نوشتهی زیبا و تأثیرگزار دوستان عزیزمان «عباس و لیلا »، به عنوان متن انتخابیِ این قسمت از سریال زندگی در بهشت، تقدیم همه دوستانی میشود که برای ساختن شخصیتی تصدیق کننده و تأیید کنندهی زیباییها و نعمتها، مصمم شدهاند تا نمود واضحی بشوند از «صدق بالحسنی» و شاهد زندهای باشند از مفهوم فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى یعنی آنهایی که به خاطر چنین شخصیتی آسان شدهاند برای احاطه شدن با نیکیها و نعمتها.
نه فقط نوشتن دربارهی زیباییها و نعمتها، بلکه خواندن و تأمل در آنها نیز ما را به درک بهتری از خداوند و چگونگی هماهنگ شدن با او و قوانینش و در یک کلام، هدایت شدن و قرار گرفتن در مدار فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى میرساند.
نگاه زیبای عباس عزیز:
آتیش…
چیزی که زندگی بشر رو بعد از اینکه تونست مهارش کنه متحول کرد.
این کلمه خودش نماد “تکامله” اصلا: از نحوه ی درست کردنش تا صبوری ای که لازمه تا اون آتیش کوچولویی که با کلی زحمت درست کردی بزرگ بشه و ساعت ها گرمت کنه و از اون نور خوشگلش لذت ببری
بشر اولیه ابتدا از آتیش هایی که طبیعت خودش با صاعقه یا دلایل دیگه درست میکرد به شدت ترس و واهمه داشت اما بالاخره یک نفر از اون جمع بر ترسش غلبه میکنه و برای درک اون لاله های سرخ و ترسناک اقدام به نزدیک شدن بهش میکنه درصورتی که همه ی اطرافیان اون رو از این کار برحذر کرده بودند…
تصمیم میگیره که به جای ترس ایمانش رو نشون بده و بر خلاف نظر همه ی اطرافیانش عمل کنه …
و نتیجه چی میشه؟
بعد از اون داستانه که انسان دیگه مجبور نمیشه برای فرار از سرما هر سال قشلاق کنه، توانایی داشتن مکان سکونت ثابت داشته باشه و خانه خودش رو گرم نگه داره…
بعد از اون داستانه که انسان مزه ی خوشمزه ی گوشت مغزپخت رو زیر دندان هاش میچشه…
بعد از اون داستانه که انسان دیگه از حیوانات وحشی فرار نمی کنه و با داشتن شعله های آتش حتی اون ها رو فراری میده…
بعد از اون داستانه که زندگی انسان متحول میشه…
اما نکته مهمی هم توی روشن کردن آتیش وجود داره که من با تجربه بارها روشن کردنش بهش رسیدم و اون هم “صبر و حوصله” داشتنه!
اصلا آدم عجول نمیتونه آتیش روشن کنه:
چون آتیش با ذرات کوچولو کوچولو شروع میشه و نمیشه یهو آتیش بزرگ درست کرد…آتش هم باید تکاملشو طی کنه
همون جور که استاد عزیز و خانم شایسه چند ساعت وقت صرف اون کردن و با آتیش زدن کاغذ و مقوا و شاخه های کوچیک شروع کردن و آروم آروم این آتیش بزرگ شد
حتی جالبه که بنزین هم برای دقایقی آتیش رو خیلی شعله ور میکرد اما بعد از مدتی به همون سایز قبلی برمیگشت…
مثالش به قول استاد مثال آدمیه که ظرف ذهنیش کوچیکه حالا تو بیای هی مبلغ های زیادی بهش میدی…
چیکار میکنه؟
همه پول رو نابود میکنه…
اما وقتی تکاملش رو طی کرد و اون کُنده های بزرگ یواش یواش به زغال تبدیل شدن اون وقته که ساعت ها باقی میمونه…چیزی که توی فایل دیدیم که تا نزدیکای ظهر حرارتشو داشت و باز با ریختن چند تکه چوب دیدیم که شعله ور شد!!!این نشون میده که چه پتانسیلی توی کُنده های بزرگ نهفته هست و چه انرژی دارن که هرچیزی روشون بذاری رو میسوزونن…حتی خیلی مشخص نبود که روشن هستن چون شعله ای نداشتن اما {در,نشون} فوران میکرد…{درونشون} روشن بود… و همون اصله…
توی روشن کردن آتشم ما پیشرفت کردیم
یه زمانی با سنگ آتش فشان و اینا با بدبختی یه آتیش رو روشن میکردن اما الان چی؟
استاد با یه مشعل هیولا ببین چقدر پروسه ی روشن شدن آتیش رو تسریع کرد…
و چقدر تکه های سوحته شده ی شاخ و برگا وقتی که نسیم از میونشون رد میشد و رنگ سرخشون رو به رخ میکشیدن زیبا بودن
راستی اینم بگم همین خاکستر درست شده میدونین چقدر خاک رو حاصل خیز میکنه و پایه ی خوبی میشه واسه رشد گیاهان جدید؟؟!
چه فراوانی قشنگی…
دمتون گرم استاد و خانم شایسته عزیز، واقعا زندگیتون دفتر مشقه واسه مون…
خیلی خوشحالم که دست به قلم شدم و این چیزا همینجوری اومد و من نوشتم….خدایا شکرت
دوستون دارم
نگاه زیبا لیلا عزیز:
به نام خداوند زیبا
چه بارونی گرفته، خداجون شکرت. نوشتن این کامنت تواین فضای رویایی چه لذتی داره…
خوب…..
خدای من، هیچوقت تصورشو نکرده بودم که بهشت توی شب چه شکلیه؟!
واما بهشت ما توی شب: یه کلبه ی چوبی قشنگ که با نور لامپ سر درش روشن شده.
یه پل چوبی که دور تا دورش تاریکیه مطلقه وروی خودش با نور لامپ روشنه، اصلا معلوم نیست که یه وجب اینور واونور ترش چیه؟!
روشنی این لامپها فقط این گل واین کلبه ی چوبیه زیبارو نشون میده، همین باعث میشه آدم غفلت نکنه وپاشو این ور واونور نزاره وفقط پاشو جایی بزاره که نور چراغ اونجارو روشن کرده..
بازی وقانون زندگی هم همینه: اگه بدونیم و باور داشته باشیم که چراغی به اسم هدایت الله، لحظه به لحظه و قدم به قدم جلوی پامون رو بهمون نشون میده و با کنترل ذهنمون و موندن توی احساس خوب، چراغی داریم که مسیر رو برای ما روشن می کنه وبهمون نشون میده که قدم بعدی چیه؟!
پس راهمون روشنه وفقط یه قدم جلوترو میبینیم، و چقدر اینجا توی غالب این تصویر از شب بهشت، برام منطقی شد که فقط باید قدم به قدم با کنترل ذهن و موندن توی احساس خوب و وصل شدن به هدایت الله مسیرمون رو سپری کنیم، درست مثل مسیر ورود به این پل چوبی تارسیدن به کلبه که صراط مستقیم داره ونیم متر اینورتر ویا اونورتر مارو میندازه تو دریاچه که خوراک کروکودیل بشیم…
تو این فضای شب بهشت چه قدر دلنوازه آواز زیبای جیرجیرکها.
من همیشه وقتی صدای آواز جیرجیرکها و قور قور وزغها و آواز پرندگان وحتی صدای حیوانات را می شنوم که در سحرگاهان یا در دل تاریکی شب میخوانند، احساسی بهم دست میده که بهم میگه اونها دارن با زبون خودشون مدح وثنای رب جهانیان رو میگن وخداوند رو ستایش میکنند، مخصوصاً صدای خروس در سحر، خیلی خیلی حس خوبی بهم میده..
خدای من!
هرروز وهرشب ما هدفمند برای انجام مأموریت های پی در پی زنده هستیم وزندگی می کنیم وبه اهداف کوچک وبزرگمون میرسیم ورشد می کنیم وبزرگتر میشیم وآگاهی هامون رو در حل مسائل به یاد میاریم و دوباره از خودمون به اصلمون وخدای درونمون تکامل پیدا میکنیم و دوباره برمیگردیم و بازگشت همه بسوی اوست.
خدای من!
سوزاندن وسایل اضافه و دور ریختنی چقدر حس خوبی بهم میده… اووه انگار شب چهارشنبه سوریه اینجا، چقدر قشنگه خدای من، عاشق آتیش بازی هستم.. پاکسازی زندگیمون از وسایل اضافه ودورریختنی، چقدر فضای زندگیمون رو زیباتر و دلبازتر میکنه، و چقدر جا رو برای وسایل کارآمد باز میکنه.
_بسوزون بسوزون تا برگرده به دامان طبیعت.
من گاهی وقتا میدیدم که شالیکارها وکشاورزان بعداز برداشت محصول زمینهاشونو آتیش میزدن و برام سؤال بود چرا؟
یه پرده از جلوی چشمم کناررفت : اونها با اینکارشون طبیعت رو از علفهای هرز واضافه و هر باقیمانده ی بدرد نخور از گیاهانی که کشت کردند، پاک میکنند و زمین رو پاکیزه وآماده برای محصول سال جدید و شایدم با اینکار زمین حاصلخیزتر میشه!
وقانون :
باید باورهای محدود کننده رو هرس کنیم باید اونها رو با روشن کردن شعله های وجودمون برای درک وعمل به آگاهیها ی قوانین هستی و همینطور شعلهور کردنه انگیزمون برای ادامه ی اینکار، این باورهای درهم تنیده ی محدود کننده رو نابود کنیم و به آتش بکشیم و زمین ذهنمون رو آماده کنیم برای کاشت باورهای قدرتمند کننده.
روشن شدن آتش انگیزه واشتیاق برای ادامه ی ماندن در این مسیر کسب آگاهی وعمل به آگاهی، چقدر زندگیه ما رو روشنتر میکنه، وچقدر زیباتر و گرمتر، درست مثل شعله های آتشی که در بهشت روشن شده که همه جا رو در اطرافش گرم و روشن میکنه.
خدای من!
_زندگی با نور معنا داره.
آره واقعا همینطوره، اگه روشناییِ هدایتهای الله در مسیر زندگیمون نبود، زندگی در تاریکی و گمراهی و سردرگمی، غوطه ور وبی معنا بود وچه پوچ بود..
خدا ی من! شکرت که قلب منو هرلحظه با نور هدایت هات روشن و پر نور میکنی تا قدم های بعدی رو بهتر ببینم و اقدام کنم و تو مسیر خواسته هام باشم و راحتتر و با کیفیتتر و بالذت بیشتر مسیرمو ادامه بدم.
خدای من!
اگر نور حضور تو در لحظه لحظه ی زندگیمون نبود، از همون بدو تولد، زندگیمون چقدر تاریک وبی معنا بود.
_ریختن بنزین روی اتیش: من از دیدن این تصویر به این درک وآگاهی رسیدم که آتش انگیزه و روشناییه آگاهی وهدایت داره باورهای محدود ما رو میسوزونه ونابود میکنه و با کارکردن روی خودمون داریم باورهای غلط و محدوکننده رو از بین میبریم و ذهنمون رو از چیزهای اضافه و بدرد نخور و هرز پاکسازی میکنیم، تا جایی برای باورهای قدرتمند کننده باز شه، حالا چیه که تو این مسیر به ما مثل بنزین کمک میکنه؟ و مثل بنزین عمل میکنه؟!
به نظر من گوش کردن و تکرار آموزشهای استاد اثر بخش ترین بنزین برای نابودی باورهای محدود کننده ی ذهنه.
_بنزین آتش رو شعله ور میکنه و گر میگیره وچند لحظه بعد فروکش میکنه: دقیقا مثل این میمونه که ما فقط در زمان کوتاهی آموزشها و جدی بگیریم وعمل به قوانین رو ادامه ندیم واثر بخشیه این آموزشها ویاداوری قوانین، به محض تکرار نشدنش، کمتر و کمتر میشه و مثل بنزین گرگرفتگی و اثرش فروکش میکنه ودیگه راهمون سخت تر و طولانیتر میشه، پس بیایید همگی از بنزین محرکمون که آموزشهای استاد هست استفاده کنیم و تکرار و تکرار کنیم و ادامه بدیم، چون به محض کنار گذاشتن و تکرار نکردنش برای باورسازی وپاکسازی، دوباره همه چیز فروکش میکنه وذهنمون پراز باورهای نامناسب و محدود و منفی باقی میمونه و هیچ تلاشی برای ازبین بردن این درختان هرز ذهنمون صورت نمیگیره، اصلا تماشای زندگی در این بهشت خودش به تنهایی آتشی در وجود تک تک ما شعله ور کرده که نگو ونپرس استاد مهربانم، و هرکدوم از ما فایلهای رایگان و دوره هایی در دست داریم که با تکرار و تکرار اونها، مثل بنزین این شعله ها رو شعله ورتر و قوی تر میکنیم برای رسیدن به اهداف باید اشتیاق سوزان و ایمان و تعهد داشت و اقدام کرد.
_خدای من چقدر آتش زیباست و این هم حاصل تکامل بشر است و چه زیبا مسخر انسان شده. چون طبق وعده ی خداوند هرآنچه در زمین و آسمان و بین آنهاست به تسخیر ما درآمده.
_استفاده از مشعل: استفاده از ابزار کارآمد ومناسب برای پیشبرد اهداف، که در بحث درک واجرای آگاهیهای جهان هستی برای من مشعل تداعی کننده ی محصولات استاد عباس منش هستش، ما برای داشتن یه ابزار کارآمد که کارمون رو راحتتر و با کیفیتتر و سریعتر انجام بدیم در مراحل تکامل، اقدام به هزینه کردن وتهیه ی ابزار مناسب وکارامد میکنیم وچقدر این ابزار میتونه به ما کمک کنه که به هدف اصلیمون راحتتر برسیم، منم بعداز طی کردن تکامل، محصول 12 قدم رو از اول تا اینجا که آخر قدم 9 هست تهیه کردم ودلم میخواد به ابزار مناسب واپدیت شده و کارامد روانشناسی ثروت هم دسترسی پیدا کنم و قطعا این اتفاق بزودی محقق میشه ومن بهای اونرو میپردازم وبیلیونها برابر بیشاز این بها رو به زندگیم وارد میکنم والبته که با عمل به اون آگاهیها وتکرار و مداومت در انجام آموزشهای 12قدم و روان شناسی ثروت.
البته که من تا اینجاهم قدم به قدم، کوچیک کوچیک اومدم جلو و فقط ادامه دادم و استقامت ورزیدم و از 12 قدم و فایل های رایگان مثل بنزین ومشعل استفاده کردم و تا رسیدن به خواسته هام ادامه خواهم داد با تعهد زیاد و با احساس لذت از مسیر با ایمان به اینکه مسیر درست همینه…
_تکامل سوختن این چوبها از چوبهای کوچک به بزرگتر :همه چیز باید سیر تکامل خودرا طی کند، به طور مثال ما در ابتدای مسیر فقط روی باورهای محدود کننده ی واضح که بسیار تکرار شونده بودند تمرکز داشتیم وروی اونها کار میکردیم و پیشتر که آمدیم به باورهای مخرب مخفی رسیدیم که با طی کردن تکامل رفتیم سراغ بیرون کشیدن باورهای لایه های زیرین ذهنمون و ترمزهای مخفیِ ذهن رو بیرون کشیدیم و بجای اونها باورهای مناسب و زیبا میسازیم که در هر لحظه فرکانس مناسب و قدرت مند در ما ایجاد میکنه، و چون این باورهای مخفی در لایه های زیرین ذهنمون هستند دسترسی به اونها مستلزم تعهد و استمرار بیشتر به درک و فهم آگاهیهای قوانینه و خواندن فکر خداونده.
_آره اگه ادامه بدیم راه ها باز میشه.
استاد جان و مریم عزیزم وقتی که شمارو دیدم که اون همه چوب وخار وخاشاک رو از مسیر و از اون فضا جمع کردین و اوردین اونجا تا آتش بزنید، چقدر تحسین تون کردم، گفتم آفرین واحسنت به این میگن تعهد، به این میگن ادامه دادن، به این میگن استقامت، شما میتونستید اون همه درخت هرز رو کنار مسیر به حال خودشون رها کنید ولی شما برای زیباتر شدن و دلبازتر شدن و راحتتر شدن مسیرتون و اطرافتون و برای دلچسبتر شدن فضای بهشت کمر همت به پاکسازی اونجا بستین وبا این موضوع به این آگاهی رسیدم:اگر باورهای مخرب ومنفی که فضای ذهنتو پر کرده وحرکت رو برات سخت وناممکن کرده، شناختی وشروع به قطع این باورهای هرز کردی، راهت رو ادامه بده واونها رو به حال خودشون رها نکن، وبرای اینکه ادامه ی مسیر رسیدن به خواسته هات برات راحتتر و لذت بخش تر و سریعتر بشه بیا و با کارکردن روی این باورها، اونهارو به آتش بکش و مسیرو برای خودت باز کن.
خدای من عااشقتم! سلام خدای زیبای من، چه صبح زیبایی، چه بهشت قشنگی، چه هوای لطیفی، آسمونو ببین، ابرهای تکه تکه رو ببین، سبزی و طراوت جنگل رو ببین، من که از همینجا شبنم روی برگ درختان رو حس میکنم، الماسهای روی تار عنکبوتها رو حس میکنم.
خدای من! اون همه چوب و وسایل اضافه مثل آب شدن قند در چای صبحانه در طبیعت حل شدن، هیچی نمونده، چقدر اینجا مرتب وتمیز شده، چقدر دلچسب شده، استاد عزیزم مریم مهربانم گوارای وجود نارنینتون ونوش جونتون اون همه قشنگی و اون بهشت که خودتون زیباترش کردین، آره درسته، میشه بهشت رو هم زیباتر کرد.
ببین چقدر قشنگ سنگچین درست کردن، خدای من، یعنی من عاشقتونم بخدا.
خدای من! گریس و براونی هنوزم باهم هستن، از صبح تا شب به قول استاد نان استاپ میخورن، چقدر دوست داشتنی ونازن، پسر من عاشقشون شده.
استاد عزیزم ومریم مهربونم، چه شب رویایی رو به صبح وصل کردین، کنار آتیش، کنار دریاچه، زیر آسمونه پر از ستاره، همراه آواز جیر جیرکها و قور باغه ها، وجغدها، مگه آدم متوجه میشه که داره صبح میشه وقتی توی این همه زیبایی وعشق غرق شده باشه؟
من خودمو کنار اون آتیش حس کردم، گرمای اون به صورتم میخورد بعدش وقتی در خونه بازشد نم سحرگاهی، توی اون هوای بینظیر و طبیعت شگفتانگیز رو روی صورتم حس کردم.
استادچه قدر ماشالله خوش تیپ شدین، آفرین به این همه تعهد وهمت ومداومت در مسیر
برای بالا بردن سطح انرژیتون وایجاد اندام متناسبتون واین میشه به وضوح حس کرد و دید که خداروشکر چقدر فعالتر و با انرژی تر شدین و همین بهتون خیلی کمک میکنه که این همه کار سنگین انجام میدین «به تنهایی یه تنه ی درخت رو میزنین زیر بغلتون و میارید سمت اتیش»
_توی یه شب! اراده ی شما وشروعی که کردین! بله همینه! همه چیز از یه تصمیم شروع میشه، بعد باید اقدام کرد، اقدام کوچک، و ادامه دادن و ادامه دادن تا تحقق خواسته ها، و این قانون تکامله.
_اصلا کاری نداشته باشی که کی تموم میشه!
تو ادامه بده واز مسیرت لذت ببر، تو روی باورهات کار کن، تو باورهای قدرتمندکننده بساز، تو ذهنتو آروم نگه دار، تو ذهنتو کنترل کن، تو تمرکزتو روی زیباییها وچیزهای مناسب و هم جهت با خواسته هات بگزار، تو ادامه بده و هرکاری که از دستت برمیاد وبهت الهام میشه انجام بده و لذت ببر از کاری که میکنی واز مسیری که توش هستی، بقیه ی راه به تو گفته میشه، قدم به قدم، وچراغ هدایت ادامه ی مسیر و برات روشن میکنه وتو با این چراغ فقط یه کم جلوتر رو میبینی پس نپرس کی وچگونه، درست مثل چراغ اتومبیل در تاریکی محض جاده که فقط چند متر جلوتر دیده میشه ولی وقتی به نور این چراغ اعتماد میکنیم و به راهمون ادامه میدیم به موقع به مقصد میرسیم، ما نگران نیستیم که خیلی جلوتر در جاده چه خبره، چون میدونیم هرچقدر جلوتر بریم این چراغ ماشین راه رو به ما نشون میده و چگونگی راه هم جلوتر نشون داده خواهد شد دقیقا در نزدیکی موانع چراغ روشنه و ما اون موانع رو میبینیم و مسیر دیگر هم همونجا کنار راه باز شده که اونهم با چراغ راه پیدا میشه ولی این چیزیه که ما گنج دقیقه قبلتر وقتی توی جاده ی تاریک در حال رانندگی بودیم نمیدیدیم ونمیدونستیم، اما ادامه دادیم.
پس همه چی توی مسیر اتفاق می افته، ولازم نیست ما همه چیز رو در ابتدا بدونیم، همه چیز به ما نشون داده میشه، حتی اگر به تضادی برخورد کنیم این چراغ هدایته که راه حل مسائل رو به ما نشون میده، پس بدون نگرانی و پرسیدن چگونگیها و زمانها ادامه بده، انقده نرم و طبیعی و لذت بخش، مسیر سپری میشه و به مقصد میرسی که فقط خدارو شکر میکنی.
_دیدیم لباسهامون دودی شده گفتیم بزار یه کم آتیش بازی کنیم!
آدمها وقتی قدمهای اول رو برمیدارن، براش بدنبال آگاهی میرن، کسب مهارت رو شروع میکنن براش شروع به صرف وقت وانرژی و هزینه میکنند و همین کارها، اشتیاق رو برای ادامه ی مسیر بیشتر میکنه، چیزی که اگه هیچ کاری نمیکردن و هیچ راهی رو شروع نمیکردن، هیچوقت بوجود نمیومد، و همه چیز در حد رویا باقی میموند، اشتیاقی برای تحقق رویا بوجود نمیومد.
_خدا داره فوت میکنه! ای خدا، مریم عزیزم، چقدر آدمها میتونن خدابین باشن، وقتی در نسیم صبحگاهی هم تجلی حضور خداوند رو ببینن، چقدر این سبک نگاهتون و حستون رو دوست دارم، چون من هم مثل شما و از شما یاد گرفتم که خداوند رو در لحظه لحظه ی زندگیم در درون و بیرون خودم ببینم وحس کنم بسیار حس قشنگیه وبه من آرامش وقدرت میده.
_این بهشت حقشه، واقعاً باید بهشت رو تمیز و پاکیزه و زیبا نگه داشت، ما میتونیم هرجای دیگهای غیراز بهشت رو برای خودمون با کار کردن روی اون و با گزاشتن وقت و انرژی و شوق واشتیاق، درست مثل استاد و مریم جان، به بهشت تبدیل کنیم وب عد با لذت بردن از بهشتی که ساختیم به بهشتهای زیباتر هدایت بشیم… من دیروز کل خونمو جاروبرقی کشیدم، طی کشیدم، گردگیری کردم، گلهای آشپزخانه رو آب دادم و مرتب کردم و خلاصه بگم که الان خونه ی من برای من بهشته الانه منه، مخصوصاً وقتی پنجره ها رو از دو طرف خونه باز میزارم و صدای آواز پرنده ها و نسیم خنک بهاری توی خونه در جریانه، اینجا بهشته الانه منه، خداجون شکرت.
چقدر شما دونفر نازنین و دوست داشتنی هستین، من عاشقتونم.
_آدم همیشه باید خودشو در نقطه ی پایانی ببینه، تصور رسیدن به نقطه ی پایانی موتور محرک ما آدمهاست و انرژی مارو برای ادامه ی راه افزایش میده، این هم یکی از قدرتهای تجسمه خواسته هاست، انرژی دادن به ما برای ادامه مسیر. برای مداومت.
خدای من شکرت بخاطر این همه زیبایی که امروز در بهشت دیدم و میبینم و بارها و بارها میبینم و بخاطر یادآوری این همه آگاهی
سپاسگزارم و من آنقدر این آگاهیها رو تکرار و تکرار میکنم و سعی میکنم عمل کنم که تبدیل به فرکانس قدرتمند بشه و مدار منو تا دریافت تمام خواسته هام بالا تر ببره.
استاد بی نظیر من، مریم جان ای ملکه ی بهشت ازتون ممنونم وسپاس گزارم.
عزیزان ممنون که با حوصله کامنت طولانیه منو خوندین.
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD295MB20 دقیقه
- فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 282MB20 دقیقه
به نام خداوند روشنایی بخش قلب ها
سلامودرود به همه ی یاران وعزیزان همیشه همراه
خداوندا سپاسگزارم که باری دیگر به من فرصت دادی تا بتوانم از آگاهی های ناب این قسمت از سریال برخورداربشم
یک شب زیبای پرادایسی بایک کلبه ی چوبیِ نورانی روی دریاچه ی زلال چقدر میتونه رؤیایی باشه مخصوصا وقتی دوعزیزدل وعاشقی درکنارهم تواین کلبه ی چوبی زندگی میکنند که همیشه درحال بهبود وتغییرات خودشون واطراف زندگیشونن
چقدر این بهبوددائمی وهمیشگی رو دوست دارم و چقدر میتونیم لذتبخش کنیم اون مسئله ای رو که قراره حل کنیم
این نور آتشی که ایجادکردید چقدر چشم نواز و زیباست،باصدای گوش نواز جیرجیرکها و صدای سوخته شدن چوبها چقدر در وجودم آرامش به پامیشه،اونقدر ازشنیدن صدای آهنگ تاریکی شب لذت میبرم که انگار خوده خدا داره بااین صدای موسیقیش آرامش رو در تمامی وجودم تزریق میکنه
مریم جان چه مثال تصویریِ به جایی زدید اینکه گفتید زندگی بدون نور مثل تاریکی شبه،و زندگی بانور معنا پیدامیکنه،،واقعا ماادما تو زندگی اگه همیننور فیزیکی رو به نوروامیدتو قلبمون تشبیه کنیم،میفهمیم که زندگی وقتی معناپیدامیکنه که قلبمون سرشارازامید ونورالهی باشه،درغیراینصورت ما مثل یک مرده ی متحرک داریم دراین دنیای مادی زندگی میکنیم
استادچقدر من ازهمین آتش روشن کردنتون درس یادمیگیرم،اینکه تکاملی شروع به شعله ورکردنش میکنید و طبق قانون جهان دیگه میدونید که برای شعله ورشدن یک آتش نیازبه صبر داره تا بتونیم یک آتش بزرگ ایجادکنیم
اون قسمتی که بنزین رو روی آتش ریختید دقیقا یک آدمی اومد تو ذهنم که ذهن فقیری داره ویدفه کلی پول بهش میدن،اونقدر دستوپاشو گم میکنه که نمیدونه بااون پول چیکارکنه،یدفه مثل این آتش شاید شعله ور بشه ولی چون تکاملشو طی نکرده تو شرایطی قرارمیگیره که پولشو خیلی راحت ازدست میده
این آتش دقیقا این درسو ازقانون تکامل بهم یادآوری کرد،که تکامل درهمه چیز اصله،و نخوام با حولو ولا وبدون صبر منتظر نتایج بزرگ باشم
یه درس دیگه اینکه وقتی بنزین رو رو آتش ریختید یکم خطرناک وترسناک به نظررسید،ولی شما تسلیم نشدید و دوباره اونکارو تکرارکردید که به ترستون غلبه کنید
اینه که ادم باید در لحظه خودشو بسنجه ببینه چه ترسی میخواد اونو تهدید کنه و تو دلش بره،این بنزین ریختنه شاید ازنظر خیلیا ترس کوچیکی باشه ولی اگه همون ترس کوچیکه رو بهش غلبه کنی،میتونی ترسهای بزرگترازینم غلبه کنی
مثلا همینکه استادبعدش رفتن کپسول گاز رو اووردن،بخاطر منطق قبلیه بنزین ریختن روی آتش بود،که به ذهنش بفهمونه هیچ ترسو خطری قرارنیست منو تهدید کنه
خیلی دوست دارم شیوه ی کارکردنتون رو که خیلی آسون میگیرید و برای خودتون اون کارو زجرآورنمیکنید،همینکه با این کپسول بعد از طی کردن یک مقداری ازتکامل آتش اون رو شعله ورتر کردید،باعث شد کلی شاخوبرگای بیشتری رو تو زمان کمتری بسوزونید
چه صبح زیبای دل انگیزیه وقتی بعداز پاسی از تاریکی شب و کلی آتیش بازیو لذت بزدن و فضای آهنگین شب،و ازهمه مهمتر بیایی ببینی چه پاکسازیی تواین هوای طبیعتِ سرسبزشده
چقدر ذوقوشوق وخوشحالی شمارو تحسین میکنم که انقدر برای حاصل شدن نتیجه ی هرکاری انقدر خوب به خودتون یاداوری میکنید که ازچه مرحله ای به این نتیجه ی مطلوب دیت پیداکردید
ایده ی یک آتش بازی ساده وکوچک،باعث شد خدا این ایده ی بعدرو بهتون بده که آستین همت رو ورکشید و به پاکسازی این قسمت از مزرعه ی بهشتی بپردازید
اینه که استادهمیشه میگه به هرایده ای که خدابهت الهام میکنه عملیش کن،،ایده های بعد رو خدا دوباره بهت میگه
اگه میخواستید خشک نبودن چوبهارو بهونه کنید و تو ذهنتون بزرگ جلوه بدید،همین یکم آتش بازیو هم بیخیالش میشدید و احتمالا الان کلی فضای اینجا درهم برهم بود
قضیه ی خیلی ازماها تو اجرای هدافهامون هم به این شکله که بهونه ی زیادی توذهنمون بزرگ جلوه میکنه،و شاید بیخیال برداشتن قدمهای کوچیک بشیم،اما اگه بگیم نگرانی معنایی نداره،کوچیککوچیک قدم برمیداریم،قدمهای بعد هم توسط خدا هدایت خواهیم شد
اون قسمتی که شعله ی آتش شاخودبرگای درخت سالم رو پژمرده کرده بود،باخودم گفتم ببین درباره ی باورهای ذهن هم میتونه به همین شکل باشه،که اگه اجازه بدم باورهای نامناسب مثل شاخوبرگای هرز شعله وربشن ،هر آن احتمال داره که باورهای خوبم رو هم بسوزونه،اونقدر باورای نامناسب زود رشد میکنن،که شعله ی اون میتونه خانمان سوز باورای مناسب بشه
چقدر خیلی از ماها که پیشرفت نمیکنیم به همین خاطره که همچین کارهایی رو پله ی رشدوپیشرفتمون نمیکنیم و میگیم آتش سوزی که چیزی نبود،اینم چارتا شاخوبرگ رو بسوزونیم،چه کمکی به رسیدنِ اهدافم میکنه…
امایک فردباهوشی مثل استاد همین نتیجه ی پاکسازی از کلی شاخوبرگای اضافه ی فضای اطرافشو میاد بارها بخودش یاداوری میکنه،که اگه تونسته بایک ایده ی ساده اینمهمه درختای تنومند اضافه رو تبدیل به خاکسترکنه و به دامان طبیعت برگردونه،همین منطق نجواهای ذهنشو خاموش میکنه و اجازه ی رژه دادن به ذهنش نمیده
همین امسال من هم یک ماه قبل ازعید یک ایده ای یلحظه بهم الهام شد که اُپن آشپزخونمون رو بردارم
منم که ازاستادم یادگرفتم فاصله ی فکروعملم کم باشه،بااینکه زور مردانه ی بیشتری نیازبود اما من خودم دست به کار اون شدم،و هدفم فقط این بود که این آپن ازوسط برداشته بشه،ولی وقتی اون رو تو نصف روز جمع کردیم،ایده های دیگه اومد که بهبودای بیشتری به خونه بدیم و چقدر وقتی اون ایده رو سریع اجرامیکردیم دستان خدا سر راهمون قرارمیگرفت و با مناسب ترین قیمتها کلی تغییرات عالیی به خونه دادیم،وچه بازخورد فوق العاده ای ازدیگران بابت اینهمه تغییرات گرفتیم
اصلاانگار خوده خدا ایدش رو به من میگفت وماسریع اجراشمیکردیم،و واقعا خونمون یک فضای بازودل انگیزی بعداز ده سال شد
هرسال بهونم این بود که بیخیال تغییرات،ماکه قراره ازین خونه وومحله بریم وبه جای بهتری مهاجرت کنیم،اما بعدازینکه بیشتر روی احساس لیاقتم کارکردم،گیوه هام رو ورکشیدم و گفتم من از جایی که هستم باید بهترینهارو تجربه کنم و لذت ببر
اگه فضای خونمون باب دلم نیست و ازش لذت نمیبرم،مسلما همینجا هنوز خواهیم موند و هیچوقت هم جای دیگه ای برامون فراهم نمیشه،اگه ازهمینجایی که هستیم نتونم لذت ببرم
واقعابقول استاد چقدر لذتبخشه که آدم یک کاریو تموم میکنه و چه لذتی داره وقتی نتیجه ی نهایی که کارو ببینیم و انگیزه بگیریم برای حرکت کردن
چه آتشی دوباره ایجادشد،اون آتش زیرخاکستر چه شعله ای دوباره تونست به پاکنه
همین آتش زیرخاکستر درمورد باورهای منفی ومثبت هم میتونه صدق کنه،تاوقتیکه آدم روی خودش کارمیکنه نتیجه ی مطلبوب میگیره،وقتی که دوباره مثل قبل رفتارکنیم دوباره سروکله ی باورای منفی مثل این آتش زیرخاکستر شعله ورمیشن و دوباره همون سبک وزندگی قبل رو تجربه خواهیم کرد
چقدر فضای این جا ستودنیست وچقدر سرسبزی این مزرعه ی بهشتیِ خداگونه رو باهربار دیدن تحسین میکنم
چقدر توجه شمارو به نکات مثبت هراتفاقی تحسین میکنم،چقدر خوب میتونید درهرلحظه صلات کنید و نعمتهای خداوند رو بخودتون یاداوری کنید
نوشجونتون اینهمه زیبایی و سرسبزی و گوارای وجودتون باشه این همه نتایج عالی ومطلوبی که حاصل میکنید
داستان بهبود شخصیت من در راستای توجه به نکات مثبت این سریال ادامه دارد….
🏵️به نام خداوند بی همتای هستی بخش🏵️
سپاس و ستایش مختص خداوندی که فرمانروای کل کیهان است
سلام و درود بی پایان به استادان عزیزم و همه ی دوستان بامحبتم دراین مسیره بهشتی
خدای من چه صدای دلنشینی دراین سکوت شب و آواز جیرجیرکها کل فضای بهشتیمون رو احاطه کرده خدایاشکرت
کلمه ی آتش رو هرکی بشنوه یک صحنه ی شعله ور و پرحرارت و سوزاننده رو در یک لحظه تجسم میکنه
اما همین کلمه ی آتش مثل باورهای هر انسانی چه باور خوب باشه و چه باور مخرب،از چندتکه چوب کوچک شروع میشه به شعله ور کردن
کلمه ی بنزین رو هرکسی بشنوه یک لحظه یک ماده ی اشتعال زا و بسیار خطرناک رو تجسم میکنه
اما اگه دربرابر آتش قرارنگیره به خودیه خود،هیچ محیطی رو تهدید نمیکنه
باورهای ما آدمها مثل این تکه چوبها هستن که در ذهنو روح ما تنیده میشوند،و شعله ور شدن این شاخوبرگها توسط بنزین مثل همون انگیزه ای هست که ما برای رسیدن به هرهدفی درزندگی ازش استفاده میکنیم
انگیزه ی درونیِ ما میتونه مثل این بنزین بصورت لحظه ای باشه که یک مدت شوروشوق داشته باشیم برای رسیدن به اون هدف و دوباره ادامه ندیم و در مسیره هدف ناامید بشیم
ویا میتونه مثل این شعله ی فِرِمِز گاز اونقدر استقامت بورزیم تا بتونیم به هدف مورد نظرمون برسیم
مانمیتونیم بایکبار انگیزه و بدون ادامه دادن به یک هدف خاصی برسیم،چه در مسیره درست و چه درمسیره نادرست
یعنی من اگر همیشه مسیر درست رو توی زندگیم بااستقامت پیش ببرم و ادامه بدم بایک بار مسیر رو کج رفتن ازهدفم دور نمیشم
وبرعکس اگه همیشه مسیر نادرست روتو زندگیم بااستقامت پیش ببرم بایک بار مسیر رو درست رفتن به هدفم نزدیک نمیشم
وقتی که ما بیایم باورهای ریشه دارمون رو مثل این درخچه های تنومند و هرز با استقامت و پایداری ازبین ببریم اون وقت دیگه هر نوع باوری که بصورت لحظه ای وارد ذهن ما میشه میتونیم به راحتی اون رو ازبین ببریم
درواقع ازبین بردن همون باورهای ریشه ایمون هم مثل ابن آتش به صورت تکاملی باید ازبین بره،از حذف تلوزیون گرفته تا حذف ادمای منفی نگر و …که وقتی کم کم شروع کردیم به حذف اونها،خود به خود به صورت تصاعدی ذهن تمایل پیدامیکنه که بقیه ی باورهای مخرب رو بسوزونه و ازبین ببره
مثل همین شعله ی آتش که اگر در دل جنگل شعله ور بشه دیگه راهشو پیدامیکنه و شروع به شعله ور شدن تصاعدی میشه
چقدر خوبه که آدم باهرکاری که تو طبیعت انجاممیده قانون رو به خودش یاداور بشه،اینجور هم از کار کردن تو طبیعت لذت میبریم و هم ذهنمون از هرگونه نجواهای شیطانی کنترل میشه
خدایاشکرت خدامیدونسته که اگه شماصاحب چنین مزرعه ای بشید،باعشق تمومه فضای اون رو بهشتی میکنید،بخاطر همین هدایت شدید به این آرزو و به این محیط سرسبزو زیبا
ببین چقدر این آتش شعله ور شده که تمومه برگای سالم بالای سرش رو هم نابود کرده
دقیقا مثل ماادماست که اگه زیاد از حد باورهای محدودمون در درونمون شعلهور بشه شروع میکنه اون باورهای سالمی هم که داریم میسوزونه و مسیره زندگی رو خیلی سختو ناهموار میکنه
ببین چقدر آتش قدرت داشته که هنوز خاموش نشده الله اکبر
استاد وقتی که گفتید مااومدیم آتیش بازی کنیم کم کم شروع کردیم به سوزوندن بقیه ی شاخوبرگا،
یادم افتاد به اون روزی که میخوایتم عضو سایت بشم،میگفتم خوب صحبتای استادعباسمنش خیلی به دل میشینه حالا یه آرامشی حداقل ازحرفای ایشون بگیریم زندگیمون یکم آروم بشه،ولی وقتی که فهمیدم که واقعا اینجا یک جای متفاوتی از جاهای دیگست،دیگه شروع کردم مثل این شاخوبرگا به سوزوندن اون چیزایی که از قبل تو ذهنو روحم ریشه دوونده بود
والان میتونم باجرأت بگم که دنیای من با دنیای نزدیکترین آدم تو زندگیم زمین تااسمن فرق کرده،تا یک حرفی از کسی میشنوم چشمام از تعجب یک متر باز میشن و هی به خودم یاداوری میکنم که ببین تو هم تو دنیای این ادما غوطه ور بودیا
و مثل الان شما که باید هی بخودتون بگید که باسوزوندن این شاخوبرگای اضافه چه فضای دل بازی تو مزرعه ایجادکردید
من هم هروز و هروز به خودم یاداوری میکنم و باخودم میگم که ببین حالوهوای روحیت ازکجا به کجارسیده،و هییی بااین یاداوری استقامت خودم رو تواین مسیر پایدارتر میکنم
مریم جان وقتی که گفتید خدا فوت کرد آتیش روشن شد،چه حسه خوبی پیداکردم ازین جملتون
یادمه وقتیکه باد میوزید و من میخواستم کاریو بیرون از خونه انجام بدم به زمینو زمان بدوبیراه میگفتم🙈
اماالان وقتیکه میبینم باد میوزه اینقدر خوشحال میشم و میگم خداجونم شکرت که داری بشارت بارون رحمتت رو به ما میدی
واقعا که آتیش زیرخاکستر چه کرد چه آتشی دوباره بااون تکه زغالا شعله ورشد
اینه که استاد اصرار دارن هرباوره خوبی که براخودت میسازی بنیادینش کن که نتیجه ها حاصل بشن
اگه به صورت ریشه ای و بنیادین یه باوریو نسازیم نتیجش میشه نتیجه ی همون باورهای قبلیی که تو ذهنمون بوده و دوباره ریشه ی همونها شروع به رشدو نتیجه توزندگیمون میکنه
چقدر دارم ذوقو شوق درونی رو برای هرکاری ازشما یادمیگیرم خدایاشکرت
خیلی مونده تا دوباره یک درک درست تر ازین فایل بگیرم و بعدن دوباره درمورد همین فایل بنویسم
تمومه درک مابچه های سایت هم ازین فایلها به صورت تکامل داره پیش میره،و هربار که این فایلهارو میبینیم میشنویم بخدا که انگار یه صحبت جدیدی شنیدیم و یک صحنه ی جدیدی رو دیدیم
امیدوارم که من هم بتونم همیشه کوچکترین پیشرفتم رو مثل این نور آتش مسیره جلوترم رو بایاداوری روشن کنم و انگیزه بگیرم برای پیشرفتهای تصاعدی تر ان شالله
درپناه خدای یکتای بی همتا شادوسلامتو ثروتمند باشید🌼