نوشتهی زیبا و تأثیرگزاردوست عزیزمان «لیلا»، به عنوان متن انتخابیِ این قسمت از سریال زندگی در بهشت، تقدیم همه دوستانی میشود که برای ساختن شخصیتی تصدیق کننده و تأیید کنندهی زیباییها و نعمتها، مصمم شدهاند تا نمود واضحی بشوند از «صدق بالحسنی» و شاهد زندهای باشند از مفهوم فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى یعنی آنهایی که به خاطر چنین شخصیتی آسان شدهاند برای احاطه شدن با نیکیها و نعمتها.
نه فقط نوشتن دربارهی زیباییها و نعمتها، بلکه خواندن و تأمل در آنها نیز ما را به درک بهتری از خداوند و چگونگی هماهنگ شدن با او و قوانینش و در یک کلام، هدایت شدن و قرار گرفتن در مدار فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى میرساند.
سلام به استاد ، مریم جان و دوستان عزیزم
اولین بار که از زبان استاد شنیدم ، قرارِ از زندگی در پرادایس ، سریالی درست کنند و اسمشو بذارند : زندگی در بهشت، یه سری نجواها تو ذهنم شروع کردن به پچ پچ کردن :
– آخه دونفر آدم ، مگه چقدر میتونند، ماجرا داشته باشن، اونم در زندگی تو یه جای واحد، حالا اگه تو مسافرتی جایی بودند شاید میشد.
_ یا اگه تعداد نفرات بیشتر بود، شاید هر کدومشون هر چند روز یکبار به یه ماجرایی برمیخورد که میتونست پتانسیل فیلمبرداری رو داشته باشه.
_ آخه زندگی توی یه کلبه، حالا چهارتا هم دار و درخت و یه دریاچه آبم کنارش باشه، مگه چه ماجراهایی میتونه خلق کنه، که هر روز فیلمبرداری بشه و تازه به چشم بیننده هم جذاب و دیدنی بیاد.
– آخه زندگی شخصی یه فرد ، مگه واسه چند نفر مهمه ، که مردم بیان وقتشونو بذارند و این فیلما رو نگاه کنند؟
_ استاد و مریم جون واسه خودشون عجب چالشی درست کردند ها!
حالا مجبورند واسه هر روز، یه شرایطی رو درست کنند، یه اتفاقاتی رو خلق کنند تا به چشم بیننده جذاب بیاد.
_ اصلا جدای از بحث سریال، این دونفر اونجا حوصله شون سر نمیره!؟ مگه زندگی تو اونجا چقدر میتونه سرگرمی و جذابیت داشته باشه؟
_ اون درختا و اون دریاچه با اون ماهیهای گوشتخوارش، و اون جای بزرگ و پرت، که تا یه مسافتی دورش آدم پیدا نمیشه، آدم شبها، از ترس نمیتونه بخوابه اونجا
اما تصمیم گرفتم بدون توجه به نجواهای ذهنم، فقط در سکوت بشینم و نظاره گر باشم، تا ببینم این سریال چطور قراره پیش بره.
و بعد از این چند قسمت واقعا درک کردم که هر کس کارشو بسپاره به خدا و فارغ از جلبِ تایید و توجهِ دیگران به کارش ادامه بده، چطور خدا کارشو به زیباترین و راحتترین شکل ممکن راه میندازه و چطور کارشو و محصولشو به چشم مردم ارزشمند و زیبا جلوه میده …
به قول خودتون در یکی از فایلها :
《 تو به خدا وصل بشو، ملت عاشقت میشن. تو نمیخواد برای این ملت کاری بکنی، تو وصل بشو به خداوند، تمام جهانو عاشقت میکنه. تو فقط اونو به عنوان پروردگارت، به عنوان قدرتمندترین فرمانروای کائنات باور کن، تو فقط به اون تکیه کن، تو فقط به اون توکل کن، ببین فوج فوج آدم، عاشقت میشن، همه کار برات میکنن. اگر بازیگری ، ملت میریزن سینماها، فیلماتو ببینن. اگر خواننده ای ملت میریزن تو کنسرت صداتو بشنون. اگه بیزینس منی، ملت میریزن محصولاتتو میخرن. تو اونو باووور کن، به خدا دیگه نمیخواد کاری انجااام بدی. اون همه کارو برات انجام میده …》
و حالا میبینم ، چطور ملت ریختن تو سایت، دارن این سریال رو میبینن
سریالی که دو بازیگر داره به نام سید حسین عباسمنش و مریم شایسته
یه لوکیشن به نام پرادایس
یک کارگردان به نام خداوند
و فیلمنامه؟
در واقع فیلمنامه ای نداره و داره بداهه فیلمبرداری میشه!
و عجب مدیرِ مُدَبریه این ربِ ما!
سریالی که بازیگراش دارن خودشونو زندگی میکنند و واسه ساخت این سریال هیچ برنامه و دیالوگ و فیلمنامه از پیش تعیین شده ای ندارند. و عجیبه که این سریال توحیدی تر، جذابتر و آموزنده تر از هر سریالی میشه که سالها روش فکر و ایده پردازی شده! و اولین درسِ عملی که از این سریال گرفتم این بود، و این شد یه مصداق بارز از اینکه:
به خدا توکل کنم ، خودم باشم ، بدون تلاش برای جلب نظر و توجه مردم ، فقط اونووو باور کنم، این وظیفه منه، و در قبالِ انجام این وظیفه اونم وظایف خودشو به بهترین نحو، در قبال من انجام میده. اونم بقیه کارم رو به بهترین شکل کارگردانی میکنه، قدم به قدم هدایتم میکنه، کارمو در چشم مردم ارزشمند و زیبا جلوه میده …
جدای از این بحث ، چیز دیگه ای که میخواستم بگم، اینه که چقدر فرقه بین آموزش تئوری و آموزش عملی. شما همیشه میگین برای تغییر باور، جدای از ساختن باورهای سازنده و تکرار و تکرارشون، باید بگردم دنبال مثالهایی که بتونه اون باور رو در ذهنِ من کاملا منطقی کنه … و چه مثال زنده ای بهتر از خودتون؟ یعنی زندگی روزمره شما و نحوه عکس العمل شما در مواجه با اتفاقات، رو که میبینم، انگار نشستم سر کلاسِ خصوصی با شما. انگار این منم که هر روز اون اتفاقات رو دارم تجربه میکنم. همش از خودم میپرسم ، اگه اینجا من بودم ، الان چکار میکردم ؟؟؟ مثلا در مورد همین قسمت، اگه من به جای مریم جان بودم و اون تخت دست و پای منو تنگ کرده بود چکااار میکردم؟ جوابش اینجوری اومد: هیچی، دیگه تخت جزء ضروریات هر خونه ایه. عمرا من تخت رو حذف کنم و فقط تشک و زیریش رو نگه دارم!
حالا که سر این کلاس عملی نشستم میخوام تا اونجا که میتونم با دید ریزبینانه تری نکاتش رو هایلایت کنم. زیباتر کردن لزوما با ورود چیزای جدید اتفاق نمیفته، گاهی حذفِ بعضی اشیا، افراد و اعمال، باعثِ آراسته تر شدن زندگی و ایجاد فضای بیشتری برای استفاده بهتر میشه.
_ لزوما این باور تو ذهن ما جا افتاده که بعضی از کارا مثل تعمیرات، کشاورزی، برقکشی و … واسه آقایونه و ما خانوما باور کردیم اینو و معمولا از دست به آچار و ابزار زدن میترسیم، اما میبینیم، با وجود اینکه استاد خودش هست، اما مریم جان دست به اچار میشه و پیچای تختو باز میکنه، نمیگه حالا من برم سراغ کارای زنونه تر، استاد خودش میاد بازش میکنه. همونطور که در قسمتهای قبل دیدیم استاد آشپزی کردن و نگفتن این کار زنونست.
_ در ادامه میبینیم استاد، به قول خودشون، به راحتی و در کسری از ثانیه، با ابزار مناسب کارو تموم میکنن … _ اون کاغذ الگوداری که باهاش جا حوله ای ها رو نصب کردن، چقدر کارو راحتتر کرده بود . پس میشه با ایده های خیلی ساده، کارا رو کلی آسونتر و سریعتر پیش برد.
_ نکته بعد اینه که مریم جون لباسشویی رو واسه دو سه تا دستمالی که میندازه توش روشن میکنه، اما مامان من از قدیم تو ذهن ما اینطور جا انداختن که تا وقتی اونقدری لباس چرک، جمع نشده که لباسشویی پر بشه، لباسشویی رو روشن نکنیم، چون تو مصرف آب و برق اسراف میشه و (و الله لا یحب المسرفین)
– مریم جان از نظافت سرویس فیلم میگیره ، چرا؟ چون تماام کاراشو ارزشمند میبینه. نمیگه حالا مردم چی میگن، حالا اینکه خیلی کار مهم و ارزشمندی نیست واسه فیلمبرداری، برم سراغ کارای مهمتر
_ نکته بعد اینه که تمام اشیا و ابزار در نزدیکترین قسمتی از خونه قرار گرفتند که احتمالا اونجا لازم میشن و اینطوری میشه بهشون راحتتر دسترسی داشت، مثل سینی روی کانتر واسه قوطیهای ادویه، کمد ابزار و آچارها جلوی در ورودی، سینی وسایل مربوط به درست کردن قهوه روی کابینت ووو …
استاد یه جمله طلایی گفتین تو لایو پونزدهم که از دیروز مدام دارم بهش فکر میکنم، بچه ها تو لایو پرسیدن: چی میشه زندگی تو بهشت هم تکراری بشه؟ و شما گفتین با ناشکری کردن، با ناشکری کردن همه چیز تکراری میشه .. فکر میکنم مرز بین جهنم و بهشت، همین کفور یا شکور بودن ماست.
خدایا کمکم کن بتونم چشممو به دیدن زیباییها عادت بدم، گوشمو برای شنیدن آواها و حرفهای زیبا و روحنواز، زبانم رو برای بیان حرفهایی که ارزشمندتر از سکوت هستند و قلبم رو برای لمس و پراکنش محبت و عشق
خدایا شکرت …
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD197MB13 دقیقه
- فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 1156MB13 دقیقه
بسم الله الرحمن الرحیم
دقیقه هاست که بعد از شروع نام خدا با اینکه نکته هایی از این قسمت نوشتم ولی نمیتونم بنویسم!
آخه همین لحظه ها بود که صحنه ی وصال پدر و پسر را دیدم
پدری همچون یعقوب نبی
و پسری همچون یوسف
بعد از 40 سال فراق.
خدایاشکرت خداایا شکرت
بیا امروزم که فرصت زندگی کردن بهم دادی و بین این همه آدم که فقط زنده ان! بازم امروززز را زندگی کنیم، بنویسیم .. ثبت کنیم .. ردپا بذاریم .. عشقمون را ابراز کنیم .. تحسینمون را تبریکمون را سپاس گزاریمون را به جا بیاریم.
بیا امروزم ادامه بدیم و از هیچ نشانهای گذر نکنیم. بیا بیاا بیاا عزیز دل من پادشاه من
بیا امروزم بین دو راهی همیشگی کار نکردن و کار کردن، فقط اداامه بدیم .. بیا امیدوار به لطف و کرم و بخششِ مهربانی خدا باشیم. خدایا شکرت الحمدلله رب العالمین.
پادشاه رو به خدا میکنه و میگه: مگه خدا شما، پادشاه من با زبان نشانه و کلمات با بنده هات صحبت نمیکنی؟
خدا میگه: هیمنطوره
من: خب پس! کل این فایل، با تمام حرفاش، با تمام جزییاتش میشه برای من یک نشانه واضخ.
خدایا شکرت
سلام میکنم به تمام اعضای بینظیر خانوادهِ شگفت انگیزم
سلام میکنم به استاد مهربونم دست خدایم، سلام میکنم به مریم جانم که این همه با عشق این فایل را تهیه کرد.
خدا قوت
خوشحال و سپاس گزارم که امروزم هستم تا قسمتی دیگه از قسمت های زندگیمون در این بهشت تجربه کنم. خداروشکر واقعا
به خاطر تعهدم هست که اینجا هستم برای کار کردن و ثبت کردن.
اولین نکته ای که دوست دارم بگم، چیزی نیست جز دلیلی که زندگی توی بهشت را هر روز و هر لحظه اش را زیبا و دل انگیز و تازه میکنه و اونم فقط و فقط سپاس گزاری میتونه باشه.
خدایااا شکرتتت به خاطر استاد مهربونم الگوی قشنگ و توحیدی و ثروتمند و همه چیز تمامی که به من دادی، هم پاره ای که خیلی خوب به من گفت، میشه همه ی چیزهای عالی را یکجا با هم داشته باشی، میشه هر نیازی که داشته باشی را تهیه کنی و بخری به راحتی، میشه به هر جایی که میخوای به سفر بری و این سفر اصلا مهم نیست کجای دنیا باشه! چرا که میتونم به هر جایی به سفر برم، به هر مکانی در هر زمانی و هر شرایطی خداروشکر، میتونم هر وسیله ای هر تکنولوژی، هر چیزی را بدون اینکه قیمتش را بدونم تهیه کنم، میتونم هر هدیه ای که میخوام را ببخشم، میتونم هر لباسی را هر کاری را بخرم و شروع کنم چون میدونم وباور دارم توی هر کاری موفق هستم، چون میدونم این تویی خدای من که داری کارها را برای من اانجام میدی، من میخوام من با ارسال فرکانس مشخص خواسته ام درخواستم را ارائه میدم و تو در زمان و مکان مناسب من را هدایت میکنی به سمت باورم و نه خواستهام، چرا؟ چون خیلی خوب میدونم توی دنیایی دارم زندگی میکنم که مهم نیست تو چی میخوای، مهم نیست ملیت و رنگ پوست و.. چیه، مهم نیست شرایط و وضعیتت چیه، مهم اینه که الان توی همین لحظه فقط تنها لحظه ی مقدس و ارزشمند، کانون توجهام کجاست؟؟ چرا که با همین کانون توجه ام دارم فرکانسم را آگاهانه و یا ناآگاهانه مرتعش میکنم.
مهمهه آقاا بخدااا مهم فقط همینه، نه چیزی دیگه
استاد جونی که بهم یاد داد، بابا مهمه که احساست را خوب نگه داری، مهمه که از چیزی و کسی نترسی و ایماننننن داشته باشی به خداا، ایمان که داشته باشی هدف مشخص و واضحم که داشته باشی و روی خودتم کار میکنی، حالا هم که سعی میکنی با بر خورد به هر تضاد و مسئله ای، بهش با نگاه و باور زیبا و قدرتمند الخیر فی ما وقع نگاهش کنی، جوری ببینی که بهت آرامش بده، ایمان بده بگی بایسیتی این میومد این اتفاق بایست میافتاد درسی برای من داره، حالا بازمم ادامه بدی فقط … و هر روز بهتر از روز گذشته
آره استاد جونی که بهم یاد داد وگفت با زندگیش، با ویدیو و خنده هاش، با صحبت کردن هاش، با بخشیدن هاش، با توجه مدام روی اصل و نه فرع، با مهربونیاش، با شجاعت و دل را به دریا زدن هاش، با رابطه اش با منبع، با ایجاد ارزش و خلق ثروتش، با زندگی را ساده گرفتن هاش، با تمام ایده ها و البته زمانی که پیاده میکنه و میاد میگه در مورد ایده هاش، با تمام قدم هاش، با تمام دوره هاش، با تمام فایل هاش .. بهم گفتت
بهم گفت محمد: فقط خودش را باور کن
بهم گفت: هر کسی غیر از خودش را توی ذهنت کوچیک کن اما این کوچیکی به معنای بی احترامی نیست.
بهم گفت: فقط از خودش بخواه
بهم گفت: دستش را باز بذار او بی نهایته او به بی نهایت شکل با بی نهایت دستش میتونه بهت کمک کنه، روزی برسونه .. خودش را به تو نشون بده
کافیه گوش شنوایی داشته باشی، کافیه نشانه ها را ببینی و تایید کنی، و تایید یعنی اینکه از خودت سوال بپرسی، این نشانه تا حالا کجا بوده؟!
آره از وقتی که به خودم تعهد دادم و متمرکز روی هدفم هستم، ببین از وقتی که حرف های استادم را جدی تلقی کردم و به عنوان وحی منزل شنیدم و قبول کردم که 100% با اخلاص عمل کنم. ببین!
حالا که این نشانه ها را دیدی بیا و به خاطرشون سپاس گزار باش، تحسینشون کن. این نشانه ها یعنی اینکه مسیرت درسته فقط و فقط ادامه بده عزیزم …
آره استاد بهم گفت: همیشه شیطان قسم خورده آماده است که تو را گمراه کنه و مقصد این شیطان عزیز فقط رفتن به سوی جهنم: جهنمی که خودت با افکار و احساس و عملکردت میسازیش.
بهم گفت: همیشه سازندگی سختتره تا خراب کردن، همه چی را میشه توی کمترین زمان خراب کرد: باید هوشیار باشی ببینی این لحظه کی داره سکان این کشتی را یعنی سکان تو را برعهده داره، قلب که جایگاه خداست؟ با پیروی کردن از فرمانش در هر لحظهههه میدونم سخته ولی …
یا ذهن؟ جایگاه همیشگی شیطان؟
ولی نومید نباش، میشه این ذهن را آهسته آهسته با تکامل به یک جایی تبدیلش کرد: مثل بهشت
آره بهشت، پارادایس اینجا اول بهشت شده که میشه این بهشت را دید، وگرنه که همه جا سرسبز و زیباست، کجای دنیا، کدوم آدم، چی که زیبا نیست!! همه چی زیباست مهم اینه که تو چطور فکر میکنی مهم اینه که تو با چه عینک تمییزی که بهت احساس خوب میده و یا کثیفی داری که بهت احساس بدی میده، میبینی البته همین عینک تمییز هم بازممم میشهه هر روز بهتر و زیباتر و قشنگ تر و کاربردی تر و راحت تر بشه علاوه بر همه ی زیبایی هاش.
مثل اینجا مثل الان که واقعا زیباتر شده: چرا؟
چون ذهن ما زیباتر و قشنگ تر شده .. چون ما خواستیم که جا را برای بهبود بازتر کنیم و هدایت شدیم به همین سمت.
نومید نباش! میشه همین ذهن را به گلستان، با تکامل تبدیلش کرد اونم فقط با تعهد فراوان با تمرکز بالا، با تغییر شخصیت و نه با ادا درآوردن وشخصیتت هم زمانی تغییر میکنه که واقعا کاری که بهت الهام شده را انجام بدی، بچسبی به اصل روی خودت روی باورهات کار کنی.
بهم گفت این دست خدایی که خوشحالم شاگردش هستم با افتخار میگم اونم بعد از 5 سال، اما وقتی داستان شیطان و خدا را توی قرآن خواندم، فهمیدم که سابقه اصلا مهم نیست بلکه لیاقت مهمه. شیطان که 6000 سال خدا را پرستش کرد! سابقه اش از انسان خیلی بیشتر بود ولی لیاقت نداشت.
بهم گفت: من هر چند وقت یکبار میام و نگاه میکنم که تمرکزم کجاهاست، اگر جاایی لازم نداره انقدر انرژی بذارم روش، شاخه اشو تنه اشو هرس میکنم میزنممم قطعشش میکنم با شجاعت میذارم این درخت رشد کنه اونممم فقط به سمت بالاااا و مستقیمم و نه کج.
بهم گفت من از خودم زیاد سوال میپرسم، این چرا ؟ اون چرا ؟ این چطور کار میکنه؟ اصلا من بهش نیاز دارم؟ اصلا آقا چرا این نرده ها باید اینجا باشن؟ چرا پلی بین این رودخانه نیست؟ چطور میشه از اینی که هستم بهتر باشم؟ چطور میشه کارم از این ساده تر بشه؟ چطور راحت تر از این ؟ چطور میشه ارزش بیشتری ایجاد کنم؟ و … در ادامه بهم گفت وقتی سوال میپرسم و پاسخی داده میشه که اتفاقا توی همون سوال بود و منتظر بود که من بپرسم: چرا که جوینده یابنده است، عمل میکنم بهش.نتیجه خیلییی بهتررر میشه از این چیزی که بود و بازم حالا فقط اادامه میدم ..
استاد بهم گفت: من وقتی باور سازی میکنم دنبال الگو میگردم برای منطقی کردن باورهام: ذهن آقا منطقیه، منطق میخواد دلیل میخواد این زبان ذهنه. باید بهش الگو بدی باید بهش مدامم بگییی که میشود که میشود که میشود جور دیگر دید، میشود جور دیگر نتیجه گرفت
میخوای ثروتمند بشی؟ میخوای به این هدفت برسی؟ میخوای؟
باید هر چیزی که به ذهنت میدی منطقی اش کنی واسه خودت.
بهم گفت محمد: ببین من خداروصدهزار مرتبه شکر همه چی دارم، به خواسته ای نیست که نرسیده باشم، چیزی نیست که نخریده باشم، البته که خداروشکر خداروشکر ببین این رابطه ی بینظیر عاطفییام، ببین این رابطهی پدر و فرزندیم، ببین چه رابطه ی عالیی با دوستانم با تمام موجودات دارم.
ببین در سلامتی کامل هستم خداروشکر
ببین چطوری خدا برای من تبیلغ میکنه و داره کارهای من را انجام میده
ببین در نهایتِ استقلال آزادی و زمانی و مکانی و مالی خودم تا به این لحظه به سر میبرم و حالا بازم میخوام بهتر و بهتر و آزادتر باشم و بشم.
ببین میشه بازم از اینی که هستی خیلیی بهتر باشی
ببین میشه چقدر شاد زندگی کنی و احساس خوشبختی کنی اونم از انجام کوچکترین کارها
ببین میشه چقدر ایده داشت برای ثروتمند شدن
حالا محمد میخوای همین ها وارد زندگیت بشن؟
بیا و آقا تحسین کن، بیا و تبریک بگو، بیا و با خودت بگو ببین میشه همه چیز را داشت
ببین بی نهایت نعمت توی دنیاست
بی نهایت پول هست، ببین!
بیا و سپاس گزاری کن هم به خاطر هر کسی که داشتن این نعمت را در خودش دیده احساس لیاقتش را داشته و هم باور به فراونیش داشته، و بیا به خاطر اصلا همین نعمت سپاس گزار باش.
بیا و این رفتار قشنگ را جزیی از زندگیت کن. چرا که داستان داستان مدارهاست
تو با همین کار به ظاهر ساده باعث میشی که به مدارهای بالاتری بری که اونجاها خواسته های بیشتری در انتظار تو هست و بازم حالا که این رفتار جزیی از تو شده خیلی راحت تر میتونی اادامه بدی.
بهم گفت: دلیل انجام هر کارم فقط لذت بردن از اونه.
بهم گفت آره خدا را باور کن زندگیت را به دستانش بسپر خودش تو را هدایت میکنه. اما هدایت به سمت باورت
بهم گفت گاهی وقت ها به خودت آنتراک بده، گاهی وقت ها یک آئوکادو با عسل طبیعی و شیر نی دو میکس کن و بر بدن بزن، گفت با هر موفقیتی برای خودت جشن بگیر و با هر شکستی درسی برای آینده درخشان تر.
بهم گفت: محمد بی غم باش برقص شادی کن .. بعد برام شعر سهراب را خوند: گفت زندگی مثل آب تنی کردن در حوضچه ی اکنون است، با همینی که هستی با همین اندازه و چارچوب حوضت ( ظرفت) حال کن شاد باش و قدر دان باش، شنا کن، زیر آبی برو ( به درونت سفر کن) همه چی را میتونی زیر آب ببینی هیچ زیبایی توی بیرون نیست که نتونی زیر آب نبینی! همه چی هست
بهم گفت اگر میخوای دیگران عاشقت باشن، میدونی که خودت چکار کنی
با همینی که هستی با همین چهره با همین انتخاب هات عاشقققق خودت باش، دیونه ی خودت باش، بهم گفت دیونه مگه ما چندتا محمد داریم مثل تو توی دنیای قشنگمون.
پس بخند .. شاد باش .. برقص .. جشن بگیر … تو بندگیت را کن و خدا هم، خدا هم خداییش را.
استاد ممنونم. دوست دارم
راستش مثل همیشه هیچ سناریویی برای نوشتن نداشتم و فقط یک سری نکات را نوشته بودم که تیتر وار بنویسم، ولی خدای درونم اولین کسی را که متحیر کرد خودم بودم. و این هم چیزی جز پاسخ خداوند یکتای جهان آفرین به باورهای من نیست… حالا بعد از مدت ها از یک خواب طولانی زمستانی بلند شدم و چیزی که همیشه میدونستم دارم بهشون عمل میکنم. دارم سعی میکنم شخصیتم را شخم بزنم.
آره همینه معنی زندگی.
خدایا من و خانواده ی بینظیرم را ثابت قدم کن توی این مسیرِ درست مستقیم هموار )) آمین
LOVE U ALL
….😊.😘..❤️…
استاد جون، مریم جون، بچهها میخوام 2 خبر عالی بدم
یک اینکه این روز ها از وقتی که متعهدتر شدم و متمرکزتر روی خودم، و تصمیم گرفتم که هر جوری شده که البته با هر بار سوپرایز خدای درونم مسحورش میشم، حداقل کامنتی از توجه بر نکات مثبت هر فایلی بذارم، نتیجه این شده که من خدا را بسیار بسیار بیشتر صداش را احساس میکنم که داره با من حرف میزنه نه فقط با نشونه ها، نه بلکه داره با من حرف میزنه، مثلا الان داره به من لبخند میزنه که کارم را درست انجام دادم و این بسیار بسیار خبر عالیه که حسم باز گفت بنویسم ( نشانه اش اینه که من تا همین اموجی ها نوشتم و ارسال دیدگاه را زدم ولی خارج شدم از سایت! بعد که وارد شدم و اومدم دوباره pasteکنم تا بفرستم همون لحظه بهم همین را گفت). و با شما به اشتراک بذارم.
و 2 اینکه، وقتی وقتی توی مدارهای قبلبم هدایت شدم به فایل راهکاری کارآمد برای ایجاد باور قدرتمندکننده فراوانی، من تازه با قدرت تحسین و تبریک و سپاس گزاری متوجه شدم تازه درک کردم اصلا یعنی چی، و چقدر با همین کار ساده هم باور فراوانی و هم احساس لیاقت و هم با سپاسگزاری ظرف بزرگتری خواهی داشت. و به مدارهای بالاتری میری من از همون موقع که فهمیدم دیگه توی هر کامنتم که هیچ بلکه وقتی که توی سایت مستقیما نیستم هم دارم به نوعی تشویق میکنم تحسین میکنم و سپاس گزاری میکنم و نشانه ها را به همون شکلی که گفتم تایید میکنم. حالا میخوام این را بگم تازه دارم احساس میکنم یک خورده میشود بلههههه میشود همه ی چیزهای عالی را یکجا با هم داشت و این خبرر بسیارر خوشحال کننده و امیدوارنه ای هست برای من برای ادامه دادن و هر کسی که این پیام را میخوانه. که میشود بله میشود غرق در فراوانی و ثروت بود.
دوستون دارم)
خداروشکر.
عاشقتونمممم
به نام خدا
سلام
زهرا جان از تو ممنونم برای نکات دقیقی که نوشتی.
میدونی ذهنم بازم بعد از این چند وقت کار کردن با تعهد و تمرکز میگه ننویس … ول کن بابا!
ولی من دیگه اون محمد قبلب نیستم
حداقل الان، الان میخوام با همین کلیدوآژی تحسین ذهنم را شخم بزنم، له اش کنم، نابودش کنم، شیطان ذهنم را نابود کنم، صداشو خفه کنممم، خفه ی خفه
با ایماننننننننننننن با عمللللللللللللللللللل
با تحسینننننننننن
با تشویقققققق
با تبریکککک
با سپاس گزارییییییییی
ذهن من جای شیطان میخواد باشه، باشه
اما من قلب دارم
من میخوام از صدای قلبم پیروی کنم سخته گاهی وقت ها .. مثل گذشته عمل نکردن میدونم
ولی انتخابم همینه، اگر میخوام ذهنم را شخم بزنم، اگر میخوام به هدفم برسم، اگر میخوام به خواسته های ارزشمند و مقدسم برسم هیچ راه دیگه ای ندارم
باید فققط ادامه بدم به قول خودت باید، شاخ و برگ های اضافی را هرس کنم آتیش بزنم…
بسوزمنم باید گاوآهن که هیچ بهترین تراکتورهاا را بیارمم توی زمینم.
باید آب بدم به زمینم
باید کود بدمش
باید نور بهش بدم
آره، باید غذای خوب و مناسب و مفید و راه انداز باید بدم بهش.
باید کنترل کنم باید مترسک بذارم توی زمینم، باید حصار ببندم دور زمینم که هر جک و جونوری تو نیاد باید زمینم را تمییر کنم هر روز باید بیام به زمینم سر بزنم و بررسیش کنم ببینم چطوری میشه بهترش کرد
چطوری میشه به زمینم کممک کنم تا بذرش تا بهتر و محکم تر جوانه بزنه، رشد کنه درخت بشه و از درخت های زمینم میوه هاشو برداشت کنم زیر سایه ی درخت زمینم، با همون میوه ها کلی کار باحال دیگه انجام بدم، آدم هایی را بیارم به باغم تا اونا هم استفاده ای بکنن، ببخشم، انفاق کنم …
ممنونم زهرا جون
ممنونم به خاطر وجود ارزشمندت
از خدا سپاس گزارم
وجود ارزشمندت تحسین برانگیز.
خدایا شکرت
دوست دارم
به نام خداوند بخشنده مهربان
صدای اذان صبح داره میاد ..
خداروشکر میکنم به خاطر بودن در این مسیر توحیدی و درست و هموار
خداروشکر میکنم به خاطر وجود ارزشمندت، رفیق و هم پاره ی ارزشمند در صلح من
واقعا بهت تبریک میگم به خاطر این همه آرامش و عشقی که در این نوشته توسط شما رفیق جون نوشته شد؛ آفرین
من واقعا از این همه ریر بینی و شوخ طبعی لذت بردم و خداروشکر کردم.
آفرین
چه تجسمی اخ اخ Relax کنی روی همون موکتی که گفتی و بعدش تازه تمام اونجا اسلاینگ باشه و از پنجره یک ویوی فول از همه طرف از این بهشت و دریاچه هم بهت بده بارون شلق شلقیم باشه دیگه تماممم بمب
تازه قهوه هم درست بکنی یک لاته ی خوشمزه و خوش عطر بو
یک ذهن آروم
یک دل و زبان ثنای گوی خدا
آاها راستی توی همین خونه نظرم عوض شد به جای دراز کشیدن روی زمین یک ننو وصل کنی توی خونه اسلاید ها را باز کنی بوی بارونم تازه اضافه بش
بمببببب
ان شاا.. ان شاا..به امید خدا که به همه ی آرزوهامون برسیم.
دوستتتتتت دارممممممممم
امیدوارم امروز هم ثابت قدم باشیم.
به نام خدای شادی ها و پای کوبی ها؛ رب العالمین
سلاممم به الهه ی خدا، دوست مهربون و درصلح و زیبارو و خوشتیپ ( احساس میکنم فقط ندیدمت که هاها)، جذاب و مهربون و دوست داشتنی منن
WITH GOD ALL THINGS ARE POSSIBLE
خیلی خوشحال و سپاس گزارم به خاطر وجود ارزشمندت در پیشگاه خدا
خیلی خوشحالم که همیشه اسم زیبای تو را، و مهم تر نگاه زیبای تو را میتونم ببینم و بخوانم و لذت ببرم.
آی خدایا شکرت
میخواستم ازت تشکر کنم
یادته روزی اومدی توی پروفایل من برای من نوشتی، و گفتی محمد بنویس … ممنونممم ازتتت
آره نوشتن دنیایی داره که وقتی توش دارم اینکار را میکنم زمانی نیست، مکانی نیست، همش خداست .. بینظیره بینظیره بینظیره
واقعا خدایااا شکرتت
آره حالا به خودم تعهد دادم یعنیی هر روز به خودم تعهد میدم که باید امروز را زندگی کنم ساده تر زیباتر و قشنگ تر
تحسین برانگیزی الهه جووون
من عاشقتممممم
و چقدر زیبا نوشتی ای خدای من چه آرامشی توی نوشته ات موج میزنه، چه ذهن آرامی داری افرین بااریکلا
چقدر قشنگ نوشتی و گفتی، که همیشه از خدا زندگی در بهشت میخواستی و میومدی توی صفحه سپاس گزاریت مینوشتی، و حالا چشم ووا میکنی و میبینی که عههه!
ببین تا حالا 11 روزه اصلا تو خود بهشتت دارممم زندگی میکنم. یوهوووو آخ جووون هورااا خدایاا شکرتتت
عزیزم که انقدر به خودت وصلی .. بارون میاد بارون میاد
ببین مهر تایید خدا را توسط استاد جون، کتاب بینظیرت را از همین الان من بهت تبریک میگم و به خاطرش که کلیی ارزشش ایجاد میکنه و دنیامون را به یک جای قشنگ تری برای زندگی میکنه تبریک و تهنیت عرض میکنم. یوهوو ایووولللل چه کتابی بشه
LET’S GOO …
عجب ایده ای به ذهنت زد توی این مداری که هستی باید جدی بگیریش و واسش از همین الان کاری بکنی.
دوست دارم ))
الهی که ثابت قدم باشیم در این مسیر مستقیم تا خدا و البته هموار((