سریال زندگی در بهشت | قسمت 104

دیوانه شدم،دیوانه شدم،دیوانه شدم عجب عروبی،زبون ادم بند میاد از توصیفش واقعا بی نظیر بود از زمانی که شما این تصاویر زیبا رو میزارید و توجه من رفته رو زیبایی ها خدا میدونه از این تصاویر بی نظیر چقدررررر میبینم میگم واقعا اینا قبل کجا بوده؟؟؟

این فایلها باعث شده ما اتوماتیک به زیبایی ها توجه کنیم،توجه به زیبایی هاااا🤩🤩🤩🤩🤩.

مورد بعدی دیدن این کفش ها و امنیتی که اونجا هست واین که خیالشون راحته از گم نشدن کفشاشون واقعا تحسین برانگیزه و خاطره ای رو به یادم اورد یکی از دوستامون میگه برگشته بودم ایران از اونجایی که مدرشون تعصب زیادی برای نماز و مسجد داشتن میگه به اصرار مادرم رفتم با پدر مسجد ،بعد از نماز اومدم بریم خونه دیدم کفشام نیست دزدیده بودن😂 میگفت به بابام گفتم من تو خونه ی خدایی دزدی میشه دیگه نمیرم،نماز همان بود و مسجد همان،واقعا یکتا پرستی کاری به دین و مذهب و مکان نداره،رفتار شایسته و باید توی وجودت باشه،چه بسا افرادی رو دیدم که نمیدونن ولی ناخوداگاه موحد هستن چقدر کارهای شایسته و خدا گونه انجام میدن و به کسی باج نمیدن.

مورد بعدی اون عروس زیبا که چقدرررررر اون انتخاب سبک شخصیشون برام قابل احترام و پر حرفه،چقدررر تحسین برانگیزه،چقدررر ساده پوشه ،برخلاف خیلیا که همش نگاهمون دنبال مد هست خببب حالا ببینیم سال ۲۰۲۰ چیییمد شده؟؟

کدووم رنگگگگ

کدوم مدل ارایش

کدوم پرتز لببب…

چقدررر قشنگ بودن ایشون بخدا چقد کیف کردم کلا مردم رصلح بودن ،دنبال سبک شخصی خودشون،باز یادم به موردی افتاد قبلا که خیلییی باج میدادم به حرف مردم وقتی قرار بود برگردم ایران باید کلی لباس میخریدم طبق سلیقه ی دیگران،بعد همیسه برام سوال بود چرا من اینجا لازمم نمیشه

جوابش این بود که من دو وجه داشتم یکی اینجا که همه به سبک شخصی زندگی میکردن و اصلا کسی نیازززز نیست به سبک کس دیگه لباس بپوشه هرچی خوشت اومد میپوشی ،

ولی ایران داری میری باید مهر تایید بخوری،مهر نظر دیگران

شیراز یه مهر…

ده یه مهر دیگه…

تهران باز یه مهر دیگه…

چون هر جا رسمی دیگه داره و من عروسک خیمه شب بازی بودم که باید در هر مکان یه رنگ میشدم،

ده طلا بندازیااا بعد باید زنجیرشم بلنددددد باشه تا پیدا باشه (هم گریه داره این حرکتا هم خنده)باورم نمیشه من این همه عزت نفسم پایین بوده که لباس تنمم ایران انتخاب دیگران بوده

دیدن این افراد باز اون دوشخصیتی من رو یادم اورد ،هرچییی بگم کمه.

درمورد اون افرادی که تنهایی اومده بودن و کیف میکردن خیلیییی دوستشون داشتم

حتی اون دختر کوچولو که به تنهایی نشسته بود و با سطل اب بازی میکرد اصلا خیالشم نبود کسی هست باهاش بازی کنه یا نه رهایی رو داد میزد.

اونقدرررر من با این سایت و شما و فایلا رشد کردم که اون شخصیت اولیه جدا مونده و شخصیت جدیده در حال رشده شاید هر از گاهی به عقب برگرده چند قدم ولی باز اونقدری دور شده که بدونه باید مسیر مستقیم رو بره،الهیییی در هر دم ما را به سراط مستقیم هدایت کن،و از شر نجواهای شیطان در امان نگه داد،تنها پناه و تنها هدایت گر تویی

ما را ببخش و بیامرز بخاطر لحظه هایی که شرک میورزیم و در مسبر مستقیم قرار بده،همانا که جز تو خدایی نیست