نوشتهی زیبا و تأثیرگزار دوستان عزیزمان «عباس و لیلا »، به عنوان متن انتخابیِ این قسمت از سریال زندگی در بهشت، تقدیم همه دوستانی میشود که برای ساختن شخصیتی تصدیق کننده و تأیید کنندهی زیباییها و نعمتها، مصمم شدهاند تا نمود واضحی بشوند از «صدق بالحسنی» و شاهد زندهای باشند از مفهوم فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى یعنی آنهایی که به خاطر چنین شخصیتی آسان شدهاند برای احاطه شدن با نیکیها و نعمتها.
نه فقط نوشتن دربارهی زیباییها و نعمتها، بلکه خواندن و تأمل در آنها نیز ما را به درک بهتری از خداوند و چگونگی هماهنگ شدن با او و قوانینش و در یک کلام، هدایت شدن و قرار گرفتن در مدار فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى میرساند.
نگاه زیبای عباس عزیز:
آتیش…
چیزی که زندگی بشر رو بعد از اینکه تونست مهارش کنه متحول کرد.
این کلمه خودش نماد “تکامله” اصلا: از نحوه ی درست کردنش تا صبوری ای که لازمه تا اون آتیش کوچولویی که با کلی زحمت درست کردی بزرگ بشه و ساعت ها گرمت کنه و از اون نور خوشگلش لذت ببری
بشر اولیه ابتدا از آتیش هایی که طبیعت خودش با صاعقه یا دلایل دیگه درست میکرد به شدت ترس و واهمه داشت اما بالاخره یک نفر از اون جمع بر ترسش غلبه میکنه و برای درک اون لاله های سرخ و ترسناک اقدام به نزدیک شدن بهش میکنه درصورتی که همه ی اطرافیان اون رو از این کار برحذر کرده بودند…
تصمیم میگیره که به جای ترس ایمانش رو نشون بده و بر خلاف نظر همه ی اطرافیانش عمل کنه …
و نتیجه چی میشه؟
بعد از اون داستانه که انسان دیگه مجبور نمیشه برای فرار از سرما هر سال قشلاق کنه، توانایی داشتن مکان سکونت ثابت داشته باشه و خانه خودش رو گرم نگه داره…
بعد از اون داستانه که انسان مزه ی خوشمزه ی گوشت مغزپخت رو زیر دندان هاش میچشه…
بعد از اون داستانه که انسان دیگه از حیوانات وحشی فرار نمی کنه و با داشتن شعله های آتش حتی اون ها رو فراری میده…
بعد از اون داستانه که زندگی انسان متحول میشه…
اما نکته مهمی هم توی روشن کردن آتیش وجود داره که من با تجربه بارها روشن کردنش بهش رسیدم و اون هم “صبر و حوصله” داشتنه!
اصلا آدم عجول نمیتونه آتیش روشن کنه:
چون آتیش با ذرات کوچولو کوچولو شروع میشه و نمیشه یهو آتیش بزرگ درست کرد…آتش هم باید تکاملشو طی کنه
همون جور که استاد عزیز و خانم شایسه چند ساعت وقت صرف اون کردن و با آتیش زدن کاغذ و مقوا و شاخه های کوچیک شروع کردن و آروم آروم این آتیش بزرگ شد
حتی جالبه که بنزین هم برای دقایقی آتیش رو خیلی شعله ور میکرد اما بعد از مدتی به همون سایز قبلی برمیگشت…
مثالش به قول استاد مثال آدمیه که ظرف ذهنیش کوچیکه حالا تو بیای هی مبلغ های زیادی بهش میدی…
چیکار میکنه؟
همه پول رو نابود میکنه…
اما وقتی تکاملش رو طی کرد و اون کُنده های بزرگ یواش یواش به زغال تبدیل شدن اون وقته که ساعت ها باقی میمونه…چیزی که توی فایل دیدیم که تا نزدیکای ظهر حرارتشو داشت و باز با ریختن چند تکه چوب دیدیم که شعله ور شد!!!این نشون میده که چه پتانسیلی توی کُنده های بزرگ نهفته هست و چه انرژی دارن که هرچیزی روشون بذاری رو میسوزونن…حتی خیلی مشخص نبود که روشن هستن چون شعله ای نداشتن اما {در,نشون} فوران میکرد…{درونشون} روشن بود… و همون اصله…
توی روشن کردن آتشم ما پیشرفت کردیم
یه زمانی با سنگ آتش فشان و اینا با بدبختی یه آتیش رو روشن میکردن اما الان چی؟
استاد با یه مشعل هیولا ببین چقدر پروسه ی روشن شدن آتیش رو تسریع کرد…
و چقدر تکه های سوحته شده ی شاخ و برگا وقتی که نسیم از میونشون رد میشد و رنگ سرخشون رو به رخ میکشیدن زیبا بودن
راستی اینم بگم همین خاکستر درست شده میدونین چقدر خاک رو حاصل خیز میکنه و پایه ی خوبی میشه واسه رشد گیاهان جدید؟؟!
چه فراوانی قشنگی…
دمتون گرم استاد و خانم شایسته عزیز، واقعا زندگیتون دفتر مشقه واسه مون…
خیلی خوشحالم که دست به قلم شدم و این چیزا همینجوری اومد و من نوشتم….خدایا شکرت
دوستون دارم
نگاه زیبا لیلا عزیز:
به نام خداوند زیبا
چه بارونی گرفته، خداجون شکرت. نوشتن این کامنت تواین فضای رویایی چه لذتی داره…
خوب…..
خدای من، هیچوقت تصورشو نکرده بودم که بهشت توی شب چه شکلیه؟!
واما بهشت ما توی شب: یه کلبه ی چوبی قشنگ که با نور لامپ سر درش روشن شده.
یه پل چوبی که دور تا دورش تاریکیه مطلقه وروی خودش با نور لامپ روشنه، اصلا معلوم نیست که یه وجب اینور واونور ترش چیه؟!
روشنی این لامپها فقط این گل واین کلبه ی چوبیه زیبارو نشون میده، همین باعث میشه آدم غفلت نکنه وپاشو این ور واونور نزاره وفقط پاشو جایی بزاره که نور چراغ اونجارو روشن کرده..
بازی وقانون زندگی هم همینه: اگه بدونیم و باور داشته باشیم که چراغی به اسم هدایت الله، لحظه به لحظه و قدم به قدم جلوی پامون رو بهمون نشون میده و با کنترل ذهنمون و موندن توی احساس خوب، چراغی داریم که مسیر رو برای ما روشن می کنه وبهمون نشون میده که قدم بعدی چیه؟!
پس راهمون روشنه وفقط یه قدم جلوترو میبینیم، و چقدر اینجا توی غالب این تصویر از شب بهشت، برام منطقی شد که فقط باید قدم به قدم با کنترل ذهن و موندن توی احساس خوب و وصل شدن به هدایت الله مسیرمون رو سپری کنیم، درست مثل مسیر ورود به این پل چوبی تارسیدن به کلبه که صراط مستقیم داره ونیم متر اینورتر ویا اونورتر مارو میندازه تو دریاچه که خوراک کروکودیل بشیم…
تو این فضای شب بهشت چه قدر دلنوازه آواز زیبای جیرجیرکها.
من همیشه وقتی صدای آواز جیرجیرکها و قور قور وزغها و آواز پرندگان وحتی صدای حیوانات را می شنوم که در سحرگاهان یا در دل تاریکی شب میخوانند، احساسی بهم دست میده که بهم میگه اونها دارن با زبون خودشون مدح وثنای رب جهانیان رو میگن وخداوند رو ستایش میکنند، مخصوصاً صدای خروس در سحر، خیلی خیلی حس خوبی بهم میده..
خدای من!
هرروز وهرشب ما هدفمند برای انجام مأموریت های پی در پی زنده هستیم وزندگی می کنیم وبه اهداف کوچک وبزرگمون میرسیم ورشد می کنیم وبزرگتر میشیم وآگاهی هامون رو در حل مسائل به یاد میاریم و دوباره از خودمون به اصلمون وخدای درونمون تکامل پیدا میکنیم و دوباره برمیگردیم و بازگشت همه بسوی اوست.
خدای من!
سوزاندن وسایل اضافه و دور ریختنی چقدر حس خوبی بهم میده… اووه انگار شب چهارشنبه سوریه اینجا، چقدر قشنگه خدای من، عاشق آتیش بازی هستم.. پاکسازی زندگیمون از وسایل اضافه ودورریختنی، چقدر فضای زندگیمون رو زیباتر و دلبازتر میکنه، و چقدر جا رو برای وسایل کارآمد باز میکنه.
_بسوزون بسوزون تا برگرده به دامان طبیعت.
من گاهی وقتا میدیدم که شالیکارها وکشاورزان بعداز برداشت محصول زمینهاشونو آتیش میزدن و برام سؤال بود چرا؟
یه پرده از جلوی چشمم کناررفت : اونها با اینکارشون طبیعت رو از علفهای هرز واضافه و هر باقیمانده ی بدرد نخور از گیاهانی که کشت کردند، پاک میکنند و زمین رو پاکیزه وآماده برای محصول سال جدید و شایدم با اینکار زمین حاصلخیزتر میشه!
وقانون :
باید باورهای محدود کننده رو هرس کنیم باید اونها رو با روشن کردن شعله های وجودمون برای درک وعمل به آگاهیها ی قوانین هستی و همینطور شعلهور کردنه انگیزمون برای ادامه ی اینکار، این باورهای درهم تنیده ی محدود کننده رو نابود کنیم و به آتش بکشیم و زمین ذهنمون رو آماده کنیم برای کاشت باورهای قدرتمند کننده.
روشن شدن آتش انگیزه واشتیاق برای ادامه ی ماندن در این مسیر کسب آگاهی وعمل به آگاهی، چقدر زندگیه ما رو روشنتر میکنه، وچقدر زیباتر و گرمتر، درست مثل شعله های آتشی که در بهشت روشن شده که همه جا رو در اطرافش گرم و روشن میکنه.
خدای من!
_زندگی با نور معنا داره.
آره واقعا همینطوره، اگه روشناییِ هدایتهای الله در مسیر زندگیمون نبود، زندگی در تاریکی و گمراهی و سردرگمی، غوطه ور وبی معنا بود وچه پوچ بود..
خدا ی من! شکرت که قلب منو هرلحظه با نور هدایت هات روشن و پر نور میکنی تا قدم های بعدی رو بهتر ببینم و اقدام کنم و تو مسیر خواسته هام باشم و راحتتر و با کیفیتتر و بالذت بیشتر مسیرمو ادامه بدم.
خدای من!
اگر نور حضور تو در لحظه لحظه ی زندگیمون نبود، از همون بدو تولد، زندگیمون چقدر تاریک وبی معنا بود.
_ریختن بنزین روی اتیش: من از دیدن این تصویر به این درک وآگاهی رسیدم که آتش انگیزه و روشناییه آگاهی وهدایت داره باورهای محدود ما رو میسوزونه ونابود میکنه و با کارکردن روی خودمون داریم باورهای غلط و محدوکننده رو از بین میبریم و ذهنمون رو از چیزهای اضافه و بدرد نخور و هرز پاکسازی میکنیم، تا جایی برای باورهای قدرتمند کننده باز شه، حالا چیه که تو این مسیر به ما مثل بنزین کمک میکنه؟ و مثل بنزین عمل میکنه؟!
به نظر من گوش کردن و تکرار آموزشهای استاد اثر بخش ترین بنزین برای نابودی باورهای محدود کننده ی ذهنه.
_بنزین آتش رو شعله ور میکنه و گر میگیره وچند لحظه بعد فروکش میکنه: دقیقا مثل این میمونه که ما فقط در زمان کوتاهی آموزشها و جدی بگیریم وعمل به قوانین رو ادامه ندیم واثر بخشیه این آموزشها ویاداوری قوانین، به محض تکرار نشدنش، کمتر و کمتر میشه و مثل بنزین گرگرفتگی و اثرش فروکش میکنه ودیگه راهمون سخت تر و طولانیتر میشه، پس بیایید همگی از بنزین محرکمون که آموزشهای استاد هست استفاده کنیم و تکرار و تکرار کنیم و ادامه بدیم، چون به محض کنار گذاشتن و تکرار نکردنش برای باورسازی وپاکسازی، دوباره همه چیز فروکش میکنه وذهنمون پراز باورهای نامناسب و محدود و منفی باقی میمونه و هیچ تلاشی برای ازبین بردن این درختان هرز ذهنمون صورت نمیگیره، اصلا تماشای زندگی در این بهشت خودش به تنهایی آتشی در وجود تک تک ما شعله ور کرده که نگو ونپرس استاد مهربانم، و هرکدوم از ما فایلهای رایگان و دوره هایی در دست داریم که با تکرار و تکرار اونها، مثل بنزین این شعله ها رو شعله ورتر و قوی تر میکنیم برای رسیدن به اهداف باید اشتیاق سوزان و ایمان و تعهد داشت و اقدام کرد.
_خدای من چقدر آتش زیباست و این هم حاصل تکامل بشر است و چه زیبا مسخر انسان شده. چون طبق وعده ی خداوند هرآنچه در زمین و آسمان و بین آنهاست به تسخیر ما درآمده.
_استفاده از مشعل: استفاده از ابزار کارآمد ومناسب برای پیشبرد اهداف، که در بحث درک واجرای آگاهیهای جهان هستی برای من مشعل تداعی کننده ی محصولات استاد عباس منش هستش، ما برای داشتن یه ابزار کارآمد که کارمون رو راحتتر و با کیفیتتر و سریعتر انجام بدیم در مراحل تکامل، اقدام به هزینه کردن وتهیه ی ابزار مناسب وکارامد میکنیم وچقدر این ابزار میتونه به ما کمک کنه که به هدف اصلیمون راحتتر برسیم، منم بعداز طی کردن تکامل، محصول 12 قدم رو از اول تا اینجا که آخر قدم 9 هست تهیه کردم ودلم میخواد به ابزار مناسب واپدیت شده و کارامد روانشناسی ثروت هم دسترسی پیدا کنم و قطعا این اتفاق بزودی محقق میشه ومن بهای اونرو میپردازم وبیلیونها برابر بیشاز این بها رو به زندگیم وارد میکنم والبته که با عمل به اون آگاهیها وتکرار و مداومت در انجام آموزشهای 12قدم و روان شناسی ثروت.
البته که من تا اینجاهم قدم به قدم، کوچیک کوچیک اومدم جلو و فقط ادامه دادم و استقامت ورزیدم و از 12 قدم و فایل های رایگان مثل بنزین ومشعل استفاده کردم و تا رسیدن به خواسته هام ادامه خواهم داد با تعهد زیاد و با احساس لذت از مسیر با ایمان به اینکه مسیر درست همینه…
_تکامل سوختن این چوبها از چوبهای کوچک به بزرگتر :همه چیز باید سیر تکامل خودرا طی کند، به طور مثال ما در ابتدای مسیر فقط روی باورهای محدود کننده ی واضح که بسیار تکرار شونده بودند تمرکز داشتیم وروی اونها کار میکردیم و پیشتر که آمدیم به باورهای مخرب مخفی رسیدیم که با طی کردن تکامل رفتیم سراغ بیرون کشیدن باورهای لایه های زیرین ذهنمون و ترمزهای مخفیِ ذهن رو بیرون کشیدیم و بجای اونها باورهای مناسب و زیبا میسازیم که در هر لحظه فرکانس مناسب و قدرت مند در ما ایجاد میکنه، و چون این باورهای مخفی در لایه های زیرین ذهنمون هستند دسترسی به اونها مستلزم تعهد و استمرار بیشتر به درک و فهم آگاهیهای قوانینه و خواندن فکر خداونده.
_آره اگه ادامه بدیم راه ها باز میشه.
استاد جان و مریم عزیزم وقتی که شمارو دیدم که اون همه چوب وخار وخاشاک رو از مسیر و از اون فضا جمع کردین و اوردین اونجا تا آتش بزنید، چقدر تحسین تون کردم، گفتم آفرین واحسنت به این میگن تعهد، به این میگن ادامه دادن، به این میگن استقامت، شما میتونستید اون همه درخت هرز رو کنار مسیر به حال خودشون رها کنید ولی شما برای زیباتر شدن و دلبازتر شدن و راحتتر شدن مسیرتون و اطرافتون و برای دلچسبتر شدن فضای بهشت کمر همت به پاکسازی اونجا بستین وبا این موضوع به این آگاهی رسیدم:اگر باورهای مخرب ومنفی که فضای ذهنتو پر کرده وحرکت رو برات سخت وناممکن کرده، شناختی وشروع به قطع این باورهای هرز کردی، راهت رو ادامه بده واونها رو به حال خودشون رها نکن، وبرای اینکه ادامه ی مسیر رسیدن به خواسته هات برات راحتتر و لذت بخش تر و سریعتر بشه بیا و با کارکردن روی این باورها، اونهارو به آتش بکش و مسیرو برای خودت باز کن.
خدای من عااشقتم! سلام خدای زیبای من، چه صبح زیبایی، چه بهشت قشنگی، چه هوای لطیفی، آسمونو ببین، ابرهای تکه تکه رو ببین، سبزی و طراوت جنگل رو ببین، من که از همینجا شبنم روی برگ درختان رو حس میکنم، الماسهای روی تار عنکبوتها رو حس میکنم.
خدای من! اون همه چوب و وسایل اضافه مثل آب شدن قند در چای صبحانه در طبیعت حل شدن، هیچی نمونده، چقدر اینجا مرتب وتمیز شده، چقدر دلچسب شده، استاد عزیزم مریم مهربانم گوارای وجود نارنینتون ونوش جونتون اون همه قشنگی و اون بهشت که خودتون زیباترش کردین، آره درسته، میشه بهشت رو هم زیباتر کرد.
ببین چقدر قشنگ سنگچین درست کردن، خدای من، یعنی من عاشقتونم بخدا.
خدای من! گریس و براونی هنوزم باهم هستن، از صبح تا شب به قول استاد نان استاپ میخورن، چقدر دوست داشتنی ونازن، پسر من عاشقشون شده.
استاد عزیزم ومریم مهربونم، چه شب رویایی رو به صبح وصل کردین، کنار آتیش، کنار دریاچه، زیر آسمونه پر از ستاره، همراه آواز جیر جیرکها و قور باغه ها، وجغدها، مگه آدم متوجه میشه که داره صبح میشه وقتی توی این همه زیبایی وعشق غرق شده باشه؟
من خودمو کنار اون آتیش حس کردم، گرمای اون به صورتم میخورد بعدش وقتی در خونه بازشد نم سحرگاهی، توی اون هوای بینظیر و طبیعت شگفتانگیز رو روی صورتم حس کردم.
استادچه قدر ماشالله خوش تیپ شدین، آفرین به این همه تعهد وهمت ومداومت در مسیر
برای بالا بردن سطح انرژیتون وایجاد اندام متناسبتون واین میشه به وضوح حس کرد و دید که خداروشکر چقدر فعالتر و با انرژی تر شدین و همین بهتون خیلی کمک میکنه که این همه کار سنگین انجام میدین «به تنهایی یه تنه ی درخت رو میزنین زیر بغلتون و میارید سمت اتیش»
_توی یه شب! اراده ی شما وشروعی که کردین! بله همینه! همه چیز از یه تصمیم شروع میشه، بعد باید اقدام کرد، اقدام کوچک، و ادامه دادن و ادامه دادن تا تحقق خواسته ها، و این قانون تکامله.
_اصلا کاری نداشته باشی که کی تموم میشه!
تو ادامه بده واز مسیرت لذت ببر، تو روی باورهات کار کن، تو باورهای قدرتمندکننده بساز، تو ذهنتو آروم نگه دار، تو ذهنتو کنترل کن، تو تمرکزتو روی زیباییها وچیزهای مناسب و هم جهت با خواسته هات بگزار، تو ادامه بده و هرکاری که از دستت برمیاد وبهت الهام میشه انجام بده و لذت ببر از کاری که میکنی واز مسیری که توش هستی، بقیه ی راه به تو گفته میشه، قدم به قدم، وچراغ هدایت ادامه ی مسیر و برات روشن میکنه وتو با این چراغ فقط یه کم جلوتر رو میبینی پس نپرس کی وچگونه، درست مثل چراغ اتومبیل در تاریکی محض جاده که فقط چند متر جلوتر دیده میشه ولی وقتی به نور این چراغ اعتماد میکنیم و به راهمون ادامه میدیم به موقع به مقصد میرسیم، ما نگران نیستیم که خیلی جلوتر در جاده چه خبره، چون میدونیم هرچقدر جلوتر بریم این چراغ ماشین راه رو به ما نشون میده و چگونگی راه هم جلوتر نشون داده خواهد شد دقیقا در نزدیکی موانع چراغ روشنه و ما اون موانع رو میبینیم و مسیر دیگر هم همونجا کنار راه باز شده که اونهم با چراغ راه پیدا میشه ولی این چیزیه که ما گنج دقیقه قبلتر وقتی توی جاده ی تاریک در حال رانندگی بودیم نمیدیدیم ونمیدونستیم، اما ادامه دادیم.
پس همه چی توی مسیر اتفاق می افته، ولازم نیست ما همه چیز رو در ابتدا بدونیم، همه چیز به ما نشون داده میشه، حتی اگر به تضادی برخورد کنیم این چراغ هدایته که راه حل مسائل رو به ما نشون میده، پس بدون نگرانی و پرسیدن چگونگیها و زمانها ادامه بده، انقده نرم و طبیعی و لذت بخش، مسیر سپری میشه و به مقصد میرسی که فقط خدارو شکر میکنی.
_دیدیم لباسهامون دودی شده گفتیم بزار یه کم آتیش بازی کنیم!
آدمها وقتی قدمهای اول رو برمیدارن، براش بدنبال آگاهی میرن، کسب مهارت رو شروع میکنن براش شروع به صرف وقت وانرژی و هزینه میکنند و همین کارها، اشتیاق رو برای ادامه ی مسیر بیشتر میکنه، چیزی که اگه هیچ کاری نمیکردن و هیچ راهی رو شروع نمیکردن، هیچوقت بوجود نمیومد، و همه چیز در حد رویا باقی میموند، اشتیاقی برای تحقق رویا بوجود نمیومد.
_خدا داره فوت میکنه! ای خدا، مریم عزیزم، چقدر آدمها میتونن خدابین باشن، وقتی در نسیم صبحگاهی هم تجلی حضور خداوند رو ببینن، چقدر این سبک نگاهتون و حستون رو دوست دارم، چون من هم مثل شما و از شما یاد گرفتم که خداوند رو در لحظه لحظه ی زندگیم در درون و بیرون خودم ببینم وحس کنم بسیار حس قشنگیه وبه من آرامش وقدرت میده.
_این بهشت حقشه، واقعاً باید بهشت رو تمیز و پاکیزه و زیبا نگه داشت، ما میتونیم هرجای دیگهای غیراز بهشت رو برای خودمون با کار کردن روی اون و با گزاشتن وقت و انرژی و شوق واشتیاق، درست مثل استاد و مریم جان، به بهشت تبدیل کنیم وب عد با لذت بردن از بهشتی که ساختیم به بهشتهای زیباتر هدایت بشیم… من دیروز کل خونمو جاروبرقی کشیدم، طی کشیدم، گردگیری کردم، گلهای آشپزخانه رو آب دادم و مرتب کردم و خلاصه بگم که الان خونه ی من برای من بهشته الانه منه، مخصوصاً وقتی پنجره ها رو از دو طرف خونه باز میزارم و صدای آواز پرنده ها و نسیم خنک بهاری توی خونه در جریانه، اینجا بهشته الانه منه، خداجون شکرت.
چقدر شما دونفر نازنین و دوست داشتنی هستین، من عاشقتونم.
_آدم همیشه باید خودشو در نقطه ی پایانی ببینه، تصور رسیدن به نقطه ی پایانی موتور محرک ما آدمهاست و انرژی مارو برای ادامه ی راه افزایش میده، این هم یکی از قدرتهای تجسمه خواسته هاست، انرژی دادن به ما برای ادامه مسیر. برای مداومت.
خدای من شکرت بخاطر این همه زیبایی که امروز در بهشت دیدم و میبینم و بارها و بارها میبینم و بخاطر یادآوری این همه آگاهی
سپاسگزارم و من آنقدر این آگاهیها رو تکرار و تکرار میکنم و سعی میکنم عمل کنم که تبدیل به فرکانس قدرتمند بشه و مدار منو تا دریافت تمام خواسته هام بالا تر ببره.
استاد بی نظیر من، مریم جان ای ملکه ی بهشت ازتون ممنونم وسپاس گزارم.
عزیزان ممنون که با حوصله کامنت طولانیه منو خوندین.
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD295MB20 دقیقه
- فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 282MB20 دقیقه
سلام استاد عزیزم.
امروز رفته بودم مرکز ام آر آی و با خوندنه کامنتهای دوستان تو عقل کل چندین بار گریهام گرفت از ارتباط قلبی که با خدای خودم داشتم تو ماشین موقع برگشتن هم همینجور.
وقتی که داشتم یه فایل از استاد نگاه میکردم و داشت در مورد توحید صحبت میکرد،و تو ماشین بنز نشسته بود، تو دلم گفتم بالا تو خودت نشون دهنده ی نتیجه ی توحیدی داری در مورد چی صحبت میکنی!
نمیدونم چجور بگم اما فقط همینقدر میدونم که جدا شدم از ابراهیم هفته ی گذشته
بخاطر توحیدی شدنم اونم بقدر ذره ای!
همش بغض دارم
همش اشک میریزم
هرچی رو میبینم خدا رو میبینم
تو خیابون رد میشم برگ درختا رو میبینم یاد آیه ی قرآن میوفتم که میگه هیچ برگی از درخت نمی افته مگر ما از آن آگاهیم
باد میاد یاد آیه ی قرآن میوفتم که میگه ما توسط باد ابر هارا جابجا میکنیم تا از آسمان آب نازل کنیم
من بزرگترین مشکلی که تاحالا تو زندگیم داشتم فقط و فقط بخاطر 1 چیز بود اونم اینکه حرفی نزنم، با رفتاری انجام ندم که دیگران ناراحت بشن
اما امروز خدا با تمامه قوا بهم گفت اگر کاری میکنی که خدا ناراحت نمیشه دیگه از ناراحت شدنه هیچکس نترس!
اگر کاری میکنی یا حرفی میزنی که خدا ازت قهر نمیکنه حتما اون کار رو انجام بده و از قهر کردنه هیچکس نترس و از اینکه هرکسی تنهات بزاره نترس
کی میتونه حرفمو باور کنه جز اونی که خدا قلبشو رام کرده!
3 روز پیش رفتم شهرستان پیشه پدر مادرم،قبل از رفتنم گفتم خدایا تو ماشین رو ببر و بیار تو این سفر رو برام لذت بخش قرار بده!
اونجا که رسیدیم از بس تجسم کردم کنار رو خانه ام و دارم مراقبه میکنم 2 بار رفتم تو رودخانه و دراز کشیدم و مراقبه کردم، کلی تو این 3 روز چرخیدیم اینور و اونور
امروز برگشتیم ،وقتی ماشین رو آوردم تو پارکینگ دیدم چرخ عقب ماشین کاااامل پنچر شده و لاستیک روی زمینه
شما حساب کن 3 ساعت رفت،3 ساعت برگشت،3 روز تو اون منطقه من تو جاده خاکی ها و …چرخیدم ماشین صحیح و سالم بود و من رو رسوند خونه بعد تو بهترین جا که اذیت نشم پنچر شد!
این چند روز که بشدت قلبم گره خورده به خدا یک حسه نگرانی کوچیک برام اومد اونم اینکه تو بارها به این احساس رسیدی و دوباره فاصله گرفتی شاید دوباره برات اتفاق بیوفته اما تو این فایل جوابم رو گرفتم اونجا که استاد میگه اگه ما از حرکتای کوچیک شروع کنیم کارای بزرگ رو میشه انجام داد
و ما برای این آتیش اول از چوب کوچیکای خورد خورد شروع کردیم و این الهام بهم شد که همین پذیری که هر روز بهت الهام میشه رو با قدرت پیش برو فقط کافیه صبح که از خواب بیدار میشی به خودت تعهد بدی که اون کارهایی که بهت گفته میشه رو انجام بدی و امروز بهتر از دیروزت باشی حتی شده 1 ذره اما تلاش کن امروز بهتر از دیروز باشی
سلام به روی ماهه دختر زیبا
دختر خدا دختر موفق و پر تلاش!
ژینا جان!
چند ماه پیش و دیشب یه الهام خیلی قوی بهم شد که قلبم رو تکون داد و انگیزه ام چند برابر کرد.
منم مثله تو وقتی میخوام با خدا حرف بزنم، با خودم حرف میزنم و قدم میزنم و خومد صدای خودم رو میشنوم.
من دیروز صبح بخاطر یه موضوعی ذهنم یه مقدار آشفته شد،اما من یه خوبی که دارم اینه که وقتی ذهنم خیلی اذیت میکنه،اصصلا تلاش نمیکنم که بلافاصله خودمو به احساس عالی برسونم فقط سعی میکنم کمی،از اون فضا و اون احساس فاصله بگیرم.
کم کم این فاصله از نجواها بقدری شد که شب خدا باهام خیلی حرف زد!
مقداری از حرفای خدارو که بهم گفت رو بهت میگم میدونم که عالیه!
گفت که:
ببین!
تو الان داری میری دندانپزشکی!
آره!؟
گفتم آره!
گفت ببین پسر خوب!
تو توهمین یک هفته
تو 3 تا از دندونات رو پر کردی!
یه دونه عصب کشی کردی!
یه دونه روکش کردی!
یه دونه رو میخوای بکشی!
یه دونه رو میخوای ایمپلنت کنی!
یه دونه میخوای روکش حرفه ای کنی!
امروز از گردنت ام آر آی گرفتی!
تمممامه این کارا کلله هزینه ات به 5 میلیون نمیرسه!
چرا!؟
چون بیمه داری!
این بیمه از کجا اومد!؟
له واسطه ی شغلت اومد!
بیا از مردمی که تو بازار هستن به صورت رندوم بپرس که آیا مشکل دندون دارن!؟
تتتقریبا 90٪ میگن آره!
اما چرا نمیرن درمان کنن!؟
چون پولشو ندارن!!!
میدونی چی میخوام بگم!؟
تو اگه الان سرتو بالا میگیری،بدونه اینکه قیمت رو بپرسی پیشه بهترین دکتر میری واسه زیبایی و درمان دندونات،میدونی این آرامش و این راحتی که داری ماله چیه!؟
ماله روزاییه که تو داخل یه محیط ایزوله تمامه سلول به سهولت رو گذاشتی برای قبول شدن تو آزمون استخدامی شرکت فولاد خوزستان بین 6000نفر که 200 نفر میخواستن و شغلرمورد علاقه ات بود و دین و دنیا میگفتن تو احمقی!
تو دیوانه ای که داری میخونی!
همه جا پارتی بازیه!
حتی پسر عموم که پدرش تو حراست بود سمت مهمی داشت بهم گفت میدونم داری تلاش میکنی اما پدرم خودش لیست افرادی که میخوان استخدام کنن رو دیده!و این آزمون پارتی بازیه!
ژینا جانم!
میتونی تصور کنی تو چه حجمه ای بودم!؟
میتونی تصور کنی تو شرایطی که 3 سال پیش پول نداشتم 200 هزار تمن جزوه هارو بخرم چقدر سخت بود امیدوار بمونی که میتونی به خواسته ات برسی!
همین الان اشک تو چشام جمع شدن وقنی یاده اون روزا میوفتم!
دیشب خدا بهم گفت دلیل اینکه امروز بهترین دکترا به صورت رایگان میری و درمان میشی،پاداش اون روزاییه که با جون و دلت مقاوت کردی ک بع قول قرآن صبر کردی و ایمان داشتی به خداوند!و خدا تو قرآن میگه که:
خداوند پاداش کسانی که آسمان آوردند را ضایع نمیکند!!!
دیشب خدا بهم گفت یادته 10 دقیقه مونده بود به سال تحویل داشتی اسنپ کار میکردی که پول بنزین رو بتونی دربیاری که بری پیشه پدر مادرت!؟
اما الآن چی!؟
اصصصلا هداست هست چقدر پول تو جسابته!؟
اصلا دودوتا چهارتا میکنی چقدر پول داری!؟
نه!
چون میدونم اصلا پول کم نمیارم!!!
و خدا دیشب بهم گفت میوه هایی که امروز داری از داشتنشون لذت میبری و کیف میکنی، مسافرت هایی که میری همه بخاطر تلاش و تعهد و استمرار اون روزاته!!!
ژینا راستشو بخوام بهت بگم منم مثلا تو خیلی جاها سخت میشد ادامه دادن!
سخت میشد فکر نکردن به شرایط اون روزا و حرفای بقیه!
اما من خیییییلی باهوش تر بودم از آدمای اطرافم(من فوقالعاده ضریب هوشی بالایی دارم،یه چیزی میگم یه چیزی میشنوی!)
اون روزا خدا خیلی بهم کمک میکرد!
مثلا وقتی میدیدم همه میگفتن این آزمون پارتی بازی و علکیه،و من نا امید میشدم ،خودم رو بسیار حرفه ای آروم میکردم جوری که بجای ناراحت شدن و نا امید شدن بیشتر خوشحال میشدم و به خودم میگفتم ببین ابراهیم!!!
دیدگاه دیگران اینو نشون میده که هیچکدومشون با این انرژی و این نگاه واسه آزمون نمیخونه و تلاش نمیکنن و اینجوری رقیبان کمترن و تو خیییییلی راحت قبول میشی تو آزمون!!!
آفرین پسر آفرین پسر!!!
تو چندین قدم از بقیه و از رقیبان جلو تری!
و واقعا همینجوری شد!
من دیشب به اندازه کل حقوق 3 سال پیشم،یه پاداش عشقی شرکت واریز کرد به حسابم!
اینقدر پول تو حسابم هست که اصلا اون پول رو نادیده میگیرم!
اینا پاداش اون روزاست!
و خدا دیشب گفت اگه میخوای سال دیگه این موقع هم شرایطی داشته باشی که زندگیت از همه جنبه ها مخصوصا اون عزیزه دلی که دوست داری دختر خدا باشه و بیاد تو زندگیت، شل نکن!
نا امید نشو!
ادامه بده!
استمرار داشته باش!
ایمان داشته باش به مسیرت!
توجه نکن به مزخرفاتی که آدمای اطرافت و ذهنت میگه!!!
و اینو بدون سال دیگه این موقع عزیزه دلی تو زندگیته که همینجور که الان همه ی اطرافیانت حسرت شغله و شرایطش رو میخورن،حسرت یک همچین آدمی، همچین عشقی رو میخورن که تو زندگیته و با جووونش تو رو دوست دارا و مثله پروانه دورت میچرخه و تمامه عشقش اینه که با همدیگه از زیبایی ها. از توحید، از خدا حرف بزنین،و اینقدر مهربون و با ادب باشه و زیبا رو باشه که وقتی حرف میزنه از صمیم قلبت ذووووق کنی براش و عااااشق این باشه که دونفره تماااامه ایران رو بگردین وجب به وجب!
بدور از حاشیه ها، بدور از زشتی ها!!!
و با عشششق زیباترین لباس هارو واسش بخری ،لباسای رنگی رنگی،و ایشون هم با تمامه قلبش تمامه وجودش رو بزاره که زندگی مشترکمون هر روز زیباتر بشه، و اینقد عاشق ایشون باشم و اینقدر هم فکر و هم مدار باهام باشه که دوست داشته باشم بیشتر زمانم رو با عزیز دلم بگذرونم!
(بخدا خوشبحالت!
والا!
مسافرت ببریش،لباس براش بخری، اینقدر فضول و شوخ باشی که یه جا بند نشی و همش سربسرش بزاری، تو کارای خونه کمکش کنی،عاشق خانواده اش باشی،نوازنده ی سنتور باشی،شاعر باشی،زیبا باشی،با عشق باهاش حرف بزنی،اسمت پیغمبری باشه،اصاتا کرد باشی،خنده رو باشی،خوش قلب باشی، عاشق کارو خریدن و شادی باشی همه اینا به کنار پرسپولیسی هم باشی!!!
دیگه چی میخوای!
بخدا بجات باشم همین الان میام خواستگاری خودم!
هزینه جشن هم با خودت!
والا!
میخنده!!!
دست بجمبون نبرنم!
میخندی!!!)
دوست داشتم اینارو بنویسم تا هم قلبم و قوی تر کنم و هم اینکه یه یادآوری باشه واسم که کم نیارم و بدونم اگه امروز آرامشی دارم بخاطر تلاش و تعهد قبلا هست تلاش و تعهدی که 99٪ آدما نمیتونن بهش پایبند باشن.
اصلا قرار نبود اینقدر کامنتم طولانی بشه اما خداست که میگه و من مینویسم
ازت تشکر میکنم بابت کامنتت
ایشالا به زودی بیام کردستان و کرمانشاه یه سفر 10 روزه اونجا رو خوب بگردم و یه سفر نامه ی دیگه بنویسم چون اونجا رو تاحالا نگشتم
مواظب خودت باش دکتر
دوست دارم خیلی