند که اوضاع بازار خیلی خرابه و اطرافیانم با این موضوع مخالفن
از شما استاد عزیز و دوستانی که این کامنت و میخونن میخوام که کمکم کنن تا بهتر بتونم تصمیم بگیرم.
خیلی خوشحالم که مینویسم و تو با خواندن شون خیلی کیف میکنی.
من امروز صبح حس کردم که باید بنویسم، دفترم رو برداشتم و شروع کردم، گفتم چی بنویسم، چی بهم حس خوبی میده
قلبم گفت راجع به دستاوردهای که داشتی توی این دوسال بنویس.
ذهنم گفت چند بار مینویسی، مگه نه اینکه چندین بار نوشتیشون
ولی من چیزی که حس خوبی بهم میده رو انتخاب کردم و حقیقت اینکه «قانون جواب میده»
پس من آگاهانه از قانون استفاده میکنم و لاااااجرم نتیجه دلخواهم رو دریافت میکنم.
.
همینطور که مینوشتم و حسم لحظه به لحظه داشت بهتر و بهتر نیست تلویزیون مستندی رو شروع کرد.
مستندی درباره یک مستندساز که فیلمی رو درباره یک فیلسوف هنجارشکن ساخته بود درباره « کرت هانگن».
نکته ای که از این مستند درک کردم( و این خدا هست که همیشه بهم آگاهی میده، یعنی هدایت)
این بود که:
هرکسی
هرکسی
هر مسیری که به وجودش نزدیک باشه رو انتخاب کنه٫
خدا هممدارهاش رو بهش هدایت میکنه
و پول یکی از دستاوردهای انتخاب این راهه.
در واقع پول میاد no matter چه راهی داری میری
تـــا زمانیکه راه، راه مورد علاقهت باشه
چون اگر راهت رو نخوای و دوستش نداشته باشی… همین مقاومتها و ناراضی بودن و بهزور کارکردن و … جلوی دریافت پول رو ازت میگیره
و وقتی که
باور داشته باشی که
// من کاری که دلم میخواد رو انجام میدم و میتونم ثروتمند بشم
و میشوی
لااااجرم
.
ولی! اگر بگی که من کاری که دلم میخواد رو انجام میدم حتی اگر فقیر بمونم
میمونی!
چون باور داری
چون به غیر از ثروت چیز دیگه ای هم توی ذهنت هست.
«منتظر هرچیزی که باشی همون به سمتت میاد»
منم باید اینطور باشم
باید اینطور رفتار کنم
من کار خودم رو انجام میدم و ثروتمند میشم، نه اینکه بخوام برای پول کار کنم، چون دلم میخواد اون کار رو انجام میدم و نتیجه قطعیِ رضایت، مهارت، ذوق و لذتِ منه…
کاری که اونقدر من رو به وجد میاره هـــربار که دارم توی ذهنم میسازمش، خیلی
حتی همین الان هم از تصور انجام دادنش هیجانزده شدم 🤩 بینهایت میخوامش
و میخوام توی مهاجرتم آپولینر راحت زندگی کنم که بدون هیچ دغدغهای به ساختن کارم بپردازم، من باید در رفاه باشم در همه جنبه ها تا با تمرکز کارم رو شروع کنم، بسازمش و اجراش کنم.
اینو میخوام .
و تمام این آگاهیها به من داده نشد مگر بخاطر اینکه آگاهانه خودم رو به حس خوب رسوندم.
خداوندم
من سهم خودم رو دارم با درخواست کردن و ابراز اونچه که میخوام و قدم برداشتن لحظه به لحظه که بهم میگی انجام میدم، نتیجه سهم توعه، اونقدر خوش ذوق و سلیقه هستی که راه و روش شگفت انگیز برای رسوندن من به خواسته هام داشته باشی.
خداوندم هدایت و حمایتم کن تا عملگرا باشم در راه راست کسانی که بهشون نعمت دادی.
خدارو بینهایت سپاس گذارم که من رو در فرکانس شما قرار داده
و مدتی میشه که به طرز خیلی اتفاقی با شما آشنا شدم و فایلهاتون رو دارم دونه به دونه میبینم و کلی درسها گرفتم و اینکه در برهه ای از زندگیم هستم که همسرم ازم دوره و شرایط روحی و هرچیزی فکر کنید خوب نبودم و از وقتی با شما اشنا شدم خیلی به آرامش رسیدم و با کنترل ذهنم و قوانینی که خدای بزرگ براین دنیا خلق کرده و شما برا ما روشن کردید من به زودی زود به تمام خواستهام خواهم رسید
دلم خواست یک دیدگاه از این روزا به یادگار بذارم اینجا که اون روزایی که قراره من به زودی زود درکنار همسر و پسرم به خواستهام میرسم به یاری پروردگار و بیام اینجا دوباره نظرمو بذارم
خدایا شکرت برای این لایوهای پر از درس پر از آگاهی خدایاشکرت که هستی و امروز منو به این فایل هدایت کردی تا جواب سوالم رو بگیرم
استاد من دوتا درخواست دارم ازتون اول اینکه میشه دوباره مسابقه بذارید چون از وقتی من با شما آشما شدم مسابقه نذاشتین😍😍😍😍 و دوم اینکه اگر میشه این لایوها رو ادامه بدین مثلا سالی چتدتا لایو بذارین این لایو نمیدونم برای چه سالی هست ولی من الان دارم میبینم و کلییییی ازش درس میگیرم و جواب سوالم رو گرفتم 👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻
در پاسخ به سوال شما اونچه درک خودم هست به میزانی که روی خودم کار کردم، نتایج شما برای باور به توحیده اینکه فقط روی نیروی کیهانی که بخشی از اون در وجودمون هست کار کن اون رو زنده نگه دار صداش رو بشنو و بعد به ایده هایی که بهت میده عمل کن اونوقت همه چی مثل چرخ دهنده های یه ماشین چفت میشه و حرکت و نتیجه بوم بوم میاد😍😍😍
اما تمام اینها طبیعتا تکامل داره ما فقط باید تمرکز رو بذاریم روی کار کردن روی باورها و ذهنمون چرا؟چون ایده هایی خوب دریافت کنیم بعد اون ایده ها رو اجرا کنیم و بعد نتیجه بگیریم
بنابراین اصل کار کردن روی باوره ،کار کردن روی خودمونه که از ترس هایی که زنجیرمون کردن رها بشیم دونه دونه ،اینکه ثروت رو با توجه کردن به زیبایی ها ببینیم و تحسین کنیم تا ذهنمون رو پرورش بدیم و فراوانی رو ببینیم جای کمبود
اینکه باور کنیم خداوند از بینهایت راه مشتری ها رو به سمت من میاره و وظیفه من نیست برم دنبالش و یا کاری کنم که دیگران خوششون بیاد
تو جلسه ۴ عزت نفس خیلی دوست داشتم در مورد ترس ها گفتید و اینکه من هیچوقت برای خوشامد کسی کاری نمیکنم و این باور به آدم حس قدرت و ایمان میده
پس جای مسائل فرعی مثل تبلیغات،دنبال مشتری بودن،کارهای عجیب و غریب تمرکز بذاریم روی خودمون روی بالابردن کیفیت خودمون ،بهتر کردن مهارتمون توی زمینه ای که هستیم،کار کردن روی ذهنمون ،بالا بردن عزت نفسمون و باور کردن خدایی که همواره در کنار ماست
در واقع اگر انرژی وجودیمون رو مثل الماس بدونیم باید به خودمون بگیم این انرژیه داره صرف چه کاری میشه؟ اون موقع اهمیت پیدا میکنه که اصل مهمه و بقیه چیزا حاشیه است
من فکر میکنم این مسیر مثل یه پلی هست که دارم ازش عبور میکنم و هرلحظه باید جی پی اس رو چک کنم تا یهو درگیر حاشیه و گمراه نشم چون ذهن به راحتی مارو گول میزنه و از مسیر اصلی منحرفمون میکنه و نمیتونم بگم این فایل ها برای افرادی مثل من چقدرررر کمک کننده است تا از همون اول تاکید و تمرکز رو روی اصل بذارن نه فرعیات و چقدر میتونه توی همه موارد جلو بندازه مارو به شرطی که واقعا بفهمیم این حرفا رو و بهشون عمل کنیم
در آخر ازشما و مریم جان بی نهایت ممنون برای تدوین این فایل قشنگ از به تصویر کشیدن اون دریاچه یا برکه ای انقدرررر کیوت بود😍😍😍😍 از اون ماهی های خوشگل که هرچی ماهیگیری کنی تموم نمیشه ،از اون خونه های خوشگل که امنیت بالا دارن و اتقدر تمیززززز و خوشگلن ،از آمازون که انقدر مشتری مداره و کارها رو ساده تر کرده ،از اون درخت انگور پربارررر از ماشین های قشنگی که کنار خونه ها پارک هستن
خدایا ما رو به سمت راه افرادی که بهشون نعمت دادی هدایت کن، ای رب و حکمران جهان ای عشق لایتناهی🌱
سلام زهرای عزیزم خداروشکر واقعا که توی مدارتون هستم
متنتون واقعا عالی بود و انگار برای این لحظه من نوشته بودی
دقیقه من ۴ ماهه کارمو شروع کردم و همش درگیر مشتری بودم و اینکه وجا تبلیغ کنم تا اینکه با یکی از فایلای استاد که گفتن شریک کاری و مالی من خداست گوش کردم و دایم اینو تکرار کردم و دیگه حتی یک لحظه هم به تبلیغ فکر نکردم و خدا داره از جاهایی که حتی فکرشو نمیکنم مشتری برای میفرسته و واقعا گشایشی توی کارم و وضعیتی مالیم توی همین چند روز اتفاق افتاده
استاد جانم ممنونم از شما و خدای مهربونم که الان شریک کاری و مالی منه و ممنونم از تو زهرای عزیزم که این متن فوق العاده رو نوشتی
و ممنونم از مریم جون با اخلاق و زیبا و صبور که انقدر با حوصله روی این سایت کار میکنه❤❤❤❤❤❤
استاد عزیزم این فایل ناب نشونه امروزم بود و میخوام از باور احساس لیاقت بنویسم… من از نوجوانی خیلی دوست داشتم مشغول شغل و یا حرفه ای بشم که درآمد داشته باشم کلا از همون نوجوانی مستقل بودن رو دوست داشتم و تلاش میکردم بابتش یادمه پسرهای همسایه شانسی میفروختند یا ازون بامیه هایی که حالت چرخشی گرد داشت و یه مبلغی میدادی به اندازه ای که بتونی آروم برداری تا خورد نشه مال تو بودو میخوردیم چقدر مزه میداد خلاصه من با این که دختر ۱۰ ۱۱ ساله بودم ولی دوست داشتم انجام بدم یادمه نی بادبادک از بابا بزرگم با مبلغی کمتر میخریدمو میفروختم ظهرها تو سالن منتظر بودم تا مشتری بیاد و بابابزرگم میخوابید و من این تایم میتونستم فروش خودم رو داشته باشم یادش بخیر به خودم افتخار میکنم که دختر باهوش و فعالی بودم و هستم تا اینکه ۱۹ سالم شد دیپلمم رو گرفتم و کنکور قبول نشدم برام مهم نبود سریع دنبال کار گشتم یادمه تو ذهنم یک شرکت بزرگ و عالی بود و کار با کامپیوتر جز علاقه هام اونموقع ها عادی نبود دختر بره سر کار تو کل فامیل من اولین دختری بودم که شاغل شده بودم تو همون شرکتی که تو نظرم بود بزرگ معتبر روزهای فوق العاده ای بود اون زمان حقوق بالایی رو میگرفتم حتی از قانون کار هم بیشتر موبایل رو هر کسی نداشت افراد خاصی از جامعه موبایل داشتن منم جز همون افراد شدم ماشین رنو خریدم زمین طلا سفرهای هوایی فوق العاده بود برای یه دختر ۲۰ ساله حدود۲۰ سال پیش اینارو میگم که باور مخربم رو بگم روزهای فوقالعاده ای داشتم خداروشکر میکردم ولی کارم هم به نسبت سخت بود ساعت کاریش حدود ۱۲ ساعت بود ولی اینقدررر کارم رو دوست داشتم که وقتی میومدم خونه ذوق فردا رفتن رو داشتم تا این حد… تا اینکه بعد از گذشت سه سال کم کم باورهای مخربی اومد سراغم وقتی بدیهی و عادی شد درآمدم و داشته هام ( هیچ وقت نباید بزاریم داشته همون واسمون عادی بشه باید همیشه ذوقشو داشته باشیمو سپاسگزار باشیم ) یادمه وقتی پشت چراغ قرمز بودم تو ماشینم و میدیدم یه آقایی با زن و بچه ش رو موتور هستن میگفتم وای خدا اینا باید ماشین داشته باشن نه من .. یااین مرد داره خرج زندگی زن و بچه میده حقوقش اینقدر اونوقت من یه دختر مجرد دریافتیم دوبرابر اینه واییی چه احساس مخربیه احساس عدم لیاقت و من چقدر این احساس رو داشتم و کم کم علاقه ام به کارم کم شد کم کم خسته شدم از ساعت کاری زیاد کم کم انرژیم افت کرد کم کم ماشینم رو فروختم که یه ماشین بهتر بگیرم ولی دیگه نشد به مرور افت کردم تا جاییکه ازدواج کردمو از کارم اومدم بیرون خیلی روزای سختی ازون به بعد داشتم و همیشه برام سوال بود چرا اینطوری شد روزهای فوقالعاده ای داشتم ولی کوتاه بود با آموزه های استاد و دوره عزت نفس فهمیدم خیلی خیلی باورهای مخربی داشتم دلسوزی های بی جا عدم احساس لیاقت ،و بدیهی شدن داشته هات اینها برعکسش میشه باورهای نابی که تو کارت موفق تر بشی به هیچ عنوان تو شرایط خوبی که داری دلسوزی نکنی برای کسی ،تا میتونی روی احساس لیاقتت کار کنی مدام و مدام از داشته هات سپاسگزار باشی
یهویی اومد این خاطرات و منم نوشتم امیدوارم کمکی کرده باشم الان به لطف خدای مهربان به کار مورد علاقه ام پی بردم و دارم یکسری آموزشها میبینم تا از صفر شروع کنم و سرمایه ام تلاش و پشتکار انرژی و علاقه شدیدم به کار و صداقتم هست و میدونم خدای رزاق تو مسیر کمکم میکنه و موفق و ثروتمند میشم با رعایت سر تکاملم
اون قسمت که گفتی پشت چراغ قرمز یه خانواده رو با موتور دیدی دقیقا برا منم اتفاق افتاد. از خوندن کامنتت تو فکر فرو رفتم ،
چند سال پیش یه شب تو ماشینم داشتم میرفتم یه دختر سوار موتور باباش بود لباس معمولی داشت با یه کتونی خاکی و خیلی کهنه از بغل من رد شدن منم نگاش کردم اون دختر هم نگام کرد، احساس کردم خجالت کشید از وضعیتش،
بعدش خیلی دلم به حالش سوخت خیلی حس بدی گرفتم از قانون اشنا نبودم میگفتم خدایا چرا به اینا ندادی چندین و چند مورد الان یادم اومد که باور های اشتباه داشتم و این دلسوزی های شدید باعث شد چند وقت بعد ماشینمو از دست دادم و شدم مثل همون ادما و جالب اینه از خدا تلبکار هم بودم الان ردپاهای قانون رو با کامنتت دیدم.
واقعا جهان هستی کاری نداره تو داری دلسوزی میکنی یا چیز دیگه وقتی داری توجه میکنی به فقر یا توی ارتعاش عدم لیاقت قرار میگیری که ای بابا دیگران ندارن من نباید خوش باشم صدای بخش ماشین کم کنم دیگران از شادی من ناراحت نشن یه وقت.
مردم ندارن بخورن….
اینا واقعا عمیق ترین نوع توجه کردن به نکات منفی زندگیه و احساسی که ایجاد میکنه برای از بین بردن گنج قارون کفایت میکنه
دلسوزی کردن ممنوع
دلسوزی کردن درواقع یک نوع توجه عمیق به نکات منفی زندگیه
خداروشکر میکنم کامنتم باعث شد باورهای زیرین و مخرب دلسوزی رو پیدا کنید به قول استاد و مریم عزیز باورهای مخرب مثل علف هرز میمونه که ذهن رو درگیر میکنه و ما با آگاهی و کار کردن روی خودمون میتونیم مدام این علفهای هرز رو هرس کنیم و شاهد نتایج عالی باشیم شاد و موفق ثروتمند باشید
چه عواملی باعث ایجاد نتایج متفاوت در بعضی شغل ها شده {بهتره این رو بگیم }؟
و چه عواملی باعث ایجاد نتایج استاد عباسمنش شده ؟
و چه عواملی باعث ایجاد نتایج در زندگی من شده ؟
این سوال ی جوابی داخل خودش هست که میگه نتیجه رو در نظر بگیر حالا شاید این نتیجه از همه لحاظ ها باشه یعنی ی کاری انجام بدیم که شاید طاهرش با باورهای اجتماع فرق کنه اما اون نتیجه دلخواهی که ما میخواهیم رو بده و نتیجه خارج تصور دیگران باشه یعنی دیگران باور نکن که میشه اینجوری نتیجه گرفت و پول ساخت
من به شخصه اون باور های توحیدی که ارتباط مستقیم با خدا داره رو عامل اصلی نتایجم میدونم و به نظرم هر چقدر روی این عوامل کار کنم و رنگ خدا رو پر رنگ تر کنم نتایج بزرگ تر و بزرگتر و بزرگتر میشه
حالا میام از خودم میگم من به دنبال جذب ی نیرو بودم و به ی بنده خدایی که همکار ماست گفتم و دیگه کلا فراموش کردم گذشت بعد چند وقت دوستمون اومد و گفت که اون ادمه که میخوای کارت رو انجام بده امادست که بیاد گفتم باشه گفت شمارشو بهت بدم گفتم نه خودت بهش بگو بیاد ببینم چی میگه
یعنی تمام هوش و هواسم اونموقع روی سایت و باور های توحیدی بود درواقع گفتم ببینم خدا چی میگه
بعد ی چند روز دیدم بنده خدا اومد و همزمانی که اون اومد ی مشتری اومد برای انجام کاری مربوط به اون اقا و دیگه فهمیدم که درسته و این از دستان خداونده و این کاریه که باید انجام بشه
حالا این کاره و اون اعتماد به این نیرو باعث شد که خیلی از همکارای من هم به فکر راه اندازی این سیستم بیوفتن و کلی این تجارت گسترش پیدا کنه
و یه همسایه ای ما داریم اینجا که خیلی من به طرز کاسبیش حرکت کردنش سرعت عملش استعدادش رفتارش با مشتری بیزینسی که داره انجام میده باور دارم و از دوستان صمیمی من هست ایشون و همیشه چند دقیقه ای کنار ایشون هستم
از ویزگی های مثبتش بگم خیلی ادم ریلکسیه
خیلی ادمیه که کلامش متین و ارامه
سرعت عمل فوقالعاده بالایی داره
ادم شجاع و نترسیه توی بحث کاسبی و خرید و فروش جنس
و من به عینه میبینم پشت ی میز نشسته و هی براش مشتری میاد براش پول روی پول میاد
من خودم از اون افرادی هستم که کلی مشتری براش فرستادم و ازش خرید کردن
همیشه میخنده این ادم
من ندیدم تا بحال یک بار ناراحت باشه
این ادم و این دوستمون خیلی تازه کاره توی شغلش نصبت به بقیه کسبه ولی تمام قدیمی های بازار تمام اون به قول خودمون گردن کلفتا از این خرید میکنن یعنی همین امروز پیشش بودم ی کاسب قدیمی اومده بود برای جور کردن ی فاکتور رقم نصبتا بالا پیش ایشون و انجامش داد
اینجاست که نتایج با هم فرق میکنن
به شخصه اعتراف میکنم هروقت روی توحید کار میکنم روی یگانگی خداوند و ربوبیت و همه درخواست هام از اونه اصلا نتایجم قابل مقایسه نیست هر وقت روی صبر کردن با امید روی توکل فقط به رب روی ارامش و عوامل درونی {باورهای قدرتمند کننده } کار میکنم باور به فراوانی باور به اینکه هرچقدر ثروتمند شوم نزد خدا محبوبترم تکرار میکنم فکر میکنم
قران گوش میکنم معنی قران رو گوش میکنم نتایجی میگیرم از ی جاهایی بهم میرسه که به فکرم هم نرسیده بوده
واینجاست که جایگاه خداوند پر رنگ میشه و بهت میگه که فقط از من بخواه
صبح که در مغازه رو باز کردم لای در ی برچسب با ی متن فوقالعاده دیدم که روزم رو ساخت
لای در نوشته بود
{فقط خدا}
گفتم خدایا داری به من چی میگی حالا در ی جوریه که اون برچب چسبیده بود قشنگ لای درب ورودی
و خداونده که انرزیش همه کارها رو انجام میده و متحیر میشی از میزان خدمتی که بهت میکنه از برکتی که توی زندگی انجام میده از مشتری های خوبی که میفرسته و از سلامتی که در تو ایجاد میکنه و از ارامشی که وارد زندگی ادم میشه
سؤال: به نظر شما، چه عواملی نتایج استاد عباسمنش را متفاوت کرده است؟ چه عواملی نتایج یک کسب و کار را متفاوت میکند؟
چه عواملی سبب میشود، فردی مثل استاد عباسمنش با اینکه ظاهراً آنچه متخصصین علم بازاریابی و … مهم میدانند را انجام نمیدهد، اما به موفقیتهایی دست مییابد که سایر کسب و کارهایی که آن علوم را اجرا کردهاند، دست نیافتهاند؟
جواب من و و دیدن الگو های مثل استاد عباس منش
جواب✅استاد عباس منش باور های توحیدی قدرت دادن به خدا و همین باعث شده خدا براش مشتری بیاره خدا و تازه خدا تبلیغش میکنه و اینکه همه افرادی که به تضاد خوردن هدایت شدن به سمت این سایت از نتایج و داستان هدایت افراد از نتایج دوره ها تازه خودم از خدا خواستم گفتم کدوم اصله؟گفت بزن روی این کلمه و هدایت شدم به سایت چون میگه اصل اینه پس همه چیز توحیدی یعنی باور کنی نیازی نیست کار عجیب و غریب کنی تا مشتری بیاد مثلا دیدم یه روزی یک نفر راجب فالور صحبت میکرد که اگه بتونی خودتو یه کاری کنی که مخاطب خوشش بیاد فالورت میشه مثلا اگه کم فعالیت کنی از پیجت فالورها میرن و فروشت کم میشه حالا جالبه زمانی که تمرکزت بره روی لایک فالور از مسیر خارج میشی تازه به قول استاد گفتن میشی عروسک خیمه شب بازی دیگران و در واقع اگه یک نفر ۲mفالور داره باید شب بترسه که فالور از دست نده منم همینجوری بودم قبلا مثلا اون موقها استرس داشتم که نکنه فالور هام برن وهمینم میشد یا مثلا وقتی تمرکز روی فرع باشه از مسیر خارج میشی حالا باید بیایی شب تا روز کار کنی که فالورت نپرن(شرک ورزیدن)مگه آدمها باشن یا برن ثروت من کم میشه؟خب برن خدا از دست دیگش به من نعمت میده از آدمها تشکر میکنیم به قول استاد اما تو ذهنمون این نیست که اگه برن ما بدبخت میشیم باید روی خدا حساب کنی اونکه داره نعمت میده اونکه داره ثروت میده
خیلی راحت اگه پیجم زدی نگران این نباشی که مشتری نیست یا فالور نیست به خدا دیدم چه جوری برام مشتری میاورد همه چیز انرژیه خدا انرژیه تا حالا دقت کردین ؟یع جایی میرین خرید مثلا خدا به قلبت میندازه بری از اون شخص بخری اینا همش کار خداست حتی سایت استاد تازه دیدم یک رستورانی یک جای پنهان بود اما اون دست خیابان اونقدر رستوران بود نما شیک همه چیز اکی اما اون رستوران اون دست خیابان بود تازه امکانات خاصی نداشت اما کیفیت غذا کل غذاهاش عالی عالی بود تازه مشتری میومد میگفت این رستوران چه قدر پنهانه بعدش میگفت یه چیزی گفت برو این سمت و خیلی تشکر میکرد که چه قدر غذا خوبه و تازه بهترین رستوران اون استان بود تازه صاحب مغازه میگفت به مشتری ها بگو خیلی شلوغه اگه ۱ساعت میتونی صبر کنی غذا هست وگرنه بزنید برید با تشکر دقیقا همینو میگفت التماس نمیکرد تازه بعضیا حوصلهشون سر میرفت میرفتن اما میگفت از بس شلوغه تازه بزار برن راحت شم که به بقیه برسم اینقدر باور توحیدی داشت این شخص مذهبی بود بی سواد دارمد میلیاردی همیشه یادمه وقتی میومد تو مغازه کلمه بسم الله تو دهنش بود و همیشه اگه نیرویی از کارش میرفت میگفت خدا بهترینشو میاره خیلی وقت که تحقیق کردم دیدم این اقا مسن که ۸۰سالشه و خودم باهاش حرف زدم همش باور توحیدی بود گفت از صفر شروع کردم با پنج سیخ کباب گفت جوری شلوغ میشد ترافیک بود سر میدان گفت منم همین چند تا سیخ داشتم تازه میگفت من تعجب میکردم اون همه رستوران لاکچری شیک کسی نمیرفت اما این فروش بالا داشت خلاصه پر فروش ترین رستوران اون استان بود و تازه فقط پسرش تبلیغ میکرد اوایل اما خودش اعتقاد نداشت خلاصه همون اول تبلیغ کردن اما دیگه نه اما چنان مشتری داشت که باید تا ۱شب فقط مشتری رد میکردی اینقدر شلوغ بیشترین فروش رو توی استان داشت حتی خود مشتریها میگفتن
به دلیل
صداقت درستکاری مهارت کسب کردن تو حوزه خودش یعنی غذای خوب میداد
تازه مذهبی هم بود اولین فرد مذهبی نماز خوان نماز شب دیده بودم که اینقدر باور هاش خوب بود
یعنی باورهاش راجب ثروت خوب بود
میگفت من کیم ؟گفت خدا منو آورد تا اینجا که بزرگترین رستوران بود
گفت اونکه منو آورد
راستی اینو بگم این شخص معتاد بوده خیابانی بد جور گفت یه روزی دو تا دستم رو بلند کردم گفتم خدایا منو به راه راست هدایت کن
گفت از همون روز اتفاقات افتاد آدمها شرایط جدید گفت اولین ایده اومد رستوران بزن یعنی گفت پول نداشتم نمیدونم با فروش قوطی توی خیابان مثلا گفت در حد سیگار مواد داشتم گفت بزارم تا سیخ کباب بخره بعد مثلا یه کم گوشت تو یه گاری ببین همش هدایت بوده تازه خود خدا گفته از پایین شروع کن
الان این شخص
اونقدر به ثروت رسیده که دیگه پر شده تجربه کرده
بهترین ویلا رو داره
خلاصه
این بنده خدا نه تیپ خاصی داشت نه سواد زیاد داشت در حد یه حساب کردن اونم با چرتکه
بعدش نمیدونم این شخص عزت نفس خوبی داشت اعتماد بنفس خود باوری یعنی برای غذاهاش ارزش قاعل بود
استاد جان
من مدتیه دارم سعی میکنم آگاهانه عملگرا باشم.
برای همین هم هر فایلی رو گوش میکنم ندادم شروع به نکته برداری میکنم، و چون میدونم که خیلی خوشحال میشی از خواندن کامنت های ما پس اینجا مینویسم شون، البته قبل خیلی برام مهم بود بقیه افراد که کامنت م رو میخونن چه فکری راجع به من میکنن، ولی الان خیلی بهتر شدن خداروشکر خداروشکر خداروشکر
ایشالا که به صفر میرسونم ش است توجه به حرف و نظر دیگران در مورد خودم.
من امروز صبح حس کردم که باید بنویسم، دفترم رو برداشتم و شروع کردم، گفتم چی بنویسم، چی بهم حس خوبی میده
قلبم گفت راجع به دستاوردهای که داشتی توی این دوسال بنویس.
ذهنم گفت چند بار مینویسی، مگه نه اینکه چندین بار نوشتیشون
ولی من چیزی که حس خوبی بهم میده رو انتخاب کردم و حقیقت اینکه «قانون جواب میده»
پس من آگاهانه از قانون استفاده میکنم و لاااااجرم نتیجه دلخواهم رو دریافت میکنم.
.
همینطور که مینوشتم و حسم لحظه به لحظه داشت بهتر و بهتر میشد تلویزیون مستندی رو شروع کرد.
مستندی درباره یک مستندساز که فیلمی رو درباره یک فیلسوف هنجارشکن ساخته بود درباره « کرت هانگن».
نکته ای که از این مستند درک کردم( و این خدا هست که همیشه بهم آگاهی میده، یعنی هدایت)
این بود که:
هرکسی
هرکسی
هر مسیری که به وجودش نزدیک باشه رو انتخاب کنه٫
خدا هممدارهاش رو بهش هدایت میکنه
و پول یکی از دستاوردهای انتخاب این راهه.
در واقع پول میاد no matter چه راهی داری میری
تـــا زمانیکه راه، راه مورد علاقهت باشه
چون اگر راهت رو نخوای و دوستش نداشته باشی… همین مقاومتها و ناراضی بودن و بهزور کارکردن و … جلوی دریافت پول رو ازت میگیره
و وقتی که
باور داشته باشی که
// من کاری که دلم میخواد رو انجام میدم و میتونم ثروتمند بشم
مــــــیشوی
لااااجرم
.
ولی! اگر بگی که من کاری که دلم میخواد رو انجام میدم حتی اگر فقیر بمونم
میمونی!
چون باور داری
چون به غیر از ثروت چیز دیگه ای هم توی ذهنت هست.
«منتظر هرچیزی که باشی همون به سمتت میاد»
منم باید اینطور باشم
باید اینطور رفتار کنم
من کار خودم رو انجام میدم و ثروتمند میشم، نه اینکه بخوام برای پول کار کنم، چون دلم میخواد اون کار رو انجام میدم و نتیجه قطعیِ رضایت، مهارت، ذوق و لذتِ منه…
کاری که اونقدر من رو به وجد میاره هـــربار که دارم توی ذهنم میسازمش، خیلی
حتی همین الان هم از تصور انجام دادنش هیجانزده شدم 🤩 بینهایت میخوامش
و میخوام توی مهاجرتم راحت زندگی کنم که بدون هیچ دغدغهای به ساختن کارم بپردازم، من باید در رفاه باشم در همه جنبه ها تا با تمرکز کارم رو شروع کنم، بسازمش و اجراش کنم.
اینو میخوام .
و تمام این آگاهیها به من داده نشد مگر بخاطر اینکه آگاهانه خودم رو به حس خوب رسوندم.
خداوندم
من سهم خودم رو دارم با درخواست کردن و ابراز اونچه که میخوام و قدم برداشتن لحظه به لحظه که بهم میگی انجام میدم، نتیجه سهم توعه، اونقدر خوش ذوق و سلیقه هستی که راه و روش شگفت انگیز برای رسوندن من به خواسته هام داشته باشی.
خداوندم هدایت و حمایتم کن تا عملگرا باشم در راه راست کسانی که بهشون نعمت دادی.
سلام ودرود بر استاد عزیزی که تازه با او و سایت او آشنا شدم.
الان که این متن و مینویسم ساعت ۳ بامداد هست و بعد از دیدن لایو سوم شما .
استاد من کسب و کاری داشتم که سه ماه پیش ازش شکست خوردم . تقریبا بعد از دو هفته ای که خیلی از این موضوع ناراحت بودم چشمم به نشانه های میفتاد که سر در نمیاوردم مثل دیدن اعداد رند با اعداد آینه روزی چند بار این اعداد رو میدیدم و یا توی گوشم صدای زنگ شدیدی احساس میکردم
یک حسی به من گفت که دنبالش برم ببینم موضوع چیه یه کمی که تحقیق کردم متوجه شدم که کاینات یه چیزی میخوان به من بگن
نمیدونم شاید پیام اونها رسیدن به آشنایی با شما بود
تو این مدت خیلی قوت قلب میگرفتم ، باورم نسبت به خدا بیشتر شده انگار که خدا رو تازه دارم درک میکنم و جور دیگه ای دارم نسبت به خدا شناخت پیدا میکنم.
و بخاطر همین قوت قلب به فکر افتادم که دوباره کسب و کارم رو شروع کنم هر چند که الان از نظر مالی زیر صفرم ولی انگار یه نیرویی داره بهم میگه که برو جلو من هستم
هر چند که اوضاع بازار خیلی خرابه و اطرافیانم با این موضوع مخالفن
از شما استاد عزیز و دوستانی که این کامنت و میخونن میخوام که کمکم کنن تا بهتر بتونم تصمیم بگیرم.
از خدا متشکرم که راه و داره بهم نشون میده
خدایا متشکرم
سلام استاد جان
خیلی خوشحالم که مینویسم و تو با خواندن شون خیلی کیف میکنی.
من امروز صبح حس کردم که باید بنویسم، دفترم رو برداشتم و شروع کردم، گفتم چی بنویسم، چی بهم حس خوبی میده
قلبم گفت راجع به دستاوردهای که داشتی توی این دوسال بنویس.
ذهنم گفت چند بار مینویسی، مگه نه اینکه چندین بار نوشتیشون
ولی من چیزی که حس خوبی بهم میده رو انتخاب کردم و حقیقت اینکه «قانون جواب میده»
پس من آگاهانه از قانون استفاده میکنم و لاااااجرم نتیجه دلخواهم رو دریافت میکنم.
.
همینطور که مینوشتم و حسم لحظه به لحظه داشت بهتر و بهتر نیست تلویزیون مستندی رو شروع کرد.
مستندی درباره یک مستندساز که فیلمی رو درباره یک فیلسوف هنجارشکن ساخته بود درباره « کرت هانگن».
نکته ای که از این مستند درک کردم( و این خدا هست که همیشه بهم آگاهی میده، یعنی هدایت)
این بود که:
هرکسی
هرکسی
هر مسیری که به وجودش نزدیک باشه رو انتخاب کنه٫
خدا هممدارهاش رو بهش هدایت میکنه
و پول یکی از دستاوردهای انتخاب این راهه.
در واقع پول میاد no matter چه راهی داری میری
تـــا زمانیکه راه، راه مورد علاقهت باشه
چون اگر راهت رو نخوای و دوستش نداشته باشی… همین مقاومتها و ناراضی بودن و بهزور کارکردن و … جلوی دریافت پول رو ازت میگیره
و وقتی که
باور داشته باشی که
// من کاری که دلم میخواد رو انجام میدم و میتونم ثروتمند بشم
و میشوی
لااااجرم
.
ولی! اگر بگی که من کاری که دلم میخواد رو انجام میدم حتی اگر فقیر بمونم
میمونی!
چون باور داری
چون به غیر از ثروت چیز دیگه ای هم توی ذهنت هست.
«منتظر هرچیزی که باشی همون به سمتت میاد»
منم باید اینطور باشم
باید اینطور رفتار کنم
من کار خودم رو انجام میدم و ثروتمند میشم، نه اینکه بخوام برای پول کار کنم، چون دلم میخواد اون کار رو انجام میدم و نتیجه قطعیِ رضایت، مهارت، ذوق و لذتِ منه…
کاری که اونقدر من رو به وجد میاره هـــربار که دارم توی ذهنم میسازمش، خیلی
حتی همین الان هم از تصور انجام دادنش هیجانزده شدم 🤩 بینهایت میخوامش
و میخوام توی مهاجرتم آپولینر راحت زندگی کنم که بدون هیچ دغدغهای به ساختن کارم بپردازم، من باید در رفاه باشم در همه جنبه ها تا با تمرکز کارم رو شروع کنم، بسازمش و اجراش کنم.
اینو میخوام .
و تمام این آگاهیها به من داده نشد مگر بخاطر اینکه آگاهانه خودم رو به حس خوب رسوندم.
خداوندم
من سهم خودم رو دارم با درخواست کردن و ابراز اونچه که میخوام و قدم برداشتن لحظه به لحظه که بهم میگی انجام میدم، نتیجه سهم توعه، اونقدر خوش ذوق و سلیقه هستی که راه و روش شگفت انگیز برای رسوندن من به خواسته هام داشته باشی.
خداوندم هدایت و حمایتم کن تا عملگرا باشم در راه راست کسانی که بهشون نعمت دادی.
سلام بر استاد جان جانان
استاد چقدر چقدر چقدر این فایل 1 و2 لایو دقیقا دقیقا چیزهایی که برام اتفاق افتاده
از اینکه چجوری خدارو سپاس گزار بشم با دیدن ایندو فایل
استاد قسم میخورم تا ابد تمام فایل هاتون رو مدام گوش بدم
از اینکه من نزارم حرف دیگران روم تاثیر بزاره عالی بود و با تمام اتفاقات من تجشم خوب رو انجام بدم
سلام بر استاد جان جانان
استاد چقدر چقدر چقدر این فایل 1 و2 لایو دقیقا دقیقا چیزهایی که برام اتفاق افتاده
استاد چقدر چقدر اشک از چشمم سرازیر میشه از اینکه چجوری خدارو سپاس گزار بشم با دیدن ایندو فایل
استاد قسم میخورم تا ابد تمام فایل هاتون رو مدام گوش بدم
بنام خدای مهربان
سلام خدمت استاد عزیز و مریم جان
خدارو بینهایت سپاس گذارم که من رو در فرکانس شما قرار داده
و مدتی میشه که به طرز خیلی اتفاقی با شما آشنا شدم و فایلهاتون رو دارم دونه به دونه میبینم و کلی درسها گرفتم و اینکه در برهه ای از زندگیم هستم که همسرم ازم دوره و شرایط روحی و هرچیزی فکر کنید خوب نبودم و از وقتی با شما اشنا شدم خیلی به آرامش رسیدم و با کنترل ذهنم و قوانینی که خدای بزرگ براین دنیا خلق کرده و شما برا ما روشن کردید من به زودی زود به تمام خواستهام خواهم رسید
دلم خواست یک دیدگاه از این روزا به یادگار بذارم اینجا که اون روزایی که قراره من به زودی زود درکنار همسر و پسرم به خواستهام میرسم به یاری پروردگار و بیام اینجا دوباره نظرمو بذارم
بازهم سپاس خدای منان را که من را با شما آشنا کرد
به نام خدای زیبایی ها🌾
خدایا شکرت برای این لایوهای پر از درس پر از آگاهی خدایاشکرت که هستی و امروز منو به این فایل هدایت کردی تا جواب سوالم رو بگیرم
استاد من دوتا درخواست دارم ازتون اول اینکه میشه دوباره مسابقه بذارید چون از وقتی من با شما آشما شدم مسابقه نذاشتین😍😍😍😍 و دوم اینکه اگر میشه این لایوها رو ادامه بدین مثلا سالی چتدتا لایو بذارین این لایو نمیدونم برای چه سالی هست ولی من الان دارم میبینم و کلییییی ازش درس میگیرم و جواب سوالم رو گرفتم 👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻
در پاسخ به سوال شما اونچه درک خودم هست به میزانی که روی خودم کار کردم، نتایج شما برای باور به توحیده اینکه فقط روی نیروی کیهانی که بخشی از اون در وجودمون هست کار کن اون رو زنده نگه دار صداش رو بشنو و بعد به ایده هایی که بهت میده عمل کن اونوقت همه چی مثل چرخ دهنده های یه ماشین چفت میشه و حرکت و نتیجه بوم بوم میاد😍😍😍
اما تمام اینها طبیعتا تکامل داره ما فقط باید تمرکز رو بذاریم روی کار کردن روی باورها و ذهنمون چرا؟چون ایده هایی خوب دریافت کنیم بعد اون ایده ها رو اجرا کنیم و بعد نتیجه بگیریم
بنابراین اصل کار کردن روی باوره ،کار کردن روی خودمونه که از ترس هایی که زنجیرمون کردن رها بشیم دونه دونه ،اینکه ثروت رو با توجه کردن به زیبایی ها ببینیم و تحسین کنیم تا ذهنمون رو پرورش بدیم و فراوانی رو ببینیم جای کمبود
اینکه باور کنیم خداوند از بینهایت راه مشتری ها رو به سمت من میاره و وظیفه من نیست برم دنبالش و یا کاری کنم که دیگران خوششون بیاد
تو جلسه ۴ عزت نفس خیلی دوست داشتم در مورد ترس ها گفتید و اینکه من هیچوقت برای خوشامد کسی کاری نمیکنم و این باور به آدم حس قدرت و ایمان میده
پس جای مسائل فرعی مثل تبلیغات،دنبال مشتری بودن،کارهای عجیب و غریب تمرکز بذاریم روی خودمون روی بالابردن کیفیت خودمون ،بهتر کردن مهارتمون توی زمینه ای که هستیم،کار کردن روی ذهنمون ،بالا بردن عزت نفسمون و باور کردن خدایی که همواره در کنار ماست
در واقع اگر انرژی وجودیمون رو مثل الماس بدونیم باید به خودمون بگیم این انرژیه داره صرف چه کاری میشه؟ اون موقع اهمیت پیدا میکنه که اصل مهمه و بقیه چیزا حاشیه است
من فکر میکنم این مسیر مثل یه پلی هست که دارم ازش عبور میکنم و هرلحظه باید جی پی اس رو چک کنم تا یهو درگیر حاشیه و گمراه نشم چون ذهن به راحتی مارو گول میزنه و از مسیر اصلی منحرفمون میکنه و نمیتونم بگم این فایل ها برای افرادی مثل من چقدرررر کمک کننده است تا از همون اول تاکید و تمرکز رو روی اصل بذارن نه فرعیات و چقدر میتونه توی همه موارد جلو بندازه مارو به شرطی که واقعا بفهمیم این حرفا رو و بهشون عمل کنیم
در آخر ازشما و مریم جان بی نهایت ممنون برای تدوین این فایل قشنگ از به تصویر کشیدن اون دریاچه یا برکه ای انقدرررر کیوت بود😍😍😍😍 از اون ماهی های خوشگل که هرچی ماهیگیری کنی تموم نمیشه ،از اون خونه های خوشگل که امنیت بالا دارن و اتقدر تمیززززز و خوشگلن ،از آمازون که انقدر مشتری مداره و کارها رو ساده تر کرده ،از اون درخت انگور پربارررر از ماشین های قشنگی که کنار خونه ها پارک هستن
خدایا ما رو به سمت راه افرادی که بهشون نعمت دادی هدایت کن، ای رب و حکمران جهان ای عشق لایتناهی🌱
واقعا خدایاشکرت 🦋🌾
سلام زهرای عزیزم خداروشکر واقعا که توی مدارتون هستم
متنتون واقعا عالی بود و انگار برای این لحظه من نوشته بودی
دقیقه من ۴ ماهه کارمو شروع کردم و همش درگیر مشتری بودم و اینکه وجا تبلیغ کنم تا اینکه با یکی از فایلای استاد که گفتن شریک کاری و مالی من خداست گوش کردم و دایم اینو تکرار کردم و دیگه حتی یک لحظه هم به تبلیغ فکر نکردم و خدا داره از جاهایی که حتی فکرشو نمیکنم مشتری برای میفرسته و واقعا گشایشی توی کارم و وضعیتی مالیم توی همین چند روز اتفاق افتاده
استاد جانم ممنونم از شما و خدای مهربونم که الان شریک کاری و مالی منه و ممنونم از تو زهرای عزیزم که این متن فوق العاده رو نوشتی
و ممنونم از مریم جون با اخلاق و زیبا و صبور که انقدر با حوصله روی این سایت کار میکنه❤❤❤❤❤❤
به نام الله رزاق
سلام به استاد عزیزم و بانو مریم جان
استاد عزیزم این فایل ناب نشونه امروزم بود و میخوام از باور احساس لیاقت بنویسم… من از نوجوانی خیلی دوست داشتم مشغول شغل و یا حرفه ای بشم که درآمد داشته باشم کلا از همون نوجوانی مستقل بودن رو دوست داشتم و تلاش میکردم بابتش یادمه پسرهای همسایه شانسی میفروختند یا ازون بامیه هایی که حالت چرخشی گرد داشت و یه مبلغی میدادی به اندازه ای که بتونی آروم برداری تا خورد نشه مال تو بودو میخوردیم چقدر مزه میداد خلاصه من با این که دختر ۱۰ ۱۱ ساله بودم ولی دوست داشتم انجام بدم یادمه نی بادبادک از بابا بزرگم با مبلغی کمتر میخریدمو میفروختم ظهرها تو سالن منتظر بودم تا مشتری بیاد و بابابزرگم میخوابید و من این تایم میتونستم فروش خودم رو داشته باشم یادش بخیر به خودم افتخار میکنم که دختر باهوش و فعالی بودم و هستم تا اینکه ۱۹ سالم شد دیپلمم رو گرفتم و کنکور قبول نشدم برام مهم نبود سریع دنبال کار گشتم یادمه تو ذهنم یک شرکت بزرگ و عالی بود و کار با کامپیوتر جز علاقه هام اونموقع ها عادی نبود دختر بره سر کار تو کل فامیل من اولین دختری بودم که شاغل شده بودم تو همون شرکتی که تو نظرم بود بزرگ معتبر روزهای فوق العاده ای بود اون زمان حقوق بالایی رو میگرفتم حتی از قانون کار هم بیشتر موبایل رو هر کسی نداشت افراد خاصی از جامعه موبایل داشتن منم جز همون افراد شدم ماشین رنو خریدم زمین طلا سفرهای هوایی فوق العاده بود برای یه دختر ۲۰ ساله حدود۲۰ سال پیش اینارو میگم که باور مخربم رو بگم روزهای فوقالعاده ای داشتم خداروشکر میکردم ولی کارم هم به نسبت سخت بود ساعت کاریش حدود ۱۲ ساعت بود ولی اینقدررر کارم رو دوست داشتم که وقتی میومدم خونه ذوق فردا رفتن رو داشتم تا این حد… تا اینکه بعد از گذشت سه سال کم کم باورهای مخربی اومد سراغم وقتی بدیهی و عادی شد درآمدم و داشته هام ( هیچ وقت نباید بزاریم داشته همون واسمون عادی بشه باید همیشه ذوقشو داشته باشیمو سپاسگزار باشیم ) یادمه وقتی پشت چراغ قرمز بودم تو ماشینم و میدیدم یه آقایی با زن و بچه ش رو موتور هستن میگفتم وای خدا اینا باید ماشین داشته باشن نه من .. یااین مرد داره خرج زندگی زن و بچه میده حقوقش اینقدر اونوقت من یه دختر مجرد دریافتیم دوبرابر اینه واییی چه احساس مخربیه احساس عدم لیاقت و من چقدر این احساس رو داشتم و کم کم علاقه ام به کارم کم شد کم کم خسته شدم از ساعت کاری زیاد کم کم انرژیم افت کرد کم کم ماشینم رو فروختم که یه ماشین بهتر بگیرم ولی دیگه نشد به مرور افت کردم تا جاییکه ازدواج کردمو از کارم اومدم بیرون خیلی روزای سختی ازون به بعد داشتم و همیشه برام سوال بود چرا اینطوری شد روزهای فوقالعاده ای داشتم ولی کوتاه بود با آموزه های استاد و دوره عزت نفس فهمیدم خیلی خیلی باورهای مخربی داشتم دلسوزی های بی جا عدم احساس لیاقت ،و بدیهی شدن داشته هات اینها برعکسش میشه باورهای نابی که تو کارت موفق تر بشی به هیچ عنوان تو شرایط خوبی که داری دلسوزی نکنی برای کسی ،تا میتونی روی احساس لیاقتت کار کنی مدام و مدام از داشته هات سپاسگزار باشی
یهویی اومد این خاطرات و منم نوشتم امیدوارم کمکی کرده باشم الان به لطف خدای مهربان به کار مورد علاقه ام پی بردم و دارم یکسری آموزشها میبینم تا از صفر شروع کنم و سرمایه ام تلاش و پشتکار انرژی و علاقه شدیدم به کار و صداقتم هست و میدونم خدای رزاق تو مسیر کمکم میکنه و موفق و ثروتمند میشم با رعایت سر تکاملم
در پناه الله یکتا شاد و ثروتمند باشید
سلام به فاطمه
اون قسمت که گفتی پشت چراغ قرمز یه خانواده رو با موتور دیدی دقیقا برا منم اتفاق افتاد. از خوندن کامنتت تو فکر فرو رفتم ،
چند سال پیش یه شب تو ماشینم داشتم میرفتم یه دختر سوار موتور باباش بود لباس معمولی داشت با یه کتونی خاکی و خیلی کهنه از بغل من رد شدن منم نگاش کردم اون دختر هم نگام کرد، احساس کردم خجالت کشید از وضعیتش،
بعدش خیلی دلم به حالش سوخت خیلی حس بدی گرفتم از قانون اشنا نبودم میگفتم خدایا چرا به اینا ندادی چندین و چند مورد الان یادم اومد که باور های اشتباه داشتم و این دلسوزی های شدید باعث شد چند وقت بعد ماشینمو از دست دادم و شدم مثل همون ادما و جالب اینه از خدا تلبکار هم بودم الان ردپاهای قانون رو با کامنتت دیدم.
واقعا جهان هستی کاری نداره تو داری دلسوزی میکنی یا چیز دیگه وقتی داری توجه میکنی به فقر یا توی ارتعاش عدم لیاقت قرار میگیری که ای بابا دیگران ندارن من نباید خوش باشم صدای بخش ماشین کم کنم دیگران از شادی من ناراحت نشن یه وقت.
مردم ندارن بخورن….
اینا واقعا عمیق ترین نوع توجه کردن به نکات منفی زندگیه و احساسی که ایجاد میکنه برای از بین بردن گنج قارون کفایت میکنه
دلسوزی کردن ممنوع
دلسوزی کردن درواقع یک نوع توجه عمیق به نکات منفی زندگیه
مرسی ازت فاطمه🤞
با سلام و احترام
خداروشکر میکنم کامنتم باعث شد باورهای زیرین و مخرب دلسوزی رو پیدا کنید به قول استاد و مریم عزیز باورهای مخرب مثل علف هرز میمونه که ذهن رو درگیر میکنه و ما با آگاهی و کار کردن روی خودمون میتونیم مدام این علفهای هرز رو هرس کنیم و شاهد نتایج عالی باشیم شاد و موفق ثروتمند باشید
به نام الله یکتا
چه عواملی باعث ایجاد نتایج متفاوت در بعضی شغل ها شده {بهتره این رو بگیم }؟
و چه عواملی باعث ایجاد نتایج استاد عباسمنش شده ؟
و چه عواملی باعث ایجاد نتایج در زندگی من شده ؟
این سوال ی جوابی داخل خودش هست که میگه نتیجه رو در نظر بگیر حالا شاید این نتیجه از همه لحاظ ها باشه یعنی ی کاری انجام بدیم که شاید طاهرش با باورهای اجتماع فرق کنه اما اون نتیجه دلخواهی که ما میخواهیم رو بده و نتیجه خارج تصور دیگران باشه یعنی دیگران باور نکن که میشه اینجوری نتیجه گرفت و پول ساخت
من به شخصه اون باور های توحیدی که ارتباط مستقیم با خدا داره رو عامل اصلی نتایجم میدونم و به نظرم هر چقدر روی این عوامل کار کنم و رنگ خدا رو پر رنگ تر کنم نتایج بزرگ تر و بزرگتر و بزرگتر میشه
حالا میام از خودم میگم من به دنبال جذب ی نیرو بودم و به ی بنده خدایی که همکار ماست گفتم و دیگه کلا فراموش کردم گذشت بعد چند وقت دوستمون اومد و گفت که اون ادمه که میخوای کارت رو انجام بده امادست که بیاد گفتم باشه گفت شمارشو بهت بدم گفتم نه خودت بهش بگو بیاد ببینم چی میگه
یعنی تمام هوش و هواسم اونموقع روی سایت و باور های توحیدی بود درواقع گفتم ببینم خدا چی میگه
بعد ی چند روز دیدم بنده خدا اومد و همزمانی که اون اومد ی مشتری اومد برای انجام کاری مربوط به اون اقا و دیگه فهمیدم که درسته و این از دستان خداونده و این کاریه که باید انجام بشه
حالا این کاره و اون اعتماد به این نیرو باعث شد که خیلی از همکارای من هم به فکر راه اندازی این سیستم بیوفتن و کلی این تجارت گسترش پیدا کنه
و یه همسایه ای ما داریم اینجا که خیلی من به طرز کاسبیش حرکت کردنش سرعت عملش استعدادش رفتارش با مشتری بیزینسی که داره انجام میده باور دارم و از دوستان صمیمی من هست ایشون و همیشه چند دقیقه ای کنار ایشون هستم
از ویزگی های مثبتش بگم خیلی ادم ریلکسیه
خیلی ادمیه که کلامش متین و ارامه
سرعت عمل فوقالعاده بالایی داره
ادم شجاع و نترسیه توی بحث کاسبی و خرید و فروش جنس
و من به عینه میبینم پشت ی میز نشسته و هی براش مشتری میاد براش پول روی پول میاد
من خودم از اون افرادی هستم که کلی مشتری براش فرستادم و ازش خرید کردن
همیشه میخنده این ادم
من ندیدم تا بحال یک بار ناراحت باشه
این ادم و این دوستمون خیلی تازه کاره توی شغلش نصبت به بقیه کسبه ولی تمام قدیمی های بازار تمام اون به قول خودمون گردن کلفتا از این خرید میکنن یعنی همین امروز پیشش بودم ی کاسب قدیمی اومده بود برای جور کردن ی فاکتور رقم نصبتا بالا پیش ایشون و انجامش داد
اینجاست که نتایج با هم فرق میکنن
به شخصه اعتراف میکنم هروقت روی توحید کار میکنم روی یگانگی خداوند و ربوبیت و همه درخواست هام از اونه اصلا نتایجم قابل مقایسه نیست هر وقت روی صبر کردن با امید روی توکل فقط به رب روی ارامش و عوامل درونی {باورهای قدرتمند کننده } کار میکنم باور به فراوانی باور به اینکه هرچقدر ثروتمند شوم نزد خدا محبوبترم تکرار میکنم فکر میکنم
قران گوش میکنم معنی قران رو گوش میکنم نتایجی میگیرم از ی جاهایی بهم میرسه که به فکرم هم نرسیده بوده
واینجاست که جایگاه خداوند پر رنگ میشه و بهت میگه که فقط از من بخواه
صبح که در مغازه رو باز کردم لای در ی برچسب با ی متن فوقالعاده دیدم که روزم رو ساخت
لای در نوشته بود
{فقط خدا}
گفتم خدایا داری به من چی میگی حالا در ی جوریه که اون برچب چسبیده بود قشنگ لای درب ورودی
و خداونده که انرزیش همه کارها رو انجام میده و متحیر میشی از میزان خدمتی که بهت میکنه از برکتی که توی زندگی انجام میده از مشتری های خوبی که میفرسته و از سلامتی که در تو ایجاد میکنه و از ارامشی که وارد زندگی ادم میشه
خدایا صدهزار مرتبه شکرت
به نام خدا
سؤال: به نظر شما، چه عواملی نتایج استاد عباسمنش را متفاوت کرده است؟ چه عواملی نتایج یک کسب و کار را متفاوت میکند؟
چه عواملی سبب میشود، فردی مثل استاد عباسمنش با اینکه ظاهراً آنچه متخصصین علم بازاریابی و … مهم میدانند را انجام نمیدهد، اما به موفقیتهایی دست مییابد که سایر کسب و کارهایی که آن علوم را اجرا کردهاند، دست نیافتهاند؟
جواب من و و دیدن الگو های مثل استاد عباس منش
جواب✅استاد عباس منش باور های توحیدی قدرت دادن به خدا و همین باعث شده خدا براش مشتری بیاره خدا و تازه خدا تبلیغش میکنه و اینکه همه افرادی که به تضاد خوردن هدایت شدن به سمت این سایت از نتایج و داستان هدایت افراد از نتایج دوره ها تازه خودم از خدا خواستم گفتم کدوم اصله؟گفت بزن روی این کلمه و هدایت شدم به سایت چون میگه اصل اینه پس همه چیز توحیدی یعنی باور کنی نیازی نیست کار عجیب و غریب کنی تا مشتری بیاد مثلا دیدم یه روزی یک نفر راجب فالور صحبت میکرد که اگه بتونی خودتو یه کاری کنی که مخاطب خوشش بیاد فالورت میشه مثلا اگه کم فعالیت کنی از پیجت فالورها میرن و فروشت کم میشه حالا جالبه زمانی که تمرکزت بره روی لایک فالور از مسیر خارج میشی تازه به قول استاد گفتن میشی عروسک خیمه شب بازی دیگران و در واقع اگه یک نفر ۲mفالور داره باید شب بترسه که فالور از دست نده منم همینجوری بودم قبلا مثلا اون موقها استرس داشتم که نکنه فالور هام برن وهمینم میشد یا مثلا وقتی تمرکز روی فرع باشه از مسیر خارج میشی حالا باید بیایی شب تا روز کار کنی که فالورت نپرن(شرک ورزیدن)مگه آدمها باشن یا برن ثروت من کم میشه؟خب برن خدا از دست دیگش به من نعمت میده از آدمها تشکر میکنیم به قول استاد اما تو ذهنمون این نیست که اگه برن ما بدبخت میشیم باید روی خدا حساب کنی اونکه داره نعمت میده اونکه داره ثروت میده
خیلی راحت اگه پیجم زدی نگران این نباشی که مشتری نیست یا فالور نیست به خدا دیدم چه جوری برام مشتری میاورد همه چیز انرژیه خدا انرژیه تا حالا دقت کردین ؟یع جایی میرین خرید مثلا خدا به قلبت میندازه بری از اون شخص بخری اینا همش کار خداست حتی سایت استاد تازه دیدم یک رستورانی یک جای پنهان بود اما اون دست خیابان اونقدر رستوران بود نما شیک همه چیز اکی اما اون رستوران اون دست خیابان بود تازه امکانات خاصی نداشت اما کیفیت غذا کل غذاهاش عالی عالی بود تازه مشتری میومد میگفت این رستوران چه قدر پنهانه بعدش میگفت یه چیزی گفت برو این سمت و خیلی تشکر میکرد که چه قدر غذا خوبه و تازه بهترین رستوران اون استان بود تازه صاحب مغازه میگفت به مشتری ها بگو خیلی شلوغه اگه ۱ساعت میتونی صبر کنی غذا هست وگرنه بزنید برید با تشکر دقیقا همینو میگفت التماس نمیکرد تازه بعضیا حوصلهشون سر میرفت میرفتن اما میگفت از بس شلوغه تازه بزار برن راحت شم که به بقیه برسم اینقدر باور توحیدی داشت این شخص مذهبی بود بی سواد دارمد میلیاردی همیشه یادمه وقتی میومد تو مغازه کلمه بسم الله تو دهنش بود و همیشه اگه نیرویی از کارش میرفت میگفت خدا بهترینشو میاره خیلی وقت که تحقیق کردم دیدم این اقا مسن که ۸۰سالشه و خودم باهاش حرف زدم همش باور توحیدی بود گفت از صفر شروع کردم با پنج سیخ کباب گفت جوری شلوغ میشد ترافیک بود سر میدان گفت منم همین چند تا سیخ داشتم تازه میگفت من تعجب میکردم اون همه رستوران لاکچری شیک کسی نمیرفت اما این فروش بالا داشت خلاصه پر فروش ترین رستوران اون استان بود و تازه فقط پسرش تبلیغ میکرد اوایل اما خودش اعتقاد نداشت خلاصه همون اول تبلیغ کردن اما دیگه نه اما چنان مشتری داشت که باید تا ۱شب فقط مشتری رد میکردی اینقدر شلوغ بیشترین فروش رو توی استان داشت حتی خود مشتریها میگفتن
به دلیل
صداقت درستکاری مهارت کسب کردن تو حوزه خودش یعنی غذای خوب میداد
تازه مذهبی هم بود اولین فرد مذهبی نماز خوان نماز شب دیده بودم که اینقدر باور هاش خوب بود
یعنی باورهاش راجب ثروت خوب بود
میگفت من کیم ؟گفت خدا منو آورد تا اینجا که بزرگترین رستوران بود
گفت اونکه منو آورد
راستی اینو بگم این شخص معتاد بوده خیابانی بد جور گفت یه روزی دو تا دستم رو بلند کردم گفتم خدایا منو به راه راست هدایت کن
گفت از همون روز اتفاقات افتاد آدمها شرایط جدید گفت اولین ایده اومد رستوران بزن یعنی گفت پول نداشتم نمیدونم با فروش قوطی توی خیابان مثلا گفت در حد سیگار مواد داشتم گفت بزارم تا سیخ کباب بخره بعد مثلا یه کم گوشت تو یه گاری ببین همش هدایت بوده تازه خود خدا گفته از پایین شروع کن
الان این شخص
اونقدر به ثروت رسیده که دیگه پر شده تجربه کرده
بهترین ویلا رو داره
خلاصه
این بنده خدا نه تیپ خاصی داشت نه سواد زیاد داشت در حد یه حساب کردن اونم با چرتکه
بعدش نمیدونم این شخص عزت نفس خوبی داشت اعتماد بنفس خود باوری یعنی برای غذاهاش ارزش قاعل بود
نه تبلیغ داشت نه پیجی هیچ
تازه میگفت اینقدر مشتری هست نمیتونم برم شهرستان مشتری بهش التماس میکرد تعطیل نکنید غذا میخواییم گروهی میومد التماس میکرد میگفت عزیزم تعطیل کردیم اینقدر باور فراوانی داشت