دیدگاه زیبا و تأثیرگزار آناهید عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
سلام
استاد میدونین با دیدن این فایل یاد کدوم آیه قرآنی افتادم ؟؟؟ اونجا که خدا میگه زور ایمان آورندگان چندین برابره کافران هستش …
قشنگه نه … کسیکه ایمان داره به یگانگی الله و اینکه در مسیر کمکش میکنه جسارت پیدا میکنه و این جسارت یعنی نداشتن ترس و این ایمان باعث میشه که به تمامیه شهودات اعتماد کنه و البته اونارو عملی کنه حتی اگه بظاهر خطرناک یا غیرقابل باور باشه و وقتی انسانی بتونه تا این حد به وجود الهامات ایمان بیاره چنان قدرتی پیدا میکنه که میتونه کوه رو از میون برداره … گاهی اعتماد کردن به شهودات باعث میشه که خوده آدم کنار بایسته و دنیا دست به دست هم بده تا اونو در مسیر خواسته هاش قرار بده … مهم اینه که ایمان داشته باشیم و به چیزیکه بهمون گفته میشه با جسارت تمام عمل کنیم …و اون وقته که میبینیم تمام مانعها پودر میشن اصلا …
طی روند کار قانونی که داشتم خییئیلی حالم بد میشد وقتی میرفتم دادگاه و با طرف مقابلم روبرو میشدم و همش دعا میکردم تا میشه دادگاه نرم.. یادمه جلسه ی آخر که قرار بود حکم آخر توسط قاضی امضا شه صمیمانه از بهترین دوستم الله خواستم که کمکم کنه که چی بگم ؟؟؟ یعنی بهم بگه چجوری از خودم دفاع کنم … توی سالن انتظار بودم و داشتم از الله همین درخواست رو میکردم که دیدم زن و مردی از اتاق اومدن بیرون و مرد خیلی محکم به زن گفت مگه نگفتم امروز تو فقط سکوت کن ؟؟؟ چرا حرف زدی ؟؟؟ حالا دیدی کارت خراب شد ؟؟؟
من چشام خیره مونده بود روی دهن مرد و صدای محکمش هی می پیچید توی گوشم … امروز تو فقط سکوت کن !!!
و من فهمیدم که الله جواب پرسشم رو داد .. من باید تحت هر شرایطی فقط باید سکوت کنم با اینکه طرفم آدم بددهن و بی ادبی بود … به هرحال من با توجه به آموزشهای شما و اینکه چقدررررر عمل به این آموزشها منو در مسیر درست قرار داده بود اونروز حتی یه کلمه صحبت نکردم و طرفم از سکوت من جون به لب شد و با پرخاشگری حمله کرد سمت من و قاضی با دیدن این صحنه بدون حتی تاخیری حکم رو بنفع من زد با این عنوان که ایشون سلامت روان ندارن …
اونروز خیلی واسم سخت بود که نتونستم به صورت کلامی از خودم دفاع کنم ولی چون بهم الهام شد که سکوت کنم منم جسارتش رو پیدا کردم و در مقابل تمام سوالات حتی کوچکترین کلامی از دهنم در نیمد .. اینقدر جسور و شجاع بودم که حس کردم روزه ی سکوت گرفتم … و همین سکوت باعث شد قدرت من هزاران برابر بشه و این بمعنای زور بازو نیست بلکه بمعنای اینه که وقتی جسارت عمل به الهامات قلبی رو پیدا کنم دنیا با قدرت منو در مسیر درست قرار میده ..
امروز با صحبتهای شما دو تا یاد این تجربه م افتادم و دلم خواست با شما و دوستانم به اشتراک بزارم …
گاهی سکوت بزرگترین قدرته.. حتی پرقدرت تر از بمب اتم …
یچی دیگه م دلم میخواد بگم … شما و عزیز دلتون اولین زوجی هستین که تمام حرفاتون در مورد قوانین جهان هست .. یعنی توی ریزترین مسائل روزمره تون هم قوانین رو میکشین بیرون و با ما به اشتراک میزارین … والا تا دیدم و یادم میاد همه ی زن و شوهرا دارن از خوردن و پوشیدن و درس خوندن بچه هاشون باهم بحث و دعوا میکنن … شما اولین کسی هستید که بمن یاد دادید حتی بچه ی آدم هم باید زندگیه شخصیه خودشو داشته باشه و ما نمی تونیم برای کسی غیر خودمون تصمیم بگیریم …
عاشقتونم و براتون همواره عشق و سعادت آرزومندم …
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- دانلود با کیفیت HD732MB62 دقیقه
- فایل صوتی سریال زندگی در بهشت | قسمت 10156MB62 دقیقه
سلام سلام استاد
استاد دیواااانه شدم با این فایل
یه ساعت فااایل من به خدا دو سه روزی فقط رو همین میمونم
اصن هض کردم استاد منفجرم کردیییییی
برام موضوعی که بولد ترین بود اون جسارت بود
اینکه هیچ وقت از هیچ کسی نمیترسیدید و باح نمیدادید
استادم این یه ساعت به خدا قسم یک فایل از یک محصول بود
به خدا قسم به اندازه ای که فایلای قانون افرینش داره روم تاثیر میذاره این فایل هم گذاشت
استاد با ابن فایلتون یه جا بغض کردم
یه جا داشتم جر میخوردم از خنده
یه جا شوکه خشکم زد شدم
یه جا خدا باهام حرف زد
یه جا باورهای قدرتمند کننده بهم داد و منو به فکر فرو برد
یه جا خودمو تو موقعیت شما گذاشتم
یه جا خودمو تو موقعیت اون دوست تصور کردم
یه جا این اتفاقا رو شبیه سازی کردم با شرایط خودم و تصور کردم که چه چیزایی برام رخ میده و من جسارتمو نشون میدم
یه جا تصمیمات جدی گرفتم
یه جا اشکالاتمو فهمیدم
یه جا مصداق ها و نمونه های باورهای محدود کننده در زندگی گذشته ام رو به یاد اوردم
یه جا حسرت و پشیمان شدم از جاهایی که جسارت نداشتم
یه جا پر قدرت شدم برای جسارت هایی که قراره از این به بعد با باورایی که از این فایل گرفتم داشته باشم
یه جا ذهنم گفت تو دختری ریزه میزه ای نمیتونی چنین جسارت هایی رو داشته باشی ، اون مرده فوقش کتک میخوره ولی تو علاوه بر اون چیزای دیگه بهت بشه …
یه جایی ذهنم گفت نه هیچ کس قدرتش از قدرت خداوند بالا نیست مگه زور بازوی ما چه قدره تهش کم میاریم اگه استاد زورش چربیده بود به زور بازوهاش نبود توی دعواها ، به قد و هیکل گنده اش نبود … اگه فکر میکنی استاد چون هیکل گنده ای داشت چون قد بلندی داشت تونست تو اون شرایط کتک کاری شالم دربیاد سخت در اشتباهی … استاد عباسمنش زور بازوش و قد و هیکل گنده اش نجاتش نداد … ایمانش نجاتش داد همپن ایمانی که خداوند در جنگ ها به مسلمین میگه اگر ایمان داشته باشید یک نفر شما بر دویست نفر پیروز است …
و واقعا چه فکر احمقانه ای که ما انسانها ظاهر پرستیم …
اخر اونچیزی رو که میبینیم میگیم
چه قدر باید شهودمون قوی بشه که در پس پرده و غیب هارو ببینیم …
همین دعوتیی که استاد با پونزده نفر کرد
اگه میباخت همین ذهن ظاهر پرست میگفت خب معلومه یه ادم زورش به پونزده نفر با قمه و زنجیر و چوب نمیرسه
حالام که برده میگه معلومه استاد هیکلش گنده بود به خاطر این از پسش بر اومد
اما زهی این خیال باطل این ذهن منطقی که هیچ وقت نتونسته با منطق هاش ذره ای سود و خیر به من برسونه و نجاتم بده
همین منطقی که با چشمامون میبینیم
اینا همه پوچن
به نظرم ما وقتی رشد میکنیم که غیب هارو ببینیم
میدونید واقعا این هنره این یعنی مومن
مومن یعنی به غیب ها ایمان داره
به اون چیزی که نیست ایمان داره
به اون چیزی که از ته قلبش میاد ولی در ظاهر چشم منطقی هیچ نشانه ای ازش نمیبینه ایمان داره
غیب به نظرم لینه مه در اون چیزی که چشمای منطقمون میبینه قدرت خداوندی که ازش پنهانه رو ببینیم و درک کنیم
مومن یعنی کسی که فرکانسی که نمیبینه رو درک کنه و حسش کنه
نه اتفاقات رو به شانس ربط بده
استاد هر پنج دیقه از شدت هیجان و تفکر و تامل این ویدیو رو استوپ میکردم غرق در افکارم میشدم و دوباره برمیگشتم ادامه میدادم
حتی وسطش یه لحظه قطع کردم دیدم اینقدر حجم اگاهی ها زیاد شده که نمیتونم ادامع بدم رفتم غذا خوردم حین ناهار بهش فکر میکردم دوباره برگشتم ادامه شو دیدم
استاد نمیدونم چی بگم زبونم قاصر میشه مثل همون اهویی که مثالشو زدید خشکم میزنه چی بگم دربرابر این همه شکوه و اگاهی
دوست دارم اینجا رد پا بذارم که چه تغییری این قسمت از زندگی در بهشت در من ایجاد کرد
تغییری که من بعد از این قسمت گرفتم اینه که خیلی جدی تر به دنبال تجربه هایی که میخوام به دست بیارم برم
شاید تا الان پنجاه درصد میخواستمشون الان این فایل بقیه اش رو برام پر کرد
چرا
چون منم دقیقا تجربه هایی رو میخوام در همین ایران به دست بیارم که از نظر بقیه کله خرابیه و میان منو میگیرن و میبرن و …
استاد اونجا که گفتید من میگم بذار بیان منو ببرن هنوز که نبردن پس بریم عشقو حال کنیم
استاد این دقیقا حرف خدا با من بود
دوست دارم توی همین ایران کلاس های رقص رگتون های هیلز تورک و اربن و هیپ هاپ بذارم همه دختر پسرا با هم برقصن و من رهبرشون باشم
کلی کلاس بذارم برای دختر پسرها
میخوام با همونا مثل شما تور بریم
میخوام بهترین کلاسا و ورک شاپا و مسابقات رقص مختلط رو بذارم
و چنان عاشق این تجربه ام که حاضرم براش بمیرم
استاد ابوموسی نیستم من حاضرم برای این تجربه بمیرم
و این فایل شما اون عطش عشق و شور و هیجانمو بیشتر کرد
و میدونید استاد وقتی ترس نداشته باشی اون باوره اون باوری که چنان مستحکمه اونه که زورش میچربه و تورو بر دویست نفر پیروز میکنه تورو بر حکومت ها و سیایت ها و قوانین کشوری پوچ پیروز میکنه
فکر میکنی استاد عباسمنش چه قدر زور بازو داشت ؟؟ فکر میکنی اگر زور بازوش بود که کارارو انجام میداد اون موقعی که سایتش پرید تو هوا چه قدر زور بازوش کار براش انجام داد چرا اونجا هم پیروز شد ؟؟؟
فکر میکنی چطور این زور بازو به قوانین کشور ها چربید ؟؟ واقعا زور بازوش بهش ویزای امریکا رو داد که فکر میکنی زور بازوش بر پونزده نفر اون رو پیروز کرد ؟؟؟؟
نه زور بازو نیست
منه دختر ریزه میزه هم اگه جلوی اون پونزده نفر ادم وحشی قرار بگیرم اگر ایمانم بچربه بر اونها پیروز میشم
منه دختر ریزه میزه هم اگر ایمانم بچربه به امریکا مهاجرت میکنم
منه دختره ریزه میزه هم اگر ایمانم بچربه جلوی خطرناکترین و وحشی ترین خلاف ترین قاتل ترین ادم روی زمین هم می ایستم و باج نمیدم حتی اگه قمه نشونم بده حتی اگر تهدید به اسیب جسمی روحی کنه حتی اگه تفنگ بذاره روی سرم … زور ایمانم هست که اونجا پیروز میشه نه زور بازوی من نه استاد نه هیچ کس دیگه ای این مواقع اندازه ی پشیزی برات کاری نمیکنه
مطمعنم قد و هیکل و زور بازوی استاد نتونسته حتی یک صدم درصد به کارش بیاد جلوی اون پونزده نفر
ایمانش بود که کارارو انجام داد
اون باج نداد
هیچ وقت باج نداد
نه به یه ادم و شخص
نه به یه گروه
نه به دانشگاه و حراست
نه یه ادمای به ظاهر کله گنده ی پوچ ثروتمند و مشهور که تهدیدش کردن اون موقعی که هیچی نداشت
نه به اطلاعاتی ها و سیاسی ها
و نه به حکومت ایران
به هیچ کدوم باج نداد
اون با تموم وجودش رقت تو دل تجربه هایی که عاشقش بود
اون ابوموسی نبود
شاید خروس های دیگه رو کیودی ها خوردن
اما یک روز از زندگی اون خروس ها می ارزید بر صد سال زندگیه ابوموسی
و استادد ابوموسی نبود
من هم نمیخوام ابوموسی باشم
.
استاد نمیخوام باشم… اما در کنارش از خدا سپاسگزارم که شما رو به من اشنا کرد که بتونم با باورای توحیدی این مسیرو برم
چون میدونم اگه باور درست نباشه و بری تو دل کار همه چیز خراب میشه
اینم میدونم و به نظرم این هم نکته ی خیلی مهمیه
اگر شما صد در صد باور نداشتید که خدا کمکتون میکنه و میرفتید تو دل اون پونزده نفر مطمعنم بدجور کتک میخوردید اونقدر که شاید میمردید
اما چرا هیچیتون نشد و پیروز شدید ؟؟؟
چون ایمان داشتید
اگر یه درصد میگفتید حالا من برم ببینم این خدت کمکم میکنه یا نه مطمعنم جنازتون برمیگشت
میخوام بگم این موضوع الان در کنار باورام هست که ایمان و باور باید بی قید و شرط ساخته بشه
نه اینکه ترس بیشتر باشه شکت بیشتر باشه و بری تو دل کار
اگر ابراهیم با یه درصد شک میرفت تو انیش مطمعنم میسوخت… اون ایمان داشت ایمانی که قدرتش اونقدر زیاد بود که ترس رو له میکرد …
استاد همچین ایمان و باوری میخوام
میدونید میخوام بگم اگه اون خروس (خروس ها مثال هستن مطمعنا قدرتی که خدا به ما داده به حیوون ها نداده برای همین اخر شکار میشن )
اون خروس ها اگه توحید داشتن ایمان داشتن به خدا و باورای درست در خودشون ساخته بودن که خداوند در هر جای این زمین و در برابر هر ادمی مراقب من هست حتی هیچ وقت شکار هم نمیشدن توسط کیودی ها … شاید میدیدن کیودی هارو و کیودی ها به خوردن و شکارشون تهدیدشون میکردن (کیودی تمثیل کله گنده ها و شرایطی که مارو میترسونه و نگران میکنه ) ولی هیچ وقت دست اون کیودی ها بهشون نمیرسید و با گذر ازشون تا اخر عمرشون خوشمزه ترین پاداش ها رو میگرفتن و یک سال زندگیشون می ارزید بر هزار سال زندگیه توخالیه ابوموسی ها …
این ها ما هستیم خروس ها ابوموسی ها کیودی ها همشون خودمونیم تو زندگیه خودمون هر روز هست …
اگر مومن باشیم و غیب هارو بتونیم ببینیم میبینیم هر روز ما با کیودی ها برخورد میکنیم و هر لحظه تصمیم میگیریم ابوموسی باشیم یا خروسای دیگه …
همینکه یکم شرایط اقتصادی بد میشه و میترسیم نگران کیشیم یعنی کیودی تهدیمون کرده و ما هم خورده شدیم …
همینکه یکی میترسه خودمو مثال میزنم اگه بترسم که نکنه حکومت نکنه فتا ناجا اطلاعات و … هزار تا کوفت و زهرمار دیگه نکنه بیان پیشم اگه موفق شدم اگه کلاسا و ورک شاپ های مختلط رقص گذاشتم و … وقتی میترسم یعنی من ابوموسی بودم یعنی خروسی که بدون باور درست کردن رفته تو دل عمل و خورده شده درحالیکه میتونست با باور درست فقط لذت و پاداش شجاعتشو بگیره …
اینا چیزایی هستن که التن با این حد از درکم و ظرفیتم دارم میگم … فقط مینویسم که رد پا بذارم از خودم که کجا بودم و چه فکرایی داشتم قبلا …
دو سه سال دیگه باز این فایلو ببینم و این کامنتمو بخونم و ببینم تفاوتمو …
استاد اینجا میگم برای بار سوم …. تا بیشتر رد پا بذارم
منم میخوام مثل شما کلی تجربه داشته باشم توی همین ایران … میخوام همین شهر خودم اصفهان و شهرای دیگه ی ایران کلاسای رقص خفن بذارم از هیلز رگتون تورک میخوام هنرجوهای پسر داشته باشم میخوام مسابقات پختر پسری هیلز رگتون بذارم و … اینا واقعا چیزایی ان که میخوام تجربه کنم …میخوام بهترین و با استعداد ترین با کیفیت ترین ثابت ترین هنرجوهارو داشته باشم توی همین ایران اصفهان و شهرای دیگه همونجور که شما اینکارو کردید …
و نمیتونم بدون این تجربه ها تصور کنم که از ایران مهاجرت کنم و نمیخوام هم بدون اینا بکنم
با تمام وجودم اینارو میخوام
با اینکه مثل شما تهدیدام هستن و …
اما این منم که باید درست کنم خودمو
این منم که اهرم رنج و لذتمو باید درست کنم
.
وقتی اون قسمت داستان راهنماییتونو گفتید که رفتید توی دفتر مدرسه و هیچ کس نبود و هفت هشت تا کاغذ و برگه دزدیدید و مهرشون کردید و بچه ها رو خودتون بدون اجازه بردید اردو اونجا جایی بود که خیلی بهت هینت داد
دقیقا رد پای قانونو توی زندگیم دیدم البته به روش منفی اش
استاد یادمه من وقتی راهنمایی و دبیرستان بودم میترسیدم
از نمره کم انضباطی میترسیدم
از دعوا و تهدیدات مدیر مدرسه میترسیدم
از تعهد نامه دادن میترسیدم
از اینکه گوشیمو بگیرن میترسیدم
و همه اینها سرم میومد
و با تاکید بگم من هیچ کاری نمیکردم و همه اینهایی که میترسیدم سرم میومد
و دقیقا یادمه بچه هایی بودن که نمیترسیدن و همه غلطی میکردن تو مدرسه و هیچی هم نمیشد براشون مثل شما
و من هیچ غلطی نمیکردم و همیشه هم توبیخ میشدم
یه دسته ای هم بودن که با ترس غلط کاری میکردن و اونا هم مثل من توبیخ میشدن
چرا من هیچ غلطی نمیکردم و بلاها سرم میومد ؟
چون ترس داشتم
چون از نمره انصباط میترسیدم
یادمه راهنمایی بودم از ترس کم شدن نمره انضباطم میرفتم نماز جماعت شرکت میکردم که خداکنه ناظم منو ببینه نمره انضباطی بم بده اخرشم نمره نمیداد … چرا ؟ چون مشرک بودم …
یادمه همه بچه ها موبایل میوردن و فیلم برا هم میفرستادن من هیچ وقت نبردم یه روز بردم که اون روزم هیچ کاری نکردم نه فیلم غیرمجازی بود نه چیزی همون روز منو بردن دفتر چرا ؟
چون میترسیدم و باور محدود کننده هم داشتم یعنی عملم با باورم یکی نبود …
برا همینه میگم مهمه باور با عمل یکی باشه
تو نمیتونی به خدا سک داشته باشی و بری تو دل اتش
پس بهتره اول بشینیم باورامونو قوی کنیم و به اندازه ای که باورامون وااااقعا قوی میشه عمل کنیم
نه اینکه از ته دلم بگم وای هدایا من دهتر ریزه میزه اگه فلان ادم خواست بهم تعارض کنه چی و با تین ترس برم توش صد در صد گیر میوفتم …
حتما باید عمل در حد ایمان و باورم باشه …
.
میدونید این ماجرا چیو بهم یاداوری کرد ؟؟؟
اینکه نگار اگه از حکومت و قوانینش بترسی حتما سرت رخ میده
اگر نترسی هر غلطی بکنی هیچی نمیشه
اگر در حد ایمان و باورت عمل کنی هیچی نمیشه
.
یادمه دبیرستان که بودم یک دختری داشتیم اسمش هاجر بود
این خلاف کار ترین بچه کلاس بود ولی پیش مدیر و توی دفتر خیلی محبوب بود یعنی کارای دفتری رو اون انجام میداد ، خودش موبایل هر روز میورد مدرسه و بچه ها هم موبایلشونو میدادن پیش این که این قایم کنه چون مورد اعتماد مدیر و ناظم بود …
چرا ؟؟ :)))))))))
چون باور قدرت مند کننده داشت :)
اون از اون بچه هایی بود که همه غلطی میکرد و هیچی بهش گیر نمیدادن که هیچ تازه محبوب و مورد اعتماد مدیر و ناظم هم بود :))))))))
چرا :)؟؟؟؟
باور باور باور باور باور باور باچر باور باور باور
اینارو میگم که برام یاداوری بشه قانون
اونروزا میگفتم شانسه اما الان میفهمم چه قدر قوانین جهان دقیق عمل میکنه
میخوام تعمیمش بدم به الانم
اگر کسی الان از حکومت بترسه اتفاقای بد سرش میاد
اگر نترسه به اندازه ای که ایمان داره هیچ اتفاقی نمیوفته براش تازه همون حکومتی ها بهش کمک هم میکنن …
قانون همه جا هست
قانون همواره داره به دقیق ترین شکل ممکن کار میکنه
این ماییم که باید تغییر کنیم فرکانستمونو درست کنیم
هیچ کس هیچ قدرتی نداره
فرکانس ما بهش این اجازه رو میده
…
استاد میخوام از این به بعد مثل شما باشم
جسور تر باشم
اگه ایمانم خیلی زیاد باشه ته کله خرابی هم مطمعنا به نفعم تموم میشه
ایمان شما بچد که کله خرابی هاتونو نتایج عالی میداد
بقیه میگفتن کله خراب چون همچین حد از ایمان در ذهنشچن قابل تصور نیست …
.
استاد میخوام مثل شما با ایمان و در حد ایمانم کله خراب باشم
میخوام جسور باشم و در حدی که باور دارم و مطمعنم برم تو دل ترسهام برم تو دل ناشناخته برم تو دل تجربه هایی که با تمام وجودم میخوامشون …
من باید تمام انچیزی که میخوامو توی ایران تجربه کنم
به خدا تا تحربه شون نکنم نمیرم من بااااااید توی همین ایران از رقص به تمااااااامی نتایجی که میخوام برسم
باید به تهههه ته ته ته موفقیت ها و هررررر انچه که میخوام توی ایران در رقص برسم …
باید برسم … باید برسم …
این فایل نشانه بود برام
جسورتر باشم ایمانمو بیشتر کرد
اتیشمو فروزان تر کرد
من بااااید به تماااامی خواسته هام و موفقیت هایی که میخوام در رقص داشته باشم توی ایران برسم باید برسم ….
سلام دوست عزیزم امیرحسین عزیز
ممنونم بابت کامنتتون برای من
راستش من دقیق نمیدونم چه اتفاقایی قراره بیوفته برام ولی دارم تمام تلاشمو میکنم
یک سری افراد بودن که به خواسته ای که من دارم توی ایران رسیدن و من با خودم میگم اونا تونستن پس من هم میتونم
البته چیزی که من میخوام حتی بالاتره چون اون افراد عباسمنشی نبودن و با توحید و قدرت ندادن به عوامل بیرونی اصلا اشنایی نداشتن … چیزی که الان در حد درکم هست اینه که خداوند خودش این عشق و علاقه رو در من گذاشته… و من اشتیاق شدیدی دارم که توی ایران به موفقیت در کلاسهام برسم بعد برم خارج و مهاجرت کنم … و حسم میگه همین خواسته شدید رو خود خدا گذاشته و من میتونم تصورش کنم و ببینمش پس میشه انجام بشه فقط خیلی خیلی باورای قوی توحیدی میخواد …
درسته کشورم قوانینی داره اما اینا اصل نیستن تنها قانون دنیا قانون جهان هستی و کائناته یعنی باورای من داره زندگیمو رقم میزنه …
پس الان برنامه ام اینه که با تمام وجودم روی خودم و باورام کار کنم و این مسیرو ادامه بدم …
از طرفی هم واقعا رها هستم به قول خودتون نچسبیدم که حتما بشه دارم تمام تلاشمو میکنم هم فیزیکی خیلی رو خودم و بدنم و مهارتام کار میکنم هم ذهنی روی باورام … یعنی از همه ی جنبه ها دارم به شدت رو خودم کار میکنم … و دیگه الان رها کردم اجازه میدم خداوند هدایتم کنه
میدونی یعنی سمت خودمو دارم انجام میدم به بهترین شکل ممکن اینکه مهاجرت بکنم نکنم یا تو ایران به اون موفقیت های بزرگ برسم یا کی برم … اینا رو سپردم به خودش من واقعا عاجزم که بفهمم …
الان شرایط مهاجرت رو ندارم
من فقط دارم با تمام وجودم در مسیری که خداوند این اشتیاق سوزان و اتشین رو در قلبم گذاشته حرکت میکنم …
میدونی اطمینان دارم همه چیز درست میشه اگه به صلاحم باشه که برم به راحتی درست میشه اگرم وقتش و شرایطش نیست همینجایی که هستم با تمام امکانات و شرایطی که دارم تمام تلاشمو میکنم تا موفق بشم و صد در صد این چیزیه که خدا بیشتر از من میخاد اون تنها قدرت در جهانه … اون تنها قدرت در همین کشوره …و اون حامیه من …
من فقط باید سمت خودمو انجام بدم بقیه چیزا خودش اتفاق میوفته … وقتی من باورای درستی دارم وقتی من حالم خوبه همه چیز باعث رشد من موفقیت من و رسیدنم به اهدافم میشه حتی قوانین کشورم حتی حکومت ایران حتی اتفاقای خوب یا اتفاقایی که به ظاهر قشنگ نیست اما در باطن امداد خداونده اما من نمیدونم :)))))در کل رهام نمیگم حتما این یا اون بشه هر چی بشه همون درسته اس :) فقط ارامش فقط احساس خوب فقط ایمان فقط حال خوب من…. بقیه پلن دیگه با خدامه من که خیلی دارم از الانم لذت میبرممممممممممم :)))))