سریال زندگی در بهشت | قسمت 1

ماجرای «سریال زندگی در بهشت» از آنجا شروع شد که ما تصمیم گرفتیم برخلاف سفرهای کوتاهِ همیشگی‌مان به پارادایس (ملک دریاچه و خانه‌ی روی آب)‌، این بار‌، فصل بهار را در این مکان بهشت گونه تجربه کنیم.

هربار که به اینجا می‌آمدیم‌، به خاطر علاقه‌ی همیشگی من در به تصویر کشیدنِ زیبایی‌ها‌، صدها فیلم از ماجراهای جالب در اینجا تهیه می‌شد. فیلم‌هایی که هرگز از حافظه‌ی دوربین من فراتر نرفت و استفاده نشد.

ما تصمیم گرفتیم‌ فیلم‌های قبلی را فراموش کنیم‌، اما ماجرای‌های این اقامتِ به نسبت طولانی تر در این مکان بهشت گونه را به جای ذخیره در گوشی موبایل من‌، با شما اعضای خانواده‌مان شریک شویم.

سریال زندگی در بهشت‌، تعاملی دوسویه است که یک سوی این تعامل:

روایتِ ماجراهای ماست از: قدم‌های ساده اما پیوسته‌ای که هر روز برای بهبودِ زندگی‌مان در تمام جنبه‌ها برمی‌داریم‌، مسائلی که در راستای این بهبود حل می‌کنیم‌، راهکارها و ایده‌هایی که به آنها هدایت می‌شویم‌‌، زیبایی‌هایی که خداوند و طبیعت سخاوتمندانه به زندگی‌مان می‌آورد و… و به اشتراک گذاشتن‌شان با شماست.

و سوی دیگرِ آن:

«نظرات و نگرش‌های زیبای شماست» که این فرایند را تکمیل می‌کند و چهره‌ای متفاوت و ماندگار به زیبایی‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، می‌بخشد و این تعامل دوسویه که «مصداق واضح صدق بالحسنی» است‌، همه‌ی ما را رشد می‌دهد و به قول خداوند ما را‌ برای آسانی‌ها‌، آسان می‌کند.


یک خبر خوب:

طبق تجربه‌‌ای عالی که در برنامه سفر به دور آمریکا درباره انتخاب متن هر قسمت از میان نظرات دوستان‌، داشتیم‌، متن‌های سریال زندگی در بهشت نیز‌، از میان نظرات زیبای شما انتخاب می‌شود.

یعنی هر قسمت از سریال ابتدا بدون متن منتشر می‌شود و یک روز پس از انتشار‌، از میان دیدگاه‌های آن قسمت‌، متناسب‌ترین دیدگاه با محتوایِ آن بخش‌، بعنوان متن انتخابیِ آن قسمت‌، در صفحه توضیحات در سایت‌، نوشته می‌شود.


برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    238MB
    15 دقیقه
  • فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 1
    66MB
    15 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1235 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «الهام نظام» در این صفحه: 1
  1. -
    الهام نظام گفته:
    مدت عضویت: 540 روز

    سلام سلام خدمتتون تک تک شما خانواده محترم وشاد این گروه:

    من سال 1396_1397بود که تازه یک تحولی در زندگی من ایجاد شده بود من بیکار بودم، همیشه به خدا میگفتم خدایا به من تن سالم دادی میخوام بتونم از این تن سالم استفاده کنم ولی نمیدونم چه طور. همش همسرم هم غرمیزد بهم میگفت توبی عرضه ای تو نمیتونی پول دریاری

    توعرضه هیچ کاری نداری، همین هارو که به من میگفت من قوی تر میشدم،

    به خدا میگفتم خدایا یک کاری واسه من جور کن تا بتونم ثابت کنم که من میتونم دستم تو جیب خودم باشه.

    بالاخره به یکی از دوستام گفتم من دنبال کار میگردم گفت چه کاری بلدی گفتم یکم خیاطی یاد دارم گفت برو خب کاغذ چاپ کن تا مردم بفهمن که توخیاطی گفتم باشه. یک روز مدرسه دخترم آش رشته میخواستن درست کنن شب شهادت حضرت رقیه بود گفتم خدایا اگه صلاح میدونی من میخوام خیاطی کنم خودت مشتری شو جور کن،

    که هنوز حرفم تموم نشده بود دیدم یکی از دوستام اومد به سمت من وگفت من دنبال یک خیاط میگردم سراغ نداری گفتم من خودم خیاطم همین مانتو تنم رو خودم دوختم، گفت ع چه خوب پس من یک عالمه پارچه دارم واست میارم بدوزی، گفتم باشه، دیگه اولین مشتریم جور شد اینقدر خوشحال شدم که نگو، همین طور تومدرسه دخترم پیچید که من خیاطم وروز به روز مشتری های من بیشتر میشد،

    من اون موقع مانتو35هزار تومن میدوختم، یک روز یکی از مشتری هام اومد مدرسه پارچه اورده بود اومد توسالن مدرسه تور بود پهن کرد رومیزو یک دفعه مدیر مدرسه اومد وگفت مگه مدرسه جای این کارهاست واینا جمع کردیم ودست پاهام میلرزید، بعد یک دفعه منو صدا زد تو دفتر گفت خانم نظام بیاد دفتر منم دست وپاهام میلرزید گفتم خدایا خودت درستش کن، رفتم وگفت شما خیاط هستین، گفتم بله، گفت ع چه خوب من خیاطم از جای خونمون رفته از این به بعد من برات پارچه میارم تا برام بدوزی، دیگه نمیدونی چه ذوقی من میزدم گفتم خدایا شکرت دیگه از این به بعد لباس هاشو من میدوختم به این ترتیب لباس های معلم ها روهم من میدوختم دیگه مدرسه ها که تموم شد من حامله شدم و دیگه خیاطی نکردم، تا سال98که دخترم بچه سومم به دنیا امد بعد ازچند ماه گفتم خدایا منو تنها نزار دیدم یک دفعه خواهرم زنگ زد گفت، من 40تا مانتو قبول کردم گفته یک هفته ای بدوز من نمیتونم بیا 20تاشو شما بدوز من که منتظر این موقعیت بودم قبول کردم دونه ای8هزار تومن شروع کردم به دوختن.

    بعد توتلگرام داشتم میچرخیدم اقای عباس منش رو دیدم که تو طبیعت داشتن در مورد ثروت وشادی ونشاط واینا صحبت میکرد، ومیگفت ((ثروتمند شدن حق الهی منه خدایا شکرت))

    اینو گفت که اگه21 روز تکرار کنی وبزنی به دیوار اتاقت ثروتمند میشی،

    من گفتم برو بابا مگه میشه دلش خوشه، ولی ته دلم میگفت حالا بیا امتحان کن امتحانش مجانیه، خلاصه من این جمله رو نوشتم زدم به دیوار،

    {{{دخترم همون موقع یک سوالی ازم پرسید: که خدایی که مارو افریده مگه میشه این خلقت انسان بی فایده باشه؟

    من به دنبال این جواب سوال تمامی سایت ها رو میگشتم ازهر سایتی بازدید میکردم تا اینکه باسایت عباس منش اشنا شدم فایل های رایگانش رو گوش کردم دیدم عالیه ولی بازم جواب سوالم رو نگرفتم به دخترم گفتم اگه میخوای جواب سوالت رو پیدا کنی باید خودت گوش کنی یک دفعه گی رفتم توایتا وبا کانال موفقیت عباس منش اشنا شدم

    ورفتم به خدا توکل کردم، وشکر گزاری 21 روز اومد گفتم یک نشونه است، این در حالی بود که دادشم کتاب راز رو به دخترم هدیه داد،

    ودخترم باخواندن اون کتاب، ومن هم با دیدن فیلمش زندگی مون از این رو به اون روشد و خدا هدایتمون کرد، که فایلهای دانلودی رو گوش کنیم وثروت 1و2و3 رو گوش کردیم، حالا گفتم ببینم اگه واقعا درسته بزار امتحان کنم ببینم درسته}}

    بعد گفتم من این مانتو ها رو میخوام 10تومن بدوزم، واون آقاهه قبول کردوم ادامه دادم.

    دیگه راه افتادم دیدم این کار ارزش نداره باخودم گفتم یک کاری باشه که15تومن باشه دیدم دوستم زنگ زد و شماره یک تولیدی رو داد بهم لباس بچه میدوخت زنگ زدم وقبول کردمن یک یک سالی باهمین قیمت میدوختم گفتم بازم این کمه، باز دوباره دوستم یک شماره تولیدی دیگه رو داد واین بار 30تومن میدوختم لباس ها رو یک 6ماهی هم براش لباس ها رو دوختم، گفتم کمه من خیاطیم بیشتر می ارزه، که مامانم زنگ زد گفت پیراهن مردانه میدوزی دونه80گفتم اره، دیگه یک 20تا بود دوختم، گفتم خدایامیخوام دونه ای120بدوزم، بعداز یک هفته باز یک مشتری دیگه از مامانم زنگ زد گفت کت تک میخوام دونه ای 120میدم

    دیگه گفتم خدایا شکرت کارمیکنه نمیدونی چه ذوقی میزدم،

    دیگه خسته شده بودم از اینکه هی شش ماه کار داشتم 6 ماه بیکار بودم

    گفتم خدایا یک کاری میخوام ثابت باشه

    خواهرم گفت من یک جایی رفتم یک عالمه کار دارن لباس فرم برش زدن دنبال خیاط میگردن ولی جاشون بود سید رضی به ما خیلی دور بود گفتم باید از یک جایی شروع کنم ومیخوام ثابت کار کنم دیگه یک سال که اونجا کار کردم گفتم قیمت ها رو زیاد کنیداول دونه 50میدوختم بعدش 80 میدوختم 6ماهی بعد گفتم کمه من ارزشم بیشتره شد 100بعدشد 150 بعد250،بعد300،بعد350،بعد400،و500والان 600میدوزم واین ها رو مدیون خداوند وهاب هستم که این همه نعمت وثروت رو وارد زندگی من کرده والان باز میخوام از خداوند که چه کار کنم که حقوقم 5برابر بشه

    من الان هر لحضه از زندگیم رو خداوند رو شاکرم واز دیدن این زیبایی ها ونعمت ها ی خداوند وهاب لذت میبرم وهرچی میخوام به خداوند میگم وبعد رهاش میکنم وخداوند وهاب به من میده ومن از درامد

    ماهی 400هزارتومن به 7،000،000تومن رسیده والان هنوز جای کار داره.

    من کلمه من میتوانم رو صرف کردم ومن توستم.

    هر لباسی که میدوزم به خودم افتخار میکنم ومیگم فتبارک الله احسن الخالقین من بهترین و زیباترین خیاط جهانم، وهروز به خدا میگم تبلیغات و مشتری پیدا کردن باتو خیاطی کردن بامن،

    هر وقت میخوام برش بزنم میگم من قیچی رو دست میگیرم برش کردن باتو

    خلاصه خداوند رو همیشه ناظر اعمالم میدونم وهمیشه ازش کمک میخوام، ومیخوام کمکم کنه تا بتونم یک خیاط جهانی مشهور باشم، وروی شانه های خداوند باشم، وبتونم در کارم موفق باشم،

    منم تقریبا پدرم اخلاق های پدر عباس منش رو داشت خیلی پاشنه های اشیل محکمی داشتم تونستم بشکنم والان نگران هیچی نباشم وهمه کار هارو به خدا بسپارم واز زندگیم لذت ببرم وشاد وخوشحال باشم وخداوند خودش همه چی رو روغن کاری میکنه وهیچ کس رو مقصر زندگیم ندونم وهر اتفاقی واسم میفته مقصرش خودمم وسعی میکنم خودمو اصلاح کنم، وتونستم یک انسان جدیدی باشم، روحیم عوض شده، اخلاقم عوض شده، نگاهم به زندگیم عوض شده، خلاصه بازم سعی میکنم بهتر از دیروز باشم، ان شاءالله خداوند کمکم کنه وهر روز بهتراز دیروز باشه. از خدا تشکر میکنم که شما رو سر راهم گذاشت که تونستم این همه تعقییر کنم،

    ((ان شاءالله هر چی از خدا میخواین بهترنشو خدا بهتون بده))،

    [[الان که اینو مینویسم1404/03/07اینو میزارم به یادگاری رد پای من باشه از این همه تحول تا به الان]]

    خدایا شکرت، خدایا شکرتو باز هم خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: