نوشتهی زیبا و تأثیرگزاردوستان عزیزمان «مریم، محمدرضا، علی و زهرا »، به عنوان متن انتخابیِ این قسمت از سریال زندگی در بهشت، تقدیم همه دوستانی میشود که برای ساختن شخصیتی تصدیق کننده و تأیید کنندهی زیباییها و نعمتها، مصمم شدهاند تا نمود واضحی بشوند از «صدق بالحسنی» و شاهد زندهای باشند از مفهوم فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى یعنی آنهایی که به خاطر چنین شخصیتی آسان شدهاند برای احاطه شدن با نیکیها و نعمتها.
نه فقط نوشتن دربارهی زیباییها و نعمتها، بلکه خواندن و تأمل در آنها نیز ما را به درک بهتری از خداوند و چگونگی هماهنگ شدن با او و قوانینش و در یک کلام، هدایت شدن و قرار گرفتن در مدار فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى میرساند.
نگاه زیبای مریم عزیز:
سلام… شایسته جان…حرفهات توجهاتت و تمام کلامی که بر زبانت جاری میشه برای من درس داره. چقدر قسمت تنه درخت و پیچکهای انعطاف پذیرش برام نکته داشت و چقدر قابل تامله.. اینکه این پیچک ها مثل ترسهایی هستن که تو ذهنمونه و سالهای ساله به تمام زندگیمون گره خورده … باورهای ریشه داری که پاشنه ی آشیلمون هستن و ما اون باور رو فقط یه باوره ریشه دار میدونیم در صورتی که اون تو همه جای وجوده ما رفتار ما شخصیت ما و تصمیم گیریهای ما رخنه کرده و مارو سالهای سال از خواسته ها و رویاهامون دور کرده…
مثل وقتی که شما در مورد آرایش کردن تو دوره کشف قوانین حرف زدید.. که تو وقتی روی ارایش کردنت و ترس از بدون ارایش دیده شدنت کار میکنی ..وقتی به باور ارزشمندی میرسی فارغ از نگاه دیگران… جهان در برابر این تصمیم تو کرنش میکنه و تو نمیدونی چه سدهایی از اتفاقات خوب شکسته میشه.. به یک آزادی و رهایی عمیقی دست پیدا میکنی ..که تمام جوانب زندگی تورو در بر میگیره…یه ارایش کردنه ساده که شاید سالهاست تورو از تجربیات ارزشمندت دور کرده…یک ترسی که اگه بدونی مهار کردنش صفر به صد تو رو جلو میندازه.. وقتی تمرکزت رو از روی ارایش کردن برمیداری …ارایشی که ریشه ش نگاه و حرف مردمه.. اونوقته که میبینی تمرکزت به جهت های درست متمرکز میشه و درهای جدیدی که شاید (از نظر تو) هیچ ربطی به ارایش نداره برات باز میشه.. به قول شایسته جان.. این تصمیم روی تصمیمات غیر مرتبطِ تو نسبت به ارایش هم تاثیر میذاره.. شجاع میشی جسور میشی.. وقتی حس رهایی از ارایش رو تجربه میکنی درهای آزادی و تجربه زندگی به روت باز میشه وقتی نمیخوای دیگران رو راضی کنی انرژیت صرف رشد و پیشرفتت میشه.. و تو یک گام مهم در جهت ترسهات و مهم نبودن حرف مردم برداشتی که تو رو از هزاران جهت رشد میده..
حتی همین موضوع به ظاهر ساده کمک میکنه که سمت علائقت بری فارغ از اینکه مردم چی فکر میکنن… سبک زندگی شخصی خودت رو میسازی وقتی اون قدم رو درجهت برداشتن یکی از ترسهات برداشتی برای خودت زندگی میکنی نه مردم… و این سیکل مثبت از برداشتن همون قدمهای به اصطلاح کوچیک شروع شده و حالا تو ..همه جای زندگیت رد پای پاکسازی ترسهات رو داری میبینی… پس باور مهم بودنه حرف مردم باعث میشه ارایش کنی… وقتی ارایش میکنی تمرکزت به جای اصل روی فرعه و انرژی تو نشتی پیدا میکنه… زمانت…انرژیت…فرصت رشدت و تکاملت هدر میره…. حتی این میتونه ترمز و مانع مسافرت رفتن تو باشه…چون ذهن سختی کشیدن رو دوست نداره .. نمی تونی مسافرت کنی در صورتی که همش دغدغه پاک شدن ارایشت و تمدید ارایشت رو داری.. پس جهان هم باوره تورو بهت ثابت میکنه. که شرایط مسافرت با ارایش سخته و اجازه نمیده اونو تجربه کنی و اگر هم تجربه کنی مطمئنا نمی تونی تمام زیبایی اون شرایط رو دریافت کنی چون دغدغه ارایش مانع تمرکزت روی زیبایها میشه و به طبع تو از دریافت زیبایی و لذت بی نظیر سپاسگزاری جا میمونی..
پس تصمیم بگیریم…روی ترسهامون کار کنیم چون اون ترسها جاهایی ریشه دارن که شاید نتونیم اونا رو پیدا کنیم ولی هر ترسی رو که تو وجودت هست و میشناسیش و خوب میدونی چیه از اون شروع کن کم کم میبینی که به شناخت عمیق تری میرسی و قدرت بیشتری برای روبرو شدن با تصمیماتت رو داری. مثل باور فراوانی که استاد میگه وقتی روی باور فراوانی کار میکنی شاید صدها باور رو بدون اینکه بفهمی کاور میکنی …و شاید هیچ وقت نفهمی اون ترمز رو داشتی.. پس میشه از هر ضعفی که میدونی داره دست و پای تورو تو پیشرفت میبنده رو بنویسی و شروع کنی و اراوم اروم تیکِ انجام دادنش رو بزنی..
ترسهامون رو بشناسیم.. ترسهامون دارن ترمزهامون رو نشونمون میدن.. هر جا ترس داریم، نقطه پاشنه آشیل داریم.. ترس یعنی اسیر بودن همیشه در بندِ نجوای ذهنت بودن.. ترس یعنی باوری که هنوز نتونستی عملیش کنی..فقط شنیدیش.. ترس یعنی نقطه ای که باور درست در اون نقطه ساخته نشده.. مثل ترس از تمام شدن پول که نقطه مقابلش ساخت باور فراوانیه.. باور توحیدیه باور خداونده رزاقه.. ترس از قضاوت شدن…که باوره مقابلش ساخت اعتماد به نفس و عزت نفسه.. ترس از رها کردن…که نقطه مقابلش یکتا پرستیه…وقتی میترسی رها کنی یعنی شرک داری … ترس از رها شدن…وابستگی های شرک آلودی که سالها تو وجودمون ریشه زده ..
ترس … ترس… نقطه ی مقابله ایمانه.. ابراهیم نترسید و اسماعیل و هاجر رو در بیابان رها کرد…چون خدا بود. ابراهیم از آتش نترسید…چون ایمان داشت که خدا هست.. ابراهیم بت ها رو نپرستید و نترسید چون ایمان داشت که رب بی همتا پروردگار جهانیان است.. ابراهیم چاقورو کشید و نترسید چون ایمان داشت…به قدرتش به فضلش ..
میخوام از ترسهام نترسم.. میخوام ریشه ها رو قطع کنم قبل اینکه تو وجودم ریشه بزنه. میخوام به باورهام که ادعا میکنم ساختمشون عمل کنم.. اگه فکر میکنم که باور ساختم و عملی در کار نیست، من در توهمی شیرین به سر میبرم.
نگاه زیبای محمدرضا عزیز:
سلام اُستادِ عشق.
سلام عشقِ استاد.
سلام هم خانواده ای های شاد و ثروتمند و سعادتمندم.
اُوستاد اگه عِشقتون کُشته شما رُ با دستکشاش؛شما هم کُشتی مارُ با ؛ اون زاویه نگاهِتون به جهان. اون ابزارتون. اون گاه به گام پیش رفتنِتون. اون پرستیژتون. اون “کُشتی مُنو با…” گفتنتون. اون آموزش در حینِ لذت بردن از کاراتون. اون آخرِ کار رُ دیدنتون. ☟اون فیلم بردارتون؛ بابا این یکی رُ دیگه کجای باورام بگونجونم؟ اللهُ اکبر. آخه کار کردن با اون قیچیِ گردن کلفت همزمان با فیلمبرداری. خواهرم، نکُنه یه ابزار مثل کلاه ،کار گذاشتی روی اون موهای زیبای پسرانه مُدِتون برای نگه داشتن گوشی؟ هان؟ یا اینکه با یه دست دوربین رُ و بادستِ دیگه یه اهرُمِ قیچی در حالی که اون یه اهرُمِش رُ تکیه دادید به پهلوتون. هان؟؟؟ در هرصورت ایول. مَردی برا خودت و استاد. ☜ اون کنترل ذهنتون. اون شوخی هاتون و … و … و…
و اما اینکه چه دارید میکنید با “باورهای من” استاد قبلا در تصویرسازی های تقریبا ناخود آگاهم این سناریو رُ می دیدم که؛ به اون حد از درآمد و فعالیت برسم که برای کارهای خونه مستخدم بگیرم، اینجور کارهایی که شما از انجامشون لذت می برید رُ به کسی دیگه بسپارم، راننده بگیرم و …. تا اینکه خودم به کار مورد علاقه ام بپردازم. نَه اینکه این باور رُ داشته باشم که پول جمع کنم و ترس از اینکه یه بار بارون نعمت تمام بشه، نَه.بلکه این باور رُ داشتم که هر کاری رُ باید به کاردانش سپرد. تا وقتت رُ صرفِ کار و فعالیت مورد علاقت کُنی. اما بعد از لایوِ شماره ۱۳ باورام دگر گون شد. به این باور رسیدم که اگه ثروت همراه با ذهنِ ثروتمند باشه میشه ابزارِ لازم و با کیفیت خرید و از اینجورکارهای فیزیکی هم لذت بُرد. خدا نگهدار همگیمون بوده و خواهد بود.
شاد،سلامت،ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشیم.
نگاه زیبای علی عزیز:
سلام استاد عزیزم ممنونم بابت این فایل های با ارزش که خدا میداند چقدر درس های طلایی در ناخودآگاه ما ثبت میکند و ما با استفاده از آنها لذت میبریم
چیزی که ذهنم را بعد از دیدن این فایل به خودش درگیر کرد شباهت بین طبیعت و ذهن بود علف هرز و باروهای محدود کننده خیلی به هم شباهت دارند با این تفاوت که نقش مانع بودن علف هرز دیده میشود اما باور محدود کننده به این راحتی دیده نمیشود. علف هرز آرام آرام رشد میکند و مانعی برای دیدن زیبایی ها و یا رشد دیگر درختان مفید میشود درست مثل باور محدود کننده که مانع سپاسگزار بودن برای نعمت ها و فکر کردن به استاندارد های بالا تر میشود. گیاه یا درخت هرز نیازی به کاشت و مراقبت خاصی ندارد و استعداد رشد بسیار دارد که تمام فضای باغ را به خودش اختصاص دهد، باور محدود کننده هم نیازی به کاشتن ندارد چون خودکار بذر محدود کننده در جامعه و بین افراد وجود دارد و به رایگان در اختیار ما قرار میگیرد اما رشد باور محدود کننده نیاز به تغذیه ذهنی ما دارد یعنی ما با تکرار کردن و فکر کردن به آنها آرام آرام به این نتیجه میرسیم که ما هم باید مثل دیگران باشیم و محدودیت را بپذیریم یا انتخاب میکنیم نپذیریم چیزی که احساس جالبی برای ما ندارد و در عین حال چیز بهتر را بپذیرم. یک روزی آدم میبیند که فضا توسط علف های هرز گرفته شده یا مانع دید شده یا بعنوان مثال مانع رشد درخت میوه شده و اراده می کند و چند روزی وقت میگذارد و در نهایت راه جنگلی مثل استاد میسازد و یا موانع زیبایی های طبیعت پرادایس را بر میدارد با لذت اراده و باور
اما در مورد باورهای محدود کننده اینطور نیست بعد از اینکه خداوند به تو لطف دارد و با بهترین استاد آموزش اصل موفقیت آشنا میشوی و میفهمی که ایراد کارت نداشتن استعداد خاص یا مدرک و غیره نیست بلکه ایراد تو چیزهاییه که در درون خودت پذیرفتی و کار از علف هرز گذشته کوه ساختی و رفتی توی غار و از ترس بی پولی و گرفته نشدن نعمات جرات نداری بیرون بیای چه برسد به اینکه بخوای به سمت نعمت ها حرکت کنی، نشانه ها را میبینی که پرندگان و نعماتی که از بالای این کوه رد می شوند اما آنقدری این کوه و کویر تو را ترسانده که فکر میکنی نعمات و حیوانات زیبا تهدید هستند آمدن که تو را بترسانند و این موقع که صحنه های زیبا و نعمات پشت کوه محدود کننده را میبینی به شدت وحشت میکنی و میخوای که کوه را دور بزنی اما میبینی دور تا دور تو از کویر و کوه پوشاندی و باور نداری که با تمرین و مسیری که استاد و هزاران نفر دیگر رفتند بتوانی کاری از پیش ببری، ترس سراغ تو میاد که نکند همون غار را از دست دهیم و ……………. ترس به تو میگوید مگر با تمرین و تغییر نحوه تفکر میشود به موفقیت رسید. ترس میگوید برای چندین نفر از بچه های سایت شده اما احتمالش کمه برای تو ……
تفاوت دیگر علف هرز با باور محدود کننده این هست که علفهای هرز با زمان منطقی رشد میکنند یعنی برای زمین کشاورزی مثلا سالی ۲ تا ۳ بار نهایتا لازم است که محصول دهد یا برای درخت هرزی که مانع دید میشود چند سالی یکبار قطع کردن لازم دارد اما برای ذهن اینطور نیست علف هرز ذهن قدرت رشد لحظه ای دارد شاید امروز قطع بشن اما فردا حتما رشد میکنند و قدرت حرکت و هدایت به نعمات را از ما میگیرند. به قول استاد راهش اینه که هر لحظه باورهای قدرتمند کننده را به خودمان بگوییم و هر روز مثل غذا خوردن وقت صرف کنیم تا ذهن را مرتب کنیم و نحوه برخورد با باور های محدود کننده را بفهمیم. البته با ادامه دادن این روند راحت تر میشود اما باید همیشه این مسیر باشد و هر روز علف هرز ذهن را قطع کرد.
اینها را گفتم تا مقدمه ای باشد از سپاسگزاری من از شما یعنی از وقتی که این فایل را دیدم ایمان عجیبی در من ساخته شد که مانع ها را میشود برداشت هر چند رشد کرده باشند هر چند جلوی دریافت و دیدن نعمات را گرفته باشند هر چند مدتها به آنها نگاه کرده ای و کاری نکردی هیچ ایرادی ندارد باورها ی محدود هم مثل این درخت های هرز هستند ببین چه راحت برداشته میشوند به قول استاد هرچه میخواهی برای پیشرفت همین الان کنار تو هست. واقعا انگیزه مضاعف گرفتم تا بیستر روی اصولی کارکنم که نتایج بزرگی برای من داشته و خواهد داشت.
شاید نیاز به صرف زمان و پیدا کردن الگو داری اما میشود همانطور که برای این همه آدم انجام تمرینات ساده این همه پیشرفت ایجاد کرده برای تو هم میشود نحوه کار باورهای ذهنتو بفهم و هر روز روی آنها کار کن. شاید نیاز به صرف انرژی داری اما ارزش دارد به آدمی تبدیل میشوی که میخواهی به خودم میگم به لیست موفقیت و خود باوری خودت نگاه ببین تک تک موفقیت های تو چیزی بود برای ذهنت همه میگفتن نمیشه اما تو باور داشتی که میشود و حرکت کردی ببین این نتیجه شده الان
استاد عزیزم پیرو جلسه ۴ عزت نفس برای خودم فایل ورد درست کردم و تمام موفقیت هایی که بدست آوردم را با جزییات نوشتم و هر بار که آگاهی های ناب این جلسه را گوش میکنم این نوشته ها را نیز میخوانم و ایمانم و خود باوریم نسبت به خودم بیشتر میشود که میشود میتوانم
طبیعت چه زیبا به من آموزش میدهد چقدر زیبا ترس از تغییر باور های مالی را از من گرفت. چه خوب شد که مغز کلام را دریافت کردم که باور پول درآوردن سخته دقیقا مثل درخت هایی است که به راحتی استاد قطعش کرد کافیه که هر روز تو این کار را انجام دهی و از فضای پاک شده ذهنت لذت ببری اونوقت میبینی مثل هدف های دیگری که به حقیقت پیوست به واقعیت تو تبدبل میشود و پول ساختن راحت ترین کار دنیا میشود برای تو. دنیا قانونش ساده است از بس ساده است که نه ذهن میپذیرد نه آدمهای اطرافت تو. همه به دنبال پیچیدگی هستند حرکت کن خداوند به تو پاسخ خواهد داد خداوند کارشو خوب بلده تو کارت خدایی کردن نیست تو کارت بندگی کردنه تو کارت اینه که با تمام وجود قدرت را به خدای درونت دهی و خدا کارش همینه ادعونی استجب لکم
نگاه زیبای زهرا عزیز:
به نام خالق زیبایی
سلام استاد جان سلام مریم جان سلام دوستای عزیزم سلام بر عشق سلام بر بهشت
اومدم فایل رو پلی کردم و گفتم خدایا هرچی قرارِ امروز یاد بگیرم رو تو چشممو بینا کن و گوشمو شنوا و قلبمو باز تا دریافت کنم وای خدای من شکرت وقتی میخام یه قدمی بردارم و یه هدفی دارم با اراده و مصمم شروع میکنم و باورها و قدم های بزرگتر باید بیشتر از خدا طلب کمک کنم مثل وقتی میخام اون درخت های بزرگتر که ویو رو بیشتر گرفته قطع کنم مثل باور های ریشه ای تر و بزرگتر باید اراده قوی تر داشته باشم که در ادامه مریم جان طی تکامل رو هم توضیح دادن که واقعا عالی بود. باوجود تفاوت در نظر و سلیقه، عشق بین شما موج میزنه و من تحسین و تصدیق میکنم این عشق رو و آزادی و رهایی
ابزار خوب و کارا وقتی به سمت هدفت حرکت میکنی کار راحتر و لذت بخشتره البته برای لذت بیشتر هم همه چیو مد نظر داری مثل نوشیدنی که قرار نیست یه کله فقط کار کنی و زجر بکشی و آخر که تموم شد بیای و یه چیزی بخوری همون قدم اول برای لذت این مسیر ابزارک نوشیدنی مناسب برمیداری. ای خدااااااا حشره عشق هم داریم خوب باید دور شما باشه هرچی نماد عشقه چون عشق جزعی از وحودتون شده عشق به تمام هستی حتی وقتی استاد براونی رو باعشق نوازش میکرد این انرژی بینهایت حس میشه
اول هدف رو مشخص میکنیم و خورد میکنیم و شروع میکنیم که مریم جان نشون داد پروژه امروز از کجا تاکجاس. اگر درفکر بهبود باشی تلاش میکنی که هرچه که مانع هست از سر راه برداری نه اینکه بگی خوب این درخت ها هم زیباست بزار باشه اما وقتی فکر کنی از این زیباتر و بهتر هم میشه قدم برمیداری و به اونکه که هست راضی نمیشی و با هدایت خدا شروع میکنی
اونجا که مریم جان داشت راجب رشد پیچک تو تنه درخت میگفت من گفتم خدای من قرار چی یاد بگیرم قرارمریم جان باز قانون رو برام بازتر کنه که خدارو شکر عجب توضیح شفافی. پیچکی که پیچیده به درخت مثل ترس های کوچیک من که منو متوقف کرده و تو ذهنم چسبیده به باور های بزرگتر که تا تکاملو طی نکنم و این ترس ها و پیچک ها کوچیک رو قطع نکنم هرچه تلاش کنم نمیتونم اون باورها رو قطع کنم. اصلا شهامت برداشتن قدم برای تغییر اون باورها پیدا نمیکنم پس این جا هم باز قانون تکامل که از همین ترس ها و تغییرات به ظاهر کوچیک شروع کن مثل رانندگی مثل تاریکی مثل پوشیدن رنگ دلخواه تا یواش یواش شهامت قدم های بزرگ رو پیدا کنی باید پیچک هارو قطع کنی وگرنه حتی اون درخت بزرگ رو از ریشه هم دربیاری هرچی بکشی نمیتونی اونو جا به جاکنی. وقتی کم کم قدم برمیداری شاخه های کوچیک پیچک ها و درخت های کوچیک رو قطع میکنی نتایج یکی یکی هویدا میشه بسته به اون درختی که قطع میکنی ویو زیباتر میبینی و چشم انداز بیشتری از هدفت ظاهر میشه و مثل ویو خونه نتایج ظهور میکنه.
پس من یاد گرفتم که تکاملم باید توی باور های کوچیک و ترس های کوچیک طی بشه مثل همون پیچک و شاخه های کوچیک تا بتونم باورهای قوی تر و ریشه کن کنم. اول کار سخت به نظر میرسه اما وقتی نتیجه نهایی رو تجسم کنی و قدم به قدم حرکت کنی مسیر راحت تر میشه و انگیزه میگیری برای برداشتن قدم های بیشتر و این قانون تجسم و رسیدن به احساس خوبه
خدایا شکرت که چشممو بینا و گوشمو شنوا کردی و قلبمو باز کردی تا درس های این فایل رو بگیرم. خدایا شکرت
عاشقتونم و به زودی آمریکا میبینمتون
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD231MB15 دقیقه
- فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 765MB15 دقیقه
سلامی دوباره به استاد عزیزم
سلامی گرم به مریم جانم،مریم جان من همیشه سعی میکنم ادب رو تووی زندگیم رعایت کنم حالا آدمهای اطرافمو با فامیلیشون صدا بزنم،اما امروز واقعا حس کردم شما خواهر من هستی،خواهر من،من خیلی شما رو دوست دارم،این نیست که من حتما باید کسی رو ببینم تا دوسش داشته باشم،من ندیده خیلی دوست دارم
و سلامی به دوستان خوبم که از بودن باهاشون هر روز دارم بیشتر لذت میبرم
استاد گفتی اراده،هر روز که خواب بیدار میشم،میبینم یک روز دیگه فرصت برای زندگی کردن دارم با تموم وجودم خدارو شکر میکنم،و هرروز از خداوند میخوام بهم اراده ی بیشتر بده و هدایتم کنه تا روزمو عالیتر از روز قبل سپری کنم و تلاش کنم تا آگاهی ذهن و روحمو با هم هماهنگ کنم اونم با کمک الله
مریم جانم واقعا دستکشتون خیلی باحاله،مشخصه چقدر جنسشون عالیه،چقدر با کیفیته واقعا خدارو شکر
وای نوشیدنی،استاد من همش از خداوند میخواستم که بهم انرژی مضاعف بده تا بیشتر در این مسیر تلاش کنم،اونموقع هم دقیقا درکی از هدایت نداشتم،فقط هر روز که تمرین میکردم و خسته میشدم،میگفتم خدایا انرژی مضاعف بهم بده،دوست داشتم هر لحظه تمرین کنم و زمانمو از دست ندم و لذت ببرم،تا اینکه خداوند هدایتم کرد به دیدن لایو شماره 14 که شما اطلاع رسانی نکرده بودی،اما من اون لایو رو زنده دیدم،و شما گفتید که حالا چه چیزی هایی دیگه نمیخورید تا انرژیتون بیشتر بشه
گفتم مرضیه بیا اینم راه داشتن انرژی مضاعف که خداوند از طریق استاد بهت داد،اونجا بود که دیگه بیشتر معنی هدایت رو درک کردم،گفتم کافیه فقط از خداوند بخوام خودش هدایتم میکنه از اون شب در حد شما که نه اما منم شروع کردم به درست کردن تغذیه ام چقدر انرژیم بیشتر شده،احساس سبکی دارم،بعضی موقع ها احساس میکنم یه چیزی درونم داره پرواز میکنه چقدر این حس خوبه،خدایا شکرت
الان که این نوشیدنی ها رو نشون دادی،خیلی لذت بردم،برای انرژی بیشتر،کمتر کالری مصرف کنم تا مثه شما به صفر برسونمش،ممنونم اینم یک نکته دیگه برای داشتن انرژی بیشتر،واقعا خدایا شکرت
نوش جونتون باشه عزیزانم
وای حشره عشق،چقدر زیباست،واقعا آدم حتی میتونه عشق رو بین حشرات هم ببینه،یعنی در این حد جهان ما پر از عشقه،خدایا شکررررت چقدر دوست داشتنی هستن این حشرات،خیلی لذت بردم از دیدن عشق در هر چیزی
ایول استاد چه قدرتی داری ها،خدارو شکر،ماشالله
به این فکر کردم این درختها هم مثه باورهای محدود کننده هستند،که تووی ذهن ما جا خوش کردن باید بزور بندازیمشون بیرون از ذهنمون،اونم با تلاش،و شجاعت
عجب اره یی هستا،خدارو شکر
وای براونی،استاد من چقدر خندیدم،لحظه عشق ورزیدن و شوخی کردن شما به براونی رو چند بار پلی بک کردم،کلی خندیدم،خیلی خوب بود خدارو شکر،گفتم ببین آدم وقتی با خودش در صلح باشه به هر چیزی عشق میورزه،نگاهش،کلامش،فقط پر از عشق و صلح و صفا میشه خدارو شکر
خدارو شکر که همه چیز دست به دست هم داده تا بهشتمون رو زیباتر کنیم
یه تشبیهی به ذهنم رسیده،گفتم اینجا بگم به شما
اگه ما ذهنمون رو مثه بهشت ببینیم،هر روز تلاش کنیم،فکر کنیم،تا ببینیم چه باور محدود کننده ایی درونش رشد کرده حالا تووی هر جنبه از زندگیمون،ثروت،سلامتی،روابط عالی،معنویت،و این باورهای محدود کننده رو پیدا کنیم مثه این درختها قطعشون کنیم و بزور هم که شده بندازیمشون بیرون وای که ذهنمون چه بهشتی میشه،ذهنم با روحم هماهنگ میشم و اینجور دنیای بیرونمم بهشت میشه
خدای من،چه آگاهی دادیا،نمیدونم چی بگم،هنگم
وقتی من ذهنمو مثه بهشت ببینم،هر روز که بیدار میشم یه جاشو تمیز میکنم اونم با باورهای درستی که در تضاد ترمزها میسازم،اینجوری تکامل ذهنم طی میشه و منم به اون چیزی که میخوام میرسم،خدایا شکرت،خدایا شکرت،خدایا شکرت
صلحی که بین پرنده ها و براونی هست،واقعا تحسین برانگیزه،اونها هم برای راحتی خودشون به همدیگه کمک میکنن،واقعا خدایا شکرت
وای خدای من آدم توو امریکا فقط نظم و هماهنگی میبینه،چقدر منظم،چه امکاناتی،برای راحتی خودشون اومدن چمن هارو هرس کنند،واقعا تحسین برانگیزه،خدایا شکرت
رخش بیقرار چه تشبیهی،من واقعا لذت بردم،خدایا شکرت
مریم جانم من از همکاری شما با استاد عزیزم همیشه لذت میبرم،تحسین میکنم که اینجوری با استادمون همکاری میکنی تووی هر چیزی،میدونم با تحسین شما منم ایشالله با یاری خداوند توو همچین مداری قرار میگیرم و با کسی زیر یه سقف میرم که بینمون عشق،صلح و صفا،همکاری و…هست
واقعا که شما بهترین الگو برای رابطه هستید،خدایا شکرت
پیچکی که در درون تنه درخت رشد کرده،به من این اگاهی رو میده که ناخوداگاه اجازه دادم باورهای محدود کننده در ذهنم به هم پیچ بخورن،و راه رسیدن به خواسته هامو مسدود کنند،حالا باید این باورهارو که باعث شدن من از خواسته هام دور بشم از ریشه قطع کنم تا به خواسته هام برسم
ترس در ذهن،یه باوری برای خودم ساختم که تا خدا هست هیچ چیزی برای ترسیدن وجود نداره،خب خدا هم که بود و هست و خواهد بود پس چیزی وجود نداره که من بخوام ازش بخوام بترسم و این جمله همیشه باعث شده با جرات و جسارت زیاد توو دل ترسهام برم،و یکی از مهمترین دیدگاهی که باعث شده الان اینجا توو این مسیر با شماها باشم،همین جمله ست.خدایا شکرت
خدایا شکرت برای زیبایی این خورشید عالم تاب
خدایا شکرت برای این آسمون زیبا و خوشرنگ با ابرهای خوشگلش
وای خدای من صدای آب دریاچه،چه سمفونیه شده چقدر زیباست،چقدر گوش نوازه،چقدر آرامبخشه،خدایا شکرت
عجب اره ایی چقدر کار رو راحتتر کرده،یاد بچگیم افتادم،وقتی پدرم میخواست درختی رو قطع کنه چقدر به سختی قطع میکرد،اما حالا چقدر همه چیز راحتتر شده،یعنی کافیه فقط این باور راحتی رو تووی ذهنمون بسازیم همه چیز راحت میشه،خدایا شکرت
دیدن تصویر نهایی در ذهن،وای که چقدر این تجسم نتیجه نهایی لذتبخشه،من هر روز دازم انجامش میدم و باعث شده به جلو پیش برم تا تووی دنیای واقعی هم تجربه ش کنم
خدایا شکرت بابت امروزم
خدایا شکرت بابت اینهمه آگاهیه که امروز بهم دادی
خدای من ازت میخوام هر روز که میگذره کمکم کنی تا قوانینت رو بیشتر درک کنم تا اگاهی های بیشتر رو بدست بیارم،اینجوری برای خودم بهشت بسازم
ممنونم استادم،ممنونم مریم جانم برای همه چیز
دوستون دارم❤