https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/12/abasmanesh-6.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباس منش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباس منش2020-12-08 07:32:522020-12-09 08:31:38سریال زندگی در بهشت | قسمت 109
159نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
اشک باعث شد نبیننم دکمه ارسال قبل انعقادکلامم زده شد داشتم میگفتم اشک امونم نمیده وحالا باخوندن پبام خانوم روبا پیامم روگرفتم که بقول استادنازنبن بنیادین وتمرکری ولیزری وبقول مریم بانوی بزرگوار مسلح به الله اکبر برم برای خراب کردن باورهای محدودکننده و غلطم و خودم وازنو بسازم با مددحق بواسطه شما استاد عشق وتعالبم ارزشمندتون خانم شابسته عزیزو خانواده صمبمی عباس منش که مفتخرم منهم عضوشون هستم درقلبم میبوسمتون براتون بهتربنهارواز الله مهربان خواستارم شماحق بزرگی به گردن من داربد استاد چون شب من و روز کردین مصداق بخرجونهم من الطلمات الی النور ، خداحافظ ونگهدارخودتون وعزبرانتون باد
سلام استادعشق سلام مریم بانوی نازنین سلام رضای عزیز امشب والان خوندن دیدگاه رضا در مورد فایل ۱۷دوره روانشناسی ثروت منو به خودم نشون داد داشت منو میگفت و الان که هدایت طلبیدم این نشانه شگفت آور اومد و بقول رضا منو خراب کرد اشک پشت اشک اولین باره بعداینهمه وقت. توسایت مینوبسم
قرار که قسمت ۱۰۹ سریال زندگی در بهشت رو با همدیگر بررسی کنیم!
یه قانون یا همون شرط برای خوندنِ کامنت من در این قسمت وجود داره:
اونم این است که لطفا از اول کامنت، تا آخر کامنت رو با لبخند بخونید!☺💐😁❤
امروز یه پروژه ی یکروزِ داریم!
که قرارِ در اون اطرافِ اون گاراژ مخفی رو پاکسازی کنیم!
کاملا هم مجهز هستیم و رمز این عملیات الله اکبر هستش!
راستی یه خریدِ جدید هم از میلواکی داشتیم که امروز قرارِ ازش رونمایی کنیم!
اونم اره ی الکتریکیِ ۱۸ ولت است که بسیار سبک، خوش دست، کارا و زیباست!
راستی یه ایده ای برای ماموریت امروز داریم: اونم این هستش که در هنگام اینکه درخت های هرز رو می بُریم، یه آتیش بزرگ هم به راه بندازیم، که اونا رو توش بسوزونیم، از اون طرف هم مکانی درست بشه که غذاهامون رو توش طبخ کنیم!
خب در ادامه ی کار روغن زنجیر رو به درون دو تا اره مون میریزیم! (رنگ آبی بود و خیلی هم باحال)
یه برش کوتاه…!
خببب تا الان یه خرمن عظیم از درختان و آتش رو ایجاد کردیم و یه آوِن خیلی خوب هم خداوند برامون ایجاد کرد تا ما پیازچالِ مون رو توش درست کنیم!
تو اینجایِ کار استاد با چهره و لحنی معصومانه میگه که کاشکی هوا یکم خنک تر بشه!
استاد شما که ماشاالله از نظر مالی در جایگاه خیلی خوبی داره!
ذهنت هم که خیلی خوب کار میکنه و ایده پردازیش عالیِ!
دسترسی های خیلی زیاد و راحتی هم داری!
پس یه سر برو آمازون ببین یه پنکه یا کولر سیار که مناسب باشه برای همچین جایی وجود داره یا نه!
چون صد درصد اولین نفر نیستی که به این تضاد برخورده!
اگر هم چیزی براش نباشه، این فرصت برای خودت و ما بچه های سایت هم وجود داره که براش ایده بدیم!
اگر هم که بود قشنگ میخریم و تو موقع استراحت و تو همچین جاها و زمان هایی روشنش می کنیم!
ایزی ایزی تامام تامام!
البته این یه نظر برادرانه بود و اومد تو ذهنم یکدفعه و فقط دوست داشتم کمکت کنم!☺💐👍(الان که دارم دقت می کنم شالوده ی این نظر رو از تو حرف های قبلی خود استاد الگوبرداری کردم!😄)
تو اینجای برنامه درخت های هرز مثل باورهای محدود کننده چسبیدن به هم و خیلی مقاومت دارن می کنن!
اما خب ما مجهز به اراده ی پولادین هستیم و مصمم شدیم که اینا رو مثل کره تو آتیش آب کنیم!
اصا کی به این درخت های هرز کارت دعوت داده که اینجوری تو پرادایس بساط به پا کردن!😐😂😂😂😂
اوه اوه، این اسکلت های بزها نشان از یه حجم عظیمی از کیادی های خیلی بی رحم داره!
یاد فیلم کونگ در جزیره ی گمشده افتادم!
این صندلی های چوبی زیبا هم در امروز به لیست کشفیات جدیدمون اضافه شدن!
ماشاالله در مرز پوسیدن هستند!
قوطی های نوشابه رو جمع می کنیم و به نظر میاد که نذری پخش کردیم، اینقدر که زیادن! 😂😂😂
اون چنگال یکبار مصرف، اگه نمی گفتید یکبار مصرف ۱ درصد احتمال نمیدادم که یکبار مصرف باشه!
چه جمله ای شد؛ فکر کنم باید چند بار فلش بک بزنیم تا بفهمیم قضیه چی!😂❤
الان فکر کنم یه ۲ ساعتی هست روی ادامه کامنت کار نکردم و با توجه به اینکه یه فرصتی مهیا شده که ازش استفاده کنم، با اجازه تا اینجای کار کامنت را متوقف می کنم و انشاالله به زودی زود در پاسخ به همین کامنت ادامه اش رو منتشر می کنم!
دوستان امیدوارم هممون در پناه خداوند سالم و شاد باشیم!
عزیزان ثروتمند من لبخند یادتون نره!
خدایا شُکرت که تا اینجا باهام همراه بودی!
دوست عزیزم امیدوارم این کامنت برات مفید بوده باشه!
خداوند رو شاکرم که بهم فرصتی رو داده که بیام و ادامه ی این کامنت عالی رو بنویسم!
امیدوارم زندگیتون روی روال فوق العاده ای باشه و لطفا لبخند بزنید حالا که دارید این کامنت رو می خونید!
در اینجای کار یه آتیش خیلی خوب رو تو این زمانِ طلایی درست کردیم و داریم ازش لذّت می بریم!
ماشاالله خانم شایسته هم دستی بر آتش دارند و واقعا آتیش خیلی بزرگ و خفنی رو درست کردند!
اون چیزها که خانم شایسته از تو زمین پیدا کردند، شبیه بشقاب پرنده به نظر می اومد!
الان تو مخ استاد داره یه چیزهایی میگرده!
و بله درست گفتید: استاد حالا که دیده این پاکسازی چقدر خوبِ، می خواد یه دستگاه حرفه ای واسش بگیره که بتونه این پاکسازی رو راحتتر، سریعتر، بهتر و گسترده تر کنه!
هم برای خودش، هم برای خانم شایسته و هم برای پرادایس!
حالا بیاییم مزایای پاکسازی جنگل رو از زبان شیرین استاد بشنویم:
۱. امنیت میره بالاتر (چون زمین خلوت تر و قابل رویت تر میشه و این موضوع باب میل حیوانات درنده نیست!!!)
۲. استفاده ی بهتر (خب وقتی فضا بازتر بشه ایده های خیلی خوب به راحتی خودشون رو نشون میدن!!!)
و …
هزاران مزایای دیگر ممکن داشته باشه که به ذهن ما نرسه!
بریم تو کار بلال خوردن!
اول از همه بگم واقعا به دور از شوخی ماشاالله به استاد که اینقدر نوشابه خور قهاری، انصافا اگر کوکا بدونه استاد اینجوری به محصولاتش علاقه داره هر ماه ازش تقدیر میکنه!
این بلال هایی که میخورید اگر همینقدری باشن، میشن نصف بلال های اینجا و با این تفاسیر استاد ۳/۵ تا بلال کامل خورده!
با اجازه من یدونه هم به زور میخورم، یعنی هِی باید خودمو تکون بدم تا جایی تو معدم باز بشه! (البته این رو هم بدونیم که استاد فعالیت خیلی سنگینی اونم به مدت زمان زیادی رو تجربه کردند!)
این آتیش زیبا هم که نفس های آخرش رو داره میکشه، خیلی پُر برکت بود شُکر خدا!
و در آخر بگم که عجب چراغ قوه های خفنی داره این میلواکی!
خیلی خوش گذشت و کلی چیزهای جدید دیدیم و تجربه کردیم!
ممنون از خدا و شما عزیزان که این ها رو ضبط می کنید و با ما به اشتراک می گذارید!
دوست عزیزم ممنون بابت اینکه کامنتم رو مطالعه کردی!
خدایا دَم تو هم گرم که هدایتم می کنی!
دوستان موفق و سالم و خوشبخت باشیم همگی در دنیا و آخرت!
لباس زیبای استاد و نوشته ی روش ،shopو سینکش ، داخل shop کاملا قفسه بندی و مرتب ، امروز یک پروژه داریم اونم تمیز کردن دور shop قدیمیه و قراره همزمان با بریدن اتیش هم زده بشن ،وسایل مورد نیاز صندلی و دستکش و مواد لازم پیازچال با فرمول جدید و ادویه های روش ،اره های حرفه ای thank God
یه اره ی جدید میلواکی،چقدshop مرتبه که مریم میدونه دقیقا چاقو کجاست ،استاد چقد انگلیسیتون خوبه ،نوشیدنی ،عع استاد پس بگو چرا شما واسه درختهای هرز از این اره های بزرگ استفاده نمیکردید و من بشدت اصرار داشتم واسه این بوده که شاخ و برگهای ریز لای زنجیر گیر میکنن و کارو سخت میکنن ! شما میگید کامنت جواب نمیدید چون به مرور طی فایلهای بعدی همه ی سوالات جواب داده میشن ،پیاز چال خوشمزه thank God
خیلیم عالی که بجای ورزش روی تردمیل و غیره دارید با کار کردن ورزش میکنید و اینجوری کار کردن رو بیشتر و بیشتر لذت بخش میکنید ،صدای آتیش چقد دل نشینه ،چقد نوشابه خوردید نوش جونتون ،چنگاله یکبار مصرفه چقد زیباست ،وااو کله ی بزها رو اینجا غذاخوری کایودی ها بوده ،ای جانم صندلی های هزارسال پیش چقد زیباهستن روشون رو برگ گرفته انگار اینجا خیلی زیبابوده و این صندلیها در این مکان دنج بهمون میگن که صاحبان قبلی اینجاهم اهل مراقبه بودن اهل ارامش و سکوت اهل با خدا بودن و محاله کسی با paradise
هممدار باشه و آشنا به قوانین نباشه حتی ناآگاهانه ،golden time,،قیچی حرفه ای thank God
مریم نازنینم چقد زیباست رنگ موهاش و لباسش یکیه ، چقد عالی داره کار میکنه و ورزش میکنه ،چ باحال قراره یه وسیله ای خریده بشه که یه هفته ای کل پردایس رو تمیز کنه و چقد عالیه که شما اینجوری تکاملتونو طی میکنید و هربار من میگم این اخرشه میبینم نه بازم شما یه پله بالاتر اومدید، اصلا نمیتونم تصور کنم چی میتونه باشه چقد هیجان انگیزه اصلا سریال زندگی در بهشت واسه همین انقد خاصه که هیچوقت نمیشه پیش بینیش کرد برعکس همه ی سریالهای دنیا ،بلال خوشمزه عجب تقسیم هم کردید یه بسته ش ۸تا بود یکی مریم ۷تا استاد😁😁😁،این همه کار کردید ولی یه پیازچال و یه شیربلال خوردید بازم پرانرژی هستید ،خیلی روز پر برکتی بود ،زغالهای زیبا ،خداقوت عزیزان قلبم تنتون سلامت thank God
کوتاه میگم .انگارمن باشما تو پرادایس هستم و تمام این پاکسازیا ولذتهای سالم وزیبارو تجربه میکنم.
چقدر توجه منو جلب میکنین به اینکه میشه سالم ودوراز گناهها لذت برد و مفید بود و البته که شما خیلی تکاملتون رو طی کردید که به اینجاها رسیدید وخیلی جوونتر بودید که شروع کردید به شناخت مسیر درست.
ولی من باوجود اینکه اطرافم پرهست از ناهماهنگی ،دارم سعی میکنم ازلابلای این هیاهو خودمو بیرون بکشم وباسادگی اززندگیم حتی بتنهایی لذت ببرم وفکرنکنم که دیرشده.
من تمام لحظات شمارو حس میکنم که چقدر آزاد و رها وبدون توقع و وابستگی کنارهم زندگی میکنید .
انتظاراتی که ازدیگرانو دارم به کمترین حالت ممکن میرسونم وباخودم میجنگم که قضاوت نکنم دیگرانو والحق که کارهای سختی هست ولی وقتی همه چیز تو میسپری به الله یکتا وخودت ناظر میشی خودش مسیرو برات باز میکنه .عاشقتونم وازوقتی اومدم توی سایت ،فیلم نمیبینم وازتنهایی خودم وگشت زدن توی سایت سیرنمیشم. همیشه همینجوری خودتون باشید والوده به نقاب ریا و فیلم بازی کردن نشید.بازم عاشقتونم.
سلام استاد عزیز اول از همه میخواستم بگم که هرموقع فایل استاد وکه میبینم دل وذهنم میره اون زمانی که از زیر صفر کاراتونو شروع کردین بعد راهتونو پیدا کردین اروم اروم رشد کردین الان به اینجا رسیدین من هرموقع ادمهای خودساخته رو میبینم میگم این درخت تنومند یه روزی ریشه بایه باد میرزید مسیر رشد ریشه روما ندیدیم ما فقط درخت تنومندو میبینیم غافل ازین که چه مسیرهایی روریشه طی کرده. اقا واقعیت اینه تغییر زمان وتلاش لذتبخش میخواد. من توی ایران یه دستگاه تقسیم میوه ساختم برای اولین بار قیمتش هم میلیاردیه نیاز مردموفهمیدم زودتر از همه وزودتر از همه عمل کردم این لطف خدا وسایت استاد بود. ببین درو تخته باهم داره جورمیشه چجوری داداشم رفت امریکا تورشته ریاضی من هم که کارام گرفت توذهنم هسش که موقعیت همه چی جوره بیام امریکا بیام پیش استاد عزیز. بیام پرادایس بهشت امریکا رو ببینم. کاظم فقانی هستم از مازندران
این قسمت هم به شرح یک جمله از مریم جان : بکن آقا بکن
واقعا هم همینه باید دل از افکار و باورهای قدیمی که از گذشتگانمون روی هم جمع کردیم بکنیم تا منظره های جدید رو ببینیم
بتونیم آبی آسمون رو ببینیم و جاهای جدید رو کشف کنیم. قدرتهایی درونمون پیدا کنیم که فکر میکردیم هیچ وقت نمیتونیم و همچین چیزی نیست
مریم عزیزم ممنونم همچین صحنه زیبایی رو با تصاویر دوربینت کشیدی
از بالا از پایین و بغل شاخه ها در هم فرورفته بودند انگار یه حسی میگفت کنده نمیشوند
اما به قوووول خودت عزیزم : ما مصمم هستیم
ما اومدیم اینجا. ما مصمم شدیم شاخه و برگهای اضافه ذهنمون رو بچنیم. این قسمت هم کلی درس داشت. درس زندگی ..نه از این درسهای معمولی
درس زندگی در بهشت
خداروشکر اینجا هستم و یک تلنگر دیگه که باید روی باورهای محدودکننده کار کرد. هر روز کار کرد چون رشد میکنند و بیشتر در هم گره میخورن
خداروشکر بخاطر این قسمت زیبا
خیلی حال میکنم تمرکزی یک هدف رو الویت قرار میدید و مصمم تمام روز رو بهش اختصاص میدید و لذت هم میبرید. شاد هستید وقتی کاری انجام میدید غر نمیزنید که آقا خسته شدم بسه!
میگید یک فعالیت فیزیکی خیلی عالی بود به جای اینکه در جم این کارو بکنیم و الکی عرق بریزیم. اینجا این کارو میکنیم و یک کار مفید انجام میدیم و من چقدر از این دیدگاه های شما درس میگیرم
که مهمترین درس سریال زندگی در بهشت رو از شما یاد بگیرم : توجه به نکات مثبت در هر لحظه و تحت هر شرایطی
اینکه در لحظه زندگی کنم و هر دفعه کامنت میزارم برای سریال و این رو میگم برام تکراری نمیشه. حس میکنم لازمه همیشه برام یادآوری بشه
خدایا شکرت از تو ممنونم هر لحظه هدایتم میکنی. تو بزرگی . الله اکبر
خداروووشکر
وقتی این قسمت رو میدیدم و مریم جون زوم کرد روی لباس استاد تا نوشته رو منم ببینیم. معنیش رو متوجه نشدم
اما یه حسی بهم گفت نگران نباش تو کامنت بچها جوابت هست
بعد دیدممممم بلهههه رویا عزیزم معنیش رو نوشته : وقتی نگاهت رو به دنیا تغییر میدی..
حتی حس قشنگش رو راجب رنگهای بک این نوشته هم گفتی
ینی وقتی نگاهت عوض میشه زندگی برات رنگی میشهههههه. یه رنگ دیگه میگیره
خدایا شکرت
چی بگمممم. بغض کردم از اینکه خداااا چجوری منو هر لحظه هدایت میکنه. حس خیلی خوبی داره . خدایا شکرت
ممنونم از شما بخاطر فایل های زیبا. هر روز شادتر و سالمتر و ثروتمندتر در دنیا و آخرت
حین دیدن این قسمت از سریال به خودم گفتم بعد اتمامش میرم کامنت های دوستان رو میخونم و بعد از مدت ها این تصمیم رو گرفتم که البته کاملا هدایتی بود که در ادامه توضیح میدم.
کامنت های دوستان لایک شده چقدر زیبا بود و پر از آگاهی واقعا ازتون سپاسگذارم و تحسینتون میکنم.
استاد یجورایی همراهی شما و عزیز دلتون رو بی نهایت تحسین میکنم و این همراه بودن باهم رو یک نعمت شگفت انگیز میدونم و از ته دلم ایمان دارم که در آینده من هم همچین رابطه ای رو تجربه خواهم کرد.
یه جاهایی نوبتی مشغول به کار بودید و به نوبه خود همدیگر رو تحسین میکردید و بابت وجود همدیگر غرق در سپاسگذاری بودید و تلاش همدیگه رو ارزشمند میدونستید و این ارزشمندی رو به همدیگه عنوان میکردید.
با دیدن این قسمت و همچنین خوندن کامنت دوست عزیزم رویا خانم متوجه پاشنه آشیل خفنی در خودم شدم که میخوام توضیح بدم:
* تحسین کردن و ارزشمند دونستن و حس سپاسگذاری:
در کامنت دوست عزیز رویا خانم شما رو بابت اون کارهایی که در کلبه انجام دادید بسیار تحسین کرده بود و از اون کارها به مثل : بریدن حصار چوبی اطراف کلبه و… به عنوان “تغییرات خفن و هیولایی و تغییرات اعظیم و نتایج بسیار بزرگ” یاد کرده بود.
حین خوندن این کامنت به خودم گفتم خب حالا که چی استاد چند تکه چوب هم برید کار خاصی انجام نداده چرا انقدر تحسین و بزرگ نمایی!!!!!
اینجا بود که متوجه یکی از بزرگترین پاشنه آشیلم شدم. استاد در دوران بچگی، نوجوانی و حتی جوانی بابت کارهایی که میکردم حتی کارهای درست ازم انتقاد میشد و یجورایی اطرافیانم کارهام رو بی ارزش میدونستن و حتی مسخره هم میشدم.انقدر این مسئله تکرار شده بود که برای تایید گرفتن ازشون حاضر بودم هرکارررررررری بکنم که تحسینم کنن.این رفتار ها باعث شد که من در تمام دوران زندگیم کارهایی که در هر زمینه ای انجام میدم رو بی ارزش و غیر مفید بدونم و به ندرت خودم رو تحسین میکردم حتی اگر آپلو هوا میکردم.با اینکه خیلی موفقیت ها کسب کردم اماا ارزشمند نمیدونستم و حتی نادیده میگرفتمشون.
در تمام قسمت های این سریال این نگرش با من بود اما متوجش نبودم و با خوندن کامنت های دوستان زمانی که تحسن میکردن من باز میگفتم خب که چیییییی….
استاد این مسئله انقدر در وجود من ریشه داره که نمیدونم چرا، حتی مواقعی هم که بخاطر انجام کاری مادرم و یا خواهرم منو بغل میکردن و بابتش از من تشکر میکردن و منو میبوسیدن، بصورت ناخودآگاه میل داشتم که از اون شرایط بیرون بیام مثلا بلافاصله بحث رو عوض میکردم و یا میگفتم باید برم کار دارم یجورایی نمیخواستم و اذیت میشدم که به من محبت می کنن…!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
وای خدای من چیااا در ذهن هست خبر نداشتم!!!!!
همین الان متوجه یک موضوعی شدم
نمیدونم گریه کنم با بخندم
چند ماه پیش که داشتم روی باورهام کار میکردم از خدا خواستم ایده بهم بده که کسب و کارم رو شروع کنم.روز بعدش ایده داده شد و بعد از چند ماه انجامش دادم. یک محصولی رو از شهری میخریدم و در شهر خودمون میفروختم. اوایلش خیلیی ذوق داشتم و خیلی راضی بودم و خیلی هم خوب میفروختم و مشتر ها هم خیلی رضایت داشتن. اما بعد از چند روز همون حس اومد و گفت: خب که چییی این چه ارزشی داره آخه همه میتونن انجام بدن و…
باز همون باور مسموم اومد و الان متوجه شدم که چرا من دیگه اصلا هیچ اشتیاقی ندارم برای فروش و گسترش کسب و کارم.
خدای من چی داری میگییی
بغضم گرفته. استاد تو این مدت بطور ناخودآگاه دنبال ایده های دیگه ای بودم که مثلااا خاص باشن چون کسب و کار قبلی رو بی ارزش میدونستم.
اصلا باورم نمیشه که این باور مسموم که سالهاست با منه اینقدر در جوانب مختلف زندگیم اثر گذتشته و یجورایی نمیذاره روی یک تصمیم بمونم چون هی بی ارزش میدونم کارم رو و میخوام برم سراغ یکی دیگه.ماه هاست که دارم میگم خدایا علاقه من چیه به من بگو چرا نمیتونم شناساییش کنم. الان متوجه شدم که بابا این باور نمیذاره شناسایی کنم و مانع شده اول باید این مانع رو بردارم.
بخاطر این باور ناخودآگاه ذهنم تمایل داشت کارها و ایده هایی رو عملی کنه که بعدها بقیه به به چه چه کنن و اصلا خودم ملاک نبودم.
انقدر این باور ریشه داره که حتی زمانی که دوستان از خدا هم بخاطر خیلی چیزا (نعمت هایی که من نمیتونستم ببینمشون) سپاسگذاری میکردن، باز میگفتم خب که چی، واسه چی انقدر سپاسگذاری و تحسین میکنی مگه تا حالا چه دستاوردی داشتی، به چی رسیدی…
و وقتی در ادامه میدیدم که دستاوردی داشته و به خواسته ای رسیده ذهنم آروم میشد و می پذیرفت و دیگه مقاومتی نداشت.
در این مدتی که عضو سایت هستم دوست داشتم کامنت هایی رو بخونم که حاوی دستاوردهایی باشه مخصوصا دستاورد مالی حتی اگر اون کامنت لایک نخورده و کامنت هایی هم که لایک خورده اما دستاورد به ظاهر خاص (به ظاهر خاص از نظر پاشنه آشیل من) نداره رو بی ارزش و غیر خاص و وقت تلف کن میدونستم.
استاد من از بچگی کارهای فنی رو خیلی خوب انجام میدادم. زمان هایی که میدیم مشغول کاری هستید در اون بهشت زیبا، به خودم میگفتم: من این کارو بهتر از استاد و حتی در مدت زمان بسیار کمتری میتونم انجام بدم، استاد یه مقدار کنده و اون کارهارو میشه خیلی زودتر انجام داد و بعدش به کارهای دیگه رسیدگی کرد و یجورایی به خودم افتخار میکردم با این گفتگوهای ذهنی.
تا که امروز با هدایت الله متوجه شدم که این نگرش باز از همون باور سمی میاد.امروز متوجه شدم که شما با عشششششششق کارها رو پیش میبری نه صرفا با پشت کار و تلاش بی وقفه.این عشقه که باعث تداوم در کارها همراه با لذت میشه نه صرفا پشت کار.این عشقه که باعث میشه استاد صبح با اشتیاق از خواب بیدار بشه نه پشت کار.در واقع این بور باعث شده بود که من صرفا بخوام کارها رو با تلاش و پشت کار زیاد پیش ببرم غافل از یه ذره عشششق به انجامشون.
قرار نبود اینقدر بنویسم ولی نوشتم
بابت داشتن بهترین استاد دنیا و همچنین بهترین دوستان دنیا از رب العالمین سپاسگذاری میکنم
سلام آقای امیری واقعا سپاسگذارم از به اشتراک گذاشتن نظرتون ،منم دقیقا همین باور سمی که شما گفتید رو دارم و از کامنت شما متوجه اش شدم. واقعا نمیدونستم دلیل اینکه هر کاری انجام میدم رو کارخاصی نمیدونم و همیشه توی ذهنم خودم رو تجسم میکنم که کارهایی خیلی فرازمینی انجام میدم که همه تشویقم میکنن ،و موفقیت های خودم رو نادیده و بی ارزش میدونم
تحسین تحسین تحسین بابت این واکاوی عمیقی که با هدایت الله مهربان در شما اتفاق افتاده و بینشی که به آن دست پیدا کردید.
تحسین تون می کنم که اینقدر عالی خودتون رو کشف کردید و سپاسگزار خداوند عالم هستم که هدایت شدم به این کامنت ارزشمند شما که پر از تحلیل و خودکاوی بود…. ممنون از وجود نازنینتون که به اشتراک گذاشتید دل گویه هاتون رو. سپاس سپاس سپاس
این پدیده ای که دچار می شویم و احساس کم ارزشی به ما دست می دهد چه در مورد کارها چه در مورد مهارت ها و هر آنچه انجام می دهیم باعث می شود برای خودمان یکی از 6 لایه محافظتی که خانم آیلین ارون در کتاب «منِ کم ارزش» نام برده را انتخاب کنیم و برای اینکه از خودمان محافظت کنیم استفاده کنیم. شما از لایه محافظتی «سخت تقلّا کردن» برای دست یابی به ارزشمندی وجودی تون استفاده می کردید. این لایه محافظتی را سال ها من استفاده می کردم و واقعا انسان را حسته می کند ولی هرگز راضی کننده نیست هر کاری که می کند…. خدا رو شکر که پیدایش کردید….
خداروشکر که من 2 سال پیش پیدا کردم….
خداروشکر که پیام شما یادآور این نکته بود برای من و همه عزیزانی که این لایه محافظتی را برای کاهش تنش و اضطرابشان استفاده می کنند.
به شما تبریک می گویم که اینقدر دقیق خودتان را واکاوی کردید. حال که به این بینش و آگاهی رسیدید… لطفا لطفا لطفا … از دریچه ی این آگاهی کمک بگیرید و هر لحظه نجواهای ذهنی سابق آمد خاموشش کنید و برای کارها، رفتارها، مهارت ها و توانمندی های خودتون، ارزش مناسب قائل شوید و خودتان را بابت موفقیت ها حتی اگر کوچک باشد تحسین کنید تا باورتان بشود که ارزشمند هستید و می توانید در خلال این ارزشمندی به موفقیت هایی دست یابید که رضایتمندی هم در درونش هست…..
برای تان احساس ارزشمندی و رضایتمندی بیشتر در زندگی آرزومندم.
خدا را شکر می کنم که کامنت ارزشمند شما را خواندم تا به این دست نوشته های امروزم که بیشتر به خودم یادآوری بود تا محضر ارزشمند شما، هدایت شوم.
از استاد و مریم خانم هم سپاسگزارم بابت فراهم آوردن این بستر الهی….
خدایا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم بابت هدایت ات و بابت دریافت هدایت ات….
سلااام.این اولین باره که میخوام خیلی جدی برای یکی از فایل ها کامنت بزارم ، این قسمت از زندگی در بهشت به عنوان نشانه هدایت من چند روز پیش اومد روی صحفه شخصی من بالا و هربار که بهش نگاه میکنم نکاتی از استاد و حرف های مریم جان برام واضح میشه که کاملا همراستا با هدایت که از خدا میخواستم هست .
وقتی هایی که کم کاری میکنیم و ورودی های ذهنمون رو کنترل نمیکنیم باور های مخرب و شرک آلود مثل علف های هرز گوشه گوشه ذهنمون رشد میکنن و کم کم همه جا رو میگرن .
خب به لطف خداوند و همت استاد این قسمت میخوایم بریم برای پاکسازی.
پاکسازی پارادایس استاد و پارادایس ذهنمون.
ماموریت ما اینه که بریم سراغ باور های مخرب مون و شروع کنیم به پاکسازی که درخت های هرز هستن، که همنجور استاد میگن ماشاالله خیلی زیاد هم هستن(اره باورهای مخرب توی ذهن مون خیلی زیاد هستن باور های کمبود باور های فقر باور های محدود ، باور های اشتباهی از که جامعه، پدر و مادر و شرایط نادلخواه اومدن)
اما این سری همونجوری که پاکسازی میکنم یه آتیش قوی هم درست میکنیم، یه آتیش قوی مثل باور های قوی که چوب های تر رو توش بسوزانیم.
در راستای این اصل که(( همون تغیری باش که میخوای توی دنیا ببینی))
تغیر رو از خودمون شروع میکنیم، که شروع میکنیم به پاکسازی باور های مخربی که ترمز های ذهنمون هستن جلوی رسیدن به خواسته هامون ، اهداف مون، و تجربه شرایط دلخواه مون رو میگرن .
اول میریم سراغ ابزار مورد نیازمون، با یه اره برقی فوق حرفه ایی(( مثل باور اینکه قدرت خلق زندگیمون در دست خودمونه)) قراره بریم سراغ درخت های هرز.
وقتی میریم سراغ باور هامون و توی منطقه به قول مریم جان مستقر میشم با صحنه ایی از درخت های هرز و باور های نادرست رو به رو میشم که همه جا رو گرفتن و در ظاهر نفوذناپذیر به نظر میان.
اما ما مصمم هستیم، که ذهن مون رو پاکسازی کنیم، باور های اشتباه ،عادت های ناسالم، ارتباط های سمی ، و هر چیزی که زیبایی و آرامش و حس خوب رو از ما میگیره پاکسازی کنیم.
اول کار وقتی شروع میکنم به قطع کردن باور های مخرب مون و انداختن شون توی آتیش ، انقدر زیادن که آتیش همت ، اراده و انگیزه و اون باور های فولادی واسه خلق زندگی دلخواه مون زیرش گم میشه،یا زنجیر اره مون در میاد( باور های غلط مثل شاخه و برگ های ریز لای زنجیر اره مون گیر میکنن و آروم اروم باعث میشن که زنجیر این باور قدرتمند شل بشه) ،ولی ما مصمم هستیم ، دوباره زنجیر رو جا میندازیم ، هرچقدر هم که زمان ببره و قدرتمند تر میریم سراغ باور های محدود کننده تا از پا درشون بیاریم چون ما نا امید نمیشیم حتی اگه بدترین اتفاق واسه اره مون بیافته.
گاهی توی این مسیر پاکسازی ، وقتی میخوایم درخت های هرز باور مون رو بندازیم تو آتیش شاخه و برگ های گسترده اش باز گیر میکنن به اطراف دقیقا مثل پاشنه های آشیل ما، ما هم اره قدرتمند مون رو ور میدارم و به جای الکی زور زدن با باور های درست میریم سراغ شون.
وقتی باور های مخرب ذهن مون رو میسوزنیم آتیش مون اول گم میشه اما بعد شعله میکشه و همه جارو روشن میکنه و به قول استاد مثل بنز الان همه چوب ها رو میسوزنه، اما بعدش آروم اروم شعله هاش کم میشه، دقیقا این همون جایی هست که ما باید مداومت به خرج بدیم و بازم هم کنترل ذهن رو ادامه بدیم و باور های محدود کننده و غلط رو پاکسازی کنیم ، وقتی گوشه گوشه ذهن مون و افکارمون میگردیم به چیزهای قدیمی بر میخوریم که درگذشته چقدر برامون مهم و ارزشمند یا قشنگ بودن ولی دقیقا مثل اون صندلی های چوبی که مریم جان پیدا کرد، پوسیده بودن و باید سوزنده میشدن.
ممکنه آدم ها یا عادت ها یا وسایل و شرایط و افکار ، هر چیزی باشن که باید پاکسازی بشن.
هنوز ما به قول مریم جان داریم به کارمون وفادار میمونیم و ادامه میدم ، دقیقا کاری که ما باید انجام بدم اینه که به کار کردن روی باور هامون و پاکسازی کردن ذهنمون وفادار بمونیم(که این پاشنه آشیل من هست، من دوره فقعولاده عزت نفس رو خریدم اما چون به انجام تمرین ها و کار کردن رو باور هام وفادار نبودم و مدام روی خودم کار نکردم این آروم شدن شعله های آتیش رو توی پارادایس ذهنم حس میکنم اما میخوام از این به بعد مصمم با یه جهاد اکبری روی خودم و باور هام کار کنم و به مسیرم تعهد داشته باشم).
وقتی روی باور هامون کار میکنم و باور های غلط و اشتباه رو از بین میبریم با خودم مون میگیم پسر ببین چی کار کردم ، هیچ اثری از اون درخت های هرز نمونده،یه محرک قوی واسه ادامه راه ، واسه پاکسازی بقیه باورهای غلط ، برای خلق شرایط دلخواه!
اما وقتی با یه درخت هرز بزرگ رو به رو میشیم نه به سختی کار فکر میکنیم نه نا امید میشیم ، اول آروم اروم یه جورهایی به قول مریم جان اصلاحش میکنیم و بعد میریم سراغش که کچلش کنیم( اول روی نکات مثبت تمرکز میکنم ، ورودی های ذهنمون رو کنترل میکنیم و سعی میکنیم به احساس خوب برسیم و بعد که یکم باور هامون بهتر شد میریم سراغ نابود سازی کامل درخت های هرز و کچل شون میکنیم) و نیروی کمکی مون (باورهای قدرتمند) هم میاد وسط که کار رو یکسره کنه.
توی این مسیر استراحت میکنیم و انرژی میگیریم و از منظره اطرافمون لذت میبرم و هم باور های شرک آلود و مخرب رو پاکسازی میکنم و همه چی باهم اتفاقی میفاته.
کار کردن رو باور هامون اینجوری نیست که یه حرکت بزنیم و بیافتن به هزار پیچک دیگه وصل هستن و
از هر جایی میزنیم باز گیر میکنن اما وقتی اره باورهای قدرتمند دستت باشه و مثل استاد مصمم باشی که پاکسازیش کنی شروع میکنه به یکی یکی قطع کردن این باور های اشتباه و سوزندنشون و آروم اروم با تعهد به جایی می رسیم که هیج اثری ازشون نمی مونه ،فکر کردن به نتیجه کار انرژی آدم رو هزار برابر میکنه. کم کم اطرافت که پر بود از درخت ها هرز و باور های غلط پاک میشه و مسیر و اطرافت برات روشن تر میشه وقتی رو باور هامون کار میکنم و باور های غلط رو مثل درخت های هرز میبریم نباید به حال خودشون رهاشون کنیم چون منظره ذهنمون رو زشت میکنن و باز هم به چشممون میخورن ( دقیقا من روی خیلی از باور هام کار کردم و باور های محدود کننده و غلط زیادی رو کات کردم اما چون توی آتیش نسوزندمشون هنوز میتونم اثر شون رو توی پارادایس ذهنم ببینم که منظره زشت و نامرتب کرده)
خداروشکر که شاهد این احترام و علاقه بین استاد و مریم جان هستم و انقدر از کار عزیز دلشون ذوق میکنن و خوشحالن (وقتی روی خودت کار میکنی، کنار آدم های فوقالعاده ایی قرار میگیری و روابط بی نظیر و سرشار از احترام و عشق و علاقه رو تجربه میکنی، وقتی باور های درست داری و فرکانس مناسبی میفرستی به سمت آدم های خوب و رابطه های عالی هدایت میشی و تجربه های از عشق،توجه و احترام و علاقه رو توی زندگیت داری)
وقتی به نتیجه کار نگاه میکنی و سپاس گزاری میکنی هدایت میشی به راه ها و مسیر های راحت تره ، به ایده های جدیدی که سرعت کارت رو هم بیش تر میکنه مثلا مثل اینکه یه دستگاه هیولا قراره استاد بخره که پارادایس رو توی یک هفته پاکسازی کنه(این قانون تکامله، وقتی روی باورهات کار میکنی و ورودی های ذهنت رو کنترل میکنی و افکارت رو پاکسازی میکنی و تکامل طی میشه هدایت میشی به راه ها و شرایط و آدما هایی که باعث میشه باور های قدرتمند کننده تری به وجود بیاد و بیشتر قدرت خلق زندگیت رو باور کنی و نتایج بزرگتری توی زمان کوتاه تری نسبت به اولین بار که روی خودت کار کردی بگیری)
به قول استاد نتیجه اش هیولا واره😂
به قول استاد وقتی ذهن تو پر از شاخ و برگ هست باور های اشتباه هم مثل حیون های وحشی اونجا هستن و اونجا لونه میکنن و راحت تر میتونن ایده ها و رویا ها و حس های خوب تورو شکار کنن اما وقتی که تو ذهنت رو از شاخه و برگ های مزاحم پاک میکنی کلی محیط آزاد برای استفاده و توجه به خواسته هات و فکر کردن به زیبایی و تمرکز رو اهدافت ایجاد میشه و اون موقع خدا میدونه چه ایده هایی خفنی به ذهنت میاد که تو پارادایس ذهنت عملی شون کنی ، وقتی ذهنت پاکسازیی بشه، پتانسیل های و توانایی هات و خواسته هات هم واضح تر میشه و هدایت میشی برای بهتر و بهتر شدن.
خدایای شکرت به خاطر این همه زیبایی و فراوانی ، خدایا سپاس گزارم که هر روز شاهد همچین رابطه های عالی و عاشقانه ایی در اطرافم هستم.
خدایا شکرت به خاطر اینکه هدایت شدم که این فایل رو باز هم ببینم و اراده قوی تری پیدا کنم و به این حس که کامنت بزارم عمل کنم و این آگهی ها رو هم برای خودم و هم برای دوست های هم فرکانسی ام روشن تر کردم و این حس خوبی که الان دارم، خدایا هزاران هزاران بار سپاس گزارم و به قول استاد من نمیدونم، من نمیدونم خدایا .تو هدایتم کن تو راه درست رو به من نشون بده، من تسلیم هدایت تو هستم.
اره ، باید اره ذهنم رو تیز کنم و با باور های قدرتمند برم سراغ پاکسازی و باور دارم که خداوند توی این مسیر هدایتم میکنه و هر لحظه بهم میگه که چی کار کنم و از کدوم مسیر برم، کدوم شاخه رو قطع کنم ، از کدوم درخت هرز شروع کنم و کدوم آدم رو از زندگیم حذف کنم، خدایا سپاس گزارم ، سپاس گزارم که قدرت خلق زندگیم رو در دست های خودم گذاشتی و من رو هدایت میکنی به سمت شرایط دلخواهم.
سپاس گزارم به خاطر این آگاهی ها 🙏🏻
(الان وقتش بلند شی و به مسیرت و کار کردن روی خودت تعهد داشته باشی و یادت باشه که هر تجربه ایی که توی زندگیت داری ناشی از فرکانس هایی هست که فرستادی و تو قدرتشو داری که همین الان عوض شون کنی پس به جای فکر کردن به عوامل بیرونی پاشو و روی خودت کار کن. همه چیز از درون خودت و باور های تو شروع میشه. )
خیلی زیبا توضیح دادی.حتی به اسمت نگاه نکردم که چی صدات کنم ولی انگاراززبون من صحبت کردی.خیلی کامل وبا چه تشابهات زیبایی بین مغز و طبیعت حرف زدی و دیدگاههای استادو توش گنجوندی .
منم برای این قسمت از فایل کامنت گذاشتم ومیخواستم به همین مبسوطی در موردش بنویسم ولی چون سرعت تایپم کم شده وگردنودستم درد میگیره کوتاه وخلاصش کردم ولی وقتی تصادفا دوسه خط کامنت شمارو خوندم نتونستم ننویسم وتشکرنکنم که ندای درونی منو به همون زیبایی که خودم دلم میخواست روبه تحریر درآوردی واین یه نشونه بهم داد که حتی خدانوشتن روهم بجای تو اززبون وقلم دیگران برات انجام میده.
خداوندم رو شکرمیکنم از داشتن چنین دوستان زیبا وخوش اندیشه.
امروز توی باشگاه بود و بعد تمرین اومدم ایمل هامو چک کنم که دیدم یک نفر کامنتم رو ریپلای کرده😃
نمیدونید چقدر خوشحال شدم و چقدر لذت بردم وقتی کامنت شما و تشکرتون رو خوندم ، انقدر خوشحال شدم که حسابی از ته دل خندیدم و خدا رو شکر کردم برای اینکه تونستم آگاهی های مفید رو با خانواده ام توی سایت به اشتراک بزارم و چقدر این کامنت شما بهم انرژی داد که باز هم این کارو انجام بدم ، باز هم برای فایل ها کامنت بزارم و همون نکته هایی که از فایل ها درک میکنم و توی نت بوک گوشیم یادداشت میکنم رو اینجا توی سایت کامنت کنم و باعث بشم این جریان از آگاهی و توجه به نکات مثبت و حس خوب هم در درون خودم و هم در دیگران ایجاد بشه و چرخه مثبتی رو توی زندگیم ایجاد کنم . این روز ها به تضاد هایی بر خوردم که به خاطر شرک ورزیدن خودم داشت باعث میشد که از مسیر خارج بشم اما باز هم خداوند هدایتم کرد و من رو به مسیر درست برگردوند و این آگاهی که استاد بار ها گفتن باز برای من تکرار شد که تضاد ها باعث میشن من رشد و پیشرفت کنم و باید با این دیدگاه به تضاد ها نگاه کنم که اون ها اومدن تا خواسته های من برام واضح تر بشه ، پس یه تصمیم جدی گرفتم و خودم رو به خدای خودم سپردم و سعی کردم کمی به نقطه ی تسلیم بودن در برابر خدا نزدیک تر بشم و در جریان هدایت خداوند متعال قرار بگیرم و با ایمان به خداوند نگران چیزی نباشم و کمی بیش تر از قبل موحد تر باشم و کمتر شرک بورزم و از مسیر لذت ببرم و کامت شما شد مثل یه محرک از طرف خداوند که بهم یاد آوری کنه کار کردن روی باور هام و اشتراک گذاشتن آگاهی ها و ایجاد احساس خوب باعث میشه جهان جای بهتری برای هممون بشه و انگیزه ام رو برای مشارکت در کار هایی که توجه به نکات مثبت هستن بیش تر کرد ( به هر نقطه تمرکز کنی انرژی ات هم به همون سوی جاری میشه )
سپاس گزارم به خاطر ابراز کردن احساس مثبتتون و سپاس گزارم از پروردگار بزرگ به خاطر هدایت ها و نشونه هایی که هر لحظه توی زندگیم بیش بیش تر شاهد شون هستم، سپاس گزارم خدایا به خاطر اینکه در این چرخه از احساس خوب و آگاهی ها شرکت میکنم و همیشه من رو به مسیر درست هدایت میکنی و همه سعی ام رو میکنم تا کمی از قبل موحد تر باشم و خودم رو به دست های قدرتمند تو بسپارم.
سپاس گزارم از تو دوست عزیزم تو دستی از دست های خداوند بودی مثل همه ی آدم های خوبی که خدا هر روز وارد زندگیم میکنه ، سپاس گزارم خداوندا♥️🙏🏻🥰
Hello to the most beloved family in the whole universe.
Hello to my dear coach and his partner Mary.
Today we are on a mission.
A mission to clean Paradise.
I donno maybe it’s me or I’m not really into cleaning paradise.
It’s not that I hate it or something…it’s just that I see no fun in it. But I think that I can use this file to understand something about myself.
well… cleaning is not fun for me….
Maybe the whole idea of cleaning bad thoughts is not fun for me either…
I mean im not interested that much to get rid of things that are blocking the way to a better future.
But what if there is no other way…
What if this is he only way…?
is god really talking to me…isn’t he?
Last night and for the last couple of days he’s been telling me to only trust him and when finally I accepted it, he’s now telling me to start cleaning.
Start to clean more and more and remove everything you know longer want them. Mentally and physically.
I’ve been throwing stuff out…trash..etc, things I didn’t use for years, clothes I no longer wear…I got rid of all of them.
And now I might need to get rid of bad ideas and thoughts that are moving around in my head. But if I wanna do it, I’m gonna need to make it easy for myself….
Like the way you make pradise-cleaning easy.
At first I thought here we are… again cleaning and burning and …
But when I looked into the cart, I saw we have lot’s of things here that we can have fun with….
Drinks, stuff to eat, chair etc
These things are exactly what I need to get for muself so I can you know do my job.. make it easier, doable, possible.
One more important thing is the tools that I want to say I enjoy watching.
First well done sir for all the tools you got yourself..I admire the ability you have to get all those things…
We need the right tool to face the challenges..doesn’t have to be like rich to get nice tools..
Right now your pen and paper could be your tools..well I know I could use them…
When the time comes we get nice tools just like Sayed thinking of getting a monster tool..have no idea what that could be..but I’m interested to see it.
Thanks agian for this episode, i know that there are things in our head (problem/challenges)that we can see how they can be solved by watching files like this one..
It’s been quite an enormous amount of time I wanted to clean my surrounding from the unnecessary stuff. Your comment was a motive for me to get started, and I got started. Many thanks for the positive impact
اشک باعث شد نبیننم دکمه ارسال قبل انعقادکلامم زده شد داشتم میگفتم اشک امونم نمیده وحالا باخوندن پبام خانوم روبا پیامم روگرفتم که بقول استادنازنبن بنیادین وتمرکری ولیزری وبقول مریم بانوی بزرگوار مسلح به الله اکبر برم برای خراب کردن باورهای محدودکننده و غلطم و خودم وازنو بسازم با مددحق بواسطه شما استاد عشق وتعالبم ارزشمندتون خانم شابسته عزیزو خانواده صمبمی عباس منش که مفتخرم منهم عضوشون هستم درقلبم میبوسمتون براتون بهتربنهارواز الله مهربان خواستارم شماحق بزرگی به گردن من داربد استاد چون شب من و روز کردین مصداق بخرجونهم من الطلمات الی النور ، خداحافظ ونگهدارخودتون وعزبرانتون باد
سلام استادعشق سلام مریم بانوی نازنین سلام رضای عزیز امشب والان خوندن دیدگاه رضا در مورد فایل ۱۷دوره روانشناسی ثروت منو به خودم نشون داد داشت منو میگفت و الان که هدایت طلبیدم این نشانه شگفت آور اومد و بقول رضا منو خراب کرد اشک پشت اشک اولین باره بعداینهمه وقت. توسایت مینوبسم
خب سلام مجدد خدمت تمامی دوستانم!
درود به خداوند عزیزم که همیشه با هم همراهیم!
قرار که قسمت ۱۰۹ سریال زندگی در بهشت رو با همدیگر بررسی کنیم!
یه قانون یا همون شرط برای خوندنِ کامنت من در این قسمت وجود داره:
اونم این است که لطفا از اول کامنت، تا آخر کامنت رو با لبخند بخونید!☺💐😁❤
امروز یه پروژه ی یکروزِ داریم!
که قرارِ در اون اطرافِ اون گاراژ مخفی رو پاکسازی کنیم!
کاملا هم مجهز هستیم و رمز این عملیات الله اکبر هستش!
راستی یه خریدِ جدید هم از میلواکی داشتیم که امروز قرارِ ازش رونمایی کنیم!
اونم اره ی الکتریکیِ ۱۸ ولت است که بسیار سبک، خوش دست، کارا و زیباست!
راستی یه ایده ای برای ماموریت امروز داریم: اونم این هستش که در هنگام اینکه درخت های هرز رو می بُریم، یه آتیش بزرگ هم به راه بندازیم، که اونا رو توش بسوزونیم، از اون طرف هم مکانی درست بشه که غذاهامون رو توش طبخ کنیم!
خب در ادامه ی کار روغن زنجیر رو به درون دو تا اره مون میریزیم! (رنگ آبی بود و خیلی هم باحال)
یه برش کوتاه…!
خببب تا الان یه خرمن عظیم از درختان و آتش رو ایجاد کردیم و یه آوِن خیلی خوب هم خداوند برامون ایجاد کرد تا ما پیازچالِ مون رو توش درست کنیم!
تو اینجایِ کار استاد با چهره و لحنی معصومانه میگه که کاشکی هوا یکم خنک تر بشه!
استاد شما که ماشاالله از نظر مالی در جایگاه خیلی خوبی داره!
ذهنت هم که خیلی خوب کار میکنه و ایده پردازیش عالیِ!
دسترسی های خیلی زیاد و راحتی هم داری!
پس یه سر برو آمازون ببین یه پنکه یا کولر سیار که مناسب باشه برای همچین جایی وجود داره یا نه!
چون صد درصد اولین نفر نیستی که به این تضاد برخورده!
اگر هم چیزی براش نباشه، این فرصت برای خودت و ما بچه های سایت هم وجود داره که براش ایده بدیم!
اگر هم که بود قشنگ میخریم و تو موقع استراحت و تو همچین جاها و زمان هایی روشنش می کنیم!
ایزی ایزی تامام تامام!
البته این یه نظر برادرانه بود و اومد تو ذهنم یکدفعه و فقط دوست داشتم کمکت کنم!☺💐👍(الان که دارم دقت می کنم شالوده ی این نظر رو از تو حرف های قبلی خود استاد الگوبرداری کردم!😄)
تو اینجای برنامه درخت های هرز مثل باورهای محدود کننده چسبیدن به هم و خیلی مقاومت دارن می کنن!
اما خب ما مجهز به اراده ی پولادین هستیم و مصمم شدیم که اینا رو مثل کره تو آتیش آب کنیم!
اصا کی به این درخت های هرز کارت دعوت داده که اینجوری تو پرادایس بساط به پا کردن!😐😂😂😂😂
اوه اوه، این اسکلت های بزها نشان از یه حجم عظیمی از کیادی های خیلی بی رحم داره!
یاد فیلم کونگ در جزیره ی گمشده افتادم!
این صندلی های چوبی زیبا هم در امروز به لیست کشفیات جدیدمون اضافه شدن!
ماشاالله در مرز پوسیدن هستند!
قوطی های نوشابه رو جمع می کنیم و به نظر میاد که نذری پخش کردیم، اینقدر که زیادن! 😂😂😂
اون چنگال یکبار مصرف، اگه نمی گفتید یکبار مصرف ۱ درصد احتمال نمیدادم که یکبار مصرف باشه!
چه جمله ای شد؛ فکر کنم باید چند بار فلش بک بزنیم تا بفهمیم قضیه چی!😂❤
الان فکر کنم یه ۲ ساعتی هست روی ادامه کامنت کار نکردم و با توجه به اینکه یه فرصتی مهیا شده که ازش استفاده کنم، با اجازه تا اینجای کار کامنت را متوقف می کنم و انشاالله به زودی زود در پاسخ به همین کامنت ادامه اش رو منتشر می کنم!
دوستان امیدوارم هممون در پناه خداوند سالم و شاد باشیم!
عزیزان ثروتمند من لبخند یادتون نره!
خدایا شُکرت که تا اینجا باهام همراه بودی!
دوست عزیزم امیدوارم این کامنت برات مفید بوده باشه!
فعلا…!👋
اومدم دوباره
سلام به تمامی عزیزان!
خداوند رو شاکرم که بهم فرصتی رو داده که بیام و ادامه ی این کامنت عالی رو بنویسم!
امیدوارم زندگیتون روی روال فوق العاده ای باشه و لطفا لبخند بزنید حالا که دارید این کامنت رو می خونید!
در اینجای کار یه آتیش خیلی خوب رو تو این زمانِ طلایی درست کردیم و داریم ازش لذّت می بریم!
ماشاالله خانم شایسته هم دستی بر آتش دارند و واقعا آتیش خیلی بزرگ و خفنی رو درست کردند!
اون چیزها که خانم شایسته از تو زمین پیدا کردند، شبیه بشقاب پرنده به نظر می اومد!
الان تو مخ استاد داره یه چیزهایی میگرده!
و بله درست گفتید: استاد حالا که دیده این پاکسازی چقدر خوبِ، می خواد یه دستگاه حرفه ای واسش بگیره که بتونه این پاکسازی رو راحتتر، سریعتر، بهتر و گسترده تر کنه!
هم برای خودش، هم برای خانم شایسته و هم برای پرادایس!
حالا بیاییم مزایای پاکسازی جنگل رو از زبان شیرین استاد بشنویم:
۱. امنیت میره بالاتر (چون زمین خلوت تر و قابل رویت تر میشه و این موضوع باب میل حیوانات درنده نیست!!!)
۲. استفاده ی بهتر (خب وقتی فضا بازتر بشه ایده های خیلی خوب به راحتی خودشون رو نشون میدن!!!)
و …
هزاران مزایای دیگر ممکن داشته باشه که به ذهن ما نرسه!
بریم تو کار بلال خوردن!
اول از همه بگم واقعا به دور از شوخی ماشاالله به استاد که اینقدر نوشابه خور قهاری، انصافا اگر کوکا بدونه استاد اینجوری به محصولاتش علاقه داره هر ماه ازش تقدیر میکنه!
این بلال هایی که میخورید اگر همینقدری باشن، میشن نصف بلال های اینجا و با این تفاسیر استاد ۳/۵ تا بلال کامل خورده!
با اجازه من یدونه هم به زور میخورم، یعنی هِی باید خودمو تکون بدم تا جایی تو معدم باز بشه! (البته این رو هم بدونیم که استاد فعالیت خیلی سنگینی اونم به مدت زمان زیادی رو تجربه کردند!)
این آتیش زیبا هم که نفس های آخرش رو داره میکشه، خیلی پُر برکت بود شُکر خدا!
و در آخر بگم که عجب چراغ قوه های خفنی داره این میلواکی!
خیلی خوش گذشت و کلی چیزهای جدید دیدیم و تجربه کردیم!
ممنون از خدا و شما عزیزان که این ها رو ضبط می کنید و با ما به اشتراک می گذارید!
دوست عزیزم ممنون بابت اینکه کامنتم رو مطالعه کردی!
خدایا دَم تو هم گرم که هدایتم می کنی!
دوستان موفق و سالم و خوشبخت باشیم همگی در دنیا و آخرت!
فعلا خدانگهدار!
راستی آرین هستم ۱۷ ساله از تهران!
به نام خداوند وهاب
سلام به رهروان راه حقیقت
لباس زیبای استاد و نوشته ی روش ،shopو سینکش ، داخل shop کاملا قفسه بندی و مرتب ، امروز یک پروژه داریم اونم تمیز کردن دور shop قدیمیه و قراره همزمان با بریدن اتیش هم زده بشن ،وسایل مورد نیاز صندلی و دستکش و مواد لازم پیازچال با فرمول جدید و ادویه های روش ،اره های حرفه ای thank God
یه اره ی جدید میلواکی،چقدshop مرتبه که مریم میدونه دقیقا چاقو کجاست ،استاد چقد انگلیسیتون خوبه ،نوشیدنی ،عع استاد پس بگو چرا شما واسه درختهای هرز از این اره های بزرگ استفاده نمیکردید و من بشدت اصرار داشتم واسه این بوده که شاخ و برگهای ریز لای زنجیر گیر میکنن و کارو سخت میکنن ! شما میگید کامنت جواب نمیدید چون به مرور طی فایلهای بعدی همه ی سوالات جواب داده میشن ،پیاز چال خوشمزه thank God
خیلیم عالی که بجای ورزش روی تردمیل و غیره دارید با کار کردن ورزش میکنید و اینجوری کار کردن رو بیشتر و بیشتر لذت بخش میکنید ،صدای آتیش چقد دل نشینه ،چقد نوشابه خوردید نوش جونتون ،چنگاله یکبار مصرفه چقد زیباست ،وااو کله ی بزها رو اینجا غذاخوری کایودی ها بوده ،ای جانم صندلی های هزارسال پیش چقد زیباهستن روشون رو برگ گرفته انگار اینجا خیلی زیبابوده و این صندلیها در این مکان دنج بهمون میگن که صاحبان قبلی اینجاهم اهل مراقبه بودن اهل ارامش و سکوت اهل با خدا بودن و محاله کسی با paradise
هممدار باشه و آشنا به قوانین نباشه حتی ناآگاهانه ،golden time,،قیچی حرفه ای thank God
مریم نازنینم چقد زیباست رنگ موهاش و لباسش یکیه ، چقد عالی داره کار میکنه و ورزش میکنه ،چ باحال قراره یه وسیله ای خریده بشه که یه هفته ای کل پردایس رو تمیز کنه و چقد عالیه که شما اینجوری تکاملتونو طی میکنید و هربار من میگم این اخرشه میبینم نه بازم شما یه پله بالاتر اومدید، اصلا نمیتونم تصور کنم چی میتونه باشه چقد هیجان انگیزه اصلا سریال زندگی در بهشت واسه همین انقد خاصه که هیچوقت نمیشه پیش بینیش کرد برعکس همه ی سریالهای دنیا ،بلال خوشمزه عجب تقسیم هم کردید یه بسته ش ۸تا بود یکی مریم ۷تا استاد😁😁😁،این همه کار کردید ولی یه پیازچال و یه شیربلال خوردید بازم پرانرژی هستید ،خیلی روز پر برکتی بود ،زغالهای زیبا ،خداقوت عزیزان قلبم تنتون سلامت thank God
Thank you mary for recording this file for us
از اتاقم تا فلوریدا راهی نیست
سلام بر استاد وشایسته عزیزم.
کوتاه میگم .انگارمن باشما تو پرادایس هستم و تمام این پاکسازیا ولذتهای سالم وزیبارو تجربه میکنم.
چقدر توجه منو جلب میکنین به اینکه میشه سالم ودوراز گناهها لذت برد و مفید بود و البته که شما خیلی تکاملتون رو طی کردید که به اینجاها رسیدید وخیلی جوونتر بودید که شروع کردید به شناخت مسیر درست.
ولی من باوجود اینکه اطرافم پرهست از ناهماهنگی ،دارم سعی میکنم ازلابلای این هیاهو خودمو بیرون بکشم وباسادگی اززندگیم حتی بتنهایی لذت ببرم وفکرنکنم که دیرشده.
من تمام لحظات شمارو حس میکنم که چقدر آزاد و رها وبدون توقع و وابستگی کنارهم زندگی میکنید .
انتظاراتی که ازدیگرانو دارم به کمترین حالت ممکن میرسونم وباخودم میجنگم که قضاوت نکنم دیگرانو والحق که کارهای سختی هست ولی وقتی همه چیز تو میسپری به الله یکتا وخودت ناظر میشی خودش مسیرو برات باز میکنه .عاشقتونم وازوقتی اومدم توی سایت ،فیلم نمیبینم وازتنهایی خودم وگشت زدن توی سایت سیرنمیشم. همیشه همینجوری خودتون باشید والوده به نقاب ریا و فیلم بازی کردن نشید.بازم عاشقتونم.
سلام استاد عزیز اول از همه میخواستم بگم که هرموقع فایل استاد وکه میبینم دل وذهنم میره اون زمانی که از زیر صفر کاراتونو شروع کردین بعد راهتونو پیدا کردین اروم اروم رشد کردین الان به اینجا رسیدین من هرموقع ادمهای خودساخته رو میبینم میگم این درخت تنومند یه روزی ریشه بایه باد میرزید مسیر رشد ریشه روما ندیدیم ما فقط درخت تنومندو میبینیم غافل ازین که چه مسیرهایی روریشه طی کرده. اقا واقعیت اینه تغییر زمان وتلاش لذتبخش میخواد. من توی ایران یه دستگاه تقسیم میوه ساختم برای اولین بار قیمتش هم میلیاردیه نیاز مردموفهمیدم زودتر از همه وزودتر از همه عمل کردم این لطف خدا وسایت استاد بود. ببین درو تخته باهم داره جورمیشه چجوری داداشم رفت امریکا تورشته ریاضی من هم که کارام گرفت توذهنم هسش که موقعیت همه چی جوره بیام امریکا بیام پیش استاد عزیز. بیام پرادایس بهشت امریکا رو ببینم. کاظم فقانی هستم از مازندران
سلامممم
این قسمت هم به شرح یک جمله از مریم جان : بکن آقا بکن
واقعا هم همینه باید دل از افکار و باورهای قدیمی که از گذشتگانمون روی هم جمع کردیم بکنیم تا منظره های جدید رو ببینیم
بتونیم آبی آسمون رو ببینیم و جاهای جدید رو کشف کنیم. قدرتهایی درونمون پیدا کنیم که فکر میکردیم هیچ وقت نمیتونیم و همچین چیزی نیست
مریم عزیزم ممنونم همچین صحنه زیبایی رو با تصاویر دوربینت کشیدی
از بالا از پایین و بغل شاخه ها در هم فرورفته بودند انگار یه حسی میگفت کنده نمیشوند
اما به قوووول خودت عزیزم : ما مصمم هستیم
ما اومدیم اینجا. ما مصمم شدیم شاخه و برگهای اضافه ذهنمون رو بچنیم. این قسمت هم کلی درس داشت. درس زندگی ..نه از این درسهای معمولی
درس زندگی در بهشت
خداروشکر اینجا هستم و یک تلنگر دیگه که باید روی باورهای محدودکننده کار کرد. هر روز کار کرد چون رشد میکنند و بیشتر در هم گره میخورن
خداروشکر بخاطر این قسمت زیبا
خیلی حال میکنم تمرکزی یک هدف رو الویت قرار میدید و مصمم تمام روز رو بهش اختصاص میدید و لذت هم میبرید. شاد هستید وقتی کاری انجام میدید غر نمیزنید که آقا خسته شدم بسه!
میگید یک فعالیت فیزیکی خیلی عالی بود به جای اینکه در جم این کارو بکنیم و الکی عرق بریزیم. اینجا این کارو میکنیم و یک کار مفید انجام میدیم و من چقدر از این دیدگاه های شما درس میگیرم
که مهمترین درس سریال زندگی در بهشت رو از شما یاد بگیرم : توجه به نکات مثبت در هر لحظه و تحت هر شرایطی
اینکه در لحظه زندگی کنم و هر دفعه کامنت میزارم برای سریال و این رو میگم برام تکراری نمیشه. حس میکنم لازمه همیشه برام یادآوری بشه
خدایا شکرت از تو ممنونم هر لحظه هدایتم میکنی. تو بزرگی . الله اکبر
خداروووشکر
وقتی این قسمت رو میدیدم و مریم جون زوم کرد روی لباس استاد تا نوشته رو منم ببینیم. معنیش رو متوجه نشدم
اما یه حسی بهم گفت نگران نباش تو کامنت بچها جوابت هست
بعد دیدممممم بلهههه رویا عزیزم معنیش رو نوشته : وقتی نگاهت رو به دنیا تغییر میدی..
حتی حس قشنگش رو راجب رنگهای بک این نوشته هم گفتی
ینی وقتی نگاهت عوض میشه زندگی برات رنگی میشهههههه. یه رنگ دیگه میگیره
خدایا شکرت
چی بگمممم. بغض کردم از اینکه خداااا چجوری منو هر لحظه هدایت میکنه. حس خیلی خوبی داره . خدایا شکرت
ممنونم از شما بخاطر فایل های زیبا. هر روز شادتر و سالمتر و ثروتمندتر در دنیا و آخرت
فلا :))))
بنام خدای هدایتگرم
سلامی دوباره به بهشتیان
استاد عزیز و بانو شایسته گل خدا قوت
حین دیدن این قسمت از سریال به خودم گفتم بعد اتمامش میرم کامنت های دوستان رو میخونم و بعد از مدت ها این تصمیم رو گرفتم که البته کاملا هدایتی بود که در ادامه توضیح میدم.
کامنت های دوستان لایک شده چقدر زیبا بود و پر از آگاهی واقعا ازتون سپاسگذارم و تحسینتون میکنم.
استاد یجورایی همراهی شما و عزیز دلتون رو بی نهایت تحسین میکنم و این همراه بودن باهم رو یک نعمت شگفت انگیز میدونم و از ته دلم ایمان دارم که در آینده من هم همچین رابطه ای رو تجربه خواهم کرد.
یه جاهایی نوبتی مشغول به کار بودید و به نوبه خود همدیگر رو تحسین میکردید و بابت وجود همدیگر غرق در سپاسگذاری بودید و تلاش همدیگه رو ارزشمند میدونستید و این ارزشمندی رو به همدیگه عنوان میکردید.
با دیدن این قسمت و همچنین خوندن کامنت دوست عزیزم رویا خانم متوجه پاشنه آشیل خفنی در خودم شدم که میخوام توضیح بدم:
* تحسین کردن و ارزشمند دونستن و حس سپاسگذاری:
در کامنت دوست عزیز رویا خانم شما رو بابت اون کارهایی که در کلبه انجام دادید بسیار تحسین کرده بود و از اون کارها به مثل : بریدن حصار چوبی اطراف کلبه و… به عنوان “تغییرات خفن و هیولایی و تغییرات اعظیم و نتایج بسیار بزرگ” یاد کرده بود.
حین خوندن این کامنت به خودم گفتم خب حالا که چی استاد چند تکه چوب هم برید کار خاصی انجام نداده چرا انقدر تحسین و بزرگ نمایی!!!!!
اینجا بود که متوجه یکی از بزرگترین پاشنه آشیلم شدم. استاد در دوران بچگی، نوجوانی و حتی جوانی بابت کارهایی که میکردم حتی کارهای درست ازم انتقاد میشد و یجورایی اطرافیانم کارهام رو بی ارزش میدونستن و حتی مسخره هم میشدم.انقدر این مسئله تکرار شده بود که برای تایید گرفتن ازشون حاضر بودم هرکارررررررری بکنم که تحسینم کنن.این رفتار ها باعث شد که من در تمام دوران زندگیم کارهایی که در هر زمینه ای انجام میدم رو بی ارزش و غیر مفید بدونم و به ندرت خودم رو تحسین میکردم حتی اگر آپلو هوا میکردم.با اینکه خیلی موفقیت ها کسب کردم اماا ارزشمند نمیدونستم و حتی نادیده میگرفتمشون.
در تمام قسمت های این سریال این نگرش با من بود اما متوجش نبودم و با خوندن کامنت های دوستان زمانی که تحسن میکردن من باز میگفتم خب که چیییییی….
استاد این مسئله انقدر در وجود من ریشه داره که نمیدونم چرا، حتی مواقعی هم که بخاطر انجام کاری مادرم و یا خواهرم منو بغل میکردن و بابتش از من تشکر میکردن و منو میبوسیدن، بصورت ناخودآگاه میل داشتم که از اون شرایط بیرون بیام مثلا بلافاصله بحث رو عوض میکردم و یا میگفتم باید برم کار دارم یجورایی نمیخواستم و اذیت میشدم که به من محبت می کنن…!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
وای خدای من چیااا در ذهن هست خبر نداشتم!!!!!
همین الان متوجه یک موضوعی شدم
نمیدونم گریه کنم با بخندم
چند ماه پیش که داشتم روی باورهام کار میکردم از خدا خواستم ایده بهم بده که کسب و کارم رو شروع کنم.روز بعدش ایده داده شد و بعد از چند ماه انجامش دادم. یک محصولی رو از شهری میخریدم و در شهر خودمون میفروختم. اوایلش خیلیی ذوق داشتم و خیلی راضی بودم و خیلی هم خوب میفروختم و مشتر ها هم خیلی رضایت داشتن. اما بعد از چند روز همون حس اومد و گفت: خب که چییی این چه ارزشی داره آخه همه میتونن انجام بدن و…
باز همون باور مسموم اومد و الان متوجه شدم که چرا من دیگه اصلا هیچ اشتیاقی ندارم برای فروش و گسترش کسب و کارم.
خدای من چی داری میگییی
بغضم گرفته. استاد تو این مدت بطور ناخودآگاه دنبال ایده های دیگه ای بودم که مثلااا خاص باشن چون کسب و کار قبلی رو بی ارزش میدونستم.
اصلا باورم نمیشه که این باور مسموم که سالهاست با منه اینقدر در جوانب مختلف زندگیم اثر گذتشته و یجورایی نمیذاره روی یک تصمیم بمونم چون هی بی ارزش میدونم کارم رو و میخوام برم سراغ یکی دیگه.ماه هاست که دارم میگم خدایا علاقه من چیه به من بگو چرا نمیتونم شناساییش کنم. الان متوجه شدم که بابا این باور نمیذاره شناسایی کنم و مانع شده اول باید این مانع رو بردارم.
بخاطر این باور ناخودآگاه ذهنم تمایل داشت کارها و ایده هایی رو عملی کنه که بعدها بقیه به به چه چه کنن و اصلا خودم ملاک نبودم.
انقدر این باور ریشه داره که حتی زمانی که دوستان از خدا هم بخاطر خیلی چیزا (نعمت هایی که من نمیتونستم ببینمشون) سپاسگذاری میکردن، باز میگفتم خب که چی، واسه چی انقدر سپاسگذاری و تحسین میکنی مگه تا حالا چه دستاوردی داشتی، به چی رسیدی…
و وقتی در ادامه میدیدم که دستاوردی داشته و به خواسته ای رسیده ذهنم آروم میشد و می پذیرفت و دیگه مقاومتی نداشت.
در این مدتی که عضو سایت هستم دوست داشتم کامنت هایی رو بخونم که حاوی دستاوردهایی باشه مخصوصا دستاورد مالی حتی اگر اون کامنت لایک نخورده و کامنت هایی هم که لایک خورده اما دستاورد به ظاهر خاص (به ظاهر خاص از نظر پاشنه آشیل من) نداره رو بی ارزش و غیر خاص و وقت تلف کن میدونستم.
استاد من از بچگی کارهای فنی رو خیلی خوب انجام میدادم. زمان هایی که میدیم مشغول کاری هستید در اون بهشت زیبا، به خودم میگفتم: من این کارو بهتر از استاد و حتی در مدت زمان بسیار کمتری میتونم انجام بدم، استاد یه مقدار کنده و اون کارهارو میشه خیلی زودتر انجام داد و بعدش به کارهای دیگه رسیدگی کرد و یجورایی به خودم افتخار میکردم با این گفتگوهای ذهنی.
تا که امروز با هدایت الله متوجه شدم که این نگرش باز از همون باور سمی میاد.امروز متوجه شدم که شما با عشششششششق کارها رو پیش میبری نه صرفا با پشت کار و تلاش بی وقفه.این عشقه که باعث تداوم در کارها همراه با لذت میشه نه صرفا پشت کار.این عشقه که باعث میشه استاد صبح با اشتیاق از خواب بیدار بشه نه پشت کار.در واقع این بور باعث شده بود که من صرفا بخوام کارها رو با تلاش و پشت کار زیاد پیش ببرم غافل از یه ذره عشششق به انجامشون.
قرار نبود اینقدر بنویسم ولی نوشتم
بابت داشتن بهترین استاد دنیا و همچنین بهترین دوستان دنیا از رب العالمین سپاسگذاری میکنم
در پناه خداوند باشید
سلام آقای امیری واقعا سپاسگذارم از به اشتراک گذاشتن نظرتون ،منم دقیقا همین باور سمی که شما گفتید رو دارم و از کامنت شما متوجه اش شدم. واقعا نمیدونستم دلیل اینکه هر کاری انجام میدم رو کارخاصی نمیدونم و همیشه توی ذهنم خودم رو تجسم میکنم که کارهایی خیلی فرازمینی انجام میدم که همه تشویقم میکنن ،و موفقیت های خودم رو نادیده و بی ارزش میدونم
در پناه الله یکتا شاد و سلامت باشید
سلام آقای امیری عزیز.
تحسین تحسین تحسین بابت این واکاوی عمیقی که با هدایت الله مهربان در شما اتفاق افتاده و بینشی که به آن دست پیدا کردید.
تحسین تون می کنم که اینقدر عالی خودتون رو کشف کردید و سپاسگزار خداوند عالم هستم که هدایت شدم به این کامنت ارزشمند شما که پر از تحلیل و خودکاوی بود…. ممنون از وجود نازنینتون که به اشتراک گذاشتید دل گویه هاتون رو. سپاس سپاس سپاس
این پدیده ای که دچار می شویم و احساس کم ارزشی به ما دست می دهد چه در مورد کارها چه در مورد مهارت ها و هر آنچه انجام می دهیم باعث می شود برای خودمان یکی از 6 لایه محافظتی که خانم آیلین ارون در کتاب «منِ کم ارزش» نام برده را انتخاب کنیم و برای اینکه از خودمان محافظت کنیم استفاده کنیم. شما از لایه محافظتی «سخت تقلّا کردن» برای دست یابی به ارزشمندی وجودی تون استفاده می کردید. این لایه محافظتی را سال ها من استفاده می کردم و واقعا انسان را حسته می کند ولی هرگز راضی کننده نیست هر کاری که می کند…. خدا رو شکر که پیدایش کردید….
خداروشکر که من 2 سال پیش پیدا کردم….
خداروشکر که پیام شما یادآور این نکته بود برای من و همه عزیزانی که این لایه محافظتی را برای کاهش تنش و اضطرابشان استفاده می کنند.
به شما تبریک می گویم که اینقدر دقیق خودتان را واکاوی کردید. حال که به این بینش و آگاهی رسیدید… لطفا لطفا لطفا … از دریچه ی این آگاهی کمک بگیرید و هر لحظه نجواهای ذهنی سابق آمد خاموشش کنید و برای کارها، رفتارها، مهارت ها و توانمندی های خودتون، ارزش مناسب قائل شوید و خودتان را بابت موفقیت ها حتی اگر کوچک باشد تحسین کنید تا باورتان بشود که ارزشمند هستید و می توانید در خلال این ارزشمندی به موفقیت هایی دست یابید که رضایتمندی هم در درونش هست…..
برای تان احساس ارزشمندی و رضایتمندی بیشتر در زندگی آرزومندم.
خدا را شکر می کنم که کامنت ارزشمند شما را خواندم تا به این دست نوشته های امروزم که بیشتر به خودم یادآوری بود تا محضر ارزشمند شما، هدایت شوم.
از استاد و مریم خانم هم سپاسگزارم بابت فراهم آوردن این بستر الهی….
خدایا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم بابت هدایت ات و بابت دریافت هدایت ات….
شکر شکر شکر….
خدانگهدار
بنام خدای هدایتگر
سلااام.این اولین باره که میخوام خیلی جدی برای یکی از فایل ها کامنت بزارم ، این قسمت از زندگی در بهشت به عنوان نشانه هدایت من چند روز پیش اومد روی صحفه شخصی من بالا و هربار که بهش نگاه میکنم نکاتی از استاد و حرف های مریم جان برام واضح میشه که کاملا همراستا با هدایت که از خدا میخواستم هست .
وقتی هایی که کم کاری میکنیم و ورودی های ذهنمون رو کنترل نمیکنیم باور های مخرب و شرک آلود مثل علف های هرز گوشه گوشه ذهنمون رشد میکنن و کم کم همه جا رو میگرن .
خب به لطف خداوند و همت استاد این قسمت میخوایم بریم برای پاکسازی.
پاکسازی پارادایس استاد و پارادایس ذهنمون.
ماموریت ما اینه که بریم سراغ باور های مخرب مون و شروع کنیم به پاکسازی که درخت های هرز هستن، که همنجور استاد میگن ماشاالله خیلی زیاد هم هستن(اره باورهای مخرب توی ذهن مون خیلی زیاد هستن باور های کمبود باور های فقر باور های محدود ، باور های اشتباهی از که جامعه، پدر و مادر و شرایط نادلخواه اومدن)
اما این سری همونجوری که پاکسازی میکنم یه آتیش قوی هم درست میکنیم، یه آتیش قوی مثل باور های قوی که چوب های تر رو توش بسوزانیم.
در راستای این اصل که(( همون تغیری باش که میخوای توی دنیا ببینی))
تغیر رو از خودمون شروع میکنیم، که شروع میکنیم به پاکسازی باور های مخربی که ترمز های ذهنمون هستن جلوی رسیدن به خواسته هامون ، اهداف مون، و تجربه شرایط دلخواه مون رو میگرن .
اول میریم سراغ ابزار مورد نیازمون، با یه اره برقی فوق حرفه ایی(( مثل باور اینکه قدرت خلق زندگیمون در دست خودمونه)) قراره بریم سراغ درخت های هرز.
وقتی میریم سراغ باور هامون و توی منطقه به قول مریم جان مستقر میشم با صحنه ایی از درخت های هرز و باور های نادرست رو به رو میشم که همه جا رو گرفتن و در ظاهر نفوذناپذیر به نظر میان.
اما ما مصمم هستیم، که ذهن مون رو پاکسازی کنیم، باور های اشتباه ،عادت های ناسالم، ارتباط های سمی ، و هر چیزی که زیبایی و آرامش و حس خوب رو از ما میگیره پاکسازی کنیم.
اول کار وقتی شروع میکنم به قطع کردن باور های مخرب مون و انداختن شون توی آتیش ، انقدر زیادن که آتیش همت ، اراده و انگیزه و اون باور های فولادی واسه خلق زندگی دلخواه مون زیرش گم میشه،یا زنجیر اره مون در میاد( باور های غلط مثل شاخه و برگ های ریز لای زنجیر اره مون گیر میکنن و آروم اروم باعث میشن که زنجیر این باور قدرتمند شل بشه) ،ولی ما مصمم هستیم ، دوباره زنجیر رو جا میندازیم ، هرچقدر هم که زمان ببره و قدرتمند تر میریم سراغ باور های محدود کننده تا از پا درشون بیاریم چون ما نا امید نمیشیم حتی اگه بدترین اتفاق واسه اره مون بیافته.
گاهی توی این مسیر پاکسازی ، وقتی میخوایم درخت های هرز باور مون رو بندازیم تو آتیش شاخه و برگ های گسترده اش باز گیر میکنن به اطراف دقیقا مثل پاشنه های آشیل ما، ما هم اره قدرتمند مون رو ور میدارم و به جای الکی زور زدن با باور های درست میریم سراغ شون.
وقتی باور های مخرب ذهن مون رو میسوزنیم آتیش مون اول گم میشه اما بعد شعله میکشه و همه جارو روشن میکنه و به قول استاد مثل بنز الان همه چوب ها رو میسوزنه، اما بعدش آروم اروم شعله هاش کم میشه، دقیقا این همون جایی هست که ما باید مداومت به خرج بدیم و بازم هم کنترل ذهن رو ادامه بدیم و باور های محدود کننده و غلط رو پاکسازی کنیم ، وقتی گوشه گوشه ذهن مون و افکارمون میگردیم به چیزهای قدیمی بر میخوریم که درگذشته چقدر برامون مهم و ارزشمند یا قشنگ بودن ولی دقیقا مثل اون صندلی های چوبی که مریم جان پیدا کرد، پوسیده بودن و باید سوزنده میشدن.
ممکنه آدم ها یا عادت ها یا وسایل و شرایط و افکار ، هر چیزی باشن که باید پاکسازی بشن.
هنوز ما به قول مریم جان داریم به کارمون وفادار میمونیم و ادامه میدم ، دقیقا کاری که ما باید انجام بدم اینه که به کار کردن روی باور هامون و پاکسازی کردن ذهنمون وفادار بمونیم(که این پاشنه آشیل من هست، من دوره فقعولاده عزت نفس رو خریدم اما چون به انجام تمرین ها و کار کردن رو باور هام وفادار نبودم و مدام روی خودم کار نکردم این آروم شدن شعله های آتیش رو توی پارادایس ذهنم حس میکنم اما میخوام از این به بعد مصمم با یه جهاد اکبری روی خودم و باور هام کار کنم و به مسیرم تعهد داشته باشم).
وقتی روی باور هامون کار میکنم و باور های غلط و اشتباه رو از بین میبریم با خودم مون میگیم پسر ببین چی کار کردم ، هیچ اثری از اون درخت های هرز نمونده،یه محرک قوی واسه ادامه راه ، واسه پاکسازی بقیه باورهای غلط ، برای خلق شرایط دلخواه!
اما وقتی با یه درخت هرز بزرگ رو به رو میشیم نه به سختی کار فکر میکنیم نه نا امید میشیم ، اول آروم اروم یه جورهایی به قول مریم جان اصلاحش میکنیم و بعد میریم سراغش که کچلش کنیم( اول روی نکات مثبت تمرکز میکنم ، ورودی های ذهنمون رو کنترل میکنیم و سعی میکنیم به احساس خوب برسیم و بعد که یکم باور هامون بهتر شد میریم سراغ نابود سازی کامل درخت های هرز و کچل شون میکنیم) و نیروی کمکی مون (باورهای قدرتمند) هم میاد وسط که کار رو یکسره کنه.
توی این مسیر استراحت میکنیم و انرژی میگیریم و از منظره اطرافمون لذت میبرم و هم باور های شرک آلود و مخرب رو پاکسازی میکنم و همه چی باهم اتفاقی میفاته.
کار کردن رو باور هامون اینجوری نیست که یه حرکت بزنیم و بیافتن به هزار پیچک دیگه وصل هستن و
از هر جایی میزنیم باز گیر میکنن اما وقتی اره باورهای قدرتمند دستت باشه و مثل استاد مصمم باشی که پاکسازیش کنی شروع میکنه به یکی یکی قطع کردن این باور های اشتباه و سوزندنشون و آروم اروم با تعهد به جایی می رسیم که هیج اثری ازشون نمی مونه ،فکر کردن به نتیجه کار انرژی آدم رو هزار برابر میکنه. کم کم اطرافت که پر بود از درخت ها هرز و باور های غلط پاک میشه و مسیر و اطرافت برات روشن تر میشه وقتی رو باور هامون کار میکنم و باور های غلط رو مثل درخت های هرز میبریم نباید به حال خودشون رهاشون کنیم چون منظره ذهنمون رو زشت میکنن و باز هم به چشممون میخورن ( دقیقا من روی خیلی از باور هام کار کردم و باور های محدود کننده و غلط زیادی رو کات کردم اما چون توی آتیش نسوزندمشون هنوز میتونم اثر شون رو توی پارادایس ذهنم ببینم که منظره زشت و نامرتب کرده)
خداروشکر که شاهد این احترام و علاقه بین استاد و مریم جان هستم و انقدر از کار عزیز دلشون ذوق میکنن و خوشحالن (وقتی روی خودت کار میکنی، کنار آدم های فوقالعاده ایی قرار میگیری و روابط بی نظیر و سرشار از احترام و عشق و علاقه رو تجربه میکنی، وقتی باور های درست داری و فرکانس مناسبی میفرستی به سمت آدم های خوب و رابطه های عالی هدایت میشی و تجربه های از عشق،توجه و احترام و علاقه رو توی زندگیت داری)
وقتی به نتیجه کار نگاه میکنی و سپاس گزاری میکنی هدایت میشی به راه ها و مسیر های راحت تره ، به ایده های جدیدی که سرعت کارت رو هم بیش تر میکنه مثلا مثل اینکه یه دستگاه هیولا قراره استاد بخره که پارادایس رو توی یک هفته پاکسازی کنه(این قانون تکامله، وقتی روی باورهات کار میکنی و ورودی های ذهنت رو کنترل میکنی و افکارت رو پاکسازی میکنی و تکامل طی میشه هدایت میشی به راه ها و شرایط و آدما هایی که باعث میشه باور های قدرتمند کننده تری به وجود بیاد و بیشتر قدرت خلق زندگیت رو باور کنی و نتایج بزرگتری توی زمان کوتاه تری نسبت به اولین بار که روی خودت کار کردی بگیری)
به قول استاد نتیجه اش هیولا واره😂
به قول استاد وقتی ذهن تو پر از شاخ و برگ هست باور های اشتباه هم مثل حیون های وحشی اونجا هستن و اونجا لونه میکنن و راحت تر میتونن ایده ها و رویا ها و حس های خوب تورو شکار کنن اما وقتی که تو ذهنت رو از شاخه و برگ های مزاحم پاک میکنی کلی محیط آزاد برای استفاده و توجه به خواسته هات و فکر کردن به زیبایی و تمرکز رو اهدافت ایجاد میشه و اون موقع خدا میدونه چه ایده هایی خفنی به ذهنت میاد که تو پارادایس ذهنت عملی شون کنی ، وقتی ذهنت پاکسازیی بشه، پتانسیل های و توانایی هات و خواسته هات هم واضح تر میشه و هدایت میشی برای بهتر و بهتر شدن.
خدایای شکرت به خاطر این همه زیبایی و فراوانی ، خدایا سپاس گزارم که هر روز شاهد همچین رابطه های عالی و عاشقانه ایی در اطرافم هستم.
خدایا شکرت به خاطر اینکه هدایت شدم که این فایل رو باز هم ببینم و اراده قوی تری پیدا کنم و به این حس که کامنت بزارم عمل کنم و این آگهی ها رو هم برای خودم و هم برای دوست های هم فرکانسی ام روشن تر کردم و این حس خوبی که الان دارم، خدایا هزاران هزاران بار سپاس گزارم و به قول استاد من نمیدونم، من نمیدونم خدایا .تو هدایتم کن تو راه درست رو به من نشون بده، من تسلیم هدایت تو هستم.
اره ، باید اره ذهنم رو تیز کنم و با باور های قدرتمند برم سراغ پاکسازی و باور دارم که خداوند توی این مسیر هدایتم میکنه و هر لحظه بهم میگه که چی کار کنم و از کدوم مسیر برم، کدوم شاخه رو قطع کنم ، از کدوم درخت هرز شروع کنم و کدوم آدم رو از زندگیم حذف کنم، خدایا سپاس گزارم ، سپاس گزارم که قدرت خلق زندگیم رو در دست های خودم گذاشتی و من رو هدایت میکنی به سمت شرایط دلخواهم.
سپاس گزارم به خاطر این آگاهی ها 🙏🏻
(الان وقتش بلند شی و به مسیرت و کار کردن روی خودت تعهد داشته باشی و یادت باشه که هر تجربه ایی که توی زندگیت داری ناشی از فرکانس هایی هست که فرستادی و تو قدرتشو داری که همین الان عوض شون کنی پس به جای فکر کردن به عوامل بیرونی پاشو و روی خودت کار کن. همه چیز از درون خودت و باور های تو شروع میشه. )
💪🏻بریم واسه یه شروع هیولا و قدرتمند دوباره…..
خیلی زیبا توضیح دادی.حتی به اسمت نگاه نکردم که چی صدات کنم ولی انگاراززبون من صحبت کردی.خیلی کامل وبا چه تشابهات زیبایی بین مغز و طبیعت حرف زدی و دیدگاههای استادو توش گنجوندی .
منم برای این قسمت از فایل کامنت گذاشتم ومیخواستم به همین مبسوطی در موردش بنویسم ولی چون سرعت تایپم کم شده وگردنودستم درد میگیره کوتاه وخلاصش کردم ولی وقتی تصادفا دوسه خط کامنت شمارو خوندم نتونستم ننویسم وتشکرنکنم که ندای درونی منو به همون زیبایی که خودم دلم میخواست روبه تحریر درآوردی واین یه نشونه بهم داد که حتی خدانوشتن روهم بجای تو اززبون وقلم دیگران برات انجام میده.
خداوندم رو شکرمیکنم از داشتن چنین دوستان زیبا وخوش اندیشه.
بدون اینکه بدونم کی هستید ،دوستتون دارم
امروز توی باشگاه بود و بعد تمرین اومدم ایمل هامو چک کنم که دیدم یک نفر کامنتم رو ریپلای کرده😃
نمیدونید چقدر خوشحال شدم و چقدر لذت بردم وقتی کامنت شما و تشکرتون رو خوندم ، انقدر خوشحال شدم که حسابی از ته دل خندیدم و خدا رو شکر کردم برای اینکه تونستم آگاهی های مفید رو با خانواده ام توی سایت به اشتراک بزارم و چقدر این کامنت شما بهم انرژی داد که باز هم این کارو انجام بدم ، باز هم برای فایل ها کامنت بزارم و همون نکته هایی که از فایل ها درک میکنم و توی نت بوک گوشیم یادداشت میکنم رو اینجا توی سایت کامنت کنم و باعث بشم این جریان از آگاهی و توجه به نکات مثبت و حس خوب هم در درون خودم و هم در دیگران ایجاد بشه و چرخه مثبتی رو توی زندگیم ایجاد کنم . این روز ها به تضاد هایی بر خوردم که به خاطر شرک ورزیدن خودم داشت باعث میشد که از مسیر خارج بشم اما باز هم خداوند هدایتم کرد و من رو به مسیر درست برگردوند و این آگاهی که استاد بار ها گفتن باز برای من تکرار شد که تضاد ها باعث میشن من رشد و پیشرفت کنم و باید با این دیدگاه به تضاد ها نگاه کنم که اون ها اومدن تا خواسته های من برام واضح تر بشه ، پس یه تصمیم جدی گرفتم و خودم رو به خدای خودم سپردم و سعی کردم کمی به نقطه ی تسلیم بودن در برابر خدا نزدیک تر بشم و در جریان هدایت خداوند متعال قرار بگیرم و با ایمان به خداوند نگران چیزی نباشم و کمی بیش تر از قبل موحد تر باشم و کمتر شرک بورزم و از مسیر لذت ببرم و کامت شما شد مثل یه محرک از طرف خداوند که بهم یاد آوری کنه کار کردن روی باور هام و اشتراک گذاشتن آگاهی ها و ایجاد احساس خوب باعث میشه جهان جای بهتری برای هممون بشه و انگیزه ام رو برای مشارکت در کار هایی که توجه به نکات مثبت هستن بیش تر کرد ( به هر نقطه تمرکز کنی انرژی ات هم به همون سوی جاری میشه )
سپاس گزارم به خاطر ابراز کردن احساس مثبتتون و سپاس گزارم از پروردگار بزرگ به خاطر هدایت ها و نشونه هایی که هر لحظه توی زندگیم بیش بیش تر شاهد شون هستم، سپاس گزارم خدایا به خاطر اینکه در این چرخه از احساس خوب و آگاهی ها شرکت میکنم و همیشه من رو به مسیر درست هدایت میکنی و همه سعی ام رو میکنم تا کمی از قبل موحد تر باشم و خودم رو به دست های قدرتمند تو بسپارم.
سپاس گزارم از تو دوست عزیزم تو دستی از دست های خداوند بودی مثل همه ی آدم های خوبی که خدا هر روز وارد زندگیم میکنه ، سپاس گزارم خداوندا♥️🙏🏻🥰
Hello to the most beloved family in the whole universe.
Hello to my dear coach and his partner Mary.
Today we are on a mission.
A mission to clean Paradise.
I donno maybe it’s me or I’m not really into cleaning paradise.
It’s not that I hate it or something…it’s just that I see no fun in it. But I think that I can use this file to understand something about myself.
well… cleaning is not fun for me….
Maybe the whole idea of cleaning bad thoughts is not fun for me either…
I mean im not interested that much to get rid of things that are blocking the way to a better future.
But what if there is no other way…
What if this is he only way…?
is god really talking to me…isn’t he?
Last night and for the last couple of days he’s been telling me to only trust him and when finally I accepted it, he’s now telling me to start cleaning.
Start to clean more and more and remove everything you know longer want them. Mentally and physically.
I’ve been throwing stuff out…trash..etc, things I didn’t use for years, clothes I no longer wear…I got rid of all of them.
And now I might need to get rid of bad ideas and thoughts that are moving around in my head. But if I wanna do it, I’m gonna need to make it easy for myself….
Like the way you make pradise-cleaning easy.
At first I thought here we are… again cleaning and burning and …
But when I looked into the cart, I saw we have lot’s of things here that we can have fun with….
Drinks, stuff to eat, chair etc
These things are exactly what I need to get for muself so I can you know do my job.. make it easier, doable, possible.
One more important thing is the tools that I want to say I enjoy watching.
First well done sir for all the tools you got yourself..I admire the ability you have to get all those things…
We need the right tool to face the challenges..doesn’t have to be like rich to get nice tools..
Right now your pen and paper could be your tools..well I know I could use them…
When the time comes we get nice tools just like Sayed thinking of getting a monster tool..have no idea what that could be..but I’m interested to see it.
Thanks agian for this episode, i know that there are things in our head (problem/challenges)that we can see how they can be solved by watching files like this one..
Come on
Just gid rid of the bushes and weeds…lol
Dear Azize Khoda,
It’s been quite an enormous amount of time I wanted to clean my surrounding from the unnecessary stuff. Your comment was a motive for me to get started, and I got started. Many thanks for the positive impact