سریال زندگی در بهشت | قسمت 101

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار آناهید عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

سلام

استاد میدونین با دیدن این فایل یاد کدوم آیه قرآنی افتادم ؟؟؟ اونجا که خدا میگه زور ایمان آورندگان چندین برابره کافران هستش …

قشنگه نه … کسیکه ایمان داره به یگانگی الله و اینکه در مسیر کمکش میکنه جسارت پیدا میکنه و این جسارت یعنی نداشتن ترس و این ایمان باعث میشه که به تمامیه شهودات اعتماد کنه و البته اونارو عملی کنه حتی اگه بظاهر خطرناک یا غیرقابل باور باشه و وقتی انسانی بتونه تا این حد به وجود الهامات ایمان بیاره چنان قدرتی پیدا میکنه که میتونه کوه رو از میون برداره … گاهی اعتماد کردن به شهودات باعث میشه که خوده آدم کنار بایسته و دنیا دست به دست هم بده تا اونو در مسیر خواسته هاش قرار بده … مهم اینه که ایمان داشته باشیم و به چیزیکه بهمون گفته میشه با جسارت تمام عمل کنیم …و اون وقته که میبینیم تمام مانعها پودر میشن اصلا …

طی روند کار قانونی که داشتم خییئیلی حالم بد میشد وقتی میرفتم دادگاه و با طرف مقابلم روبرو میشدم و همش دعا میکردم تا میشه دادگاه نرم.. یادمه جلسه ی آخر که قرار بود حکم آخر توسط قاضی امضا شه صمیمانه از بهترین دوستم الله خواستم که کمکم کنه که چی بگم ؟؟؟ یعنی بهم بگه چجوری از خودم دفاع کنم … توی سالن انتظار بودم و داشتم از الله همین درخواست رو میکردم که دیدم زن و مردی از اتاق اومدن بیرون و مرد خیلی محکم به زن گفت مگه نگفتم امروز تو فقط سکوت کن ؟؟؟ چرا حرف زدی ؟؟؟ حالا دیدی کارت خراب شد ؟؟؟

من چشام خیره مونده بود روی دهن مرد و صدای محکمش هی می پیچید توی گوشم … امروز تو فقط سکوت کن !!!

و من فهمیدم که الله جواب پرسشم رو داد .. من باید تحت هر شرایطی فقط باید سکوت کنم با اینکه طرفم آدم بددهن و بی ادبی بود … به هرحال من با توجه به آموزشهای شما و اینکه چقدررررر عمل به این آموزشها منو در مسیر درست قرار داده بود اونروز حتی یه کلمه صحبت نکردم و طرفم از سکوت من جون به لب شد و با پرخاشگری حمله کرد سمت من و قاضی با دیدن این صحنه بدون حتی تاخیری حکم رو بنفع من زد با این عنوان که ایشون سلامت روان ندارن …

اونروز خیلی واسم سخت بود که نتونستم به صورت کلامی از خودم دفاع کنم ولی چون بهم الهام شد که سکوت کنم منم جسارتش رو پیدا کردم و در مقابل تمام سوالات حتی کوچکترین کلامی از دهنم در نیمد .. اینقدر جسور و شجاع بودم که حس کردم روزه ی سکوت گرفتم … و همین سکوت باعث شد قدرت من هزاران برابر بشه و این بمعنای زور بازو نیست بلکه بمعنای اینه که وقتی جسارت عمل به الهامات قلبی رو پیدا کنم دنیا با قدرت منو در مسیر درست قرار میده ..

امروز با صحبتهای شما دو تا یاد این تجربه م افتادم و دلم خواست با شما و دوستانم به اشتراک بزارم …

گاهی سکوت بزرگترین قدرته.. حتی پرقدرت تر از بمب اتم …

یچی دیگه م دلم میخواد بگم … شما و عزیز دلتون اولین زوجی هستین که تمام حرفاتون در مورد قوانین جهان هست .. یعنی توی ریزترین مسائل روزمره تون هم قوانین رو میکشین بیرون و با ما به اشتراک میزارین … والا تا دیدم و یادم میاد همه ی زن و شوهرا دارن از خوردن و پوشیدن و درس خوندن بچه هاشون باهم بحث و دعوا میکنن … شما اولین کسی هستید که بمن یاد دادید حتی بچه ی آدم هم باید زندگیه شخصیه خودشو داشته باشه و ما نمی تونیم برای کسی غیر خودمون تصمیم بگیریم …

عاشقتونم و براتون همواره عشق و سعادت آرزومندم …

برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    732MB
    62 دقیقه
  • فایل صوتی سریال زندگی در بهشت | قسمت 101
    56MB
    62 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

270 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «امین» در این صفحه: 9
  1. -
    امین گفته:
    مدت عضویت: 1849 روز

    به نام الله یکتا

    و سلام بر استاد عزیز شیرین تر از عسلم

    بار دوم و در واقع بار سومی هست که برای این قسمت مینویسم

    راستش انقدر برام رویایی و جذابه این حرف ها فکر کنم بالای 100 بار و بلکه بیشتر این قسمت رو بتونم گوش بدم و باز یه چیز جدید و لذت جدید و یه آگاهی جدید …

    استاد عزیزم یک جمله گفتید که من تو شنیدن مجدد این فایل دریافتش کردم و یادداشت کردم که با خط خوش بنویسم و بزنم به دیوار اتاق کارم

    فرمودید :

    حاضرم بمیرم برای اینکه نترسم

    یه حس عالی بهم داد این کلامتون و تجسم این نوشته با لحن و تون صدایی که فرمودید این جمله رو

    و چقدر کیف کردم و چقدر لذت بردم و میبرم

    و اینو نوشتم و میخوام همیشه رو بروم باشه تا به امید الله یکتا هر گاه هر ترسی از هرنوعی سراغم اومد

    با تکرار جملتون به خودم یادآوری کنم که من شاگرد چه استادی هستم و باید به آموزه استادم عمل کنم

    و همون موقع ترس رو مجبور به ترک از وجودم کنم و شادی و آرامش رو جایگزینش کنم

    استاد این قسمت خیلی خیلی شیرینه برای من و خیلی خیلی طلایی

    همه فایل ها و قسمت هایی که زحمت میشکید عالی و بی نظیر و الهی هستند

    ولی با توجه به احوالات من

    این قسمت انگار برای شخص خود من درست شده و کاملا اختصاصی

    و هربار که گوش دادم حس کردم فرکانسم داره میره بالاتر و حس سبکی و احساس پرواز بهم دست میده

    و چقدر این صداقت شما زیباست وقتی مریم بانو سوال میکنند و شما بدون هیچ ملاحظه ای میگید احساس عجز کردید و همچنین خودتون رو سرزنش کردید و ترسیدید

    و با همون صداقت هم جواب میدید که سریع ترک کردید اون حالت رو

    و استاد عزیزم یه نمونه از این سریع ترک کردن حس بد رو و افسوس رو من دقیقا تو این فایل دیدم

    زمانی که با مریم بانو داشتید مرور میکردید خاطات رو و یادتون اومد که امسال هم قصد سفر داشتید و خیلی جاها رو میخواستید تجربه کنید و یه حس افسوی در شما بوجود اومد ولی تو چند ثانیه هممون دیدیم که خیلی سریع شما و مریم بانو همزمان با هم شروع کردید به فکر کردن به اتفاقاتی که این شرایط براتون رقم زده توجه کردید

    یعنی اینکه تونستید مدت زمان بیشتری در پرادایس بمونید و لحظات نابی رو با جوجه ها تجربه کردید و حس های عالی که همه ما دیدیم از تو پرادایس موندن تجربه کردید

    اون طوفان زیبا و اون همه بالا اودن آب و آرامش بعدش

    به دنیا آوردن جوجه ها تو اون دستگاه های جالب و زیبا و دیدن رشد لحظه به لحظه اونها

    و این همه لحظات خوبی که ما دیدیم تو این چند ماهه از حضور شما در پرادایس

    و خیلی سریع اون حس افسوس رو با مرور اینها تبدیل کردید به حس لذت و شکرگزاری

    بله من افتخار میکنم به شاگردی شما

    افتخار میکنم به شاگردی استادی که با فکر کردن به تراکتورش و جوجه هاش احساسشو خوب نگه نمیداره

    و به غم و حسرت لحظه ای فرصت نفس کشیدن نیمده

    استاد این فایل های مستند بهترین و بهترین و بهترین

    حالت یادگیری هست به نظر من برای ما

    و حداقل برای من که اینطوری بوده

    یعنی هزارتا سخنرانی هم گوش بدیم و بخونیم که حالتون رو و احساستون رو خوب نگه دارید

    تاثیرش به این اندازه نیست که ما داریم تو عمل و تو لحظه رفتار شما رو میبینیم

    و خداروشکر از این هم فرکانسی زیبای شما و مریم بانوی عزیز

    چقدر زیباست زن و شوهر الهی و هم فرکانس که مقصدشون یکی باشه و یک جا باشه

    چقدر این اتصال فرکانس ها و وحدت فرکانس زیباست

    و من چقدر تحسین میکنم رابطه زیبای شما با مریم بانو رو و چقدر لذت میبرم از این هماهنگی و همدلی

    ای بسا هندو و ترک همزبان

    ای بسا دو ترک چون بیگانگان

    پس زبان محرمی خود دیگرست

    همدلی از همزبانی بهترست

    خدارو شکر که هم هم زبانید با مریم بانوی عزیز و هم همدل

    همدلی و همزبانی که دیگه بی نظیر ه …..

    استاد شاید بتونم در بازه این قسمت یه کتاب بنویسم

    استاد عزیزم من سالها بود نوشتن رو ترک کرده بودم و سالها بود که چیزی نمی نوشتم

    با اینکه همیشه تو زنگ های انشا در کودکی با این تصور که انشام مال خودم نیست و کسی دیگه برام نوشته از کلاس بیرون میشدم

    و با اینکه خداوند توان نوشتن رو از کودکی بهم هدیه داده بود ولی غافل ازش بودم و فرامشوش کرده بودم

    و راستش دلیلی برای نوشتن نداشتم

    ولی این سایت و این نوشته های الهی بچه ها و وجود نورانی شما

    این حس رو دوباره در من زنده کرد و من علاوه بر دو دفتر جدایی که دارم برای نوشتن در طول روز

    و همچنین موقع خوابیدن و بیدار شدن

    نوشتن برای شما ما هم شده یکی از عادت های زندگیم و چقدر خوشحالم از این اتفاق و چقدر احساسم خوبه از این نوشتن براتون

    و چقدر اینکه خودتون کامنت ها رو میخونید تو تشویق من برای نوشتن موثر بود

    و چقدر من سپاسگزارم ازتون برای زحمتی که میکشید و وقتی که برای خوندن کامنت های من و سایر بچه ها قرار میدید

    و همچنین بعد از مدتی میرم نوشته های خودم رو که تو سایت قرار گرفته میخونم و از همون نوشته های خودم چیزای جدید پیدا میکنم

    و اینجاست که درود میفرستم بر شما و بچه ها و همه کسایی که دارن برای این سایت زحمت میکشن

    و افتخار میکنم که عضوی از این نیستان الهی هستم و قطره ای از این دریا

    که اون حس اتصال به قطره های دیگه و دریا بودن رو دارم اینجا تجربه میکنم

    اینقدر حستون و حرفاتون جذابه که خودم رو حس میکنم تو تعریف هاتون

    یعنی کاملا خودم رو تو اون کوهستان سرد و زیبا و بی نظیر بهشتی آلپ سویس حس کردم و اون فضای روستایی و اون غذای محلی و اون آرامش و سکوت و اون حس پاک الهی رو تجربه کردم با تعاریف شما

    اینقدر با احساس و زیبا صحیت میکنید و شرح میدید که مارو میبرید به اون مکانهایی که دیدید و این چقدر کمک میکنه که ما بتوینم تو واقعیت هم درک کنیم این فضاها رو به امید خدا

    استاد عزیزم

    باز هم سپاسگزارم برای این قسمت و آگاهی های فراوانش

    و باز هم به امید خدا میخوام بنویسم و بنویسم و بنویسم

    و این بزرگ شدن ظرفم رو دارم حس میکنم وقتی که دارم مینویسم تو این سایت

    و این تفاوت امین رو قبل از اینکه شروع کنه به نوشتن و قبلش رو دارم کامل حس میکنم

    و روز به روز و لحظه به لحظه باورم به حرف هایی که میزنید و تمرین هایی که میگید قوی تر و قوی تر میشه

    هر چند بعد از شنیدن چند تا فایل ازتون یه حس اعتماد کامل عجیبی همیشه به شما داشتم و دارم

    و لی با دیدن نتایج این حس و اعتمادم داره روز به روز قوی تر

    و آتش شور و اشتیاقم برای شندین شما چه فایل هایی که قبلن شنیدم و چه فایل های جدید

    بیشتر و بیشتر و بیشتر میشه

    سپاس از شما استاد عزیز و عشقم و همچنین مریم بانوی عزیز برای این سوال و جواب الهی و بهشتی

    و سپاس از خداوند یکتا که به من توفیق شنیدن و درک این سخنان و کلمات رو داده

    و امیدوارم روز به روز ظرف وجودم رو بزرگ تر کنه و درک از این آگاهی ها شما بالاتر و بالاتر بره

    عاشقتونم…..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
  2. -
    امین گفته:
    مدت عضویت: 1849 روز

    به نام الله یکتا

    و سلام بر شرین ترین و اکشن ترین استاد دنیا

    استاد عزیز قبل از هر چیز بگم من یه یک ساعتی شروع کردم به نوشتن برای این قسمت و وقتی که اومدم دکمه فرستادن دیدگاه رو بزنم به دلیل قطع بودن اینترنتم همش پرید ولی این بار بر عکس هر باری که چنین حالتی اتفاق میفتاد و کلی حالم بد میشد تا چندین ساعت

    تو ظرف ۱۵ ثانیه ذبه لطف الله یکتا حسم رو خوب کردم و با خودم گفتم امین دوباره بنویس و حتما این نوشتن دوباره باعث تمرین بیشتر و بزرگ تر شدن ظرفت میشه و شاید این بار بهتر هم نوشتی و کلی گفتگوهای درونی مثبت که باعث شد بهش فکر نکنم دیگه و حسم رو خوب کنم

    پس مینویسم دوباره براتون …….

    استاد عزیزم این فایل از اون فایل های نورانی و هدایتی بود مثل همه فایل ها ولی یه انرژی خاص و یه حس عالی و باورهای فراوانی رو به من منتقل کرد

    و من چقدر خندیدم از دست شما و بیخود نیست شما رو شیرین ترین استاد دنیا میدونم و چقدر در کنار خندیدن و لذت بردن از خاطراتتون شما رو تحسین کردم و لذت بردم که دل در گرو مهر و آگاهی چنین استادی دارم

    استاد عزیزم من به دلیل محتاط بودن پدرم که تا جایی که یادمه از هر چیزی میترسیدن و البته که الان عاشقشونم و درکشون میکنم که ایشون هم به دلیل شرایطی که بزرگ شدن و …

    این حس رو داشتند

    ولی این ترس ناخودآگاه از کودکی یار و رفیق من شد تو همه چیز

    زمانی که خیلی بچه بودم یعنی ۵ الی ۷ سالگی ترس از دست دادن پدر و مادرم باعث می شد شب ها که همه خوابند من فقط به این مسائل فکر کنم در همون سنین کودکی

    و من چون قوه تخیل بسیار قوی داشتم و دارم به لطف الله یکتا

    از این موهبت الهی در جهت منفی استفاده میکردم و مدام برای خودم تصویر سازی میکردم با جزییات تا اینکه کم کم به سن مدرسه رسیدم و ترس از امتحان و شاگرد اول نشدن و اینا به ترس های قبلیم اضافه شد و بعدش ترس از عدم تایید دیگران و بعد ترس از کنکور و بعدش ترس از مسائل مالی و بعدش ترس از از دست دادن رابطه و سلامتی و…..

    من یه جایی قبل آشنایی با قانون از یه کتابی خوندم که ترس ها ریششون یکی هست و ا زبین نمیرن و فقط از شکلی به شکل دیگه تغییر میکنند و حالا با آشنایی با شما و قانون متوجه شدم ترس هم از جنس انرژی هست و اونم انرژی منفی و از بین نمیره و فقط از حالتی به حالت دیگه در درون من تغییر کرده در این سالیانی که خدا بهم نعمت زندگی داده

    استاد عزیزم راستش بزرگترین چیزی که در شما من رو جذب خودتون کرده همین نترس بودن و شجاعت شماست

    یعنی خدار و هزاران بار شکر که نقطه قوت استاد من بزرگترین نقطه ضعف و پاشنه آشیل من هستش و من چقدر از این بابت خدای خودم رو شکر میکنم و خوشحالم و از همصحبتی و هم نشینی با افکار و آگاهی های شما استاد عزیزم دارم لذت میبرم

    استاد عزیز م من با گوشت پوست و استخون خودم نتیجه تن دادن به ترس ها رو احساس کردم و اول با تن دادن به ترس های کوچیک شروع شد و همینطور ادامه پیدا کرد و من یه وقتی به خودم اومدم که دیدم تمام وجودم رو زنجیرهایی از ترس های مختلف احاطه کرده و تقریبا دیگه قفل شدم

    یعنی من به جایی رسیده بودم که حتی جرات بیرون رفتن از آپارتمان و رفتن توی راهرو هم ندااشتم

    ترس از مریضی و اتفاقات بد تمام وجودم رو گرفته بود و باعث شده بود با خیلی از دوستان قدیمی و فامیل و آشنایان قطع رابطهکنم و یه وسواس شدید فکری و عملی تمام وجود من رو گرفته بود و واقعا منو قفل کرده بود و اختیار و افساروجودم رو گرفته بود دست خودش و به هر طرف که میخواست میبرد و من مسخ شده بودم

    مسخ ترس های کوچیک وبزرگ تو همه زمینه ها از ترس از مرگ و روابط و مسائل مالی بگیرید تا مریضی و دزدی و هزاران ترس دیگه

    من تو سنین ۱۷ الی ۱۸ سالگی وقتی که از کنار رستوران ها رد میشدم آرزوم این بود که اینقدر پول داشته باشم که یه روزی بتونم هر رستورانی که میخوام برم ولی به جایی رسیده بودم که از ترس مریضی و آدمای جدید با اینکه وضعم ارز لحاظ مالی خوب شده بود و میتونستم به هر رستورانی که میخوام برم ولی به دلیل ترس ها ی فراوانم تر جیح میدادم غذام رو تو بسته بندی بگیرم و تو خونه بخورم و اصلا کلی ترس هم از همون غذای بسته بندی شده داشتم که تمییزه یا نه ….

    خلاصه از احسن الخااقین رسیده بودم به اسفل السافلین …..

    ولی از یه جایی دیگه خسته شدم و از خدا کمک خواستم و قرآنی رو که سالها خاک میخورد و مادرم بهم داده بود رو شروع کردم به خوندنش و کم کم زنجیرهای کوچیک رو شروع کردم به باز کردن و نفس کشیدن به لطفا انس با قرآن و خوندن ترجمه فارسیش و همچنان حرکت کردم تا به امروز و این چند ماهه که به سمت استاد عزیزم با تغییر فرکانسم هدایت شدم

    و از لحظه ای که با استاد آشنا شدم و عمل به حرف ها و صحبت هاشون هر چند ناقص و گوش دادن به استاد به صورت شبانه روزی

    به لطف الله یکتا

    هر روز نترس تر از دیروز و در نتیجه :

    هر روز سالم تر از دیروز

    هر روز شادتر از دیروز

    هر روز آرام تر از دیروز

    هر روز سلامت تر از دیروز

    هر روز عاشق تر از دیروز

    هر روز ثروتمند تر از دیروز

    هر روز بنده تر ازدیروز

    استاد عزیزم راستش من فکر کردم این نترس بودن خاصیت مشترک همه اولیا و پیامبران و انسان های نیک در طول تاریخ همچنین شما استاد عزیزم هستش

    یعنی اگه حضرت محمد میترسیدن از تاریکی و هزاران اتفاقی که در اون کوه و غار حرا میتونست براشون اتفاق بیفته

    و اون مراقبه ها و تفکرات رو در اون دل شب و تاریکی و خلوتی که ساخته بودند انجام نمیدادن هیچ وقت اون وحی الهی رو دریافت نمیکردن و محمد رسول الله نمیشدن

    اگر حضرت موسی میترسیدن از دیدن اون شعله در کوه طور و سخن گفتن درخت و اعتماد نمیکردن به وحی و هدایتی که شده بودند : که موسی نترس که پیامبران در حضور من نمیترسن هیچ وقت کلیم الله نمیشدن و اصلا وجود موسی از نترسیدن مادر و به آب انداختن شروع شد تا به پیامبری رسیدن

    و اگر مولا علی میترسیدن از همراهی با پیامبر و میترسیدن از آزار و خشم قبیلشون که حتی احتمال کشته شدن هم بود و باز با این وجود ایشون خوابیدن در بستر پیامبر

    اگر می ترسیدن علی ولی الله نمیشدن

    و هزاران مثال کوچک و بزرگ از هزران انسان نیک و والگو در تاریخ بشریت تا این لحظه ….

    استاد عزیزم من به شدت و با همه وجود شما رو تحسین میکنم همیشه و تو ذهنم مدام حرف های شما رو چه در این فایل و چه در فایل های دیگه مرور میکنم در ارتباط با ترس

    در واقع همونطور که گفتید ترس سراغ شما هم میاد و بحث نترسیدن نیست و موضوع اینه که شما استاد مقابله و مواجه با ترس شدید و با سپر و محافظی که برای خودتون ایجاد کردید با باورهای درست ترس راهی به درون شما پیدا نمیکنه و اگر هم وارد بشه به دلیل شکل ظرف وجودی شما که جایی برای ترس درون وجود نداره

    ترس مجبوره که وجود شما رو ترک کنه

    مثل گرکی بسیار وحشی که به مزرعه ای حمله میکنه و وقتی وارد مزرعه میشه میبینه اونجا پر از شیرو ببر و پلنگ هست و مجبور میشه پا به فرار بزاره

    حالا این دل شیری که از قبل و کودکی زمینش در شما و همه ما بوده و هست

    شما به جای لاغر کردن و ضعیف تر کردن این شیر

    اومدین آگاهانه با ساختن باورهاتون روز به روز این شیر رو نیرومند تر کردید و قوی تر شدید و اتفاقی که افتاده اینه که شما قوی تر از ترس هاتون شدید

    و ترس هست که باید از این شیر درونی و باورهای الهی و توحیدی شما بترسه و نه شما از ترس….

    خیلی جالبه اتقاقا همین دیشب با هسمر عزیزم داشتیم روی گوگل ارث لوکیشن ویلای قبلیمون رو توی شمال نگاه میکردیم و مرور خاطرات میکردیم که من متوجه شدم درست کمی پایین تر از ویلای ما یه دریاچه برزگ بوده و یه منطقه جنگلی که من هیچ وقت حتی به ذهنم خطور نکرده بود که این جاده ای که پایین ویلا هست رو برم تا تهش ببینم به کجا میرسه و درنتیجه از کشف و لذت زیبایی اون جنگل و دریاچه خودم رو محروم کردم

    راستش به دلیل ترسیدن از تجربه های جدید و مکان های جدید و آدم های جدید خدامیدونه چقدر فرصت ها و مکان ها و تجربیات رو مثل همین دریاچه و چنگل که بغل گوشم بوده رو از دست دادم

    ولی خداروشکر الان اینو فهمیدم که این افکار از کجا ریشه میگیره و فهمیدم که همه چیز تدریجی و تکاملی هستش و دارم با کار کردن روی باورهام خودم رو آماده دریافت نعمت ها و تجربه ها و آگاهی های جدید میکنم

    استاد به لطف الله یکتا من هر روز تمام کوششم اینه با ترس هام روبرو بشم و دونه به دونه این زنجیرها رو باز کنم تا رهایی کامل و آزادی و ظرف وجودم رو به نوعی شکل و فرم بدم به مدد و هدایت الله یکتا همچنین آموزش های شما استاد عزیزم و تغییر باورهام با گوش دادن شبانه روزی به شما و تفکر در حرفاتون و صحبت هاتون و تجربه هاتون

    که جای ورود هیچ ترسی در ظرف وجودم باقی نمونه چون من بلایی که ترس میتونه سر یک آدم بیاره رو تجربه کردم و هر گز و هرگز و هرگز حاضر نیستم برگردم به اون امین قبلی حتی به قیمت اینکه جان بدم

    چون من تازه دارم خودم و خدای خودم رو پیدا میکنم و تازه دارم نفس میکشم و این احساس عالی رو که دارم با هیچ شرایط دیگه ای نمیخوام عوض کنم

    واسه همین دفعه پیش که کلی نوشتم و پاک شد و نوشته هام پرید

    تو ۱۵ ثانیه حالم رو خوب کردم و با خودم گفتم من نمیترسم و تسلیم نمیشم و مینویسم و می نویسم با همین انگشتانی که خداوند بهم داده و لحظه ای از حرکت باز نمی ایستم به مدد الله یکتا تا زمانی که زنده ام

    چون میدونم موندن تو حس بد و حرکت نکردن چه عواقبی میتونه داشته باشه و استاد عزیزم خیلی خوشحالم که اینو براتون بنویسم حالا که خوب نگاه میکنم میبینم ترس و احساس بد داره خط قرمز منم میشه کم کم

    و خدا رو بی نهایت شکر که پاشنه آشیل من داره میشه نقطه قوت من به تذیج واین تبدیل و این تغییر میسر نشده مگر به اینکه یه روزی و از یه جایی که دیگه واقعا خسته شده بودم از اون اسفل السافلینی که بودم

    خودم خواستم و همچنین از الله یکتا خواستم که

    که میفرماید هو معکم اینما کنتم و میفرماید که به بندگانم بگو من نزدیکم

    و اصلا خدای درونم صدای خسته و هر چند ضعیف من رو شنید و اجابت کرد و من این مسیر رو آمدم تا به شما رسیدم و شما چراغ راهنمای من هستید در این لحظه و اوقاتی که سپری میکنم و رفیق و همدم من شنیدن و دیدن شما شده خدارو شکر این روزها

    و نمیتونم شما رو رها کنم استاد عزیزم بعد این همه معجزه ها و اتفاقات خوبی که برام اتفاق افتاده و میخوام بیشتر و بیشتر و بیشتر شاگردیتونو کنم و ظرفم و وجودم و باورهام رو بزرگتر و این شیر درونم رو هر روز مثل شما قویتر و قویتر کنم به امید الله یکتا

    سپاس و سپاس و سپاس از مریم بانوی عزیز برای طرح این سوالات و سپاس و سپاس و سپاس از استاد عزیزم برای این پاسخ های هدایتی و نورانی

    و سپاس بی نهایت از الله یکتا که شمار و چراغی نورانی قرار داد برای طی کردن این مسیر که هر چه دارم پیش میرم

    مسیرم داره زیبا تر و زیبا تر و زیبا تر میشه و ندام معجره و نشانه های بیشتر میبینم برای ادامه و طی این مسیر زیبا و نورانی

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
  3. -
    امین گفته:
    مدت عضویت: 1849 روز

    سلام و درود بر شما

    و سپاسگزارم برای لطفتون

    واقعیتش اینه که دارم تلاش میکنم و سعی میکنم تایم هایی رو که در حس بد میمونم کوتاه و کوتاه تر کنم

    حالا مثلا پریدن متنی که نوشتم یا از بین رفتن کاری که براش زحمت کشیدم اگر قبلن چند ساعت منو تو حس بد نگه میداشت الان به لطف الله یکتا خیلی سریع

    میتونم احساسم رو عوض کنم

    ولی هستند بسیاری از موارد دیگه و ترس ها و اتفاقات دیگه که دارم کار میکنم به امید الله یکتا و راهنمایی های استاد که بتونم به همین سرعت احساساتم رو برگردونم

    و یه جورایی همین احساسات هست که اصل قانونه

    و همونطور که استاد میگن جواب ها در حالت آرامش و حس خوب ایجاد میشه

    همین الان که پاسختون رو دارم میدم در یک احساس بدی بودم و من هر بار که حسم بد میشه مراجعه میکنم به سایت و یا یک فایل از استاد رو گوش میدم و یا کامنت بچه ها رو میخونم و یا مینویسم

    و در حین جواب به شما الحمدلله اون احساس بد رو حس میکنم که ازبین رفت و اون حس آرامش جایگزینش شد

    من دارم سعی میکنم در هر اتفاقی از یک زاویه ای بتونم به اون موضوع نگاه کنم که بتونه احساسم رو خوب کنه

    و قانون 7 شکر رو انجام میدم

    یعنی در هر اتفاقی 7 دلیل برای شکر پیدا میکنم

    مثلا تو همین مورد پریدن نوشته هام میگم

    خدایا شکرت که من دست دارم و میتونم بنویسم

    خدایاشکرت که کیبوردم سالمه

    خدیاشکرت اصلا شاید این بار بهتر بنویسم

    و با گفتن اینا خود به خود حالم خوب میشه خداروشکر و یه آرامشی برام حاصل میشه

    در پناه الله یکتا

    شاد و سلامت و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    امین گفته:
    مدت عضویت: 1849 روز

    سلام و درود بر شما

    بله منم به همین دید بهش نگاه کردم و راستش این نوشتن ها یه جور تمرین هست برای من

    و تمرین هست که شاگرد رو استاد میکنه

    و به قول شما و استاد عزیزم گفتم حتما خیری دراون بوده که قطعا بوده

    چون من بهش اینطوری نگاه کردم و یه تمرینی شد برای غلبه بر حس بد

    قبلن چندین بار تو زندگیم من پاسخ اشتباه داده بودم به اتفاقات مشابه این اتفاق ولی خداروشکر اینبار احساسم رو کنترل کردم و نجوای شیطان رو در همون دم در ذهنم ساکت کردم و اجازه دادم صدای الله در وجودم طنین انداز بشه

    و الان به هر چیزی سعی میکنم نگاهم همین باشه و تا جایی که توان داشته باشم اجازه نمیدم اون احساس از دست دادن و شکست و غم

    مدت زمان طولانی بتونه در من بمونه

    به قول حضت مولانا : مرا عهدی است با شادی که شادی آن من باشد

    و نمیشه شاگرد استاد بود و این آگاهی ها رو از ایشون شنید و مثل قبل عمل کرد

    ممنونم از توجهتون به نوشته بنده

    شاد و سلامت و ثروتمند در پناه الله یکتا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    امین گفته:
    مدت عضویت: 1849 روز

    سلام و درود بر شما پرنسس خوش انرژی

    سپاس فراوان از لطف و انرژی عالی و حس خوبتون

    امیدوارم و آرزو میکنم که هممون بتونیم فریاد بزنیم در هر لحظه که : قالو ربنا الله ثم الستقامو ………

    بگیم پروردگار ما الله یکتا هستش و بعدش بتونیم استقامت کنیم و به هیچ وجه اجازه ندیم این حس پایداری و اتصال و حال خوب از بین بره

    باید اینو بتونیم که باور کنیم که میشه و خواهد شد به مدد الله یکتا

    کز نیستان تا مرا ببریده اند از نفیرم مرد و زن نالیده اند

    احساس بد برای زمانی هست که اتصالمون با روح الهی و نیستان وجودمون از بین میره و ما استقامت نکردیم و دور شدیم از اون نیستان

    و وقتی وصل باشیم به اون نیستان الهی که هر نی ای در اون بخشی از انرژی الله یکتاست و همه با هم در اتصال اونوقت اون شادی ناب و اون احساسات عالی وصل رو میتونیم تجربه کنیم

    هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش

    خداروشکر که در این سایت بهشتی داریم تلاش میکنم و تمرین میکنیم برای برگشتن به همون وصل و حس و حال عالی

    سپاس و سپاس وسپاس از لطف و انرژی زیباتون و لطفی که به بنده داشتید

    من هم تحسین میکنم این حس و حال و انرژی پاک و زیباتون رو

    شاد و سلامت و ثروتمند در پناه الله یکتا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    امین گفته:
    مدت عضویت: 1849 روز

    سلام و سپاس از لطف و محبت شما

    خود استاد هم اگر با دقت توجه کنیم

    با اینکه میدونیم چقدر متعهد هستند به قانون و چقدر صادق و چقدر پرتلاش

    ولی باز میگن ترس ها و حس بد میان به سراغشون ولی تفاوت ایشون با ما اینه که فرصتی به ترس نمیدن و اون حس بد رو خیلی سریع به حس خوب تبدیل میکنند

    من عاشق این دعا هستم : یا مقلب القلوب و الابصار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الا احسن الحال

    حالا ما با مدد الله یکتا و اتصال خدای درونمون به اون الله واحد و یکتا که ما بخشی از اون انرژی بی نهایت و یکتا هستیم

    هر چه بیشتر این تبدیل رو انجام بدیم و هرچه سریعتر

    نتایج درخشان تر میشه و ما داریم نمونه حی و حاضرش که استاد و مریم بانو هستند رو میبینیم

    پس حیفه و خیلی حیفه که با اینکه میدونیم حس بد چه اتفاقاتی رو دنبالش داره و حس خوب چه معجزاتی که نمیکنه

    با این آگاهی

    من یکی که با خودم عهد بستم هر روز و هر لحظه این جهاد اکبر رو انجام بدم و حتی توی خوابم مواظب باشم حسم بد نشه

    یعنی من تو خوابم حرفای استاد رو دارم تکرار میکنم – اینقدر گه در طی روز دارم بهشون گوش میدم و فکر میکنم

    و تلاشم اینه که هر بار مسیر رو اشتباه رفتم و به محض اینکه یادم اومد تو حس بدم با مدد از الله یکتا و توجه به خوبی ها و قانون 7 شکر بیام و برگردم به مسیر زیبای صراط المستقیم

    صراط المستقیم به نظر من و برداشتم از حرفهای استاد عزیز

    احساس خوبه ….

    شادو سلامت و ثروتمند باشید در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    امین گفته:
    مدت عضویت: 1849 روز

    سلام و درود بر شما

    خیلی خوشحالم اگر به اندازه قطره ای نوشته من براتون سودمند بوده و خدارا خیلی خیلی شکر میکنم از این بابت

    و متشکرم از توجهتون به نوشته بنده

    شاد و سلامت و ثروتمند در پناه الله یکتا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: