سریال زندگی در بهشت | قسمت 101 - صفحه 4

270 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    الهام محمدی گفته:
    مدت عضویت: 2889 روز

    سلام استاد عزیزم. سلام خانم شایسته دوست داشتنی. بی نهایت ازتون سپاسگزارم بابت تمام آگاهی هایی که با ما به اشتراک میزارید. موقع گوش دادن به این فایل یه سوالی تو ذهنم ایجاد شد و ممنون میشم اگه امکانش هست در یک فرصت مناسب توضیحات بیشتری در موردش بدید.

    سوال من این هست که مرز بین اعراض کردن (و درگیر نشدن) و باج ندادن (و درگیر شدن) کجاست؟

    اگه درست خاطرم باشه، شما تو یه فایلی گفتید که به جای اینکه برای پس گرفتن طلبتون از یه نفر خودتون رو درگیر شکایت و دادگاه کنید، همون زمان و هزینه و انرژی رو بزارید برای ساختن پول بیشتر و اگر باورهای درستی داشته باشید اونقدر ثروت در زندگیتون جاری میشه که دیگه اون مبلغ در برابرش هیچ به نظر میرسه و گفتید که در کل بهتره از هر کاری که حس بدی توش هست اجتناب کنید.

    ممنون میشم این موضوع رو برای من واضح تر کنید که چه زمانی باید اعراض کنم و چه زمانی باید باج ندم؟ اصلا این دو تا با هم تناقضی دارن یا باوری هست که هر دوی اینها رو بتونه در کنار هم قرار بده و نه مقابل هم؟

    تو مثال چاقو و سرقت موبایل، من به عنوان یه دختر واقعا نمیتونم تصور کنم که با اون افراد درگیر بشم یا حتی اینکه بیش از اندازه سر کرایه بحث کنم.

    درسته که این ممکنه باج دادن محسوب بشه، اما اعراض کردن و یه مصالحه تو چنین مواردی به من احساس آرامش بیشتری میده.

    البته این رو هم میدونم که همونجوری که شما گفتید وقتی روی باورهامون تو جنبه های مختلف کار میکنیم، کلا اتفاقاتی از این جنس کمتر برامون رخ میده. ولی حالا که مثال های واضحی تو این فایل گفته شد، خوشحال میشم این مرز رو برای من روشن کنید.

    سپاسگزارم. دوستتون دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      داریوش مرادی گفته:
      مدت عضویت: 3967 روز

      باسلام

      مساله وجود جنسیت در برخورد بامسایل زندگی برمی گردد باز به باورها .

      براساس آموزش های استاد، مساله جنسیت بعد از باورها قرار دارد . یعنی باور مهم و تعیین کننده هست نه جنسیت. پذیرشش می تواند سخت باشد.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    محبوبه استخری گفته:
    مدت عضویت: 1735 روز

    با سلام به استاد عزیزم و مریم جان

    استاد من واقعا این جسارت و نترس بودنتو رو تحسین میکنم وواقعا عامل اصلی موفقیت شما همینه با تمام وجودم تونستم اینو درک کنم که چه چیزی باعث اینهمه ثروت وموفقیت شما شده است ازاینکه شما ازهیچ چیزی ترس نداشتین وازبچگی تجربه داشتین که تنهایی از پس خودتون بربیاید و ازهیچ آدمی و هیچ چیزی نترسید و به خودتون وخدا اعتماد داشته باشین بچه که بودین درواقع فقط لذت کاری که میکنید( مثل بچه ها رو به کارخونه بردن) براتون مهم بوده وودعواها اینکه هیچکی حریف من نمیشه وبزرگتر که شدین طبق تجربیاتی که در بچگی داشتین اعتماد بنفستون هم بالاتر رفته بود و میتونستید بچه های دانشگاهه رو ببرید درواقع این اعتماد بنفس کم کم شکل گرفته بود و بعدها هی بزرگتر وبیشتر شدکه من اگه اون کاراروهم کردم ایناروهم میتونم انجام بدم وبنظرم اونقدر براتون لذت بخش بود که هرکاری یاایده رو بدون هیچ فکر وترسی انجام میدادین واین شد عاملی اصلی موفقیت..عامل ترس بزرگترین دشمن یک انسانه برای رسیدن به هدفش به اون زندگی دلخواه وتغییرات خیلی از زمانها شده که مابخاطر قضاوت شدن و بخاطر سرزنش شدن یا حتا بخاطر اینکه فکر میکنم موفق نمیشویم هیچ حرکتی رو تو زندگی انجام نمیدیم مثلا خیلیا ازخانما بخاطر ترس ازتنهایی ترس از قضاوت دیگران وترس از بی پولی ترس ازآبرو حاضرن به زندگی بامردی ادامه بدن که هرروز واقعا اون زندگی عذاب آوره واین اقدام نکردن برای جدایی دقیقا همون از ترس میاد که جسارت ندارن وحاضرن همه جوره گذشت کنن برای اینکه طلاق نگیرن واین اوج ماندن دربدبختیه که اگه جسارت داشته باشن و به خدا توکل کنن وترس کنار بذارن هیچکدوم ازاونا نه قضاوت نه بی پولی نه تنهایی نمیتونه اونا رو ازپا دربیاره دقیقا کاری که من کردم و به ترسهام غلبه کردم کسی که ازسایه خودش رو دیوارم میترسید وقتی تنها بود کسی که ترس ازاینکه قضاوت نشه حتا به خرید هم تنها نمیرفت ولی همه اون ترسها جاشون دادن به ایمان به خداوند وازبین رفتن دقیقا کاری که شما کردین استاد درواقع نترس بودن وجسارت این اجازه رو به شما داده بود که کم کم وتکاملی اعتمادبنفستون بالا بره وبقیه جنبه های زندگیتونم خودبخود بازتاب همین عزت نفس شکل بگیره بشکل ثروت وروابط و هرانچه که دارین الان

    واقعا احسنت بشما که واقعا بهترین الگو برای من هستین وازمریم جان هم بخاطر این سوال فوق العاده سپاسگزارم و ازاینکه اینقدر رابطه زبیا وقشنگ دارین خداروشکر میکنم واینکه دوستتون دارم

    درپناه خداوند مهربان همیشه شاد و سلامت و ثروتمندباشید

    از راه دور ولی با قلبی❤ نزدیک میبوسمتون💏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    کامیار سبحانی گفته:
    مدت عضویت: 1861 روز

    به نام الله، بخشنده نعمات و بخشاینده گناهان.

    با سلام و احترام حضور استاد نازنین و سرکار خانم شایسته. 🖖🌹💎

    استاد نازنین بارها و بارها در مورد ویژگی های پرسونال و شخصی الهامات صحبت کردین. موضوعی در ظاهر برای دیگران غیر منطقی و برای فرد طلب کننده نشانه، منطقی و بر حسب نیاز درخواست کننده.

    یعنی چقدر عالی مطلب و مفهوم رو بیان کردین.

    اینکه فردی برحسب نیازی که در وجودش شکل گرفته و راهی برای پاسخ به اون نیاز پیدا نمیکنه، زمانی که در وجودش درخواست کمک از ذات باری تعالی شکل میگره، پاسخ به نیازش از راه های مختلفی بهش الهام میشه که فقط برای فردی که نیاز به پاسخی برای رسیدن به خواسته ای داشته،

    منطقی هست و بهش حس ارامش میده 🌾🌾

    در حالی که برای دیگران

    غیر منطقی و حتی باعث تشویش اذهان میشه؛ 🌪️

    بعد که زمانی میگذرد، همان الهام که برای دیگران غیر منطقی و مشوش کننده بوده، به شکل بهترین پاسخ نمود پیدا میکنه و منطقی میشه.

    و این نشون دهنده ذات کامل و فراوانی ذات باری تعالی است که برای هر فردی، نسخه بهتربن همون فرد رو از زمان تولد داشته و فقط این ما بودیم که از ذات انرژی خودمون -رزق- فاصله گرفتیم و دنیای مادی زیبا رو میخابم با ماده بدست بیاریم و چیزی جز متاع اون هم با مشقت و رنج، بدست نمیاریم.

    این بخاطر اینه که ذات باری تعالی ورای مفهوم زمان هست و نیازی به گذشت زمان نداره تا نتیجه یک عمل، ایده، راهکار مشخص بشه.

    و مثال حضرت نوح؛ که جوشش اب از تنور 🌊

    در نظر دیگران امری پریشان کننده و یا بی خود و یا بی دلیل بنظر میرسه اما برای نوح همان پاسخ و نشانه و الهامی بود که بهش نیاز داشت تا بعد مدتی و زمانی درستی رفتار و کشتی ساختنش رو به ههمگان بفهمونه و امری منطقی بشه.

    درود به استاد مجرب با تجربه های ۵۰۰ تا هزار ساله. 🌹👑🤭❤️

    ممنون از گاد نازنین

    ممنون از شما نازنینان بابت وجودتون و زحماتتون.

    ممنون از فرکانس های زیبامون.

    دوستتون داریم

    👑🌹💎🌄

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    محمدرضا رئیس آبادی گفته:
    مدت عضویت: 2103 روز

    استااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااد!!

    خیلی شیطون بودی ااااا!!

    ده پونزده نفر رو میزدی!؟!؟!

    بچه ها رُ میبُردی اُردو؟!؟!

    مُهر مدرسه رُ از پیش خودت میزدی روی برگه و بچه ها رُ میبردی بازدید؟!

    باج نمیدادی؟!؟!

    از هیچ کس نمیخواستی ز بالاییت دعوا کُنه؟!؟!

    در ارتفاعات رشته کوهای آلپ چیزی مثل شیر برنج می خوردی؟!!

    و… و…و…؟

    بابا تو دیگه کی بودی!!!

    من دقیقا بر عکس شما بودم اما از بعد از این فایل میخوام از گذشته ام متفاوت باشم.

    من اصلا دعوایی نبودم یعنی تا حدودی می ترسیدم.

    یعنی خیلی جاها کوتا می آمدم و بعضی جاها عُذر خواهی میکردم.یعنی برای خودم دلیل و بهانه می اوردم؛مثلا میگفتم یه بی تفاوتی یا یه عُذر خواهی خیلی راحت تر از این هست که وقتت رُ تو بیمارستون و کلانتری بگذرونی و این هم خودش از یه سری باور های محدود کننده آب میخورد؛یعنی فکر میکردم اگه دعوا بگیرم حتماً یا باید کلانتری یا بیمارستان یا اول بیمارستان بعد کلانتری هه هه هه یا خیلی خوشبینانه فقط کتک بخورم. لذا به این فکر نمی کردم که « اگه قاطعانه و محکم برم جلو و مقابله کنم یا فرار می کنند یا ضعیف تر میشن» و نمیدونستم که این یه جور ترسه و ممکنه که به مرور زمان مانع ورود چه نعمات و الهاماتی به من بشه یا اصلا برا ی خودم یا طرف مقابل(از این رو که طرف برای بار بعدی خیلی پر رو تر میشه و سو استفاده میکنه(مخصوصا اگه هم محله ای باشه).

    خلاصه استاد دمتون گرم که در هر زمینه ای برای ما الگو ، الگو چه عرض کنم اُسوه هستید،اُسوه.

    اما من چون میدونم که این ترسها باید از بین بره تا جاشون رُ یه سری باورهای مفید و الهامات و جسارت ها پُر کنند؛پس از این به بعد نَه اینکه نمیترسم و اگه پیشش امد استقبال میکنم،اونم درست و حسابی.

    البته سعی میکنم با ارسال فرکانس دُرُست جذبشون نکنم.اما ازبه نیت غلبه بر ترس وارد میشم.

    خدا حافظی میکنم.

    فعلا،ما رفتیم نترسیم.

    بای.

    زت زیاد.

    وقبلش میرم برای جلسه ی اول قدم دوم دوره ی دوازده قدم کامنت بذارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    قاصدک الهی گفته:
    مدت عضویت: 2488 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد عزیز دلم و مریم شایسته مهربانم

    خدایا شکرت بابت هدایتم به این فایل

    من 2ساله که به این مسیر هدایت شدم به لطف الله و اولین بار و اولین فایل از استاد یه حرفی رو زدن که هنوزم که هنوزه اونو آویزه گوشم کردم اون این بود گفتن شاید مثلا 2سال زمان میزاشتم نمره خوب میگرفتم یا یه زبانی رو فول میشدم ولی اگه روباورهام کار کنم به همه چی میرسم ممکنه باید بهاشو الان بدم شاید کمتر بخوابم شاید کمتر مهمونی برم ولی ارززششو داره و الان به جایی رسیدم که انقدر پول دارم که میتونم مترجم استخدام کنم شاید اونموقع زبان بلد میشدم ولی پولوشو نداشتم سفر برم ولی با کار کردن روی باورهاا به اینی که هستم هدایت شدم استاد عزبزم منم همین راهو انتخاب کردم و بهاشو دادم و به یکی از خواستهام رسیدم وحتی به تضادی در طول مسیرم برخورد کردم که تو عمرم تجربه اش نکرده بودم غافل گیر شدم مخصوصا که توقع نداشتم تو این مسیر تجربه اش کنم درست مثل تمون آهویی خشکم زده بود خیلی درد داشت ولی متوقف نشدم و حرکت کردم شاید باورتون نشه حتی در بدترین حالت روحیمم فایل گوش میکردم و مینوشتم با اینکه نجواهاا خیلی بود و حتی نمیشنیدم چی میگفتین مگر اون وسطا یکم حالم خوب میشد ولی ادامه دادم چون میخواستم درک کنم قانونو میدونسنم درک کنم میتونم عمل کنم و من تکامل طی کردم واون تضاد کلیدی شد برای شناخت بهتر برای شناخت معبودم برای درک معبودم برای رسیدن به یاالله و یا رب استاد میتونم بگم همه ثروتهای عالمم داشته باشیم ولی اگه از یاد خدا از ارتباط با خدا حرف زدن و توجه به خدا غافل شیم به گمراهی رفتیم این همه لذت و شجاعت و ثروت و ارامش زندگی شما همه گره خورده با یاد خدایی که هرلحظه داریش یه جورایی ثروتو قربانی راه خدا میکنین تا به خدا نزدیکتر بشین از خدا ثروت میخواین و بینهایت نعمت میخواین و بعد همونو به خدا میدین با سپاسگزاری با خوب بودنتون قشنگ یه ارتباط 2 طرفه و لذت بخش میخواستم بگم منی که تو این مسیرم یه زمان خیلی به خودم غره شدم قوانین رو میدونسنم و جوابم گرفتم ولی خدا رو فراموش کردم باز خدا برام شده بود سیستمی آهنی که در مقابلش سرکش بودم سمیع و بصیر بودنش رو پوشانده بودم تا فقط به موفقیت برسم حریص شده بودم مثل کسی که از همه چیز و کسی رد میشه تا به خواستش برسه و چقدر شکستم غافل از اینکه خدای هست که عاشق شنیدن صدای منه و درونی که تشنه و فقیر به یک یاالله گفتن

    ااالله که همه چیزه اون بزرگه و رحمان و رحیم و وهاب و مالک و درک کردم و چشیدم آگاهی و پولی که منو به خدا نزدیکتر نکنه میشه بلای جون درسته الان به لطف خدا میدونم قانون چیه مثلا میدونم قانونی هست به نام شکر گزاری که ظرف وجودرا بزرگ میکنه تا نعمتهایی بیشتری جذبمون بشه تا خواستهاا وارد زندگیمون بشه من از قانون استفاده کردم خدا طبق وعده و از فضلش بهم نعمت داد نه لیاقت من ولی من اعتبارو به خدا ندادم یه بار به خدا نگفتم خدایا دمت گرم شکرت چه قانونی شکرت خدا که تورو دارم شکرت که هوامو داری از یاد خدا غافل شدم و خدارو برای اون ثروته میخواستم این ینی خدارو باور نداشتن وکفر مثل کسی که فهمیده یه قانونی هست جز لین نیست و میشه به هرچی که بخوای برسی ولی به خالق توجهی نکنی چون باورش نداری مثل یک زندگی پوچ بود برام و ته دلم همش یه حس حسرت عجیبی داشتم نمیدونستم چیه فک میکردم بخاطر گذشتمه و روزهایی که از دست داده بودم یا اشتباه کرده بودم هرکاری کردم بهتر بشم تا اینکه خدادو صدا زدن باهاش حرف زدم و هدایت شدم به مسیری که همش از خدا میگفت بازم باورش نداشتم ت ذهنم میگفت خدا نبست دنیا یه قوانینی داره همینو انجام بده چون ایمان داشتم به این قوانین و منطقی شده بود برام ولی حرف لز خدا میشد حالم بد میشد یا یاد گذشتهام میافتادم که ارتباطم باخدا داشتم قبل اشنایی با قوانین ولی چون جوابی نگرفته بودم بسیار بد گمان شده بودن طوری که انکارش کردم از ت وجودم منکرس شدم ولی از ترسم و از اینکه شاید باشه زبانی میگفتم خدا ولی ایمان نداشتم خلاصه و اسمش که میومد میکفتم زندگیم شبیه قبلهاا میشه زمانی که کرو کور بودم و مقاومت داشتم

    حتی تو کامت دوستان که از خدا میگفتن حسم بد میشد نمیتونستم بخونم خودمم مینوشتما ولی حسم بد بود خلاصه که باهدایت به اون مسیر یکم حالم بهتر شد ولی به قول معروف درمان نشده بودم با هرجیزی زود میشکستم خیلی تلاش میکروم مطالعه میکردم ولی در مانی نبود تا اینکه خودم خدارو صدازدم باهاش حرف زدم ارومتر شدم و هربار بیشتر باورش کردم این هم نواسان داشتم دیشب دوباره تمام اون حسهای بد اومد سراغم یه حس غریب از ترسو حسرت و غم چیزی ارومم نکرد فقط حس کردم خدایی هست و من بهش نیاز دارم اره خداهست خدایی سنیع و بصیرو علیم و مهربان کاری با قوانین و باورساختن ندارم دارم تحربه ای رو میگم که زندگی کردم که خدا هست و خداهست و من بهش فقیرم بدون اون چیزی نیستم اون که بیاد نوری میشه که همه چیزو میپوشونه حتی برترین رخدادهاا با نام اون تصویر زیباشونو اون خیرتشونو نشون میدن منم دیشب اومدم اذان رو دانلود کردم اذان موذن زاده اردبیلی که چقدر صداشون زیباست خدا رحمتشون کنه گوش کردم حالم خوب شد و امروز بازم گوش کردم و در نهایت به این فایل هدایت شدم فایلی که در مورد هدابت خداست فایلی که داره فریاد میزنه ایمان به خدا باید داشت تا به هدایت الهی رسید اینکه بگیم هدایت الهی رو باور دارم صرفا حرف مفته البته برای شخص بنده تا به خودم دلداری بدم من مثل بقبه و دوستان و استاد که با عشق از خدا تشکر میکنن و موفق هستند و دارن موفق میشن هستم چون منم اراون موفقیتهامخوام ولی ت ذهنم ناباوری بود و یک طمع و حرصی کشنده خلاصه که فهمیدم با خدا باش و پادشاهی کن بی خدا باش و هرچی خواهی کن در نهایت بابت این فایل سپاسگزارم از شما و پرودگلر مهربانم خدایی که بهم یاد داد همواره به یادش باشم تا در مدارش قرار بگیرم الحمدالله و انشاالله ثابت قدم باشم برای هنه ارزوی سعادت و رحمت از پروروگارجهان میکنم در پناه حق شاد ورستگار باشید 😊

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    نیما پیری گفته:
    مدت عضویت: 3482 روز

    ذهن ما زندان است

    ما در آن زندانی

    قفل آن را بشکن

    در آن را بگشایذهن

    و برون آی از این دخمه ی ظلمانی

    نگشایی گل من

    خویش را حبس در آن خواهی کرد

    همدم جهل در آن خواهی شد

    همدم دانش و دانایی محدوده ی خویش

    و در این ویرانی

    همچنان تنگ نظر می مانی

    هر کسی در قفس ذهنی خود زندانی است

    ذهن بی پنجره بی پیغام است

    ذهن بی پنجره دود آلود است

    ذهن بی پنجره بی فرجام است

    بگشاییم در این تاریکی روزنه ای

    و بسازیم در آن پنجره ای

    بگذاریم زهر دشت نسیمی بوزد

    بگذاریم ز هر موج خروشی بدمد

    بگذاریم که هر کوه طنینی فکند

    بگذاریم ز هر سوی پیامی برسد

    بگشاییم کمی پنجره را

    بفرستیم که اندیشه هوایی بخورد

    و به مهمانی عالم برود

    گاه عالم را درخود به ضیافت ببریم

    بگذاریم به آبادی عالم قدمی

    و بنوشیم ز میخانه هستی قدحی

    طعم احساس جهان را بچشیم

    و ببخشیم به احساس جهان خاطره ای

    ما به افکار جهان درس دهیم

    و ز افکار جهان مشق کنیم

    و به میراث بشر

    دین خود را بدهیم

    سهم خود را ببریم

    خبری خوش باشیم

    و خروسی باشیم

    که سحر را به جهان مژده دهیم

    نور را هدیه کنیم

    و بکوشیم جهان

    به طراوت و ترنم، تسکین و تسلی برسد

    و بروید گل بیداری، دانایی، آبادی در ذهن زمان

    و بروید گل بینایی، صلح، آزادی، عشق در قلب زمین

    ذهن ما باغچه است

    گل در آن باید کاشت

    و نکاری گل من

    علف هرز در آن می روید

    زحمت کاشتن یک گل سرخ

    کمتر از زحمت برداشتن هرزگی آن علف است

    گل بکاریم بیا

    تا مجال علف هرز فراهم نشود

    بی گل آرایی ذهن

    نازنین

    نازنین

    نازنین

    هرگز آدم، آدم نشود

    شاعر : مجتبی کاشانی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    حسین منصوری پور گفته:
    مدت عضویت: 1687 روز

    داشتن یک استاد خوب در زندگی انسان بسیار سودمند است؛ استادی که بتواند شناخت درون را به ما بیاموزد.

    نقش استاد در دلهاست و دیگری جای او را نمی گیرد،

    آن که دلها به عشق او زنده است، در دل عاشقان نمی میرد.💟💟

    عشقی سلطان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    حسن کفاش دوست گفته:
    مدت عضویت: 2931 روز

    سلام استاد جونم

    سلام خانم شایسته

    💥 در زندگی ات هیچ وقت احساس عجز کرده ای💥

    جواب استاد

    وای که من عاشقتم استاد

    با قدرت، با باد به غبغب انداختن میگه آره

    من یه سوال برای خودم پیش اومد :

    چند نفر از افراد در این لول کاری و در این پوزیشن کاری با افتخار این جواب را می دهند که آره احساس عجز کرده اند؟؟

    چرا افراد مخفی می‌کنند این موضوع را؟؟

    و چرا این مرد اصلا به طبعاتی که این جواب برای او میتواند داشته باشد فکر نمی کند؟،

    این سؤالات رو اگر از خودم بپرسم و جواب اینها رو اگر برای خودم پیدا کنم خیلی از گره های ذهنی من باز می‌شود و خیلی از باورهای غلط من عوض می شود.

    یک شخصی مثل استاد نازنینم اصلا حرف دیگران برایش مهم نیست و یه سبک شخصی خودش زندگی می کند

    این نهایت اعتماد به نفس

    این یعنی نهایت عزت نفس

    این یعنی نهایت حساب نکردن روی حرف دیگران

    این یعنی نهایت توحیدی بودن

    خدایا شکرت که من را با این مرد خدا آشنا کردی

    خدایا شکرت به اندازه کل کائنات

    خوبی این فایلهای مستند و زنده این است که شخص نمی تونه خودش رو پشت نقابی مخفی کنه و از زیان بدنش میشه خیلی از چیزها رو درک کرد

    مریم خانم سریع می پرسه

    و استاد در نهایت آرامش جواب می دهد

    اما جواب بعدی میشه نکته کنکوری

    💥زمان زیادی در احساس عجز باقی نمی مانم 💥

    این میشه همان باوری که باید در وجود خودمون بسازیم

    نمیشه فردی در شرایطی که احساس عجز و ناتوانی می‌کند قرار نگیرد چون ما انسان هستیم و این جهان محدود و توانایی‌های ما نیز محدود.

    اما من فکر میکنم که اگر کسی به آن نیروی الهی ایمان داشته باشد

    اگر کسی به رب العالمین خودش ایمان داشته باشد

    اگر کسی ایمان داشته باشد که یه نیرویی هست که همیشه او را هدایت می‌کند

    اگر هم در این شرایط قرار بگیرد با ایمان و توکل بر این نیرو خیلی خیلی سریع از این حالت خارج می‌شود

    🤲🤲 توحید توحید توحید 🤲🤲

    این همه چیز است

    بچه ها این فایل ها خیلی ارزشمند است

    بچه ها قدر این فایلها رو بدونید

    این سوالات همه الهامات خدا بود به مریم خانم

    و جوابهای استاد عصاره کلی آگاهی است

    من که خیلی دارم لذت می برم

    من که خیلی دارم آگاهی های خودم رو افزایش میدهم

    برای منکه به اندازه هر کدوم از دوره های استاد ارزشمند است برای من

    خدایا شکرت

    در پناه الله یکتا شاد باشید و سربلند

    ادامه دارد…

    💙💜💙💜💙💜💙💜💙💜💙💜

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
  9. -
    امین گفته:
    مدت عضویت: 1837 روز

    به نام الله یکتا

    و سلام بر شرین ترین و اکشن ترین استاد دنیا

    استاد عزیز قبل از هر چیز بگم من یه یک ساعتی شروع کردم به نوشتن برای این قسمت و وقتی که اومدم دکمه فرستادن دیدگاه رو بزنم به دلیل قطع بودن اینترنتم همش پرید ولی این بار بر عکس هر باری که چنین حالتی اتفاق میفتاد و کلی حالم بد میشد تا چندین ساعت

    تو ظرف ۱۵ ثانیه ذبه لطف الله یکتا حسم رو خوب کردم و با خودم گفتم امین دوباره بنویس و حتما این نوشتن دوباره باعث تمرین بیشتر و بزرگ تر شدن ظرفت میشه و شاید این بار بهتر هم نوشتی و کلی گفتگوهای درونی مثبت که باعث شد بهش فکر نکنم دیگه و حسم رو خوب کنم

    پس مینویسم دوباره براتون …….

    استاد عزیزم این فایل از اون فایل های نورانی و هدایتی بود مثل همه فایل ها ولی یه انرژی خاص و یه حس عالی و باورهای فراوانی رو به من منتقل کرد

    و من چقدر خندیدم از دست شما و بیخود نیست شما رو شیرین ترین استاد دنیا میدونم و چقدر در کنار خندیدن و لذت بردن از خاطراتتون شما رو تحسین کردم و لذت بردم که دل در گرو مهر و آگاهی چنین استادی دارم

    استاد عزیزم من به دلیل محتاط بودن پدرم که تا جایی که یادمه از هر چیزی میترسیدن و البته که الان عاشقشونم و درکشون میکنم که ایشون هم به دلیل شرایطی که بزرگ شدن و …

    این حس رو داشتند

    ولی این ترس ناخودآگاه از کودکی یار و رفیق من شد تو همه چیز

    زمانی که خیلی بچه بودم یعنی ۵ الی ۷ سالگی ترس از دست دادن پدر و مادرم باعث می شد شب ها که همه خوابند من فقط به این مسائل فکر کنم در همون سنین کودکی

    و من چون قوه تخیل بسیار قوی داشتم و دارم به لطف الله یکتا

    از این موهبت الهی در جهت منفی استفاده میکردم و مدام برای خودم تصویر سازی میکردم با جزییات تا اینکه کم کم به سن مدرسه رسیدم و ترس از امتحان و شاگرد اول نشدن و اینا به ترس های قبلیم اضافه شد و بعدش ترس از عدم تایید دیگران و بعد ترس از کنکور و بعدش ترس از مسائل مالی و بعدش ترس از از دست دادن رابطه و سلامتی و…..

    من یه جایی قبل آشنایی با قانون از یه کتابی خوندم که ترس ها ریششون یکی هست و ا زبین نمیرن و فقط از شکلی به شکل دیگه تغییر میکنند و حالا با آشنایی با شما و قانون متوجه شدم ترس هم از جنس انرژی هست و اونم انرژی منفی و از بین نمیره و فقط از حالتی به حالت دیگه در درون من تغییر کرده در این سالیانی که خدا بهم نعمت زندگی داده

    استاد عزیزم راستش بزرگترین چیزی که در شما من رو جذب خودتون کرده همین نترس بودن و شجاعت شماست

    یعنی خدار و هزاران بار شکر که نقطه قوت استاد من بزرگترین نقطه ضعف و پاشنه آشیل من هستش و من چقدر از این بابت خدای خودم رو شکر میکنم و خوشحالم و از همصحبتی و هم نشینی با افکار و آگاهی های شما استاد عزیزم دارم لذت میبرم

    استاد عزیز م من با گوشت پوست و استخون خودم نتیجه تن دادن به ترس ها رو احساس کردم و اول با تن دادن به ترس های کوچیک شروع شد و همینطور ادامه پیدا کرد و من یه وقتی به خودم اومدم که دیدم تمام وجودم رو زنجیرهایی از ترس های مختلف احاطه کرده و تقریبا دیگه قفل شدم

    یعنی من به جایی رسیده بودم که حتی جرات بیرون رفتن از آپارتمان و رفتن توی راهرو هم ندااشتم

    ترس از مریضی و اتفاقات بد تمام وجودم رو گرفته بود و باعث شده بود با خیلی از دوستان قدیمی و فامیل و آشنایان قطع رابطهکنم و یه وسواس شدید فکری و عملی تمام وجود من رو گرفته بود و واقعا منو قفل کرده بود و اختیار و افساروجودم رو گرفته بود دست خودش و به هر طرف که میخواست میبرد و من مسخ شده بودم

    مسخ ترس های کوچیک وبزرگ تو همه زمینه ها از ترس از مرگ و روابط و مسائل مالی بگیرید تا مریضی و دزدی و هزاران ترس دیگه

    من تو سنین ۱۷ الی ۱۸ سالگی وقتی که از کنار رستوران ها رد میشدم آرزوم این بود که اینقدر پول داشته باشم که یه روزی بتونم هر رستورانی که میخوام برم ولی به جایی رسیده بودم که از ترس مریضی و آدمای جدید با اینکه وضعم ارز لحاظ مالی خوب شده بود و میتونستم به هر رستورانی که میخوام برم ولی به دلیل ترس ها ی فراوانم تر جیح میدادم غذام رو تو بسته بندی بگیرم و تو خونه بخورم و اصلا کلی ترس هم از همون غذای بسته بندی شده داشتم که تمییزه یا نه ….

    خلاصه از احسن الخااقین رسیده بودم به اسفل السافلین …..

    ولی از یه جایی دیگه خسته شدم و از خدا کمک خواستم و قرآنی رو که سالها خاک میخورد و مادرم بهم داده بود رو شروع کردم به خوندنش و کم کم زنجیرهای کوچیک رو شروع کردم به باز کردن و نفس کشیدن به لطفا انس با قرآن و خوندن ترجمه فارسیش و همچنان حرکت کردم تا به امروز و این چند ماهه که به سمت استاد عزیزم با تغییر فرکانسم هدایت شدم

    و از لحظه ای که با استاد آشنا شدم و عمل به حرف ها و صحبت هاشون هر چند ناقص و گوش دادن به استاد به صورت شبانه روزی

    به لطف الله یکتا

    هر روز نترس تر از دیروز و در نتیجه :

    هر روز سالم تر از دیروز

    هر روز شادتر از دیروز

    هر روز آرام تر از دیروز

    هر روز سلامت تر از دیروز

    هر روز عاشق تر از دیروز

    هر روز ثروتمند تر از دیروز

    هر روز بنده تر ازدیروز

    استاد عزیزم راستش من فکر کردم این نترس بودن خاصیت مشترک همه اولیا و پیامبران و انسان های نیک در طول تاریخ همچنین شما استاد عزیزم هستش

    یعنی اگه حضرت محمد میترسیدن از تاریکی و هزاران اتفاقی که در اون کوه و غار حرا میتونست براشون اتفاق بیفته

    و اون مراقبه ها و تفکرات رو در اون دل شب و تاریکی و خلوتی که ساخته بودند انجام نمیدادن هیچ وقت اون وحی الهی رو دریافت نمیکردن و محمد رسول الله نمیشدن

    اگر حضرت موسی میترسیدن از دیدن اون شعله در کوه طور و سخن گفتن درخت و اعتماد نمیکردن به وحی و هدایتی که شده بودند : که موسی نترس که پیامبران در حضور من نمیترسن هیچ وقت کلیم الله نمیشدن و اصلا وجود موسی از نترسیدن مادر و به آب انداختن شروع شد تا به پیامبری رسیدن

    و اگر مولا علی میترسیدن از همراهی با پیامبر و میترسیدن از آزار و خشم قبیلشون که حتی احتمال کشته شدن هم بود و باز با این وجود ایشون خوابیدن در بستر پیامبر

    اگر می ترسیدن علی ولی الله نمیشدن

    و هزاران مثال کوچک و بزرگ از هزران انسان نیک و والگو در تاریخ بشریت تا این لحظه ….

    استاد عزیزم من به شدت و با همه وجود شما رو تحسین میکنم همیشه و تو ذهنم مدام حرف های شما رو چه در این فایل و چه در فایل های دیگه مرور میکنم در ارتباط با ترس

    در واقع همونطور که گفتید ترس سراغ شما هم میاد و بحث نترسیدن نیست و موضوع اینه که شما استاد مقابله و مواجه با ترس شدید و با سپر و محافظی که برای خودتون ایجاد کردید با باورهای درست ترس راهی به درون شما پیدا نمیکنه و اگر هم وارد بشه به دلیل شکل ظرف وجودی شما که جایی برای ترس درون وجود نداره

    ترس مجبوره که وجود شما رو ترک کنه

    مثل گرکی بسیار وحشی که به مزرعه ای حمله میکنه و وقتی وارد مزرعه میشه میبینه اونجا پر از شیرو ببر و پلنگ هست و مجبور میشه پا به فرار بزاره

    حالا این دل شیری که از قبل و کودکی زمینش در شما و همه ما بوده و هست

    شما به جای لاغر کردن و ضعیف تر کردن این شیر

    اومدین آگاهانه با ساختن باورهاتون روز به روز این شیر رو نیرومند تر کردید و قوی تر شدید و اتفاقی که افتاده اینه که شما قوی تر از ترس هاتون شدید

    و ترس هست که باید از این شیر درونی و باورهای الهی و توحیدی شما بترسه و نه شما از ترس….

    خیلی جالبه اتقاقا همین دیشب با هسمر عزیزم داشتیم روی گوگل ارث لوکیشن ویلای قبلیمون رو توی شمال نگاه میکردیم و مرور خاطرات میکردیم که من متوجه شدم درست کمی پایین تر از ویلای ما یه دریاچه برزگ بوده و یه منطقه جنگلی که من هیچ وقت حتی به ذهنم خطور نکرده بود که این جاده ای که پایین ویلا هست رو برم تا تهش ببینم به کجا میرسه و درنتیجه از کشف و لذت زیبایی اون جنگل و دریاچه خودم رو محروم کردم

    راستش به دلیل ترسیدن از تجربه های جدید و مکان های جدید و آدم های جدید خدامیدونه چقدر فرصت ها و مکان ها و تجربیات رو مثل همین دریاچه و چنگل که بغل گوشم بوده رو از دست دادم

    ولی خداروشکر الان اینو فهمیدم که این افکار از کجا ریشه میگیره و فهمیدم که همه چیز تدریجی و تکاملی هستش و دارم با کار کردن روی باورهام خودم رو آماده دریافت نعمت ها و تجربه ها و آگاهی های جدید میکنم

    استاد به لطف الله یکتا من هر روز تمام کوششم اینه با ترس هام روبرو بشم و دونه به دونه این زنجیرها رو باز کنم تا رهایی کامل و آزادی و ظرف وجودم رو به نوعی شکل و فرم بدم به مدد و هدایت الله یکتا همچنین آموزش های شما استاد عزیزم و تغییر باورهام با گوش دادن شبانه روزی به شما و تفکر در حرفاتون و صحبت هاتون و تجربه هاتون

    که جای ورود هیچ ترسی در ظرف وجودم باقی نمونه چون من بلایی که ترس میتونه سر یک آدم بیاره رو تجربه کردم و هر گز و هرگز و هرگز حاضر نیستم برگردم به اون امین قبلی حتی به قیمت اینکه جان بدم

    چون من تازه دارم خودم و خدای خودم رو پیدا میکنم و تازه دارم نفس میکشم و این احساس عالی رو که دارم با هیچ شرایط دیگه ای نمیخوام عوض کنم

    واسه همین دفعه پیش که کلی نوشتم و پاک شد و نوشته هام پرید

    تو ۱۵ ثانیه حالم رو خوب کردم و با خودم گفتم من نمیترسم و تسلیم نمیشم و مینویسم و می نویسم با همین انگشتانی که خداوند بهم داده و لحظه ای از حرکت باز نمی ایستم به مدد الله یکتا تا زمانی که زنده ام

    چون میدونم موندن تو حس بد و حرکت نکردن چه عواقبی میتونه داشته باشه و استاد عزیزم خیلی خوشحالم که اینو براتون بنویسم حالا که خوب نگاه میکنم میبینم ترس و احساس بد داره خط قرمز منم میشه کم کم

    و خدا رو بی نهایت شکر که پاشنه آشیل من داره میشه نقطه قوت من به تذیج واین تبدیل و این تغییر میسر نشده مگر به اینکه یه روزی و از یه جایی که دیگه واقعا خسته شده بودم از اون اسفل السافلینی که بودم

    خودم خواستم و همچنین از الله یکتا خواستم که

    که میفرماید هو معکم اینما کنتم و میفرماید که به بندگانم بگو من نزدیکم

    و اصلا خدای درونم صدای خسته و هر چند ضعیف من رو شنید و اجابت کرد و من این مسیر رو آمدم تا به شما رسیدم و شما چراغ راهنمای من هستید در این لحظه و اوقاتی که سپری میکنم و رفیق و همدم من شنیدن و دیدن شما شده خدارو شکر این روزها

    و نمیتونم شما رو رها کنم استاد عزیزم بعد این همه معجزه ها و اتفاقات خوبی که برام اتفاق افتاده و میخوام بیشتر و بیشتر و بیشتر شاگردیتونو کنم و ظرفم و وجودم و باورهام رو بزرگتر و این شیر درونم رو هر روز مثل شما قویتر و قویتر کنم به امید الله یکتا

    سپاس و سپاس و سپاس از مریم بانوی عزیز برای طرح این سوالات و سپاس و سپاس و سپاس از استاد عزیزم برای این پاسخ های هدایتی و نورانی

    و سپاس بی نهایت از الله یکتا که شمار و چراغی نورانی قرار داد برای طی کردن این مسیر که هر چه دارم پیش میرم

    مسیرم داره زیبا تر و زیبا تر و زیبا تر میشه و ندام معجره و نشانه های بیشتر میبینم برای ادامه و طی این مسیر زیبا و نورانی

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
    • -
      ستایش قوام گفته:
      مدت عضویت: 2518 روز

      سلام دوست عزیزم

      صمیمانه شما رو خیلی تحسین میکنم

      برای این پیشرفت و کنترل عواطفتون

      اول فکر کردم 15 دقیقه و گفتم عجب پیشرفت خوبی

      و وقتی گفتید 15 ثانیه دهنم وا موند تبریک میگم واقعا

      خیلی لذت بردم

      بینهایت برای پیدا کردن پاشنه اشیلاتون و رفعشون و نکته خیلی خیلی مهم غلبه بر ترساتون تحسینتون میکنم

      دوستون دارم

      من که کلی درس گرفتم

      در پناه رب شاد سالم ثروتمند قدرتمند موفق با عزت نفس و خوشبخت و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        امین گفته:
        مدت عضویت: 1837 روز

        سلام و درود بر شما

        و سپاسگزارم برای لطفتون

        واقعیتش اینه که دارم تلاش میکنم و سعی میکنم تایم هایی رو که در حس بد میمونم کوتاه و کوتاه تر کنم

        حالا مثلا پریدن متنی که نوشتم یا از بین رفتن کاری که براش زحمت کشیدم اگر قبلن چند ساعت منو تو حس بد نگه میداشت الان به لطف الله یکتا خیلی سریع

        میتونم احساسم رو عوض کنم

        ولی هستند بسیاری از موارد دیگه و ترس ها و اتفاقات دیگه که دارم کار میکنم به امید الله یکتا و راهنمایی های استاد که بتونم به همین سرعت احساساتم رو برگردونم

        و یه جورایی همین احساسات هست که اصل قانونه

        و همونطور که استاد میگن جواب ها در حالت آرامش و حس خوب ایجاد میشه

        همین الان که پاسختون رو دارم میدم در یک احساس بدی بودم و من هر بار که حسم بد میشه مراجعه میکنم به سایت و یا یک فایل از استاد رو گوش میدم و یا کامنت بچه ها رو میخونم و یا مینویسم

        و در حین جواب به شما الحمدلله اون احساس بد رو حس میکنم که ازبین رفت و اون حس آرامش جایگزینش شد

        من دارم سعی میکنم در هر اتفاقی از یک زاویه ای بتونم به اون موضوع نگاه کنم که بتونه احساسم رو خوب کنه

        و قانون 7 شکر رو انجام میدم

        یعنی در هر اتفاقی 7 دلیل برای شکر پیدا میکنم

        مثلا تو همین مورد پریدن نوشته هام میگم

        خدایا شکرت که من دست دارم و میتونم بنویسم

        خدایاشکرت که کیبوردم سالمه

        خدیاشکرت اصلا شاید این بار بهتر بنویسم

        و با گفتن اینا خود به خود حالم خوب میشه خداروشکر و یه آرامشی برام حاصل میشه

        در پناه الله یکتا

        شاد و سلامت و ثروتمند باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          ستایش قوام گفته:
          مدت عضویت: 2518 روز

          واقعا شما فوق العاده هستی

          چقدر تحسینتون میکنم که انقدر عالی قانونو درک کردین و شعار نمیدین و سعی میکنید تو عمل هی بهتر انجامش بدید

          چقدر تحسینتون میکنم که تا احساستون بد میشه سریعا میایید تو سایت و کانون توجهتونو تغییر میدید

          چقدر تحسینتون میکنم که دارید در کنترل ذهنتان و کانون توجه و زاویه نگاهتان به اتفاقات انقدر عالی پیش میدید تمرین میکنید عمل میکنید و بهتر و بهتر می شید

          واقعا اصل و پایه قانون همینه

          تمام اموزشهای استاد چه ثروت چه توحید چه روابط چه عزت نفس و….

          اگه میگه احساس گناه بده

          اگه میگه حرص و طمع مانع رسیدن به ثروته

          اگه میگه با خودت در صلح برسی همه عاشقت میشن

          اگه میگه روی کسی غیر از خدا حساب نکن

          همه در ریشه به احساس خوب میرسه که شامل باور فراوانی و وفور و اطمینان و آرامش

          و……همه میبینی رو یک اصل مشخص پایداره که شاخه و دسته شده

          و عجب چیز خوبی گفتین

          عالیه بیایم در تضاد هامون یا اتفاقاتی که احساس خوبو بهمون نمیدن با پیدا کردن و فقط گشتن دنبال نکته مثبت فرکانستو بهبود بدی و عادت ت بشه تمرکز بر نکات مثبت به جای ضرر و ……

          خیلی چیز خوبیه

          ممنونم ازت که نوشتیش و نشونه هست برام که به این شکل عمل کنم

          واقعا خدایا شکرت

          خیلی تحسینتون میکنم

          موفق و پایدار و خوشبخت و ثروتمند و سلامت و زیبا بین و شاکر و موفق و توحیدی و سعادتمند در دنیا و آخرت باشی

          عاشقتم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
          • -
            امین گفته:
            مدت عضویت: 1837 روز

            سلام و سپاس از لطف و محبت شما

            خود استاد هم اگر با دقت توجه کنیم

            با اینکه میدونیم چقدر متعهد هستند به قانون و چقدر صادق و چقدر پرتلاش

            ولی باز میگن ترس ها و حس بد میان به سراغشون ولی تفاوت ایشون با ما اینه که فرصتی به ترس نمیدن و اون حس بد رو خیلی سریع به حس خوب تبدیل میکنند

            من عاشق این دعا هستم : یا مقلب القلوب و الابصار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الا احسن الحال

            حالا ما با مدد الله یکتا و اتصال خدای درونمون به اون الله واحد و یکتا که ما بخشی از اون انرژی بی نهایت و یکتا هستیم

            هر چه بیشتر این تبدیل رو انجام بدیم و هرچه سریعتر

            نتایج درخشان تر میشه و ما داریم نمونه حی و حاضرش که استاد و مریم بانو هستند رو میبینیم

            پس حیفه و خیلی حیفه که با اینکه میدونیم حس بد چه اتفاقاتی رو دنبالش داره و حس خوب چه معجزاتی که نمیکنه

            با این آگاهی

            من یکی که با خودم عهد بستم هر روز و هر لحظه این جهاد اکبر رو انجام بدم و حتی توی خوابم مواظب باشم حسم بد نشه

            یعنی من تو خوابم حرفای استاد رو دارم تکرار میکنم – اینقدر گه در طی روز دارم بهشون گوش میدم و فکر میکنم

            و تلاشم اینه که هر بار مسیر رو اشتباه رفتم و به محض اینکه یادم اومد تو حس بدم با مدد از الله یکتا و توجه به خوبی ها و قانون 7 شکر بیام و برگردم به مسیر زیبای صراط المستقیم

            صراط المستقیم به نظر من و برداشتم از حرفهای استاد عزیز

            احساس خوبه ….

            شادو سلامت و ثروتمند باشید در پناه الله یکتا

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
            • -
              ستایش قوام گفته:
              مدت عضویت: 2518 روز

              دقیقا

              چقدر عالی گفتی و من دوست دارم بازم تکرار کنم تا برام جا بیفته

              همه دچار این احساسات میشن اما به قول استاد تو فایل انگیزشی شماره ۳

              عصبانی بشو !!!!

              ولی تو احساس خشم باقی نمون

              و نشون میده برای همه هست و مهم اینه که توش نمانیم و به قول شما

              باید این احساس بد رو به احساس خوب تغییر حالت بدیم

              و اینم با تمرین میاد

              اینم با سعی کردن کنترل ذهن و کانون توجه میاد با هربار بهتر

              اگر بار اول ۱ روز تمام طول کشید

              هر بار سعی کنیم زمان بیشتری در احساس خوب بمونیم

              تا انقدر قوی بشیم که همون لحظه برخورد به تضاد و مسئله با تغییر زاویه نگاهمان بدون هیچ زمان طولانی احساس بد ، به احساس خوب برسیم

              خیلی تحسینتون میکنم به خاطر تعهد بی غید و شرطتون

              تحسینتون میکنم برای درک اهمیت قانون و کنترل ذهن حتی در خواب !!!!!!!!!

              در پناه رب

              شاد سالم ثروتمند موفق قدرتمند با عزت نفس و خوشبخت و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      زینب سلمان زاده گفته:
      مدت عضویت: 2440 روز

      بنام خدایی که بشدت کافیست

      امین عزیز سلااااااااام

      اون تجربه ای پریدن متنی که با عشق و شوق نوشتی پرید رو منم تجربه کردم ، یاد یکی از آگاهی های نابی که از استاد یاد گرفتم افتادم: وقتی تو مسیر درست باشم هر اتفاقی به نفع من هست و اومده تا بزرگترم کنه مثل همین پریدن متن که زود حالت رو آگاهانه خوب میکنی و میای و حتی بهتر از سری اول می نویسی چون دیگه به منبع به انرژی ناب جهان وصلی که نوش وجودت باشه این اتصال و هر روز قوی تر باشه و شما دوست ارزشمندم هر لحظه توحیدی تر و ثروتمندتر در پناه رب العالمین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        امین گفته:
        مدت عضویت: 1837 روز

        سلام و درود بر شما

        بله منم به همین دید بهش نگاه کردم و راستش این نوشتن ها یه جور تمرین هست برای من

        و تمرین هست که شاگرد رو استاد میکنه

        و به قول شما و استاد عزیزم گفتم حتما خیری دراون بوده که قطعا بوده

        چون من بهش اینطوری نگاه کردم و یه تمرینی شد برای غلبه بر حس بد

        قبلن چندین بار تو زندگیم من پاسخ اشتباه داده بودم به اتفاقات مشابه این اتفاق ولی خداروشکر اینبار احساسم رو کنترل کردم و نجوای شیطان رو در همون دم در ذهنم ساکت کردم و اجازه دادم صدای الله در وجودم طنین انداز بشه

        و الان به هر چیزی سعی میکنم نگاهم همین باشه و تا جایی که توان داشته باشم اجازه نمیدم اون احساس از دست دادن و شکست و غم

        مدت زمان طولانی بتونه در من بمونه

        به قول حضت مولانا : مرا عهدی است با شادی که شادی آن من باشد

        و نمیشه شاگرد استاد بود و این آگاهی ها رو از ایشون شنید و مثل قبل عمل کرد

        ممنونم از توجهتون به نوشته بنده

        شاد و سلامت و ثروتمند در پناه الله یکتا باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          زینب سلمان زاده گفته:
          مدت عضویت: 2440 روز

          امین عزیز بازم سلــــام🙋

          چقدر خوب این آگاهی ها رو نوش جان کردی و دیگه داری عمل میکنی و آگاهانهسعی میکنی هر روز بهتر و عالی تر عمل کنی

          چقدر خوبه یاد گرفتی حتی اگر هم لحظه ای ناخواسته اتقاق افتاد ازش عبور کنی و در اون نمونی

          هر لحظه ات توحیدی تر و ثروتمندتر در پناه رب العالمین

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      Princess Ela گفته:
      مدت عضویت: 2411 روز

      سلام بر اقا امین نازنینمون

      چقدر عاشق این استقامت بی نظیرتونم چقدر چقدر با تمام قلبم تحسینتون میکنم این عشق بی نهاییتون رو چقدر تحسینتون میکنم این اتصال نابتون رو چقدر تحسینتون میکنم این عملگرایی فوق العاده اتون رو

      افریسن افرین بی نهایت تحسینتون میکنم

      الهیکه هر لحظه غرق ارامش و عشق و بی نهایت ثروت بی کران ربم باشین

      عاشقتونم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        امین گفته:
        مدت عضویت: 1837 روز

        سلام و درود بر شما پرنسس خوش انرژی

        سپاس فراوان از لطف و انرژی عالی و حس خوبتون

        امیدوارم و آرزو میکنم که هممون بتونیم فریاد بزنیم در هر لحظه که : قالو ربنا الله ثم الستقامو ………

        بگیم پروردگار ما الله یکتا هستش و بعدش بتونیم استقامت کنیم و به هیچ وجه اجازه ندیم این حس پایداری و اتصال و حال خوب از بین بره

        باید اینو بتونیم که باور کنیم که میشه و خواهد شد به مدد الله یکتا

        کز نیستان تا مرا ببریده اند از نفیرم مرد و زن نالیده اند

        احساس بد برای زمانی هست که اتصالمون با روح الهی و نیستان وجودمون از بین میره و ما استقامت نکردیم و دور شدیم از اون نیستان

        و وقتی وصل باشیم به اون نیستان الهی که هر نی ای در اون بخشی از انرژی الله یکتاست و همه با هم در اتصال اونوقت اون شادی ناب و اون احساسات عالی وصل رو میتونیم تجربه کنیم

        هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش

        خداروشکر که در این سایت بهشتی داریم تلاش میکنم و تمرین میکنیم برای برگشتن به همون وصل و حس و حال عالی

        سپاس و سپاس وسپاس از لطف و انرژی زیباتون و لطفی که به بنده داشتید

        من هم تحسین میکنم این حس و حال و انرژی پاک و زیباتون رو

        شاد و سلامت و ثروتمند در پناه الله یکتا باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        امین گفته:
        مدت عضویت: 1837 روز

        سلام و درود بر شما

        خیلی خوشحالم اگر به اندازه قطره ای نوشته من براتون سودمند بوده و خدارا خیلی خیلی شکر میکنم از این بابت

        و متشکرم از توجهتون به نوشته بنده

        شاد و سلامت و ثروتمند در پناه الله یکتا باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: