https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/04/abasmanesh-3-1.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2020-04-28 08:41:472024-12-21 08:13:58سریال زندگی در بهشت | قسمت 7
364نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
در یک جنگل وسیع یک دریاچه بسیار بزرگ و زیبایی قرار دارد که آب آن از سرچشمه های زیادی تامین میشود و این آب جریان دارد و مثل اشک چشم زلال است و در آن ماهی های زیادی و یک تمساح زندگی میکنند و یک مرغابی زیبا هم به این دریاچه اضافه شده است و روزگار میگذراند در چمنزار این جنگل حیواناتی از قبیل یک اسب قهوه ای زیبا و چند بز و گوسفند به چرا مشغولند
بر روی این دریاچه یک کلبه چوبی بزرگی قرار گرفته که استاد عزیز و عزیزش مریم جان و پسرش مایک زندگی میکنند این مکان زیبا به پرادایز یعنی بهشت نامگذاری شده و واقعا شبیه بهشت زیباست درختان پرپشت و بلندی تمام دور تا دور دریاچه را در بر گرفته و کف آن را چمن های سبز و مخملی پوشانده
استاد در این بهشت روز گار خوشی را با عشق در کنار عزیزانش سپری میکند و هر روز با طلوع زیبای خورشید بیدار میشود و با نام خدا و سپاسگزاری از او روز خود را آغاز میکند تمام توجه و تمرکز خود را بر روی زیبایی ها میگذارد با چالش های روز مره بر خورد میکند و با باورهای مناسب و اراده و صبر و حوصله زیاد به حل مسائل میپردازد زندگی را آسان گزفته و هیچ گاه نا امید نمیشود بر دل ترس ها میرود و سر بلند و پیروز میشود
چند روزی است که به فکر زیباتر کردن این بهشت افتاد و شروع به هرس درختان اضافی که مانع عبور و رفت و آمد شده مشغول است و این کار را تمرینی برای ذهن سرکش و ورزش برای بدن خود میداند و کار را با عشق و لذت انجام میدهد مریم جان هم در این مسیر با او همراه میشود و کمک میکند و از زبان دوربین این زیبایی ها را برایمان به تصویر میکشد در حین کار به بدن خود استراحتی میدهند و نوشیدنی خنک و گوارا را به بدن میزنند و نکات مثبت و آموزنده را به ما انتقال میدهند
یک روز دیگر استاد تصمیم میگیرد که دور تا دور کلبه را نور پردازی کند طبق معمول سفارش خود را با یک دکمه موبایل به همین راحتی انجام میدهد و بسته مورد نیاز به دستشان میرسد ال ای دی نواری و یک نردبان شیک و مدرن کا را آغاز میکند و در حین مسیر احساسش به او میگوید که کار به سختی انجام میشود چون او باور دارد که کارها باید ساده و آسان صورت بگیرد وگرنه یه جای کار ایراد دارد میخ و چکش را کنار گذاشته و مریم جان ابزارهای پیشرفته را به دست استاد میدهد کار سریع صورت گرفته و به پایان میرسد لحظه زیبا فرا میرسد هر و منتظر نتیجه هستن سیم را به پریز میزند و کلبه منور میشود خدای بزرگ چه نوری چه قدر کلبه زیبا شده است هر دو تا دقایقی ذوق میکنند و از کارشان تحسین میکنند واقعا زیبا شده و خدا را بابت این نعمت شکر میگویند هوا دیگر رو به تاریکی است استاد برای ریلکسیشن پا به آب میگذارد سرمای آب پاهای او را نوازش میکند و یه نفس عمیقی میکشد او روزش را خیلی زیبا خلق کرد و این باور در ما ایجاد میشود که همه چیز خیلی ساده و راحت با فکر و آرامش امکان پذیر است فقط باید ترس ها را رها کرد و دست به اقدام زد و در طول مسیر ایده های خوب میآیند
روز دیگر تصمیم میگیرد که شاخ و برگ درختان قطع شده را در آتش بسوزاند غروب شده است آنها شاخه ها را جمع میکنند و شب فرا رسیده جرقه به چوب ها میزنن و آتش زبانه میگیرد چه آتش زیبایی حتی آتش هم میتواند زیبا باشد چوب ها میسوزند صدای زیبایی از آتش بلند میشود گرمای آتش بدن آنها را در سرمای شب گرم میکند دیر وقت است به کلبه میروند و صبح که بیدار میشوند زمین را تلی از خاکستر داغ پوشانده خدا را بابت این کار شکر میکنند دشت تمیز و مرتب شده است از کار خود راضی هستن و امروز هم به دنبال یک ایده دیگر هستن و به خورشید سلامی دوباره میکنند
با دنبال کردن این لحظه های زیبا میتوان فهمید که هر فردی با کنترل ذهن و آرامش و احساس خوب و ورودی های مناسب و شکر گزاری و رها کردن خود به آغوش خداوند لحظات رویایی را برای خود خلق میکند و قدم به زندگی با روابط عالی و سلامتی و ثروت بی شمار میگذارد و توسط خداوند هدایت میشود
سلام سلام سلام خب استاد جان این کار و وقتی انجام می دادید که درختا خواب بودن آخه الان که اونها دارن نفس می کشن و زندن کار درستی نیستا بهتر بود موقع خواب درختا اونها رو می بریدید. شاید بروانی اومده بود به شما پیغام بده که الان موقعش نیست.
به نام خدای مهربان من میلاد مهتابی هستم و سپاس گذار خداوند هستم که منو به این راه زیبا و بهشتی سراسر آرامش هدایت کرد استاد نمیدونی بخدا غرق در خیال پردازی بودم انگار من کنار شما و خانم شایسته هستم دارم از نزدیک میبینم و حتی کمکتون میکنم خیلی عالی هست این سلسله فایل ها خیلی برام منطقی تر میشه من این ملک شما که روی آب هست رو لمس کردم احساسش کردم استاد وقتی زندگی روزمره شمارو میبینم خداوندا چقدر بینظیره آخه ی فایل بود توی همین سریال زندگی در بهشت شب که میشه صدای جیرجیرک ها و قورباغه ها میاد خیلی حال خوشی بهم داد دیوانه ام کرد استاد دیوانه شب زیبایی های خودشو داره روز زیبایی های خودش یادمه قبلا شب های تابستون میرفتیم توی باغ بابابزرگم میخوابیدم من زل میزدم به آسمون پر ستاره توی دل آسمون سکوت مطلق بود من بودم و صدای جیرجرک ها و قورباقه ها و همه خواب بودن در یک منطقه کوهستانی در سرپل ذهاب چون اون صداهای قورباغه ها و جیریرک ها در شب اونجا شنیدم اینجا هم شنیدم دیوانه شدم حس خوبی داد استاد ی چیزی که به ذهننم رسید این بود که شما میتونید اون درخت هایی که قطع می کنید رو بفروشید به یک کارخانه تولید کاغذ چون خودتون گفتید خیلی زیاد از درخت ها رو قطع کردم و شاید این کار شما باعث شه اونا کمتر برن درخت های دیگه رو قطع کنن سپاس گذارم از خدا که منو به سمت شما هدایت کرد
خداروشکر میکنم که یک روز دیگه فرصت و موهبتی نصیبم شده در حالی که به همه اونم امروز اونم در این لحظه، تنها لحظهای که مهمه داده نشده، میتونم با انتخاب بین کار کردن روی خودم و کار نکردن روی خودم متعهدتر بشم و!
بازم با کمال میل کار کردن روی خودم روی افکار و باورهایم، انتخاب کنم و آینده ی درخشانترم را به حول قوهی الهی در امروز و این لحظهام بسازم.
استاد جان از شما ممنونم به خاطر وجود ارزشمندتون، از خداوند یکتا سپاس گزارم
مریم جان از شما ممنونم به خاطر تهیهی این فایل ها، عشقتون در این کار کاملا هویداست
و هر دوی شما، تمام زندگی و دنیای شما، نگاه زیبای شما، باورهای قدرتمند شما، اراده ی شما، متعهد و متمرکز بودن شما، انرژی بالای شما، روح پاک شما را، تحسین میکنم با تمام وجودم. خدایا صدهزار مرتبه شکرت
هدف از نوشتن من: درک قوانین جهان هستی
☀ چه چیزی ( چه افکار محدودکنندهای) جلوی View من (روبه کمال، خداوند از سوی من) از اون ور دریاچه (خودِ من) را میگیره؟
☀ چه چیزی میتونه من را مجهز کنه به الله اکبر ؟ چه ابزار فوق حرفه ای الان نیاز دارم؟
☀ چی میشه که من مصمم میشم برای انجام کاری؟*
☀ چطوری اراده ی قوی برای انجام کارم داشته باشم؟
از همون ابتدای فایل، خدا این سوال ها را از زبان شما از من پرسید
اما قبل از پاسخم میخوام ادامه بدم و نکات دیگه ای که برداشت را کردم را بنویسم
☀ lovelt Bugs | حشره ی عشق
استاد جانم یک مثال بزنم؟
شما وقتی عشقتون را پیدا کردید، خدا را پیدا کردید … دیدید بعد از یک مدت به شدت زیاد شدیم؟ …
☀براوونی اسب زبیا و جنتلمن بهشتمون اومد که سلامی بکنه و بره
مثل این میمونه که توی دنیای فراوانی که زندگی میکنیم دست های خدا بیایند و بروند ولی تو انقدر به زندگی و این رفت و شدها نگاه زیبا و خداگونه ای داری، و انقدر به خدای خودت وابسته و دل بسته ای که فقط ورود هر کسی و خروج هر کسی توی زندگیت را یک سناریو از جانب خدا میدونی، میدونی اومده که بهت خیری برسونه و بره و درسته شاید بمونه ولی بازم هر کسی رفتنیه از این جا
و چقدررر خوب میشه که فقط یک فردی بشی که از همه ی ورودها و خروج ها فقط کارت این باشه که لذت ببری حتی توی همون سلام
بازم اونی را ببینی که باید ببینی، خدا را. خدایا شکرت
☀ عجب حرفی و هدایتی مریم جان، پیچک های ریز مثل ترس های کوچک هستند
اول به سراغ این پیچیک ها میریم و با قطع کردنشون از جسارت، شجاعت و اعتماد به نفس و عزت نفسی که میگیرم میریم سراغ تنه ها و شاخه های بزرگتر و در نهایت به تنه میرسیم؛ خدای من این خودش مثال بارزِ تکامل، مثال بارز چگونه بزرگ شدنه، مثال بارز رشد … فقط ممنونم و سپاس گزارم
☀ وقتی استاد جون شروع کردید به صحبت در انتهای فایل من چقدررر خوشحالتر شدم، یک احساس خیلی عالیی و رویایی خداروشکر میکنم واقعا به خاطر وجود ارزشمند و زیبا و پرگوهر شما، اینکه هستید اینکه همه ی چیزهای عالی و نیکو را یکجا با هم دارید اینکه ثروتمند هستید اینکه کنترل ذهن بینظیری دارید، اینکه عااشقق کارتون هستید و مهم ترین چیز در هر کاری پیروی کردن از ندای درونتون هست. خداروشکر میکنم به خاطر وجود ارزشمند شما و واقعا شما را آگاهانه تحسین * میکنم، به ذهن عزیزم میگم ببین میشه، ببین میشه همه چیزهای عالی را با هم یکجا داشت، ببین میشه غرق در فراوانی و ثروت بود، و برای خدا که 1 با 6 تا صفر جلوش فرقی نداره با 1 با 15 تا صفر جلوش.
خدا خداست خدا منبع ثروت و فراوانی
خدا داره میگه من فقط به افکار و باورهای شما پاسخ میدم و هیچچ عامل بیرونی در ارزشمندی و موفقیت تو اهمیتی نداره
و بعدد این درک تحسین برانگیز شما استاد جان که میای فقط به انجام و توجه به اصل میپردازی و اما چیزی که من در فصل و اتفاق جدید زندگی خانواده ی بینظیر و گرم حسابی صمیمی تحسین برانگیز و سپاس گزارانه امون یعنی در سریال زندگی در بهشت میبینم، اینه که من به وضوح توی این 7 قسمت بهشتی، یک چیزی را بزرگ به معنای بولد دیدم که هر بار به شکلی با یک داستانی تکرار شده
و اونم چیزی نیست جز!
فقط ادامه دادن … ادامه دادن کاری را که، جهادی را که آغازش کردی
دقیقا این میتونه پاسخ کلی همه ی سوال های بالا باشه!
وقتی این روحیه و نگاه را در زندگی زیبایم ایجاد کنم که فقط باید با درک درستِ اصل قانون، باید تا وقتی که در این دنیا زندگی میکنم خودم را هم سو با رشد جهان بکنم درک اصلی که به من میگه این فقط باورها و فرکانس های منه، و در این مسیری که آغاز کردم وقتی با برخورد به مسائل و یا تضادهای دوست داشتنی، خواسته ام برایم واضح و مشخص شد، فارغ از هر عاملی، بیام و فرکانس خواسته امو را به جهان هستی مرتعش کنم.
و چه فرکانسی بالاتر از سپاس گزاری و چه فرکانسی وجه الله تر از تحسین کردن تبریک گفتن ..
و در ادامه وقتی حرکت میکنم، و فقط ادامه میدم، ایمان می آورم و عمل میکنم، تسلیم و مطیع امر ربم هستم
بیایم و با هر موفقیت کوچکی با هر بار رفتن به دل ترسی، جشن بگیرم، شادی کنم روزم را به شب و شبم را به روز بدوزم با رقص و پایکوبی
و از همین داشته هایم از همینی که هستم خوشحال و مسرور و سپاس گزار باشم
و امیدی انگیزه ای بگیریم از همین موفقیت و تجربه ی به ظاهر کوچک برای ادامه دادن …
و ادامه
ادامه
ادامه.
خدایا شکرت
دوستون دارم
امیدوارم که توی مسیر الهی زیبای مستقیم هموار ثابت قدم بمونیم
و هر روز به امید خدا شادتر و احساس خوشبختی بیشتری داشته باشیم.
خدا؟اگر این بهشتی نیست که در کتاب مقدست بشارت دادی پس بهشت چیست ؟اگر اگر صراط الذین انعمت علیهم …همان کسانی که نعمت دادی استادو خانواده استاد عباس منش نیستند پس چه کسانی هستند الهی شکر ب درگاه پر عظمتت که مارا ب مسیر حق درآوردی ای معبودمن سالها پیش همواره از وجود مقدست میپرسیدم که ای معبود من از تو بعید نیست اینهمه ظلم و جور ..و تو پاسخم گفتی که هان ای انسان ! ان الذین کفوروا سواء علیهم اأنذرتهم املمتنذرهم لا یومنون و تازه مثال کودکی دست در دستت در مسیر عشق قدم نهادم .بارها ازت پرسیدم که آیا اگر در زمان پیامبرانت بودم آیا در رکابشان بودم و توگام ب گام ب مقام شاکرینت درآوردی و تو پاسخم گفتی.
یا شافی شفایم دادی الحمدالله رب العالمین یا حمید یا مجید ب تمام مردم دنیا آگاهی سعادت موجودیت عطا کن
استاد عزیزم ازشما که اشرف مخلوقاتید و مسیر حق و گام ب گام در پیامی مقدس بنام دوازده قدم بما ارزانی داشتی سپاسگزارم
سالهای پیش با کتاب قدرت فکر آشنا شدم و تونستم خیلی چیزها رودرک کنم وبدست بیارم زندگی من نسبت ب کسانی که از قدرت افکار خبر نداشتند متفاوت بود اما گاه گاهی ؟ بزرگ در قلبم خودنمایی میکرد این سوالات پی در پی مدام تکرار میشد تا اینکه پیامی را در ایمیلم باز کردم و وارد سایت شما شدم اما وقتی قیمت را متوجه شدم حتی جرات نکردم که در سایت شما گشتی بزنم ولی ی گوشه مغزم قلاب شد تا اینکه با شنیدن این موفقیتهای دیگران متوجه شدم که باید از خدا بخوام که برام تهیه بشه و بلاخره بصورت رایگان بدستم رسید کم کم با خرید فایلهای استاد شریفی وارد این عرصه شدم این هم در زمانی بود که در معرض کمبود قرار داشتم و البته در ماه اول نتایج خوبی را کسب کردم بعد سه یا چهار ماه گوشی من دچار مشکل شد و دیگه از این وضعیت خسته بودم دوست داشتم این فایلها طوری میشد که همیشه در دسترسم میشد فایلهای استاد از گوشی من پرید و بخاطر استفاده تعداد ذکر شده دیگر نتونستم ادامه بدم یسری از فایلهای استاد عباس منش بصورت مجانی بدستم رسید ولی مایل ب گوش کردن انها نبودم اما از فایلهای رایگان استاد استفاده میکردم تا اینکه به لطف خدا با دوره دوازده قدم برخوردیم و ماه ب ماه در اولین لحظات خریداری کردیم و الان که در قدم نهم هستیم سریالهای زندگی در بهشت هستیم
از خدا و استادو خانواده محترم استاد بی نهایت سپاسگزارم و از خداوند میخوام که روزی برسه با استاد ملاقات کنم در بهترین موقعیت زمانی و مکانی
استادجان من دوره تندخوانی سال۹۲ افتخارآشنایی با شما داشتم واگه خاطرتون باشه اون یک ماه بیشتر کنار شما بودم ویکبار هم شما رو رسوندم سر جاده که اگه اشتباه نکنم با ماشین سنگین رفتین بندرعباس
الان چون میدونستم ایمیل ها رو نمی خونین از اینجا کامنت گذاشتم وچند تا ایده به ذهنم رسید برای بهشت شما،که هم افرادی رو به اونجا جذب کنید هم یه تنوعی برای خودتون بشه.
ایده اول: از ایران صنایع دستی ببرید ودرفضایی که دارید نمایشگاه صنایع دستی ایرانی بذارید
ایده دوم:اونجا رو تبدیل به باغ عکاسی برای عروسی کنید
ایده سوم:تعداد زیادی کلبه درختی درست کنید واجاره بدید
ایده چهارم:پرورش آهو وگوزن ایجاد کنید
ایده پنجم:زیر دریاچه آکواریوم شیشه ایی درست کنید وانواع کم یاب آبزیان رو به نمایش بذارید
ایده ششم:پیست مسابقه اسب سواری ایجاد کنید
ایده هفتم:توربین بادی برای تولید برق نصب کنید
ایده هشتم:پیست موتورسواری راه اندازی کنید
ایده نهم:مسابقه قایق سواری بذارید
ایده دهم:مسابقه پخت غذا درجنگل بذارید
برای انجام ایده ها حتما امکان سنجی ،قوانین ومقررات فلوریدا رو در نظر بگیرید
شایسته جان…حرفهات توجهاتت و تمام کلامی که بر زبانت جاری میشه برای من درس داره.
چقدر قسمت تنه درخت و پیچکهای انعطاف پذیرش برام نکته داشت و چقدر قابل تامله..
اینکه این پیچک ها مثل ترسهایی هستن که تو ذهنمونه و سالهای ساله به تمام زندگیمون گره خورده …
باورهای ریشه داری که پاشنه ی آشیلمون هستن و ما اون باور رو فقط یه باوره ریشه دار میدونیم در صورتی که اون تو همه جای وجوده ما رفتار ما شخصیت ما و تصمیم گیریهای ما رخنه کرده و مارو سالهای سال از خواسته ها و رویاهامون دور کرده…
مثل وقتی که شما در مورد ارایش کردن تو دوره کشف قوانین حرف زدید..
که تو وقتی روی ارایش کردنت و ترس از بدون ارایش دیده شدنت کار میکنی ..وقتی دورنا به باور ارزشمندی میرسی فارغ از نگاه دیگران…
جهان در برابر این تصمیم تو کرنش میکنه وتونمیدونی چه سدهایی از اتفاقات خوب شکسته میشه..
به یک آزادی و رهایی عمیقی دست پیدا میکنی ..که تمام جوانب زندگی تورو در بر میگیره…یه ارایش کردنه ساده که شاید سالهاست تورو از تجربیات ارزشمندت دور کرده…یک ترسی که اگه بدونی مهار کردنش صفر به صد تورو جلو میندازه..
وقتی تمرکزت رو از روی ارایش کردن برمیداری …ارایشی که ریشه ش نگاه و حرف مردمه..اونوقته که میبینی تمرکزت به جهت های درست متمرکز میشه و درهای جدیدی که شاید (از نظر تو)هیچ ربطی به ارایش نداره برات باز میشه..
به قول شایسته جان..
این تصمیم روی تصمیماته غیر مرتبطه تو نسیت به ارایش هم تاثیر میذاره..
شجاع میشی جسور میشی..
وقتی حس رهایی از ارایش رو تجربه میکنی درهای آزادی و تجربه زندگی به روت باز میشه
وقتی نمیخوای دیگران رو راضی کنی انرژیت صرف رشد و پیشرفتت میشه..
و تو یک گام مهم در جهت ترسهات و مهم نبودن حرف مردم برداشتی که تورو از هزاران جهت رشد میده..
حتی همین موضوع به ظاهر ساده کمک میکنه که سمت علائقت بری فارغ از اینکه مردم چی فکر میکنن…
سبک زندگی شخصی خودت رو میسازی وقتی اون قدم رو درجهت برداشتن یکی از ترسهات برداشتی
برای خودت زندگی میکنی نه مردم…
و این سیکل مثبت از برداشتن همون قدمهای به اصطلاح کوچیک شروع شده و حالا تو ..همه جای زندگیت رد پای پاکسازی ترسهات رو داری میبینی…
پس باور مهم بودنه حرف مردم..
باعث میشه ارایش کنی…
وقتی ارایش میکنی تمرکزت به جای اصل روی فرعه…
و انرژی تو نشتی پیدا میکنه…
زمانت…انرژیت…فرصت رشدت و تکامل ت هدر میره….
حتی این میتونه ترمزه و مانع مسافرت رفتن تو باشه…چون ذهن سختی کشیدن رو دوست نداره ..
نمی تونی مسافرت کنی در صورتی که همش دغدغه پاک شدن ارایش ت و تمدید ارایش ت رو داری..
پس جهان هم باوره تورو بهت ثابت میکنه.
که شرایط مسافرت با ارایش سخته و اجازه نمیده اونو تجربه کنی و اگر هم تجربه کنی مطمئنا نمی تونی تمام زیبایی اون شرایط رو دریافت کنی چون دغدغه ارایش مانع تمرکزت روی زیبایها میشه و به طبع تو از دریافت زیبایی و لذت بی نظیر سپاسگزاری جا میمونی..
پس تصمیم بگیریم…روی ترسهامون کار کنیم چون اون ترسها جاهایی ریشه دارن که شاید نتونیم اونارو پیدا کنیم ولی هر ترسی رو که تو وجودت هست و میشناسیش و خوب میدونی چیه از اون شروع کن کم کم میبینی که به شناخت عمیق تری میرسی و قدرت بیشتری برای روبرو شدن با تصمیماتت رو داری ..
مثل باور فراوانی که استاد میگه وقتی روی باور فراوانی کار میکنی شاید صدها باور رو بدون اینکه بفهمی کاور میکنی …و شاید هیچ وقت نفهمی اون ترمز رو داشتی..
پس میشه از هر ضعفی که میدونی داره دست و پای تورو تو پیشرفت میبنده رو بنویسی و شروع کنی و اراوم اروم تیکه انجام دادنش رو بزنی..
ترسهامون رو بشناسیم..
ترسهامون دارن ترمزهامون رو نشونمون میدن..
هر جا ترس داریم تو هم نقطه پاشنه آشیل داریم..
ترس یعنی اسیر بودن
همیشه در بنده نجوای ذهنت بودن..
ترس یعنی باوری که هنوز نتونستی عملیش کنی..فقط شنیدیش..
ترس یعنی نقطه ای که باور درست در اون نقطه ساخته نشده..
مثل ترس از تمام شدن پول که نقطه مقابلش ساخت باوره فراوانیه.. باوره توحیدیه باوره خداونده رزاقه..
ترس از قضاوت شدن…که باوره مقابلش ساخت اعتماد به نفس و عزت نفسه..
ترس از رها کردن…که نقطه مقابلش یکتا پرستیه…وقتی میترسی رها کنی یعنی شرک داری …
ترس از رها شدن…وابستگی های شرک آلودی که سالها تو وجودمون ریشه زده ..
ترس …
ترس…
نقطه ی مقابله ایمانه..
ابراهیم نترسید و اسماعیل و هاجر رو در بیابان رها کرد…چون خدا بود
ابراهیم از آتش نترسید…چون ایمان داشت که خدا هست..
ابراهیم بت هارو نپرستیدو نترسید چون ایمان داشت که رب بی همتاپروردگار جهانیان است..
ابراهیم چاقورو کشید و نترسید چون ایمان داشت…به قدرتش به فضلش ..
میخوام از ترسهام نترسم..
میخوام ریشه ها رو قطع کنم قبل اینکه تو وجودم ریشه بزنه.
میخوام به باورهام که ادعا میکنم ساختمشون عمل کنم..
خیلی خیلی لذت بردم از کلام خانم شایسته ی عزیز که پیچک های تنیده شده به شاخ و برگ درخت رو تشبیه کردن به ترس های کوچیکمون که جلوی دست و پامونو میگیره و تا آزادشون نکنیم نمیتونیم راحت حرکت کنیم.
انگار همه جا و تحت هر شرایطی برای ما نشونه هایی گذاشته شده تا یه چیزایی از قانون هستی رو درک کنیم. احساس میکنم توی هر چیزی در زندگی، طبیعت یا حتی تو بازی منچ و مارپله یه سری نکته وجود داره برای دیدن بهتر زندگی…
یه مدته با همسرم مارپله و منچ بازی میکنیم، عاشق مارپله شدم جدیدا، چون هر بار که بازی میکنیم و تاس رو میندازم و حرکت میکنم میرم جلو، ۶ میاد، به پله برمیخورم میرم بالا، یا به نیش مار میخورم میام پایین تا حتی خونه شروع، همش ذهنم میگرده دنبال اینکه زندگی کلش بازیه، یه بازی که نباید سخت بگیری، در مسیرش لذت ببری، اگه باختی ناراحت نشی مهم نیست، دوباره تلاش میکنی، اگه باور قلبی داشته باشی که موفق میشی، حتما موفق میشی، اصلا برد و باخت مهم نیست، مهم حرکته و رو به جلو رفتن و راکد نبودن…
دقیقا این متن در مورد تشابه زندگی و بازی رو توی باورهای مفید و سازنده ی روزانه ام نوشتم و همش تکرار میکنم.
دارم روی باورها و ترس هام (حیطه ی مالی) کار میکنم، گاردمو دارم میارم پایین، هر چی گاردم با زندگی پیش رو و شرایطش پایین تر میاد بیشتر نفس راحت میکشم، میبینم انقدر هم که فکر میکردم سخت نیست، خیلی به «الخیر فی ما وقع» دارم فکر میکنم و لذت میبرم از آشنایی قلبی با این مفهوم، چیزی که سالیان سال فقط عین عبارت رو شنیده بودم و احساسی بهش نداشتم.
هر چی از خدا سپاس گزار باشم بازم کمه برای اینکه بزرگترین نعمت و هدایت رو پیش روم قرار داده تو این مدت، و اونم حرکت در مسیر رشد و بهتر شدن و بهتر زندگی کردنه.
اینکه از طریق یکی از دست هاش (استاد عباس منش) داره منو با خودش، توانایی هاش، مهربونیاش، نعمت هاش آشنا و آشناتر میکند.
از اعماق وجود و قلبم از خدای هدایتگر، مهربون و توانام سپاس گزارم.
سلاااام ب همگی
چ فایل پر انرژیی
چ شوخی هاتونو دوست دارم
هرروز ب دنبال زیباتر کردن پارادایسین
دست از تاش زر نمیدارین بیکار نمیمونین
زبانتون هم ک همیشه ب تحسین باز میسه معلومه ک این بهشت دستتونه
ماجرای این پیچک ها برای من مثل ی باورای مخرب کوچیکتریه ک تا قطعش نکنم نمیتونم برم باورای اساسی تر و از بین ببرم
و جالبه وقتی باورای محدود کوچیک رو حل میکنیم تو جنبه های دیگه زندگیمون پیشرفتایی میکنیم
استاد عجب اره شارژی با کیفیتی دارین با این همه کار کردن باهاش هنوز عالی کار میکنه
باز هم نکته های عالی شما”قدم ب قدم شروع کنیم حتی اگه اولش نتیجه مشخص نیس ما باید تصویر نهایی رو ب خاطر بسپریم تا انگیزمون حفظ بشه”
بهشت گوارای وجودتون🌸
سلام استاد بنظر من اگر یک اره موتوری بخرید سرعت و کیفیت کار بسیار عالی میشه
ضمنا با توجه به وجود این همه درختان زیبا شما به یک اره موتوری بنزینی نیاز دارین
شاخه اصلی را قطع کرده و بعد همان شاخه را بسرعت چند تکه میکنین و ب راحتی و کمترین فشار جابجاش میکنید
💖💖
سلام به تک تک شما عزیزان که این مطلب رو میخونین
در یک جنگل وسیع یک دریاچه بسیار بزرگ و زیبایی قرار دارد که آب آن از سرچشمه های زیادی تامین میشود و این آب جریان دارد و مثل اشک چشم زلال است و در آن ماهی های زیادی و یک تمساح زندگی میکنند و یک مرغابی زیبا هم به این دریاچه اضافه شده است و روزگار میگذراند در چمنزار این جنگل حیواناتی از قبیل یک اسب قهوه ای زیبا و چند بز و گوسفند به چرا مشغولند
بر روی این دریاچه یک کلبه چوبی بزرگی قرار گرفته که استاد عزیز و عزیزش مریم جان و پسرش مایک زندگی میکنند این مکان زیبا به پرادایز یعنی بهشت نامگذاری شده و واقعا شبیه بهشت زیباست درختان پرپشت و بلندی تمام دور تا دور دریاچه را در بر گرفته و کف آن را چمن های سبز و مخملی پوشانده
استاد در این بهشت روز گار خوشی را با عشق در کنار عزیزانش سپری میکند و هر روز با طلوع زیبای خورشید بیدار میشود و با نام خدا و سپاسگزاری از او روز خود را آغاز میکند تمام توجه و تمرکز خود را بر روی زیبایی ها میگذارد با چالش های روز مره بر خورد میکند و با باورهای مناسب و اراده و صبر و حوصله زیاد به حل مسائل میپردازد زندگی را آسان گزفته و هیچ گاه نا امید نمیشود بر دل ترس ها میرود و سر بلند و پیروز میشود
چند روزی است که به فکر زیباتر کردن این بهشت افتاد و شروع به هرس درختان اضافی که مانع عبور و رفت و آمد شده مشغول است و این کار را تمرینی برای ذهن سرکش و ورزش برای بدن خود میداند و کار را با عشق و لذت انجام میدهد مریم جان هم در این مسیر با او همراه میشود و کمک میکند و از زبان دوربین این زیبایی ها را برایمان به تصویر میکشد در حین کار به بدن خود استراحتی میدهند و نوشیدنی خنک و گوارا را به بدن میزنند و نکات مثبت و آموزنده را به ما انتقال میدهند
یک روز دیگر استاد تصمیم میگیرد که دور تا دور کلبه را نور پردازی کند طبق معمول سفارش خود را با یک دکمه موبایل به همین راحتی انجام میدهد و بسته مورد نیاز به دستشان میرسد ال ای دی نواری و یک نردبان شیک و مدرن کا را آغاز میکند و در حین مسیر احساسش به او میگوید که کار به سختی انجام میشود چون او باور دارد که کارها باید ساده و آسان صورت بگیرد وگرنه یه جای کار ایراد دارد میخ و چکش را کنار گذاشته و مریم جان ابزارهای پیشرفته را به دست استاد میدهد کار سریع صورت گرفته و به پایان میرسد لحظه زیبا فرا میرسد هر و منتظر نتیجه هستن سیم را به پریز میزند و کلبه منور میشود خدای بزرگ چه نوری چه قدر کلبه زیبا شده است هر دو تا دقایقی ذوق میکنند و از کارشان تحسین میکنند واقعا زیبا شده و خدا را بابت این نعمت شکر میگویند هوا دیگر رو به تاریکی است استاد برای ریلکسیشن پا به آب میگذارد سرمای آب پاهای او را نوازش میکند و یه نفس عمیقی میکشد او روزش را خیلی زیبا خلق کرد و این باور در ما ایجاد میشود که همه چیز خیلی ساده و راحت با فکر و آرامش امکان پذیر است فقط باید ترس ها را رها کرد و دست به اقدام زد و در طول مسیر ایده های خوب میآیند
روز دیگر تصمیم میگیرد که شاخ و برگ درختان قطع شده را در آتش بسوزاند غروب شده است آنها شاخه ها را جمع میکنند و شب فرا رسیده جرقه به چوب ها میزنن و آتش زبانه میگیرد چه آتش زیبایی حتی آتش هم میتواند زیبا باشد چوب ها میسوزند صدای زیبایی از آتش بلند میشود گرمای آتش بدن آنها را در سرمای شب گرم میکند دیر وقت است به کلبه میروند و صبح که بیدار میشوند زمین را تلی از خاکستر داغ پوشانده خدا را بابت این کار شکر میکنند دشت تمیز و مرتب شده است از کار خود راضی هستن و امروز هم به دنبال یک ایده دیگر هستن و به خورشید سلامی دوباره میکنند
با دنبال کردن این لحظه های زیبا میتوان فهمید که هر فردی با کنترل ذهن و آرامش و احساس خوب و ورودی های مناسب و شکر گزاری و رها کردن خود به آغوش خداوند لحظات رویایی را برای خود خلق میکند و قدم به زندگی با روابط عالی و سلامتی و ثروت بی شمار میگذارد و توسط خداوند هدایت میشود
و بهشتی زمینی را برای خود و عزیزانش خلق میکند
سپاس از شما استاد زندگی من
سلام سلام سلام خب استاد جان این کار و وقتی انجام می دادید که درختا خواب بودن آخه الان که اونها دارن نفس می کشن و زندن کار درستی نیستا بهتر بود موقع خواب درختا اونها رو می بریدید. شاید بروانی اومده بود به شما پیغام بده که الان موقعش نیست.
به نام خدای مهربان من میلاد مهتابی هستم و سپاس گذار خداوند هستم که منو به این راه زیبا و بهشتی سراسر آرامش هدایت کرد استاد نمیدونی بخدا غرق در خیال پردازی بودم انگار من کنار شما و خانم شایسته هستم دارم از نزدیک میبینم و حتی کمکتون میکنم خیلی عالی هست این سلسله فایل ها خیلی برام منطقی تر میشه من این ملک شما که روی آب هست رو لمس کردم احساسش کردم استاد وقتی زندگی روزمره شمارو میبینم خداوندا چقدر بینظیره آخه ی فایل بود توی همین سریال زندگی در بهشت شب که میشه صدای جیرجیرک ها و قورباغه ها میاد خیلی حال خوشی بهم داد دیوانه ام کرد استاد دیوانه شب زیبایی های خودشو داره روز زیبایی های خودش یادمه قبلا شب های تابستون میرفتیم توی باغ بابابزرگم میخوابیدم من زل میزدم به آسمون پر ستاره توی دل آسمون سکوت مطلق بود من بودم و صدای جیرجرک ها و قورباقه ها و همه خواب بودن در یک منطقه کوهستانی در سرپل ذهاب چون اون صداهای قورباغه ها و جیریرک ها در شب اونجا شنیدم اینجا هم شنیدم دیوانه شدم حس خوبی داد استاد ی چیزی که به ذهننم رسید این بود که شما میتونید اون درخت هایی که قطع می کنید رو بفروشید به یک کارخانه تولید کاغذ چون خودتون گفتید خیلی زیاد از درخت ها رو قطع کردم و شاید این کار شما باعث شه اونا کمتر برن درخت های دیگه رو قطع کنن سپاس گذارم از خدا که منو به سمت شما هدایت کرد
آرزوی بهترین ها رو دارم
بدرود
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام علیکم
خداروشکر میکنم که یک روز دیگه فرصت و موهبتی نصیبم شده در حالی که به همه اونم امروز اونم در این لحظه، تنها لحظهای که مهمه داده نشده، میتونم با انتخاب بین کار کردن روی خودم و کار نکردن روی خودم متعهدتر بشم و!
بازم با کمال میل کار کردن روی خودم روی افکار و باورهایم، انتخاب کنم و آینده ی درخشانترم را به حول قوهی الهی در امروز و این لحظهام بسازم.
استاد جان از شما ممنونم به خاطر وجود ارزشمندتون، از خداوند یکتا سپاس گزارم
مریم جان از شما ممنونم به خاطر تهیهی این فایل ها، عشقتون در این کار کاملا هویداست
و هر دوی شما، تمام زندگی و دنیای شما، نگاه زیبای شما، باورهای قدرتمند شما، اراده ی شما، متعهد و متمرکز بودن شما، انرژی بالای شما، روح پاک شما را، تحسین میکنم با تمام وجودم. خدایا صدهزار مرتبه شکرت
هدف از نوشتن من: درک قوانین جهان هستی
☀ چه چیزی ( چه افکار محدودکنندهای) جلوی View من (روبه کمال، خداوند از سوی من) از اون ور دریاچه (خودِ من) را میگیره؟
☀ چه چیزی میتونه من را مجهز کنه به الله اکبر ؟ چه ابزار فوق حرفه ای الان نیاز دارم؟
☀ چی میشه که من مصمم میشم برای انجام کاری؟*
☀ چطوری اراده ی قوی برای انجام کارم داشته باشم؟
از همون ابتدای فایل، خدا این سوال ها را از زبان شما از من پرسید
اما قبل از پاسخم میخوام ادامه بدم و نکات دیگه ای که برداشت را کردم را بنویسم
☀ lovelt Bugs | حشره ی عشق
استاد جانم یک مثال بزنم؟
شما وقتی عشقتون را پیدا کردید، خدا را پیدا کردید … دیدید بعد از یک مدت به شدت زیاد شدیم؟ …
☀براوونی اسب زبیا و جنتلمن بهشتمون اومد که سلامی بکنه و بره
مثل این میمونه که توی دنیای فراوانی که زندگی میکنیم دست های خدا بیایند و بروند ولی تو انقدر به زندگی و این رفت و شدها نگاه زیبا و خداگونه ای داری، و انقدر به خدای خودت وابسته و دل بسته ای که فقط ورود هر کسی و خروج هر کسی توی زندگیت را یک سناریو از جانب خدا میدونی، میدونی اومده که بهت خیری برسونه و بره و درسته شاید بمونه ولی بازم هر کسی رفتنیه از این جا
و چقدررر خوب میشه که فقط یک فردی بشی که از همه ی ورودها و خروج ها فقط کارت این باشه که لذت ببری حتی توی همون سلام
بازم اونی را ببینی که باید ببینی، خدا را. خدایا شکرت
☀ عجب حرفی و هدایتی مریم جان، پیچک های ریز مثل ترس های کوچک هستند
اول به سراغ این پیچیک ها میریم و با قطع کردنشون از جسارت، شجاعت و اعتماد به نفس و عزت نفسی که میگیرم میریم سراغ تنه ها و شاخه های بزرگتر و در نهایت به تنه میرسیم؛ خدای من این خودش مثال بارزِ تکامل، مثال بارز چگونه بزرگ شدنه، مثال بارز رشد … فقط ممنونم و سپاس گزارم
☀ وقتی استاد جون شروع کردید به صحبت در انتهای فایل من چقدررر خوشحالتر شدم، یک احساس خیلی عالیی و رویایی خداروشکر میکنم واقعا به خاطر وجود ارزشمند و زیبا و پرگوهر شما، اینکه هستید اینکه همه ی چیزهای عالی و نیکو را یکجا با هم دارید اینکه ثروتمند هستید اینکه کنترل ذهن بینظیری دارید، اینکه عااشقق کارتون هستید و مهم ترین چیز در هر کاری پیروی کردن از ندای درونتون هست. خداروشکر میکنم به خاطر وجود ارزشمند شما و واقعا شما را آگاهانه تحسین * میکنم، به ذهن عزیزم میگم ببین میشه، ببین میشه همه چیزهای عالی را با هم یکجا داشت، ببین میشه غرق در فراوانی و ثروت بود، و برای خدا که 1 با 6 تا صفر جلوش فرقی نداره با 1 با 15 تا صفر جلوش.
خدا خداست خدا منبع ثروت و فراوانی
خدا داره میگه من فقط به افکار و باورهای شما پاسخ میدم و هیچچ عامل بیرونی در ارزشمندی و موفقیت تو اهمیتی نداره
و بعدد این درک تحسین برانگیز شما استاد جان که میای فقط به انجام و توجه به اصل میپردازی و اما چیزی که من در فصل و اتفاق جدید زندگی خانواده ی بینظیر و گرم حسابی صمیمی تحسین برانگیز و سپاس گزارانه امون یعنی در سریال زندگی در بهشت میبینم، اینه که من به وضوح توی این 7 قسمت بهشتی، یک چیزی را بزرگ به معنای بولد دیدم که هر بار به شکلی با یک داستانی تکرار شده
و اونم چیزی نیست جز!
فقط ادامه دادن … ادامه دادن کاری را که، جهادی را که آغازش کردی
دقیقا این میتونه پاسخ کلی همه ی سوال های بالا باشه!
وقتی این روحیه و نگاه را در زندگی زیبایم ایجاد کنم که فقط باید با درک درستِ اصل قانون، باید تا وقتی که در این دنیا زندگی میکنم خودم را هم سو با رشد جهان بکنم درک اصلی که به من میگه این فقط باورها و فرکانس های منه، و در این مسیری که آغاز کردم وقتی با برخورد به مسائل و یا تضادهای دوست داشتنی، خواسته ام برایم واضح و مشخص شد، فارغ از هر عاملی، بیام و فرکانس خواسته امو را به جهان هستی مرتعش کنم.
و چه فرکانسی بالاتر از سپاس گزاری و چه فرکانسی وجه الله تر از تحسین کردن تبریک گفتن ..
و در ادامه وقتی حرکت میکنم، و فقط ادامه میدم، ایمان می آورم و عمل میکنم، تسلیم و مطیع امر ربم هستم
بیایم و با هر موفقیت کوچکی با هر بار رفتن به دل ترسی، جشن بگیرم، شادی کنم روزم را به شب و شبم را به روز بدوزم با رقص و پایکوبی
و از همین داشته هایم از همینی که هستم خوشحال و مسرور و سپاس گزار باشم
و امیدی انگیزه ای بگیریم از همین موفقیت و تجربه ی به ظاهر کوچک برای ادامه دادن …
و ادامه
ادامه
ادامه.
خدایا شکرت
دوستون دارم
امیدوارم که توی مسیر الهی زیبای مستقیم هموار ثابت قدم بمونیم
و هر روز به امید خدا شادتر و احساس خوشبختی بیشتری داشته باشیم.
سلام
خدا؟اگر این بهشتی نیست که در کتاب مقدست بشارت دادی پس بهشت چیست ؟اگر اگر صراط الذین انعمت علیهم …همان کسانی که نعمت دادی استادو خانواده استاد عباس منش نیستند پس چه کسانی هستند الهی شکر ب درگاه پر عظمتت که مارا ب مسیر حق درآوردی ای معبودمن سالها پیش همواره از وجود مقدست میپرسیدم که ای معبود من از تو بعید نیست اینهمه ظلم و جور ..و تو پاسخم گفتی که هان ای انسان ! ان الذین کفوروا سواء علیهم اأنذرتهم املمتنذرهم لا یومنون و تازه مثال کودکی دست در دستت در مسیر عشق قدم نهادم .بارها ازت پرسیدم که آیا اگر در زمان پیامبرانت بودم آیا در رکابشان بودم و توگام ب گام ب مقام شاکرینت درآوردی و تو پاسخم گفتی.
یا شافی شفایم دادی الحمدالله رب العالمین یا حمید یا مجید ب تمام مردم دنیا آگاهی سعادت موجودیت عطا کن
استاد عزیزم ازشما که اشرف مخلوقاتید و مسیر حق و گام ب گام در پیامی مقدس بنام دوازده قدم بما ارزانی داشتی سپاسگزارم
سالهای پیش با کتاب قدرت فکر آشنا شدم و تونستم خیلی چیزها رودرک کنم وبدست بیارم زندگی من نسبت ب کسانی که از قدرت افکار خبر نداشتند متفاوت بود اما گاه گاهی ؟ بزرگ در قلبم خودنمایی میکرد این سوالات پی در پی مدام تکرار میشد تا اینکه پیامی را در ایمیلم باز کردم و وارد سایت شما شدم اما وقتی قیمت را متوجه شدم حتی جرات نکردم که در سایت شما گشتی بزنم ولی ی گوشه مغزم قلاب شد تا اینکه با شنیدن این موفقیتهای دیگران متوجه شدم که باید از خدا بخوام که برام تهیه بشه و بلاخره بصورت رایگان بدستم رسید کم کم با خرید فایلهای استاد شریفی وارد این عرصه شدم این هم در زمانی بود که در معرض کمبود قرار داشتم و البته در ماه اول نتایج خوبی را کسب کردم بعد سه یا چهار ماه گوشی من دچار مشکل شد و دیگه از این وضعیت خسته بودم دوست داشتم این فایلها طوری میشد که همیشه در دسترسم میشد فایلهای استاد از گوشی من پرید و بخاطر استفاده تعداد ذکر شده دیگر نتونستم ادامه بدم یسری از فایلهای استاد عباس منش بصورت مجانی بدستم رسید ولی مایل ب گوش کردن انها نبودم اما از فایلهای رایگان استاد استفاده میکردم تا اینکه به لطف خدا با دوره دوازده قدم برخوردیم و ماه ب ماه در اولین لحظات خریداری کردیم و الان که در قدم نهم هستیم سریالهای زندگی در بهشت هستیم
از خدا و استادو خانواده محترم استاد بی نهایت سپاسگزارم و از خداوند میخوام که روزی برسه با استاد ملاقات کنم در بهترین موقعیت زمانی و مکانی
سلام به دوست واستاد مهربان
سیدحسین عزیز دل
وسرکارخانم شایسته
استادجان من دوره تندخوانی سال۹۲ افتخارآشنایی با شما داشتم واگه خاطرتون باشه اون یک ماه بیشتر کنار شما بودم ویکبار هم شما رو رسوندم سر جاده که اگه اشتباه نکنم با ماشین سنگین رفتین بندرعباس
الان چون میدونستم ایمیل ها رو نمی خونین از اینجا کامنت گذاشتم وچند تا ایده به ذهنم رسید برای بهشت شما،که هم افرادی رو به اونجا جذب کنید هم یه تنوعی برای خودتون بشه.
ایده اول: از ایران صنایع دستی ببرید ودرفضایی که دارید نمایشگاه صنایع دستی ایرانی بذارید
ایده دوم:اونجا رو تبدیل به باغ عکاسی برای عروسی کنید
ایده سوم:تعداد زیادی کلبه درختی درست کنید واجاره بدید
ایده چهارم:پرورش آهو وگوزن ایجاد کنید
ایده پنجم:زیر دریاچه آکواریوم شیشه ایی درست کنید وانواع کم یاب آبزیان رو به نمایش بذارید
ایده ششم:پیست مسابقه اسب سواری ایجاد کنید
ایده هفتم:توربین بادی برای تولید برق نصب کنید
ایده هشتم:پیست موتورسواری راه اندازی کنید
ایده نهم:مسابقه قایق سواری بذارید
ایده دهم:مسابقه پخت غذا درجنگل بذارید
برای انجام ایده ها حتما امکان سنجی ،قوانین ومقررات فلوریدا رو در نظر بگیرید
اگه کامنت رو دوست نداشتید می تونید انتشار ندید
براتون روزهای پرهیجان وزیبایی رو آرزو میکنم
ابوذریعقوبی
سلام…
شایسته جان…حرفهات توجهاتت و تمام کلامی که بر زبانت جاری میشه برای من درس داره.
چقدر قسمت تنه درخت و پیچکهای انعطاف پذیرش برام نکته داشت و چقدر قابل تامله..
اینکه این پیچک ها مثل ترسهایی هستن که تو ذهنمونه و سالهای ساله به تمام زندگیمون گره خورده …
باورهای ریشه داری که پاشنه ی آشیلمون هستن و ما اون باور رو فقط یه باوره ریشه دار میدونیم در صورتی که اون تو همه جای وجوده ما رفتار ما شخصیت ما و تصمیم گیریهای ما رخنه کرده و مارو سالهای سال از خواسته ها و رویاهامون دور کرده…
مثل وقتی که شما در مورد ارایش کردن تو دوره کشف قوانین حرف زدید..
که تو وقتی روی ارایش کردنت و ترس از بدون ارایش دیده شدنت کار میکنی ..وقتی دورنا به باور ارزشمندی میرسی فارغ از نگاه دیگران…
جهان در برابر این تصمیم تو کرنش میکنه وتونمیدونی چه سدهایی از اتفاقات خوب شکسته میشه..
به یک آزادی و رهایی عمیقی دست پیدا میکنی ..که تمام جوانب زندگی تورو در بر میگیره…یه ارایش کردنه ساده که شاید سالهاست تورو از تجربیات ارزشمندت دور کرده…یک ترسی که اگه بدونی مهار کردنش صفر به صد تورو جلو میندازه..
وقتی تمرکزت رو از روی ارایش کردن برمیداری …ارایشی که ریشه ش نگاه و حرف مردمه..اونوقته که میبینی تمرکزت به جهت های درست متمرکز میشه و درهای جدیدی که شاید (از نظر تو)هیچ ربطی به ارایش نداره برات باز میشه..
به قول شایسته جان..
این تصمیم روی تصمیماته غیر مرتبطه تو نسیت به ارایش هم تاثیر میذاره..
شجاع میشی جسور میشی..
وقتی حس رهایی از ارایش رو تجربه میکنی درهای آزادی و تجربه زندگی به روت باز میشه
وقتی نمیخوای دیگران رو راضی کنی انرژیت صرف رشد و پیشرفتت میشه..
و تو یک گام مهم در جهت ترسهات و مهم نبودن حرف مردم برداشتی که تورو از هزاران جهت رشد میده..
حتی همین موضوع به ظاهر ساده کمک میکنه که سمت علائقت بری فارغ از اینکه مردم چی فکر میکنن…
سبک زندگی شخصی خودت رو میسازی وقتی اون قدم رو درجهت برداشتن یکی از ترسهات برداشتی
برای خودت زندگی میکنی نه مردم…
و این سیکل مثبت از برداشتن همون قدمهای به اصطلاح کوچیک شروع شده و حالا تو ..همه جای زندگیت رد پای پاکسازی ترسهات رو داری میبینی…
پس باور مهم بودنه حرف مردم..
باعث میشه ارایش کنی…
وقتی ارایش میکنی تمرکزت به جای اصل روی فرعه…
و انرژی تو نشتی پیدا میکنه…
زمانت…انرژیت…فرصت رشدت و تکامل ت هدر میره….
حتی این میتونه ترمزه و مانع مسافرت رفتن تو باشه…چون ذهن سختی کشیدن رو دوست نداره ..
نمی تونی مسافرت کنی در صورتی که همش دغدغه پاک شدن ارایش ت و تمدید ارایش ت رو داری..
پس جهان هم باوره تورو بهت ثابت میکنه.
که شرایط مسافرت با ارایش سخته و اجازه نمیده اونو تجربه کنی و اگر هم تجربه کنی مطمئنا نمی تونی تمام زیبایی اون شرایط رو دریافت کنی چون دغدغه ارایش مانع تمرکزت روی زیبایها میشه و به طبع تو از دریافت زیبایی و لذت بی نظیر سپاسگزاری جا میمونی..
پس تصمیم بگیریم…روی ترسهامون کار کنیم چون اون ترسها جاهایی ریشه دارن که شاید نتونیم اونارو پیدا کنیم ولی هر ترسی رو که تو وجودت هست و میشناسیش و خوب میدونی چیه از اون شروع کن کم کم میبینی که به شناخت عمیق تری میرسی و قدرت بیشتری برای روبرو شدن با تصمیماتت رو داری ..
مثل باور فراوانی که استاد میگه وقتی روی باور فراوانی کار میکنی شاید صدها باور رو بدون اینکه بفهمی کاور میکنی …و شاید هیچ وقت نفهمی اون ترمز رو داشتی..
پس میشه از هر ضعفی که میدونی داره دست و پای تورو تو پیشرفت میبنده رو بنویسی و شروع کنی و اراوم اروم تیکه انجام دادنش رو بزنی..
ترسهامون رو بشناسیم..
ترسهامون دارن ترمزهامون رو نشونمون میدن..
هر جا ترس داریم تو هم نقطه پاشنه آشیل داریم..
ترس یعنی اسیر بودن
همیشه در بنده نجوای ذهنت بودن..
ترس یعنی باوری که هنوز نتونستی عملیش کنی..فقط شنیدیش..
ترس یعنی نقطه ای که باور درست در اون نقطه ساخته نشده..
مثل ترس از تمام شدن پول که نقطه مقابلش ساخت باوره فراوانیه.. باوره توحیدیه باوره خداونده رزاقه..
ترس از قضاوت شدن…که باوره مقابلش ساخت اعتماد به نفس و عزت نفسه..
ترس از رها کردن…که نقطه مقابلش یکتا پرستیه…وقتی میترسی رها کنی یعنی شرک داری …
ترس از رها شدن…وابستگی های شرک آلودی که سالها تو وجودمون ریشه زده ..
ترس …
ترس…
نقطه ی مقابله ایمانه..
ابراهیم نترسید و اسماعیل و هاجر رو در بیابان رها کرد…چون خدا بود
ابراهیم از آتش نترسید…چون ایمان داشت که خدا هست..
ابراهیم بت هارو نپرستیدو نترسید چون ایمان داشت که رب بی همتاپروردگار جهانیان است..
ابراهیم چاقورو کشید و نترسید چون ایمان داشت…به قدرتش به فضلش ..
میخوام از ترسهام نترسم..
میخوام ریشه ها رو قطع کنم قبل اینکه تو وجودم ریشه بزنه.
میخوام به باورهام که ادعا میکنم ساختمشون عمل کنم..
اگه فکر میکنم که باور ساختم و عملی در کار نیست..
من در توهمی شیرین به سر میبرم.
🌹
با سلام خدمت استاد عباس منش و همه ی دوستان
خیلی خیلی لذت بردم از کلام خانم شایسته ی عزیز که پیچک های تنیده شده به شاخ و برگ درخت رو تشبیه کردن به ترس های کوچیکمون که جلوی دست و پامونو میگیره و تا آزادشون نکنیم نمیتونیم راحت حرکت کنیم.
انگار همه جا و تحت هر شرایطی برای ما نشونه هایی گذاشته شده تا یه چیزایی از قانون هستی رو درک کنیم. احساس میکنم توی هر چیزی در زندگی، طبیعت یا حتی تو بازی منچ و مارپله یه سری نکته وجود داره برای دیدن بهتر زندگی…
یه مدته با همسرم مارپله و منچ بازی میکنیم، عاشق مارپله شدم جدیدا، چون هر بار که بازی میکنیم و تاس رو میندازم و حرکت میکنم میرم جلو، ۶ میاد، به پله برمیخورم میرم بالا، یا به نیش مار میخورم میام پایین تا حتی خونه شروع، همش ذهنم میگرده دنبال اینکه زندگی کلش بازیه، یه بازی که نباید سخت بگیری، در مسیرش لذت ببری، اگه باختی ناراحت نشی مهم نیست، دوباره تلاش میکنی، اگه باور قلبی داشته باشی که موفق میشی، حتما موفق میشی، اصلا برد و باخت مهم نیست، مهم حرکته و رو به جلو رفتن و راکد نبودن…
دقیقا این متن در مورد تشابه زندگی و بازی رو توی باورهای مفید و سازنده ی روزانه ام نوشتم و همش تکرار میکنم.
دارم روی باورها و ترس هام (حیطه ی مالی) کار میکنم، گاردمو دارم میارم پایین، هر چی گاردم با زندگی پیش رو و شرایطش پایین تر میاد بیشتر نفس راحت میکشم، میبینم انقدر هم که فکر میکردم سخت نیست، خیلی به «الخیر فی ما وقع» دارم فکر میکنم و لذت میبرم از آشنایی قلبی با این مفهوم، چیزی که سالیان سال فقط عین عبارت رو شنیده بودم و احساسی بهش نداشتم.
هر چی از خدا سپاس گزار باشم بازم کمه برای اینکه بزرگترین نعمت و هدایت رو پیش روم قرار داده تو این مدت، و اونم حرکت در مسیر رشد و بهتر شدن و بهتر زندگی کردنه.
اینکه از طریق یکی از دست هاش (استاد عباس منش) داره منو با خودش، توانایی هاش، مهربونیاش، نعمت هاش آشنا و آشناتر میکند.
از اعماق وجود و قلبم از خدای هدایتگر، مهربون و توانام سپاس گزارم.