نوشتهی زیبا و تأثیرگزاردوستان عزیزمان «گیسو، ایمان، یزدان، شایان و محمدعلی »، به عنوان متن انتخابیِ این قسمت از سریال زندگی در بهشت، تقدیم همه دوستانی میشود که برای ساختن شخصیتی تصدیق کننده و تأیید کنندهی زیباییها و نعمتها، مصمم شدهاند تا نمود واضحی بشوند از «صدق بالحسنی» و شاهد زندهای باشند از مفهوم فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى یعنی آنهایی که به خاطر چنین شخصیتی آسان شدهاند برای احاطه شدن با نیکیها و نعمتها.
نه فقط نوشتن دربارهی زیباییها و نعمتها، بلکه خواندن و تأمل در آنها نیز ما را به درک بهتری از خداوند و چگونگی هماهنگ شدن با او و قوانینش و در یک کلام، هدایت شدن و قرار گرفتن در مدار فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى میرساند.
نگاه زیبای گیسو عزیز:
سلام استاد، من دوباره خل شدم، دیوانه شدم، اومدم برات کامنت بگذارم. همیشه گفتم من یه وقت هایی دچار جوشش درونی میشم از اون حال های عجیبی که کم به آدم دست میده، ولی وقتی دست میده اوج می گیری، خل میشی. من از کرم و بخشش خدا اصلا خل شدم الان از اون وقت هاست که خل شدم بگو چرا؟ بگو چی شده دوباره گیسو؟
اومدم اینجا بگم بچه ها به خدا عباس منش کارش اشاعه ی توحیده، میگه تو دستت رو بگذار تو دست خدا، خودش بهت میده، هر چی بخوای میده. ثروت بی حساب میده، عشق میده، همسر خوب میده، بچه خوب میده، تو بخواه تو باور کن میشه، باور کن می تونه، قدرت آدم ها رو تو ذهنت صفر کن. قدرت خدا رو ببر بالا، به خدا که بیشترش رو می ده.
باور نمی کنید؟ بیایید منو ببینید.. بزار دوباره بهتون بگم من کجا بودم و الان کجا ام. منی که الان زندگی توی بهشت رو تجربه می کنم. فقط از باور کردن حرف های عباس منش بود، باور کردم و باید بیشتر هم باور کنم که منبع قدرت فقط خداست. شما دستت رو بگذار تو دست خدا. عزیزم توکل کن. ایمان بیار. ایمان، ایمان، ایمان.
الان کجا هستم، همین دیروز می گفتم خدایا یعنی میشه برسم به روزی ۳۰ میلیون درآمد؟ امروز ۵۰ میلیون درآمد داشتم. باورتون میشه؟
آخه کریمه. کریم بیشتر از اونی که می خوای می بخشه میگه کم نخواه از من، اُفت داره واسه ما
عباس منش. یادمه یه جا می گفتی همه ادم ها به یه اندازه قدرت دارند. قدرتشون هم اینه.. قدرتشون صفره. برو سراغ رب بابا. وای خدا
بگو من اون موقع کجا بودم؟ مرداد ۹۷ من با ۹۷۵۰۰۰ تومان حقوق… مملو از شرک، مملو از قدرت دادن به آدم ها. اوج آرزوم این بود که رئیسم یک پروژه بگیره به منم یک پولی بده، منو شریک خودش کنه. رویام این بود مدیرعامل بشم رویام این بود شریک اش بشم.
بعد اینقدر فایل هات رو گوش دادم فهمیدم اینا شرکه بابا. گفتم: “خاک بر سرت گیسو تو رب رو داری نشستی چشم دوختی رئیس ات حقوق ات رو زیاد کنه؟” اون وقت تازه مدیرعامل شده بودم. خدا شاهده وقتی امضا کردم برگه های مدیرعاملیمون رو همون لحظه همه چی از چشمم افتاد. گفتم نه من اینو نمی خوام. عباس منش گفته از خدا بخواه، این چیه پر از ترس، پر از شرک، نمی خوام اصلا.
خدا شاهده اون وقت ها پنجاه هزار تومن می خواستم خرج کنم یادمه چطور تمام وجودم می لرزید چطور می ترسیدم می گفتم یا خدا پول از کجا بیارم؟ میومدم قیمت محصولاتت رو میدیدم می گفتم یا خدا کی پول داره اینا رو بخره؟ خدایا یعنی میشه منم یه روزی برسه، یه میلیون برام پولی نباشه؟ پارسال که دوره دوازده قدم شروع شد و من تازه یه پولی دستم رو گرفته بود می تونستم هشتصد هزار تومن قدم اول رو بخرم، تو دفترم نوشتم توانایی خریدم تا سی چهل هزار تومان است گاهی دویست هزار تومن. همون موقع دوستم بهم گفت یه چمدونِ یک میلیون و نیمی رو فلانی بهم کادو داده، گفتم یا خدا یه میلیون و نیم کادو خرید؟ گفت آره بابا گیسو براش یک میلیون و نیم پولی نیست، نمی تونستم تصورش کنم. بچه ها نمی تونستم تصور کنم کسی رو که یک میلیون و نیم براش پولی نباشه.. کِی ؟ فروردین ۹۸
الان کِی هست؟ اردیبهشت ۹۹. یکسال گذشته. وقتی عباس منش گفت بابا تکامل تو باوره، باید قدرت رو باور کنی. من گرفتم چی میگه. تکامل این نیست یک ماه حقوق ات بشه یک میلیون ماه بعد بشه دو میلیون. تکامل یعنی باور کنی کارها دست خداست. باور کنی من نمی دونم چی میشه من قدم برمیدارم. اون راه رو نشون میده. عباس منش. دیوانه شدم یعنی.
اومدم بنویسم ثروت می خوای؟ رابطه خوب می خوای؟ چی می خوای؟ هر چی می خوای؟ کاری که من کردم این بود. خواستید باور کنید خواستید باور نکنید:
فقط فایل های عباس منش رو گوش بدید. فقط صبح تا شب تکرار کنید. حرف هاش تکراریه؟ اشکالی نداره شما گوش کن. ضرر که نداره. بعد ببین چی میشه.
چطور زندگی ات از این رو به اون رو میشه. چون عباس منش میگه بابا اینا به من الهام میشه
من باور کردم خدا از طریق عباس منش من رو هدایت کرده. خدا حرف هاش رو اینطوری به من رسوند.
خدایا تا ابد اماده شنیدن حرف هاتم، من رو هدایت کن خدای کریمم
دوستتون دارم بچه ها
در پناه خدا باشید
استاد مخلصیم
شاگرد همیشگی ات گیسو
نگاه زیبای ایمان عزیز:
سلام و درود فراوان خدمت سید عزیز و خانوم شایسته مهربان. سلام به همه بچه های گل سایت که به شوق خوندن کامنتای شما انرژیم ده برابر شده
آقا من با دیدن این سریال یه چیزایی تو وجود خودم کشف کردم اسمشو گذاشتم راحت القدوس (راحت طلبی مقدس)
بچه که بودم خیلی راحت طلب بودم(البته فکر کنم همه ما اینو تو وجودمون داریم) یادمه تابستونا که مدرسه نمیرفتم بالاجبار باید میرفتم تو مغازه نجاری پدرم به کار کردن(چه همزمانی جالبی داره این قسمت با کامنت من در ضمن استاد اون اره ای که اول نشون دادین خیلی زورش زیاده من چون با ابزارآلات نجاری آشنایی کامل دارم اینو میگم وقتی دیدم با باتری کار میکنه کف کردم و کلی باورای فراوانیم قویتر شد)
خلاصه ما میرفتیم تو نجاری پدر گرامی برای آبدیده شدن بعد من وقتی میخواستم یه کاری انجام بدم که نشستنی بود همیشه کاملا راحت مینشستم رو زمین مثل استاد راحت راحت و خودمو اذیت نمیکردم چون نشستن رو پنجه پا خیلی پارو اذیت میکنه اینو پسرایی که سربازی رفتن قشنگ درک میکنن. بعد من که خودمو به قول بابام پخش میکردم رو زمین بهم گیر میداد میگفت پسر خودتو اینجوری پخش زمین نکن بده میگفتم ای بابا مهم اینه کار انجام بشه نوع نشستن من چه اهمیتی داره تازه اینجوری کار سریعتر انجام میشه میگفت نه انقد تن پرورُ تنبل نباش درست بشین یکی میاد میبینه میگه اینو نگا کن چقد تنبله و جالب این بود که حرف مردم از سرعت کار براش مهم تر بود(باورای کاملا اشتباه)
حالا این یه نمونه بود مثالای اینجوری خیلی زیادن که خیلی از افراد با کلی باور اشتباه این راحت القدوس رو از خودشون صلب کردن و اونو با تنبلی اشتباه گرفتن. تنبلی یعنی اینکه اصلا نخوای هیچ کاری انجام بدی هیچ حرکتی نداشته باشی یه جا بشینی و منتظر باشی جامعه افراد پدرمادر دولت همسر یا فرزند همه کار برات بکنن. ولی راحت طلبی یعنی اتفاقا پویایی و حرکت یعنی بخوای همه کار انجام بدی ولی به راحت ترین شکل ممکن این بد نیست بلکه مقدسه و اگه این طرز فکر داشته باشی برای هر کاری آماده ای از هیچ کاری عبا نداری چون مطمئنی هیچ زجری در کار نیست ذوق وشوق داری برای انجام هر کاری. اما متاسفانه با باورای اشتباهی که اغلب از جامعه به ما تزریق شده کاری که توش سختی نباشه لذت نداره اخه این چه منطقیه؟!
منم دیگه کم کم باورم شده بود که راحت طلبی بده و این حس مقدس رو در وجود خودم تا حدی خفه کرده بودم و با تنبلی اشتباه گرفته بودم. مثلا وقتی میرم سر یخچال میخوام یه خوراکی بردارم بخورم میبینم همسر عزیزم همه چیرو توی ده تا نایلون پیچیده و توی ظرف در دار گذاشته تو کشوی یخچال میگم ای بابا من میخوام یه میوه بخورم باید یه ساعت علاف بشم بعد میام گره نایلون باز کنم یکم که که گیر کنم سریع میزنم اون نایلون پاره میکنم و کارو راحت میکنم بعد اون به من میگه تنبل. بابا من تنبل نیستم دلیلی نداره برای یه میوه خوردن بخوام اذیت بشم دوست دارم همه چیز در دسترس ترین حالت ممکن باشه و راحتترین شکل ممکن من وقتی توی اون قسمتی که استاد میخواست غذا درست کنه اون چیدمان ادویه ها روی کانتر دیدم انقدر لذت بردم انقدر لذت بردم که نگو با خودم گفتم اره همینه این عالیه اصلا باید اینجوری باشه. درکل فکر میکنم این راحت طلبی یه حس مقدس توی وجودمه نمیدونم شاید بچه ها نظرشون مخالف این باشه ولی برای منکه اینجوری بوده وفکر میکنم یکی از دلایل مهم پیشرفت جهان همین بوده که بشر میخواد راحتی بیشتری تو هر زمینه ای تجربه کنه. البته یکم کمرنگ شده بود تو وجود من به خاطر باورای اشتباه ولی ممنونم از استاد و خانوم شایسته عزیز که این حس رو دوباره در من زنده کردید و دیدن این سریال باعث شد من برم این حس رو از ته وجودم بکشم بیرون دوباره پرورشش بدم.
اما یه کد دیگه که من با دیدن این سریال دارم مینویسم که استادم تو یکی از فایلای رایگان گفته بود ترکیب باور هم جهت با خواسته هاست که هر دوتاش داره همزمان با دیدن این سریال اتفاق میفته یعنی من میبینم خواسته در من شکل میگیره و به وضوح میرسه و همزمان باورش میکنم که میتونم داشه باشم چون شما دارین پس منم میتونم. یعنی ترکیب باور هم جهت با خواسته که منجر بشه به احساس خوب به قول استاد کن فیکون میکنه
من باید بکنم بریزم دور هرچی که منو محدود میکنه هرچی که مانع دید من میشه تا زیبایی های بیشتر ببینم با شجاعت با اقدام کردن و قدم برداشتن و بعد میبینم پاداش هارو و چیزی که من فهمیدم و بسیار بسیار بسیار مهمه و تا انجامش ندی خبری از پاداش نیست همین شجاعت به خرج دادن و گذشتن از ترس هاست و نشون دادن ایمان واقعی
یعنی اگه من همه کار بکنم باورارو بسازم ذهنمو جهت بدم در راستای خواسته خواسته هامو عرضه کنم به خداوند تجسم کنم اشتیاق سوزان داشته باشم و خلاصه همه کارای لازمو انجام بدم اما این تیکه پازلُ درست سرجای خودش قرار ندم فایده نداره باید از ترس هام بگذرم شجاعت به خرج بدم ایمان نشون بدم عمل کنم تا این چرخ دنده اصلی درست اسمبل بشه و ماشین حرکت کنه من الان قشنگ به این نقطه رسیدم هدفمو اون طرف پل دارم میبینم بهاش رد شدن از این پل ترس هاست امیدوارم که با ایمان بتونم هرچه زودتر از این پل رد بشم
برای همه بچه ها شجاعت و ایمانی پولادین آرزو میکنم…
نگاه زیبای یزدان عزیز:
استاد همیشه باور به “خوب تر” کردن دارن. مثلا اگه دارن یه کاری رو انجام میدن، این باور رو دارن که میشه از این راحت تر هم انجام بگیره و این باور باعث میشه هدایت بشن به راه ها وایده های راحت تر برای انجام اون کار. با دیدن زیبایی پارادایس شون، باور دارن که میتونه بازهم از این زیبا تر بشه و به همین خاطر هدایت میشن به سمت کارهایی که زیباترش میکنه!
حالا این هدایت خیلی جالبه … یه دفه نمیاد کلی ایده بده! هر بار یک ایده بهت پیشنهاد میده و اگه انجامش دادی، باز هم ایده ی بهتر و کارساز تر و زیبا کننده تری بهت میده! دقیقا وقتی قسمت اول تا اخر سریال رو میبینیم، ایده های مختلف به همین صورت بوده! و هر بار که استاد به هدایتش مبنی بر زیباتر کردن پارادایس چشم میگه و اجراش میکنه، ایده های بهتر و زیباکننده تر هم خودشونو نشون میدن.
اما شرطش چی بود؟! چشم گفتن به اون الهام… چشم گفتن به اون هدایت. و سپاس گفتنش! این سپاس گزاری و چشم گفتن یعنی چی؟ یعنی ایده ای که بهت گفته شد، با ایمان و اطمینان بدون شک چشم بگی و با اجرایی کردنش، از دریافت اون ایده الهی سپاسگزاری کنی! آره… و اونجاست که طبق قانون، شکرِ هدایت، هدایتت افزون کند! اونجا که عمل کردی به هدایتت، اونجاست که هدایت های بیشتر و بهتر گفت میشه چون با اجرا کردن قبلی، قدر دونستی و سپاسش گفتی!
این قانون رو به صورت عملی در تمامی قسمت های سریال میشه دید. این باور، به صورت بسیار زیبایی در قسمت های این سریال ریشه زده و بدون شک درتمامی قسمت های آینده هم هویداست! دقت کنین استاد اول با کدوم ایده در قسمت اول شروع کردن و به چه ایده هایی که نرسیدن! اما لازمه بگم ایده هایی که بهشون الهام شده بود، اجرا کردنش کار هر کسی نبود! منظورم سختی انجام کار نیست منظورم سختی در چشم گفتنه! منظورم ایمان و اعتماد به انجام دادنشه! محال بود حتی خودِ من، تصمیم جدی بگیرم که درختان اطراف دریاچه رو قطع کنم! به هزار و یک دلیل قدیمی و باور مخرب! اینکه حیفه. گناه دارن! سخته! فلانه بیساره! اما فقط یک ایمان و اعتماد به رب ودوده که باعث میشه بدون شک تصمیم به اجرای اون ایده بگیری و “هر طور شده” انجامش بدی و شک نکنی! حتی یک درصد! و همون ربی که ایمان و اعتمادت رو ببینه و اون تصمیم جدی تو برای عملی کردنش رو ببینه، محال ممکنه بذاره اون کارو به سختی انجام بدی!!
حالا بریم سراغ ایده بعدی که قرار بود نرده ها بریده بشه … باید اعتراف کنم تحت هیچ شرایطی امکان نداشت خوده من اجراش کنم! به هیچ وجه! حتی خوده من تا وسطای فیلم مخالف این کار بودم و همش درگیر بودم که ای کاش اتفاقی بیفته و این کارو انجام ندین! میدونم حتی اگه تصمیم به این کارُ میگرفتم، وقتی وسطای کار میدیدم که این نرده ها چقدر محکم و درست و اصولی نصب شدن، قطعا دست از کار میکشیدم! اما چرا ؟!
چون از بچگی به ما گفتن حیفه! کاش بدونم حیف یعنی چی و چرا دور و برم تمام افرادی که این کلمه رو مدام تکرار میکنن، جزء اقشار متوسط به پایین هستن و هیچ کدوم…. هیچ کدومشون به ثروت بیشتر نتونستن برسن! اما من دارم میبینم اطرافم دقیقا کسی که اعتقادی به حیف بودن نداشت، روز به روز در حال پیشرفت کردنه و یک قطعه اضافی تو خونش پیدا نمیکنی! کاش یک بار برای همیشه کلمه ی “حیف” رو از دایره واژگانمون تو ذهنمون دیلیت کنیم تا اینقدر درگیر این پیچک قوی نشیم که تمام جوانب زندگی رو در بر گرفته!
جا داره همینجا، تا یادم نرفته تحسین کنم اون ایمان و اطمینان و اراده ای رو که حتی وسط کار، وقتی دید راه حل اصولی برای بریدن نرده ها وجود نداره، نه تنها منصرف نشد، بلکه گفت از باقی ابزارهامون کمگ میگیریم و “”هر طور شده”” انجامش میدیم! من عاشق این اطمینان و ایمان در تصمیم هستم. عاشق این عدم تردید هستم. حالا هر تصمیمی میخواد باشه! هر تصمیم ریز یا درشت! عاشق این قدرت تصمیم گیری استاد هستم که بدون ذره ای تردید، پای تصمیم میمونه و هر اتفاقی بیفته، نگران نیست.
اما چرا واقعا؟! چه باوری پشت پرده چنین خصلتی هست!؟ بله درسته… چیزی جز ایمان؟ اما چه جنس ایمانی؟! ایمان به اینکه من این تصمیم رو گرفتم و بهم گفته شده انجامش بدم. پس پاش هستم! هر اتفاقی هم بیفته، خودش هدایتم میکنه چون فقط اراده و ایمان منو میخواد ببینه. هر اتفاقی هم بیفته، هدایتم میکنه که کار رو به نفع خودم تموم کنم. مثل اون اخر فیلم که استاد گفتن حتی اگه آب چوبا رو به ساحل نرسونه، خودم با قایق میبرم! فقط چنین باوری باعث میشه استاد این تصمیم رو با قاطعیت بگیرن و اجراش کنن و به اندازه همون ایمانه که نتایج خودشو نشون میدن و نتیجه ی فوق العاده ش رو هم دیدیم! من حیرت زده شدم از این کار و واقعا احسنت گفتم اول به اون ایده ناب الهی و دوم، کسی که با ایمان راسخ به راحت ترین نحو ممکن انجامش داد!
کاملا قدم به قدم دیدیم که استاد چقدر قشنگ هدایت شدن به انجام راحت تر کار! همون لحظه اول، وقتی دیدن اون اَره اولی کارمون رو راه نمیندازه، گفتن که با وسایل دیگه مون انجامش میدیم. رفتن سراغ اون اَره آشنای همیشگی که باهاش درختان رو بریدن. من داشتم به این فکر میکردم که چه طور میتونیم این نرده ها رو جدا کنیم چون واقعا راهی به نظرم نمی رسید که بشه همه رو باهم یک جا جدا کرد و تنها راهش این بود دونه دونه هر قطعه رو جدا کنیم. اما تو ببین هدایت خداوند رو …
دقیقا استاد به تیغه آهن بر هدایت شدن که میخ هایی رو میتونست ببره که به هیچ وجه با هیچ وسیله دیگه قابل دراوردن نبود چون در دل اون چوبا بودن! و تنها وسیله ای که میتونست اون کارو انجام بده، همین اره اهن بر و نازکی بود که میتونست لابلای اتصالات بره و اون میخ رو عین چوب ببره ( البته نه عین کره !) و این تایید خانم شایسته ی همیشه شایسته بود که سبب شد این ایده اجرایی بشه. و این باعث شد تقریبا نصف کار انجام بشه.
اما الهام بعدی، جدا کردن ردیف پایینی نرده ها بود که برای من دقیقا حکم همون پیچک درختای هرز اطراف دریاچه رو داشت! چون اول باید اون ردیف باز میشد تا راه برای بریدن تنه اصلی باز میشد. و باز هم تایید خانم شایسته ی شایسته رو برای اجرای این ایده دیدیم! و من عاشق نحوه برش اون ستون های اصلی شدم. به صورت کاملا اتفاقی ( که هیچ اتفاقی اتفاقی نیست ) تمام ستون ها رو به صورت مورب بریدن که ظاهر یکسان و زیبایی به ستون های بریده شده داده بود.
و الهام بعدی که تکه چوب هارو داخل آب بندازیم، برای من خیلی جالب بود. انگار خوده خدایی که ایده برش نرده ها رو داده بود، همون خدایی که مرحله به مرحله هدایتمون کرد به برش نرده ها، همون خدا در آخر اون تکه های بزرگ چوب رو تحویل گرفت و گفت ” بسپارش به من، حلش میکنم ” و باز هم تایید خانم همیشه شایسته بود که باعث شد باز هم این کار اجرا بشه و تمام قطعات به آغوش خداوند سپرده بشن!
دارم به این فکر میکنم که قانون “کبوتر با کبوتر باز با باز” که افراد هم فرکانس رو در یک مدار قرار میده، عجب نعمت لذت بخش و بزرگیه! تو ببین نعمتو … . درسته به صورت فیزیکی به استاد کمکی نکردن اما با فرکانس نابشون در لحظه، الهامات دریافتی استاد رو تایید کردن و همین تایید باعث شد استاد به طرز خیلی راحت تری کار رو انجام بدن.
حالا بریم سراغ قسمت جالب و مهیج فیلم که این قسمت رو خیلی هیجان انگیز تر از همیشه کرد! درست جلوی دوربین، درست در درست ترین زمان، اون چکش آشنای همیشگی مون وارد آب شد و با حباب های ریزی که بر جای گذاشت، نوید یک تضاد قشنگ اما آشنا رو داد! درسته … . مطمئنم شما هم همون ایده من بلافاصله به ذهن تون رسید! همون آهنربای هیولای قسمت های قبلی که قدرتش برامون کاملا ملموس و آشناست! میدونین دارم به چی فکر میکنم … . که مگه میشه اینقدر جالب! دقیقا همون چکشی که در قسمت های قبل، با آهنربا بلندش کردیم افتاد توی آب! یه چیزی بگم … . اگه همون موقع همین چکش رو با آهنربا بلند نمی کردین و همین چکش جلوی چشم خودم داخل آب نمی افتاد، باور نمیکردم این معجزه رو! با خودم میگفتم همه چی برنامه ریزی شده بوده! اخه مگه میشه دقیقا همون چکشی با آهنربا بلندش کردیم داخل آب بیفته! دقیقا همون آهنربایی که استاد توی اون قسمت گفتن میتونیم باهاش هزار جور شی فلزی رو از ته دریاچه بیرون بکشیم! یعنی حتی ایده ی بیرون کشیدن این چکش، از قبل به استاد گفته شده بود و دقیقا به همین خاطر بود که با شوق و ذوق گفتن کلی ایده برای بیرون کشیدنش دارم! اما آره برنامه ریزی شده بود! یک برنامه ریزی دقیق! ولی نه برنامه ریزی استاد! بلکه برنامه ریزی خداوندی که استاد برنامه ریزیه!
خدایا شکرت
واقعا باورم نمیشه کلاس آموزش، فیلم آموزشی تا این حد جذاب و مهیج و لذت بخش بشه! اونم نه با هیچ برنامه ریزی قبلی خاصی … بلکه خودِ خدا که استاد برنامه ریزیه، در درست ترین زمان ممکن هر آنچه لازم باشه وارد فیلم میکنه. از هماهنگی مه و خورشید فلک برای زیبا شدن فیلم بگیر تا اتفاقات مهیج ! حتی اون صدای بلبل محشری که در تمام قسمت ها، بهترین موزیک بک گراند رو اجرا کرده کار خداست و قابل تحسینه! میدونین چرا …. چون حتی ساخت چنین سریالی خودش یک هدایت بوده و مسلما خوده خداوند در تمامی قسمت ها جلوه ش رو نشون میده و تمامی پدیده ها رو براتون هماهنگ میکنه.
من دلم میخواد تحسینتون کنم استاد … تحسین این حجم از ایمان و اطمینان در اجرای هدایت ها در راستای زیباتر کردن بهشت! همین که وقتی ایده ای به ذهنتون خطور میکنه، شما بی درنگ و بی ترید برای اجرا کردنش دست به کار می شید و با نشون دادن این ایمان و اطمینان، هدایت ها و ایده های ناب الهی رو هی بیشتر و بیشتر میکنین. و جالبه …. چنین ایده ها و الهاماتی هر کدوم حکم قطعه ی پازل بینهایت زیباسازی پارادایس رو دارن و با انجام دادن هر ایده، هر قطعه رو سر جاش میذارین. هر قطعه به تنهایی، زیباییِ خیره کننده خودش رو داره و زمانی که قطعات در کنار هم قرار میگیرن، این زیبایی با نمایش یک گالری از ایده های اجرا شده، دوچندان میشه و نتیجه رو با زیبایی خیره کننده ای نشون میده.
زیبایی …چقدر دوست دارم این زیبایی رو که از خودِ خداست و عاشق کسانی هستم که عاشق زیبایی هستن! خصوصا شمایی که هیچ سقف و محدودیت خاصی برای زیبایی قائل نیستین و این باور محشر رو در قالب سریال بینهایت مهیج زندگی در بهشت، به نمایش گذاشتین.
باوری که میگه حتی اگه بهشت هم باشه، میتونه زیباتر و زیباتر بشه و خداوندی که، عاشقانه هدایت میکند کسی را که زیبایی بخواهد.
نگاه زیبای شایان عزیز:
سلام به همه هم فرکانسی های عزیزم
به محض اینکه استاد گفتند میخایم نرده ها رو ببریم سریع با خودم گفتم نکن این کارو بد میشه. و به ذهنم اومد چقدر از تغییرات زندگی رو باید انجام میدادم و از ترس اینکه اوضاع بدتر نشه انجام ندادم چرا از هر تغییری میترسیم؟! گاهی اوقات بد نیست که حتی اگه فکر میکنیم تغییری بد هم هست انجام بدیم تا شجاعت تغییر کردن رو پیدا کنیم و بتونیم با تغییراتی که به اختیار ما صورت نمیگیره هم کنار بیایم و بپذیریم.
نکته جالب اینکه استاد بارها توی مسیر رسیدن به هدف ابزارها و روش حذف نرده ها رو تغییر دادن ولی هدف رو تغییر ندادن و همینطور که پیش میرفتن هدایت میشدن به مسیرهای ساده تر و کارامدتر مثل انداختن نرده ها به آب به جای اینکه اونها رو از داخل منزل بیرون ببرن. برای من درس بزرگی بود که کمالگرا نباشیم و در ابتدای کار نیاز نیست همه جوانب کار برامون مشخص باشه در طول مسیر رسیدن به هدف، هدایت میشیم به راههای کارآمدتر و در عین حال ساده تر
اما اون قسمت که چکش توی آب افتاد پر از درس بود استاد بدون وقفه به کار ادامه دادن و نذاشت توجهش از هدفش دور بشه در حالی که اکثر ادما وقتی همچین اتفاقی توی مسیر هدفشون رخ میده یا دست از کار میکشین و یا فوکوس میکنن روی اتفاق بدی که افتاد و این حالشون رو خراب میکنه و فرکانس منفی ارسال میکنن. بعد ازینکه استاد به هدف رسید برای چکش هم راه حلی گفت دارم که احتمالا با اهنربا میخان مثل ماهی شکارش کنن. و درستش هم همینه که از مشکلاتی که پیش میاد یه مقدار فاصله بگیریم و بعد با ذهن باز در مورد حلش تصمیم بگیریم.
حتی اون قسمت که زنبور هم داشت اذیت میکرد باهاش نجنگیدین و ازش فاصله گرفتین تا خودش بره و بعد که اومدین بیرون اثری ازش نبود. برای من این درسو داشت که گاهی اوقات لازم نیست با موانع و مزاحمتهایی که درحین کار پیش میاد بجنگیم کمی ازش فاصله بگیریم محو میشه
و اما درس کلی : چقدر خوبه که موانع رو حذف کنیم تا دید بهتر و زیباتری نسبت به وضعیت موجود پیدا کنیم و لذت بیشتری ببریم
نگاه زیبای محمدعلی عزیز:
به نام خدا
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان❤️
قبل هرچی بگم اول صبح که بیدار شدم هوای ابری و خنک و عالی بود منم عاشق این هوا سریع شکرگزاری کردم، موتور ذهن روشن کردم که امروز به روز فوق العاده است، بعد سپاسگزاری نوشتم بخدا یه پول جزیی باید بهم بدن، چند روز طول کشید، گفتم انرژی مثبت امروز زیاده تو شکرگزاریم بابت گرفتن پول، بابت اون شخص از خدا تشکر کردم بخدا چند دقیقه بعد پول واریز شد، و گفتم خدایا شکرت قانون مثل همیشه جواب میده و انرژیم بالاتر رفت و بعدشم که قسمت بعدی زندگی در بهشت سوپرایزم کرد.
نمیدونم حکمت این دیدگاهی که مینویسم و پاک میشه چیه؟ ولی میدونم حکمتی داره، من میگم خدا مثل برگه امتحانی از من میگیره میگه بهتر بنویس، بزرگتر شو، تو باید رشد کنی، خودت را بکش بالا. مگه استادت عباس منش نیست، خب تو که هر روز میبینیش داره بهت درس میده اونم به روش عملی، با روشی که خودش داره زندگی میکنه، مثالهای واضحش تو زندگیش مشخصه. منم میگم چشم خدا دوباره مینویسم، دوباره میخونم، دوباره فایل میبینم، خدایا شکرت برای درک جدیدم
موضوع امروز: آموزش برداشتن حصارهای زیبایی هست که جلو دیدن زیباییهای بیشترُ میگیره
لازمه کار: داشتن شجاعت و یه تصمیم قوی به سبک استاد عباس منش ،،نترس بودن ،،خستگی ناپذیر ،،ابزار مناسب کارآ و همراهی یه عشق، یه مهندس ناظر، یه همدم همیشگی یه مغز پر ایده به نام خانم شایسته عزیز
با نام خدا شروع میکنیم، مهندس ناظر مثل همیشه میگه شرایطُ بررسی کردی؟ و اونور استاد همیشه آماده میگه بله ،،چه زوج همه فن حریفی خدایا شکرت. استاد واقعا شما چقدر رشد کردید که همونجوری که همیشه میگید برای مدت طولانی تو یه شرایط هر چند عالی و زیبا نمی مونید،،همیشه دنبال یه چالش جدید ،،و حالا انجام یه کار متفاوت، اگه ما باشیم میگیم باید دور خونه حصار باشه ،بچه نیفته ،مهمان میاد، نکنه ال بشه و ….. ولی استاد میگه من بهشتُ برای لذت خودم میخام این بهشتی که من ساختم ،،من دوست دارم هیچ چیز اضافی نباشه ،،هرچند اصولی، ولی نباید جلوی لذت بردن منو بگیر ،،من تکاملمو طی کردم ،،من این ثروتُ برای این درست کردم که از زندگیم لذت ببرم و امروز به این نتیجه رسیدم که باید این حصارهای چوبی مثل اون درختها برداشته بشن قاطع و مصمم به الله اکبر.
واقعا یه جاهایی باید برای دیدن زیباییها بیشتر انعطاف پذیر بود ،،و این ذهن بزرگ و زیبا بین میخاد، استاد حتما اون پلن آخر کار را دیده ،،اون تصویر آخر رو ساخته و حالا مصمم شروع به تخریب میکنه. بی تعارف شروع کاری که خیلی از ما با همین ابزار و حتی قوی تر انجام نمیدادیم، بهتر بگم خودم با شروع کار که چکش استاد رفت تو آب، حالا برداشتهای من: انگار قسمت نیست، حیف هست، این چوبها گناه دارن، بابا خدا میگه بیخیال، اینا محافظ جانت هستن و هی…..
تو یه لحظه دیدگاه خانم شایسته و استاد ،،خندیدن و ماندن چند حباب خالی از چکش و هم نشین شدن با ماهی ها به همین سادگی بعد استاد با چکش میخ کش خندان خندان ادامه میده. بخدا اینا همون چیزهایی هستن که الان استاد تو بهشت هست. اینجا کلا این فاصله ها همینجوری درست میشن ،،مگه اینا میتونن جلوی استاد بگیرن ،،استاد اولش گفت یه شجاعت میخاد. کلا استاد با ۲ ابزار مناسب، داره تمام این کار انجام میده ،،بس تو این مدت کار انجام داده دیگه ابزار اضافی نمیخاد ،،چند لحظه فکر میکنه و شروع قدم به قدم ،،برش میزنه ایده بعدی میاد او چوبهای پایین اول برداره ،بعد ستون میزنه، سیم برق جدا کنه وجلوتر نشونه خدا با اون چوب روی آب که میگه تو سهم خودتو انجام دادی منم بهت میگم چجوری کار آسونتر میشه ،ببر بنداز رو آب ،،بزار طبیعت سختیش را انجام بده ،،آب خودش میبره به مقصد البته بازم از چشم عزیز دل این زیباییها و این نشانه ها مخفی نیستن. بابا به شما باید گفت استاد راحتی ها. اون دیالوگ ماندگار استادم که همیشگی شد ،،به قول خانم شایسته با اون صدای زیبا ببر آقا ،،ببر
بازم برخورد به یه تضاد شیرین فرار از زنبوری که خدا فرستاده که خستگی از بدن استاد عزیزم بره ،،از پشت اون شیشه ها حالا اون ویو دیدن داره ،،آه خدای من شکرت چقدر زیبا ،خدایا شکرت همینه و حالا اون انرژی لازم که استاد میگیره و میره سراغ نرده های بعدی،، گور بابای زنبور میدونید چرا ،،چون هدف جلو چشمهاشه ،،چون بهشتش نمایان شد ،،تصویرش در حال کامل شدن نزدیک پایان کار شده این میشه نیروی محرک همون فرار از زنبور خدایا شکرت چقدر بزرگی. دیگه الان برداشتن مانع های بعدی مثل آب خوردن شدن ،،یعنی دوست داری اون نردهها را مثل بلدوزر از ته بکنی وقتی استاد داره از دیدن این زیبایی لذت میبره.
کلا یکی از رموز موفقیت استاد همین شوخ طبع بودن در حین کار هست ،،خیلی ساده میگه میخنده و هی چرخ روانتر و روانتر میشه استاد تو دستت تو دست خداست نگران هیچ چیزی نباش و البته نیستی ،لبه پرتگاهم که باشی ،دلت قرص هست. خانم شایسته هم مثل همیشه در کنارت هست با اون تشبیه کردن ،و مثالهای خفنش ،،و حالا چوب های کشتی نوح. که البته بی مورد هم نیست ،چون کسانی سوار براین چوبها هستن که دنبال رو آن مردان و زنان بزرگ هستن.
و در آخر درسهایی که استاد یادآوری کردن: زندگی همونجوری که ادامه داره، در همه لحاظ باید جریان داشته باشه، اگه زیبا هست، باید دنبال زیبایی بیشتر باشیم، دنبال بزرگتر شدن چون نعمتهای خدا و این جهان بیشمارند و پایانی ندارن. و خراب کردن خیلی راحت تره و زیباتر اینکه میگن هنری هم ندارم خراب کردن ولی بعضی خراب کردن به دنبالش زیبایی هست مثل همین برنامه امروز و بازم ایده هایی که تو مسیر کار نمایان میشن
و آخرشم این که نمایان شد اون تصویر مورد نظر اون نقاشی زیبای خداوند ،خدایا شکرت. حالا باید دیگه پارو نزد واداد حالا باید مثل همین چوب ها رها کنی و لذت ببری از این زیبایی ها
استاد فقط اون آهنربا خفن من میبرم دنبال اون چکش میگردم ،،حال میده لبه این بالکن بشینی بازی بازی دنبال اون چکش بگردیم ،،خدا را چه دیدی شایدم گنجی ،تفنگی ،پیدا کردیم
و یه نکته استاد اونجا که گفتید به خانم شایسته ۳نفره میتونیم چوب ها را جابه جا کنیم ؟نفر سوم کیه؟؟ خدا کنه مایک باشه من بیصبرانه منتظر دیدنش تو این بهشت زیبا هستم
با آرزوی زیباییهای بعدی خدا نگهدار❤️
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD383MB25 دقیقه
- فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 8109MB25 دقیقه
به نام یگانه قدرتمند رحمت گستر
سلام ودرود به یاران وعزیزان همیشه همراه
سپاسگزارخداوندم که دوباره به من فرصتی داد تاازین سریال پرازآگاهی و پراز زیبایی خودم رو رشد بدم و به جهان اجازه بدم من رو وارد مدارزیباییها ونعمتهای فراوان قراردهد
استاداین روزها بادیدن زیباییهای این سریال و بهبودایی که به پرادایس میدید،فهمیدم چقدر توجه مهمه و بیشتر درک کردم که به هرآنچهتوجه کنم اساسشو توزندگیم تجربه خواهم کرد
همین دیروز بود که به باغ پدرم هدایت شدیم و همراه پدرمکلی شاخوبرگای اضافی از درخت سیبی که توی باغ بود هرس کردیم،من نقش خانم شایسته رو اجرامیکردم و پدرم نقش استاد رو،
یعنی دقیقا هرکاری میکردید منو پدرم دیروز اجرامیکردیم،البته باابزار ایرانی…و دقیقا این هفت قسمت سریال برام با آگاهیهاش مرورشد و چه حس فوق العاده ای بود وقتی قیچی به دست داشتم اون پیچکای دور درخت رو قطع میکردم،باصدای چه چه پرنده ها،وبوی نسیم بهاری واقعا بی نظیربود،خدایاصدهزارمرتبه شکرت
واما بهبودی که دراین قسمت ازسریال میخواید بدید،یک تصمیم کاملا شجاعانه وجسورانه ای بود که واقعا تحسین برانگیزبود
اونقدر آزادی برای شما دراولویته که ذهنتون همچین مانع هایی رو دیگه نمیپذیره و فاصله ی تصمیم تاعملتون اونقدر کمه که به محض اراده کردن اون کار رو اجرامیکنید،واین یکی ازمهمترین درسهاییه که من ازشما یادگرفتم،و هرنتیجه ای که اون تصمیم بهم میده مهم نیست،مهم اینه که من به تصمیمم عمل میکنم
مثل این قسمت که شمادرهرلحظه به یک ایده هدایت میشید و فوری درعمل اجراش میکنید و اگه دیدید نتیجه ی مطلوبی نمیده دوباره اجازه میدید تاخدا به ایده ی بعد هدایتتون کنه
چی میشه که به ایده ی بهتر هدایت میشید؟موقعی که به صورت تکاملی ازهمون ایده ی اولی که بهتون الهاممیشه درعمل انجام میدید،،اونوقته که ایده های بعدی وبهتری خدا سرراهتون قرارمیده
اگه ثانیه به ثانیه ی این فایل های سریال رو مثل وحی منزل بدونیم وبا دیده ی باز نگاه کنیم خواهیم فهمید که همه ی ماانسان ها درهرررلحظه درحال هدایت شدن به مسیری هستیم که باورش داریم
یعنی هدایت شدن شما به ایده ی برداشتن نرده ها تا هدایتتون به روش برداشتنش درلحظه به لحظه داره گفته میشه که این ابزار ازون یکی بهتره،اون یکی از اون یکی دوباره بهتر انجام میده
یعنی وقتی بسپاری همه چیو به خدا و بااعتمادبه اینکه توخود پای در راه بنهوهیچ مپرس خود راه بگویدت کهچون بایدکرد،،همون یک قدمی که برمیداری بقیه ی قدمها رو خدا بهت میگه و کار هربار راحتو راحتتر پیش خواهد رفت
نکته ی دومی که خیلی خیلی برام مهم بود و باید رواین نکتهکار کنم،افتادن چکش توی آب بود
چقدر خوب تونستید ذهنتون رو کنترل کنید و با کلامتون اجازه ندادید بخواد ذهنتون پیگیر این بشه که چراحواستو جم نکردی،حیف بود،حالا چطور میخوای از تو آب درش بیاری و ازینجور نجواها…
سریع این موضوعو رهامیکنید و به کارتون ادامه میدید واجازه میدید به وقتش خدا برای راه حل اون هم هدایتتون کنه
صادقانه بخوام دراین رابطه جواب بدم،هنوز نتونستم وقتی همچین تضادهایی برام پیش میاد انقدر راحت خودمو زود رهاکنم و اجازه بدم به وقتش راه حل گفته بشه
اصلا همین افتادن چکشِ تو دریاچه رو اگر خیرشو درنظربگیریم شاید به این خاطربود که خدا میخواست باافتادنش توآب بگه این ابزار خیلی هم برای این کار مفید نیست و بهتره سراغ یه ابزار دیگه بری
این یکمثال کوچیکیه که میتونیم از الگوش برای مثالهای دیگه توزندگیمون ازش استفاده کنیم،وهر اتفاقی که برامون میوفته که نتیجش احساس خوبه اون اتفاق قطعا به نفع وخیر ماهست وباید به اون خدای قدرتمندِ ناظربه تمومی بنده هاش وکارها اعتماد کرد
نکته ای که استاد گفتند
همیشه خراب کردن راحت تر از درست کردنه
مثال قطع نرده ها و درست کردنشون دقیقا درمورد باورهای ما آدماهم صدق میکنه،اینکه اگهمن چندین ماه وقت بذارم و باورهای خوب بسازم و بعدازاین مدت گوشمو به روی خبرهای منفی بازبذارم،باورهای خوبی که اون مدت ساختم کم کم مثل این قسمت از نرده که دیگه ازپایه سست شده با یک هُل دادن نقش برآب میشه،به راحتی تموم اون مدتی که وقت گذاشتم دوباره میشم همون آدم قبلی باهمون باورای دربوداغون
استاد این راحتیِ شمارو بارهاتحسین میکنم،که مرحله به مرحله ی این کات کردن چوب هارو درراحت ترین نشستنِ ممکن،انجام دادید
من هنوز برای انجام دادن یکسری کارها انگار این باور تو ذهنمه که همچین به این راحتی هم نباید انجام بشه،و شاید تو سخت ترین حالت ممکن اون کاررو انجام بدم
الان که نشستن شمارو دیدم،یلحظه به کارهای خودم توی آشپزخونه فکر کردم،دیدم که برای سبزی پاک کردن یک ساعت روی پاهام می ایستم و بعداز اتمام کار متوجه میشم چقدر به زانوهام فشار اووردم،یعنی هنوز خیلی ازکارهای کوچیکو با سختترین روش انجام میدم واین جاداره که خودمو بهبود بدم
خدای من چقدر این اعتمادشمارو درهرلحظه به خداوند تحسین میکنم،افتادن یک تکه چوب روی آب رونشونه میبینید که خداداره بااین تکه چوب بهتون میگه میتونید تکه چوبهارو به من بسپارید تا خودم به ساحل برسونمش،یعنی قشششنگ نودونه قدم رو سپردیت به خودش و اون هم نرم وراحت کار رو انجام داد
بخدا توکل کردن ایمان راسخ میخواد،اعتمادکردن به خداواینکه کارهارو میشه بهش سپرد ایمان ابراهیمی میخواد
این مثالهای روزانه ی زندگیه که اگه ماباهمین مثالها ایمانمونو به خداوند بیشترکنیم و اعتمادمونو بهش زیادکنیم،اون وقت تو بقیه ی موضوعات زندگیمون رشدیافته تر میشیم و میگیم همونطور که تواین مثال خدا چوبهارو بدون هیچ زحمت و زور زدنی به ساحل رسوند،بقیه ی کارها روهم خودش انجام میده
حتی حتی همین حمله ی زنبور به شماهم هدایت خودهخوده خدابود،اون ازطریق این زنبور کاری کرد که شما برید توخونه و یک خستگیی از تن دربیارید و همینکه توجه شماازداخل خونه به بیرون جلب بشه و شاهکاری که انجام دادید،نتیجشو خدابهتون نشون بده و بهتون بگه چه مانع بزرگیو برداشتید و چه زیبایی ازین بهشت هویدا شد
الله اکبر چه منظره ی چشم نواز و سرسبزی شد،چقدر تحسین برانگیزه این صحنه ی نقاشی فوق العاده ی خداوندخدایاشکرت
خیلی لذت بردم از ایده ی الهام بخشی که درهرلحظه اجراکردید و نتیجش شد،نمایان شدن این منظره ی فوق العاده
واقعاکه همیشه تو زندگیمون جای بهبودهست و هربارمیشه یک بهبود بهتری رو اجراکرد
و توی بهبود شخصیتمون که دیگه بی نهایت جا داره که هروز بهتراز دیروز رفتارمون وکلاممون رو باخودمون و اطرافمون درست کنیم،بهترمیتونیم جوری کنترل ذهنمون رو در دست بگیریم که به آرامش بیشتر و احساس بهتری هدایت بشیم
خیلی درونم شوروهیجان ایجادمیشهوقتی شمارو میبینم اینقدر باشوروشوق و باذوق فراوان ازنتیجه ی کارتون باهمدیگه صحبت میکنید،جوری درمورد اون نتیجه صحبت میکنید که انگار این ته خوشبخیی بود که اون روز تجربه کردید،حتی برمیگردید از اولین قدمی که بهش هدایت شدید درموردش باخودتون صحبت میکنید و قدم به قذم هدایتهای خدارو به خودتون یاداور میشید و ذهن چموش رو خاموش نگه میدارید،و مثل یک کودک نوپا که تازه راه رفتنو یادگرفته و ذوق داره دوباره بلندبشه و راه بره،دقیقا اون ذوق کودکانه ی درونتونو میشه احساس کرد،ومن عاشق این ویژگی ام که بتونم ذوق کودکانمو فعال نگه دارم وباانجام هرکاری جوری عکس العمل نشون بدم که انگار این آخرین روزوآخرین تجربه ی من تواین دنیاست و بابت اون تجربه فقط خوشحالی کنم و سپاسگزاره هدایتهای پروردگارم درهرلحظه باشم
اون لحظه ای که گفتید اونتکه چوب رومیتونیم سه نفره بلندکنیم،گفتم چه حس فوق العاده ایه که حتی برای برداشتن این تکه چوب هم روی زوروبازوی خودتم حساب نکنی،و روی قدرتو زوربازوی خودش حساب کنی که اگه قدرت اون توهرکاری نباشه ما صعیفو ناتوانیم
مریم جان آرامش درکلامتون منو به وجدمیاره،شوخی های جالبی که حین انجام کار باهمدیگه میکنید هم منو به وجدمیاره،واقعا شما دو نفر یکی ازبهترین الگوهاییه که خدامنو به سمتتون هدایت کرده،و چقدر دارم باشماها رشدمیکنم،چقدر دارم از لحن شما یادمیگیرم که باارامش صخبت کردن چقدر شیرینه،چقدر حسش فوق العادست،چقدر همین باارامش صحبت کردن برمیکرده به صلح درون خودت،و این بهبود درصلح بودن باخودم چقدر جاداره که بهتربشم
خدارو صدهزارمرتبه شکر به خاطر یک روز فوق العاده ی پرازآرامش دیگه ای که خدابهم هدیه داد و چشمانم لایق دیدن این زیباییها و گوشهایم لایق شنیدن این آگاهی ها شد
خدایاشکرت بخاطر حواس پنج گانه ی سالمی که بهم عطاکردی و دارم درمسیر درست ازشون استفاده میکنم
بهبود شخصیتم درراستای سلسله سریال زندگی در مزرعه ی بهشتی ادامه دارد…
🧡به نام یگانه خداوند هستی بخش🧡
سپاس و ستایش خداوندی را که من را درمسیر انعمت علیهم و صراط المستقیم قرارداده است
سلام و عرض احترام به استادان عزیزم وتمومی دوستان توحیدی دراین مسیرزیبا
دراین قسمت از جریان پربرکت سریال،در راستای قطع کردن شاخوبرگای اضافی نرده ها هم قراره قطع بشن که دید بهتری به فضای بهشتی دریاچه و درختای سرسبز اطراف دریاچه داشته باشیم خدایاشکرت
استادجان من عاشق این آزادی طلبی شمام که همیشه به دنبال این هستید ببینید چه چیزی آزادی شمارو محدود میکنه و به دنبال راهکار میگردید که نهایت ازادی رو برای خودتون فراهم کنید
خیلی واضح تواین قسمت میشه فهمید که وقتی تو یک هدفی رو مشخص میکنی،ایده هایی رو درابتدا شروع به اجرامیکنی که باشرایط اکنون تو قابل اجراست و هربار به ایده های کارسازتر هدایت میشید
استاد جان هدایت شدنتون به برداشتن نرده های چوبی برام خیلی قابل تحسین بود واقعا که چه زیباییهای فوق العاده ای رونمایی میشه
استادجان کنترل کردن ذهنتون موقع افتادن چکش توی آب خیلی قابل تحسین بود،مخصوصا موقعی که گفتید ارزش ابزار ماهی ها شد😂باهمین یک جمله چقد ذهن میتونه کنترل بشه
یا موقعی که مریم جان گفتن همین یه ابزار کافی بود براشون که باتیشه بزنن توسر اون یکی😂
واقعا که شما بسیار تحسین برانگیزید و بجای اینکه خودتون رو سرزنش کنید و براخودتون چرا و اگرهایی بیارید که حالتون رو بدترکنید،جوری ازون موقعیت به نفع حالتون استفاده کردید که نه تنها خنده رو لباتون اورد بلکه همه چیزو سپردیت به خودش که بموقش بهتون بگه چیکارکنید
استادجان چقدر شما فوق العاده تحسین برانگیزید که باکوچکترین نشانه ها فکرخدارومیخونید،و باهمون تکه چوبی که روآب افتاد هدایت شدید که چوبهارو به ساده ترین شکل ممکن بندازید توی آب و جریان اب به یک قسمتی از دریاچه برسونتش
همین نشانه های کوچیک رو جدی گرفتنه وعمل کردن به اوناست که باعث میشه ماایمانمون بیشتربشه و حرکت کنیم
خدای من عجب ویوی زیبایی شد،اصلا بااون موقع قابل مقایسه نیست
اون موقع که از ترس حمله ی زنبورها اومدید داخل خونه ولی وقتی که از پشت شیشه ویو رو دیدید و اون زیباییش شمارو به وجد اوورد گفتید گوربابای زنبور 😂میریم که کاروتموم کنیم
گفتم که دقیقا ماادماهم اینجوری باید شوقو انگیزه داشته باشیم که وقتی قسمتی از نتیجه ی هدفمون رومیبینیم اونقدر رسیدن به هدفمون برامون مهم باشه که هرمانعی که میخواد مارو درمسیر منصرف کنه،اونقدر قدرتمند فکرکنیم و شوروشوق داشته باشیم که اون مانع دربرابر قدرت ما قدرتش صفرباشه
چقدر خوبه که آدم از همین بهبودهای کوچیک شروع کنه به تغییردادن زندگیش و همین بهبودهای کوچیک هستن که ادم هدایت میشه به بهبودهای بزرگتر وچه اعتمادبنفس خوبی به ادم میده وقتی که نتیجه ی مطلوبی ازون بهبود داده میشه
استاد وقتیکه گفتید همیشه خراب کردن راحت تر از درست کردنه
گفتم که دقیقا برای هرچیزی این جمله صدق میکنه،مثلا برای باور ساختن ما یک شبه نمیتونیم باورهای بنیادین بسازیم و نهال یک باور خوب رو یک شبه ریششو توی ذهن محکم کنیم،اما بایک حرف منفی راحت باورها نقش برآب میشن
و اینه که باید برای ساختن یک باور خوب بیشتر تلاش بشه تا خراب کردن اون باور
خدای من عجب ویوی زیبایی شد،من که دیوانه شدم ازینهمه زیبایی خدایاشکرت
استادجان اونقدر ازینهمه زیبایی ازین درختان زیبای سرسبزبهاری به وجد اومدید که یادتون رفته بود چکشه رو ارزش ابزار ماهی ها کردید😂
چقدر شما فوق العاده اید که اونقدر اززمان حال لذت میبرید که اگه یک تضادبه ظاهرناجالبی میخواد که حالتون رو بگیره،اونقدر قوی و قدرتمندشدید که حال خوبتون رو همیشه ودرهمه حال حفظ میکنید
من بسیار لذت بردم ازینهمه زیبایی،و این هدایت شدنتون و اجراکردن ایده هاتون و نشونه هارو دیدن و فکرخدارو خوندن منو واقعا شگفت زده میکنه،که اینقدر خوب دارید تو زندگیتون ازینها استفاده میکنید
خدایاشکرت
درپناه رب العالمین شادوپیروزو ثروتمندباشید🌸