سریال زندگی در بهشت | قسمت 7 - صفحه 13 (به ترتیب امتیاز)

364 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمر گفته:
    مدت عضویت: 2594 روز

    خوب باز هم تلاش برای تمام کردن کارهای سخت!

    رفتن تو دل ترس ها و نجواهایی که میگن این کار، کار تو نیست! تو از پسش برنمیای!

    ادامه دادن و تلاش کردن برای رسیدن به اون نتیجه دلچسب آخر کار

    که با خودت لبخند می زنی و میگی سخت بود اما من انجامش دادم!!!

    و استاد میگن ما اگر بتونیم آخر کار رو ببینیم تلاش کردن راحت تر میشه.

    استاد شما بی نظیرید. چقدر با خودتون هماهنگید. این کار خیلی سخت رو مثل یه تفریح می بینید و یه جوی آماده میشید و ذوق می کنید انگار دارید میرید پیک نیک.

    پاینده باشید!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    Najeb گفته:
    مدت عضویت: 2031 روز

    سلام به استاد عشق!

    خیلی لذت بردم از دیدن این قسمت زنده گی در بهشت مخصوصا” اون قسمت که استاد به برانی میگفت بیا بغل دایییت، بیا بغل عمویت😃😃😃😃😃

    سپاسگذارم از مریم عزیز

    سپاسگذارم از ات استاد

    سپاسگذارم از تمام هم فرکانسی هام

    از خوندن نظرات تان خیلی لذت میبرم !!!

    خدایا شکرت !!!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    مصطفی خدابخشی گفته:
    مدت عضویت: 2046 روز

    لذت بردن از کارهایی که باید انجام شوندواقعا کار هرکسی نیست و شانه خالی کردن از آن اما کار هرکسی هست.

    درود بر استاد و خانواده صمیمی

    واقعیتش این که علف هرز میتونه مثل باورهای مخرب رشد کنه و از شاخ برگ ذهن و افکار آدم بالا بره…. کمی ترسناک هست و داشتن یک نگهبان و باغبان خوب که اینجا شما استاد باشید و مریم جان… این آرامش را به ما میدهد که ویو خوب و عالی و چشم انداز منحصربفرد همیشه به چشم خواهد خورد…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    نوشا گفته:
    مدت عضویت: 3133 روز

    ب نام الله یکتا

    این فایل دوتا نکته ی خیلی خیلی عالی برامن داشت ک یکی شو خانوم شایسته ی عزیز توضیح دادن و اون یکی شو استاد مهربونم

    اولی این بود ک وقتی ب ترس هامون غلبه میکنیم،ب ترس های کوچیک کوچیک و ب قول خانوم شایسته عزیز،بی مورد،باعث میشه ک تو تصمیمات بزرگ تر و تو جاهایی ک باید انتخاب های بزرگ انجام بدیم میتونیم مسیرمونو بهتر و با وضوح بیشتر ببینیم

    اینو من خودم در عمل بهش رسیدم،آدمی نبودم از اول ک از چیزایی مثل تنهایی یا تاریکی بترسم یا مثلا از جک و جونور و سوسک ولی یه سری ترسای ریز ریز دیگه تو وجودم داشتم ک بهشون غلبه کردم،مثلا یکیش این بود ک وقتی فارغ التحصیل شدم،از تزم ک دفاع کردم،میترسیدم کار عملی انجام بدم و برم سرکار،میترسیدم یه اتفاقی بیفته برا مریضی ک من ویزیتش کردم و من مسئولش باشم،اولین روزی ک سرکار اومدم همون روز اولین کشیکم هم بود،یادمه با هر صدای آیفون از خواب میپریدم،میترسیدم بلد نباشم مریض و درمان کنم،از تجویز داروی اشتباه میترسیدم و ازینکه جلو همکارای دیگه و داروخونه خجالت بکشم

    ولی ب لطف الله یکتا ب این ترسم غلبه کردم و الان خیلیی برام راحت شده ویزیت کردن،جاهای مختلف کار کردم و کلی تجربه ی کاری دارم،با فرهنگ های مختلف و مردم جاهای مختلف سروکار داشتم و تو روابط اجتماعی م و اعتماد ب نفسم فوق العاده تاثیر مثبت داشته و واقعا بعدازین ک ب این ترس کوچیک و بی مورد غلبه کردم تو تصمیم های بزرگتر و مهم تر زندگیم خیلی شجاع تر و پخته تر عمل کردم بعدش.

    نکته ی دومی ک استاد بهش اشاره کردن این بود ک اگه ما تمرین کنیم و بتونیم نتیجه ی پایانی رو ببینیم و برامون واضح باشه با انگیزه و انرژی بیشتری ب انجام کارهای سخت غلبه میکنیم و تمومشون میکنیم

    تو این مورد من خیلیی باید رو خودم کار کنم و خیلییی جای کار دارم،خیلی وقتا بخاطر تنبلی و بی انگیزگی یه سری کارها ک مطمعن بودم ب نفعم هست رو انجام ندادم چون شاید تصویر نهایی شو نتونستم برا خودم ترسیم ش کنم

    یکیشو ک اخیرا دارم سعی میکنم بهش غلبه کنم،نوشتنه

    من با اینکه میدونم با نوشتن تمرین هام و با نوشتن در مورد اهدافم و خواسته هام میتونم ب بالاترین و بهترین جاهای ممکن برسم ولی بازم تنبلی میکنم و حوصله م نمیکشه ک انجامش بدم

    ولی چندوقت پیش یه فایل داشتم گوش میکردم از شما ک میگفتین چندتا دفتر پر کردین و مدام مینوشتین و نوشتن یکی از بهترین تمرین ها برا ساختن باورهاست،دیگه تصمیم گرفتم حتما انجامش بدم و متعهد باشم برا انجامش

    الان یه چندوقته ک دارم مینویسم و تنبلی مو گذاشتم کنار،سعی میکنم تصویر نهایی رو ببینم و فوکوس کنم رو اهدافم

    خیلی ازتون متشکرم ک این فایل هارو با ما ب اشتراک میذارید

    دوستون دارم

    بااحترام ❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    B گفته:
    مدت عضویت: 1987 روز

    به نام خالق فراوانی

    روز هفتم

    سلام استاد عزیزم

    سلام خانم شایسته قدرتمند

    یه قسمت فوق العاده دیگه از زندگی در بهشت

    خدایاشکرت

    خدایاشکرت این مصمم شدنا

    ک هرروزبهشتو زیباتر میکنه

    خدایا شکرت بابت این نوشیدنی های عالی و سالم

    خدایاشکرت ک استاد و عزیزدل انقدرررررر ب سلامتی شون اهمیت میدن

    خدایاشکرت بابت این ذستکشای خفن

    خدای مننننن ببین اینا چ خفنن ک نذاشتن دست استاد زخم بشه

    در اصل خداوند بود ک نذاشت

    ک به استاد الهام کرد این دستکشای فوق العادرو بخر

    و این نتیجه ایمان و گوش دادن ب ندای درونه

    خدای منننننننننننننننننننن اخهههه من عظمت خدای مهربونمو چطوری وصف کنم

    اخه حشره عشق؟

    اسمشم حس خوبی داره

    ببین چه عاشقن چ باهم همراهن

    یعنی اونا هم همدیگرو عزیزدل صدا میکنن؟

    و خداوند داناتر است

    شاید

    اینایی ک من میبینم فوق العاده عاشقن

    خدایا سپاسگزارم ک میبینم و روز بروز بیشتر ب عظمتت پی میبرم

    تنها فرمانروای عالمممم

    تنها خالق

    این زیبایی ها خالقش فقط یه نفر میتونه باشه

    این قیچی کره بره بازم هستاااااااا

    خدایاشکرت واسه این قیچی

    خدایاشکرت واسه این اره ک اینقدر فوق العادست

    اینم از قیچی چیزی کم نداره

    خدایاشکرت بابت این چمنای زیبا و مرتب ک براونی زحمتشو کشیده و خودشم سود برده

    یه لحظه تصور کردم ک اون درختای اضافه اطراف دریاچه نیستندو بی نهایت حس خوب گرفتم

    گفتم همینه….

    دیدن نتیجه نهایی کارو اسون میکنه

    خدایاشکرت

    خدایاشکرت بابت این اراده و تلاش

    خدایاشکرت بابت این تیشرت زیبای استاد

    خدایاشکرت بخاطر راحت بودن خانم شایسته

    ک با سبک شخصی خودشون زندگی میکنن

    موی کوتاه دوس دارن همونو انتخاب کردن

    نوشیدنی ک دوس دارنو انتخاب کردن

    هرچند ک با استادم متفاوته نوشیدنی ایشون

    کاملا ازاد و راحت

    بنظر من عشق همینه

    دونفر ک میخوان طرف مقابلشون عین اونا باشه اصن معنی عشقو نفهمیدن

    عشق یعنی با وجود تفاوتا هم دیگرو قبول کردن

    عشق یعنی احترام ب سلیقه های همدیگه

    عشق یعنی عدم وابستگی

    خدایاشکرت ک این عشق واقعی رو مشاهده میکنیم

    خدایاشکرت بابت براونی

    خدای من ببین اومده پیش شما

    انگار حرف داره واستون

    استاد شما واقعا یه فرد تاثیرگذارین

    ممنونم واسه وجودتون

    خدایاشکرت بابت اون پرنده های فوق العاده

    این همزیستی خیلی عالیه

    خدایاشکرت بابت این درس فوق العاده ک خانم شایسته عزیز بهمون داد

    من اون ترس های کوچیکو باید از بین ببرم

    و این بی نهایت در مسیر پیشرفت ب من کمک میکنه

    اره منم ترس از تاریکی دارم

    حتما سعی میکنم برطرف بشه

    ک بتونم تغییرات اساسی رو ب وجود بیاورم

    خدایاشکرت

    من بی نهایت شما رو تحسین میکنم خانم شایسته

    همزمان فیلم گرفتین و شاخه قطع کردین

    با اون قیچی سنگین

    نمیگم مثل مرد چون شما یه بانوی قوی هستین

    یه خانم هم میتونه قوی باشه و محکم

    در جایگاه خودش

    الگوی بی نظیر ما شما هستین

    نمونه یه بانوی عالی

    با عزت نفس

    با خود درصلح

    کدبانو

    قوی و قدرتمند

    و…….

    سپاسگزارم بابت وجودتون

    سپاسگزار خداوند متعال هستم

    بی نهایت ممنونم از خدای خوبم

    دوستون دارم

    در پناه الله یکتا…

    خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    جوانه امید گفته:
    مدت عضویت: 2883 روز

    سلام بازهم از خوشحالی خودم می نویسم و از شکرانه به درگاه خداوندی که چه زیبا مرحله به مرحله درهای تکامل رو به روی من باز میکنه با آموزش‌های عملی و جذاب استاد عزیز و مریم جون مهربون و خوندن نظرات دوستان تو قسمت‌های مختلف سایت هر روز به خداوند اعتماد بیشتری پیدا می کنم و به ترسهای غلبه می کنم دوستان عزیزم با هدایت خداوند و اعتماد به نفسی که از زمان آشنایی با خانواده بزرگ عباسمنش کسب کردم میخوام کاری رو استارت بزنم که اطمینان دارم در آینده نزدیک به یک تولید کننده بزرگ با یه جای وسیع و کلی دستگاه های عالی که 3 شیفت کار می کنن تبدیل می شم از حالا خودم رو در نمایشگاه های بزرگ صنعت می بینم و گزارشگرانی که برای مصاحبه مراجعه می کنن و من در این مصاحبه ها حتما از تغییر دیدگاهم میگم و به همه میگم که هیچ چیز نباید مانع اهدافشون باشه همینطور که من بانویی بودم که در 60 سالگی کار تولید رو شروع کردم در حالیکه بیشتر از 40 سال از گرفتن مدرک دیپلم گذشته بود البته عزیزان یاد آوری کنم که همه این عقاید رو بعداز آشنایی با سایت عباسمنش پیدا کردم وتا پیش از اون آنقدر علفهای هرز باورهای غلط در ذهنم ریشه داشت که فکر می کردم 60 سالگی یعنی به انتظار مرگ نشستن ولی حالا حس می کنم کلی نیرو و خلاقیت دارم از شما میخوام برای موفقیتم فرکانس های عالی بفرستین دوستتون دارم وبهترینهارو براتون آرزو می کنم در پناه الله یکتا شاد سلامت پیروز و موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    ۰۰ آبی ۰۰ گفته:
    مدت عضویت: 2142 روز

    سلام استاد جانم.خواستم بیام و یک پاشنه ی آشیل عمیق خودم رو بنویسم ولی نمیدونستم کجا؟!گفتم میرم سراغ نشانه ی امروز و مطمئنم جایی که باید هدایت میشم.

    ساعت حدودا ۲ نیمه شبه.گیاههایی که با تلاش زیاد کاشتم دورشون پر از آشغال شده،ولی من یه زنم!من از دیدن این آشغالا دارم رنج میکشم،ولی من یه زنم،نصفه شبه و من یه زنم!آدمایی که رد میشن تو این ساعت و من یه زنم!مگه بقیه اینجا زندگی نمیکنن به تو چه که تمیز کنی؟بقیه اعضا بوی ادکلن میدن تو اومدی آشغال جمع کنی؟تو اصلا عزت نفس داری که داری انقدر خودتو کوچیک میکنی؟کیو میشناسی تو کل زندگیت که بیاد دم در رو تمیز کنه چه زن چه مرد؟مردم چی میگن ؟نمیگن این زنه مشکل داره؟اصلا اگه یه مشت آدم بهت حمله کردن چی؟این افکاری بود که در تمام مدتی که در حال جمع کردن آشغالهای جلوی محوطه بودم توی ذهنم میچرخید و منو میترسوند از زمین و زمان!ولی باخودم گفتم انجامش میدم.همین افکار در حال رژه رفتن بودن که خداوند دستش رو فرستاد!نگهبان ساختمان روبرویی اومد و گفت من نگهبان هستم!یعنی چی؟!تمام اون مدت داشت مثل یک سرباز وظیفه شناس اونجا رژه میرفت و چقدر زود خدا جواب میدهد.ساعت۳ بعدازظهره،نسرین دوباره کجا؟میخوام برم به گلام آب بدم!یه مرد پیدا نمیشه آب بده بهشون؟حالا اون شب کسی ندیدت الان که روزه آبروت میره،مگه باغبونی؟متاسفم برات که انقدر بی کلاسی!زنا ی مردم الان کجان و تو کجایی!ولی من کارمو انجام دادم!بدنم از اضطراب این حرفا میلزه ولی این ازین به بعد تمرین منه،انقدر انجامش میدم تا صدای ذهنم دیگه نیاد.امروز فهمیدم بیشترین نگاه جنسی رو من به خودم دارم!فکر نمیکردم حرف مردم واسم مهم باشه ولی فهمیدم به شدت هست،دارم رو خودم کار میکنم.وقتی نتیجه کامل شد مینویسم .استاد این حرف شما رو باید گوشواره کرد انداخت گوش!که هرلحظه که فکر کردی اون ایرادی که داری رو برطرف کردی اون ایراد با قدرت بر میگرده،من به خودم نگاه جنسیتی دارم،حرف مردم برای من بسیار مهمه.ولی تمام تلاشمو میکنم که به خودم دید انسانی داشته باشم و زن بودن رو با زندانی بودن قاطی نکنم.من یک انسانم…از شما ممنونم استاده جان که منو به یاد خودم انداختی.

    در آغوش امن خدا شاد باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    افسانه براهویی گفته:
    مدت عضویت: 1971 روز

    بنام خداوند قادروتوانا که بهمون این قدرت رو داده ک زندگی مونا خودمون بسازیم

    سلامی پراز عشق و انرژی به خانواده قهرمانم

    استادعزیزم ایول دارین که مصمم به رژیم غذایتون هستین و سلامتی و انرژی جسمانی خودتون توجه میکنید و خودتون اهمیت میدیی که چه مواد وارد جسم‌تون بشه این از دوست داشتن خود میاد

    مریم عزیزم عاشقتم که این همه ب وسایلهات عشق میدیی و دستکشهاتون رو این همه ارزشمند وخاص نگاه میکنید و از داشتن این ابزارهاتون سپاسگزاری و طوری ب وسایلهاتون نگاه میکنید ک طوری هرکدوم رو یک انرژی یک نور یک انسان میبینید و این عشق رو ب همه چیز میدید

    استاد عزیزم که از دستکشهاش چقدر ممنون و سپاسگزارهه ک با وجودشون استاد دستاش در سلامتن و چقدر خوبه ما هم برای تک تک چیزهای ک داریم ازشون با عشق سپاسگزارباشیم خدای من ببین چه حشره ای ک بهم چسبیدن حشره عشق چقدر زیبابودن عجب خدای داریم چقدر چیزهای خاصی خلق کرده خدایاعاشقتم

    عزیزم رخش زیبا رو ببین اومده ب استاد سلامی کنه و بره برای ب کارش برسه یعنی تمیزکردن جنگل و چقدر نعمت و ثروت فراوانه براتون خدایاشکرت که انسانها میان برای تمیزکردن زمین تون هم اسبتون هم ابزارهای پیشرفته همه دستان خداوند هستند ک تو تمیز کردن این جنگل زیبا بهتون کمک کنند تا هم کارها براتون راحتتربشه هم لذت ببرین خدایاشکرت از دیدن این دریاچه زیبا ک تو آرامشه باخودش

    مریم عزیزم چه نکته طلایی گفتی پیچکهای ک از دل تنه اومدن بیرون و رفتن ب درخت گره خوردن و کل درخت رو گرفتن و تاوقتی اون پیچکها از بین نبرین نمیتونین درخته رو از جاش دربیارین چون گره خوردن ب درخت و این پیچکها این علفهای هرز همون ترسهای کوچیک ما هستن ک اگه از بین نبریم نمیتونیم باورهای محدودکنندهک ریشه کردن رو از بین ببریم اگه این ترسهای کوچیک رو از بین ببریم حتی خیلی از باورهای بزرگترمون رو درست میکنند و باید حتی تو ازبین بردن همین ترسهای کوچیک تکاملو طی کنیم و از همین کوچیکها شروع کنیم و حرکت کنیم وقتی رفتیم تو دل ترس و از ریشه در اومدن راحت میشیم و میبینیم چقدر جسورتر چقدر ازاد و رها شدیم خدایاشکرت بخاطر این اگاهی ناب

    استادعزیزم وقتی با اره برقیت داشتی اون تنه های درختو قطع میکردی باخودم گفتم ببین استاد با چه تمرکز لیزری داره این باورهای محدود کننده این علفهای هرز و از بین میبره و چه استمراری با آرامش داره خدایاشکرت بخاطر این مسیر زیبا پراز اگاهی پراز حرکت ب سمت رشدتعالی و لذت بردن و باورهای درسته ک پیش میریم خدایاعاشقانه عاشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    ناجی گفته:
    مدت عضویت: 2215 روز

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    من برای رهایی از یک سری عادت بد از قرآن مشورت گرفتم و آیه ۸۱ انعام اومد :و من چگونه از آنچه شما شریک خدا قرار می‌دهید بترسم در حالی که شما از شرک آوردن به خدا نمی‌ترسید با آنکه هیچ برهان و حجتی را بر آن شرک بر شما نازل نکرده است؟! آیا کدام یک از ما دو گروه به ایمنی سزاوارتریم اگر شما فهم سخن می‌کنید؟!

    بعد تصمیم گرفتم با سایت شما هم هدایت بخوام

    الله اکبر !

    قبل از باز کردن فایل یک حسی به من گفت کامنت برگزیده اول رو بخون و دیدم در مورد ترس هست !! و چقدر زیبا نوشته بودند و انتخاب شده بود این کامنت

    بعد که فایل رو دیدم اونجا که مریم جان از ورود به ترس ها گفت دیگه چی باید گفت … بچه ها به خدا که ترس عین شرک هست . خدایا کمک کن که مشرک نباشیم نترسیم و کارهای اشتباه رو انجام ندیم

    خدایا شکرت شکرت که هستی و برایمان خدایی میکنی .

    من خیلی از این قسمت هدایت فایل نتیجه دیدم و مطمءنم که درسته چون با عشق درست میشه این فایل ها

    ممنونم از شما . خیلی عشقید . ❤❤❤❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    ساحل آرامش گفته:
    مدت عضویت: 1658 روز

    🥀به نام خدای مهربان🥀

    💖سلام استاد عزیز وخانم شایسته جان💖

    🌻سریال زندگی در بهشت قسمت ۷🌻

    برای من این پیچک ها مثل ترس های کوچولویی هست که توی ذهنم دارم،🥰

    مثل ترس از تاریکی، مثل ترس از تنهایی ترس از رانندگی😕

    و هرچقدر من شروع کردم و تکاملم رو توی قدم های بزرگ برداشتم، از این ترس های کوچولویی که شاید به نظر بی اهمیت به نظر برسه، شروع کردم🥳

    و هر چی که به دلشون وارد شدم، می‌بینم که هر چقدر من ترسم از تاریکی کم میشه، با اینکه به نظر بی ربط میاد، جرأت و جسارتم توی یکسری از تصمیمات اساسی زندگیم بیشتر میشه👌

    و یه جورایی تکامل من اینجوری داره طی میشه

    یعنی این ترس ها رو مثل این پیچکها اول میکَنم و بعد میرسم به تنه های اصلی🤗

    آدم اگر ببینه این تصویر نهایی رو در ذهنش، تصویری که وقتی کارها انجام میشه چقدر نتایج زیبا میشه🥰

    اون انگیزه رو میگیره برای اینکه سخت ترین کارها رو هم که به ظاهر سخته رو انجام بده و بعد نتایج هم برسه💃

    این پیچک ها مثل ترس هایی هستن که توی ذهنمونه و سال‌های ساله که به تمام زندگیمون گره خورده 🤨

    باورهای ریشه داری که پاشنه آشیلمون هستن و ما اون باور رو فقط یک باور ریشه‌دار میدونیم🤔

    در صورتی که اون توهمه🙃

    جای وجودِ ما، رفتار ما، شخصیت ما، و تصمیم‌گیری‌های ما، رخنه کرده😕

    و ما رو سال‌های سال، از خواسته‌ها و رویاهامون دور کرده 😲

    مثلاً در مورد آرایش کردن، وقتی تمرکزت رو از روی آرایش کردن برمیداری 🥰

    آرایشی که ریشش نگاه و حرف مردمه

    اون وقته که میبینی تمرکزت به جهت های درست متمرکز میشه و درهای جدیدی که شاید هیچ ربطی به آرایش نداره برات باز میشه🤸‍♀️

    وقتی نمیخوای دیگران رو راضی کنی، انرژیت صرف رشد و پیشرفت میشه💃

    ترس هامون رو بشناسیم👌

    ترس هامون دارن ترمز هامون رو نشونمون میدن👌

    هر جا ترس داریم، توی همون نقطه پاشنه آشیل داریم 👌

    ترس یعنی اسیر بودن، همیشه در بند نجواهای ذهن بودن🌹

    ترس یعنی باوری که هنوز نتونستی عملیش کنی فقط شنیدیش🤗

    ترس یعنی نقطه‌ای که باور درست در آن نقطه ساخته نشده، مثل ترس از تمام شدن پول🥰

    که نقطه مقابل ساخت باور فراوانیه،🙃

    ترس از قضاوت شدن، که باور مقابلش ساخت اعتماد به نفس و عزت نفسه💎

    ترس از رها کردن، که نقطه مقابلش یکتاپرستیه

    وقتی میترسی رها کنی، یعنی شرک داری 🤨

    ترس از رها شدن وابستگی‌های شرک آلودی که سالها تو وجودمون ریشه زده🥰

    اگر در فکر بهبود باشی تلاش میکنی که هرچه مانع هست از سر راه برداری

    نه اینکه بگی خب، این درخت ها هم زیباست بذار باشه🎀

    اما وقتی فکر کنی از این زیباتر و بهتر هم میشه قدم بر میداری و به اون چه که هست راضی نمیشی و با هدایت خدا شروع می کنی🌷🥰

    سپاسگزارم ازشما استاد عزیزوخانم شایسته🎀🌷🥰🌹👌🪴🌺

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: