سریال زندگی در بهشت | قسمت 101 - صفحه 10
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/11/abasmanesh-22.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2020-11-24 07:47:582024-02-14 06:27:05سریال زندگی در بهشت | قسمت 101شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام
زمانی که آدم یه جور پیش داوری نسبت به آخر کار داشته باشه برای خودش سدی به نام عجز ساخته ، در حالی که با زندگی در لحظه همونطور که استاد هم بارها گفته اند این یک قانونه که قدم اول رو بردار تا قدم دوم به تو گفته بشه و ادامه بده ، اگه کسی قدم اول رو برنداره یه چیزی هم به عجز بدهکاره ، مثلا” اگه مرگ پایان کار حساب بشه باعث میشه این بهانه ای برای انجام ندادن کارها یا عجز طلقی بشه ، مرگ جسم مادی با چیزیکه برای روح اتفاق میافته فرق داره روح با مرگ فقط از جسم خارج میشه ، مثل آبی که به حالت بخار دراومده و تغییر خاصی نکرده و در اثر گرما منبسط شده ، توی بعضی تعاریف از مرگ اومده که روح میت بالای سر خودش بوده و میگفته مردم چرا دور من جمع شده اند و با اونها حرف میزده ولی وقتی کسی به او توجه نمیکرده می فهمیده که مرده ، شاید علت شدت علاقه مردم به جلب توجه هم همین باشه که میخوان بگن ما هنوز زنده ایم و با گرفتن بازخورد از مردم خیالشون راحت بشه . پس ما برای نرسیدن به عجز باید به خاطر داشته باشیم که تغییر داریم ولی آخر و پایان نداریم . اگه به حرفهای شیاطین جنی و انسی گوش نسپاریم تا ما رو به عجز برسونن ، همونطور که در سوره ناس داریم “الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ ، مِنَ الْجِنَّهِ وَالنَّاسِ ” میدونی کجا آدم به این روز میافته ؟ به جایی که بخواد هرچی داره بزنه زمین و از بین ببره یا خودشو بزنه و اینا …. موقعی که بخواد کاری رو که خدا باید میکرده به عهده بگیره ، اونوقت به عجزی میرسه که اینطوری پشیمون بشه ، تا تسلیم خدا بشه ، و بندگی پیشه کنه تا خدا کاراشو انجام بده همانا مؤمنان بر خدا توکل میکنند ، رو شونه های خدا بشینه و از زندگی لذت ببره در حقیقت شما یه فرکانسی میفرستی که از تمرکز و توجه نشأت میگیره ، و کسی که به قانون ایمان داشته باشه و خدا رو حاکم بدونه و بخواد تجربه هایی از جنس آگاهی و شناخت و جلوه های دوست داشتنی داشته باشه
امکانپذیره و هدایت میشه ، چیزی که دیشب به خودم میگفتم این بود که خدایا معمولا” ما اگه یه چیز گرانقیمت یا یه راه حل یا رازی رو بدست بیاریم ، اول یه نگاه به دور و برمون میندازیم مطمئن که شدیم اول میریم یه جایی قایمش میکنیم تا اگه دلمون اومد اونم به نزدیکترین دوستانمون بگیم ، اما استاد ……. مثل جریان یک رود آگاهی ها رو بین مردم جاری میکنه با اینکه میدونه اونها چقدر ارزشمندند و چه بهایی دارند به این میگن جسارت . اگه کسی بترسه و به قول معروف بخواد تو پشه بند باشه جهان هم میگه آقاجون برای این خواسته یه پشه بند کافیه ، کجا میخوای بری دیگه ؟ خلاصه که باید به چیزهایی توجه داشته باشیم که امید به زندگی و شور شوق و روحیه کشف چیزهای جدید رو در ما زنده کنه و هر ایده ای بر خلاف اون یک دشمنی آشکار با رشد و پیشرفت ماست . حس خوب ، تجربه خوب و سلامتی و شکر و شکر و شکر به خاطر این لحظه های خوب خاطره انگیز و بی پایان مرسی از شما
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
امروز یک چالش برام پیش اومد که ذهنم رو آشفته کرد …خیلی عصبانی شدم و میخاستم برم بابت یک مسئله ای با چند نفر صحبت کنم .
اول صبح خودمو نمیشناختم ..همه آرامشی که برای خودم تو مدت طولانی ساخته بودم داشت از بین می رفت
یاد صحبت اسکاول شین می افتادم که تو کتابش نوشته بود وای بر کسی که موقع عصبانیت وخشم ،کلام از زبانش بیرون میاد
اومدم به سمت نشانه روزانه که متن آناهید اومد جوابم روگرفتم ..
“امروز تو فقط سکوت کن”
تصمیم گرفتم روزه سکوت بگیرم کلا امروز میخام صحبت نکنم تا زمانی که آروم بشم و عقل و آرامشم خودشون به کمک من بیان
من امروز هیچ کاری نمی کنم و خودم رو با چیز های دیگه مشغول می کنم تا حس و حالم خوب بشه و ایمان و ارامشم منو هدایت کنه….
ایمان به اینکه به راحتی می تونم حقم رو پس بگیرم …
به راحتی همه عوامل دست به دست هم میدن تا من بتونم راحت و اثر گذار حرفم رو بزنم و قدرت خدا کار خودشو انجام بده و من عزت واحترامم حفظ بشه و حقم در کمال اطمینان به من داده بشه
استاد من تو زندگیم این مشکل رو دارم..کجاها در مقابل ادم ها یا یه شرایطی وایسم و از خودم دفاع کنم و کجاها نه..به خدا بسپارمو انرژیمو تلف نکنم.بین این تعادل مشکل دارم من..خیلی جاها دور میگیرم یا مثلا میگم نه جوابی ندم..بین ترسو نبودن و این تفکر چطور میشه به تعادل رسید
سلام به استاد عزیز و مریم عزیز که انقدر زیبا فکر میکنه و سوال میکنه .
چقدر جالبه من این فایل رو دیشب دیدم واینکه سوالی که مریم جان از استاد عزیز پرسید در مورد هدایت ،اینکه جایی استاد گفته بود من هدایت رو مجبور نمیکنم و درست خاطرشان نمی اومد قضیه چی بوده.البته خیلی کلی مریم جون یه چیزی رو یادآوری کردکه درست هم بودو نکته جالب اینجاست که من الان یه مدت شروع کردم هر روز یه قسمت از سفر به دور آمریکا در وقت نهار میبینم و کامنتهارم می خونم ،گاهی یادم می ره داشتم غذا میخوردم و امروز درست به قسمت هفتادوهشت همون قسمتی که در موردش صحبت بود رسیدم و این خیلی حس خوبی داشت احساس اینکه تو مدار درستی هستم رو داشتم و خیلی حس خوبی بود اینکه درست و بجا به این قسمت هدایت شدم و حرف استاد عزیزم رو آویزه گوشم میکنم که به حرف هیچکس در مقابل هدایت خدا گوش نمیکنم و چقدر اون فایل بهم چسبید البته اون اهوهای زیبا تو فایل دلنشین ترش کرد.
خدایا شکرت .
الهی به امید تو💚
سلام و سلام استاد جااان / جیگر خالص خودم و مریم خانم که ارامش محضه صداش
روزتون قشنگ تر از روزهای دیگتون
فایل رو که گوش کردم ی چیزی به ذهنم اومد که گفتم بهتره کامنت کنم
من از بچگی قدرت تقلید زیادی داشتم . یعنی بدون اینکه بفهمم تا بخودم میومدم میدیدم دارم مثل طرف مقابل حرف میزنم ، راه میرم ، عمل میکنم ، دیدگاهام شبیه اون شده ، این کاملا نااگاهانه اتفاق می افتاد
حضرت علی فرمودند که مراقب همنشین باشید و تاثیرگذاره ، برای من این قضیه به شدت و به توان صد قوی تر اتفاق می افتع یعنی تا بخودم بیام دارم با لهجه طرف مقابل حرفمیزنم و از این داستانها….
رو این حساب با ادمی کع لهجع داشت و یا خوب صحبت نمیکرد یا حتی تو عروسی ها رقص جالبی نداشت نگاش نمیکردم چون زود ملکه ذهنم میشد و عین خود طرف میشدم ، دیگه برنامه ام این شذع بود مراقب باشم که با افرادی که از لحاظ ظاهری مطابق سلیقه منن نشست و برخواست کنم تا کار بجایی رسید که من فقط ظاهر بین شدم و ی نفر که از لحاظ ظاهری اکی بود مصاحبت باهاش رو میپذیرفتم و متوجه افکار و ذهنیتش و … نمیشدم کع منی کع این همه قدرت تقلید بالایی دارم باید مراقب باشم
خلاصه بگذریم که ی مدت رو مسایلی که خیلی حساس بودم متاسفانه به بیراهه رفتم اما ی جا فهمیدم و جلوی خودم قد علم کردم و گفتم من دیگع نمیخام تو این مسیر باشم و ….
تا اینکه امروز این فایل رو گوش کردم ، جسارت شما ، نگاهتون به دنیای اطرافتون ، خواسته ها وتجربه هاتون …
ی لحظه به ذهنم اومد عههه ارزو تو الان تقریبا همه وقتت داره با استاد میگذره تا بخودت بیای تمام افکار و ایده ها و جسارتهای اونو بنا بر قدرتی که خدا درونت گذاشته میگیری و ازش تقلید و الگو بردازی میکنی . تقلید منظورم این نیست کع از خودم ایده یا فکری نداشتع باشم منظورم اینع که یک الگوی مناسب پیدا کردم ،
استاد جان من الان دوسال و خورده ایی میشع کع تنها و با هیچ کی در ارتباط نزدیک نیستم اوایل خیلی بهم سخت میکذشت ، خلا شدیذ داشتم اما مقاومت کردم وگفتم باید هر چی که حس میکنم درست نیست رو ریشه کن کنم که دست خدا پله به پله هدایتم کرد که الان ۴ /۵ ماهه شبانه روزم با شما میگذره ، سرکار تو دفترم به محض اینکع کارمو انجام بدم با ذوق میام تو سایت ببینم چه خبره و قدم چهارم دوزاده قدم هستم و حالم بس ناجوانمردانه خوووووب و عااااالیع به لطف راهنمایی های شما و نگاه توحیدی که بهم یاد دادین
اینا هما رو گفتم که بگم شما الگوی من شدین و با اون قدرت تقلیدی که الان دارم ازش مثبت استفاده میکنم ببین چه ها که نشود؟ خدا قبول کنه ی عباس منش کوچک در ابعاد خودم تحویل جامعه میذم 😅😅😅😅
دوستون دارم / مریم جان شما رو هم خیییلی دوستدارم …
موفق وپیروز و سایه تون مستدام 🌹🌹
چقدر شما دو نفر عالییی نکات خوب همدیگر رو پر رنگ می کنید و از خصوصیات مثبت همدیگه تعریف می کنید. آدم لذت میبره، کاش همه یاد بگیرند همینطوری با هم رفتار کنند. به به آفرین .
شما خود خود احساس خوبید👍👍🌹🌹
زنده باد خانم شایسته عزیز و آقای عباس منشی که پر از عشق و آرامشه. انتقال این همه صفا و صمیمیت و شایستگی از عهده هر کس بر نمیاد. گرمای وجودتون رو میشه حس کرد و لذت برد.
زندگیتان پر از نور و عشق 🙏 ♥️♥️
استاد چقدر زیبا بود
وقتی در مورد موضوعی مثل جسارت حرف میزنی و کنارش مثال میاری دیگه اون موضوع کاملا برامون قابل درک میشه
ممنون
خدایا شکرت
سلام سلام
من اومدم دوباره
برای ثبت کردن درک بهترم
و درسها و تجاربم از بحث اشتباهات و توجه بهشون و سرزنش و ….
خدایا شکرت وقتی تمرین تایپ میکردم متوجه شدم
(خب بزار اول بگم تمرینش چجوریه
جای گذاری انگشتا رو با یه سری حروف اول یاد میده بعد در مراحل بعدی یه عالمه جمله و کلمه اجق وجق میاره که یاید با انگشتایی که یاد داده تایپ کنیبعد با توجه به سرعتت تعداد اشتباهات و تعدا حروفی که در دقیقه تایپ میکینی امتیاز میده خب طبیعتا باید سرعت رو بالا و اشتباهاتو پایین بیاری تا بتونی بری مرحله و درس بعهدی )
من ناخود اگاه وسط متن یهو تو ذهنم تکرار میشه مراقب باش اشتباه نکنی
یا وقتی اشتباه میکنم
عیب نداره مراقب باش دیگه اشتباه نکنی
خب من شناسایی کردم که اون عیب نداره و سرزنش نکردنه خوبه
اما
اما نگرانی برای اشتباه کردن پاشنه اشیلمه
که وسط تایپ 1 تمرکزمو برمیدارم
و 2 نگرانم
که طبق قانون توجه
باعث میشه بیشتر دریافتش کنم
و دقیقا من تجربه کردم
که ثانیه ای بعد این فکر نمیگذره که اشتباهات تایپی یکی پس از دیگری میرسند
و متوجه شدم چقدر کانون توجه من مهمه
چقدر میتونم حتی تو لحظات حساس که یه کاری که جدیده و تمرکز میخواد حتی تو اون موقع هم ذهنمو کنترل کنم
و درس بگیرم
که با مراقب بودن اشتباه بیشتری میکنم
بلکه با بگم اشکالی نداره این اشتباهم تایپمو و دقتمو بالا میبره و تسلطمو بهش توجه نکنم و نگرانش نباشم
این پروژه جدیده که میتونیم قدم قدم عمل کنیم
خدایا شکرت
در پناه رب شاد سالم ثروتمند هادی و موفق و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید
عاشقتونم
امریکا
پارادایس
دور اتیش
با پیاز چال میبینمتون
البته جسارت هایی شبیه استاد داشتم اما به حد بالا و قدرتمند اون نیست (البته خوشحالم که این موضوع رو توضیح داد که اگه ایمانمون رو حفظ کنیم خدابهمون کمک می کنه مثال در قران زیاد زده که اگر مومن باشید ده نفر شما به صد نفر غلبه می کنه )و بیشتر سعی دارم کنترل ذهن رو ازشون یاد بگیرم تا بیشتر آرامشمو حفظ کنم ، چون حساس هستم و خب شاید باید بگم کم نمیارم و آره من هم در دعوا اگه کسی زیاده روی کنه یا بخواد پرو بازی در بیاره حالشو می گیرم و بعدش البته خودم را سرزنش می کنم ببین تو چه مداری هستی این آدمهارو جذب کردی(البته کم پیش میاد)مثالش تازه ها در رانندگی بود ، بعدش از این جلسه یاد گرفتم خودمو خیلی سرزنش نکنم یا سخت نگیرم چرا که دلیل داشتم و این موضوع مهمیه چون ماها که با قانون آشنا شدیم می دونیم مسوول اتفاقات فرکانس های خودمون هستن و این موضوع باعث میشه احساس سرزنش کنیم و اعتماد به نفسمون کم میشه . اما باید سعی کنیم نقاط قوت را به خودمون یاد آوری کنیم و از اشتباهاتمون درس بگیریم.
سلام استاد عزیزم.
این اولین تجربه نوشتن دیدگاه من هست.
این چند روز فایل های شما رو زیاد گوش میکنم و دارم روی باورهای توحیدیم کار میکنم.
یکی از پاشنه آشیل های زندگی من ترس هست. وقتی داشتم به ترس هام فکر میکردم دیدم دو ترس تو زندگی من خیلی پررنگ هست. تاریکی و تنهایی..
با خودم گفتم هر دو ترس از دل شرک میاد. پس اگر ایمان داری به خدایی که میگی واحده و همه قدرت ها دست اون هست پس باید بری تو دل ترس هات..
هر دو ترسم ریشه در کودکیم داره و میدونم که از گذشته همیشه باهام بوده. بخاطر اتفاقاتی که در کودکیم برام رخ داده. ترس هایی بزرگ …
ترس هایی که منو تا مرز مرگ رسوندن…
توکل کردم و توکل کردم و گفتم الله من، خدایی جز تو نیست و من جز تو از هییییچ کس یاری نمیخوام تو منو هدایت کن تا از ترس هام بگذرم.
شب عمدا تو تاریکی توی خونه راه میرفتم. چون دوست داشتم عبور کنم از این ترس…
باید اعتراف کنم اولش خیلی سخت بود برام. ولی الان بهتر شدم. دلم رو بخدا میدم. جایی که مطمئنه. قلبم خیلی آروم شده با این حال نیاز بود که هنوز روی خودم کار کنم. بقول استاد باورهای ما یک روزه نیومدن که یک روزه برن..
از خدا خواستم راهنمایی و هدایتم کنه. این دعای ثابت روزانه من شده..
امشب با این فایل آشنا شدم. اصلا گفتم خدایا…
چیکار کردی تو…
من دنبال باورهایی که رها بشم از ترس و تو این فایل استاد از جسارت و اینکه چه باوری باعث شده از ترس هاش بگذره میگه…
ممنونم ممنونم مهربون° خدای من که همچین هدایتی رو در زندگی من قرار دادی…
راستی امروز برای اولین بار در مقابل یکی از باورهایی که بهم ارث رسیده بود ایستادم و گفتم میخوام کاری رو انجام بدم که خدا خودش گفته. حتی اگر اشتباه هم باشه خیالم راحت هست که خداوند رحیم و غفور هست…
استاد عزیزم ازتون ممنون و سپاسگزارم…
امیدوارم هر لحظه در پناه خدای یکتا و مهربون باشید ❤❤❤