https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-68.gif8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-05 09:44:212024-11-08 05:33:53live | تشخیص اصل از فرع درباره نتایج
4232نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
من مدت کمیه ک عضو خانواده ام و متعهدم به قانونی ک استاد گفتن
و هرروز باورهای جدیدی رو پیدا میکنم و دارم تمرین میکنم
اما ازهمون روز اول سعی کردم نگاهمو ب خدا عوض کنم و بعداز گوش دادن فایل فقط روی خدا حساب کن کاملا باورمو همین کردم
توابن مدت کم اینقد اتفاقات خوبی افتاده برام و هرروز میفته ک امشب واقعا از ته دلم خداروشکر کردم و احساسم اصلا قابل توصیف نیس٫٫٫ی ایده عالی پول ساز ب ذهنم رسیده با اینکه شاید قبلا هم دم دست بود اما دقت نکرده بودم٫٫٫قصدم گفتن حرف خاصی نیس چون من تازه اول راهم و تعهد دادم که مسیر تکامل رو طی کنم٫٫٫اما الان ایمان دارم که تنها خداست که هرلحظه ب من کمک میکنه٫٫٫و کافیه ک واقعا ازته دلم درخواست بدم خیلی زود جوابمو میده٫٫٫بنابراین با وجود همه ی ابزارها و پیشرفت علم و این چیزا بازم توکل برخدا اولین و مطمئن ترین راه برای رسیدن ب اهدافمونه
تو ی فایلی استاد میگفتن بخدا قانون زندگی اینه میخواهی و میشود من همش دوست داشتم اینو درک کنم و بهش برسم و الان دارم میبینم ک میشه فقط باید متعهد باشم و ادامه بدم
چقدر خوبه که با شما اشنا شدیم تا بتونیم اول خودمون بعد زندگیمون رو تغییر بدیم برادرم دوره های شمارو میخره بمن هم میده البته علاوه بر اون من هم تو یوتیوب هم تو سایت شما اکثر فایل های رایگانتون رو دیدم خداروشکر واقعا که شما هم به فکر اونایی هستین که شرایط مالی خوبی ندارم که بخرن فایل هارو و برای اونا هم کار انجام میدید هم به کار بزینس خودتون میرسین خیر ببینید ایشالله که درصدد آگاهی ما گام برمیدارین موفق باشید
سلام به همگی و استاد بزرگوار والا من هنوز نظر دوستان رو نخوندم ولی خواستم خیلی کوتاه نظرم رو بگم و اینکه من فکر میکنم باور قوی به فروش و رونق کسب و کار و متمرکز شدن روی فروش باعث میشه افراد مورد نظر به کسب و کار ما هدایت بشن ..
دوستان واقعا نمی دونم چطوری شروع کنم واین پازل روبچینم وبتونم با کلمات ذهنیات وجواب باورهای خودم رو بنویسم..حال جلو می رم مطمینم خودش گفته میشه…
در حالیکه در کمال نداری بودیم وحتی خانه ای را گه پدر برای ما گذاشته بود رو بعد از رفتنش فروختیم اواره روستا شدیم تا مادرم بتونه با نگهداری گاو وغیره امرا ر
معاش کنیم وزنده بمونیم
خلاصه از زیر صفر شروع کردیم وداشتیم به این فلاکت که زندگی نام داشت عادت می کردیم.روزی مادرم از من خواست برم میدان وبرای گاووگوساله اش کاه وعلوفه تهیه کنم .با این که جوان ومغرور بودم و با دوستام تو فاز دیگه ای ….می خواستم مثل همیشه با چند تا بد وبیراه وغیره قال قضیه رو بکنم
ول التمسهای اون پیرزن که می گفت اخه تو پسر بزرگتری غیر تو به کی بگم وهمین گاوه که خرج ابجی وداداش کوچکتو میده خودت می دونی که بابات برای دیگران بابا بود نه برای شما….لطفا جمله مامان من رو در خاطرتان ضبط کنید داستان حول وحوش همین جمله است….
خلاصه دلم نرم شد .احساسی شده من هم باید یه نقشی تو امرار معاش خانواده می داشتم .راهی میدان مال شدم
نیسان پراز علوفه وکاه وغیره برای زمستان مستر گاو رو اوردم صاحب ماشین پیر مردی بود با پسرش که علوفع هه هم مال خودشان بود موقع تخلیه علوفه ها ما با هم صحبت می کردیم و اون از پدرم پرسید کیه و….
گفتم پسر حاجی صفدرم ..رنگ از رخسارش پرید .پسرشهم متعجب شد…تو پسر حاجی خان روستا مون بود اینو هم بگم پدرم می گفتن خان بود وحشم ومال ومنال که نگو…….ادامه داد پدرت اگه نبود ما زنده نبودیم پسرش رو بغل کرد وگفت پسر پدر این اقا ناجی زندگی ماست متوجهی تو سیلی که اومد وتمام گوسفندهارو برد پدر این اقا دید من ناراحتم وتمام مالم رو سیل برد به من گفت اکبر هیچ نگرا نباش بیا من پنج تا گوسفند بهت می دم و دوباره من رو بلند کردو من وضعم……
خلاصه دوستان قصد من داستان سرایی نیست این واقعیات زندگی من در راستای جواب سوال استاد در مورد تبلیغات وغیره هست لطفا……………….
حرف این پیرمرد وتا دلت بخواد از زبان همه می شنیده حتی زمانیکه معلم شدم نیز توی اون روستا .شوراها وبزرگا تا دلت بخواد تعریف واز بزرگش می گفتن ولی من فقط می شنیدم وتو دلم با گریه می خندیدم و صحبت مامانم رو یادتون میاد دیگه…….برای دیگران شاید ولی من از اون همه مال ومنال چرا اینجوری……
داشتم عزیزان براتون می گفتم موقعی که تخلیه بارها رو انجام دادن ومنتظر حساب کردن اون فراورده های خودشون بودند ومن هم تو جیبم پول رو اماده کرده بوده ..فکری از خاطرم گذشت
مادرم رو که با طرف صحبت می کرد و هنوز داشت دعا وثناهای پدر مرحومم رو گوش می داد صدا زدم وگفتم یک لحظه بیاد خانه وتو خانه بهش گفتم مامان ترو خدا با من کاری نداشته باش تا من یه کاری دارم ومی خوام چند روز دیرتر پول این مردع رو بده ببینم واقعا سیل وخان واینا درسته
مامانم مثل همیشه مخالفت کرد وگفت یعنی چی مگه تو بابات رو ………….دیگه تسلیم شد و گفت هر جور میلته ولی بابات اگه می شد یه چیزی هم روش می زاشت و……..
خلاصه رفتم بیرون و پیرمرده وپسره در حال رفتن بودند ودوباره ..خدا پدرت رو بیامرزه و مرد بود ودعا وثنا مثل بقیه
بهشون گفتم خب لطفا امشب بمونید خانه و خواستم ادای پدر رو در بیارم و اونا هم گفتن نه باید بریم گوسفندها وملک ومالمون بی سرپرسته واز این حرفا
بعد گفتم اکبر اقا شرمنده شما هم شدیم می دونی پول ای وسایلل و دوباره ابجی خرج وسایل مدرسه وغیره کرده دو سه روز دیگه خودم می یارم تقدیمتون می کنم …..دوستان داستان واقعیست بدون پرداختن به حاشیه ها اخه شاگرد استاد باید مثل خودش باشه..
دیدم پیر مرده مثه مثه می کنه و می گه نه اخه باید برم پول بره ها رو که تازه خریدم رو…..
اینبار گفتم خب ناراحت نباش اکبر اقا ..فردا میارم خدمتت اخه پول رو به کسی دادم فردا می گیرم
پسرش گفت بابا بریم خب فردا که موعود پول بره هاست …..چی میگه بچه فردا نمیشه اونا می دن بره هارو ودستمون خالی میشه..اخمهای پسرش که ده سالش بود تو هم رفت ..اشکاش انگار در استپ فرو ریختن
دستی بر سر پسرش گشیده و گفتم عزیز من شوخی کرده پولاتون تو جیبمه و پیرمرده گفت پس چرا نمی دی هیچ
پیرمرده گفت تو واقعا پسر همون پدری انگار چیزی از جوانمردی ومردانگی پدرت بهت نرسیده
خلاصه پول رو دادم موقع خداحافظی به پسرش گفتم عزیزم امیدوارم تو شبیه به پدرت نشی ها مثل من لااقل قدرشناستر باشی ..پسرک در چشمم نگاه نمی کرد و………..
مادرم سجادش رو پهن کرده بود ونماز می خواند ناگاه یاد حرف سهراب افتادم که می گفت کودکی دیدم بر سجاده پدر تف می کرد البته اینجا خبری از پدر نبود…..به کنایه گفتم مامان به بابا هم سلام برسون وبگو اکبر اقا گفت بیاد ۵بره اش روبگیره .پیشکشیشو
دوستان داستان من در راستای جواب استاد هست خواهشا ……تا اخر بخونید هر چند طولانیه …
دیگه من برای همیشه سجادم رو بستم چوناز اون خم وراست شدنها .هیچی نمی فهمیدم وفقط یه تکرار بی معنی بود….
خلاصه در تناقض وتضاد مونده بود اخه چطور میشه در دورترین روستاها که بنده معلم بودم اون شورا وبزرگ روستا نیز حتی پدرم رو می شناخت واز جوانمردی وکرمش می گفت وبرام سنگ تموم می زاشت حتی خانه اعیانیش رو وغذا و چی بگم اخه …….
اخه پدرم همه جا گوسفند وچوپان ومال ومنال داشت ولی واقعا ما چرا نصیبی نبرده بودیم وحرف مادرم یادتون هست
این سوال دایم تو ذهن من وابجی وداداشم بود ومامانم که هیچ نصیبی از اون همه مال ومنال نبرده بود ولی تا دلتان بخواد دیگران خیلی…..
دوستان همیشه در لحضات اخر برایم یه ناجی وبه قول معروف جوابی میومد یادم میاد یه درد کهنه داشتم ودر خیابان قدم می زدم ودرد امانم رو بریده بود وهرچی جلوی پایم میومد مثل قوطی وغیره رو با لگد پرت می کردم وبه زمین واسمون بد وبیراه می گفتم عه چی شد این چرا از رو پام پرت نمیشه این دیگه چیه…
از پام در اوردم عه یه تکه روزنومه بود یه نگاهی بندازم چی نوشته عه چی جالب شفای بیماری با تغذیه گیاهی مکان خانه فرهنگ شهرداری….ومن هدایت شدم به همان خدایی که می پرستم درد بیست ساله من در بیست روز درمان شد…..
دارم کم کم به جواب شما می رسم سید عزیزم ….می دونی دیدگاه پدرخدا بیامرزم چی بود اون پولاشو تو بانک می زاشت حتما تعجب می کنید اگه بگم بانک کاینات ..وبعد از اشنایی با اموزه های شما واینگه گفتید بهترین ظرف رو برای دریافت اگاهی ا و ثروتی که مثل بارون داره می باره چی ظرفی باید باشه با چه عمق وسطحی و……..
من یاد پدرم افتادم که ایشون رودخونه رو به عنوان ظرف دریافت اگاهیها انتخاب کرده بود واین بهترین ووالاترین ظرف هوشمندانه است
می دونید دوستان دنیای ما دنیای هوشمندیه وبهترین جا برای سرمایه گزاری که هر وقت شما نیاز داشته باشی در اسرع وقت این پول ویا اگاهیها بهتون داده میشه در بهترین زمان ومکان ممکنه .که اینو مادرم اصلا نمی فهمید ولی از زمانی که شروع به تغییر باورهایم کردم وبا افکارم دنیاییم رو شکل دادم متوجه شدم وای خدای من پدر من چقدر عاقلانه ومطمین سرمایه گزاری کرده وبخدا قسم انگار تمامی کاینات وافراد وغیره فقط اماده بودند تا من لب ترکنم وچیزی بخوام از جایی که اصلا نمی تونید تصور کنید پولش و امکاناتش می رسید البته از زمانی که رو باورهام کار کرده..
اقای عباس منش عزیز همانطور که یه تشنه دنبال یه چشمه می گرده تا سیراب بشه ومن که به دنبال شفای بیماریم بودم اون تکه روز نامه از کجا به پام چسبید واز کجا اومد از تبلیغات از اینترنت از عکسها از پوستر از چیزایی که این دوستمون نوشته …..
این اگاهیها ویافتن سرچشمه این اگاهیها از کجا اومد من واقعا نمی دونم چطوری در مدار شما قرار گرفتم چون من کویر تشنه ای بودم که تاب وتحلم تموم شده بود یکی رو شونه ام زد وگفت می خوای جواب سوالات بهت بدم .اینرا رو گوش بده ..
دوستم بود گفتم مگه اون کیه ..گفت عباس منشه دیگه ..گفتم عباس منش دیگه چه خ…ر..ی..ه معذرت استاد حالم رو که می فهمیدی گفتم فقط تو گوشی رو روشن کنی پذتش می کنم ومی شکنمش حالا می خوام ارتون بپرسم چرا رحیم تو محیط کاری تو بانک ..بعد من هدایت شدم وکارمند بانک شده صدای شما رو می زاره و بلندش می کنه و تموم کارمندا گوش می دن وبعضی ها بی تفاوت می گزرن وبعضی ها خودشون رو می کشن تا من ادرس سایت رو بدم
جواب سوال دوستمان اینجاسن چیزی که تبلیغات استاده با فقط دو دستیار ….باورهای استاده .افکار استاده..ایمان استاده .تموم صداقت وهم وغم استاده .تماموم تلاششه تا رحیم این پسرک یتیم رو به خواستهاش برسونده چون باور داره که دنیا پر از فراوانیه و رحیم باید جا نمونه از این بارش ثروت واگاهیها..
معذرت هنوز مونده ….چون معتقده که باران این اگاهیها وثروت داره میاد وباید رحیم نامی هم از این سفره پر برکت نصیبی ببره .و تمام هم وغمش اینه که مجبور ش کنه تو مسیر اید دریافتها قرار بگیره مسیری که خوش عملا رفته وحتی می گه اگه کسی تو سایت فعال نباشه و چیزی از اگاهیها و باورها و دیدگاهاش نزاره بلاکش می کنه .چطور میشه بقیه به دنبال مشتری و پولند ولی استاد برعکس …..
و دوستان دقت کردید اساتید دیگه هم نا اگاهانه دارن تبلیغ استاد رو می کنن چون کسی که تو مسیر قدممی گزاره ظرف دریافتش هی بزرگتر وعمیقتر میشه طوری دیگه اقناع نمیشی با تعلیماتشون وتو خودبخود تو مدارهای بالاتری قرار می گیری و بالاخره فرکانست رو می فرستی حتی اگه اونور اب باشه این قانون کایناته که ترو تو مدار مشابهت قرار بده اتفاقی که برای اکثر دوستان واز جمله خودم افتاده
خلاصه این باورها وایمان استاد وصداقت در کلام ایشون …واصلا الگوی عملی وزنده ای که ما لحظه به لحظه پیشرفتشو می بینیم این انگار شروع یه معجزه ای از طرف شخصی که خداوند بهش ماموریت داده ..تا اگاهیهای دریافتی شو بدون بها در اختیار اونایی که گوش محرم دارند برسونه ……
خلاصه دوستان هیچ تبلیغ اینترنتی وایسنا گرام وپوستر و چی می دونم از این چیزا دلیل اشنایی با این سایت نیست فقط دلیلش تشنگی گیرنده این اگاهیها وفرکانسش وباورهاو افکار استاد ه که از هر دیوار ومسافت و غیره ….می گزردتا یابنده اش رو بیابد وتو را در مدار دریافتی هات قرار بدهد
خلاصه کنم نه لنگ دو میلون پاداش سایتم ونه دنبال جایزه و قرعه کشی طبق گفته خودتان فقط می خواستم بگم که استاد خیلی از چیزهارو نمیشه با لغات وکلمات ادا کرد چون اونا عاجزند از بیان احساست ناب وپاک ….وخیلی از چیزا خارج از مرز این سایت وغیره اخه چطوری میشه گفت که برای تولد دوباره وزایش جدید با افکار ونگرشهای نو …چقدر باید واقعا بها داد
زصمیم قلب به راه وصداقت شما ایمان دارم وامیدوارم اکبر اقای قصه ام نباشم چون این قانون منه که باید قدرشناس بود حتی اگه قیمت یه جوراب پیشکشی پانصد هزار تومان تمام شود ………………….هم فرکانسی های عزیز دوستتان دارم …رحیم نو….
احتراما گروه تحقیقاتی عباس منش محترم دیدگاه من در پاسخ به سوال دوستمان در مورد تبلیغات رو چون وسطا نتم قطع شد در سه قسمت جداگانه اومده لطفا به هم متصل کنید تا خواننده های محترم سر در گم نشوند ..ممنونم…….رحیم
بنظر من چیزی که باعث شده سایت و بیزینس استاد نسبت به بقیه اساتید که در این حوزه مشغول به کار هستند البته که خیلی بصورت حرفه ای و اصولی کار میکنند بهتر باشه
تنها دلیل قانون باورهاست که استاد عزیز با توجه به قوانین جهان هستی باور داره که انسان دو هر شرایطی و تو هر مکانی و هر زمانی میتونه جز بهترین و خاصترین و میشه گفت عالییییی ترین باشه فقط با باور داشتن به قوانین و باور داشتن به خود و خدای خود میتونه این نتایج فوق العاده رو کسب کنه
خدایا شکرت که اینقدر قوانین عالی و خوب کار میکنند ❤️❤️❤️👌👌👌👌
بسیار خوب گفتید استاد توی هر موضوعی اصول اساسی رو میگه که واسه هر فردی توی هر مکانی جواب میده و این تمایز استاد هست که خیلی خوب تکاملش رو داره طی میکنه توی هر موضوعی از مالی گرفتن تا مدل فیلم برداری سریال زندگی در بهشت که شما اگر فایل های اول این سریال با قسمت های حال حاظر این سریال رو ببینید متوجه این تکامل میشوید .
و شک نکنید اگر ما هم این مسیر رو طی کنیم این الهامات نیز برای ما هم صورت میگیره چون خدا دوست داره که ما ثروتمند بشویم و بهشت رو روی زمین تجربه کنیم فقط باید رو خودمون کار کنیم و به گفته های استاد با ایمان عمل کنیم و نتایج رو ببینیم و تحسین کنیم تا به نتایج بهتری برسیم.
خیلی خوشحالم از اینکه از اعضای خانواده بزرگ عباسمنش هستم امیدوارم با کمک هم به پیشزفت کشورمون کمک کنیم.
به نظر من نباید اظار داشته باشیم در ابتدا جوابی که میخوایمو بگیریم.در واقع اینطوریه که ما تا اونجایی که میتونیم خودمونو رها میکنیم و سیستمم به همون اندازه که ما رها شدیم نتیجه میده بعد که نتیجرو حس کردیم به همون اندازه خودمونو رها ممیکنیم و بعد دوباره سیستم به همون اندازه نتیجه میده و همینطور به صورت تصاعدی رهایی و نتیجه اتفاق میفته.مهمترین عاملی همم که باید در نظر بگیریمم صبر همراه با ایمان
تشخیص اصل ازفرع مثلا خودشو توی تبلیغ کردن توی کسب وکارا نشون میده به این صورت که الان تقریبا 99.99 درصد از مردم فکرمیکنن که برای پیشرفت کسب وکارشون حتما باید تبلیغ کنن واگر تبلیغ نکنن اصلا امکان نداره درآمد کسب کنن وپیشرفت کنن که به نظر من ازمصادیق شرک،چه کسی بهتراز خداوند میتونه برای کسب وکار ما تبلیغ کنه؟ البته تبلیغی که همراه با پول خرج کردن باشه منظورم وگرنه جزاین مسئله ای نیست چون مثلا پیامبر هم دین اسلام تبلیغ میکرد
استادعزیزم یعنی واقعن لازم نیس هیچکاری کنیم !؟مافقط رو باورهامون کارمیکنیم ترمز هارو برمیداریم مشتریا خودشون جذب میشن ومیان به سمتت من جواب هاتون به این سوال رو توفایلای دانلودی گوشکردم که میگفتید یه مغازه ای ته بازار کوچیک یهو میبینی اینقد مشتری داره ویه مغازه ای بزرگ و پرنور اول بازار مشتری نداره ربط به هیچ عامل بیرونی نداره بزرگو کوچیک نداره مکانش مهم نیس فقط باید رو خودت کارکنی جهان ادم هارو میاره سمتت
من در قدم 13 طبق سوالی ک از خدا دیشب پرسیدم..که خدایا جرا با وجود این همه تعهدم..تلاشم..حرفه ای بودنم من نتیجه نمیگیرم..نتیجه دائمی نمیگیرن ..یکدفعه هست چند وقت نیست..مثل مشتری تو پیجم..گفتم خدایا تکامل هم بلشه طی شده الان دیگه موقعش هست… نتیجه باید بیاد..خیلی واضح جوابمو گرفتم..واضح که به خودم میگم واای این چه ساده بود..همینهه چرا تابحال داشتم زور الکی میزدم..چه ترمزییی…
من با گفته های استاد و خوندن کامنت بچه ها ..که یکی از دوستان دقیق اشاره کرده بود که آقا فروش نداری باور به فراوانی نداری.همین..چون مابقی کارها رو انجام میدم.هر روز ایده جدید..هر روز کیفیت محصولات بالا میره..هر روز تعهد بیشتر میشه..انگیزه بالایی دارم اما نتیجه یویو…
خدای مهربانم سپاسگزارم برای درک این آگاهی
کمکم کن تا برطرفش کنم کمکم کن تا ترمزم بردارم و وارد مدار فراوانی شم..
خدای مهربانم هر آنچه نیاز هست تا این باور تقویت کنم سر راهم قرار بده…آمین
سپاس استاد عزیزم..
سپاس مریم عزیزم
سپاس دوستان عزیزم برای آگاهی های ک به اشتراک میگذارید
سلام نام خداست
هم ارزوست و هم دعاست
سلام به خانواده خوبم
من مدت کمیه ک عضو خانواده ام و متعهدم به قانونی ک استاد گفتن
و هرروز باورهای جدیدی رو پیدا میکنم و دارم تمرین میکنم
اما ازهمون روز اول سعی کردم نگاهمو ب خدا عوض کنم و بعداز گوش دادن فایل فقط روی خدا حساب کن کاملا باورمو همین کردم
توابن مدت کم اینقد اتفاقات خوبی افتاده برام و هرروز میفته ک امشب واقعا از ته دلم خداروشکر کردم و احساسم اصلا قابل توصیف نیس٫٫٫ی ایده عالی پول ساز ب ذهنم رسیده با اینکه شاید قبلا هم دم دست بود اما دقت نکرده بودم٫٫٫قصدم گفتن حرف خاصی نیس چون من تازه اول راهم و تعهد دادم که مسیر تکامل رو طی کنم٫٫٫اما الان ایمان دارم که تنها خداست که هرلحظه ب من کمک میکنه٫٫٫و کافیه ک واقعا ازته دلم درخواست بدم خیلی زود جوابمو میده٫٫٫بنابراین با وجود همه ی ابزارها و پیشرفت علم و این چیزا بازم توکل برخدا اولین و مطمئن ترین راه برای رسیدن ب اهدافمونه
تو پرانتز اینم دوست دارم بگم بخدا اینقد ذوق دارم ک نمیدونم چجوری بگم
تو ی فایلی استاد میگفتن بخدا قانون زندگی اینه میخواهی و میشود من همش دوست داشتم اینو درک کنم و بهش برسم و الان دارم میبینم ک میشه فقط باید متعهد باشم و ادامه بدم
شکرگذار خدام ک منو اورد تو این راه
و سپاس از استاد عباس منش و خانواده خوبم
باید میگفتمو گفتم
همین
سلام برشما اقای گرامی
چقدر خوبه که با شما اشنا شدیم تا بتونیم اول خودمون بعد زندگیمون رو تغییر بدیم برادرم دوره های شمارو میخره بمن هم میده البته علاوه بر اون من هم تو یوتیوب هم تو سایت شما اکثر فایل های رایگانتون رو دیدم خداروشکر واقعا که شما هم به فکر اونایی هستین که شرایط مالی خوبی ندارم که بخرن فایل هارو و برای اونا هم کار انجام میدید هم به کار بزینس خودتون میرسین خیر ببینید ایشالله که درصدد آگاهی ما گام برمیدارین موفق باشید
سلام به همگی و استاد بزرگوار والا من هنوز نظر دوستان رو نخوندم ولی خواستم خیلی کوتاه نظرم رو بگم و اینکه من فکر میکنم باور قوی به فروش و رونق کسب و کار و متمرکز شدن روی فروش باعث میشه افراد مورد نظر به کسب و کار ما هدایت بشن ..
سلام
نتایج زندگی مارو فرکانس های ما میسازن پس اگه حتی نیاز باشه به ابزار جهان به اون سمت هدایت خواهد کرد
سلام خدمت استاد نازنینم..وهمفرکانسی های محترم
دوستان واقعا نمی دونم چطوری شروع کنم واین پازل روبچینم وبتونم با کلمات ذهنیات وجواب باورهای خودم رو بنویسم..حال جلو می رم مطمینم خودش گفته میشه…
در حالیکه در کمال نداری بودیم وحتی خانه ای را گه پدر برای ما گذاشته بود رو بعد از رفتنش فروختیم اواره روستا شدیم تا مادرم بتونه با نگهداری گاو وغیره امرا ر
معاش کنیم وزنده بمونیم
خلاصه از زیر صفر شروع کردیم وداشتیم به این فلاکت که زندگی نام داشت عادت می کردیم.روزی مادرم از من خواست برم میدان وبرای گاووگوساله اش کاه وعلوفه تهیه کنم .با این که جوان ومغرور بودم و با دوستام تو فاز دیگه ای ….می خواستم مثل همیشه با چند تا بد وبیراه وغیره قال قضیه رو بکنم
ول التمسهای اون پیرزن که می گفت اخه تو پسر بزرگتری غیر تو به کی بگم وهمین گاوه که خرج ابجی وداداش کوچکتو میده خودت می دونی که بابات برای دیگران بابا بود نه برای شما….لطفا جمله مامان من رو در خاطرتان ضبط کنید داستان حول وحوش همین جمله است….
خلاصه دلم نرم شد .احساسی شده من هم باید یه نقشی تو امرار معاش خانواده می داشتم .راهی میدان مال شدم
نیسان پراز علوفه وکاه وغیره برای زمستان مستر گاو رو اوردم صاحب ماشین پیر مردی بود با پسرش که علوفع هه هم مال خودشان بود موقع تخلیه علوفه ها ما با هم صحبت می کردیم و اون از پدرم پرسید کیه و….
گفتم پسر حاجی صفدرم ..رنگ از رخسارش پرید .پسرشهم متعجب شد…تو پسر حاجی خان روستا مون بود اینو هم بگم پدرم می گفتن خان بود وحشم ومال ومنال که نگو…….ادامه داد پدرت اگه نبود ما زنده نبودیم پسرش رو بغل کرد وگفت پسر پدر این اقا ناجی زندگی ماست متوجهی تو سیلی که اومد وتمام گوسفندهارو برد پدر این اقا دید من ناراحتم وتمام مالم رو سیل برد به من گفت اکبر هیچ نگرا نباش بیا من پنج تا گوسفند بهت می دم و دوباره من رو بلند کردو من وضعم……
خلاصه دوستان قصد من داستان سرایی نیست این واقعیات زندگی من در راستای جواب سوال استاد در مورد تبلیغات وغیره هست لطفا……………….
حرف این پیرمرد وتا دلت بخواد از زبان همه می شنیده حتی زمانیکه معلم شدم نیز توی اون روستا .شوراها وبزرگا تا دلت بخواد تعریف واز بزرگش می گفتن ولی من فقط می شنیدم وتو دلم با گریه می خندیدم و صحبت مامانم رو یادتون میاد دیگه…….برای دیگران شاید ولی من از اون همه مال ومنال چرا اینجوری……
داشتم عزیزان براتون می گفتم موقعی که تخلیه بارها رو انجام دادن ومنتظر حساب کردن اون فراورده های خودشون بودند ومن هم تو جیبم پول رو اماده کرده بوده ..فکری از خاطرم گذشت
مادرم رو که با طرف صحبت می کرد و هنوز داشت دعا وثناهای پدر مرحومم رو گوش می داد صدا زدم وگفتم یک لحظه بیاد خانه وتو خانه بهش گفتم مامان ترو خدا با من کاری نداشته باش تا من یه کاری دارم ومی خوام چند روز دیرتر پول این مردع رو بده ببینم واقعا سیل وخان واینا درسته
مامانم مثل همیشه مخالفت کرد وگفت یعنی چی مگه تو بابات رو ………….دیگه تسلیم شد و گفت هر جور میلته ولی بابات اگه می شد یه چیزی هم روش می زاشت و……..
خلاصه رفتم بیرون و پیرمرده وپسره در حال رفتن بودند ودوباره ..خدا پدرت رو بیامرزه و مرد بود ودعا وثنا مثل بقیه
بهشون گفتم خب لطفا امشب بمونید خانه و خواستم ادای پدر رو در بیارم و اونا هم گفتن نه باید بریم گوسفندها وملک ومالمون بی سرپرسته واز این حرفا
بعد گفتم اکبر اقا شرمنده شما هم شدیم می دونی پول ای وسایلل و دوباره ابجی خرج وسایل مدرسه وغیره کرده دو سه روز دیگه خودم می یارم تقدیمتون می کنم …..دوستان داستان واقعیست بدون پرداختن به حاشیه ها اخه شاگرد استاد باید مثل خودش باشه..
دیدم پیر مرده مثه مثه می کنه و می گه نه اخه باید برم پول بره ها رو که تازه خریدم رو…..
اینبار گفتم خب ناراحت نباش اکبر اقا ..فردا میارم خدمتت اخه پول رو به کسی دادم فردا می گیرم
پسرش گفت بابا بریم خب فردا که موعود پول بره هاست …..چی میگه بچه فردا نمیشه اونا می دن بره هارو ودستمون خالی میشه..اخمهای پسرش که ده سالش بود تو هم رفت ..اشکاش انگار در استپ فرو ریختن
دستی بر سر پسرش گشیده و گفتم عزیز من شوخی کرده پولاتون تو جیبمه و پیرمرده گفت پس چرا نمی دی هیچ
دوستان با عرض شرمندگی نتم قطع شد اما بقیه……..
پیرمرده گفت تو واقعا پسر همون پدری انگار چیزی از جوانمردی ومردانگی پدرت بهت نرسیده
خلاصه پول رو دادم موقع خداحافظی به پسرش گفتم عزیزم امیدوارم تو شبیه به پدرت نشی ها مثل من لااقل قدرشناستر باشی ..پسرک در چشمم نگاه نمی کرد و………..
مادرم سجادش رو پهن کرده بود ونماز می خواند ناگاه یاد حرف سهراب افتادم که می گفت کودکی دیدم بر سجاده پدر تف می کرد البته اینجا خبری از پدر نبود…..به کنایه گفتم مامان به بابا هم سلام برسون وبگو اکبر اقا گفت بیاد ۵بره اش روبگیره .پیشکشیشو
دوستان داستان من در راستای جواب استاد هست خواهشا ……تا اخر بخونید هر چند طولانیه …
دیگه من برای همیشه سجادم رو بستم چوناز اون خم وراست شدنها .هیچی نمی فهمیدم وفقط یه تکرار بی معنی بود….
خلاصه در تناقض وتضاد مونده بود اخه چطور میشه در دورترین روستاها که بنده معلم بودم اون شورا وبزرگ روستا نیز حتی پدرم رو می شناخت واز جوانمردی وکرمش می گفت وبرام سنگ تموم می زاشت حتی خانه اعیانیش رو وغذا و چی بگم اخه …….
اخه پدرم همه جا گوسفند وچوپان ومال ومنال داشت ولی واقعا ما چرا نصیبی نبرده بودیم وحرف مادرم یادتون هست
این سوال دایم تو ذهن من وابجی وداداشم بود ومامانم که هیچ نصیبی از اون همه مال ومنال نبرده بود ولی تا دلتان بخواد دیگران خیلی…..
دوستان همیشه در لحضات اخر برایم یه ناجی وبه قول معروف جوابی میومد یادم میاد یه درد کهنه داشتم ودر خیابان قدم می زدم ودرد امانم رو بریده بود وهرچی جلوی پایم میومد مثل قوطی وغیره رو با لگد پرت می کردم وبه زمین واسمون بد وبیراه می گفتم عه چی شد این چرا از رو پام پرت نمیشه این دیگه چیه…
از پام در اوردم عه یه تکه روزنومه بود یه نگاهی بندازم چی نوشته عه چی جالب شفای بیماری با تغذیه گیاهی مکان خانه فرهنگ شهرداری….ومن هدایت شدم به همان خدایی که می پرستم درد بیست ساله من در بیست روز درمان شد…..
دارم کم کم به جواب شما می رسم سید عزیزم ….می دونی دیدگاه پدرخدا بیامرزم چی بود اون پولاشو تو بانک می زاشت حتما تعجب می کنید اگه بگم بانک کاینات ..وبعد از اشنایی با اموزه های شما واینگه گفتید بهترین ظرف رو برای دریافت اگاهی ا و ثروتی که مثل بارون داره می باره چی ظرفی باید باشه با چه عمق وسطحی و……..
من یاد پدرم افتادم که ایشون رودخونه رو به عنوان ظرف دریافت اگاهیها انتخاب کرده بود واین بهترین ووالاترین ظرف هوشمندانه است
می دونید دوستان دنیای ما دنیای هوشمندیه وبهترین جا برای سرمایه گزاری که هر وقت شما نیاز داشته باشی در اسرع وقت این پول ویا اگاهیها بهتون داده میشه در بهترین زمان ومکان ممکنه .که اینو مادرم اصلا نمی فهمید ولی از زمانی که شروع به تغییر باورهایم کردم وبا افکارم دنیاییم رو شکل دادم متوجه شدم وای خدای من پدر من چقدر عاقلانه ومطمین سرمایه گزاری کرده وبخدا قسم انگار تمامی کاینات وافراد وغیره فقط اماده بودند تا من لب ترکنم وچیزی بخوام از جایی که اصلا نمی تونید تصور کنید پولش و امکاناتش می رسید البته از زمانی که رو باورهام کار کرده..
اقای عباس منش عزیز همانطور که یه تشنه دنبال یه چشمه می گرده تا سیراب بشه ومن که به دنبال شفای بیماریم بودم اون تکه روز نامه از کجا به پام چسبید واز کجا اومد از تبلیغات از اینترنت از عکسها از پوستر از چیزایی که این دوستمون نوشته …..
این اگاهیها ویافتن سرچشمه این اگاهیها از کجا اومد من واقعا نمی دونم چطوری در مدار شما قرار گرفتم چون من کویر تشنه ای بودم که تاب وتحلم تموم شده بود یکی رو شونه ام زد وگفت می خوای جواب سوالات بهت بدم .اینرا رو گوش بده ..
دوستم بود گفتم مگه اون کیه ..گفت عباس منشه دیگه ..گفتم عباس منش دیگه چه خ…ر..ی..ه معذرت استاد حالم رو که می فهمیدی گفتم فقط تو گوشی رو روشن کنی پذتش می کنم ومی شکنمش حالا می خوام ارتون بپرسم چرا رحیم تو محیط کاری تو بانک ..بعد من هدایت شدم وکارمند بانک شده صدای شما رو می زاره و بلندش می کنه و تموم کارمندا گوش می دن وبعضی ها بی تفاوت می گزرن وبعضی ها خودشون رو می کشن تا من ادرس سایت رو بدم
جواب سوال دوستمان اینجاسن چیزی که تبلیغات استاده با فقط دو دستیار ….باورهای استاده .افکار استاده..ایمان استاده .تموم صداقت وهم وغم استاده .تماموم تلاششه تا رحیم این پسرک یتیم رو به خواستهاش برسونده چون باور داره که دنیا پر از فراوانیه و رحیم باید جا نمونه از این بارش ثروت واگاهیها..
معذرت هنوز مونده ….چون معتقده که باران این اگاهیها وثروت داره میاد وباید رحیم نامی هم از این سفره پر برکت نصیبی ببره .و تمام هم وغمش اینه که مجبور ش کنه تو مسیر اید دریافتها قرار بگیره مسیری که خوش عملا رفته وحتی می گه اگه کسی تو سایت فعال نباشه و چیزی از اگاهیها و باورها و دیدگاهاش نزاره بلاکش می کنه .چطور میشه بقیه به دنبال مشتری و پولند ولی استاد برعکس …..
و دوستان دقت کردید اساتید دیگه هم نا اگاهانه دارن تبلیغ استاد رو می کنن چون کسی که تو مسیر قدممی گزاره ظرف دریافتش هی بزرگتر وعمیقتر میشه طوری دیگه اقناع نمیشی با تعلیماتشون وتو خودبخود تو مدارهای بالاتری قرار می گیری و بالاخره فرکانست رو می فرستی حتی اگه اونور اب باشه این قانون کایناته که ترو تو مدار مشابهت قرار بده اتفاقی که برای اکثر دوستان واز جمله خودم افتاده
خلاصه این باورها وایمان استاد وصداقت در کلام ایشون …واصلا الگوی عملی وزنده ای که ما لحظه به لحظه پیشرفتشو می بینیم این انگار شروع یه معجزه ای از طرف شخصی که خداوند بهش ماموریت داده ..تا اگاهیهای دریافتی شو بدون بها در اختیار اونایی که گوش محرم دارند برسونه ……
خلاصه دوستان هیچ تبلیغ اینترنتی وایسنا گرام وپوستر و چی می دونم از این چیزا دلیل اشنایی با این سایت نیست فقط دلیلش تشنگی گیرنده این اگاهیها وفرکانسش وباورهاو افکار استاد ه که از هر دیوار ومسافت و غیره ….می گزردتا یابنده اش رو بیابد وتو را در مدار دریافتی هات قرار بدهد
خلاصه کنم نه لنگ دو میلون پاداش سایتم ونه دنبال جایزه و قرعه کشی طبق گفته خودتان فقط می خواستم بگم که استاد خیلی از چیزهارو نمیشه با لغات وکلمات ادا کرد چون اونا عاجزند از بیان احساست ناب وپاک ….وخیلی از چیزا خارج از مرز این سایت وغیره اخه چطوری میشه گفت که برای تولد دوباره وزایش جدید با افکار ونگرشهای نو …چقدر باید واقعا بها داد
زصمیم قلب به راه وصداقت شما ایمان دارم وامیدوارم اکبر اقای قصه ام نباشم چون این قانون منه که باید قدرشناس بود حتی اگه قیمت یه جوراب پیشکشی پانصد هزار تومان تمام شود ………………….هم فرکانسی های عزیز دوستتان دارم …رحیم نو….
احتراما گروه تحقیقاتی عباس منش محترم دیدگاه من در پاسخ به سوال دوستمان در مورد تبلیغات رو چون وسطا نتم قطع شد در سه قسمت جداگانه اومده لطفا به هم متصل کنید تا خواننده های محترم سر در گم نشوند ..ممنونم…….رحیم
داستانتون خیلی عالی بود و تاثیر گذار به امید موفقیت های بی نهایتتون
ممنون خانم بابایی بزرگوار ومحترم
تعریف شما از داستانم یعنی گرفتن یک لایک ویژه از کاینات ……
سلام
بنظر من چیزی که باعث شده سایت و بیزینس استاد نسبت به بقیه اساتید که در این حوزه مشغول به کار هستند البته که خیلی بصورت حرفه ای و اصولی کار میکنند بهتر باشه
تنها دلیل قانون باورهاست که استاد عزیز با توجه به قوانین جهان هستی باور داره که انسان دو هر شرایطی و تو هر مکانی و هر زمانی میتونه جز بهترین و خاصترین و میشه گفت عالییییی ترین باشه فقط با باور داشتن به قوانین و باور داشتن به خود و خدای خود میتونه این نتایج فوق العاده رو کسب کنه
خدایا شکرت که اینقدر قوانین عالی و خوب کار میکنند ❤️❤️❤️👌👌👌👌
سلام دوست عزیز
بسیار خوب گفتید استاد توی هر موضوعی اصول اساسی رو میگه که واسه هر فردی توی هر مکانی جواب میده و این تمایز استاد هست که خیلی خوب تکاملش رو داره طی میکنه توی هر موضوعی از مالی گرفتن تا مدل فیلم برداری سریال زندگی در بهشت که شما اگر فایل های اول این سریال با قسمت های حال حاظر این سریال رو ببینید متوجه این تکامل میشوید .
و شک نکنید اگر ما هم این مسیر رو طی کنیم این الهامات نیز برای ما هم صورت میگیره چون خدا دوست داره که ما ثروتمند بشویم و بهشت رو روی زمین تجربه کنیم فقط باید رو خودمون کار کنیم و به گفته های استاد با ایمان عمل کنیم و نتایج رو ببینیم و تحسین کنیم تا به نتایج بهتری برسیم.
خیلی خوشحالم از اینکه از اعضای خانواده بزرگ عباسمنش هستم امیدوارم با کمک هم به پیشزفت کشورمون کمک کنیم.
ارادتمند شما علیرضا نقدیان
به نظر من نباید اظار داشته باشیم در ابتدا جوابی که میخوایمو بگیریم.در واقع اینطوریه که ما تا اونجایی که میتونیم خودمونو رها میکنیم و سیستمم به همون اندازه که ما رها شدیم نتیجه میده بعد که نتیجرو حس کردیم به همون اندازه خودمونو رها ممیکنیم و بعد دوباره سیستم به همون اندازه نتیجه میده و همینطور به صورت تصاعدی رهایی و نتیجه اتفاق میفته.مهمترین عاملی همم که باید در نظر بگیریمم صبر همراه با ایمان
سلام
تشخیص اصل ازفرع مثلا خودشو توی تبلیغ کردن توی کسب وکارا نشون میده به این صورت که الان تقریبا 99.99 درصد از مردم فکرمیکنن که برای پیشرفت کسب وکارشون حتما باید تبلیغ کنن واگر تبلیغ نکنن اصلا امکان نداره درآمد کسب کنن وپیشرفت کنن که به نظر من ازمصادیق شرک،چه کسی بهتراز خداوند میتونه برای کسب وکار ما تبلیغ کنه؟ البته تبلیغی که همراه با پول خرج کردن باشه منظورم وگرنه جزاین مسئله ای نیست چون مثلا پیامبر هم دین اسلام تبلیغ میکرد
استادعزیزم یعنی واقعن لازم نیس هیچکاری کنیم !؟مافقط رو باورهامون کارمیکنیم ترمز هارو برمیداریم مشتریا خودشون جذب میشن ومیان به سمتت من جواب هاتون به این سوال رو توفایلای دانلودی گوشکردم که میگفتید یه مغازه ای ته بازار کوچیک یهو میبینی اینقد مشتری داره ویه مغازه ای بزرگ و پرنور اول بازار مشتری نداره ربط به هیچ عامل بیرونی نداره بزرگو کوچیک نداره مکانش مهم نیس فقط باید رو خودت کارکنی جهان ادم هارو میاره سمتت
چقدر اینطوری ادم راحت ترهم هست دیگه عجله نمیکنی دیگه طمع نداری له له نمیزنی هی براتبلیغات فک نمیکنی خسته نمیشی اتفاقا اینطوری راحتتره
البته گفتید باتبلیغاته پولی مخالفید اینکه خودمونو معرفی کنیم اتفاقا خوب هست ازکارمون جایی تبلیغ کنیم وخودمونرو بشناسونیم کافیه
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام وقتتون بخیر وشادی
من در قدم 13 طبق سوالی ک از خدا دیشب پرسیدم..که خدایا جرا با وجود این همه تعهدم..تلاشم..حرفه ای بودنم من نتیجه نمیگیرم..نتیجه دائمی نمیگیرن ..یکدفعه هست چند وقت نیست..مثل مشتری تو پیجم..گفتم خدایا تکامل هم بلشه طی شده الان دیگه موقعش هست… نتیجه باید بیاد..خیلی واضح جوابمو گرفتم..واضح که به خودم میگم واای این چه ساده بود..همینهه چرا تابحال داشتم زور الکی میزدم..چه ترمزییی…
من با گفته های استاد و خوندن کامنت بچه ها ..که یکی از دوستان دقیق اشاره کرده بود که آقا فروش نداری باور به فراوانی نداری.همین..چون مابقی کارها رو انجام میدم.هر روز ایده جدید..هر روز کیفیت محصولات بالا میره..هر روز تعهد بیشتر میشه..انگیزه بالایی دارم اما نتیجه یویو…
خدای مهربانم سپاسگزارم برای درک این آگاهی
کمکم کن تا برطرفش کنم کمکم کن تا ترمزم بردارم و وارد مدار فراوانی شم..
خدای مهربانم هر آنچه نیاز هست تا این باور تقویت کنم سر راهم قرار بده…آمین
سپاس استاد عزیزم..
سپاس مریم عزیزم
سپاس دوستان عزیزم برای آگاهی های ک به اشتراک میگذارید
در پناه خدای منان شاد باشید و شکرکزار