سریال زندگی در بهشت | قسمت 102 - صفحه 8

213 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فروغ شمس گفته:
    مدت عضویت: 1785 روز

    درود بر خداوند بخشنده مهربان

    درود بر استاد توحیدیم و مریم عزیزم

    و دوستان ارزشمندم در سریال زندگی در بهشت

    ادامه سوالات مریم جون که از استاد گرامی پرسیدن:)

    نکاتش رو با دوستانم به اشتراک میگذارم و همچنین تعدادی از تجربیات خودم رو به عنوان جای پا؛

    جمله اول: “غرور باید مولد باشه یعنی در خدمت خواسته هات نه در خدمت تعصباتت.”

    غرورایی که تعصبیه، مولد نیست. اون تعصب، غرور یعنی اینکه من برای شخصیتم ارزش قائلم، برای خودم ارزش قائلم و اگه غرور، غرورِ درستی باشه باعث میشه که آدم همون بحث شرکِ باعث میشه آدم باج نده. ولی اینکه بگم من کار نمیکنم یا مثل من چشم نمیگم به خاطر اینکه من نباید به کسی بگم چشم و اینا دیگه چرت و پرت و غروریه که مولد نیست.

    غرورِ مولد: غروریه که یارو بهش بر میخوره میگه حالا که اینجوری شد بقیه مسخره ش میکنن، میگه حالا که اینجوری شد میرم فلان موفقیتو کسب می کنم، میره حالا که اینجوری شد همون که من میگم. من خوشحال میشم یکی بهم بگه (یه آدمی که من قبولش دارم) بیاد بگه من فکر می کنم تو فلان کار رو نمی تونی بکنی، تو عُرضه فلان کارو نداری، من بهم برمیخوره، اون غرورم نمیزاره که توی اون حالت باشم، میگم اِ ندارم نمیتونم، حالا که اینجور شد میرم میترکونم. از این اهرم برای انجام کارهایی که بقیه می گفتند نشده واقعاً و انجامش دادم، این غروریه که کمک میکنه.

    یه موقعی هست اون غروره باعث بشه که شما یه حرکتی بکنی، باعث بشه شما یه خلاقیتی به خرج بدی، باعث بشه شما از محیط امنت خارج بشی، باعث بشه شما یه پیشرفتی بکنی، باعث بشه شما یه ایمانی نشون بدی، باعث بشه شما یه جسارتی بکنی ، بله اون غرور، غرورِ مولدیه.

    آدم های کارآفرین همه شون این جنس غرور رو دارند.

    (واقعا از استاد عزیز به خاطر توضیحات عالیشون در مورد غرور بسیار سپاسگزارم که دید من رو بیشتر نسبت بهش باز کرد و با موارد مشابهش برخورد داشتم و در ایران به گونه های مختلف در رفتار هر کسی میتونی انواع غرورهارو ببینی و اگر بیایم به معنی اصلیش دقت کنیم و به صورت غرور مولد اونو تو زندگیمون بکار ببریم خیلی میتونیم رشد کنیم. و میتونم بگم این نوع غرورهای ناکارامد رو انگار توی خانواده های ایرانی بهمون یاد دادن و گر نه ما که نمیدونستیم که غرور اصلی چیه و غرور کاذب دقیقش چیه و به صورت های مختلف اون رو در اجتماع و جوامع مختلف مشاهده کردیم و از خداوند هدایت میخوام که در مسیر این غرورهای نامناسب قرار نگیرم). خدایا شکرت

    جمله دوم: “زندگیت رو بر اساس معیارهای خودت چیدن یعنی تمرکز بر خودت.”

    برمیگرده به همون سبک شخصی، معیارهایی که آدم با تحقیق بهش برسه. کسی که معیارهای خودشو داشته باشه و دنبال اونا باشه تمرکزش روی خودشه، تمرکزش روی بقیه نیست.

    (منم این گفته استاد را می پذیرم به خاطر اینکه وقتی معیارهایی رو برای خودمون می چینیم دیگه فقط تمرکزمون روی همونه و به بقیه کاری نداریم و همین توجه نکردنِ باعث میشه که توی مدار حرفا و معیارهای دیگران قرار نگیریم.) خدایا شکرت

    جمله سوم: “وقتی به ایده های کارساز درباره خواسته هات هدایت میشی که تمرکزت به خدا باشه و نه شیوه ای که دیگران اونو به موفقیت رسوندن.”

    هر کسی با توجه به مداری که توش هست، با توجه به خواسته هایی که داره یه مسیر متفاوتی مثل اثر انگشت مسیر یکتاست، مسیر یونیکه و هر کسی از یک مسیری به خواسته هاش میرسه.

    خیلیا نگاه میکنن به شیوه هایِ دیگران که دیگران از چه شیوه هایی به موفقیت رسیدن.

    همه دنبال اینن که ببینن طرف چیکار کرده به موفقیت رسیده، در صورتی که اون مسیری که هر فردی رفته مسیر یونیک خودش بوده، شما اگر کپی کنی اون مسیر رو به جایی نمیرسی ولی اگر دنبال الهاماتت توسط خداوند باشی با توجه به شرایط تو، مدار تو، توانایی تو، موقعیت تو، خواسته های تو، یه قدمی بهت گفته میشه اون قدم رو بردار بعد قدم بعدی بهت گفته میشه، ممکنه به یه فرد دیگه ای یه قدم دیگه ای یه کار دیگه ای یه شکل دیگه ای گفته بشه اگه دنبال الهاماتش باشه؛ بنابراین به دنبال این نباشید بقیه چیکار کردن که به چی رسیدن؛ برای هر فردی الهامات فرق میکنه و از یک راه دیگه ای به هر فرد گفته میشه.

    (واقعا اینو قبول دارم که به هر کسی الهامات مخصوص به خودش بهش گفته میشه چون خداونده که از درون ما آگاهه و بر اساس مدار و فرکانسی که در اون هستیم ایده هارو ، راهها رو به ما نشون میده. خدایا شکرت که داریمت ، خالق مهربونم که جون دلی و با تو بودن و هوا رو با تو نفس کشیدن انگار فقط لحظه ایه که دارم حس بهشتی ایی رو باهات تجربه میکنم چون سیر نمیشم از اتصالم به تو و من عاشق این کلام خداوندم که در زندگی من جاریه و خدارو به خاطرش بی نهایت سپاسگزارم به خاطر حضور سبز و گرمش که جای جای زندگیم را منور کرده و هر روز قدردان و شکرگزار اویم.)

    سپاسگزارم – سپاسگزارم – سپاسگزارم

    مسیر آسان: اگر باورهای مناسبی داشته باشی برای رسیدن به خواسته هات به مسیر خیلی آسانی هدایت میشی، اگر مسیر سخت و پیچیده و دردناکی داری به خاطر اینکه باورهات مناسب نیستن.

    (برنامه م این باشه که روی باورهای مناسبم در مورد هر کاری به قول استاد میگردم کدهای مناسب شو پیدا میکنم و با حرکت کردن و تمرین کردن اون اتفاقات عالی رو توی زندگیم بوجود میارم حالا میتونه هر خواسته ای باشه.) خدایا شکرت

    دوباره کاری: یعنی از یه اشتباهی درس نگیری و اون اشتباه رو بارها و بارها تکرار کنی، خیلیا تو زندگیشون این جوری هستند پس یه کاری رو با دقت بیشتر با تمرکز بیشتر با انرژی بیشتر انجام بدیم تا مجبور نشیم که دوباره کاری کنیم.

    (البته با اشتباه کردن در زمینه های مختلف زندگی آدم بزرگتر میشه چون در قبالش حرکتی رو انجام داده و این خیلی با ارزش تر از کسیه که هیچ حرکتی انجام نداده به همین خاطر دوباره کاری اصلا خوب نیست ولی یاد میگیریم که در این مسیر الهی بهترین رو انتخاب کنیم و در موردش تصمیم بگیریم و ادامه بدیم تا به اهداف و خواسته هامون برسیم اونم به قول مریم جون تمرکزی و لیزری چون بشدت سرعت رسیدن به خواسته هارو سرعت میبخشه. خدایا شکرت

    دوستتون دارم توحیدی وار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    هاجر دانش گفته:
    مدت عضویت: 1375 روز

    به نام خدای مهربان

    سام به استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین چقدر این فایل زیبا بود

    نکاتی که برای من پر رنگ شد در این فایل کلمه غرور کمک کننده بود یعنی غروری که باعث بشه تا ما حرکت کنیم اما میخوام بهتون بگم چه طور دوره عزت نفس به من کمک کرده تا این واژه رو به طور مثبت توی زندگیم به کار ببرم.

    دوستان ماجرا از اون جایی شروع میشه که من از سن یازده سالگی عاشق این شدم که یک روز مهاجرتخواهم کرد و با درس خوندن هم به این هدفم میرسم و دقیقا یاذمه در سن یازده سالگی شدیدا این برام ایجاد شد تا سن حدودا هجده سالگی من در این سن به دلیل یک سری اتفاقات به این نتیجه رسیدم که این راه من نیست و من توانایی رسیدن به چنین خواسته ایی را ندارم البته ته دلم همیشه این خواسته بود ولی میگفتم من که نمیتونم

    تا اینکه حدود یکسال پیش پسر عموم گفت هاجر خانم پیروان (یکی از معلم های زمان راهنماییم) مادرمو دیده و گفته چه خبر هاجر رفت امریکا. اقا این حرف اونقدر بهم برخورد در اون لحظه احساس ناتوانی کردم حالم بد شد و مهم تر از همه یادم اومد وقتی بچه تر بودم چقدر جسور تر بودم چقدر هدف های خوبی داشتم تا گذشت و من چند ماه قبل دوره عزت نفس خریدم تمرین جلسه یک عالی بود تمرینش این بود که توی زندگیتون چه کارهایی دارید که باید انجام میدادید ولی همش به تعویق انداختید به دلیل کمبود عزت نفس. من شروع کردم به نوشتن این مورد هم توی کار هام بود و الان دوستان بعد از چند ماه با هدایت های گوناگون متفاوت که ااگر بخوام هدایت هامو بنویسم چندین صفحه میشه شروع کردم برای ارشد درس خوندن و ایجاد این باور که من قدم برمیدارم و به کمک خدا پیش میرم صبر میکنم و انجامش میدم و من از خداوند برای چنین هدایتی بینهایت سپاسگزارم. از استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین هم ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    گلاره گفته:
    مدت عضویت: 1011 روز

    سلام

    روز 104

    چقد خوبه . تک جمله ها . شاه جمله هستن

    اینکه سبک زندگی شخصی خودمونو داشته باشیم و تمرکزمون روی خودمون باشه … گوسفند بودن ها را کنار بگذاریم …

    هرکسی با توجه به مدار و آگاهیش از یه مسیر به خواسته هاش میرسه

    سرمون تو زتدگی و رشد خودمون باشه

    یه درس جالبم داشت بجای راکد و در ترافیک و انتظار بودن چیزی و شرایطی و موردی . میتونیم زمانمون رو بهتر و با تجربه جدیدتر بگذرونیم و بجای کلافه شدن و غر و نق . کلی چشم و دلمون و حظ بدیم از تجربه های جدید و جالب

    خدایا شکرت

    استاد شکرت

    خودم شکرت

    دلم رفت برای تعریفای دوره 12 قدم برم بزنم بر وجود

    آها سینه خیزم خیلی درس داشت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    ماریا اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1852 روز

    به نام مهربان پروردگارِ باسخاوتِ هدایتگرم که هدایتم کرد به این اقیانوس آگاهی تا هرروز به طور مستمر توش شنا کنم ولذت ببرم از نوش جان کردن این آگاهی ها…

    خدایا شکرت بابت این سایت ،بابت وجود استاد و مریم جون ،

    خدایا شکرت که هدایتگر بی‌نظیر هستی ،سپاس که تعهدی غیرقابل مذاکره در وجودم شعله ورکردی تا بسازم زندگی رو که لایقش هستم ….

    بعد از پنج سال آشنایی با استاد عباسمنش عزیزم و آگاهی های ایشون و گرفتن نتایج بزرگ که اگه پنج سال قبل بهم میگفتن تو پنج سال دیگه اینجا هستی و درحال تجربه ی همچین سطح با کیفیتی از زندگیت ،من بسیار به سختی بارورش میکردم

    باز باهمه ی این احوال ،انگار تازه بااین آگاهی ها آشنا شدم و شاید بقول مامانم تازه دارم تبدیل میشم ….

    تازه دارم مطالب رو درک میکنم ،تاااااازه دارم میفهمم خودم خالق زندگیم هستم یعنی چی…‌‌

    خدایا تو چقدر مهربونی که من فقط یک هزاااارم درصد ازاین آگاهی هارو متوجه شده بودم ،اماتو ایییینهمه پاداش بهم دادی اینهمه زندگیم تغییر کرد

    وای خدای من ،سال جدید که فردا نو روزه(1402)چه تجربه های شگفت انگیزی منتظرمه و قراره چقد شگفتی بیافرینیم🟢🟢🟢

    چون تازه دارم یک درصد درک میکنم بعد پنج سال استاد منظورش چی بود،تازه دارم میفهمم عوامل بیرونی هیچ تأثیری در موفقیت یا شکست من ندارن تازمانی که خودم بهشون قدرت بدم ،یعنی چی….

    خدایا شکرت بابت وجود پربرکت استاد نازنین و مریم جون عزیزم

    مقاله های مریم جون تو عقل کل فوق‌العاده هستند هرکدومش یک گنج و یک کتاب که نه هزاران کتابه که تو چندصفحه با مهارت تمام ،دانش و آگاهی خالص بدون حاشیه رو به تصویر کشیده

    خدایا شکرت بابت این استاد و یار و همدم نازنینش ،مریم جون عزیزم.

    دوستتون دارم وعشق برای همه ی بچه‌های سایت توحیدی عباسمنش 🟢🟢🟢

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1821 روز

    سلام

    روز 104

    اصلا نمیدونم چجوری هیجانمو کنترل کنم و کامنت بزارم اواسط فایل داشتم فکر میکردم حتما تو کامنت بیام این موضوع و بیان کنم که روز ب روز فایل سفرنامه راجع به ثروت و روانشناسی و ثروت حرف میزنه و قلبم داره با شدت بیشتری میگه ک این دوره رو بخرم یهو شما گفتین بچه ها روانشناسی ثروت 1 و بخرید دیوانه شدم اصلااا انگار همون لحظه خدا جوابمو داد الان در حال حاضر مبلغش و ندارم اما میدونم ک میخرمش خیلی خیلی زود

    استاد واقعااا همه چیز فرکانسه واقعا باورر ما زندگیمون و میسازه هرچی میگذره بیشتر با پوست و استخوانم درکش میکنم

    الان مثال میزنم در این باره

    الان نزدیک دو سالی هست که پدربزرگم فوت کرده و خونه ‌پدری مادرم اینا دو سال هست که خالیه و خواهر برادرا درگیر فروشش بودن و کی این تصمیم عملی شد؟ یکی دو ماه پیش چون منتظر بودن همسایه ها رضایت بدن و کل ساختمان و بدن بساز بفروش و گرون تر بفروشن چون ساختش قدیمی بود خلاصه یکی از همسایه ها به هیچ عنوان راضی به فروش و بازسازی خونه نبود اینا هم بیخیال شدن و چون تقریبا همه پول لازم بودیم بالاخره خونه رو ب قیمتی ک تقریبا مناسب بود و قیمت محل بود فروختن وای اصلا میخکوب بودم از اتفاقی که بعدش افتاد وقتی خونه بفروش رسید یک هفته بعد معطل شدن همسایه راضی شده که خونه رو بدن بساز بفروش و صاحبخانه جدید کلی ازین معامله سود کرد و اتفاق عجیب ترش اینکه دقیقا بعد این ماجرا شرایط کشور تغییر کرد دلار گرون شد و همه تصمیم گرفتن فعلا خرید و فروش انجام ندن و عملا پول ما الان مبلغیه که باهاش میشه روستاهای کرج خونه گرفت اونم با متراژ خیلی پایین کاری ب این حرفا ندارم فرکانس اون فرد باورهاش باعث شد کلی سود کنه و فرکانس ما هم ک نگم دیگه البته منو خواهرم گفتیم هدایت خدا و الهام هرچی بگه همون کارو میکنیم سپردیم دست خدا اما مامانم همش میترسه پولش خرج بشه و ب هر دری میزنه که هرجور شده با پولش یه جا رو بگیره حتی شده شریک بشه که ما خودمون و کشیدیم کنار

    اینکه شما گفتین هرکسی با توجه به الهامات و مسیر خودش روش رسیدن به خواسته ش فرق داره خیلی منو به فکر فرو برد چون دقیقا ما هم دنبال این بودیم ببینیم بقیه با پولشون چیکار میکنن ما هم همین کارو کنیم زبونی اینطور نبود اما ناخودگاه و ترمزی بهش فکر کردم همین بود و این خیلی بهم کمک کرد که بیشتر بزارم خدا کارش و انجام بده ساکت باشم تا ایده الهام بیاد و بتونم قدمهامو از سمت خودم بردارم بقیه قدمها با خدا

    کلی نکته ارزشمند و گرانبها تو تک تک جمله هاتون بود استا‌د عزیزم که باید برم بشینم ساعتها بهش فکر کنم و به مرحله اجرا برسونمش

    ممنونم مریم جون عزیزم بابت طراحی این سوال های بینظیر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    زینب ندرلو گفته:
    مدت عضویت: 1009 روز

    نکات سفر نامه:

    به نام خداوند مهربان

    سلام بر استاد عزیزم و خانم شایسته ی نازنین

    و دوستان گلم

    زندگی در بهشت 102

    چند روزی میشه که نجواهام خیلی زیاد شدن و اونجوری که باید فایل ها رو گوش نمیکنم

    به همه چیز شک کردم ،انقدر نجوا داشتم که بابا تو خوب بلد نیستی روی خودت کار کنی اصلا از کجا میدونی که این قوانین که بچه ها رو داره به نتایج میرسونه و کلی نجوا که هر لحظه داره توی سرم میپیچه

    وقتی این فایل رو گوش کردم نجوا اومد که این فایل خیلی سنگین تو نمیتونی بفهمیش بیا و بنویس نفهمیدم آگاهی های این فایل رو وبنویس بهتره یه نکته بنویسم و به همون عمل کنم و به همین نیت هم شروع کردم نوشتن کامنت رو

    بعد دیدم احساسم داره بد میشه یه احساسی که دارم خودمو گول میزنم من فایل رو گوش کرده بودم و نکاتی که از نظرم مهم بود رو هم نوشته بودم ولی میخاستم فقط این کار رو انجام داده باشم حتی به خدا تا چند ثانیه پیشم داشتم به نجواها گوش میکردم و میخاستم فقط به نکته بگم که چیزی نوشته باشم ولی حسی درونم گفت به این صدا گوش نکن تو باید بنویسی هر آنچه که بهت گفته میشه بعد مثل بچه ها که میان چاقالی خواهر و برادرشان رو به مادرشون میکنم وقتی نجوا رو گفتم و اینجا نوشتم که چی بهم گفت قشنگ حس کردم که نجوا خاموش شد و رفت پی کارش

    خدایا شکرت که گوش کردم به هدایت

    و همزمانی این فایل با فایل نشونه ام که برای تغییر باور چقدر داری کار می‌کنی بیشتر بهم یاد آوری کرد که آیا من برای تغییر باور به اون اندازه کهبرای یاد گرفتن یه زبان جدید باید وقت بزارم وقت میزارم یا نه ؟

    به نام خدا شروع میکنم دونه دونه نکته هایس که استاد گفتن رو بنویسم و درکی که ازشون داشتم

    غرور باید مولد باشه در خدمت خواسته نه در خدمت تعصبات

    غرور تعصبی چقدر من این ویژگی رو دارم وقتی بر میگردم یه مروری میکنم میبینم هر جا فرصت خوبی برای رشد بود این غرور اجازه نداد حرکت کنم گفتم منم برم به فلان کس بگم نه اصلا نمیشه و همین جلوی حرکت کردنم رو گرفت

    من باید از این غرور در جهت رسیدن استفاده کنم چه جوری ؟وقتی یکی بهم میگه نمیشه فلان کار رو‌کنی اتفاقا اینجا باید بهم بر بخوره و بگم برای هیچ آدمی نشد نداره من باید بتونم

    البته توی عمل خیلی سخت این جوری فک کردن ولی باید قبول کنم تنها راهش همینه

    اگر اینجوری از غرورم استفاده کردم موفق میشم در غیر این صورت باید چوبشو بخورم

    زندگیت رو بر اساس معیار هات چیدن یعنی تمرکز بر خودت

    سبک شخصی ،سبکی که خودم بهش رسیده باشم با تحقیق

    آیا برای داشتن سبک شخصی تلاشی کردم ؟یا فقط حرفای استاد رو شنیدم و گفتم بله این عالیه

    استاد همیشه شنیدم ازشون که میگن باید خودت به قانون برسی

    اینکه یه کسی بهت بگه فلان مسیر درسته و تو بگی باشه همین باعث میشه مثل الان من بزنم جاده خاکی شک کنم به مسیر ولی وقتی خودم یه مسیری پیدا میکنم و بهش میرسم به این سادگی ها بهش شک نمیکنم

    به قول استاد بازی به هر جهت نمیشم

    با بقیه کار ندارم که همه دارن چیکار میکنن

    دیروز خونه ی مادرم بودم و می‌دیدم که مادرم تند تند اخبار رو میخونه و خودشم با صدای بلند این روزا خیلی اخبار بد میاد و من واقعا سعی کردم گوش نکنم و نگران نباشم ولی دیدم یه جاهایی منم نگران شدم البته خدا رو شکر سریع به خودم اومدم ولی همین نگرانی داره بهم میگه تو هنوزم باور نکردی قدرت خدای بزرگت رو ،وقتی به قدرت خدا فکر کردم به حدی دلم آروم گرفت که خدا رو شکر تونستم اون لحظه خودم رو کنترل کنم

    وقتی به ایده های کارساز در مورد خواسته هات هدایت میشه تمرکزت به خدا باشه نه شیوه ای که دیگران رو به موفقیت رسونده

    هر کسی با توجه به مداری که توش هست به یه مسیر هدایت میشه ،چند روز پیش که داشتم کامنت یکی از دوستان رومیخوندم که نوشته بودند چرا خدا از هر چیزی بی نهایت گونه و مدل آفریده برای اینکه فراوانی رو بهمون یاد آوری کنه و چه کسی می‌تونه باور کنه خدا برای هر کسی از بی نهایت راه ایده می‌فرسته کسی که به فراوانی باور داره

    کسی که باور کنه این قانون فراوانی رو می‌تونه درک کنه خدا از بی نهایت راه که اونم با توجه به شرایط هر لحظه فرد فرق می‌کنه

    می‌تونه هدایتش کنه به مسیر خواسته ها

    الله اکبر وقتی به این موضوع فکر میکنم مو‌به تنم سیخ میشه چقدرررر قدرتتتت آخه

    یعنی من برای هر خواسته ام حتی کوچکترین هاش از طریق هزاران راه میتونم برسم با همسرم که تو به خونه هستیم اونم بازم حتی اگه همون خواسته ی من رو داشته باشه می‌تونه از یه راه دیگه برسه قرار نیس هر دو تامون از یه راه برسیم و اگه همین رو بتونم عالی درک کنم دیگه دنبال این نیستم که ببینم فلان آدم موفق چیکار کرده که به موفقیت رسیده

    به قول مریم جان که عالیییی بود این جمله اش هدایت یه تصویر بزرگ که میبینن و مسیر آسون رو بهت میگه

    داشتم فکر میکردم واقعا اگه دل بدم به هدایت خداوند چی میشه

    خدایا خودت تو این مسیر کمکم کن که صدای هدایت رو بشنوم من چیزی بلد نیستم تو دستامو بگیر

    اگر کسی نمیدونه عاشق چی هست یعنی خودشو خوب نشناخته

    همیشه فکر میکردم فقط باید یه شغل باشه که من عاشقش باشم و چند تا کار بود که دوستشون داشتم ولی وقتی صحبت امروز استاد رو گوش دادم دیدم گفتم اونی که با شرایط الان جور و در حال حاضر توانایی انجامش رو داری واردش شو و انجامش بده

    چقدررر استاد حرف شما امروز بهم کمک کرد

    من چند تا کار بود که بهش علاقه داشتم و یکیشون انتخاب کرده بودم آنقدر نجوا میاومد که نکنه علاقه ات رو اشتباه انتخاب کردی ولی امروز فهمیدم نه انتخابم اشتباه نیس من با شرایط الآنم توانایی انجام این کار رو داشتم و خدا رو شکر در مسیرش قدم برداشتم پس مسیرم درسته

    من میگم اگه کسی نمیدونه به چی علاقه داره با خودش چادر برداره بره خلوت کنه و تا به نتیجه نرسیده برنگرده

    این جمله رو خیلی دوست دارم یعنی کلا کاری که استاد گفتن رو‌خیلی دوست دارم ولی حتی یه درصد هم بهش عمل نمیکنم چرا چون به شدت در مورد این موضوع باور محدود کننده دارم که پس بچه هات چی ؟ترس ها میاد سراغم تنهایی کجا بری

    اصلا مگه میشه و……دلم واقعا این تنهایی که بشینم با خودم خلوت کنم و به نتیجه برسم رو میخاد و امروز این درخواست رو به خدا دادم که شرایطش رو برام جور کنه

    و نکته ی مهمش اینجاست که باید وقتی به یه نتیجه رسیدم بیام عملی کنم نه اینکه برم خلوت کنم بیام یکی بهم چیزی گفت باز عقب بکشم و من امروز فهمیدم تو این مورد گیر دارم یعنی میرم تصمیم رو میگیرم ولی به عمل که میرسه به یه حرف دیگران بازم تردید. میاد سراغم من نباید تو تردید بمونم و مصمم باشم و اعتماد کنم به هدایت خداوند ،شاید نتیجه ی دلخواه منو‌نده ولی تو اون مسیر قرار چیز هایس یاد بگیرم که منوو به خواسته هام میرسونه ساختن همین باور بهم کمک می‌کنه تو. مسیری که میخام برم با هر حرفی کم نیارم و ادامه بدم

    مسیر آسان

    اگر باور های مناسبی داشته باشیم برای رسیدن به خواسته ها به مسیر آسان هدایت میشیم

    من وقتی به این جمله فکر کردم دیدم یه درک اشتباهی از این جمله دارم وقتی استاد میگن اگر میبینی مسیر سخت و پیچیده شده یعنی اشتباه من اینو اشتباه درک کردم و همین الآنم فهمیدم

    تا به یه چالش تو مسیرم می‌خوردم سریع میگفتم نه پس حتما این مسیر اشتباه باید راحت باشه یعنی فک میکردم مسیر درست مسیری که هیچ چالشی توش نیس باید بدون هیچ مشکلی به خواسته برسی

    بله درسته توی مسیر درست هم یه سری چالش ها هست ولی نکته ی مهمش اینه وقتی من باور درست دارم هدایت میشم به راه آسان حل اون چالش

    مثلا من توی کارم خوب طبیعی یه سری تکنیک ها رو نمی‌دونم و همین باعث میشد ساعت ها سر یه پروژه بمونم و آخرم مسأله حل نمیشد و هی میگفتم پس اگه استاد میگه مسیر باید ساده باشه چرا آنقدر زجر آور اگه من کل روزمو‌اینحوری باید درگیر یه مسأله بشم که هیچی به هیچی

    در صورتی که اگر من باور درست مثل اینکه خدا راه حل این مسأله رو می‌دونه و بسپار بهش رو داشته باشم رها میکنم و در وقت مناسبش راهکار اون مسأله بهم گفته میشه این مسیر درست و آسان

    دوباره کاری

    وقتی استاد گفتن خط قرمزشونه

    به خودم گفتم خیلی بیشتر باید دقت کنم تو این موضوع و خیلی وقتا این مسأله برام پیش میاد از اشتباهاتم درس نمی‌گیریم و باعث میشه دوباره کاری بشه.باید کاری که می‌دونم احتمال انجام اون خطا بازم هست با دقت و تمرکز بیشتر انجام بدم و بیشتر از قبل براش وقت بزارم تا دوباره کاری نشه

    استاد عزیززززم بایت این فایل پر از آگاهی ازتون ممنونم ،مریم جان نازنین بابت جمله های

    که نوشته بودید ازتون ممنونم که چقدر به درک بهتر قوانین به ما کمک می‌کنه

    خدایا شکرتتت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مریم السادات هاشمی گفته:
      مدت عضویت: 1403 روز

      سلام به زینب عزیز.الان کامنت شمارو خوندم واقعا لذت بردم عالی نوشتید..اون دقت توی دیدن نکته ها و بررسی اوم مطلب و سوالهای خوبی که از خودتون کردید و نتایجی که گرفتید برای بهبود خودتون رو کلی تحسین کردم..شما عالی داری مسیر رو طی میکنید و نگاهتونو به مطالب و مسائل واقعا تحسین کردم..آفرین دوست آگاهم

      در پناه الله یکتا باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        زینب ندرلو گفته:
        مدت عضویت: 1009 روز

        سلام مریم عزیزم

        بابت کامنتی که برام گذاشتی ممنونتم

        چقدر به موقع بود

        وقتی پیامت رو دیدم یه بار دیگه نکته های کامنتم رو خوندم و دیدم چقدر الان درکم بهتر شده چقدر سعی میکنم عملگرا تر بشم

        یادمه اون شبی که این کامنت رو می‌نوشتم خیلی نجوا داشتم ولی گفتم باید بنویسم

        امروز که هدایت شدم دیدم دقیقا نکته هایی که باید بهم یاد آوری میشد رو خوندم خدا رو شکر میکنم بخاطر داشتن دوستای نازنینی مثل شما

        برات آرزوی موفقیت میکنم مریم نازنینم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    صفورا کوشککی گفته:
    مدت عضویت: 1186 روز

    بنام یکتای هستی بخش

    روز 104سفرنامه

    سریال زندگی در بهشت قسمت 102

    سلام استاد جانم سلام مریم بانوی عشقم و سلام دوستان عزیز و هم فرکانسیم.

    امروز و دیروز از بهترین روزهای زندگیمه چون رفتم تو دل یکی از بزرگترین ترسهام بخدا با اینکه هنوزم دست و پام میلرزه ولی همچنان دارم حمله میکنم به ترسهام اصلاااا معجزه پشت معجزه نمیدونم بخدا چی بگم .هیچ وقت فکرشم نمیکردم رفتن تو دل ترسهام اینقدر تاثیر گذار باشه تو زندگیم اونم اینقدر سریع.

    من یه سالن آرایشی داشتم که با دونفر شریک بودم.مدتها بود که به دلایل خیلی زیادی میخواستم جدا بشم ولی به خاطر ترسهایی که داشتم نمیتونستم.و بیشترین ترسم ترس از تایید نشدن توسط خونواده و همسر و اطرافیانم بود.چون از نظر بقیه اوضاع کاری من خیلی خوبه و اصلا به هیچ عنوان موافق این کار من نخواهند بود.ولی دیگه زمانش رسیده بود که جداشم چند تا نشونه دیدم و فهمیدم که موقعش رسیده.قبلش من به هماهنگی خیلی زیادی رسیدم با محیطم با شریکام و با خودم در صلح و آرامش بودم.و وقتی نشونه ها اومد تصمیم گرفتم که برم تو دل ترسهام.اولش از واکنش شریکام میترسیدم ولی وقتی بهشون گفتم بدون هیچ مقاومتی قبول کردن که اونهم لطف خداوند بود که ازش خواسته بودم به راحترین شکل ممکن و بدون بحث جداشم.من هیچ چشم داشتی به وسیله هام نداشتم و گفتم حتی اگر ندادن هم اشکال نداره میگذرم ازشون.ولی خودشون پیشنهاد دادن که وسیله هارو تقسیم کنیم.کلیییی ترس داشتم از گفتن به همسرم ولی گفتم بهش با اینکه خیلی ناراحت شد و هنوزم هست ولی اصلا بهم گیر نداد و سوال پیچم نکرد.که اینم باز از لطف خدای مهربان بود که بتونم این فشارهای ذهنی رو راحت تر تحمل کنم چون اگر همسرم مخالفت میکرد خیلی کار برام سخت تر میشد هرچند که من با خدا عهد بسته بودم که حتی اگر همسرم تردمم کنه مهم نیست من این کارو انجام میدم.

    به خونواده ام گفتم مادرم به شدت نگرانمه و زنگ میزنه و کلیییی از باورهای منفی و نگرانیاش میگه و ازم میخواد که بیشتر فکر کنم.خواهرمم همینطور نگرانمه که مبادا خونه نشین شم.مادرم ازم خواست که حتما با برادرم در میون بزارم ولی گفتم فعلا نمیخوام باهش حرف بزنم.

    همین پری روز که به شریکام گفتم میخوام جداشم اومدم خونه همینجوری که داشتم رو احساسم کار میکردم یهو یه حسی بهم گفت برو تو اینستا پیج یکی از معروفترین آرایشگرای شهرمونو پیدا کن و به شماره اش زنگ بزن ببین نیاز به همکار دارن تو رشته ی تخصصی خودم.من چند ماه پیش رفته بودم اونجا ولی بدون اینکه صاحب اونجا بخواد کارمو ببینه وقتی بهش گفتم خودم سالن دارم گفت که نمیخوایم. وقتی دیروز داشتم دنبال پیج اون سالن میگشتم کلی نجواها اومد سراغم که بابا صاحب اون سالن خیلی بداخلاقه اونی که تو رشته ی تخصصی تو اونجا کار میکنن اصلا از تو خوشش نمیاد(چون سری قبل که رفتم اونجا کاملا با رفتارش بهم نشون داد که از بودن من در اونجا خوشش نمیاد) خلاصه هم کلی ترس داشتم به خاطر عدم عزت نفسم هم کلی نجوا به خاطر تجربه ی قبلیم.ولی نمیدونم چطور شد که یه حسی بهم گفت بابا این همون ایده ایه از سمت خداونده.اولش کلییی مقاومت داشتم که این کار اصلا نشدنیه .ولی به محظ اینکه به این فکر کردم که احتمالا این الهام پروردگارمه به شدت مشتاق شدم که این کار انجام بدم.با اینکه دست و پام میلرزید زنگ زدم و با صاحب سالن صبحت کردم و بهش گفتم که برای همکاری تماس گرفتم ایشونم گفت که شنبه اش که همین دیروز بود برم پیشش و یه مدل بزنم تا کارمو ببینه .و من دیروز خواهرمو بردم که مدل بزنم قبل از رفتن خواهرم بهم گفت میدونی چرا فلانی دیگه اون سالن کار نمیکنه (همونی که تو رشته ی تخصصی من اونجا مشغول به کار بود و از منم خوشش نمیومد) اصلا داشتم شاخ درمیاوردم گفتم خدااااایا چجوری شکرت کنم.چون تمام استرس من قبل از رفتن این بود که چطور باید با اون خانومه برخورد کنم .وقتی متوجه شدم که از اونجا رفته تمرکزم رو فقط گذاشتم رو کارم.وقتی رفتم اونجا و مدل رو زدم.صاحب سالن کارمو قبول کرد.یکی دوتا ایراد کوچیک داشتم که بهم گفت و گفت که چیز مهمی نیست تو کار اینا برطرف میشه. و خلاصه که شمارمو گرفت گفت فعلا نوبت ندادیم به مشتری.تا بعد از ماه رمضون.بهتون خبر میدیم که برای همکاری شمارو میخوایم نمیخوایم.(یک ماه مونده به ماه رمضون)

    من از اونجا اومدم ولی اصلا ناامید نبودم.ته دلم خیلی خوشحال بودم.ولی گفتم من منتظر نمیمونم که خبرم کنن شاید خبر ندن حالا باید برم سراغ ایده های بعدی .دیروز به یه سالن دیگه هم تو پیجشون پیام دادم دیروز که اگر نیاز به نیرو داشتن بهم خبر بدن.

    خلاصه که با وجود تمام ترسهایی که داشتم و دارم اینقدررر احساس رهایی عجیبی میکنم که تا به امروز تجربه اش نکرده بودم.همین نیم ساعت پیش از همون سالن معروفه باهام تماس گرفتن .صاحب سالن بود.و گفت فردا برم چندتا مدل دیگه بزنم که اگر ایرادی داشتم برطرف شه و از هفته ی بعد شروع به کار کنم.واقعا تو هنگم نمیدونم واقعا باید چی بگم.

    بزرگترین خواسته ی من قبل از اینکه تصمیم بگیرم شراکتمو تموم کنم این بود که بتونم تو یه سالن پر مشتری کار کنم تا کلی مشتری زیر دستم باشه تا بتونم مهارتمو افزایش بدم.ولی اصلاااا فکرشمممممم نمیکردم که تو شهر خودمون کسی قبول کنه.چون شهرمون کوچیکه من فکر میکردم که به هرکسی اعتماد نمیکنن چون میترسن رقیبشون بشه(که اینم به خاطر باورای محدود کننده ی خودم بود)

    همش تو این فکر بودم که یه معجزه ای بشه من برم تو یه شهر بزرگتر تا بتونم برم تو یه سالن پرمشتری کار کنم.

    اما زمانی که تصمیمم برای جدا شدن قطعی شد هییییچ ایده ای نداشتم که اصلا میخوام چیکار کنم.هییییچ ایده ای.فقط حسم بهم گفت که وقتشه جداشم .اصلااااا نمیدونم چجوری خداوند به دلم انداخت برم جایی که قبلا آرزوم بود ولی حتی نمیتونستم بهش فکر کنم.

    یه نکته ای هم که استاد جانم تو این فایل گفتن این بود که یه سری ها غرور بی جا دارن.خواستم بگم که منم جزء اون دسته از افراد بودم البته تا همین چند روز پیش که تصمیم نگرفته بودم جداشدم. با اینکه میدونستم بهترین کار ممکنه الان برای من اینه که کلی مدل زیر دستم باشه که بتونم بزنم و مهارتم زیاد شه ولی غرورم اجازه نمیداد میگفتم تو خودت سالن داری.واسه خودت کسی هستی اینجا حالا میخوای بری یه سالن دیگه بله وچشم گوی یه نفر دیگه باشی.(اینجا هر چند درامد نداری مشتری کم داری با وجود شریکات اذیت میشی تمرکزت پراکنده است چندتا کاررو انجام میدی ولی عوض بقیه فکر میکنن تو یه کسی هستی برای خودت ،یه سالن بزرگ و شیک داری داری که هرکی میبینه کفش میبره)

    ولی دارم یاد میگیرم غرور بی جامو بزارم زیر پام و فقط دنبال یاد گیری باشم.چشم گفتن رو یاد بگیرم.کسی رو میبینم تو تخصمم مهارت داره با نهایت احترام سعی کنم بهترین شاگرد باشم در مقابلش برای یاد گیری.به جای حسادت کردن.به جای غرور بیخودی که کار من از اون خیلی بهتره.

    استاد جانم این یکی از مهم ترین درسهایی بود که از شما یاد گرفتم و تا ابد آویزه ی گوشم میکنم اینکه غرور بیجا نداشته باشم.چون تا به امروز به شدت ضربه خوردم از این غرور بیجا چون خیلی جاها میتونستم خیلی چیزا از آدما یاد بگیرم ولی این غرور مسخره مانعم شد.خداوندم بی نهایت سپاسگذارم که هیییچ وقت منو تنها نمیزاری.

    سالن جدیدی که قراره برم میدونم که با کلی چالشهای جدید روبه رو میشم ولی اشتیاق فراوان دارم برای این که رشد کنم بزرگتر بشم ظرف وجودیمو بزرگتر کنم.

    عاشق همتونم

    لایق بهترینهایید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    تنها خدا برایم کافیست گفته:
    مدت عضویت: 1121 روز

    فتبارک الله احسن الخالقین

    تعهد روز صد و چهارم

    سلام استاد عزیزم و مریم زیبایم و همه عزیزانم

    اول فایل رو صوتی گوش دادم وسطاش از مسیر جدید و تصاویر صحبت کردید ترجیح دادم تصویری ببینم و با اینکه موفق ب دیدن اون تصاویر نشدم مخصوصا گل هایی ک گفتید مث هلند هست ..ولی خوشحالم برای این عمل به الهامی که بهم شد

    مریم عزیز استاد عزیز ماشین و تصاویر سرسبز اطراف رو دیدم و شکر گزار خداوند هستم برای این حد از فراوانی، و این حرف استاد که با دیدن خرابی ها گفتن خدایا شکرت اینقدر فراوانی و نعمت هس که براحتی میشه خرابی ها رو آباد کرد این خیلی خوبه و خدایا شکرت که اینقدر نعمت و ثروت وجود داره ک با وجود خرابی و آسیب بازم جنبه نعمت و فراوانی دیده میشه ..خدایا شکرت و سپاسگزارم

    وقتی از شناخت صحبت کردید خداروشکر همزمان با شما تونستم از شغل و کارهای ک دوس دارم بنویسم و ذهنم رو محدود نکنم،مونده انتخاب اصلی ترین کار که بازم متناسب با صحبت‌های شما باید متمرکز به خودم و الهامات رسیده از خدا گوش کنم فارغ ازینکه بقیه چجوری رسیدن به همون خواسته من

    اینجوری حتی حسادت هم کم میشه واسم چون در هر شرایطی میگم خدا برای من ی مسیر راحت و متفاوت از بقیه تعیین کرده و زمان رسیدن به خوشبختی ک مد نظرم هس قطعا با بقیه فرق میکنه و از خدا میخوام سریع به همه چیز برسم و نگران زمان نیست چون میدونم طی کردن مدارات و فرکانس ها چیزی نیست ک با گذشت این بعد از زمان ک میشناسم بشه محاسبه کرد پس با خیال راحت و آسوده باید پارو نزنم و وا بدم

    همین الانم باید امید و توکل م به خدا باشه برای ادامه مسیرم

    باید به چیزهایی که دوس دارم دقت کنم و کاری ب بقیه نداشته باشم کلا هدف همینه فقط خودم رو ببینم ،میتونم الگو بگیرم و دقت کنم به ساز و کار هستی که هر شخصی از راه‌های سخت و آسون و متفاوت به سعادت و ثروت رسیده و این اشخاص الگو بشن و اصل و اساس بشن برای آن باور که میشه با هر روش خاص و جدیدی حتی ،به ثروت رسید.فقط باید به خدا و الهامات ایمان بیارم و باید از کوچیک شرو کنم که اعتماد کنم به رب و بعدش پیش برم کم کم و بعدش سریع مسیرم رو طی کنم

    همین حرف استادکه باور های درست به آسانی ما رو ببه خواسته هامون میرسونه

    همه چیز حول خودمون هست اصلا به هیچ کسی و هیچ چیزی نیازی نیست جز تنها خودمون و ایمان به خودمون

    خدایا شکرت و سپاسگزارم برای این هدایت و آگاهی

    در پناه الله یکتا شاد سالم سعادتمند و ثروتمند در دو دنیا باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    سپیده گفته:
    مدت عضویت: 1382 روز

    استاد عزیزم سلام

    خدای من چقدر هدایتگره واقعا…

    خدای من چقدر من رو در زمان درست به فایل درست هدایت میکنه…

    این فایل رو چند روز هی عقب میوفتاد ک گوشش کنم و دقیقا باید موقعی گوش میکردمش ک بیشتر از همیشه بهش نیاز داشتم….

    غرور باید مولد باشه یعنی در خدمت خواسته هات باشه نه در خدمت تعصباتت

    و چ همزمانی عالی

    دیشب ب تضادی برخوردم ک احساسم در موردش اول خیلی بد نشد و ذهنم رو تونستم براحتی کنترل کنم ولی بعدش نجواهایی تو ذهنم اومد ک حالم رو بد کرد و امروز با شنیدن این فایل فهمیدم ب خاطر غروری ک دارم حالم بد شد

    خدا بهم فهموند ک سپیده به غرورت بربخوره باید موفق بشی باید ب خودت و بقیه ثابت کنی ک مسیرت درسته و نتیجه میگیری

    خدا بهم فهموند ک الان وقت جا زدن نیست باید بیشتر از قبل پر قدرت تر از قبل ادامه بدی

    عاشق خدای هستم ک اینقدر واضح در هر لحظه داره باهام حرف میزنه …

    و در مورد اینکه گفتین (ک فهمیدین ک شما باید چشم گفتن رو تمرین کنید و تمرین کردین و در چشم گفتن خیلی خوب شدین)

    این خیلی جالب و تازه بود برام که اقا همونجور ک باید نه گفتن رو ادم یاد بگیره و بتونه در برخی مواقع ک لازم هست به راحتی بتونه بگه نه.

    باید چشم گفتن رو هم یاد بگیره ک در برخی موارد بگه چشم ..

    این چشم از بزرگی ادم میاد از اینک غرور بی جا تعصب بی جا نداشته باشم..

    چ جاهایی که میتونیم چشم بگیم ولی ب خاطر غرور و تعصب بی جا این کلمه طلایی رو نمیگیم و اوغات رو برای خودمون بد میکنیم

    با تعصب و غرور بی جا دچار احساس بد و درنتیجه اتفاقات بد میشیم …

    زندگیتو بر اساس معیار های خودت چیدن یعنی تمرکز بر خودت

    و باز هم باز هم باز هم الله مهربانم در مورد تضادم داره باهام حرف میزنه…

    میگه سپیده حالت رو ب خاطر بقیه بد نکن تو تمرکزت رو بزار روی سبک شخصی خودت و توی اون پیشرفت کن تا نتیجه بگیری تا بتونی ضعف هاتو بشناسی و حلشون کنی…

    به جای اینکه تمرکزت رو بزاری رو بقیه ک بقیه چیکار کردن من هم از اون روش استفاده کنم و بیشتر خودت رو سردرگم کنی همین روشی ک داری همین روشی ک میدونی عملی هست رو انجام بده تا موفق بشی

    همونجور ک توی شغلم دیدم کسانی ک به موفقیتی رسیدن تمرکز گذاشتن رو خودشون و یه سبک شخصی برای خودشون درست کردن و دیدن که جواب میده همون رو ادامه دادن .سپیده توهم همینکار رو بکن

    تو میدونی روشت جواب میده و باید خودتو رشد بدی و تمرکز بیشتر بزاری روی خودت و کارت تا بتونی پیشرفت کنی تا بتونی تو هم نتیجه بگیری…

    تمرکزت رو بردار از روی بقیه تو به شیوه خودت تو با توجه به مدار و فرکانست در شغلت مسیری رو داری

    و کسه دیگه مسیرش با توجه به مدار و فرکانس های خودش هست

    سپیده تو نمیتونی خودت رو با اون مقایسه کنی.روش بقیه برای خودش جواب میده و کارساز هست و تو نمیتونی از اون روش استفاده کنی چون اصلا نمیتونی با اون روش ارتباط برقرار کنی چون مدار تو فرق میکنه با اون…

    و باز هم جمله کلیدی ک تمرکزت فقطو فقط روی خودت باشه ن دیگران

    واقعااین سایت و تمام حرف هایی ک اینجا هست همش هدایته و هدایته و هدایت …

    در مورد مسیری ک گگل مپ ب شما یه مسیر جدید پیشنهاد داد و گفت چون توی راه ترافیک هست میتونی ازا ین مسیر دیگه بری و میتونی ب همین مسیر هم ادامه بدی و تایم هاشون هم با هم یکی هست و شما انتخاب کردین ک از مسیر جدید برین.

    حرف مریم عزیزم خیلی قشنگ بود ک

    (هدایت اینجوریه ک تصویر کلی رو میبینه و به تو الهام میکنه ک میتونی این مسیر رو بری )

    و ما با قدرت اختیارمون میتونیم نتخاب کنیم ک از کدوم مسیر بریم.

    استاد میدونین من اینجا خودشناسی رو فهمیدم ک اقا شما خودتون رو خوب میشناسین و میدونید ک به مزرعه و ب روستا و کشاورزی و جاهای جدید دیدن علاقه دارین و اصلا خواسته شما این بوده ک جاهای جدید رو بببین ک به جای 5 دقیقه رانندگی دوساعت رانندگی میکنید برای رسیدن به فروشگاه و این هم انتخاب شما بود ک من میخوام از دیدن زیبایی های بیشتر لذت ببرم بنابراین فلان فروشگاه رو انتخاب میکنم ک بتونم زیبای های بیشتری رو ببینم ک خداوند هم در مسیر شرایط رو ب گونه ای رقم میزنه ک شما هدایت بشین به مسیر جدید و چیز های جدید و زیبا ببینید .

    و این ک شما هدایت شدین ب مسیر جدید توی رانندگی و اینکه انتخاب کردین که مسیر جدید رو برین بر میگرده به خودشناسی خودتون..

    من اینو فهمیدن از این هدایت خخدا ک اقا تا من نفهمم چی رو میخوام،تا خودم رو نشناسم جهان چجوری میخواد منو هدایت کنه به سمت خواسته هام؟؟؟

    خدا منو کامل میشناسه و با توجه به شناختی ک از من داره منو هدایت میکنه حالا اگ من خودم رو نشسناسم نمیتونم هدایت خدا رو درک کنم و تصمیمات درست تری رو توی زندگیم بگیرم….

    و یه چیز دیگ ک برای من جالب بود نگاه شما به طوفانی ک درختان رو قطع کرده بود،بود.

    ادم قشنگ میتونه متوجه بشه ک زیبابینی جزءعادات شما شده اینکه در مورد درخت ها سریع کفتین در عوض خیلی پاکسازی شده و جاده رو تمییز کرده….

    و خدا بهتون نشون داد ک بببین من هیچ وقت تر و خشک رو باهم نمیسوزونم…(این جمله یکی از عبارات تاکییدی منه ک همیشه ب خودم عادل بودن خدا رو یاداور میشم)

    اینکه توی اون جاده خدا عدالتش رو نشون داد ک درختانی از ریشه در اثر طوفان از ریشه در اومدن ولی بعضی خونه ها در امان بودند و بعضی از خونه ها درخت افتاده روشون ک باز هم چشم زیبا بینتون گفت که در عوض اینا خیلی توانایی دارند که بازسازیش کنند.

    خدا نشون داد ک سپیده بببین ب خدا وصل باشی نتیجه اش میشه در امان خدا بودن …

    اینکه طوفان بیاد و یه منطقه نزدیک خونه تو درخت هایی از ریشه دربیاد و خسارت هایی رو بعضی افراد متقبل میشن در حالی ک استاد عباس منشی هست ک به خدا وصله و خونش پر از درخته و این طوفان هیچ ضرری رو بهش نمیرسونه و همچی در امن و امان خداوند قرار میگیره …

    زندگی استاد اینو نشوون میده ک استاد عباس منش خودش رو بیمه مادام العمر خداوند کرده و چ معامله ای از این سودده تر که به بالاترین دست ،به بالاترین قدرت وصل باشی و هر چی از طرف اون بهت برسه همش خیر است و خیر ایت و خیر است…

    و باز هم احساس لیاقت و ارزشمندی باعث میشه که تمرکزت رو دیگران نباشه و روی خودت باشه …

    اوه مای گاااد خدای من چقدر از طریق های مختلف داری اینو بهم میگی .مثل قرانت که یه موضوعی ک اصله هی از روش های مختلف در جاهای مختلف قران به شیوه های مختلف بیانش میکنی .

    و در مورد من هم هی داری میگی ک تمرکزم روی خودم باشه ..

    یه جا شنیدم ک میگفتناگه میبینی ی مطلبی یه چیزی هی داره برات تکرار میشه برای اینه که تو هنوز درست رو از مطلب نگرفتی و برای من هم الان همینطوره من هنوز خیلی راه دارم برای قوی شدن باور لیاقتم،هنوز باز تضاد ها میفهمم که باید تمرکزم بیشتر روی خودم باشه ن دیگران و اینکه باید بهم بربخوره و باید تلاشم رو بیشتر و تعهدم رو قوی تر کنم ….

    دوباره کاری…

    دوباره کاری یعنی از یه اشتباهی درس نگیری و اون اشتباه رو بارها و بارها تو زندگیت تکرار کنی

    چ جالب که این فایل تمامش برای من پر از درس بود و همه اش در مورد تضاد شیرینی بود ک بهش برخوردم و چقدر داره نگاهم بزرگ تر و وسیع تر و زیبا تر میشه…

    اینکه همون اول اینقدر دقت کنم ک نیازی به دوباره کاری نباشه و من درمورد شغلم اون دقت لازم رو نداشتم اون حساسیت لازم ک اقا یه جوری وارد عمل بشم که مجبور نشم دوباری کنم

    اینکه ازاشتباهت درس بگیر و سعی کن دیگه انجامش ندی روشنیده بودم و هی ب خودمم میگفتم ولی باز ک وارد عمل میدم باز اون اشتباه از من سر میزد ولی الان یه تلنگر بزرگ بهم خورد و اصلا تا حالا اینجوری این جمله رو درک نکرده بودم

    من اگه همین یه نکته رو رعایت کنم و ملکه ذهنم کنم خیلی تو کارم پیشرفت میکنم و اصلا تا حالا از این منظر بهش نگاه نکرده بودم واین اولین باری بود ک اینطور در مورد کارم نگاه میکنم

    سپیده تو هم باید دوباره کاری بشه جزء خط قرمزهات ..

    باید اینقدر توی انجام کارت دقت کنی اینقدر باید جوانب کارتو درنظر بگیری ک نخوای دوباره کاری کنی و انرژیتو هدر بدی ……

    خدایا شکرت که من رو به هزارن طریق داری دایت میکنی به سمت خواسته ام

    خدایا شکرت به هزاران طریق داری تشویقم میکنی به ادامه دادن ، به جا نزدن به تسلیم شیطان نشدن…

    من مثل بچه ای هستم ک داره راه رفتن رو یاد میگیره و بارها زمین میخوره ولی به شوق راه رفتن به شوق دویدن باز هم حرکت میکنه و راه میره و تو مثل پدری هستی که هی تشویقم میکنه هی بهم جایزه میده که افرین ادامه بده تو میتونی

    خدایا برای تمام هدایت هات ممنونم

    خدایا چقدر خوبه که هدایت من رو بر خودت واجب کردی

    خدایا شکرت که من رو ب این سایت هدایت کردی تا بیشتر بشناسمت تا بیشتر الهاماتت رو درک کنم

    خدایا شکرت که از قبل این بهشت پر از اگاهی رو برای من فراهم کردی تا در زمان مناسب وارد این بهشت بشم

    خدایا سپاسگذارم سپاس گذارم سپاس گذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    سیاوش کشاورزی گفته:
    مدت عضویت: 1094 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم خانم شوخ و دوست داشنتی

    و درود به همه دوستان آگاه و آگاهی طلبم

    میخوام یه مثال از خودم بزنم در مورد غرور مولد و تفاوت اون با غرور نابجا و بقول استاد : غرور مزخرف

    من چندین سال پیش توی یک کارخونه کارگری میکردم که شرایط کاری سختی هم داشت .ولی برای من سختی کار و نوع کاری که میکردم خیلی مهم و تعیین کننده نبود. در عوض من بخاطر رفتار غیر عزتمندانه ای که در شان انسانی خودم نمیدیدم اونجا رو ترک کردم,

    در حالیکه درموقعیت ترفیع گرفتن و به رفتن به رسته کاری بالاتر بودم.

    و بعدش با هدایت الهی رفتم در یه مجموعه دیگه مشغول شدم؛ که گرچه در ابتدا نوع کارم و رسته کاریم بسیار پایین و به نظر خیلیها نامناسب بود,

    من با تلاش و تمرکز بر توانایی های خودم و سپردن خودم به دست مسیر,تونستم جایگاه خودم رو در عرض 5 الی 6 ماه از همه کارکنان اونجا بالاتر ببرم و کاراترین و بهترین کارگر مجموعه شناخته بشم که حتی مدیر مجموعه در اکثر کارها و تصمیمات با من مشورت میکرد و نظر من موثر ومهم بود

    در واقع من با اعراض از شرایطی که عزت نفسم خدشه دار میشد و با کنار گذاشتن غرور بیجا و نامناسبم (سینه خیز نرفتن) وبا بکار گیری غرور مولدم؛ که نه بابا!! من میتونم موفق بشم و کارهایی که تا حالا انجام ندادم رو به بهترین وجه انجام بدم…

    تونستم از شرایط نامناسب و کارهایی که برای خیلیها کسر شان و پایین بود مسیر خودم رو باز کنم و موفق بشم.

    مرور و یادوری این تجربه برای خودم خیلی درسهاداره :

    هدایت

    برداشتن قدمهای پیش رو

    ماندن در مسیر

    خودباوری

    تمرکز

    رفتن به دل ناشناخته ها و نترسیدن

    و خیلی درسهای دیگه که میتونه مسیر شخصی منو مشخص کنه

    امیدوارم برای شما هم مفید باشه. باعشق و امید همتون رو دوست دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: