دیدگاه زیبا و تأثیرگزار رویا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
سریال پر طرفدار زندگی در بهشت
پرادایس ☘️
درود بیکران به دو استادان عزیزی که فوق العاده دلم براشون تنگ شده
البته سریال ها رو دنبال میکنم بخصوص اون قسمت که رفتین تراکتور رو سفارش دادین و تا خوده پرادایس آهنگ های دوست داشتنی منو گذاشته بودین و به اتفاق خانم شایسته میخوندید… خانم شایستع عزیزم نمیدونم چرا هر وقت اون چهره ی آرومتونو میبینم اشک شوق میریزم با اینکه خیلی هم قشنگ میخوندی و قشنگ دستهاتو مثل پروانه به چرخش در میاوردی … و بعدش وقتی استاد رو در کنار شما میدیدم که عشقولانه و با لذت در پرواز بود و نشانه ی دو روح هم پرواز رو برام تداعی میکرد غرق این رابطه ی پر شکوه و افسانه ای میشدم..
خیلی خیلی دوستون دارم .. بی نهایت عاشقتونم❤❤ اینم دسته گلی با
عشق به شما دو عشاق
خب این قسمت از سریال هم زده رو دست بقیه ی قسمت ها واقعا نمیدونم چی بگم
اول از همه غیبت چند وقته ی من بخاطر دیدن این خریدهای هیولایی شما بود .. هی میرم خرید …. هی میریم خرید و هی میرویم و میرویم و میرویم خریدهای زیبایی .. اگه خودم هم خریدی نداشته باشم ولی همچنان با دوستان و همسایه های بسیار عالی مون منو با خودشون میبرن خریدهای هیولایی .. خلاصه با جذب این خریدهای هیولایی شاگرد تنبل کلاس شدم و کلی از نوشتن کامنت های مورد علاقه ام غافل موندم … ولی امروز همت نوشتن رو بدست آوردم ولی بازم برای مراسم شب یلدا و کریسمس سال2021 همچنان فعالیت مراسم و جشن رو پیش رو گرفتم
استاد عزیزم فکر کنم با دیدن این قسمت هم جذب های خوبی داشته باشم چون وقتی این سریال ها رو میبینم واقعا در مدار آلفا قرار میگیرم و احساس و تمام هوش و حواسم زندگی کردن در اونجا میشه …
قربونتون برم که اینقدر مهربونید
استاد چهره ی شما شبیه پیرخرد راه شیری شده
خب بریم توی سریال ببینیم امروز چه جذبی رو دارم خدایا شکرت
آقا یک ماموریتی نزدیک فلکه ی مریم و اون گاراژ قدیمی
همون قدیمی هایی که دست نخورده باقی مونده
همون افکاری که دست نخورده باقی مونده که تمام زوایای دور و برشو علف های هرز پوشونده
ای خدایا ممنون و سپاسگذارم که هر چند وقتی با دیدن این سریال به مسیرهایی هدایت میشم که تلنگرهای استاد بیدارم میکنه
و با آتیش قوی این شاخه و برگ های خیس رو از بین ببریم
واقعا استاد جان چقدر این حرفتون معنای عمیقی داره
برای تمام باورهای مخرب چه باورهای کولاکی و قوی بسازیم که بتونیم سریع بعد از پیدا کردنشون پاکشون کنیم و بنیادین پاکسازی کنیم
خدایا شکرت
این یک نشونه ی عالی برام بود.. چون دوباره یکسری افکار قدیمی اومده بود سراغم… و من باید سریع بطور بنیادین پاکسازی رو شروع کنم و این پاکسازی به تمرکز و ابزالات ی
چون .. بازم خلوت گزینی و مدیتیشن و مراقبه نیاز داره .. و باید سریع دست بکار بشم
خدایا شکرت
مریم جانم عزیزم . اینکه دوربین رو بردی روی تیشرت استاد ممنونم ازت عزیزم
BE THE
CHANCH YOU
WANT TO SEE
IN THE WORLD
نگاهتو به دنیا وقتی عوض میکنی..
اون رنگهای زیبای زیر این نوشته .. نشان از این بود برام که وقتی نگاهتو به جهان تغییر بدی همه رنگهای قشنگو میبینی..
خیلی ممنونم مریم جون بازم با چشمهای تیز بینت منو متوجه ی نشانه ها کردی .
خب وسایل مورد نیاز
غذای جسم با فرمول جدید پیاز چال بینظیر آتیشی وووو ذغالی
که با آتیش طبیت و کاملا اوکانیک بعمل میاد ..
و دیگر لوازم و ابزار مورد نیاز جمع آوری علف های هرز برای به آتش کشیدن شان….
اوه ه ه ه اره برقی باطری تیز
اره بنزینی
اره ی میلواکی
یعنی انواع و اقسام ریشه کن کردن این علف های هرز
یکی از یکی هیولاتر و ماداکاسکار تر با روغن چرب و نرم برای زنجیر…. چی شوددددددد
یعنی این شاخه و برگ ها و علف های ریز چقدر سمج هستن که به لابه لای این اره ی تیز هم نفوذ کردن
ولی بقول مریم جون☘️☘️ ولی ما مصمم هستیم
یعنی برای پاکسازی این افکارهای مخرب و محدود کننده
و باید اونارو پیدا کنیم و بعد تصمیم قاطع بگیریم
ومجهز به ابزار های محکم و درست هدایت بشیم
خب حالا مستقر شدیم ..
علی رغم این هوای گرم و آتیش داغ و این علف های بسیار سرسخت و هرز و بد غلق ..
استاد خدا قوت
مریم جون خدا قوت عزیزم
ولی چه آتیشی شده هااااا
چه صدایی
صدای آتیش چقدر دلگرم کننده است
چه آسمون صاف و آبی به همراه ابرهای پنبه ای
صدای پرنده ها هم که در لاب لای تمام هیجانات طبیعت به گوش میرسه
چقدر خوبه که با کارهای مفیدی که انجام میشه ورزش جسم رو بهمراه داره …
مریم جون .. مریم عزیزم .. چقدر بهت افتخار میکنم برای اینکه با قدرت در کنار استاد عزیزمون هستی سایه به سایه همراه استاد و ما بچه های سایت هستی عزیزم … فقط بدون که من همینطوری قربون و صدقه ت میرفتم با اون شلوار پاییزی گل گلیت ..
وجودتون پر از مهر و خوشحالی است
خدایا سپاس
استاد جان یک ایده ای خفن پیدا کرده..هااااااااااا
میخواد یک دستگاه خفن بخره که کللللللللللللاللللل پرادایس رو به آتیش بکشع
وای استاد میدونی یاد چی افتادم ؟؟؟؟؟؟
اونموقع که داشتین نرده ها و پنجره ها رو میبریدی و همه جای کلبهه روی آب رو میکندی و میبریدی
من همش میگفتم استاد همه اونجا رو خراب کرد و نرده هارو برید و داره میکنه همین روزا میبینیم دیگه هیچی از کلبه و پل و خونه باقی نمونده و استاد و مریم جون وسط آب نشستن
ولی بعدش با اون تغییرات خفن و هیولایی و تغییرات اعظیم و نتایج بسیار بزرگی که دیدیم ….. کلی حال دلمون خوب شد و کلی بهتر و قشنگتر و زیباتر رو برامون رونمایی کرد
یعنی تغییرات همیشه ایده آل هستش
و برای بهتر شدن باید اول خراب کرد
خدایا شکرت که به این سایت عزیزمون هدایت شدم و بعدش این سریال های سراسر آموزشی بینظیر زندگی در بهشت
وای چه بلالی
من عاشق ذرت هستم
اتفاقا منم مدام بلال میخرم و همینطوری درسته توی قابلمه میپزم ..
خدایا شکرت برای این پیک نیک داخل محوطه
خدایا شکرت برای این آتیش سرخ که با صداش در این شب رویایی و سایه ی خانم شایسته که هیچ وقت خودشو اینقدر قد بلند ندیده بود…
ممنون و سپاس برای این قسمت بسیار بسیار ارزشمند
ممنون و سپاس برای اینکه توفق نوشتن این کامنتو داشتم
خدایا شکرت برای این روز و شبهای بینظیر خاطره انگیز شاد و آموزنده
خدایا شکرت برای این برو بچه های هم خانواده ی عباسمنشی
ممنون و سپاس برای اینکه کامنت منو خوندید و از اینکه با خوندن کامنت شما دوستان عزیز به درک و آگاهی های بیشتری هدایت میشم
خدایا سپاس سپاس سپاس
ممنون استاد قشنگم
ممنون مریم جان و جانان و عزیز دلمون عاشقتم منننننننن
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD372MB32 دقیقه
بنام خدای هدایتگرم
سلامی دوباره به بهشتیان
استاد عزیز و بانو شایسته گل خدا قوت
حین دیدن این قسمت از سریال به خودم گفتم بعد اتمامش میرم کامنت های دوستان رو میخونم و بعد از مدت ها این تصمیم رو گرفتم که البته کاملا هدایتی بود که در ادامه توضیح میدم.
کامنت های دوستان لایک شده چقدر زیبا بود و پر از آگاهی واقعا ازتون سپاسگذارم و تحسینتون میکنم.
استاد یجورایی همراهی شما و عزیز دلتون رو بی نهایت تحسین میکنم و این همراه بودن باهم رو یک نعمت شگفت انگیز میدونم و از ته دلم ایمان دارم که در آینده من هم همچین رابطه ای رو تجربه خواهم کرد.
یه جاهایی نوبتی مشغول به کار بودید و به نوبه خود همدیگر رو تحسین میکردید و بابت وجود همدیگر غرق در سپاسگذاری بودید و تلاش همدیگه رو ارزشمند میدونستید و این ارزشمندی رو به همدیگه عنوان میکردید.
با دیدن این قسمت و همچنین خوندن کامنت دوست عزیزم رویا خانم متوجه پاشنه آشیل خفنی در خودم شدم که میخوام توضیح بدم:
* تحسین کردن و ارزشمند دونستن و حس سپاسگذاری:
در کامنت دوست عزیز رویا خانم شما رو بابت اون کارهایی که در کلبه انجام دادید بسیار تحسین کرده بود و از اون کارها به مثل : بریدن حصار چوبی اطراف کلبه و… به عنوان “تغییرات خفن و هیولایی و تغییرات اعظیم و نتایج بسیار بزرگ” یاد کرده بود.
حین خوندن این کامنت به خودم گفتم خب حالا که چی استاد چند تکه چوب هم برید کار خاصی انجام نداده چرا انقدر تحسین و بزرگ نمایی!!!!!
اینجا بود که متوجه یکی از بزرگترین پاشنه آشیلم شدم. استاد در دوران بچگی، نوجوانی و حتی جوانی بابت کارهایی که میکردم حتی کارهای درست ازم انتقاد میشد و یجورایی اطرافیانم کارهام رو بی ارزش میدونستن و حتی مسخره هم میشدم.انقدر این مسئله تکرار شده بود که برای تایید گرفتن ازشون حاضر بودم هرکارررررررری بکنم که تحسینم کنن.این رفتار ها باعث شد که من در تمام دوران زندگیم کارهایی که در هر زمینه ای انجام میدم رو بی ارزش و غیر مفید بدونم و به ندرت خودم رو تحسین میکردم حتی اگر آپلو هوا میکردم.با اینکه خیلی موفقیت ها کسب کردم اماا ارزشمند نمیدونستم و حتی نادیده میگرفتمشون.
در تمام قسمت های این سریال این نگرش با من بود اما متوجش نبودم و با خوندن کامنت های دوستان زمانی که تحسن میکردن من باز میگفتم خب که چیییییی….
استاد این مسئله انقدر در وجود من ریشه داره که نمیدونم چرا، حتی مواقعی هم که بخاطر انجام کاری مادرم و یا خواهرم منو بغل میکردن و بابتش از من تشکر میکردن و منو میبوسیدن، بصورت ناخودآگاه میل داشتم که از اون شرایط بیرون بیام مثلا بلافاصله بحث رو عوض میکردم و یا میگفتم باید برم کار دارم یجورایی نمیخواستم و اذیت میشدم که به من محبت می کنن…!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
وای خدای من چیااا در ذهن هست خبر نداشتم!!!!!
همین الان متوجه یک موضوعی شدم
نمیدونم گریه کنم با بخندم
چند ماه پیش که داشتم روی باورهام کار میکردم از خدا خواستم ایده بهم بده که کسب و کارم رو شروع کنم.روز بعدش ایده داده شد و بعد از چند ماه انجامش دادم. یک محصولی رو از شهری میخریدم و در شهر خودمون میفروختم. اوایلش خیلیی ذوق داشتم و خیلی راضی بودم و خیلی هم خوب میفروختم و مشتر ها هم خیلی رضایت داشتن. اما بعد از چند روز همون حس اومد و گفت: خب که چییی این چه ارزشی داره آخه همه میتونن انجام بدن و…
باز همون باور مسموم اومد و الان متوجه شدم که چرا من دیگه اصلا هیچ اشتیاقی ندارم برای فروش و گسترش کسب و کارم.
خدای من چی داری میگییی
بغضم گرفته. استاد تو این مدت بطور ناخودآگاه دنبال ایده های دیگه ای بودم که مثلااا خاص باشن چون کسب و کار قبلی رو بی ارزش میدونستم.
اصلا باورم نمیشه که این باور مسموم که سالهاست با منه اینقدر در جوانب مختلف زندگیم اثر گذتشته و یجورایی نمیذاره روی یک تصمیم بمونم چون هی بی ارزش میدونم کارم رو و میخوام برم سراغ یکی دیگه.ماه هاست که دارم میگم خدایا علاقه من چیه به من بگو چرا نمیتونم شناساییش کنم. الان متوجه شدم که بابا این باور نمیذاره شناسایی کنم و مانع شده اول باید این مانع رو بردارم.
بخاطر این باور ناخودآگاه ذهنم تمایل داشت کارها و ایده هایی رو عملی کنه که بعدها بقیه به به چه چه کنن و اصلا خودم ملاک نبودم.
انقدر این باور ریشه داره که حتی زمانی که دوستان از خدا هم بخاطر خیلی چیزا (نعمت هایی که من نمیتونستم ببینمشون) سپاسگذاری میکردن، باز میگفتم خب که چی، واسه چی انقدر سپاسگذاری و تحسین میکنی مگه تا حالا چه دستاوردی داشتی، به چی رسیدی…
و وقتی در ادامه میدیدم که دستاوردی داشته و به خواسته ای رسیده ذهنم آروم میشد و می پذیرفت و دیگه مقاومتی نداشت.
در این مدتی که عضو سایت هستم دوست داشتم کامنت هایی رو بخونم که حاوی دستاوردهایی باشه مخصوصا دستاورد مالی حتی اگر اون کامنت لایک نخورده و کامنت هایی هم که لایک خورده اما دستاورد به ظاهر خاص (به ظاهر خاص از نظر پاشنه آشیل من) نداره رو بی ارزش و غیر خاص و وقت تلف کن میدونستم.
استاد من از بچگی کارهای فنی رو خیلی خوب انجام میدادم. زمان هایی که میدیم مشغول کاری هستید در اون بهشت زیبا، به خودم میگفتم: من این کارو بهتر از استاد و حتی در مدت زمان بسیار کمتری میتونم انجام بدم، استاد یه مقدار کنده و اون کارهارو میشه خیلی زودتر انجام داد و بعدش به کارهای دیگه رسیدگی کرد و یجورایی به خودم افتخار میکردم با این گفتگوهای ذهنی.
تا که امروز با هدایت الله متوجه شدم که این نگرش باز از همون باور سمی میاد.امروز متوجه شدم که شما با عشششششششق کارها رو پیش میبری نه صرفا با پشت کار و تلاش بی وقفه.این عشقه که باعث تداوم در کارها همراه با لذت میشه نه صرفا پشت کار.این عشقه که باعث میشه استاد صبح با اشتیاق از خواب بیدار بشه نه پشت کار.در واقع این بور باعث شده بود که من صرفا بخوام کارها رو با تلاش و پشت کار زیاد پیش ببرم غافل از یه ذره عشششق به انجامشون.
قرار نبود اینقدر بنویسم ولی نوشتم
بابت داشتن بهترین استاد دنیا و همچنین بهترین دوستان دنیا از رب العالمین سپاسگذاری میکنم
در پناه خداوند باشید