نوشتهی زیبا و تأثیرگزار دوستان عزیزمان «عباس و لیلا »، به عنوان متن انتخابیِ این قسمت از سریال زندگی در بهشت، تقدیم همه دوستانی میشود که برای ساختن شخصیتی تصدیق کننده و تأیید کنندهی زیباییها و نعمتها، مصمم شدهاند تا نمود واضحی بشوند از «صدق بالحسنی» و شاهد زندهای باشند از مفهوم فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى یعنی آنهایی که به خاطر چنین شخصیتی آسان شدهاند برای احاطه شدن با نیکیها و نعمتها.
نه فقط نوشتن دربارهی زیباییها و نعمتها، بلکه خواندن و تأمل در آنها نیز ما را به درک بهتری از خداوند و چگونگی هماهنگ شدن با او و قوانینش و در یک کلام، هدایت شدن و قرار گرفتن در مدار فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى میرساند.
نگاه زیبای عباس عزیز:
آتیش…
چیزی که زندگی بشر رو بعد از اینکه تونست مهارش کنه متحول کرد.
این کلمه خودش نماد “تکامله” اصلا: از نحوه ی درست کردنش تا صبوری ای که لازمه تا اون آتیش کوچولویی که با کلی زحمت درست کردی بزرگ بشه و ساعت ها گرمت کنه و از اون نور خوشگلش لذت ببری
بشر اولیه ابتدا از آتیش هایی که طبیعت خودش با صاعقه یا دلایل دیگه درست میکرد به شدت ترس و واهمه داشت اما بالاخره یک نفر از اون جمع بر ترسش غلبه میکنه و برای درک اون لاله های سرخ و ترسناک اقدام به نزدیک شدن بهش میکنه درصورتی که همه ی اطرافیان اون رو از این کار برحذر کرده بودند…
تصمیم میگیره که به جای ترس ایمانش رو نشون بده و بر خلاف نظر همه ی اطرافیانش عمل کنه …
و نتیجه چی میشه؟
بعد از اون داستانه که انسان دیگه مجبور نمیشه برای فرار از سرما هر سال قشلاق کنه، توانایی داشتن مکان سکونت ثابت داشته باشه و خانه خودش رو گرم نگه داره…
بعد از اون داستانه که انسان مزه ی خوشمزه ی گوشت مغزپخت رو زیر دندان هاش میچشه…
بعد از اون داستانه که انسان دیگه از حیوانات وحشی فرار نمی کنه و با داشتن شعله های آتش حتی اون ها رو فراری میده…
بعد از اون داستانه که زندگی انسان متحول میشه…
اما نکته مهمی هم توی روشن کردن آتیش وجود داره که من با تجربه بارها روشن کردنش بهش رسیدم و اون هم “صبر و حوصله” داشتنه!
اصلا آدم عجول نمیتونه آتیش روشن کنه:
چون آتیش با ذرات کوچولو کوچولو شروع میشه و نمیشه یهو آتیش بزرگ درست کرد…آتش هم باید تکاملشو طی کنه
همون جور که استاد عزیز و خانم شایسه چند ساعت وقت صرف اون کردن و با آتیش زدن کاغذ و مقوا و شاخه های کوچیک شروع کردن و آروم آروم این آتیش بزرگ شد
حتی جالبه که بنزین هم برای دقایقی آتیش رو خیلی شعله ور میکرد اما بعد از مدتی به همون سایز قبلی برمیگشت…
مثالش به قول استاد مثال آدمیه که ظرف ذهنیش کوچیکه حالا تو بیای هی مبلغ های زیادی بهش میدی…
چیکار میکنه؟
همه پول رو نابود میکنه…
اما وقتی تکاملش رو طی کرد و اون کُنده های بزرگ یواش یواش به زغال تبدیل شدن اون وقته که ساعت ها باقی میمونه…چیزی که توی فایل دیدیم که تا نزدیکای ظهر حرارتشو داشت و باز با ریختن چند تکه چوب دیدیم که شعله ور شد!!!این نشون میده که چه پتانسیلی توی کُنده های بزرگ نهفته هست و چه انرژی دارن که هرچیزی روشون بذاری رو میسوزونن…حتی خیلی مشخص نبود که روشن هستن چون شعله ای نداشتن اما {در,نشون} فوران میکرد…{درونشون} روشن بود… و همون اصله…
توی روشن کردن آتشم ما پیشرفت کردیم
یه زمانی با سنگ آتش فشان و اینا با بدبختی یه آتیش رو روشن میکردن اما الان چی؟
استاد با یه مشعل هیولا ببین چقدر پروسه ی روشن شدن آتیش رو تسریع کرد…
و چقدر تکه های سوحته شده ی شاخ و برگا وقتی که نسیم از میونشون رد میشد و رنگ سرخشون رو به رخ میکشیدن زیبا بودن
راستی اینم بگم همین خاکستر درست شده میدونین چقدر خاک رو حاصل خیز میکنه و پایه ی خوبی میشه واسه رشد گیاهان جدید؟؟!
چه فراوانی قشنگی…
دمتون گرم استاد و خانم شایسته عزیز، واقعا زندگیتون دفتر مشقه واسه مون…
خیلی خوشحالم که دست به قلم شدم و این چیزا همینجوری اومد و من نوشتم….خدایا شکرت
دوستون دارم
نگاه زیبا لیلا عزیز:
به نام خداوند زیبا
چه بارونی گرفته، خداجون شکرت. نوشتن این کامنت تواین فضای رویایی چه لذتی داره…
خوب…..
خدای من، هیچوقت تصورشو نکرده بودم که بهشت توی شب چه شکلیه؟!
واما بهشت ما توی شب: یه کلبه ی چوبی قشنگ که با نور لامپ سر درش روشن شده.
یه پل چوبی که دور تا دورش تاریکیه مطلقه وروی خودش با نور لامپ روشنه، اصلا معلوم نیست که یه وجب اینور واونور ترش چیه؟!
روشنی این لامپها فقط این گل واین کلبه ی چوبیه زیبارو نشون میده، همین باعث میشه آدم غفلت نکنه وپاشو این ور واونور نزاره وفقط پاشو جایی بزاره که نور چراغ اونجارو روشن کرده..
بازی وقانون زندگی هم همینه: اگه بدونیم و باور داشته باشیم که چراغی به اسم هدایت الله، لحظه به لحظه و قدم به قدم جلوی پامون رو بهمون نشون میده و با کنترل ذهنمون و موندن توی احساس خوب، چراغی داریم که مسیر رو برای ما روشن می کنه وبهمون نشون میده که قدم بعدی چیه؟!
پس راهمون روشنه وفقط یه قدم جلوترو میبینیم، و چقدر اینجا توی غالب این تصویر از شب بهشت، برام منطقی شد که فقط باید قدم به قدم با کنترل ذهن و موندن توی احساس خوب و وصل شدن به هدایت الله مسیرمون رو سپری کنیم، درست مثل مسیر ورود به این پل چوبی تارسیدن به کلبه که صراط مستقیم داره ونیم متر اینورتر ویا اونورتر مارو میندازه تو دریاچه که خوراک کروکودیل بشیم…
تو این فضای شب بهشت چه قدر دلنوازه آواز زیبای جیرجیرکها.
من همیشه وقتی صدای آواز جیرجیرکها و قور قور وزغها و آواز پرندگان وحتی صدای حیوانات را می شنوم که در سحرگاهان یا در دل تاریکی شب میخوانند، احساسی بهم دست میده که بهم میگه اونها دارن با زبون خودشون مدح وثنای رب جهانیان رو میگن وخداوند رو ستایش میکنند، مخصوصاً صدای خروس در سحر، خیلی خیلی حس خوبی بهم میده..
خدای من!
هرروز وهرشب ما هدفمند برای انجام مأموریت های پی در پی زنده هستیم وزندگی می کنیم وبه اهداف کوچک وبزرگمون میرسیم ورشد می کنیم وبزرگتر میشیم وآگاهی هامون رو در حل مسائل به یاد میاریم و دوباره از خودمون به اصلمون وخدای درونمون تکامل پیدا میکنیم و دوباره برمیگردیم و بازگشت همه بسوی اوست.
خدای من!
سوزاندن وسایل اضافه و دور ریختنی چقدر حس خوبی بهم میده… اووه انگار شب چهارشنبه سوریه اینجا، چقدر قشنگه خدای من، عاشق آتیش بازی هستم.. پاکسازی زندگیمون از وسایل اضافه ودورریختنی، چقدر فضای زندگیمون رو زیباتر و دلبازتر میکنه، و چقدر جا رو برای وسایل کارآمد باز میکنه.
_بسوزون بسوزون تا برگرده به دامان طبیعت.
من گاهی وقتا میدیدم که شالیکارها وکشاورزان بعداز برداشت محصول زمینهاشونو آتیش میزدن و برام سؤال بود چرا؟
یه پرده از جلوی چشمم کناررفت : اونها با اینکارشون طبیعت رو از علفهای هرز واضافه و هر باقیمانده ی بدرد نخور از گیاهانی که کشت کردند، پاک میکنند و زمین رو پاکیزه وآماده برای محصول سال جدید و شایدم با اینکار زمین حاصلخیزتر میشه!
وقانون :
باید باورهای محدود کننده رو هرس کنیم باید اونها رو با روشن کردن شعله های وجودمون برای درک وعمل به آگاهیها ی قوانین هستی و همینطور شعلهور کردنه انگیزمون برای ادامه ی اینکار، این باورهای درهم تنیده ی محدود کننده رو نابود کنیم و به آتش بکشیم و زمین ذهنمون رو آماده کنیم برای کاشت باورهای قدرتمند کننده.
روشن شدن آتش انگیزه واشتیاق برای ادامه ی ماندن در این مسیر کسب آگاهی وعمل به آگاهی، چقدر زندگیه ما رو روشنتر میکنه، وچقدر زیباتر و گرمتر، درست مثل شعله های آتشی که در بهشت روشن شده که همه جا رو در اطرافش گرم و روشن میکنه.
خدای من!
_زندگی با نور معنا داره.
آره واقعا همینطوره، اگه روشناییِ هدایتهای الله در مسیر زندگیمون نبود، زندگی در تاریکی و گمراهی و سردرگمی، غوطه ور وبی معنا بود وچه پوچ بود..
خدا ی من! شکرت که قلب منو هرلحظه با نور هدایت هات روشن و پر نور میکنی تا قدم های بعدی رو بهتر ببینم و اقدام کنم و تو مسیر خواسته هام باشم و راحتتر و با کیفیتتر و بالذت بیشتر مسیرمو ادامه بدم.
خدای من!
اگر نور حضور تو در لحظه لحظه ی زندگیمون نبود، از همون بدو تولد، زندگیمون چقدر تاریک وبی معنا بود.
_ریختن بنزین روی اتیش: من از دیدن این تصویر به این درک وآگاهی رسیدم که آتش انگیزه و روشناییه آگاهی وهدایت داره باورهای محدود ما رو میسوزونه ونابود میکنه و با کارکردن روی خودمون داریم باورهای غلط و محدوکننده رو از بین میبریم و ذهنمون رو از چیزهای اضافه و بدرد نخور و هرز پاکسازی میکنیم، تا جایی برای باورهای قدرتمند کننده باز شه، حالا چیه که تو این مسیر به ما مثل بنزین کمک میکنه؟ و مثل بنزین عمل میکنه؟!
به نظر من گوش کردن و تکرار آموزشهای استاد اثر بخش ترین بنزین برای نابودی باورهای محدود کننده ی ذهنه.
_بنزین آتش رو شعله ور میکنه و گر میگیره وچند لحظه بعد فروکش میکنه: دقیقا مثل این میمونه که ما فقط در زمان کوتاهی آموزشها و جدی بگیریم وعمل به قوانین رو ادامه ندیم واثر بخشیه این آموزشها ویاداوری قوانین، به محض تکرار نشدنش، کمتر و کمتر میشه و مثل بنزین گرگرفتگی و اثرش فروکش میکنه ودیگه راهمون سخت تر و طولانیتر میشه، پس بیایید همگی از بنزین محرکمون که آموزشهای استاد هست استفاده کنیم و تکرار و تکرار کنیم و ادامه بدیم، چون به محض کنار گذاشتن و تکرار نکردنش برای باورسازی وپاکسازی، دوباره همه چیز فروکش میکنه وذهنمون پراز باورهای نامناسب و محدود و منفی باقی میمونه و هیچ تلاشی برای ازبین بردن این درختان هرز ذهنمون صورت نمیگیره، اصلا تماشای زندگی در این بهشت خودش به تنهایی آتشی در وجود تک تک ما شعله ور کرده که نگو ونپرس استاد مهربانم، و هرکدوم از ما فایلهای رایگان و دوره هایی در دست داریم که با تکرار و تکرار اونها، مثل بنزین این شعله ها رو شعله ورتر و قوی تر میکنیم برای رسیدن به اهداف باید اشتیاق سوزان و ایمان و تعهد داشت و اقدام کرد.
_خدای من چقدر آتش زیباست و این هم حاصل تکامل بشر است و چه زیبا مسخر انسان شده. چون طبق وعده ی خداوند هرآنچه در زمین و آسمان و بین آنهاست به تسخیر ما درآمده.
_استفاده از مشعل: استفاده از ابزار کارآمد ومناسب برای پیشبرد اهداف، که در بحث درک واجرای آگاهیهای جهان هستی برای من مشعل تداعی کننده ی محصولات استاد عباس منش هستش، ما برای داشتن یه ابزار کارآمد که کارمون رو راحتتر و با کیفیتتر و سریعتر انجام بدیم در مراحل تکامل، اقدام به هزینه کردن وتهیه ی ابزار مناسب وکارامد میکنیم وچقدر این ابزار میتونه به ما کمک کنه که به هدف اصلیمون راحتتر برسیم، منم بعداز طی کردن تکامل، محصول 12 قدم رو از اول تا اینجا که آخر قدم 9 هست تهیه کردم ودلم میخواد به ابزار مناسب واپدیت شده و کارامد روانشناسی ثروت هم دسترسی پیدا کنم و قطعا این اتفاق بزودی محقق میشه ومن بهای اونرو میپردازم وبیلیونها برابر بیشاز این بها رو به زندگیم وارد میکنم والبته که با عمل به اون آگاهیها وتکرار و مداومت در انجام آموزشهای 12قدم و روان شناسی ثروت.
البته که من تا اینجاهم قدم به قدم، کوچیک کوچیک اومدم جلو و فقط ادامه دادم و استقامت ورزیدم و از 12 قدم و فایل های رایگان مثل بنزین ومشعل استفاده کردم و تا رسیدن به خواسته هام ادامه خواهم داد با تعهد زیاد و با احساس لذت از مسیر با ایمان به اینکه مسیر درست همینه…
_تکامل سوختن این چوبها از چوبهای کوچک به بزرگتر :همه چیز باید سیر تکامل خودرا طی کند، به طور مثال ما در ابتدای مسیر فقط روی باورهای محدود کننده ی واضح که بسیار تکرار شونده بودند تمرکز داشتیم وروی اونها کار میکردیم و پیشتر که آمدیم به باورهای مخرب مخفی رسیدیم که با طی کردن تکامل رفتیم سراغ بیرون کشیدن باورهای لایه های زیرین ذهنمون و ترمزهای مخفیِ ذهن رو بیرون کشیدیم و بجای اونها باورهای مناسب و زیبا میسازیم که در هر لحظه فرکانس مناسب و قدرت مند در ما ایجاد میکنه، و چون این باورهای مخفی در لایه های زیرین ذهنمون هستند دسترسی به اونها مستلزم تعهد و استمرار بیشتر به درک و فهم آگاهیهای قوانینه و خواندن فکر خداونده.
_آره اگه ادامه بدیم راه ها باز میشه.
استاد جان و مریم عزیزم وقتی که شمارو دیدم که اون همه چوب وخار وخاشاک رو از مسیر و از اون فضا جمع کردین و اوردین اونجا تا آتش بزنید، چقدر تحسین تون کردم، گفتم آفرین واحسنت به این میگن تعهد، به این میگن ادامه دادن، به این میگن استقامت، شما میتونستید اون همه درخت هرز رو کنار مسیر به حال خودشون رها کنید ولی شما برای زیباتر شدن و دلبازتر شدن و راحتتر شدن مسیرتون و اطرافتون و برای دلچسبتر شدن فضای بهشت کمر همت به پاکسازی اونجا بستین وبا این موضوع به این آگاهی رسیدم:اگر باورهای مخرب ومنفی که فضای ذهنتو پر کرده وحرکت رو برات سخت وناممکن کرده، شناختی وشروع به قطع این باورهای هرز کردی، راهت رو ادامه بده واونها رو به حال خودشون رها نکن، وبرای اینکه ادامه ی مسیر رسیدن به خواسته هات برات راحتتر و لذت بخش تر و سریعتر بشه بیا و با کارکردن روی این باورها، اونهارو به آتش بکش و مسیرو برای خودت باز کن.
خدای من عااشقتم! سلام خدای زیبای من، چه صبح زیبایی، چه بهشت قشنگی، چه هوای لطیفی، آسمونو ببین، ابرهای تکه تکه رو ببین، سبزی و طراوت جنگل رو ببین، من که از همینجا شبنم روی برگ درختان رو حس میکنم، الماسهای روی تار عنکبوتها رو حس میکنم.
خدای من! اون همه چوب و وسایل اضافه مثل آب شدن قند در چای صبحانه در طبیعت حل شدن، هیچی نمونده، چقدر اینجا مرتب وتمیز شده، چقدر دلچسب شده، استاد عزیزم مریم مهربانم گوارای وجود نارنینتون ونوش جونتون اون همه قشنگی و اون بهشت که خودتون زیباترش کردین، آره درسته، میشه بهشت رو هم زیباتر کرد.
ببین چقدر قشنگ سنگچین درست کردن، خدای من، یعنی من عاشقتونم بخدا.
خدای من! گریس و براونی هنوزم باهم هستن، از صبح تا شب به قول استاد نان استاپ میخورن، چقدر دوست داشتنی ونازن، پسر من عاشقشون شده.
استاد عزیزم ومریم مهربونم، چه شب رویایی رو به صبح وصل کردین، کنار آتیش، کنار دریاچه، زیر آسمونه پر از ستاره، همراه آواز جیر جیرکها و قور باغه ها، وجغدها، مگه آدم متوجه میشه که داره صبح میشه وقتی توی این همه زیبایی وعشق غرق شده باشه؟
من خودمو کنار اون آتیش حس کردم، گرمای اون به صورتم میخورد بعدش وقتی در خونه بازشد نم سحرگاهی، توی اون هوای بینظیر و طبیعت شگفتانگیز رو روی صورتم حس کردم.
استادچه قدر ماشالله خوش تیپ شدین، آفرین به این همه تعهد وهمت ومداومت در مسیر
برای بالا بردن سطح انرژیتون وایجاد اندام متناسبتون واین میشه به وضوح حس کرد و دید که خداروشکر چقدر فعالتر و با انرژی تر شدین و همین بهتون خیلی کمک میکنه که این همه کار سنگین انجام میدین «به تنهایی یه تنه ی درخت رو میزنین زیر بغلتون و میارید سمت اتیش»
_توی یه شب! اراده ی شما وشروعی که کردین! بله همینه! همه چیز از یه تصمیم شروع میشه، بعد باید اقدام کرد، اقدام کوچک، و ادامه دادن و ادامه دادن تا تحقق خواسته ها، و این قانون تکامله.
_اصلا کاری نداشته باشی که کی تموم میشه!
تو ادامه بده واز مسیرت لذت ببر، تو روی باورهات کار کن، تو باورهای قدرتمندکننده بساز، تو ذهنتو آروم نگه دار، تو ذهنتو کنترل کن، تو تمرکزتو روی زیباییها وچیزهای مناسب و هم جهت با خواسته هات بگزار، تو ادامه بده و هرکاری که از دستت برمیاد وبهت الهام میشه انجام بده و لذت ببر از کاری که میکنی واز مسیری که توش هستی، بقیه ی راه به تو گفته میشه، قدم به قدم، وچراغ هدایت ادامه ی مسیر و برات روشن میکنه وتو با این چراغ فقط یه کم جلوتر رو میبینی پس نپرس کی وچگونه، درست مثل چراغ اتومبیل در تاریکی محض جاده که فقط چند متر جلوتر دیده میشه ولی وقتی به نور این چراغ اعتماد میکنیم و به راهمون ادامه میدیم به موقع به مقصد میرسیم، ما نگران نیستیم که خیلی جلوتر در جاده چه خبره، چون میدونیم هرچقدر جلوتر بریم این چراغ ماشین راه رو به ما نشون میده و چگونگی راه هم جلوتر نشون داده خواهد شد دقیقا در نزدیکی موانع چراغ روشنه و ما اون موانع رو میبینیم و مسیر دیگر هم همونجا کنار راه باز شده که اونهم با چراغ راه پیدا میشه ولی این چیزیه که ما گنج دقیقه قبلتر وقتی توی جاده ی تاریک در حال رانندگی بودیم نمیدیدیم ونمیدونستیم، اما ادامه دادیم.
پس همه چی توی مسیر اتفاق می افته، ولازم نیست ما همه چیز رو در ابتدا بدونیم، همه چیز به ما نشون داده میشه، حتی اگر به تضادی برخورد کنیم این چراغ هدایته که راه حل مسائل رو به ما نشون میده، پس بدون نگرانی و پرسیدن چگونگیها و زمانها ادامه بده، انقده نرم و طبیعی و لذت بخش، مسیر سپری میشه و به مقصد میرسی که فقط خدارو شکر میکنی.
_دیدیم لباسهامون دودی شده گفتیم بزار یه کم آتیش بازی کنیم!
آدمها وقتی قدمهای اول رو برمیدارن، براش بدنبال آگاهی میرن، کسب مهارت رو شروع میکنن براش شروع به صرف وقت وانرژی و هزینه میکنند و همین کارها، اشتیاق رو برای ادامه ی مسیر بیشتر میکنه، چیزی که اگه هیچ کاری نمیکردن و هیچ راهی رو شروع نمیکردن، هیچوقت بوجود نمیومد، و همه چیز در حد رویا باقی میموند، اشتیاقی برای تحقق رویا بوجود نمیومد.
_خدا داره فوت میکنه! ای خدا، مریم عزیزم، چقدر آدمها میتونن خدابین باشن، وقتی در نسیم صبحگاهی هم تجلی حضور خداوند رو ببینن، چقدر این سبک نگاهتون و حستون رو دوست دارم، چون من هم مثل شما و از شما یاد گرفتم که خداوند رو در لحظه لحظه ی زندگیم در درون و بیرون خودم ببینم وحس کنم بسیار حس قشنگیه وبه من آرامش وقدرت میده.
_این بهشت حقشه، واقعاً باید بهشت رو تمیز و پاکیزه و زیبا نگه داشت، ما میتونیم هرجای دیگهای غیراز بهشت رو برای خودمون با کار کردن روی اون و با گزاشتن وقت و انرژی و شوق واشتیاق، درست مثل استاد و مریم جان، به بهشت تبدیل کنیم وب عد با لذت بردن از بهشتی که ساختیم به بهشتهای زیباتر هدایت بشیم… من دیروز کل خونمو جاروبرقی کشیدم، طی کشیدم، گردگیری کردم، گلهای آشپزخانه رو آب دادم و مرتب کردم و خلاصه بگم که الان خونه ی من برای من بهشته الانه منه، مخصوصاً وقتی پنجره ها رو از دو طرف خونه باز میزارم و صدای آواز پرنده ها و نسیم خنک بهاری توی خونه در جریانه، اینجا بهشته الانه منه، خداجون شکرت.
چقدر شما دونفر نازنین و دوست داشتنی هستین، من عاشقتونم.
_آدم همیشه باید خودشو در نقطه ی پایانی ببینه، تصور رسیدن به نقطه ی پایانی موتور محرک ما آدمهاست و انرژی مارو برای ادامه ی راه افزایش میده، این هم یکی از قدرتهای تجسمه خواسته هاست، انرژی دادن به ما برای ادامه مسیر. برای مداومت.
خدای من شکرت بخاطر این همه زیبایی که امروز در بهشت دیدم و میبینم و بارها و بارها میبینم و بخاطر یادآوری این همه آگاهی
سپاسگزارم و من آنقدر این آگاهیها رو تکرار و تکرار میکنم و سعی میکنم عمل کنم که تبدیل به فرکانس قدرتمند بشه و مدار منو تا دریافت تمام خواسته هام بالا تر ببره.
استاد بی نظیر من، مریم جان ای ملکه ی بهشت ازتون ممنونم وسپاس گزارم.
عزیزان ممنون که با حوصله کامنت طولانیه منو خوندین.
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD295MB20 دقیقه
- فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 282MB20 دقیقه
بنام الله یکتا
چقدر خوشحالم که هر گاه درکی از قانون به قلبم الهام میشه به فاصله کوتاهی فایلی از استاد منتشر میشه و یا اینکه بهش هدایت میشم که مهر تایید بر درکم از قانونه ، که امیدوارم از مرحله درک عبور کرده و به مرحله اجرا و عملی شدن برسه
استاد جان سلام ، خدا قوت …
اول آفرین بهتون بخاطر اینکه کار سخت بود و ذهنتون میگفت بیخیال شو ، اما شما کمر همت رو بستید و با کمک مریم جان پروژه پاکسازی رو به اتمام رسوندین
آفرین ، دست مریزاد
کار را که کرد ؟ آنکه تمام کرد
از مریم نازنین تشکر میکنم بخاطر کامنت انتخابی که روی این قسمت از سریال گذاشتن . کامنت عباس و لیلای عزیز فوق العاده بود
من تو این قسمت تکامل رو دارم یاد میگیرم ، با اینکه چند ساله که دارم روی باورهام کار میکنم تازه ی چیزی رو فهمیدم که هر چقدر من تلاش کنم تا مسیر تکاملم رو کوتاه کنم ، محاله !!!!
تغییر باور زمان میبره چون ی شبه به وجود نیومده که با ی کلیک از بین بره
ساختن باور مناسب شبیه درست کردن همین آتیش توی سریال هستش …. آرام آرام !!!!
استاد بنزین ریختن ، شعله کشید اما خاموش شد ، اما اون تیکه چوبهای ریز و شکسته بود که آروم آروم گر گرفت و آتیش رو به پا کرد
باور ساختن ما هم همینه
من ی دوره آیی شبانه روزی تجسم ، کامنت و …. طوریکع زندگی رو به خودم حرام کرده بودم ، برای اینکه زودتر به خواسته ام برسم
اما دریغ از رسیدن …
خودمو بسته بودم به تمرین ، که البته همون تمرین ها امروز درک درستی از قانون رو بمن میده که من باید بتونم قانون رو توی جای جای زندگی روزمره ام بکار ببندم ….
فکر میکردم خودم تنها توی اتاق بشینم و تمرین کنم میتونم قانون تکامل رو دور بزنم
اما الان فهمیدم فراوانی رو باید تو زندگی روزمره ببینم و تحسین و تایید کنم
باید بتونم هم زندگی کنم و لذت ببرم و هم روی باورهام کار کنم
و برای رسیدن به خواسته صبوری نیاز هست ، صبر همراه با آرامش
هم از زندگی لذت ببرم و هم باورهای مناسب و رفتار درست داشته باشم
باید نگرش من به موضوع عوض بشع تا اتفاق بیفته
اتفاقات پابرجا ، باور محکم میخاد ، تغییر شخصیت و تغییر نگرش میخاد
اگر من تجسم میکنم اما همون آدم قبلی هستم ، با همون باورهای کمبود معلومه که توی زندگی من ، اتفاق بنیادین نمی آفته
تجسم بدون تغییر باور شبیه بنزینی میمونه که استاد رو چوبها ریختن ، برای ی لحظه حال منو خوب میکنه
اما اگر باور بنیادین من تغییر کرده باشه ، عین همین چوبهای گر گرفته همه جا رو گرم میکنه ، روشن میکنه ، به باورهای دیگع من سرایت میکنه ، حالم رو در همه مسایل خوب میکنه وآرامش به قلبم میاد
استاد من فهمیدم که باید صبور باشم ، ی مسیزی بایذ طی بشه و خودمم نمیدونم که چقدر طول میکشه فقط میدونم که با لذت باید این مسیر رو همراه با ساخت باور های قدرتمند کننده طی کنم
باور ساختن با ذره ذره فکر کردن و منطق آوردن و به ثبات رسیدن ساخته میشع ، یهویی نیست
اگر اینطوری باور ساخته بشه با ی اتفاق و ناکامی باور شما خراب نمیشع ، نا امید نمیشی ، پایه های باورت رو باید با منطق محکم کنی
استاد جان چقدر خوبه که علم پیشرفت کرده و با ی مشعل خیلی راحت پروسه روشن شدن آتیش رو تسریع کردین
چقدر خوبع که اون خاکسترها میتونن به حاصلخیز شدن خاک کمک کنند و این خودش عین باور فراوانی هستش ، همون درختهایی که سوخته شدن از زمین خارج نشدن – باز هم به طبیعت برگشت و به حاصلخیز شدن خاک کمک میکنه و این یعنی فراوانی ، یعنی هر چه توی این کره خاکی هست میمونه و میمونه و میمونه و هیچ جا نمیره ، به ظاهر اگر بره بازم برمیگرده و این یعنی فراوانی …..
استاد جان شما وقتی که همت کردین و پروژه پاکسازی رو به اتمام رسوندین خدا هم بهتون کمک کرد که اون ته مونده های چوب رو هم بسوزانید و بقول مریم جان اون روز باد موافق بیاد که آتیش رو خاموش نکنه و شما بتونید بقیه چوب ریزه ها رو هماتیش بزنید و حسابی بهشتمون رو تر وتمیز کنید
استاد جان ، اون چوب ریزه ها برای من شبیه اون کدهای ریز مخربی هست که شبیه ترمز عمل میکنه بود
بظاهر جایی رو اشغال نکرده بود اما زیبایی بهشتمون رو کم کرذه بود و وقتی شما متعهد به پاکسازی شدین ، خدا هم کمک کرد که باد موافق بیاد و اون ته مونده چوبها رو هم بسوزانید
منم اگر متعهد باشم که باورهامو درست کنم ، باور کمبودم رو از بین ببرم خدا کمک میکنه که اون کد ریزها رو هم شناسایی کنم و بهم کمک میکنه که منطقیش کنم
استاد مهربانم و مریم جان نازنینم شما دو زوج بهشتی رو تحسین میکنم که اینقدر با محبت ، و در کمال آزادی باهم پایه و همراه هستید
راستی ، خدا برونی وگریس رو چه جایی آورده ؟ یعنی اونا هم فرکانس داشتن ؟ خخخخخ
اخه من دام هایی رو دیدم که علف برای چریدن ندارن و همه اش کارتون میخورن
اما میبینم اینا به این بهشت زیبا در کنار این دو زوج الهی هدایت شدن ، لابد فرکانسشون بوده دیگه ….
چقدر برگهای درختان پارادیس سبز و بهاری و قبراق هستند کاملا مشخصه که چه هوایی رو استشمام میکنن واقعا عالیه
استاد جان من توی پارادایس فقط فراوانی رو میبینم ، فراوانی ابرهای خوش رنگ و زیبا
فراوانی درختان سر به فلک کشیده
فراوانی جنگل
فراوانی آب
فراوانی ماهی های توی دریاچه ، حتی این دریاچه کرکدیل هم داره
توی این فضای طبیعی تکنولوژی هم هست که زندگی رو راحتتر و دلچسب تر کرده
خدایا شکرت برای این همه زیبایی و قشنگی
و اینکه همه رو در کنار هم برای استاد عزیزم مهیا کرذی
دوستتون دارم ، روزگارتون هر روز بهتر از دیروز ….
سلام دوست من
سپاس از توجهتون به کامنت من
اینکه روی خودمون باید کار کنیم این اصل هستش و جز اینم نیست ، من الان در مداری هستم که تمام آموخته هام از قوانین روباید بتونم اجرا کنم
مثلا دیروز رفتم ی فروشگاه که اونجا شروع کردم به ساختن باور فراوانی ….
اونجا به خودم و ذهن منطقیم یادآوری میکردم که ببین چقدر مشتری داره ، اونم ی آدم خیلی معمولی که هیچ ویژگی خاصی نداشت ، گفتم ببین چه راحت داره تولید ثروت میکنه
بعد که از مغازه اومدم بیرون زوج ها رو دیدم که داشتن عاشقانه بهم نگاه و میخندیدن اینجا بخودم یاد یادآوری کردم ارزو ببین اساس جهان خلقت بر پایه جفت بودنه ، هر کیو میبینم جفته ، پس طبیعیه که آدمها جفت خودشون رو داشته باشند و از طرفی مشخصه که خیلی آسون باهم کانکت شدن ، اگر سخت بود که اینقدر زوج رو نمیدیم که ….
قبلاها خسته بودم میخاستم بخابم به زور تجسم میکردم ، به خواسته ام فکر میکردم الان میگم ارزو خانوم قراره که از زندگیت لذت ببری و قراره که به آسونی کار انجام بشه ، اینو بسپار به خدا
تو اگر باور داری که خدا کاراتو میکنه پس آروم باش و برو بگیر بخواب
قبلا پیش خانوادم نمیرفتم ، میهمونی ها روکنسل میکردم ، تا بشینم وتجسم کنم و بنویسم که البته اون زمان این کارهاییو که انجام میدادم بهترین کار بوده و اون کارها تکامل امروز رو برام رقم زده ، اما الان اون لحظه آیی که دارم با خانوادم صحبت میکنم میگردم زیبایی شو میبینم ، شکر گذاری میکنم ، تاکید فراوانی رو برام خودم دارم و تمرکزم به شکل عملی در زندگی روز مزه است
بنظرم با توضیحات الان کاملا واضح شد که وقتی میخایم روی قانون کار کنیم و به خواسته نچسبیم و از طرفیم لذت ببریم یعنی چی؟
دوست خوبم این توضیحات رو برای خودم نوشتم امیدوارم برای شما هم کاربرد داشته باشع
موفق و پیروز و سعادتمند باشید
سلام و درود به دوست خوبم آقا مصطفی عزیز
حالت دلتون عالی و سرشار از باورهای قدرتمند
متشکرم از توجهتون به کامنت من و خیلی جالب بود که با کامنت شما من هدایت شدم به کامنت خودم ،
این بحث باور سازی و پروسه آیی که داره خیلی چیز عجیبیه ….
یعنی هزار بار به خودمون میگیم اما در انتها انتظار داریم شب بخابیم صبح فلان مسیله حل شده باشه
استاد توی لایو شما 19 و همچنین متن انتخابی برای این لایو که اندیشه عزیز برداشتش رو از تکامل و فراوانی به تحریر در آورده ، خیلی قشنگ تکامل رو توضیح میدن اما این پاشنه ارشیل مگر به این راحتی دست از سر ما برمیداره ؟؟؟؟
این بحث تکامل و باور سازی راجع به فراوانی چیزیه که ما تا ابد باهاش درگیریم و تمامی نداره …
باور به مرور مثل همین آتیش روشن کردن که ذره ذره چوبها باید گر بگیرن و آنیش روشن بشه هست و با این مثال میتونیم خودمون رو از دام عجله کردن رها کنیم
توی یکی از فایل های آموزشی استاد مثال اینو میزنن که فرض بگیرید فلان محصول رو توی فلان پاساژ میفروشن و شما با این مغازه 10 کیلومتر فاصله دارید ، اگر ی کیلومتر رفتید که نمیگین خسته شدم نمیبرم که ، شما ادامه میذین و مطمین هستید اون مغازه محصول مد نظر شما رو داره
حالا این مثال شبیه باور سازی ماست ، ما پذیرفتیم که با فرکانس هامون خالق زندگیمون هستیم پس اونقدر ادامه میدم تا به مقصد برسم ….
و این نگرش ما رو از عجله کردن رها میکنه و دوست عزیز پیشنهاد میدم لایو شماره 19 و کامنت اندیشه عزیز رو حتما بخونید
موفق و پیروز و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید …..