سریال زندگی در بهشت | قسمت 101

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار آناهید عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

سلام

استاد میدونین با دیدن این فایل یاد کدوم آیه قرآنی افتادم ؟؟؟ اونجا که خدا میگه زور ایمان آورندگان چندین برابره کافران هستش …

قشنگه نه … کسیکه ایمان داره به یگانگی الله و اینکه در مسیر کمکش میکنه جسارت پیدا میکنه و این جسارت یعنی نداشتن ترس و این ایمان باعث میشه که به تمامیه شهودات اعتماد کنه و البته اونارو عملی کنه حتی اگه بظاهر خطرناک یا غیرقابل باور باشه و وقتی انسانی بتونه تا این حد به وجود الهامات ایمان بیاره چنان قدرتی پیدا میکنه که میتونه کوه رو از میون برداره … گاهی اعتماد کردن به شهودات باعث میشه که خوده آدم کنار بایسته و دنیا دست به دست هم بده تا اونو در مسیر خواسته هاش قرار بده … مهم اینه که ایمان داشته باشیم و به چیزیکه بهمون گفته میشه با جسارت تمام عمل کنیم …و اون وقته که میبینیم تمام مانعها پودر میشن اصلا …

طی روند کار قانونی که داشتم خییئیلی حالم بد میشد وقتی میرفتم دادگاه و با طرف مقابلم روبرو میشدم و همش دعا میکردم تا میشه دادگاه نرم.. یادمه جلسه ی آخر که قرار بود حکم آخر توسط قاضی امضا شه صمیمانه از بهترین دوستم الله خواستم که کمکم کنه که چی بگم ؟؟؟ یعنی بهم بگه چجوری از خودم دفاع کنم … توی سالن انتظار بودم و داشتم از الله همین درخواست رو میکردم که دیدم زن و مردی از اتاق اومدن بیرون و مرد خیلی محکم به زن گفت مگه نگفتم امروز تو فقط سکوت کن ؟؟؟ چرا حرف زدی ؟؟؟ حالا دیدی کارت خراب شد ؟؟؟

من چشام خیره مونده بود روی دهن مرد و صدای محکمش هی می پیچید توی گوشم … امروز تو فقط سکوت کن !!!

و من فهمیدم که الله جواب پرسشم رو داد .. من باید تحت هر شرایطی فقط باید سکوت کنم با اینکه طرفم آدم بددهن و بی ادبی بود … به هرحال من با توجه به آموزشهای شما و اینکه چقدررررر عمل به این آموزشها منو در مسیر درست قرار داده بود اونروز حتی یه کلمه صحبت نکردم و طرفم از سکوت من جون به لب شد و با پرخاشگری حمله کرد سمت من و قاضی با دیدن این صحنه بدون حتی تاخیری حکم رو بنفع من زد با این عنوان که ایشون سلامت روان ندارن …

اونروز خیلی واسم سخت بود که نتونستم به صورت کلامی از خودم دفاع کنم ولی چون بهم الهام شد که سکوت کنم منم جسارتش رو پیدا کردم و در مقابل تمام سوالات حتی کوچکترین کلامی از دهنم در نیمد .. اینقدر جسور و شجاع بودم که حس کردم روزه ی سکوت گرفتم … و همین سکوت باعث شد قدرت من هزاران برابر بشه و این بمعنای زور بازو نیست بلکه بمعنای اینه که وقتی جسارت عمل به الهامات قلبی رو پیدا کنم دنیا با قدرت منو در مسیر درست قرار میده ..

امروز با صحبتهای شما دو تا یاد این تجربه م افتادم و دلم خواست با شما و دوستانم به اشتراک بزارم …

گاهی سکوت بزرگترین قدرته.. حتی پرقدرت تر از بمب اتم …

یچی دیگه م دلم میخواد بگم … شما و عزیز دلتون اولین زوجی هستین که تمام حرفاتون در مورد قوانین جهان هست .. یعنی توی ریزترین مسائل روزمره تون هم قوانین رو میکشین بیرون و با ما به اشتراک میزارین … والا تا دیدم و یادم میاد همه ی زن و شوهرا دارن از خوردن و پوشیدن و درس خوندن بچه هاشون باهم بحث و دعوا میکنن … شما اولین کسی هستید که بمن یاد دادید حتی بچه ی آدم هم باید زندگیه شخصیه خودشو داشته باشه و ما نمی تونیم برای کسی غیر خودمون تصمیم بگیریم …

عاشقتونم و براتون همواره عشق و سعادت آرزومندم …

برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    732MB
    62 دقیقه
  • فایل صوتی سریال زندگی در بهشت | قسمت 101
    56MB
    62 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

270 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «نفیسه» در این صفحه: 2
  1. -
    نفیسه گفته:
    مدت عضویت: 2128 روز

    لشکر معاویه کارزار با شما را طالبند پس شما یا بر ذلت و خواری اقرار کرده شجاعت و شرافت را از دست بدهید یا آنکه شمشیر ها تانرا از خونهایشان سیراب کنید تا از آب سیراب شوید

    پس مرگ در زندگی شماست اگه مغلوب شوید و زندگانی در مرگ شماست آنگاه که بر دشمن غالب آیید!

    ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

    من ظاهر و باطن این امر را زیر و رو نمودم بحدیکه مرا از خواب بازداشت پس طاقت نیاوردم مگر بجنگیدن با ایشان!،(که پیمان شکستن )یا انکار آنچه محمد ص آورده است(قرآن) پس علاج جنگیدن بر من آسانتر بود از علاج عذاب الهی و مرگهای دنیا بر من آسانتر است از مرگها ی قیامت

    علی ع نهج البلاغه

    سلام به همه عزیزانم

    استاد عزیزم وقتی امشب داشتم این قسمت از باورهای علی ع رو میخوندم

    که اونم وقتی دیدم تو فایل باورهای توحیدی علی ع گفتید کسی که علی ع رو قبول داره باید باورهاش مثه اون باشه

    و به قول معروف با حلوا حلوا دهن شیرین نمیشه یه عمر الکی هی علی علی کردم یه بار نرفتم ببینم چه باوری داشته که شده علی و اصلا چراااا من قبل تولدم انتخابش کردم و با اون فایل های توحیدی علی منو ترغیب کردین به خوندن نهج البلاغه

    امشب دقیقه رسیدم به این دو قسمت وقتی خوندم دیدم این گفته ها این دیدگاه چققققققدر برام اشناس دقییییییقا دیدگاه استاد منم همینه و خدارو شکر کر م و تحسنتون کردم بخاطر اینکه اییییینقدر قشششششنگ علی گونه توحید رو درک کردین و عمل میکنید

    چقدر قشنگ درک کردین این توحیدی عمل کردن و باج ندادن و تا پای جون وایسادن برای اینکه نخوای بترسی و قدرت رو به غیر از خدا به کس دیگه بدی حتی اگه اون شخص قمه داشته باشه یعنییییی به تمام معنا علی گونه رفتار کردن

    میخوام بگم خیلی هارو دیدم که واسه علی ع عزاداری میکنن و مشکی میپوشن و هزااااار تا ادا اطوار دیگه ولی هییییییچ کدومشون حتی نمیدونن علی ع به خاطر اییییین حد از توحید علی شد

    ولی شما ممکنه هیییییچ کدوم از این بازیا رو نکنی چون درک کردی فزت و رب الکعبه علی رو

    چققققدر قشنگ درک کردی خدا به مشکی پوشیدن و عزاداری واسه علی کار نداره به علی گونه توحیدی عمل کردن کار داره

    وااااقعا من فققققققط بعد از خوندن این نوشته اولین کسی که اومد جلو چشمم شما بودی

    استاد ممنونم ازت که بهم یاد میدی باج ندادن و سواری ندادن به کسی حتی اگه پای جونم در میون باشه اصصصصصل توحیده اصصصصصل علی گونه رفتار کردنه

    استاد عزیزم چققققدر قشنگ بهم یاد میدی یا بکش یا کشته میشی ولی باج نده سواری نده از ترس چون وقتی بترسی یعنی قدرت رو به کسی غیر از خدا یی دادی که برگییییی بدون اذنش نمیریزه وهیییییچ جنبنده ای نیست روی زمین مگر اینکه تحت سیطره رب هست شرک ورزیدی و نتیجه شرک هم که معلومه پس ادم بهتره با عزت و شجاعت بمیره ولی شرک نورزه چون توحیدی مرده

    چققققققدر من عااااااشق باورهای توحیدیتم که درک کردی همین باج ندادن به یه پیک موتوری با باج ندادن علی ع با مخالفانش یکیه و فرقی نمی کنه روبروت کی باشه چه لشکر معاویه باشه یا یه پیک موتوری یا هرررر زورگیر دیگه ای و این ترس با شرک واست یکیه

    چقدر قشنگ بهم یاد میدی ترس و باج دادن و سواری دادن و شرک رو باهم یکی کنم و اهرم رنج و لذت باهاش بسازم

    چقدر همیشه فکر میکردم خوب میشد تو زمان علی ع بودم و میدیمش ولی الان با خوندن نهج البلاغه چه شباهت هایی دارم میبینم و من دارم ت. زمان خودم میبینم مردی با اون جنس از ایمان و توحید و شجاعت و جسارت رو

    خدارو بییییییینهایت سپاسگزارم بخاطر توحیییدی ترین استاد دنیا

    تقدیم با عشششششق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  2. -
    نفیسه گفته:
    مدت عضویت: 2128 روز

    و یارى مؤ منان حقى بر عهده ماست

    سلام به همه عزیزانم

    من هدایت رو مجبور نمیکنم

    استاد عزیزم کل این فایل رو انگار خدا با زبون شما به من گفت تا نجواهاى ذهن من خاموش بشه و اییییقدر ور ور نکنه

    و وااااااقعا هنگم از این همزمانى ها که فایلى که خیلى وقت پیش شما ضبط کردى کلى بعد تو سایت میاد بعد همونم من چند روز بعد میبنم دقیقا در زمااااان مناسب خدایا ازت بینهایت سپاسگزارم که همواره در زمان مناسب و در مکان مناسب هستم

    چند روز بود من خیلى تمرکزم رو کامنت گذاشتن بود و تا اونجا که میشنیدم و مقاومت نداشتم مینوشتم کارى که واقعا منو لعلک ترضى میکنه

    خب من ایمان دارم که از دیدن فایل هاى شما هدایت هاىی با توجه به تجربیات و درک خودم بهم گفته میشه و من دست خدا میشم بنویسم تا هم خودم لذت ببرم هم بقیه استفاده کنن و کلا این نوشتن انگار زکات آگاهیهامه

    استاد شما تو قدم ها گفتین که به الهاماتتون از چند جهت حمله میکنین تا متوجه بشین درسته

    خب منم دقیقا همین کارو در مورد نوشته هام میکنم که بفهمم آیا این همون الهامات الهى و شهودمه که میتونه به خودم و بقین کمک کنه یا از ذهن منطقیم نشأت گرفته

    خب از خدا هدایت میخوام هربار مینویسم میگم خدایا بهم نشون بده اینا از الهامات تو بوده به دست استاد یا کامنت عزیزان

    هربار شما کامنت رو لایک کردین خوشششحال که این لایک خداس یعنی درست بوده هربار کامنت عزیزانم رو دیدم خوشششحال که اره دقیقاااا خودش بوده بارها شده شما لایک نکردی اما همون کامنت رو عزیزانم برام پاسخ فرستادن و خدا بهم گفته فکر نکن من تاییدم رو فقط با دست استاد برات میفرستم

    حتی شده کامنتى که شما فقط منتشرش کردى و دیدگاه قرآنى بوده و فایو استار هم ندادی اما من اییییینان داشتم اونو خودم ننوشتم و ذهنم رو کنترل کردم وقتى نجوا ها گفته نه این دیدگاهت چرت و پرت بوده و تو هم مثه اونایی که تو قلبشون مرض بوده دنبال تاویل آیاتى و الهام نبوده و الکى وقتت رو تلف کردى انقدر استباه بوده ببین وان استار هم نگرفتى و من بهش گفتم اشکال نداره جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا اگه این نوشته از طرف خدا باشه و میتونه به بقیه کمک کنه و درست باشه خودش راهش رو پیدا میکنه اگه درست نیست و له بقیه کمک نمیکنه همون بهتر خونده نشه وظییفه من اینه بنویسم و دقیییییییقا همون کامنت بعد اینکه ذهنم رو کنترل کردم دقیقاااااااااا همون کامنت رو که فقط منتشر شد و لایک که هیچ فایو استار هم نگرفت بهترین و بیشترین بازخورد رو از بفیه دستان خدا تو این سایت گرفتم و خدا بهم گفت نفیس این الهامات از طرف من بوده و درست بوده

    برگردم به چندتا کامنتى که نوشتم و دقیقا حس و حالش همون حس و حال دریافت الهامات بود و حتی یکیش وقتی تا صبح بیدار موندم و نوشتم و صبح خوابیدم ظهر بیدار شدم خدا واسم نشونه اش رو فرستاد که درست بوده اون احساسم اون دیدگاهم ولى بازم هى روز شمارى میکردم و انتظار که ببینم نظر استاد چیه و بازخورد بچه ها رو ببینم و و هدایت رو مجججججججبور کرده بودم از طریق لایک استاد و یا پاسخ عزیزانم بهم بگه درسته ولى از چهارتا یکیش لایک شد و اون احساس پشیمونى و سرزنش دوباره اومد که ببین حتما اشتباه بوده کاش ننوشه بودى و نجواهاااا زر زرشون شروع شد که نه بابا چیه هی میری مینویسى و وقتت رو تلف میکنى وقتت رو بذار رو کتاب آموزشى که دارى مینویسى اون واست پول داره اون و ول کردى و ازش میزنى میایی اینجا مینویسى که چى

    ولى هرچى ور ور کنه من که میدونم کار اصلى رو اینجا دارم انجام میدم من که مییییفهمم چطور خواب و خوراک ندارم و عاشق اینم اینجا بنویسم و جسارت خودم رو تحسین کنم که رفتم تو دل ترسم من که میدونم دارم از هدایت تبعیت میکنم و براى اینکه مثه نویسنده هایی چون دبى فوردها و باربارا دی آنجلس ها فلورانس اسکااول شین شدنها باید اینجورى تکاملم رو طی کنم فااارغ از اینکه کسی تایید میکنه کسی لایک میکنه اصلا منتشر میشه من فقط باید بنویسم و ایمانم رو نشون بدم من باید این دندون لق کمالگرایی و بکنم بندازم دور این کفش نوک تیز و پاشنه ٣٠ سانتى رو بذارم کنار و راحت تر راه برم راحت تر تکاملم رو طى کنم

    من بایییید رو عزت نفس و حذف نظر بقیه کار کنم

    این ترس،از قضاوت در من اییییینقدر رنج اورو مزخرف هست که وقتی من علاقه خودم به خیاطی و ترکببش با نویسندگی و اموزش نوشتم ذهنم میگفت الان بقیه میگن این همه کار میخواد،بکنه هم طراح لباس بشه هم بنویسه و اصول تمرکز لیزری رو یه تخصص رو اصلا رعایت نمیکنه ولی امروز خدا با یه سخنرانی از یه فرد،موفق گفت به این مور افراد میگن چند پتانسیلی یعنی چندتا عشق،دارن و دوست دارن و از هر چندتاش،لذت میبرن و من جزو اون افرادم و دلیل نداره بخوام بخاطر عششششششق به هنر طراحی و خیاطی لباس بخوام میل به نوشتن کتاب های انگیزشی رو بذارم کنار و این ویژگی فوق العاده منه که همه ندارن

    استاد عزیزم با این فایل خدا بهم گفت نگران اشتباه کردن نباشم از زبون مریم جون نقطه ضعفم رو بهم گفت که اره منم میخواستم بقیه و استادم وقتى میخونن نگن این چیه نوشته و قضاوتم کنن اره منم صدبار کامنتمو بررسى میکنم و صدبار ادیتش میکنم درسته یه جاهایی که غلط املایی دارم درست نمیکنم چون میخوام رو قضاوت بقیه کار کنم و استیکر رو حذف کردم چون میخواستم رو اصل تمرکز کنم و حاشیه رو بذارم کنار و نخوام از نظر بقیه اون کامنت زیبا دیده بشه درسته دیگه اگه لازم نبود اگه ایه ای مینوشتم عدد ایه و اسم سوره اش رو نمینوشتم چون میخواستم رو این که نخوام ثابت کنم نوشته ام رو که درست هست و تو قران اومده کار کنم

    ولى همش چک میکردم که کی تایید میشه چرا لایک نخورد کی منتشر میشه چرا نشونه نیومد که درسته با اینکه هزااااار تا نشونه خدا واسم میفرستاد ولى نجواى ذهن من اونارو واسم کمرنگ میکرد

    من شده بودم مثه دوران دانشگاه و تحویل پروژه که فقققققط باید استاد نمره رو میداد و تایید میکرد تا من بفهمم درسته حتى نجواها اون پاسخ بچه ها رو واسم کم رنگ میکرد میگفت نه استاد که لایک نکرد

    من باید یاد بگیرم مثه کافران نباشم که وقتی رحمتى از جانب پروردگارشان دریافت میکنن خوشحال میشن اگر اونو به خاطر فرکانس هاى خودم دریافت نکردم ناامید بشم اون فرکانس مخرب همین کمالگرایی منه همین مجبور کردن هدایته منه

    تو این چند روز خیلیییییى داشتم رو همین موارد کار میکردم میگفتم از استادت یاااااد بگیر فایل میذاره میگه من اصصصلا واسم مهم نیست شما حرف منو قبول میکنین یا نمیکنید من یه درکى دارم میام اونو با بقیه به اشتراک میذارم حالا شما خوشت بیاد خوشت نیاد مهم نیست من کارم رو انجام میدم تو هم کارت رو انجام بده فققققط وقتى حست خوبه بنووووویس

    حالا چرا لایک شما پاشنه اشیلم بود چون خودم کامنت های لایک شده رو فقط میخوندم اما خدا با دستاش بهم میگفت که فرقی نمیکنه لایک بخوره یا نه

    از ابراهیم عزیز یاد بگیر با اینکه استاد لایکش کرد و بعد لایک ها حذف شد ولى نوششششششت و تو خودت چقدر لذت بردی از نوشته هاش تو هم فقط بنویس

    مقاله هاى مریم جون مگه لایک شده اما نوشته و در زمان مناسب افراد هدایت میشن و میخونن تو فقط بنویس

    تو فقط ایمانت رو نشون بده مثه استاد که با یه شاگرد دوره اش رو برگزار کرد و ایمانش رو نشون داد تو فقط بنویس و ایمانت رو نشون بده لایک و پاسخ بچه ها که هیچ حتى اگه منتشر نشد بنویس مثه وقتى که هنوز تو ترسهات بودى و تو دفتر مینوشتى فقط دوست داشتى بنویسی مثه همین الان که هر ایه میخونى یه هدایتى میاد برات تو نوت گوشیت مینویسى

    اصلا مگه نمیگى اینا رو خدا میگه من نویسنده ام پس تو چیکار دارى به تایید بقیه و خوندن بقیه که بخواى خوشحال بشی درسته یا نا امید بشى که نادرست بوده حتما تو به وظیفه ات عمل کن و از مسیر لذت ببر مگه علی ع مولانا و حافظ و… دنبال این بودن ببینن کی خوند و کی نخوند نهج البلاغه و مثنوی معنوی و. که هی میری چک میکنی و این فرکانس مخرب روزشماری و انتظارا و هزار تا فرکانس مخرب دیگه رو میفرستی

    اصلا مگه نمیخواى نویسنده قهارى بشى بنویس و تایپ ده انگشتى رو تمرین کن اینجورى بنویس و تایپ ده انگشتى رو تمرین کن چون شاید لازم باشه همین کتاب اموزشیت رو هم خودت تایپ کنى اینجورى تکاملت رووطى کن کی گفته حتتتتما باید درست بنویسى اصلا مگه از اول حرف زدن رو شروع کردى همه مثه بلبل حرف زدى اصلا مگه اون سخنران حرفه اى از اول اییینقد قشتک صحبت میکرده نمونه اش بابام خیلیییییییی قشنگ صحبت میکنه مخصوصا تو جمع خب تکاملش رو طى کرده انقددددر تو جلسات ادارى و مدیران بوده که این رسمى حرف زدن و ادبى حرف زدن و با عزت نفس تو جمع حرف زدن تو وجودش رفته با ما که بچه هاشیم انگار داره با یه مقام بلند مرتبه صحبت میکنه خب از شکم مامانش که اینجورى حرف نمیزده تکاملش رو طى کرده

    همون باربارا دی آنجلس تو کتاب عزت نفسش نوشته بود من اگه بقیه بگن نوشته هات افتضاحه ناراحت نمیشم فقط سعى میکنم بهترش کنم مهم نیست که بقیه چه نظرى دارن و عزت نفسم رو به نتیجه وابسته نمیکنم

    وقتى با این باورها دلم اروم شد هدایت شدم به دیدن این فایل و من چققققققد بیشتر سپاسگزارش شدم که بهم گفت

    بنویس و هدایت رو مجبور نکن که فقققط با لایک استادت و پاسخ بچه ها نشونه هام رو برات بفرستم دست منو نبند و خودت رو وابسته نکن به تایید کسى و برات مهم نباشه بقیه چه واکنشى نشون میدن

    بنویس و از اشتباه کردن نتتتتتتترس حتى اگه هیییییچکس نخوند تایپ کن و تایپت رو خوب کن و به خودت آسون بگیر و مثه همیشه خودت اولین لایک کننده خودت باش چون فقط کافیه خودت لعلک ترضى باشى

    استاد عزیزم خدا با این فایل از زبون شما دوتا از کامنت هاى من و لایک کرد و گفت نفیسم درست بود چون دققققققیقا توى یکیش مثال کلاغ که خدا براى هدایت قایبل فرستاد نوشته بودم که خدا گفته بود و تو اون یکی مثال هدایت نوح که خدا بهش گفت هر وقت اب از تنور زد بالا و من اینجورى این نشونه رو از کلام شما برداشت کردم و نجوا میگفت بنویس کدوم کامنت اما من نمیخوام ثابت کنم حرفم رو به کسی

    بنویس و تحسین کن که جسارت هات شبیه استادت بوده که با همین نوشتن رو بزرگترین ترست پا گذاشتى و مثه استادت با اینکه ممنوع شده بود برات بنویسى ولى تو ایییینقدر این تجربه نوشتن رو دوست داشتى که رفتى تو دلش با تمااااام نجواها و مثه استادت از اینکه کمیته انضباطی پدرش رو در بیاره نترسید تو هم از اینکه کسى پدرت رو در بیاره نترسیدى و هربار نجوا اومد که همسرت بفهمه خط قرمزش رو رد کردى پدرت رو در بیاره تو هم هرررررر روز با کلمه دربیاره اون نجوا رو خفه میکنى و برات مههههم نیست چه اتفاقیى میوفته هرآنچه مرا نکشد قویترم میکند و به قول استاد فعلا که نفهمیده

    بنویس و این حد از هم فرکانسى با جسارت هاى استادت رو تحسین کن که قانون چقدر دقیق کار میکنه افراد هم فرکانس رو جذب هم میکنه و تحسین کن خودت رو بخاطرتجربه همه اون کنجکاوى هاى یواشکى که فقط مردای جسور و متوکلی مثه استادت این کارو کردن و تو با اینکه یه دختر بودی همییییشه از این جسارت هاى یواشکى و کنجکاوى ها میکردى و به هیییچ کس باج ندادى که بخواد محدودت کنه

    بنویس و خودت رو تحسین کن که مثه استادت از زور و قدرت هیییییچ کس نترسیدى و بخاطر ترس باج بدى و از نوشتن دست بکشى تو براى نوشتن اییین حد از جسارت رو نشون دادى پس مهم نباشه تایید و لایک و فایو استار و حتی منتشر شدنش

    خدایا ازت بییییینهات سپاسگذارم استاد دقییییقا همون کانتى که لایک کردى تو قدم ها پیدا کردن دوتا از شاه ترمزهام در مورد مهاجرت بود وقتیى دوباره خوندمش اومدم این فایل رو دیدم و شما زبون خدا شدی و برام از خاطره شاگردتون که به آروزش رسیده بود گفتى و چقققققققدر نشونه قشششششنگى بود و من اشک سپاسگزارى ریختم که اینقققدر قسنگ خدا باهم صحبت میکنه و بشارت پیش از رحمتشش رو بهم میده

    و از نشانه هاى خدا این است که بادها را بشارتگرانى پیش از رحمتش فرستاد و از آسمان آبى پاک نازل کردیم

    من فققققط میخوام بنویسم و ایمانم رو نشون بدم و تکاملم رو طى کنم تایپ ده انگشتى رو یاد بگیرم و دییییییگه هدایت رو مجبور نکنم و اجازه بدم از بییییینهایت طریق نشونه هاش رو برام بفرسته از اشتباه کردن نترسم به کسى به خاطر زور و بازو و قدرت و ارتباطاتش تو همه ارگانها باج ندم و نترسم و رشششششششد کنم و لذت ببرم و خودم خودمو لایک کنم و اعتماد به نفسم رو به نتیجه گره نزنم و دندون لق کمالگرایی رو بکنم بندااااااازم دووووووور

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: