سریال زندگی در بهشت | قسمت 104

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار زهرا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

سلام به استاد عباسمنش عزیز و سلام به همه ی بچه های سایت

سلام به خدای مهربونم که منو در این مسیر قرار داد…

امروز با تمام دیدن اون صحنه های زیبا که میشه ساعت ها درموردشون صحبت کرد یه چیزایی دیگه ای برام زیبایی بیشتری داشت

امروز تازه فهمیدم دلیل پیشرفت بقیه کشورها چیه من سالها یاد گرفتم بی دلیل از مردمی متنفر باشم که هیچ اگاهی از اونا نداشتم تمام تصورات من از اون ادم ها پلیدی و دوری از خدا بود دلم برای خودم سوخت تمام سالها نفرت مردمی رو در دل داشتم که امروز تک تک اونا رو بشکل خدا دیدم

مردمی که بی هیچ قضاوت کنار هم بودن

دخترهایی که یاد گرفتن زندگیشون وابسته به شوهر کردن و کنار کسی بودن نیست یاد گرفتن از الانشون لذت ببرن نه اینکه بشینن از الان چشم به راه کسی که بیاد و اونا رو خوشبخت کنه و ازادی بیشتری براشون بیاره… مردمی که شادن و با خودشون در صلح هستن مردمی که یاد گرفتن از دنیا لذت ببرن مطمئنا همه ی اونا توی زندگیشون مسائلی دارن ولی یاد گرفتن اون مشکلات و مسائل با خودشون بر ندارن بیارن این طرف اون طرف یاد گرفتن از اون لحظه لذت ببرن یاد گرفتن زندگی یعنی شاد بودن یعنی لذت بردن عروسی که داره از تک تک لحظه های عروسیش لذت میبرهبدون سخت گرفت که باید مراسم عروسیش چه جوری باشه فقط داره از اون لحظه لذت میبره…

خدای من چقدر فاصله بین باورهای ما و اوناست چقدر اونا ایمان و باورشون قوی تر وقتی خودم رو به عنوان یه زن میبینم که حتی برام مهمه که شوهرم یه زن محجبه رو هم نبینه خندم میگیره چقدر باورهای من محدود چقدر خودم رو وابسته میبینم و اعتماد به نفسم کمه..

چقدر زوج ها راحت دارن لذت میبرن بدون ترس این یعنی ایمان این یعنی تقوا این یعنی نجوای شیطان براشون مهم نیست اونا دارن ازادانه مثل بچه اره دقیقا مثل بچه ها زندگی میکنن اونا از قضاوت دیگران نمیترسن و همین باعث شده در مسیری قرار بگیرن که قضاوتی انجام نشه و اینجاست که میفهمیم اگه ما باورهامون تغییر کنه در مداری قرار میگیریم که اون قضاوت ها و اون ادما نباشن.

مطمئنا همه ی اونا ثروتمند نیستن ولی یاد گرفتن با اون چیزی که همین الان دارن لذت ببرن …

من از ثانیه ثانیه این فیلم درس گرفتم ازتون ممنونم استاد عزیز که این زیبایی ها رو به نمایش میزارین

امیدوارم منم بتونم این باورها رو در خودم ایجاد کنم بتونم ازادانه زندگی کنم و شاد باشم و از زندگی لذت ببرم

اصول اساسی خلق رویاها | قسمت 1

اصول اساسی خلق رویاها | قسمت 2

 

برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    243MB
    20 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

369 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ناشناس» در این صفحه: 1
  1. ناشناس گفته:
    مدت عضویت: 2407 روز

    پناه میبرم به خدا از سیل خروشان این همه زیبایی و آرامش

    پناه بر خود خدا… خدای من چاره ای جز پناه بردن به خودت ندارم… طاقت دیدن این همه زیبایی، این همه عشق و نوع دوستی، این همه آرامش و صلح درونی رو ندارم… باورم نمیشه… انگار دارم خواب میبینم

    من اصلاً قصد نوشتن دیدگاه نداشتم، آخه مگه میشه آدم این همه کبریای خلقت جهان هستی رو ببینه و هوش و حالی واسش بمونه که کامنت بذاره…

    استاد داری چیکاری با من؟؟؟؟!!!!! تا منو نکشی ول نمیکنی…. با این فایل چه کردی با من

    ساعت هاست داره بارون میباره… هم از سماء هم از چشمان من…

    نه بارون بیرون بند میاد نه بارون اشک های چشمان من…

    زبان و کلمات در وصف این ابَر فایل عاجزه عاجز…

    فقط گریه و اشک

    اشک

    اشک

    چقدر عاشق این اشک هام

    هیچ متن جمله کلمه و دیدگاهی توان وصف این همه عظمت زیبایی های این قسمتو نداره

    اصلاً غیر قابل توصیفه… حیرت انگیز… دیوانه کننده… آدمو مست و جادو می‌کنه….

    امروز صبح که تصویر این قسمت رو دیدم قلبم به شدت تند میزد…. به ولله میدونستم که قراره آواره و مجنون بشم…هوا که تاریک شد

    لامپای اتاق رو خاموش کردم ( یکم فریم فایل پایین بود و نمیشد با شفافیت و کیفت عالی روی tv دیدش)…. از همون ثانیه اول فایل زل زدم به مانیتور اونقدر مجذوب شدم که سرمو تا جایی که میشد نزدیک صفحه کامپیوتر بردم تا با دقت و تمرکز بیشتری ببینم…

    یهو انگار یکی هلم داد و از بعد فیزیکی صفحه پرتم کرد داخل … شیرجه زدم اونجا پیش شما…. وای وای وای خدایااا…. مدتها بود که همچین حس و حالی رو تجربه نکرده بود

    استاد فقط میتونم بگم این بهترین و زیباترین فایلی بود که دیدم….

    خدای من، این دیگه چی بود….

    واقعیتش رو بخوام بگم عصر که این رو دیدم، طوفانی از احساسات درونم به پا شد… برخلاف دفه های قبل اون هیجان و شادی های پرسروصدا رو نداشتم… یجوری عجیبی شده بودم…

    یه حس ترکیبی از تحسین و غبطه و ندامت… خیلی صادقانه میگم؛

    تحسین رو نگم که کار از تحسین و تصدیق گذشته اصلا غیر قابل وصفه

    غبطه و حسرت ازینکه چرا اونا اینقدر در کمال آرامش و صلح درونی با عشق در کنار هم لب ساحل صفا کنن ولی اینجا ایران ما……………………….

    درسته که به اندازه خدا مایل اختلاف فرکانسی هست بین فرهنگ و نگرش و باورهای مردم ایران و مردم فوق العاده ریلکس و توحیدی امریکا…. اما همین الان با خودم گفتم این حس رو دوست ندارم، من میخام همچین صحنه هایی رو توی همین ایران بارها ببینم و تجربه کنم، اونقدر اونقدر روی خودم و تمرکز بر نکات مثبت و زیبایی ها کار میکنم تکرار میکنم تمرین میکنم توجه میکنم تا بتونم به همچین صحنه های فوق العاده توحیدی ای همین جا هدایت بشم، هرچند که دور از ذهنه ولی من قلبم داره میگه میشه و باور دارم میشود… سپس در زمان و مکان مناسب با آماده و مهیا شدن، با طی کردن تکامل، با ثابت کردن خودم و ایمان و عمل به خدا و با لایق شدنم به سمت این سرزمین سراسر صلح و دوستی و آرامش هدایت میشم با ایمان به الله یکتا

    حس دلگرفتی و ندامت به این خاطر که چقدر جهان هستی زیبا بود و من این همه عمر در گذشته روی نازیبایی ها و ناخواسته ها تمرکز میکردم…چقدر من نفهم بودم ناشکر بودم کور و کر بودم که این همه زیبایی و قشنگی توی دنیا رو اونطوری که باید ندیده بودم یا بهتره بگم غفلت میکردم و روشون تمرکز نمی‌کردم، فکرشو نمی‌کردم که زندگی می‌تونه اینقدر زیبا و دلنشین باشه و باورم نمیشه که در عرض همین چند ماهی که شیرجه زدم توی آگاهی های کیهانی و فضای این سایت کهکشانی به لطف و فضل بیکران هدایت خدای عزیزم دنیا و زندگیم کلا عوض شده اصلا فکرشو نمی‌کردم که به این زودی اینقدر بتونم خودمو و فرم نگاه و نگرش مو کلا عوض کنم… وای خدایااا شکرت شکرت شکرت… با تمام وجودم میشکرمت ارباب درونم

    بعد تموم شدن فایل چنان محو و مدهوش شدم که اصلاً نمیتونستم روی پای خودم وایسم بدنم سست شد اشک امونم نمی‌داد…

    ایست مغزی کردم… هیچ کاری نمیتونستم انجام بدم از خدا خواستم که یجوری منو بیاره رو حالت نرمال که یه آن حسم گفت برم بیرون قدم بزنم زیر بارون….

    این خدا خوب بلده کارشو انجام بده یجوری حالتو جا میاره که تا صبح خوابت نبره

    داشتم توی خلوت خودم با خدا حرف میزدم که یه نفر غریبه با موتور میاد جلوم و شروع میکنه به احوالپرسی و آشنا شدن باهام یه تجربه باحال و عجیبی بود برام، بعد دو ساعت حرف زدن چنان مجذوب و عاشقم شد که میخواست هر طور شده باهام دوست شه و شمارمو ازم بگیره که به نحوی باهاش در ارتباط باشم ولی من مطابق ندای درونم و اونچه که به مرور زمان یاد گرفتن خیلی صادقانه و رک وضعیت خودمو گفتم که چجور آدمیم و اینکه نمیخام با کسی زیاد ارتباط نزدیک و رفت آمد داشته باشم( تمرکزم به شدت روی خودمه و وابستگی و چسبندگی از خط قرمزامه)

    اما انگار اونو خدا به سمتم هدایت کرد خدا از زبون اون باهام حرف زد و چه نشونه هایی رو نشونم داد که دارم عالی کار می‌کنم چقدر ازش یاد گرفتم

    و اینکه چقدر تحسینم کرد چقدر بهم ابراز عشق و محبت کرد واقعا خودم هم موندم که خدا چطور با زبون یه فرد غریبه که داشت از خیابون رد میشد اینقدر بهم عشق حال خوب و نشونه داد….

    تا آخرای شب توی مسیر بلوار راه میرفتم و با خودم حرف میزدم که اینو دیگه کجای دلم بذارم خدای من… دیدم یه ماشین کنارم وایمیسه دیدم عموم و زن و بچشه شروع کردن به عشق و محبت و احترام بهم آخه این موقع شب توی بلوار خروجی شهر اونا چطور به طور اتفاقی با من برخورد کردن… اومدم بیرون که آروم بگیرم ولی مگه میشه آروم گرفت ، حدود پنج ساعت تا دمدمه های سحر فقط پیاده روی میکردم و با خودم و خدا حرف میزدمو اشک میریختم…

    الانم که برگشتم خونه دوباره فایلو دیدم و نتونستم حسمو ننویسم

    اصلاً نمیشه این فایلو شرح و توصیف کرد فقط باید و باید بارها و بارها ببینیم و ببینیم و توش غرق بشیم… و ساعت ها اشک ریخت اشکی که خودش ناخودآگاه و طبیعی مثل رود از چشمه ی چشمان زیبایمان جاری میشه…

    به دقیقه ۳ دقت کنید که چطور بچه به اون کوچیکی رو با آب مانوس می‌کنه بجای اینکه همش نگران باشه و بچه رو هم ترسو بار بیاره،، خدا رو شکر که من هر چی یاد میگیرم و بهم الهام میشه رو در اولین فرصت عملی میکنم مثلا

    آخرین بار که با خانواده و فامیل رفته بودیم تفریح موقعی که با داداش و دایی هام خواستیم بریم توی رودخونه خروشان شنا و آبتنی کنیم، خواهر عزیزم ته دلش میخواست که با ما هم بیاد لب رودخونه و شنا رو تجربه کنه ولی میترسید، هم از حجم آب هم مخالفت مادرم و دیگران، بلا استثنا همه خانواده و فامیل با لج بازی مخالفت کردن که نذارن من خواهرمو ببرم، با شجاعت و عزت مقابل افکار پوسیدشون وایسادم ( همین افکار چرررتی میگن دختر نباید در معرض دید نامحرم و عموم شنا کنه دختر رو آب غرق می‌کنه یا سرما میخوره و یا هر باور محدود و غلط دیگه) و دست خواهرمو گذاشتم تو دستم و رفتیم توی آب رودخونه، با اینکه خیلی میترسید و مقاومت داشت ولی بهش دل و جرات دادم گذاشتمش پشتم و توی آب عمیق شنا کردیم، چقدر تجربه خاطره انگیز و جذابی بود خواهرم هم ترسش ریخت و کلی هم کیف کردیم( خودم مدتی قبلترش آگاهانه به ترسم از آب عمیق و شنا غلبه کرده بودم )

    خدای من آدم دیوانه میشه تو رو خدا به دقیقه ۳:۵۰ دقت کنید

    بغضم ترکید، این صحنه خدا بود خدااااا… اوج عشق و مودت و نوع دوستی… بارها توی همین چند ماهی که وارد این باغ بهشتی شدم ازین جور صحنه ها رو تجربه کردم، اینکه در کمال عشق و صلح و آرامش یک هم نوع رو در آغوش بگیرم و به هم عشق و محبت بورزیم

    دقیقه ۴ رو نگاااا… ناخودآگاه یاد ماسه بازی های خودم در بچگی افتادم چقدر چقدر زیباست با همون احساسات معصومانه بچگی کردن چیزی که من الان هر روز دارم تجربه میکنم و کودک درونمو آزاد میذارم که رهای از هر قیدو بندی هر وقت دلش خواست بچگی کنه

    و اما دقیقه ۶ چه لحظه رستگارانه ای… استادی که دل به دریا میزنه برخلاف موج… می‌دونی منو یاد چی میندازه، یاد اون قیام و انقلاب درونی ترومن میندازه( فیلم truman show با هنرنمایی جیم کری افسانه ای) که چطور با وجود اون همه شک و تردید و ترس بالاخره دل به دریا میزنه برای مکاشفت جهان خویش… بهتون پیشنهاد میکنم هر طور شده ببینیدش به شدت به جهان بینی آدم کمک می‌کنه

    گفتم جهان بینی؟؟؟!!!! ۱۲ مرد خشمگین، پنجمین فیلم برتر imdb ، فیلمی سیاه و سفید مال دهه پنجاه میلادی ولی به شدت جهان شمول و آگاهی بخشه… بعد دیدن این فیلم فوق العاده روح بخش دیگه « قضاوت کردن دیگران» براتون سخت ترین کار ممکن میشه… دیگه قضاوت کردن دیگرانو برای همیشه کنار میذارید….( یه جور اهرم رنج و لذتیه برای خودش)

    استاد من خودم مدتهاست که دیدن تلویزیون،رسانه ، فضای مجازی و فیلم و سریال رو کلا کنار گذاشتم و روی ورودی های ذهنم به شدت سخت گیر و حساسم ولی با اطمینان کامل و آگاهی بالا این دو فیلم فوق العاده زیبا و آگاهی بخش رو پیشنهاد میکنم… فقط ببینید و نهایت لذت رو ببرید

    دقیقه ۷ منو به شدت تحت تأثیر قرار داد استاد، خصوصا اون لحظه که خاک رو مالوندی به سرت و یجورایی حمام ماسه گرفتی چقدر من تحسین میکنم این رهایی و معصومیت کودکانه درونتونو

    آخ خدااااا، تو رو خدا دقیقه ۸ رو ببین ؛ استاد چقدر شما نگاه تیزبینانه و خالصانه ای به آدمای اطراف و دوربریاتون داری، معرکه بود این نگاه و نکته سنجی شما و اینکه اینقدر حواستون هست آگاهانه تک تک نکات مثبت رو ببینید و تحسین کنید….

    آره واقعا همینطوره دخترا خیلی با خودشون در صلح و آرامش بودن، یکی با گوشی کار میکرد یکی مطالعه میکرد یکی جلو آفتاب دراز کشید و برای خودش آهنگ زمزمه میکرد…( جالبه که توی این فایل چند نفر رو دیدم که در حال مطالعه هستن، از وقتشون نهایت لذت و استفاده رو میبرن) … خیلی حس اون دختر لباس مشکی رو دوست دارم حسابی وصل وصله به اصل خودش…. والا بخدا آدم نمیدونه چی بگه اینا حدود ۱۵ ،۱۶ سالشونه احتمالا و اونجا توی همین برهه های سنی وارد رابطه میشن اونوقت ما تا ۱۵ سالگی نمی‌دونستم جنسیتیمون چیه چه برسه به دوست دختر دوست پسر پیدا کردن…

    اون حضرات پای منبری کاری با ملت کردن که ملت جرات یه گفتگوی ساده با دختر همسایه شو نداره…. خانواده و فضای بسته بشدت مذهبی و کتابای دینی چنان رو مغزمون رژه دینداری رفتن که تا همین چند سال پیش حتی نگاه به جنس مخالف رو تیری از ناحیه شیطان میدونستم چه برسه دوستی و ازین حرفا…

    خدا رو بی نهایت بی نهایت سپاسگزارم که منم مثل همین دختر آروم، اغلب توی تنهایی خودم برای خودم عشق میکنم و حس و حال فوق العاده مثبتی دارم و خیلی خیلی راضی ام که تنها زندگی میکنم( یه ویژگی منحصر بفردی که دارم اینه که خودم با خودم شوخی میکنم گاهی هم با خدا شوخی میکنم و دور هم یه دل سیر میخندیم)

    یعنی وقتی میبینم اینا توی اوایل سن بلوغشون طعم رابطه دوستانه با جنس مخالفشون میچشن، مغزم سوت میکشه و حرص میخورم، اصلش هم همینه که امریکایی ها دارن

    من هیچوقت تا به حال دوست دختر نداشتم و وارد هیچ رابطه عاطفی ای نشدم، یعنی آگاهانه و عمدا خودمو وارد هیچ رابطه ای نکردم خدا رو شکر خدا رو شکر با اینکه خیلی راحت میتونم میتونم وارد رابطه بشم و هیچ مشکلی از بابت اعتماد به نفس و عزت نفس ندارم برای این کار ولی یچیزایی رو خدا بهم الهام کرده که نمیتونم از روی غریزه خود سر عمل کنم و به حاشیه بزنم… توی تمام جنبه های کنترل ذهن خصوصا این مورد خیلی کار کردم روی خودم که از فقط از ندای درونم تبعیت کنم

    استاد یچیزی بگم، من تا قبل عید که با شما آشنا بشم هم ایده آل ها و استاندارد هام خیلی بالا بود چون خیلی خودمو ارزشمند و بالاتر از محیط میدیدم ولی بعد دیدن الگویی مثل شما و مریم جان دیگه تصمیم خودمو گرفتم و مرزهای خواسته هام آسمون خراش شد…

    به خدای خودم هم گفتم، گفتم خدایا من هیچ عجله و اصراری نمیکنم خودت با انتخاب خودت در زمان و مکان مناسب «یکی از اعضای سایت» رو وارد زندگیم کن… من حوصله سر و کله زدن با کسی که توی این باغ نیست و توی مدار این آگاهی ها نیست رو ندارم…. من فقط روی خودم و دنبال کردن اهداف و رسالتم تمرکز میکنم، خودت هماهنگ ترین عضو سایتو برام جفت و جور کن، یکی که مثل خودم بی نهایت دیوونه باشه و بی نهایت جاه طلب… توحید و ایمان و عمل مهمترین ویژگیش باشه….

    تو رو خدا نگاه کن ببین چقدر همه این مردم با خودشون در صلحن، بی آزار، مودب، با عزت و بسیار بسیار فهمیده و با فرهنگ… ازون زوج جوان بگیر تا شوخی اون آقا با اون خانم

    استاد عزیزم دوستای نازنینم نمی‌دونم چقدر به دقیقه ۱۲:۳۳ دقت کردید، اون خورشید پشت ابرا و اون منظره مسحور کنندس، انگار انیمیشن والت دیزنیه، اون ابرای پفکی اونقدر به سطح زمین نزدیکن که آدم دلش میخاد با دست بگیرش و بخورش… اون خط افق بین دریا و آسمون جوریه که گویا خدا با مداد و خطکش بین زمین و آسمون خط کشیده…. نه؟؟؟ معرکس

    الله اکبر الله اکبر کمر آدم رگ به رگ میشه اونجا که تلألو طلایی خوشید موقع غروب میبینیم… چیزی که حداقل من هر چند روز یک بار میرم توی بهترین منظره ممکن و اون دقایق پایانی غروب خورشید رو میبینم و با صدای ملکوتی ماهر المعیقلی و منشاوی نوای قرآن گوش میدم قشنگ آدم می‌تونه به وضوح حرکت کره زمینو در لحظه طلوع و غروب کاملا حس کنه…

    یا عیسی مسیح… این دیگه نوبره بقرآن واسه همینه که میگم مثل خواب و رویای بهشت اوخروی میمونه؛ دمپایی در در مسجد و چه مسجدی خدای من … چشم و دهنم باز موند آدم چی می‌تونه بگه من کفم برید

    یا خود خداااا دقیقه ۱۷ چجوری هضم کنم …. آخرت عشق بود…اون بوسه ی خودِ خدا بود …. این صحنه رمانتیک خدااااس.. خدااا… اونقدر اشک ریختم که صفحه گوشی خیس شد

    دیگه نمیتونم بنویسم تا همین جاشم انتظار نداشتم اینقدر بنویسم

    اون عروس زیبا با لباس و آرایش ساده و شیک اون غروب سرخ سوزناک خورشید با موزیک متن بسیار بسیار هماهنگ سیاوش قمیشی منو آسمونی کرده…

    و در آخر استاد

    اون برق نگاهتون به اون منظره صحنه های توحیدی تیر خلاصو بهم زد

    عاشق شما « میلا »💖💕💜💗💖💜💗

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: