سریال زندگی در بهشت | قسمت 101

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار آناهید عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

سلام

استاد میدونین با دیدن این فایل یاد کدوم آیه قرآنی افتادم ؟؟؟ اونجا که خدا میگه زور ایمان آورندگان چندین برابره کافران هستش …

قشنگه نه … کسیکه ایمان داره به یگانگی الله و اینکه در مسیر کمکش میکنه جسارت پیدا میکنه و این جسارت یعنی نداشتن ترس و این ایمان باعث میشه که به تمامیه شهودات اعتماد کنه و البته اونارو عملی کنه حتی اگه بظاهر خطرناک یا غیرقابل باور باشه و وقتی انسانی بتونه تا این حد به وجود الهامات ایمان بیاره چنان قدرتی پیدا میکنه که میتونه کوه رو از میون برداره … گاهی اعتماد کردن به شهودات باعث میشه که خوده آدم کنار بایسته و دنیا دست به دست هم بده تا اونو در مسیر خواسته هاش قرار بده … مهم اینه که ایمان داشته باشیم و به چیزیکه بهمون گفته میشه با جسارت تمام عمل کنیم …و اون وقته که میبینیم تمام مانعها پودر میشن اصلا …

طی روند کار قانونی که داشتم خییئیلی حالم بد میشد وقتی میرفتم دادگاه و با طرف مقابلم روبرو میشدم و همش دعا میکردم تا میشه دادگاه نرم.. یادمه جلسه ی آخر که قرار بود حکم آخر توسط قاضی امضا شه صمیمانه از بهترین دوستم الله خواستم که کمکم کنه که چی بگم ؟؟؟ یعنی بهم بگه چجوری از خودم دفاع کنم … توی سالن انتظار بودم و داشتم از الله همین درخواست رو میکردم که دیدم زن و مردی از اتاق اومدن بیرون و مرد خیلی محکم به زن گفت مگه نگفتم امروز تو فقط سکوت کن ؟؟؟ چرا حرف زدی ؟؟؟ حالا دیدی کارت خراب شد ؟؟؟

من چشام خیره مونده بود روی دهن مرد و صدای محکمش هی می پیچید توی گوشم … امروز تو فقط سکوت کن !!!

و من فهمیدم که الله جواب پرسشم رو داد .. من باید تحت هر شرایطی فقط باید سکوت کنم با اینکه طرفم آدم بددهن و بی ادبی بود … به هرحال من با توجه به آموزشهای شما و اینکه چقدررررر عمل به این آموزشها منو در مسیر درست قرار داده بود اونروز حتی یه کلمه صحبت نکردم و طرفم از سکوت من جون به لب شد و با پرخاشگری حمله کرد سمت من و قاضی با دیدن این صحنه بدون حتی تاخیری حکم رو بنفع من زد با این عنوان که ایشون سلامت روان ندارن …

اونروز خیلی واسم سخت بود که نتونستم به صورت کلامی از خودم دفاع کنم ولی چون بهم الهام شد که سکوت کنم منم جسارتش رو پیدا کردم و در مقابل تمام سوالات حتی کوچکترین کلامی از دهنم در نیمد .. اینقدر جسور و شجاع بودم که حس کردم روزه ی سکوت گرفتم … و همین سکوت باعث شد قدرت من هزاران برابر بشه و این بمعنای زور بازو نیست بلکه بمعنای اینه که وقتی جسارت عمل به الهامات قلبی رو پیدا کنم دنیا با قدرت منو در مسیر درست قرار میده ..

امروز با صحبتهای شما دو تا یاد این تجربه م افتادم و دلم خواست با شما و دوستانم به اشتراک بزارم …

گاهی سکوت بزرگترین قدرته.. حتی پرقدرت تر از بمب اتم …

یچی دیگه م دلم میخواد بگم … شما و عزیز دلتون اولین زوجی هستین که تمام حرفاتون در مورد قوانین جهان هست .. یعنی توی ریزترین مسائل روزمره تون هم قوانین رو میکشین بیرون و با ما به اشتراک میزارین … والا تا دیدم و یادم میاد همه ی زن و شوهرا دارن از خوردن و پوشیدن و درس خوندن بچه هاشون باهم بحث و دعوا میکنن … شما اولین کسی هستید که بمن یاد دادید حتی بچه ی آدم هم باید زندگیه شخصیه خودشو داشته باشه و ما نمی تونیم برای کسی غیر خودمون تصمیم بگیریم …

عاشقتونم و براتون همواره عشق و سعادت آرزومندم …

برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    732MB
    62 دقیقه
  • فایل صوتی سریال زندگی در بهشت | قسمت 101
    56MB
    62 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

270 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فاطمه(نرگس) علی پور» در این صفحه: 1
  1. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1333 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان

    بنام خدایی که هر لحظه در حال هدایت من است .

    سلام و نور خدا به یاران بهشتیم….

    خدارو صدها هزاران مرتبه شکرت…که هر روز و شبم،”.. پر از عطر خداست…

    من بچه که بودم یه الهامی خیلی دقیق خداوند بهم بصورت واضح در خواب،” بهم نشون داد..

    یادمه تو کتاب فارسی اگه اشتباه نکنم دقیق یادم نمیاد..راجع به داستان ابراهیم بود..

    همیشه دوستداشتم منم زندگیم مثل افراد بزرگ باشه..

    همیشه خودمو جای ابراهیم میزاشتم که بالای کوهمون بودم.. چند تا پرنده رو میکشتم و اونا رو صدا میزنم بسمتم بیان..

    ناگفته نمونه..اینروزا در راستای بیزنسم دارم خلق میکنم اینقدر کارم پر از درس و اگاهی و مورد بولدترش..نور هدایته….که ثانیه هام پر از معجزات خداونده…

    ….

    اره میگفتم..اون خواب کودکیم..یه تضاد بزرگی تو زندگیم بود…که وارد زندگیم شد…اونجا خوب چک و لگد هامو خوردم..

    و گفتم اینجا رسالت منه من باید این مسیر رو ادامه بدم…

    به لطف خدا و الهامات دقیق بعد از ورودم به این سایت شروع کرد به اومدن.

    هنوز این مسیر ادامه داره..دیگه تسلیم خداوندم که ببینم چه زمانی اتفاق میفته….

    همیشه میگفتم خدایا این خواب چی بود..

    اون خاسته من بود….که باید اتفاق میفتاد..

    من تو تمام عمر زندگی خوشبختم!.. تو این 36 سال که تاریخ.29/6/67هستم…

    هر چیزی که خاستم .از خداوند میگفتم !یا ازش کمک میگرفتم.حتی نااگاهانه و غافل از درک هدایت و اینچیزا..

    تونستم به خاستهام برسم…به شکلی که از طرف اون اشخاص گفتن نه!.بود…. ولی من موفق شدم..بعد از چند ماهی خودشون همراهی میکردن..با بهترین ورژن..

    هر چیزی …بجز اون سالها…و الان که واقعا اگاهانه میدونم هدایت میشم…همه و همه لطف بیکران خداوند بوده و من تونستم با یاری الله قدمهایی که سالیان سال ازش:ترس داشتم پیش برم….

    به اندازه تکاملم…

    و جسارتهایی پیدا کردم همراه با ترس ولی هر موقع که نور هدایت بهم میگه باید بری ..باید انجامش بدم…

    تو زمینه هدایت…مخصوصا اینروزها..خیلی زیاده..برام یه مثالی میزنه..دقیق منو میشونه روی اون نقطعه…و من پیش میرم…وای چه درهایی چه چیزهایی چه استانداردهایی بهش:رسیدم..

    اینقدر دقیق اینقدر عالی و پر از پیشرفت و حال خوبه انگار تو اسمونها راه میرم…

    همین چند ساعت پیش برای چندمین بار توی ورودی قبرستان..گفتم خدایا من چشمم تو تاریکی درست تشخیص نمیده.خودت هدایتم کن یفردی بیاد تا من این مسیر رو برم..

    دقیقا این کامنت فاصله بین رفتن تو مسیر قبرستان و یه پیاده روی …با این نوشته هست..

    من هر کاری میکنم یه ترسی هست..این مرده ها که هیچی جز یه پوست و استخونی نیستن..

    ولی نمیدونم چیه.که یکم مقاومت دارم..

    چندمین بارم هست انجامش:میدم..

    ولی به یاری خدا همیشه با حال خوب انجام شده.

    یه لحظه یه پرنده تو درخت بهم گفت فعلا نرو برگرد…

    و من برگشتم…

    یه موتور یا دونفر اومدند این مسیر رو برن…بهم نور زد بلند شو..و من تونستم تو ساعت 9 خورده ایی شب این قسمتو تنهایی برم بدون کسی تو اون محل..

    و این بازم یه نقطعه ایی بولد برام شد..

    ….

    یه شب..یادمه هنوز تکاملمو نگذرونده بودم…هنوز به این مسیر تو این موقع نرفته بودم..

    اومدم قدم بردارم…

    پرنده های تو درخت همسایه..شروع کردن پرو بال زدن بهم گفتن نرو…

    من خیلی خیلی سعی میکنم زبان نشانه ها رو در یابم و انجامشون بدم..

    و هر موقع هر چقدر میگذره.بیشتر بهش محتاجم..

    مثل یه قرصیه که دکتر بهم میده.میگه فلان موقع بخور…

    دقیقا این حکم هر روز داره بر قلبم بیشتر مهر میزنه..

    که باید طبق ساعت استفادش کنم..

    اینروزا برای بیزنسم برای کوچکترین کار..میگم خدا کدومش بهتره بهم میگه…

    یا برام با نور واضح میکنه یا با لرزش بدنم با صدای گوشم…

    هر جوری که من بفهممش بهم میگه..

    بیشتر وقتا با خواب…بهم واضح اون کار اون خاسته رو نشون میده…

    واقعا روزهایی که غلبه بر ترسها رو انجام میدادم همجوره باهام بوده..میگفتم خدایا کمکم کن..

    هر چقدر از نور هدایت بگم کمه..

    امروز بهم گفت.فلان اهرم رو بزن پایین بهش خیلی توجه نکردم..بصورت حسی بهم گفت..بعدش گفتم انجامش بدم..دیدم بابا ! چقدر برام اسون شد…

    همه چیز هدایته..هر چقدر بیشتر درک میکنم سر سپردش باشم…

    بیشتر میدونم نمیدونم..

    بیشتر میدونم ناتوانم. ضعیفم…..من هیچی نمیدونم..واقعا ذهن در برابرش تسلیم میشه.

    چون با منطق درکش کرده…

    که بابا…مسیر راست هست مگه دل درد داری راه کج رو بری و بعداش یه مشکل برات پیش بیاد.و احساست فروکش میکنه….

    بهمچنین نقطعه رسیدم..که سر سپردش باشم… خیلی هنوز….انشالله که همیشه همینجور باشه..

    .

    همینه خداوند میگه مومنان واقعی نه غمی دارند و نه ترسی..همینه!…

    بازم چند روز پیش برای بیزنسم مستاصل شدم..گفتم باید امروز این قاعده ختم بشه..و زود احساس بد و ناامیدی رو گذاشتم کنار با این باور…

    که اینکار خودم مسئولش هستم…و باید انجام بشه..‌

    و باید انجام بشه اگه بمونم اگه ادامه ندم.دیگه خبری از پیشرفت نیست …و اهرم رنج و لذت هر روز صبح …انجام میدم!…الان قسمت ششم باید باشم…میدونم اگه متوقف بشم…هر روز پس رفت میکنم و از این که بهتر که نمیشم..هیچ… پس رفت میکنم..

    امشب هدایت شدم به شخص نزدیکم که یه زمانی من با این شخص شراکتی کار میکردیم…

    تو مابین دیدن این فایل و نوشته ام..

    در این 1 ساعت خورده ایی چه اتفاقات جالبی برام رخ داده.به اندازه چند ماه پیشرفت کردم..

    اره من با این شخص شراکتی کار میکردم چقدر روی این شخص حساب میبردم..

    چقدر برای خودم بت.ی کرده بودم…

    و یادم اون لحظات گذشته ام افتاد و این مقایسه باعث شد..

    که بازم بخودم افتخار کنم…که اون نرگس کجا و الان این نرگس کجا…

    مثل اون کتاب فارسی اول ابتدایی هست…

    که نوشته بود…این و آن…

    الله اکبر…

    دقیقا این نرگس کجا …؟؟؟؟

    و آن نرگس کجا…؟؟؟

    حدودا چند شب پیش خواب دیدم…..که یه پلاستیک پر از چتر سیاه خورد شده.. توی یه نایلون بزرگ داشتم با خودم حمل میکردم میبردم تو قبرستون خاک کنم.

    دقیقا…

    اونا ترسهای من بود.اونا بی ایمانی من در برابر خداوند بود..اونا گناهانم بود اینقدر سنگین بود که من با جسارت بالا با خودم حمل میکردم…

    میخام بگم خداوند رو سپاسگزارم که هدایتم کرد و منو با خودش پیش برد تا بتونم کارهایی انجام بدم که ..هیچکسی تو فکرشم نمیتونه بگنجونش..فقط افرادی که در مسیر راستن!.و ناگفته نمونه…هدایت میشوند!!!!….

    به یاری الله.و لطف خداوند و هدایتهاش تونستم ..

    ترسهای بچگیمو از بیین ببرم.

    و خواب الهام کودکیمو برای خودم خلق کنم..

    و امروز من نرگس..تبدیل شدم به بهترین ورژن از همه نظر..اهرم رنجم توی پیشرفت فردی خیلی زیاده…

    میدونم اگه حرکت نکنم پوسیده میشم..کسیکه پوسیده بشه ایمان نداره…و همیشه بدبخت و ناتوانه..

    نمیگم ما انسانیم هیچ وقتم کامل نمیشیم.یسری نقطعه ضعف و یسری نقاط قوت دارییم..

    من خودمو میپذیرم.و خداوند سختگیر نیست..

    و سعی کردم خودمو بپذیرییم و غرور نداشته باشم که من فلان کار رو انجام میدم شما نمیتونید..

    اونجاها امتحان میشم…

    دقیقا همین مورد خداوند خیلی امتحانم کرده..انشالله که بتونیم این غرور رو بشکونیم..

    و بپذیرییم خودمونو…که هیچ وقت ما کامل نمیشیم..

    ولی میتونیم بهتر بشیم…

    و هر روز بهتر بشیم….و با تکامل رشد کنیم…

    امروز یه لحظه یچیزی برای فرد نزدیکم فرستادم یه پیام بینمون رد و بدل شد…

    یه تیتر خیلی کوچک نوشتم..

    یه لحظه اون پیام تو ذهنم رد و بدل شد…

    بخودم گفتم نرگس..اگه اونا این حرف رو..و این قضاوت رو راجع بخودت داشته باشن چه احساس بهت دست میده.؟؟؟؟؟؟..

    و فورا رفتم پاکش کردم..اینروزا داره یسری اعمال بهم نشون داده میشه..خیلی دارم حلاجی میکنم…

    و این صحبت مریم عزیز بهشتیمون با استاد عزیز..بهم فهموند…که نگران صحبتهای افراد که بهم انتقاد میکنن نباشم.اون حرفها از دیترس ما خارج هست..

    هنر ما اینه.که بتونیم ذهنمونو کنترل کنیم….

    قبلا خیلی زود از کوره در میرفتم الان منم سعی کردم نادیده بگیرم..

    چون وقتی یحرفی روت تاثیر میزاره یعنی هنوز عزت نفست کمه…

    منم هنوز باید روش کار کنم.تا یه انتقاد بهم میشه زود رفتارم تعقییر میکنه..

    و زود بخودم وا میخوره…و خیلیم… سعی کنم تو احساس خوب بمونم و نادیده بگیرم و از پیشش رد بشم…

    چون میدونم خیلی پاشنه وجودیمه…

    نکته کمالگرایی ..دیشب یه هدایت اومد.یه حسی..با اون شخص یچیز رو باهاش در میون گذاشتم..

    بهم گفت نرگس خیلی کمالگرایی زود کارتو بزن توی موارد بالاتر..

    خیلی بخودت سخت نگیر ..انگار بهم گفت اشتباه هست ..اینروزا فقط دارم الگو کشیامو مدام زیرو میکنم و ازمایش میکنم امروز به لطف خدا تقریبا مراحلش تمام شد..

    رفتم برای قدم بعدی..

    و احساس میکنم منم زیاد دارم اینجاها.. این مورد رو انجام میدم که اشتباه نکنم…

    چون دارم این فرکانس رو میفرستم هی نشتی انرژی میده..و هر سری یه جزئیات اشتباه وارد کار میشه…

    و همین باعث شده من یکم احساسم بد بشه..و سعی کردم قوی باشم به احساس خوب تبدلیش کنم‌…

    پس منم با این باور ..که من تو مسیرم هر اشتباهییم پیش بیاد برای تکمیل شدن منه..من که از قبل هیچی از این مسیر نمیدونستم…

    و هدایت شدم….

    و سعی کردم و سعی میکنم بپذیرم و به یاری الله مهربانیها…

    هر چیزی اتفاق بیفته بنفع منه!و برای من خوبه..و من میتونم به بهترین شکل ممکن انجامش بدم..

    بقول استاد توی جلسه اول دوره عزت نفس.مدام میگه…

    چالشها مسایل همیشه هست.ما باید همیشه بزرگتر از مسایلمون باشیم و حلشون کنم…

    و نکته بولدترش میگه باید ادامه بدییم ادامه بدییم …

    روز اولی که این نقطعه بیشتر برام بولدتر شد..همین نکته باعث شد که خودمو با هر اشتباهی سرزنش نکنم و ادامه بدم و بزرگ بشم برم برای قدم بعدی…

    قدم بعدی و قدم بعدی..

    همین قدمها ..که تمامش شده…لحظات کنترل ذهنم…

    همه شده…برای ادامه دادنم تو این مسبر..

    یه دروازه ایی از دانش توی این بیزنس نسبتا کوچک و زیبا..و الهی گونه..شده پر از پیشرفت و رشد و ایمان و توکل…

    هر چقدر بگم از این دوره بینظیر عزت نفس کمه…

    به امید بهترینهای برای یه روز عالی دیگر …

    پر از درهای رحمت الهی و هدایت…

    ایتروزا تمام زندگیم هدایته…من بدون هدایت یه قدممم نمیتونم برم جلو…

    هر چقدر هدایت میشم کمه…احساس ناتوانی ذهنمو بیشتر درک میکنم…

    خدایا تنها تو را می پرستم و فقط از تو یاری می جوییم.

    خدایا ما را براه راست راه کسانیکه نعمت بخشیده ایی هدایت کن…

    الهی امین یا رب العالمین.

    خدایا سپاسگزارم که ستاره قطبیمو با یه ورژن عالی و پر از هدایتها گذروندم.. ..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: