سریال زندگی در بهشت | قسمت 2

نوشته‌ی زیبا و تأثیرگزار دوستان عزیزمان «عباس و لیلا  »، به عنوان متن انتخابی‌ِ این قسمت از سریال زندگی در بهشت، تقدیم همه دوستانی می‌شود که برای ساختن شخصیتی تصدیق کننده و تأیید کننده‌ی زیبایی‌ها و نعمتها‌، مصمم شده‌اند تا نمود واضحی بشوند از «صدق بالحسنی» و شاهد زنده‌ای باشند از مفهوم فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى یعنی آنهایی که به خاطر چنین شخصیتی آسان شده‌اند برای احاطه شدن با نیکی‌ها و نعمت‌ها.

نه فقط نوشتن درباره‌ی زیبایی‌ها و نعمت‌ها‌، بلکه خواندن و تأمل در آنها نیز ما را به درک بهتری از خداوند‌ و چگونگی هماهنگ شدن با او و قوانینش و در یک کلام‌، هدایت شدن و قرار گرفتن در مدار  فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى می‌رساند.

نگاه زیبای عباس عزیز:

آتیش…

چیزی که زندگی بشر رو بعد از اینکه تونست مهارش کنه متحول کرد.

این کلمه خودش نماد “تکامله” اصلا: از نحوه ی درست کردنش تا صبوری ای که لازمه تا اون آتیش کوچولویی که با کلی زحمت درست کردی بزرگ بشه و ساعت ها گرمت کنه و از اون نور خوشگلش لذت ببری

بشر اولیه ابتدا از آتیش هایی که طبیعت خودش با صاعقه یا دلایل دیگه درست میکرد به شدت ترس و واهمه داشت اما بالاخره یک نفر از اون جمع بر ترسش غلبه میکنه و برای درک اون لاله های سرخ و ترسناک اقدام به نزدیک شدن بهش میکنه درصورتی که همه ی اطرافیان اون رو از این کار برحذر کرده بودند…

تصمیم میگیره که به جای ترس ایمانش رو نشون بده و بر خلاف نظر همه ی اطرافیانش عمل کنه …

و نتیجه چی میشه؟

بعد از اون داستانه که انسان دیگه مجبور نمیشه برای فرار از سرما هر سال قشلاق کنه، توانایی داشتن مکان سکونت ثابت داشته باشه و خانه خودش رو گرم نگه داره…

بعد از اون داستانه که انسان مزه ی خوشمزه ی گوشت مغزپخت رو زیر دندان هاش میچشه…

بعد از اون داستانه که انسان دیگه از حیوانات وحشی فرار نمی کنه و با داشتن شعله های آتش حتی اون ها رو فراری میده…

بعد از اون داستانه که زندگی انسان متحول میشه…

اما نکته مهمی هم توی روشن کردن آتیش وجود داره که من با تجربه بارها روشن کردنش بهش رسیدم و اون هم “صبر و حوصله” داشتنه!

اصلا آدم عجول نمیتونه آتیش روشن کنه:

چون آتیش با ذرات کوچولو کوچولو شروع میشه و نمیشه یهو آتیش بزرگ درست کرد…آتش هم باید تکاملشو طی کنه

همون جور که استاد عزیز و خانم شایسه چند ساعت وقت صرف اون کردن و با آتیش زدن کاغذ و مقوا و شاخه های کوچیک شروع کردن و آروم آروم این آتیش بزرگ شد

حتی جالبه که بنزین هم برای دقایقی آتیش رو خیلی شعله ور میکرد اما بعد از مدتی به همون سایز قبلی برمیگشت…

مثالش به قول استاد مثال آدمیه که ظرف ذهنیش کوچیکه حالا تو بیای هی مبلغ های زیادی بهش میدی…

چیکار میکنه؟

همه پول رو نابود میکنه…

اما وقتی تکاملش رو طی کرد و اون کُنده های بزرگ یواش یواش به زغال تبدیل شدن اون وقته که ساعت ها باقی میمونه…چیزی که توی فایل دیدیم که تا نزدیکای ظهر حرارتشو داشت و باز با ریختن چند تکه چوب دیدیم که شعله ور شد!!!این نشون میده که چه پتانسیلی توی کُنده های بزرگ نهفته هست و چه انرژی دارن که هرچیزی روشون بذاری رو میسوزونن…حتی خیلی مشخص نبود که روشن هستن چون شعله ای نداشتن اما {در,نشون} فوران میکرد…{درونشون} روشن بود… و همون اصله…

توی روشن کردن آتشم ما پیشرفت کردیم

یه زمانی با سنگ آتش فشان و اینا با بدبختی یه آتیش رو روشن میکردن اما الان چی؟

استاد با یه مشعل هیولا ببین چقدر پروسه ی روشن شدن آتیش رو تسریع کرد…

و چقدر تکه های سوحته شده ی شاخ و برگا وقتی که نسیم از میونشون رد میشد و رنگ سرخشون رو به رخ میکشیدن زیبا بودن

راستی اینم بگم همین خاکستر درست شده میدونین چقدر خاک رو حاصل خیز میکنه و پایه ی خوبی میشه واسه رشد گیاهان جدید؟؟!

چه فراوانی قشنگی…

دمتون گرم استاد و خانم شایسته عزیز، واقعا زندگیتون دفتر مشقه واسه مون…

خیلی خوشحالم که دست به قلم شدم و این چیزا همینجوری اومد و من نوشتم….خدایا شکرت

دوستون دارم


نگاه زیبا لیلا عزیز:
به نام خداوند زیبا

چه بارونی گرفته، خداجون شکرت. نوشتن این کامنت تواین فضای رویایی چه لذتی داره…

خوب…..

خدای من، هیچوقت تصورشو نکرده بودم که بهشت توی شب چه شکلیه؟!

واما بهشت ما توی شب: یه کلبه ی چوبی قشنگ که با نور لامپ سر درش روشن شده.

یه پل چوبی که دور تا دورش تاریکیه مطلقه وروی خودش با نور لامپ روشنه، اصلا معلوم نیست که یه وجب اینور واونور ترش چیه؟!

روشنی این لامپها فقط این گل واین کلبه ی چوبیه زیبارو نشون میده، همین باعث میشه آدم غفلت نکنه وپاشو این ور واونور نزاره وفقط پاشو جایی بزاره که نور چراغ اونجارو روشن کرده..

بازی وقانون زندگی هم همینه: اگه بدونیم و باور داشته باشیم که چراغی به اسم هدایت الله، لحظه به لحظه و قدم به قدم جلوی پامون رو بهمون نشون میده و با کنترل ذهنمون و موندن توی احساس خوب، چراغی داریم که مسیر رو برای ما روشن می کنه وبهمون نشون میده که قدم بعدی چیه؟!

پس راهمون روشنه وفقط یه قدم جلوترو می‌بینیم، و چقدر اینجا توی غالب این تصویر از شب بهشت، برام منطقی شد که فقط باید قدم به قدم با کنترل ذهن و موندن توی احساس خوب و وصل شدن به هدایت الله مسیرمون رو سپری کنیم، درست مثل مسیر ورود به این پل چوبی تارسیدن به کلبه که صراط مستقیم داره ونیم متر اینورتر ویا اونورتر مارو میندازه تو دریاچه که خوراک کروکودیل بشیم…

تو این فضای شب بهشت چه قدر دلنوازه آواز زیبای جیرجیرکها.

من همیشه وقتی صدای آواز جیرجیرکها و قور قور وزغها و آواز پرندگان وحتی صدای حیوانات را می شنوم که در سحرگاهان یا در دل تاریکی شب می‌خوانند، احساسی بهم دست میده که بهم میگه اونها دارن با زبون خودشون مدح وثنای رب جهانیان رو میگن وخداوند رو ستایش می‌کنند، مخصوصاً صدای خروس در سحر، خیلی خیلی حس خوبی بهم میده..

خدای من!

هرروز وهرشب ما هدفمند برای انجام مأموریت های پی در پی زنده هستیم وزندگی می کنیم وبه اهداف کوچک وبزرگمون می‌رسیم ورشد می کنیم وبزرگتر میشیم وآگاهی هامون رو در حل مسائل به یاد میاریم و دوباره از خودمون به اصلمون وخدای درونمون تکامل پیدا می‌کنیم و دوباره برمیگردیم و بازگشت همه بسوی اوست.

خدای من!

سوزاندن وسایل اضافه و دور ریختنی چقدر حس خوبی بهم میده… اووه انگار شب چهارشنبه سوریه اینجا، چقدر قشنگه خدای من، عاشق آتیش بازی هستم.. پاکسازی زندگیمون از وسایل اضافه ودورریختنی، چقدر فضای زندگیمون رو زیباتر و دلبازتر میکنه، و چقدر جا رو برای وسایل کارآمد باز میکنه.

_بسوزون بسوزون تا برگرده به دامان طبیعت.

من گاهی وقتا میدیدم که شالیکارها وکشاورزان بعداز برداشت محصول زمینهاشونو آتیش میزدن و برام سؤال بود چرا؟

یه پرده از جلوی چشمم کناررفت : اونها با اینکارشون طبیعت رو از علفهای هرز واضافه و هر باقیمانده ی بدرد نخور از گیاهانی که کشت کردند، پاک می‌کنند و زمین رو پاکیزه وآماده برای محصول سال جدید و شایدم با اینکار زمین حاصلخیزتر میشه!

وقانون :

باید باورهای محدود کننده رو هرس کنیم باید اونها رو با روشن کردن شعله های وجودمون برای درک وعمل به آگاهی‌ها ی قوانین هستی و همینطور شعله‌ور کردنه انگیزمون برای ادامه ی اینکار، این باورهای درهم تنیده ی محدود کننده رو نابود کنیم و به آتش بکشیم و زمین ذهنمون رو آماده کنیم برای کاشت باورهای قدرتمند کننده.

روشن شدن آتش انگیزه واشتیاق برای ادامه ی ماندن در این مسیر کسب آگاهی وعمل به آگاهی، چقدر زندگیه ما رو روشن‌تر میکنه، وچقدر زیباتر و گرمتر، درست مثل شعله های آتشی که در بهشت روشن شده که همه جا رو در اطرافش گرم و روشن میکنه.

خدای من!

_زندگی با نور معنا داره.

آره واقعا همینطوره، اگه روشناییِ هدایت‌های الله در مسیر زندگیمون نبود، زندگی در تاریکی و گمراهی و سردرگمی، غوطه ور وبی معنا بود وچه پوچ بود..

خدا ی من! شکرت که قلب منو هرلحظه با نور هدایت هات روشن و پر نور میکنی تا قدم های بعدی رو بهتر ببینم و اقدام کنم و تو مسیر خواسته هام باشم و راحتتر و با کیفیت‌تر و بالذت بیشتر مسیرمو ادامه بدم.

خدای من!

اگر نور حضور تو در لحظه لحظه ی زندگیمون نبود، از همون بدو تولد، زندگیمون چقدر تاریک وبی معنا بود.

_ریختن بنزین روی اتیش: من از دیدن این تصویر به این درک وآگاهی رسیدم که آتش انگیزه و روشناییه آگاهی وهدایت داره باورهای محدود ما رو میسوزونه ونابود میکنه و با کارکردن روی خودمون داریم باورهای غلط و محدوکننده رو از بین می‌بریم و ذهنمون رو از چیزهای اضافه و بدرد نخور و هرز پاکسازی میکنیم، تا جایی برای باورهای قدرتمند کننده باز شه، حالا چیه که تو این مسیر به ما مثل بنزین کمک میکنه؟ و مثل بنزین عمل میکنه؟!

به نظر من گوش کردن و تکرار آموزش‌های استاد اثر بخش ترین بنزین برای نابودی باورهای محدود کننده ی ذهنه.

_بنزین آتش رو شعله ور میکنه و گر میگیره وچند لحظه بعد فروکش میکنه: دقیقا مثل این میمونه که ما فقط در زمان کوتاهی آموزش‌ها و جدی بگیریم وعمل به قوانین رو ادامه ندیم واثر بخشیه این آموزش‌ها ویاداوری قوانین، به محض تکرار نشدنش، کمتر و کمتر میشه و مثل بنزین گرگرفتگی و اثرش فروکش میکنه ودیگه راهمون سخت تر و طولانیتر میشه، پس بیایید همگی از بنزین محرکمون که آموزش‌های استاد هست استفاده کنیم و تکرار و تکرار کنیم و ادامه بدیم، چون به محض کنار گذاشتن و تکرار نکردنش برای باورسازی وپاکسازی، دوباره همه چیز فروکش میکنه وذهنمون پراز باورهای نامناسب و محدود و منفی باقی میمونه و هیچ تلاشی برای ازبین بردن این درختان هرز ذهنمون صورت نمیگیره، اصلا تماشای زندگی در این بهشت خودش به تنهایی آتشی در وجود تک تک ما شعله ور کرده که نگو ونپرس استاد مهربانم، و هرکدوم از ما فایلهای رایگان و دوره هایی در دست داریم که با تکرار و تکرار اونها، مثل بنزین این شعله ها رو شعله ورتر و قوی تر میکنیم برای رسیدن به اهداف باید اشتیاق سوزان و ایمان و تعهد داشت و اقدام کرد.

_خدای من چقدر آتش زیباست و این هم حاصل تکامل بشر است و چه زیبا مسخر انسان شده. چون طبق وعده ی خداوند هرآنچه در زمین و آسمان و بین آنهاست به تسخیر ما درآمده.

_استفاده از مشعل: استفاده از ابزار کارآمد ومناسب برای پیشبرد اهداف، که در بحث درک واجرای آگاهی‌های جهان هستی برای من مشعل تداعی کننده ی محصولات استاد عباس منش هستش، ما برای داشتن یه ابزار کارآمد که کارمون رو راحت‌تر و با کیفیت‌تر و سریعتر انجام بدیم در مراحل تکامل، اقدام به هزینه کردن وتهیه ی ابزار مناسب وکارامد میکنیم وچقدر این ابزار میتونه به ما کمک کنه که به هدف اصلیمون راحت‌تر برسیم، منم بعداز طی کردن تکامل، محصول 12 قدم رو از اول تا اینجا که آخر قدم 9 هست تهیه کردم ودلم میخواد به ابزار مناسب واپدیت شده و کارامد روانشناسی ثروت هم دسترسی پیدا کنم و قطعا این اتفاق بزودی محقق میشه ومن بهای اونرو میپردازم وبیلیونها برابر بیش‌از این بها رو به زندگیم وارد میکنم والبته که با عمل به اون آگاهی‌ها وتکرار و مداومت در انجام آموزش‌های 12قدم و روان شناسی ثروت.

البته که من تا اینجاهم قدم به قدم، کوچیک کوچیک اومدم جلو و فقط ادامه دادم و استقامت ورزیدم و از 12 قدم و فایل های رایگان مثل بنزین ومشعل استفاده کردم و تا رسیدن به خواسته هام ادامه خواهم داد با تعهد زیاد و با احساس لذت از مسیر با ایمان به اینکه مسیر درست همینه…

_تکامل سوختن این چوب‌ها از چوبهای کوچک به بزرگتر :همه چیز باید سیر تکامل خودرا طی کند، به طور مثال ما در ابتدای مسیر فقط روی باورهای محدود کننده ی واضح که بسیار تکرار شونده بودند تمرکز داشتیم وروی اونها کار میکردیم و پیشتر که آمدیم به باورهای مخرب مخفی رسیدیم که با طی کردن تکامل رفتیم سراغ بیرون کشیدن باورهای لایه های زیرین ذهنمون و ترمزهای مخفیِ ذهن رو بیرون کشیدیم و بجای اونها باورهای مناسب و زیبا می‌سازیم که در هر لحظه فرکانس مناسب و قدرت مند در ما ایجاد میکنه، و چون این باورهای مخفی در لایه های زیرین ذهنمون هستند دسترسی به اونها مستلزم تعهد و استمرار بیشتر به درک و فهم آگاهی‌های قوانینه و خواندن فکر خداونده.

_آره اگه ادامه بدیم راه ها باز میشه.

استاد جان و مریم عزیزم وقتی که شمارو دیدم که اون همه چوب وخار وخاشاک رو از مسیر و از اون فضا جمع کردین و اوردین اونجا تا آتش بزنید، چقدر تحسین تون کردم، گفتم آفرین واحسنت به این میگن تعهد، به این میگن ادامه دادن، به این میگن استقامت، شما میتونستید اون همه درخت هرز رو کنار مسیر به حال خودشون رها کنید ولی شما برای زیباتر شدن و دلبازتر شدن و راحتتر شدن مسیرتون و اطرافتون و برای دلچسبتر شدن فضای بهشت کمر همت به پاکسازی اونجا بستین وبا این موضوع به این آگاهی رسیدم:اگر باورهای مخرب ومنفی که فضای ذهنتو پر کرده وحرکت رو برات سخت وناممکن کرده، شناختی وشروع به قطع این باورهای هرز کردی، راهت رو ادامه بده واونها رو به حال خودشون رها نکن، وبرای اینکه ادامه ی مسیر رسیدن به خواسته هات برات راحت‌تر و لذت بخش تر و سریعتر بشه بیا و با کارکردن روی این باورها، اونهارو به آتش بکش و مسیرو برای خودت باز کن.

خدای من عااشقتم! سلام خدای زیبای من، چه صبح زیبایی، چه بهشت قشنگی، چه هوای لطیفی، آسمونو ببین، ابرهای تکه تکه رو ببین، سبزی و طراوت جنگل رو ببین، من که از همینجا شبنم روی برگ درختان رو حس میکنم، الماس‌های روی تار عنکبوت‌ها رو حس میکنم.

خدای من! اون همه چوب و وسایل اضافه مثل آب شدن قند در چای صبحانه در طبیعت حل شدن، هیچی نمونده، چقدر اینجا مرتب وتمیز شده، چقدر دلچسب شده، استاد عزیزم مریم مهربانم گوارای وجود نارنینتون ونوش جونتون اون همه قشنگی و اون بهشت که خودتون زیباترش کردین، آره درسته، میشه بهشت رو هم زیباتر کرد.

ببین چقدر قشنگ سنگچین درست کردن، خدای من، یعنی من عاشقتونم بخدا.

خدای من! گریس و براونی هنوزم باهم هستن، از صبح تا شب به قول استاد نان استاپ میخورن، چقدر دوست داشتنی ونازن، پسر من عاشقشون شده.

استاد عزیزم ومریم مهربونم، چه شب رویایی رو به صبح وصل کردین، کنار آتیش، کنار دریاچه، زیر آسمونه پر از ستاره، همراه آواز جیر جیرکها و قور باغه ها، وجغدها، مگه آدم متوجه میشه که داره صبح میشه وقتی توی این همه زیبایی وعشق غرق شده باشه؟

من خودمو کنار اون آتیش حس کردم، گرمای اون به صورتم می‌خورد بعدش وقتی در خونه بازشد نم سحرگاهی، توی اون هوای بی‌نظیر و طبیعت شگفت‌انگیز رو روی صورتم حس کردم.

استادچه قدر ماشالله خوش تیپ شدین، آفرین به این همه تعهد وهمت ومداومت در مسیر

برای بالا بردن سطح انرژیتون وایجاد اندام متناسبتون واین میشه به وضوح حس کرد و دید که خداروشکر چقدر فعال‌تر و با انرژی تر شدین و همین بهتون خیلی کمک میکنه که این همه کار سنگین انجام میدین «به تنهایی یه تنه ی درخت رو میزنین زیر بغلتون و میارید سمت اتیش»

_توی یه شب! اراده ی شما وشروعی که کردین! بله همینه! همه چیز از یه تصمیم شروع میشه، بعد باید اقدام کرد، اقدام کوچک، و ادامه دادن و ادامه دادن تا تحقق خواسته ها، و این قانون تکامله.

_اصلا کاری نداشته باشی که کی تموم میشه!

تو ادامه بده واز مسیرت لذت ببر، تو روی باورهات کار کن، تو باورهای قدرتمندکننده بساز، تو ذهنتو آروم نگه دار، تو ذهنتو کنترل کن، تو تمرکزتو روی زیباییها وچیزهای مناسب و هم جهت با خواسته هات بگزار، تو ادامه بده و هرکاری که از دستت برمیاد وبهت الهام میشه انجام بده و لذت ببر از کاری که میکنی واز مسیری که توش هستی، بقیه ی راه به تو گفته میشه، قدم به قدم، وچراغ هدایت ادامه ی مسیر و برات روشن میکنه وتو با این چراغ فقط یه کم جلوتر رو میبینی پس نپرس کی وچگونه، درست مثل چراغ اتومبیل در تاریکی محض جاده که فقط چند متر جلوتر دیده میشه ولی وقتی به نور این چراغ اعتماد میکنیم و به راهمون ادامه میدیم به موقع به مقصد می‌رسیم، ما نگران نیستیم که خیلی جلوتر در جاده چه خبره، چون میدونیم هرچقدر جلوتر بریم این چراغ ماشین راه رو به ما نشون میده و چگونگی راه هم جلوتر نشون داده خواهد شد دقیقا در نزدیکی موانع چراغ روشنه و ما اون موانع رو می‌بینیم و مسیر دیگر هم همونجا کنار راه باز شده که اونهم با چراغ راه پیدا میشه ولی این چیزیه که ما گنج دقیقه قبل‌تر وقتی توی جاده ی تاریک در حال رانندگی بودیم نمی‌دیدیم ونمیدونستیم، اما ادامه دادیم.

پس همه چی توی مسیر اتفاق می افته، ولازم نیست ما همه چیز رو در ابتدا بدونیم، همه چیز به ما نشون داده میشه، حتی اگر به تضادی برخورد کنیم این چراغ هدایته که راه حل مسائل رو به ما نشون میده، پس بدون نگرانی و پرسیدن چگونگیها و زمانها ادامه بده، انقده نرم و طبیعی و لذت بخش، مسیر سپری میشه و به مقصد میرسی که فقط خدارو شکر میکنی.

_دیدیم لباسهامون دودی شده گفتیم بزار یه کم آتیش بازی کنیم!

آدمها وقتی قدمهای اول رو برمیدارن، براش بدنبال آگاهی میرن، کسب مهارت رو شروع میکنن براش شروع به صرف وقت وانرژی و هزینه میکنند و همین کارها، اشتیاق رو برای ادامه ی مسیر بیشتر میکنه، چیزی که اگه هیچ کاری نمیکردن و هیچ راهی رو شروع نمیکردن، هیچوقت بوجود نمیومد، و همه چیز در حد رویا باقی میموند، اشتیاقی برای تحقق رویا بوجود نمیومد.

_خدا داره فوت میکنه! ای خدا، مریم عزیزم، چقدر آدمها میتونن خدابین باشن، وقتی در نسیم صبحگاهی هم تجلی حضور خداوند رو ببینن، چقدر این سبک نگاهتون و حستون رو دوست دارم، چون من هم مثل شما و از شما یاد گرفتم که خداوند رو در لحظه لحظه ی زندگیم در درون و بیرون خودم ببینم وحس کنم بسیار حس قشنگیه وبه من آرامش وقدرت میده.

_این بهشت حقشه، واقعاً باید بهشت رو تمیز و پاکیزه و زیبا نگه داشت، ما میتونیم هرجای دیگه‌ای غیراز بهشت رو برای خودمون با کار کردن روی اون و با گزاشتن وقت و انرژی و شوق واشتیاق، درست مثل استاد و مریم جان، به بهشت تبدیل کنیم وب عد با لذت بردن از بهشتی که ساختیم به بهشتهای زیباتر هدایت بشیم… من دیروز کل خونمو جاروبرقی کشیدم، طی کشیدم، گردگیری کردم، گلهای آشپزخانه رو آب دادم و مرتب کردم و خلاصه بگم که الان خونه ی من برای من بهشته الانه منه، مخصوصاً وقتی پنجره ها رو از دو طرف خونه باز میزارم و صدای آواز پرنده ها و نسیم خنک بهاری توی خونه در جریانه، اینجا بهشته الانه منه، خداجون شکرت.

چقدر شما دونفر نازنین و دوست داشتنی هستین، من عاشقتونم.

_آدم همیشه باید خودشو در نقطه‌ ی پایانی ببینه، تصور رسیدن به نقطه ی پایانی موتور محرک ما آدم‌هاست و انرژی مارو برای ادامه ی راه افزایش میده، این هم یکی از قدرت‌های تجسمه خواسته هاست، انرژی دادن به ما برای ادامه مسیر. برای مداومت.

خدای من شکرت بخاطر این همه زیبایی که امروز در بهشت دیدم و میبینم و بارها و بارها میبینم و بخاطر یادآوری این همه آگاهی

سپاسگزارم و من آنقدر این آگاهی‌ها رو تکرار و تکرار میکنم و سعی میکنم عمل کنم که تبدیل به فرکانس قدرتمند بشه و مدار منو تا دریافت تمام خواسته‌ هام بالا تر ببره.

استاد بی نظیر من، مریم جان ای ملکه ی بهشت ازتون ممنونم وسپاس گزارم.

عزیزان ممنون که با حوصله کامنت طولانیه منو خوندین.


برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    295MB
    20 دقیقه
  • فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 2
    82MB
    20 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

635 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «Rojina» در این صفحه: 5
  1. -
    Rojina گفته:
    مدت عضویت: 1808 روز

    به نام خدای مهربان،

    شب بخیر

    این جمله خانم شایسته بهم الهام شد:

    باورت میشه؟؟!، یه تیکه ذغال اینجوری قدرت داره…

    استاد و خانم شایسته، با چوب های کوچیک و میلی متری آتیش رو شروع کردن،

    قانون تکامل میگه:

    بهبود مستمر و دائمی در دراز مدت نتایج بزرگ به وجود میاره.. (به قول استاد در فایل خوش آمدی)

    این چی داره به من میگه؟

    یه مرور ساده کردم مسیری که توی همین یک ماه گذشته از لحاظ فرکانسی طی کردم رو…

    و دیدم ذره به ذره، قدم به قدم رشد کردم تا به اینجا رسیدم، هر بار یذره بهتر شدم.

    و خدا داره بهم میگه اگه داری یه کاری رو شروع میکنی و ایده ی الهامی اش رو بهت دادم، به بزرگیش فکر نکن، (سفر به دور آمریکا 104) روی موانع تمرکز نکن، (زندگی در بهشت 51) عزت نفست رو ببر بالا و فقط با باورهای درست ادامه بده، سبک شخصی خودت رو داشته باش، به هیچ چیز دیگه ای فکر نکن. روی خودت تمرکز کن، من مسیر رو برات هموار میکنم.

    منم میگم چشم و سعی میکنم اطاعت کنم.

    این باشه ردپایی از درک امشب من در شروع کارم…

    خدایا ازت سپاسگزارم.

    مرسی خانم شایسته بابت جملات ساده اما الهام بخشتون.

    سپاسگزارم از موضوعات خوبی که توی این فایل مطرح می‌کنید.

    شاد و سالم باشید،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    Rojina گفته:
    مدت عضویت: 1808 روز

    سلام به استاد، خانم شایسته و دوستان عزیزم

    چقدر زیبایی خدایا شکرت

    استاد وقتی رفتین مشعل رو برداشتین، انگار یه الگویی جلوی چشمم تداعی شد..

    اگه شما با مشعل به آتیش انرژی نمی‌دادین، این آتیش هرگز اینقدر پا نمی‌گرفت..

    چوب انداختن توی آتیش درسته که باعث شروع بنییه ی آتیش میشه، اما اون چوبای خالی بدون مشعل هرگز نمی‌تونستن چنین آتیش عظیمی رو بسازن و این همه چوب رو درون خودشون بسوزنن.

    حقا که من دارم الان این رو تجربه میکنم…

    قدم برداشتن و عمل کردن لازمه ی زندگی و شروع و به ثمر نشستن هر کاریه،

    اما همون قدما رو اگه با ساختن اصل و باورهای قدرتمندکننده در درون خودم همراه کنم مثل احساس خوب مساوی اتفاقات خوب و فقط خدا رو قدرتمند دونستن، اون موقع نتایج شگفت انگیز ظاهر می‌شن.

    اون موقع ست که دیگه طی کردن مسیر خواسته یه کار منزجر کننده و سخت نیست، بلکه آتیش شور و اشتیاق باعث میشه رسیدن به یک خواسته و بعد شناختن و حرکت به سمت خواسته های بیشتر و بیشتر رو به هر رکودی ترجیح بدیم.

    یه موضوع دیگه ظرفیت آتیشه..

    اگه ب بسم الله که نسبت به کل مطالب سایت مقاومت دارم، آگاهی های مثلا دوره کشف قوانین بهم داده بشه که خالص خالصه، ذهن من اصلا اون آگاهی ها رو پس می‌زنه! چرا؟ چون هنوز براش ظرفیت ندارم

    همونطوری که نوزادی که تازه بدنیا اومده گنجایش باقالی پلو با ماهیچه رو نداره! هرچقدر هم که اون غذا خوشمزه و لطیف و لذیذ باشه، براش فرقی نمی‌کنه چون گنجایش ندارد و بس…

    اما اگه همون غذا رو مثلا توی 13 14 سالگی اش بعد از یه ورزش سنگین بهش بدی، نه تنها با جون و دل می‌خوره و خدارو هم شکر می‌کنه بلکه اصلا اون موقع هرچی میخوره جذب بدنش می‌شه. تمام پروتئین گوشت می‌رن توی عضلاتش..

    چون اون موقع دیگه هم بهش نیاز داره و هم ظرفیتش رو پیدا کرده..

    و منم مشابه همین روند رو توی کار کردن روی باورهام دارم تجربه میکنم

    هر چوب و شاخه ای که می‌اندازم، برمی‌گردم روی باورهام کار می‌کنم تا هم انرژی داشته باشم برای ادامه تلاش هام، و هم کاری کنم که اون تلاش های قبلی ام شعله ور بشن

    و درنهایت یاد بگیرم بین این دو تا تعادل درست برقرار کنم.

    این کاریه که باید انجام بدم

    ازتون خیلی ممنون خانم شایسته ی قشنگم و استاد عزیزم برای این فایل که چیزای خیلی مهمی رو بهم یادآوری کرد…

    شاد باشین؛))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    Rojina گفته:
    مدت عضویت: 1808 روز

    سلام به همه دوستان عزیزم

    روز دوازدهم

    دیگه برام مثل روز روشنه که این مسیر چقدر مسیر درستیه

    مسیر طبیعی زندگیه

    و دو تا کامنت منتخب این قسمت حجت رو بر ادم تموم می‌کنه و بنزین می‌ریزه روی هر شک و تردیدی که از ذهن ممکنه بگذره

    اما برای سوختن فقط بنزین کافی نیست!

    آتیش لازمه!

    آتیش، همون عزم و اراده و استمرار منه در ادامه کار کردن روی خودم، اصلاح باورهام و دیدم نسبت به زندگی. همون پذیرفتن مسئولیت زندگی خودمه. همون مفرد دیدن خودم در جهان اما نترسیدن از این موضوع، بلکه ایمان و اطمینان و توکل داشتن و آرامش داشتن از اینکه من می‌تونم یه کاری کنم و یه باوری بسازم که با این دیدگاه زندگیم رو تغییر بدم و غنی اش کنم.

    میدونین، تفاوت نتایج زندگی با و بدون این تفکر خیلی واضحه، فقط من خیلی موقع ها چشمم رو باز نکردم که ببینم این حجم از تفاوت رو!

    تفاوت در همه ابعاد

    میزان سلامتی ای که آدم با احساس خوب با باورهای درست داره غیر قابل مقایسه ست با کسی که این تفکر رو نداره.

    لذتی که از هر میزان ثروتی که داره، می‌بره،

    آرامشی که داره،

    احساس خوبی که نسبت به خودش داره،

    ترس هایی که نداره،

    دوستان خوب و موقعیت های محشری که توسط خداوند یکتا در زندگیش می‌باره،

    توانایی های مغزی ای که داره،

    هوشی که داره،

    جایی که زندگی می‌کنه،

    شغلی که به واسطش خودش رو با عشق گسترش می‌ده،

    رضایتی که از زندگیش داره،

    ماشینی که زیر پاشه،

    و در کل در هیچ ابعادی زندگیش حتی قابل مقایسه نیست با بدنه ی جامعه که با هر توجیحی دوری میکنن از تغییر و داشتن این تفکر و به خودشون ظلم می‌کنن. می‌گم اونا و نمی‌گم ما، چون سعی دارم از تفکر بدنه جامعه خودم رو جدا کنم.

    خیلی ترس داره، خیلی …

    اما احساس می‌کنم به ایمانی که بعدش خداوند بزرگ در دل من ایجاد می‌کنه می‌ارزه.

    یه درس مهم و بزرگ دیگه هم گرفتم از کامنتهای این فایل

    من همیشه فکر میکردم که چی میشه اگه هدایت همیشه نباشه، یا نیاد، یا من متوجه اش نشم، یا به هر دلیلی تنها اهرم حرکت در این مسیر رو نداشته باشم که جریان هدایته،

    اینجا جوابمو گرفتم.

    مثل این می‌مونه که من سوار ماشینی بشم که کار کردن روی خودم و باورهای مناسب ساختن و محدودکننده ها رو از بین بردنه، و این مسیر، مسیر تغییر رو طی کنم. این ماشین من رو از گرما، سرما، دور نگه می‌داره. از طرفی هر چی من خودم بیشتر روش کار می‌کنم و بهترش می‌کنم، آپشن های بیشتری به من می‌ده، مالتی مدیا می‌ده، انواع سنسور و رادار می‌ده و چراغی داره که راه رو برام روشن می‌کنه و من می‌فهمم باید از اینجا برم.

    خب،

    من تا کی می‌دونم که از کجا باید برم؟

    تا زمانی که سوار ماشین هستم.

    و وقتی که می‌زنم کنار، ماشین رو خاموش می‌کنم و پیاده می‌شم و تک و تنها میفتم توی دشت و بیابون، معلومه که گم می‌شم!!!!

    چون من خودم پیاده شدم، کسی منو مجبور نکرد!

    این انتخاب خودم بود.

    پس خبر خوب اینه که تا وقتی که من جدی و مستمر روی خودم کار می‌کنم می‌تونم از بی‌نهایت آپشنی که اون ماشین به من می‌ده استنفاده کنم. چرا؟

    واضحه، چون سوار ماشینم.

    اگه سوار ماشین نباشم و به انتخاب خودم پیاده بشم، بله چراغ راهی نخواهم داشت.

    پس موضوع انتخاب آگاهانه خود منه و نه هیچ چیز دیگه.

    خدایا شکرت

    نمی‌دونین چقدر نسبت به همین چند دقیقه پیش که کامنت نوشتن رو شروع کردم آرام ترم. و این به خاطر اینه که سوییچ رو بهم دادن تا بیام و سوار ماشین بشم، و الان هم چند گام به سمت ماشین برداشتم و بهش نزدیک شدم. برای همینه که آروم ترم و احساسم خیلی بهتره.

    خدای بزرگ من شکرت:)

    بچه ها

    خیلییییییی ازتون ممنونم که میایید و اینقدر ریز و با جزئیات درک خودتون رو کامنت می‌کنین و مثال های نغز و عالی ای می‌زنین، که هرکدومش آدم رو زیر و رو می‌کنه.

    امیدوارم خداوند همیشه و همیشه از این جنس درک های عالی و کاربردی و زندگی ساز به هممون ببخشه.

    خدایا مرسی که با نشانه ام هدایتم کردی به این فایل فوق العاده.

    تو بی‌نظیری…

    خدایا شکرت

    مرسی استاد مرسی خانم شایسته بابت ایجاد این فضای خوب و مغذی برای هر تغییر مثبتی

    شاد باشین و پر از نشاط؛)))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    Rojina گفته:
    مدت عضویت: 1808 روز

    سلام به استاد و خانم شایسته عزیزم

    میدونید من توی این قسمت چی میدیدم؟

    می دیدم که آتش شور و اشتیاق و انگیزه برای موفقیت، رسیدن به احساس خوب و هرچی که تحت عنوان خوشبختی برای انسان قابل تعریفه، چجوری شعله ور میشه.

    اولش با یه جرقه شروع میشه.

    حتی بعضی موقع ها شروعش جرقه هم نیست، آتش زیر خاکستره مثل صبح روز بعدش.

    هی کوچولو کوچولو سوخت میدی به آتیش درونت یه شاخه، یه کارتون، یه بسته کاغذ …

    و هی تلاشای کوچولو و کم کم اما مستمر.

    بعدش نوبت تخریب باور های قبلی و ساخت باورهای جدیده.

    این یکی انقلاب میکنه. معجزه میکنه.

    مثل اون مشعلی که استاد گرفتن توی آتیش و نه یک ثانیه و ده ثانیه، بلکه شاید دو سه دقیقه نگه داشتن.

    و من توی اون شعله های آتیش میدیدم که دارم روی خودم کار میکنم و دفترها پر میکنم، حرکت میکنم و ادامه میدم و ادامه میدم و باز هم ادامه میدم.

    و آتش درونم بیشتر و بیشتر شعله ور میشه. و ظرفیت سوختم بیشتر میشه ظرف وجودیم گسترده میشه. و آماده میشه برای دریافت آگاهی های عمیق تر در مدار های بالاتر که توی این مثال همون درخت هایی هستن که به جای شاخه میندازیم توی آتیش.

    و نتایج بزرگ و بزرگتر میشه گرمای بیشتر و نور بیشتر …

    توی زندگی میشه موفقیت و سلامتی و ثروت و نعمت بیشتر …

    و من دوست دارم اون روز رو ببینم، که آتیش درونم همینقدر وسیعه و شعله ور و مشتاق برای دریافت آگاهی های بیشتر، سلامتی بیشتر و بیشتر، موفقیت های عظیم تر، تجربه های ناب تر، ثروت های بیشتر و انسان های با کیفیت تر اطرافم

    حسم خوبه و هرکارری میکنم که خوب بمونه و بهتر و بهتر هم بشه.

    به امبد احساس خوب تقریبا همیشگی توی لایه های درونی وجودمون🌻🌼

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    Rojina گفته:
    مدت عضویت: 1808 روز

    با نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد، خانم شایسته و دوستان عزیزم

    این قسمت آتیش بازی🔥

    خدای من چقدر آتیش فوق العاده و شگفت انگیزه

    من بچه بودم به این فکر می‌کردم که خدایا چجوری می‌شه که یه تیکه از هوا قرمز و داغ باشه؟

    بعد تازه قرمز یک دست هم نیست از پایین زرد و سفیده و هر چی می‌ره بالاتر نارنجی و قرمز میشه

    واقعا خدایا شکرت🪵

    ادامه دادن چقدر مهمه …

    حتی اون فردی که آتش رو کشف کرد هم با ادامه دادن تونست به این نقطه برسه و آروم آروم هدایت شد و این کشف بزرگ رو برای بشریت انجام داد.

    این یعنی قانون جهان یکیه

    من اگه بخوام کاری رو انجام بدم چه ۲ میلیون سال پیش، چه الان و چه ۱۰ ها میلیون سال بعد، باید باز هم از همین قوانین پیروی کنم. از هررر جایی که دستم می‌رسه شروع کنم و آروم آروم اندازه چوب هایی که تو آتیش می‌اندازم رو بزرگتر کنم و به بزرگتر کردن اسکیل کارم فکر کنم و همین روند رو ادامه بدم و ادامه بدم تا حدی که صبح روز بعد از خواب بیدار شم و ببینم اون نتیجه ای که می‌خواستم رو و ازش لذت ببرم و الگوبرداری کنم برای کارهای بزرگتر🪴🌿

    من الان توی کار خودم توی مرحله اون چوبای چند سانتی و یادگرفتن نحوه ی درست کردن آتیشم😆 و الان اون صبحی رو می‌بینم، که دوباره میام زندگی در بهشت ببینم و کامنت بزارم و اون موقع منم جنگل تمیزم رو خواهم دید با ادامه دادن و پیش رفتن و انگیزه و شور و شوق داشتن هم در مسیر و هم برای گرفتن نتیجه نهایی.

    باز هم در این قسمت، مثل قسمت قبل ذوق خانم شایسته رو خیلی تحسین می‌کنم که دوباره برمی‌گرده به در صلح بودن با خودمان و احساس خوب = اتفاقات خوب✨💎

    واقعا دیدن نتیجه ی کار خیلی لذت بخشه اونم تو این هوای بی‌نظیر بهاری در یک صبح بی‌نظیر، یه جنگل تمیز و بدون اضافات بیاد و ازت استقبال کنه

    می‌تونم درک کنم که چقدر حسش خوبه

    خدایا شکرت🤎

    واقعا زندگی هر لحظه اش می‌تونه درس باشه برای ما

    ولی کیه که ببینه این درس ها رو و ساده نگذره از کنار پدیده های اطرافش.

    گرفتن این درسهاست که باعث می‌شه یه فرد ۲۲ ۲۳ ساله تجربش از زندگی و موفقیت هایی که بدست آورده، از آدم های ۵۰ ۶۰ ساله هم بیشتر باشه.

    خدایا هر لحظه هدایتم کن که درسهامو بگیرم و مثل آنتونی جاشوا fast learner باشم تا از هر لحظه از زندگی زیبام بهترین و لذت بخش ترین و نتیجه بخش ترین استفاده رو کرده باشم🎋🐚🤍

    خدایا شکرت که بار دیگه فرصت داشتم چشمم رو با زیبایی های این بهشت در این صبح زیبای تابستانی نوازش بدم🍃🌻💛

    خدایا شکرت♥️🍓

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: