سریال زندگی در بهشت | قسمت 101

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار آناهید عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

سلام

استاد میدونین با دیدن این فایل یاد کدوم آیه قرآنی افتادم ؟؟؟ اونجا که خدا میگه زور ایمان آورندگان چندین برابره کافران هستش …

قشنگه نه … کسیکه ایمان داره به یگانگی الله و اینکه در مسیر کمکش میکنه جسارت پیدا میکنه و این جسارت یعنی نداشتن ترس و این ایمان باعث میشه که به تمامیه شهودات اعتماد کنه و البته اونارو عملی کنه حتی اگه بظاهر خطرناک یا غیرقابل باور باشه و وقتی انسانی بتونه تا این حد به وجود الهامات ایمان بیاره چنان قدرتی پیدا میکنه که میتونه کوه رو از میون برداره … گاهی اعتماد کردن به شهودات باعث میشه که خوده آدم کنار بایسته و دنیا دست به دست هم بده تا اونو در مسیر خواسته هاش قرار بده … مهم اینه که ایمان داشته باشیم و به چیزیکه بهمون گفته میشه با جسارت تمام عمل کنیم …و اون وقته که میبینیم تمام مانعها پودر میشن اصلا …

طی روند کار قانونی که داشتم خییئیلی حالم بد میشد وقتی میرفتم دادگاه و با طرف مقابلم روبرو میشدم و همش دعا میکردم تا میشه دادگاه نرم.. یادمه جلسه ی آخر که قرار بود حکم آخر توسط قاضی امضا شه صمیمانه از بهترین دوستم الله خواستم که کمکم کنه که چی بگم ؟؟؟ یعنی بهم بگه چجوری از خودم دفاع کنم … توی سالن انتظار بودم و داشتم از الله همین درخواست رو میکردم که دیدم زن و مردی از اتاق اومدن بیرون و مرد خیلی محکم به زن گفت مگه نگفتم امروز تو فقط سکوت کن ؟؟؟ چرا حرف زدی ؟؟؟ حالا دیدی کارت خراب شد ؟؟؟

من چشام خیره مونده بود روی دهن مرد و صدای محکمش هی می پیچید توی گوشم … امروز تو فقط سکوت کن !!!

و من فهمیدم که الله جواب پرسشم رو داد .. من باید تحت هر شرایطی فقط باید سکوت کنم با اینکه طرفم آدم بددهن و بی ادبی بود … به هرحال من با توجه به آموزشهای شما و اینکه چقدررررر عمل به این آموزشها منو در مسیر درست قرار داده بود اونروز حتی یه کلمه صحبت نکردم و طرفم از سکوت من جون به لب شد و با پرخاشگری حمله کرد سمت من و قاضی با دیدن این صحنه بدون حتی تاخیری حکم رو بنفع من زد با این عنوان که ایشون سلامت روان ندارن …

اونروز خیلی واسم سخت بود که نتونستم به صورت کلامی از خودم دفاع کنم ولی چون بهم الهام شد که سکوت کنم منم جسارتش رو پیدا کردم و در مقابل تمام سوالات حتی کوچکترین کلامی از دهنم در نیمد .. اینقدر جسور و شجاع بودم که حس کردم روزه ی سکوت گرفتم … و همین سکوت باعث شد قدرت من هزاران برابر بشه و این بمعنای زور بازو نیست بلکه بمعنای اینه که وقتی جسارت عمل به الهامات قلبی رو پیدا کنم دنیا با قدرت منو در مسیر درست قرار میده ..

امروز با صحبتهای شما دو تا یاد این تجربه م افتادم و دلم خواست با شما و دوستانم به اشتراک بزارم …

گاهی سکوت بزرگترین قدرته.. حتی پرقدرت تر از بمب اتم …

یچی دیگه م دلم میخواد بگم … شما و عزیز دلتون اولین زوجی هستین که تمام حرفاتون در مورد قوانین جهان هست .. یعنی توی ریزترین مسائل روزمره تون هم قوانین رو میکشین بیرون و با ما به اشتراک میزارین … والا تا دیدم و یادم میاد همه ی زن و شوهرا دارن از خوردن و پوشیدن و درس خوندن بچه هاشون باهم بحث و دعوا میکنن … شما اولین کسی هستید که بمن یاد دادید حتی بچه ی آدم هم باید زندگیه شخصیه خودشو داشته باشه و ما نمی تونیم برای کسی غیر خودمون تصمیم بگیریم …

عاشقتونم و براتون همواره عشق و سعادت آرزومندم …

برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    732MB
    62 دقیقه
  • فایل صوتی سریال زندگی در بهشت | قسمت 101
    56MB
    62 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

270 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مریم زارع گفته:
    مدت عضویت: 881 روز

    یا رب لحظه هزاران بار نو رو بی نهایت شکر به من فرصت دوباره دادی

    استاد این فایل از نشونه هام بود من خیاطی رو به خوبی بلدم فقط برای خودم وخانواده ام خیاطی می‌کنم حتی برای افراد خانواده لباس مجلسی می دوزم ولی هیچ وقت تو نشو نه هام هیچ اثری از خیاطی برام نیومد

    فک میکردم باید از همین جا شروع کنم چون که علاقه هم دارم

    ولی نمی دونم چرا نمیشه حتی شروع کردم برای خیاطی کردن برای دیگران،، چندین بار هم شروع کردم ولی هیچ اثری از مشتری نشد

    تا به امروز که خیلی برام جالب بود

    نشونه رو زدم باز برای خیاطی امروز برای اولین بار اومدم متن آنا هید عزیزم رو خوندم چون تو محیطی بودم که نشد ببینم فایل رو

    خیلی برام جالب بود که برام سکوت اومد واز متن اناهید عزیز گفتم از این به بعد سکوت و

    می‌کنم تا ببینم جهان منو به کجا میبره وبه قول استاد به خدا میسپارم

    وبا شجاعت وجسارت به دل ترس هام میرم

    استاد ممنونم از شما واین جسارت وشجاغت شما که به من وامثال من جسارت میده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    ساناز جمشیدیان گفته:
    مدت عضویت: 874 روز

    101

    چقدر موضوع مهمی را گفتید استاد

    من تازه دارم در این زمینه خوب میشم

    من همیشه ترس از محیط جدید دارم و هر جا میخوام برم استرس دارم و انقدر اموزشهای شما تاثیر مثبتی برای من داره که روز بروز این مسله داره کمرنگ تر میشه و الان وقتی خیلی میترسم فقط خدا را یاد میکنم و ارام میشم

    و هر بار تکرارش میکنم ترسم کمتر میشه چقدر در سراسر ایران زیبایی هست که من ندیدم و نرفتم چون ترسیدم

    و الانکه دارم حلش میکنم بارها مسافرتهایی رفتم که کمپ بوده و در چادر خوابیدم و چقدر شهر های مختلف دیدم

    استاد شما بی نظیرید اینکه خودتون دست خدا میسپارید میرید در دل شهر ها ث کشورها بااینکه پول بهترین هتلها را دارید اما میرید تجربه میکنید

    چقدر داستان نترسیدنتون زیبا بود که در مقابل زور همیشه بجای ترس ایستادید حتی کتک هم خوردین اما از حقتون نگذشتید و چقدر ما بخاطر همین ترسها کنار کشیدیم

    استاد من از وقتی با شما اشنا شدم یک مسافرت تایلند رفتم که دقیقا مثل شما رفتار کردم گذاشتم خدت هدایت کنه و عالی پیش رفت حتی وقتی شبها بیرون بودیم باز خیالم راحت بود حتی وقتی جاهای ناشناخته را خودمون میرفتیم باز خیالم راحت بود چون یادم دادین خدا هست

    بعد از اون یک مسافرت دشت سوسن رفتم که وسط دشت با ادمهای زیادی چادر زدیم بااینکه محیطتش دور بود و حتی انتن نداشتی وسط اب بودیم بازم من خودمو به خداسپردم و همه چیز عالی پیش رفت بعدش رفتیم کردستان اینبار هم در طول مسافرت روستاها و… رفتیم بااینکه جاهای غریبه و ادمهای متفاوت بودن باز خدا باهام بود و ارام بود و حتی رفتیم سمت الیگودرز یک شب در کنار چشمه خوابیدیم جاییکه تاریکی مطلق بود و سمت این شهرها همه ترس دارن بخاطر افراد محلی اما من باز خیالم راحت بود خداهست

    اره من ترسهامو با خودم داشتم حتی ضربان قلبمم بالا میرفت اما من روبروشون میایستادم میگفتم خدا هست و واقعا خدا بود و من خیالم راحت بود

    استاد شما با اموزشهاتون در این یکسال اخیر زندگی من چنین تحولی ایجاد کردین من الان نسبت به یکسال گذشتم هم خیلی جاها رفتم هم خیلی شجاع تر شدم چقدر این اموزشها مفید هست

    ممنون که انقدر قشنگ توضیح میدین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1312 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان

    بنام خدایی که هر لحظه در حال هدایت من است .

    سلام و نور خدا به یاران بهشتیم….

    خدارو صدها هزاران مرتبه شکرت…که هر روز و شبم،”.. پر از عطر خداست…

    من بچه که بودم یه الهامی خیلی دقیق خداوند بهم بصورت واضح در خواب،” بهم نشون داد..

    یادمه تو کتاب فارسی اگه اشتباه نکنم دقیق یادم نمیاد..راجع به داستان ابراهیم بود..

    همیشه دوستداشتم منم زندگیم مثل افراد بزرگ باشه..

    همیشه خودمو جای ابراهیم میزاشتم که بالای کوهمون بودم.. چند تا پرنده رو میکشتم و اونا رو صدا میزنم بسمتم بیان..

    ناگفته نمونه..اینروزا در راستای بیزنسم دارم خلق میکنم اینقدر کارم پر از درس و اگاهی و مورد بولدترش..نور هدایته….که ثانیه هام پر از معجزات خداونده…

    ….

    اره میگفتم..اون خواب کودکیم..یه تضاد بزرگی تو زندگیم بود…که وارد زندگیم شد…اونجا خوب چک و لگد هامو خوردم..

    و گفتم اینجا رسالت منه من باید این مسیر رو ادامه بدم…

    به لطف خدا و الهامات دقیق بعد از ورودم به این سایت شروع کرد به اومدن.

    هنوز این مسیر ادامه داره..دیگه تسلیم خداوندم که ببینم چه زمانی اتفاق میفته….

    همیشه میگفتم خدایا این خواب چی بود..

    اون خاسته من بود….که باید اتفاق میفتاد..

    من تو تمام عمر زندگی خوشبختم!.. تو این 36 سال که تاریخ.29/6/67هستم…

    هر چیزی که خاستم .از خداوند میگفتم !یا ازش کمک میگرفتم.حتی نااگاهانه و غافل از درک هدایت و اینچیزا..

    تونستم به خاستهام برسم…به شکلی که از طرف اون اشخاص گفتن نه!.بود…. ولی من موفق شدم..بعد از چند ماهی خودشون همراهی میکردن..با بهترین ورژن..

    هر چیزی …بجز اون سالها…و الان که واقعا اگاهانه میدونم هدایت میشم…همه و همه لطف بیکران خداوند بوده و من تونستم با یاری الله قدمهایی که سالیان سال ازش:ترس داشتم پیش برم….

    به اندازه تکاملم…

    و جسارتهایی پیدا کردم همراه با ترس ولی هر موقع که نور هدایت بهم میگه باید بری ..باید انجامش بدم…

    تو زمینه هدایت…مخصوصا اینروزها..خیلی زیاده..برام یه مثالی میزنه..دقیق منو میشونه روی اون نقطعه…و من پیش میرم…وای چه درهایی چه چیزهایی چه استانداردهایی بهش:رسیدم..

    اینقدر دقیق اینقدر عالی و پر از پیشرفت و حال خوبه انگار تو اسمونها راه میرم…

    همین چند ساعت پیش برای چندمین بار توی ورودی قبرستان..گفتم خدایا من چشمم تو تاریکی درست تشخیص نمیده.خودت هدایتم کن یفردی بیاد تا من این مسیر رو برم..

    دقیقا این کامنت فاصله بین رفتن تو مسیر قبرستان و یه پیاده روی …با این نوشته هست..

    من هر کاری میکنم یه ترسی هست..این مرده ها که هیچی جز یه پوست و استخونی نیستن..

    ولی نمیدونم چیه.که یکم مقاومت دارم..

    چندمین بارم هست انجامش:میدم..

    ولی به یاری خدا همیشه با حال خوب انجام شده.

    یه لحظه یه پرنده تو درخت بهم گفت فعلا نرو برگرد…

    و من برگشتم…

    یه موتور یا دونفر اومدند این مسیر رو برن…بهم نور زد بلند شو..و من تونستم تو ساعت 9 خورده ایی شب این قسمتو تنهایی برم بدون کسی تو اون محل..

    و این بازم یه نقطعه ایی بولد برام شد..

    ….

    یه شب..یادمه هنوز تکاملمو نگذرونده بودم…هنوز به این مسیر تو این موقع نرفته بودم..

    اومدم قدم بردارم…

    پرنده های تو درخت همسایه..شروع کردن پرو بال زدن بهم گفتن نرو…

    من خیلی خیلی سعی میکنم زبان نشانه ها رو در یابم و انجامشون بدم..

    و هر موقع هر چقدر میگذره.بیشتر بهش محتاجم..

    مثل یه قرصیه که دکتر بهم میده.میگه فلان موقع بخور…

    دقیقا این حکم هر روز داره بر قلبم بیشتر مهر میزنه..

    که باید طبق ساعت استفادش کنم..

    اینروزا برای بیزنسم برای کوچکترین کار..میگم خدا کدومش بهتره بهم میگه…

    یا برام با نور واضح میکنه یا با لرزش بدنم با صدای گوشم…

    هر جوری که من بفهممش بهم میگه..

    بیشتر وقتا با خواب…بهم واضح اون کار اون خاسته رو نشون میده…

    واقعا روزهایی که غلبه بر ترسها رو انجام میدادم همجوره باهام بوده..میگفتم خدایا کمکم کن..

    هر چقدر از نور هدایت بگم کمه..

    امروز بهم گفت.فلان اهرم رو بزن پایین بهش خیلی توجه نکردم..بصورت حسی بهم گفت..بعدش گفتم انجامش بدم..دیدم بابا ! چقدر برام اسون شد…

    همه چیز هدایته..هر چقدر بیشتر درک میکنم سر سپردش باشم…

    بیشتر میدونم نمیدونم..

    بیشتر میدونم ناتوانم. ضعیفم…..من هیچی نمیدونم..واقعا ذهن در برابرش تسلیم میشه.

    چون با منطق درکش کرده…

    که بابا…مسیر راست هست مگه دل درد داری راه کج رو بری و بعداش یه مشکل برات پیش بیاد.و احساست فروکش میکنه….

    بهمچنین نقطعه رسیدم..که سر سپردش باشم… خیلی هنوز….انشالله که همیشه همینجور باشه..

    .

    همینه خداوند میگه مومنان واقعی نه غمی دارند و نه ترسی..همینه!…

    بازم چند روز پیش برای بیزنسم مستاصل شدم..گفتم باید امروز این قاعده ختم بشه..و زود احساس بد و ناامیدی رو گذاشتم کنار با این باور…

    که اینکار خودم مسئولش هستم…و باید انجام بشه..‌

    و باید انجام بشه اگه بمونم اگه ادامه ندم.دیگه خبری از پیشرفت نیست …و اهرم رنج و لذت هر روز صبح …انجام میدم!…الان قسمت ششم باید باشم…میدونم اگه متوقف بشم…هر روز پس رفت میکنم و از این که بهتر که نمیشم..هیچ… پس رفت میکنم..

    امشب هدایت شدم به شخص نزدیکم که یه زمانی من با این شخص شراکتی کار میکردیم…

    تو مابین دیدن این فایل و نوشته ام..

    در این 1 ساعت خورده ایی چه اتفاقات جالبی برام رخ داده.به اندازه چند ماه پیشرفت کردم..

    اره من با این شخص شراکتی کار میکردم چقدر روی این شخص حساب میبردم..

    چقدر برای خودم بت.ی کرده بودم…

    و یادم اون لحظات گذشته ام افتاد و این مقایسه باعث شد..

    که بازم بخودم افتخار کنم…که اون نرگس کجا و الان این نرگس کجا…

    مثل اون کتاب فارسی اول ابتدایی هست…

    که نوشته بود…این و آن…

    الله اکبر…

    دقیقا این نرگس کجا …؟؟؟؟

    و آن نرگس کجا…؟؟؟

    حدودا چند شب پیش خواب دیدم…..که یه پلاستیک پر از چتر سیاه خورد شده.. توی یه نایلون بزرگ داشتم با خودم حمل میکردم میبردم تو قبرستون خاک کنم.

    دقیقا…

    اونا ترسهای من بود.اونا بی ایمانی من در برابر خداوند بود..اونا گناهانم بود اینقدر سنگین بود که من با جسارت بالا با خودم حمل میکردم…

    میخام بگم خداوند رو سپاسگزارم که هدایتم کرد و منو با خودش پیش برد تا بتونم کارهایی انجام بدم که ..هیچکسی تو فکرشم نمیتونه بگنجونش..فقط افرادی که در مسیر راستن!.و ناگفته نمونه…هدایت میشوند!!!!….

    به یاری الله.و لطف خداوند و هدایتهاش تونستم ..

    ترسهای بچگیمو از بیین ببرم.

    و خواب الهام کودکیمو برای خودم خلق کنم..

    و امروز من نرگس..تبدیل شدم به بهترین ورژن از همه نظر..اهرم رنجم توی پیشرفت فردی خیلی زیاده…

    میدونم اگه حرکت نکنم پوسیده میشم..کسیکه پوسیده بشه ایمان نداره…و همیشه بدبخت و ناتوانه..

    نمیگم ما انسانیم هیچ وقتم کامل نمیشیم.یسری نقطعه ضعف و یسری نقاط قوت دارییم..

    من خودمو میپذیرم.و خداوند سختگیر نیست..

    و سعی کردم خودمو بپذیرییم و غرور نداشته باشم که من فلان کار رو انجام میدم شما نمیتونید..

    اونجاها امتحان میشم…

    دقیقا همین مورد خداوند خیلی امتحانم کرده..انشالله که بتونیم این غرور رو بشکونیم..

    و بپذیرییم خودمونو…که هیچ وقت ما کامل نمیشیم..

    ولی میتونیم بهتر بشیم…

    و هر روز بهتر بشیم….و با تکامل رشد کنیم…

    امروز یه لحظه یچیزی برای فرد نزدیکم فرستادم یه پیام بینمون رد و بدل شد…

    یه تیتر خیلی کوچک نوشتم..

    یه لحظه اون پیام تو ذهنم رد و بدل شد…

    بخودم گفتم نرگس..اگه اونا این حرف رو..و این قضاوت رو راجع بخودت داشته باشن چه احساس بهت دست میده.؟؟؟؟؟؟..

    و فورا رفتم پاکش کردم..اینروزا داره یسری اعمال بهم نشون داده میشه..خیلی دارم حلاجی میکنم…

    و این صحبت مریم عزیز بهشتیمون با استاد عزیز..بهم فهموند…که نگران صحبتهای افراد که بهم انتقاد میکنن نباشم.اون حرفها از دیترس ما خارج هست..

    هنر ما اینه.که بتونیم ذهنمونو کنترل کنیم….

    قبلا خیلی زود از کوره در میرفتم الان منم سعی کردم نادیده بگیرم..

    چون وقتی یحرفی روت تاثیر میزاره یعنی هنوز عزت نفست کمه…

    منم هنوز باید روش کار کنم.تا یه انتقاد بهم میشه زود رفتارم تعقییر میکنه..

    و زود بخودم وا میخوره…و خیلیم… سعی کنم تو احساس خوب بمونم و نادیده بگیرم و از پیشش رد بشم…

    چون میدونم خیلی پاشنه وجودیمه…

    نکته کمالگرایی ..دیشب یه هدایت اومد.یه حسی..با اون شخص یچیز رو باهاش در میون گذاشتم..

    بهم گفت نرگس خیلی کمالگرایی زود کارتو بزن توی موارد بالاتر..

    خیلی بخودت سخت نگیر ..انگار بهم گفت اشتباه هست ..اینروزا فقط دارم الگو کشیامو مدام زیرو میکنم و ازمایش میکنم امروز به لطف خدا تقریبا مراحلش تمام شد..

    رفتم برای قدم بعدی..

    و احساس میکنم منم زیاد دارم اینجاها.. این مورد رو انجام میدم که اشتباه نکنم…

    چون دارم این فرکانس رو میفرستم هی نشتی انرژی میده..و هر سری یه جزئیات اشتباه وارد کار میشه…

    و همین باعث شده من یکم احساسم بد بشه..و سعی کردم قوی باشم به احساس خوب تبدلیش کنم‌…

    پس منم با این باور ..که من تو مسیرم هر اشتباهییم پیش بیاد برای تکمیل شدن منه..من که از قبل هیچی از این مسیر نمیدونستم…

    و هدایت شدم….

    و سعی کردم و سعی میکنم بپذیرم و به یاری الله مهربانیها…

    هر چیزی اتفاق بیفته بنفع منه!و برای من خوبه..و من میتونم به بهترین شکل ممکن انجامش بدم..

    بقول استاد توی جلسه اول دوره عزت نفس.مدام میگه…

    چالشها مسایل همیشه هست.ما باید همیشه بزرگتر از مسایلمون باشیم و حلشون کنم…

    و نکته بولدترش میگه باید ادامه بدییم ادامه بدییم …

    روز اولی که این نقطعه بیشتر برام بولدتر شد..همین نکته باعث شد که خودمو با هر اشتباهی سرزنش نکنم و ادامه بدم و بزرگ بشم برم برای قدم بعدی…

    قدم بعدی و قدم بعدی..

    همین قدمها ..که تمامش شده…لحظات کنترل ذهنم…

    همه شده…برای ادامه دادنم تو این مسبر..

    یه دروازه ایی از دانش توی این بیزنس نسبتا کوچک و زیبا..و الهی گونه..شده پر از پیشرفت و رشد و ایمان و توکل…

    هر چقدر بگم از این دوره بینظیر عزت نفس کمه…

    به امید بهترینهای برای یه روز عالی دیگر …

    پر از درهای رحمت الهی و هدایت…

    ایتروزا تمام زندگیم هدایته…من بدون هدایت یه قدممم نمیتونم برم جلو…

    هر چقدر هدایت میشم کمه…احساس ناتوانی ذهنمو بیشتر درک میکنم…

    خدایا تنها تو را می پرستم و فقط از تو یاری می جوییم.

    خدایا ما را براه راست راه کسانیکه نعمت بخشیده ایی هدایت کن…

    الهی امین یا رب العالمین.

    خدایا سپاسگزارم که ستاره قطبیمو با یه ورژن عالی و پر از هدایتها گذروندم.. ..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 1774 روز

    اینکه هدایت را مجبور نمیکنیم

    مثلا می شه گفت این که: اگر مثلا من فلان نشونه را ببینم فلان کار را میکنم و اگر نبینم نمیکنم؟

    این درسته؟

    یعنی من نیاید شکل هدایت را مشخص کنم؟

    باید بزارم هدایت به دلم الهام بشه و با توجه به احساسم این هدایت را در نظر بگیرم ؟

    آیا اینکه خودم چهارچوب بزارم و بگم که نشانه فلان کار اینه که فلان شخص به من زنگ بزنه؟ آیا این اشتباه؟ استاد لطفا جواب این سوال من را بدین

    من منظورم اینه که من مدل هدایت را اگر تعیین کنم این اشتباه؟

    خوب من میتونم یه جوری تعیین کنم که برای شرایط و فکر خودم قابل درک باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 987 روز

    سلام و درود

    خدا رو شکر در مدار این سوال‌ها قرار گرفتم هدایت شدم

    دمتون گرم چقدر صادقانه جواب دادید استاد در مورد رندگی خودش گفت چقدر داستانهاش خنده دار بود

    لباسها تون چقدر قشنگ ست کردید

    تحسینتون میکنم استاد در حین رانندگی جوابهای عالی دادن

    چقدر استاد از همون بچگی نترس بودت به کسی باج ندادن و دنبال تجربه جدید بودن خواستن راه ریل قطار ببینن

    مریم جان ممنونم سوالها رو با عشق پرسیدید

    خدا قوت همیشه بدرخشید

    در پناه خداوند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1809 روز

    سلامی بهشتی

    خیلی خیلی همزمانی باحالی بوجود اومد

    دیدگاه اولم برای این فایل دقیقا 4 دی سال 1400 بود

    و این دیدگاه و برداشت های جدیدم در 5 دی سال 1403

    تازه میشه همون 4 دی چون دیشب گوش دادم اومدم کامنت بزارم که وقت نشد و کامنتمو امروز گذاشتم

    خدایا شکرت

    اینقدر دارم اروم اروم قدم برمیدارم و عجله رو از زندگیم حذف کردم و تمرکز لیزری گذاشتم که بوضوح تمام تغییرات و نتایج در لحظه به لحظه زندگیم مشاهده میکنم اصلا یوقتا گریم میگیره از درک توحید تو زندگیم

    چقدر مریم جان با جان و دل دارن گوش میدن مخصوصا بخش صحبتهای مربوط به هدایت رو

    و در ادامه زبان نشانه ها که برای هر فردی مشخص هست

    اینروزها خیلی حواسم و بیشتر جمع میکنم که نشانه ها حتی ریزترینش هم تو زندگیم مشاهده کنم و تاییدش کنم

    و چقدررر داستان های قرآنی الهام بخش هستن برای ما چقدر تو قرآن داستان های توحیدی هست و ما چسبیده بودیم به روایت های دیگه بحث اصلا سر چیز دیگه بوده و اونو هرسال بلد کردیم

    چرا از ابراهیم که اینقدر موحد بوده اینهمه صحبتی فیلمی داستانی سر زبان ها نبوده؟ چون اصل و فرع برای ما جابجا شده

    اینکه شما جواب ها رو کلی نمیگید و همرو خیلی بیشتر باز میکنید این هم نشان از پرفکت بودن شما داره

    مثلا مریم جان میپرسن احساس عجز کردین و شما توضیح میدین آره ولی نموندم تو اون احساس مریم جان : چرا؟؟

    نگفتین بخاطر نگاه توحیدی

    اصلش همین بود ولی شما برامون از جنبه دیگه ای بازش کردین

    چقدر انسان جسور و نترس جذاب هست چقدر شجاعت جنسش، رنگش قشنگ و توحیدی هست ……

    یه تغییر بزرگ در خودم که معجزه کامنت گذاشتن اینو بهم فهموند

    تو کامنت قبلی نوشته بودم منم همیشه سعی میکنم جوری رفتار کنم که اشتباه نشه که دیگران سرزنشم نکنن و یه بخش کمالگرایی بود

    ولی الان خیلی وقته این ویژگی در من نیست چون نه نگرانم دیگران سرزنشم کنن و نه اونقدری دیگه اشتباهات منو اذیت میکنن حتی یادمه قدم هایی که برش برداشتم از قصد میپذیرفتم سرزنش دیگران و یعنی خیلی خونسرد اگه اشتباهی پیش میومد میگفتم اره قبول دارم اشتباه کردم و حالا اگه در برخورد با دیگران بود کاملا آگاهانه عذرخواهی میکردم تا غرور بیجا از این مورد و در خودم حذف کنم و اگه اشتباه از سمت خودم بود میگفتم اره میدونم اشتباه بود ولی ناراحتش نیستم و باعث شد تجربه کسب کنم اینا بمرور باعث شد نه از اشتباه خودم نگران باشم و نه در مورد دیگران اشتباهی خیلی زیاد تکرار میشد که انجام بدم خیلی بندرت پیش میومد یا میاد قبول دارم اصلا آسون نبوده ولی چون پاشنه آشیلم نبوده اونقدر برام زجرآور و تکرار پذیر نبوده خدایا شکرت که این تغییر بزرگ و یادم اومد مرسی از سوال مریم جانم جواب هوشمندانه استاد عزیزم

    ادامه فایل

    اون قسمتی که از تک نفره همه رو زدین فهمیدم فیلم هندی ها بقول خودمون خالی بندی نیست و همچین چیزی واقعیت داره :))) شوخی میکنم اما اون کامنتی که دوستمون گذاشته میگفت یه فیلم هندی بود بازیگره گفت اگه اولین نفرتون دستش بمن بخوره اونو میکشم منم اون فیلم و دیدم حتی بازیگرشم میشناسم :))) ولی اون فیلم بود و برای فروش و صحنه های اکشن اینجوری بود و دیالوگ های از پیش تعیین شده ولی میخواد پیامی رو بهمون بگه که جسارت و شجاعت همیشه از هوش سرشار میاد و آدم و قوی تر حتی در فرکانس و زور بازو نشون میده برای همین وقتی که فرکانس نترسیدن میفرستی در مقابل مثلا یه سگ و مثال میزنیم که ترس و زود متوجه میشن

    سگ وقتی فرکانس شجاعت و جسارت و در درون ما حس میکنه خودش میخواد سر تعظیم فرود بیاره برای همین صدا و حرکاتش تغییر میکنه و حتی ممکنه همونجا جلوی پاهاات بشینه چون اون قدرت اصلی که خداوند از روح خودش دمیده رو در ما حس میکنه انگاری

    در مورد موضوع بعدی که راجع به سفر گفتین

    واقعا خیلی درسته اینکه تو تمدن و فرهنگ یه کشور و نمیتونی از شهرهای توریستی ش بفهمی مثلا بقول شما فرق توریست که سفرش به اصفهان و شیراز و حتی جاهای دیدنی تهران باشه تا اینکه همون توریست بره سمت شمال و گیلان و گلستان و روستاهای اون اطراف که یه عالمه مردمان خونگرم و با عشق داره حتی خود شیراز با وجود اینکه شهر توریستی هست ولی کافیه تو شهرش بچرخی بسیار مردم مهمان نوازی داره خود همون اصفهان شهرهای کوچیکترش و حتی تهران دیگه جنوب که اصلا نگم براشون :)))

    مثلا من ترکیه رفتم ولی تابحال پامو بخش اروپایی و خیابان استقلال و تکسیم و اینا نزاشتم چون یکی از دوستان نزدیکم که فامیل دورمون هم محسوب میشه خونشون تو قسمت آسیایی و یه محله خیلی خوب استانبول هست برای همین همیشه تو ذهنم کشور ترکیه خصوصا استانبول و اون محل یکی از بهتریناست چون انگار حال و هواش فرق داره اینو از زبون کسایی که برای سفر به بخش اروپایی میرن میشه فهمید البته که بازم فرق هست بین دیدگاه آدمها و برخورد اشخاص باهاشون

    چقدر حرف میزنم جدیدا :)))

    یه فایل عالی و بینظیر سوال جواب های اللهی

    ممنونم از مریم جان عزیزم

    و ممنونم از استاد فوق العادم

    خدایا شکرت دوسستتون دارم کلی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    الهام وابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1523 روز

    سلام به استاد عزیزم ومریم جاااااان

    موضوع مهم این فایل ترس

    دمتون گرم استاد که اینقدر نترس هستید.

    چقدر تحسینتون کردم ولذت بردم از اینهمه قوی بودن وشجاعت.

    من خودمو آدم شجاعی میدونم و نترس و میرم تو دل ترسهام..اماااا یه جاهایی باید بیشتر روی خودم کار نکردم و فقط روی خودم وخدای خودم حساب کنم

    خدایاشکرت برای دیدن این قسمت از فایل و مطالب عالی وبینظیرررررر

    خدا خودش کمکم کن که هدایتها رو دریافت کنم و بهش عمل کنم.

    خدایا تنها ترا میپرستم وتنها از تو یاری وهدایت میخواهم‌

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    زیبا گفته:
    مدت عضویت: 2496 روز

    به نام خدا

    نشانه روز

    هدایت روز

    گفتگوی خدا

    چی بگم استاد

    سلام استاد و مریم جان

    مریم جان ایول بهت بابت سوالات قشنگ و عالی که از استاد پرسیدی

    استاد چقدر با حال بودی تو بچگی

    اصلا خاص بودی خدایی چطور جرات میکردی گواهی مدرسه جعل کنی

    اصلا فقط تحسین کردم و ایول گفتم

    می دونید از جرات شما خیلی خوشم اومد خدایا چی میگه

    همیشه عاشق بچه شیطون بودم نه بچه خودم ولی از شیطنت خوشم میاد

    از اینکه مثل بقیه نباشی خوشم میاد

    و بهتون تبریک میگم

    مسله ترس برام داشت میدونستم نشانه شیطان هست

    اومدم و نشانه روز دو زدم

    و دیدم هر جا قراره کم بیاریم باید بریم به سمتش

    و امروز تو مسله دستمزد با احترام گفتم و نترسیدم

    و چه خوب اون پرداخت کرد

    و به جا هم نه گفتم و خودم رو بدردسر ننداختم

    خدایا شکرت بابت آگاهی های که روزیم کردی

    شاد موفق و ثروتمند باشید در پناه خداوند متعال

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    فیروزه محسنی گفته:
    مدت عضویت: 1163 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام استاد گرامی ومریم جان شایسته نازنین

    سلام دوستان عزیزم درسایت توحیدی عباسمنش

    امروز صبح جمعه رابادیدن این فایل شروع کردم وخداوند راهزاران بار سپاسگزارم که گفتگوی عالی استادان عزیزم راشنیدم

    اولآ که چقدر استاد آرام وریلکس رانندگی می‌کنه وباارامش حین رانندگی صحبت می‌کنه وحتی دستهایش راازفرمان جدا می‌کنه وخداراشکر که باماشینی دارند رانندگی می‌کنند که امکانات زیادی داره واستاد هم همه کارها راراحت انجام می‌دهد

    صحبت ازشجاعت وجسارت است واینکه ازدایره امن خودمان بیرون بیاییم وباایمان وتوکل به خدا وارد ناشناخته ها بشویم وبه اهداف خودمان برسیم

    شاید درحرف بتونیم بگیم ولی درعمل کارهرکسی نیست والان بامرور زندگی استاد می‌فهمم که جسارت وشجاعت واعتماد به خدا باعث موفقیت وپیشرفت استاد شده

    وقتی جمله من به خدا اعتماد دارم رابردرودیوار محل زندگی وروی ماشین وهمه جا نصب کرده ودرعمل سرلوحه کارهایش قرار داده

    درعمل ودرهرکاری که انجام داده واقعأ به خدا اعتماد کرده وگفته من می‌روم در دل ناشناخته ها وهرجا مسائل وتضادهایی اتفاق افتاد راه حل راخدا می‌گوید واین خیلی مهم است خیلی حیاتی است وخیلی باید روی آن تمرکز کرد

    اونجایی که استاد همیشه درفایلهای مختلف گفته بچه ها شما شروع کنید وقدم اول رابردارید مطمئن باشید هدایت می‌شوید وقدم های بعدی گفته میشه ومسیر روشن میشه

    خود استاد به این گفته عمل کرده وموفق شده وداره دربهشت زندگی می‌کند

    استاد اهرم رنج ولذت درهرموضوعی راکامل وزیبا بکار می‌بره وخوب یادگرفته چطور این اهرم رابسازه تا درراه اهدافش کمکش کند

    مریم جان عزیزم خیلی خوب بلد است استاد رابه حرف بیاورد وهیجان ایجادکنه تا استاد بایاداوری خاطرات خودش ازقوانین برامون صحبت کنه

    مریم جان خیلی سپاسگزارم

    دراین فایل که گویا سال 99 بوده استاد ازاینکه دلش می‌خواد برود کلرادو صحبت می‌کند ودر تابستان 1402 رفتند سفر ودرسریال سفربه دورامریکا مارا هم همسفرخودشان کردند وزیبایی های کوهستان وطبیعت زیبا را نشانمان دادند

    ببین فیروزه اینجوری به هدفهایت باید برسی واز استاد یادبگیر وداره ازسفری که دلش میخواد بره حرف بزنه وزیبایی که قراره ببینه و 3سال بعد باماشین عالی وبراحتی ویکی دوماه سفرمیکنه وکلی جاهای قشنگ می‌رود وتجربیات زیبایی کسب می‌کنه

    استاد ازکارخانه کیک وکلوچه ساوه گفتید خیلی یاد دوران کودکی خودم کردم وکیک وتی تاپ ولی لی پوت که خیلی خوشمزه بود والان هم هست ولی مزه خوب قدیم رانداره

    الان من گاهی تی تاپ میخرم سالی یکبار دوبار چون خاطره انگیزه

    کامنت آناهید عزیز درابتدای فایل بعنوان کامنت برتر هم کلی درس داشت وایمان به خدا وتوجه به هدایت ونشانه های خدا که اجازه بدهیم وکیل ما خدا باشه وخدا به جای ما حرف بزنه وخدا بهترین وکیل مدافع درهمه مراحل زندگی است

    اجازه بدهیم خدا کارهای ما راانجام بدهد وهروقت ازسرراه خدا کنار برویم وامور زندگی را به رب العالمین بسپاریم همه کارها عالی وراحت وبه بهترین شکل انجام می‌شه

    حرف سوئیس زده شد واستاد خاطره رفتن به کوههای آلپ را تعریف کردند من هم دلم میخواد بروم سوئیس وهمینجا این درخواست را به جهان هستی ارسال کردم وبزودی می‌روم خداراشکر که خلق شد

    استاد عزیز ومریم جان شایسته بسیار سپاسگزارم برای این دوره عالی وبینظیر که هرفایل کلی درس وآموزش دارد انشالا که یادبگیرم وعمل کنم

    درپناه خدا سلامت وشاد وسرفراز وموفق وپاینده باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: