سریال زندگی در بهشت | قسمت 110 - صفحه 5

165 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    روح اله عبداللهی گفته:
    مدت عضویت: 3993 روز

    امروز برای اولین بار دیدگاه من در توضیحات سریال زندگی در بهشت قرار گرفت. مهمتر از آن این است که دیدگاه من به تنهایی در توضیحات قرار گرفت. آن قدر که کامل و هماهنگ بود. همچنین اولین بار بود که دیدگاه من جزو محبوبترین دیدگاه های یک فایل شد. اینها نشانه افزایش عزت نفس و احساس ارزشمندی من است. تاثیرات کار کردن روی دوره عزت نفس و انجام تمرینات آن است. همچنین امروز از جایی که در آن گیر کرده بودم آزاد شدم. شبیه گیر کردن تراکتور در گل و لای بود. البته خدا من را از آن جا بیرون آورد. یک فرد مناسب را سمتم هدایت کرد که کمک کند که آزاد شوم. وگرنه خودم کاملا مستاصل و ناامید شده بودم. اما چون باورهایم تغییر کرده بود توانستم آرامشم را حفظ کنم و دستان خداوند از راه رسیدند. من همه این اتفاقات را نشانه تغییرات اساسی درونی در خودم می بینم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      زیبا فتح الهی گفته:
      مدت عضویت: 2696 روز

      جناب عبداللهی تبریک مرا پذیرا باشید برای این تعهد وتمرکز بر روی افزایش ومدار فرکانسیتون، کامنتتون در عین خلاصگی ومفید بودن سراسر از نکته واگاهی های بینظیری بود که من همرو تو دفتر یادداشتم نوشتم ممنون از این کامنت عالی واینکه باماهم به اشتراکش گذاشتید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    سجاد طبسی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2849 روز

    به نام خدای من.تو.همه

    سلام به همه

    هرچیزی رو که میگن وقتی خوبه که تمام جوانبش رو درست کنی خوبه میشه اینه که با هرس کردن درختای هرز و پهناور بودن زمین پرادایس چقدر راه بازترشده که بقول مریم بانو این تریلی بزرگ چقدر ساده و راحت داره دور میزنه و از پرادایس خارج بشه،،

    و اینجاست که قانون تکامل بازم کمی نمایان میشه که اگه قراربود همون روزهای اول این تریلی وارد اینجا بشه یه خورده کار سخت تر بود

    امروز این اره قدرتمند و عالی وارد گاراژ پرادایس شده منو یاد این آگاهی انداخت که همون‌طور که هر ابزار و نعمتی که وارد پرادایس میشه برامون طبیعی ست بلکه خواسته های ما هم به زندگیمون می‌تونه همینطوری وارد زندگیمون بشه و هرچند که تاالان هم کلی نعمت وارد زندگی هامون شده اما هواسمون باشه که برامون عادی نشه و از روند مسیر غافل نشیم که از کجا رقم خورده ان و ما کی بودیم و هرروز داریم چه کسی میشیم

    ایده ها یکی یکی سر راهمون قرار میگیرن و راه ها یکی یکی نمایان میشوند اما مسیرهای قبلی باید طی شده باشند تا بستری رو بتونیم فراهم کنیم یا بستری توسط کسان دیگری ایجاد شده باشه تا ما هم ایده هامون رو روش بکاربگیریم

    مانند همین ابزار هایی که استاد نصب کرد رو بیل جلو تراکتور شد لیفتراک،

    که چقدر راحت کم هزینه تر و قدرتمندتر میشه اجسام سنگین رو باهاش برداشت بدون نیاز به خریدن دستگاه لیفتراک،،

    همین میشه راههای ساخت ثروت و هرروز ساده انجام شدن کارها

    بنظرم اگر فقط همین یه تیکه از این قسمت رو سریال در بهشت رو که استاد ابزار لیفتراک رو می‌بنده رو تراکتور از الگوهای همین ایده استفاده کنیم میتونیم یه عالمه باور و ایده در حوزه کاری خودمون بسازیم و کلی کارهای خلاقانه انجام بدیم کارهای ساده اما مسأله حل کن و ثروتساز البته از کارها و قدم های اولیه و کوچک،،

    واقعا چقدر ایده های ساده میشه انجام داد و در دسترس ترین مکانها به ما هستن که خود منم خیلی اوقات شده حتی بهشون فکرم نکرده بودم چونکه هنوز خیلی نیاز به کارکردن روی خودم دارم،،

    امروز یه کلیپ از یه مرد خودساخته روستایی دیدم که می‌گفت اگه ما به خوبی و مهربانی بی انتهای خداوند پی ببریم و باور کنیم اونوقت میبینیم که میشه حتی از خارهای تو روستا هم ثروت ساخت،،

    الان چیزی رو که در گذشته و همچنین الان وجود خودم آگاه شدم و بهتر فهمیدمش اینه که خیلی از ما آدمها در اکثر مواقع روبرو شدن با تضادها دیگه اون مهربانی و بی انتهایی و عملکرد خداوند رو کاملا برعکس برداشت میکنیم،،و نگران میشیم،،

    اگه ما باایمان و احساس خوب و باور مناسب و گوش به هدایت خداوند بدنبال اهدافمون باشیم دیگه کارها و مسائل خودکار و خودبخود حل می‌شوند و ایده‌ها وجود میایند مانند وقتیکه سه شکل هندسه کنار هم بکشی بعد میان این سه شکل های جدیدی خودبخود خودشون بوجود می‌آیند،،

    مریم بانو شما بسکه تمرکزت به زیبایی هاست اصلا همیشه برنامه ریزی شدی و خداوند هم آسونت کرده به سمت زیبایی های بیشتر مثل همین فیلم گرفتن از مه غلیظ انگار جکوزیه

    استاد شما هرروز با فایل گذاشتن تون دارید به ما هم کمک میکنید اما هزاران برابر خودتون هم باعث رشد زندگیتون میشید،،

    حتی همین اواخر فایل هم بلورسازی های راحتی کارهارو بهم داد وقتی تنه بلند و سنگین درخت رو بیل تراکتور در ارتفاع قرار گرفته استاد. میگه اینجوری راحت ترم میشه با اره این تنه رو قطعه قطعه کرد دیگه اره به زمین هم گیر نمیکنه،،

    ممنون ازتون خدانگهدار خیلی مشتاقم برم ببینم قسمت بعد چجوریه ،،،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    مجید داودی گفته:
    مدت عضویت: 3909 روز

    سلام بر استاد عزیزمو مریم بانوی مهربان مادر گروه موفق بزرگ عباس منشی ها. نمیدانم چگونه بنویسم ازکجا بنویسم فقط میگویم پاداشتان با خدا باور کنید تا این فایل را دیدم اشک شوق این همه زیبایی و نعمت وبرکت لذت دیدن مه در 6/30 صبح دان دادن به دامه با دستان پر مهر تو ملکه پاردایس چقدر لذت بردم از ثانیه به ثانیه این زیبایی هایی که لطف میکنی در حق ما فرزندان معنویتان ارزش ابزار ایمان به خدا و مخصوصا نکته ظریفی که میل های لیف تراکی کج شده بود شما فوری به آسمان اشاره کردین و تمرکز بر خوبی ها گذاشتین . ممنونم از لطفتون باور کنید سر من پراز گفتنی ها ولی دستانم عاجز از نوشتن این همه زیبایی و برکت . خداوند خیرو برکت وثروتتان و سلامتی وجود پر مهر شما و استاد عزیز را افزون کند. درس هایی داریم از این سریال زیبا آموزنده و دلربای زندگی در بهشت میگیریم که بنده ای و راز های پنهان ثروت یک توحید عملی جهانبینی توحیدی گام به گام تا استقلال مادی 12 قدم وووووو . باور کنید زبان قاصر از وصف تشکر از شما دو عزیزانم هست ممنونم . انشالله در قسمت های بزودی نزدیک من و خانواده 4 نفری من خودم و همسرم مریم و دو دخترم نازنین و بهاره در همسایگی شما عزیزان باشیم.سپاس فراوان استاد عزیزم ومریم بانوی مهربان مهرتان افزون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    بيتا طهماسبي گفته:
    مدت عضویت: 2381 روز

    واقعا عکس این قسمت از سریال مطمئنا برای همه ی اعضا دلنشین، تازه، شگفت انگیز، رویایی، و عاشقانست…دم مریم عزیزمون گرم با دیدن اینهمه زیبایی و قشنگی، که با دوربین دارن همه ی مارو با خودشون هم فرکانس میکنن، دارن زیباییهای ناب رو بماهم خالصانه نشون میدن، تا باور کنیم که بینهایت شگفتی تو این دنیا هست، که میشه حتی از مایلها فاصله اونارو دید و لذت برد، میشه خودت رو روی همون پل چوبی تصور کنی که آزادانه روش ایستادی و فارغ از همه ی ناملایمتی ها، داری نسیم خنک مه قشنگ رو روی گردن و زیر موهات حسش میکنی، با پای برهنه قدم برمیداری و با تمام مولکولهای بدنت از رب خودت تشکر میکنی که هستی و وجود داری که جهان رو با وجه زیباییهاش ببینی و لمس کنی، دیگه به اوج فرکانسهای مثبت میرسی و درک میکنی که صدق بالحسنی ینی همینجا…روی این پل مکانِ هماهنگی روح و ذهنِ…وقتی با چشم دل ببینیش دیگه احساس میکنی شبیه خداوند شدی.😍🤗 تا روی این پل توی مه پرادایس قدم نزنم آروم نمیگگیرم🤲😉😜

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    مصطفی خدابخشی گفته:
    مدت عضویت: 2057 روز

    الله اکبر

    الله اکبر

    الله اکبر

    خونه ای رو هوا

    تو ابرها….

    انگار واقعیت داره…

    سلام و درود به خانواده صمیمی عباسمنش و همینطور استاد عزیزم و مریم جان.

    خدای من…چقدر زیباست…

    خدارو صدهزار مرتبه شکر… چقدر این جا زیباست… بهشت رو میگم.

    من چند قسمت قبلی رو ندیدم بعد تا اومدم و عکس این خونه روی ابرهارو دیدم ….😄😄😄خداجون….ععععع….

    گفتم بزار دانلود کنم حتما.

    اولا تحسین میکنم سحرخیزی شما دو بزرگوار رو که یه باور اشتباه رو تو ذهن ما درست میکنه:

    اینکه پولدارا تا لنگ ظهر خوابن😂

    خدای من این کجا بوده دیگه؟؟؟

    گاهی واقعا آدم ها نمیخوان چیزی رو به شخص خاصی نسبت بدن.. فقط با خودشون تو صلح نیستن. وگرنه تا لنگ ظهر نمیخوابیدن.

    اگه آدم با خودش تو صلح باشه دلشمیخواد زیبایی ها رو بیشتر ببینه…

    تا زنده هست ببینه و لذت ببره… درست مثل زمانی که استاد دنبال راهی بودن که بیشتر بیدار بمونن و کارهایی رو انجام بدن که بهشون حس بهتری میده، لذت بیشتری میده…

    وقتی که با خودت در صلح باشی میتونی صبح زود بلند شی و هدیه های خداوند رو دریافت کنی…

    یه صبح ساکت و آروم…

    یه فضای پاک بهشتی..

    یه هوای عالی برای تنفس…

    یه روز عالی دیگه…

    مه صبحگاهی بهشتمون…

    بعدش این حس خوبت رو با کارهای بهتر ادامه بدی..

    بری در مرغ هارو باز کنی و صبح زیبا رو به اون ها هم هدیه کنی..

    خدای من چقدر جوجه ها بزرگ شدن…

    ماشالله چقدرم پرخور شدن

    اون صحنه ای که میدون دنبال مریم جان رو که دیگه نگو… چقدر عالی…چقدر فوق العادس…

    تحسین میکنم این حد ازادی زمانی و مکانی تون رو.

    حیاط با صفای بهشت که ایییییییینقدر بزرگه که تریلی هیولا توش دور میزنه….

    استاد اولین باره که تراکتور رو میبینم…

    چه رنگ زیبایی..چه طراحی خفنی..زاویه دید جلو رو که نگو…چقد واید هست و دید خوبی میده

    فقط موندم مریم جان چجوری داره فیلم میگیره😉😂 اونم بدون لرزش😅😅😅

    تحسینتون میکنم. مبارک باشه استاد

    مریم جان خدا قوت.

    بازهم از شرکت آمازون پکیج داریم و فورک های خفن و بی دردسری که بهمون کارایی یه لیفتراک میدن.

    صد آفرین به این خلاقیت و ایده های راحت و ساده.

    نمیدونید استاد چقدر ذهن من یکی باز شده تو کارم که آقا چرا فلان کار رو این کار رو نکنیم تا راحت تر بشه…آره همینه. من این کار رو میکنم.

    از وقتی سریال رو دیدم و نحوه حل مسائل رو که شرکت های بزرگ حلش کردن و الان من راحت میتونم استفاده کنم.

    فقط موضوع اینه آقا یه لحضه وایستا ببین آیا راه بهتری هم هست که این کار انجام بشه یا نه..

    بعد مسلما هدایت میشی به سمتش

    واقعا این حد از ”داشتن” رو میخوام.

    این حد از آزادی مالی، آزادی زمانی و مکانی

    میخوام تجربه کنم منم.

    اشتیاق + باورهای مناسب

    فکر کنم تو باورها خوب کار میکنم.

    آخه مگه میشه این سریال رو دید و باور خوب نساخت…

    دیگه اگه برگردیم و بگیم نه اینکه شانسی بوده و فلان…. واقعا بی انصافی هس گمانم. به خودمون.. دیگران که زندگی خودشون رو میکنن، کاری به ما ندارن.. به خودمون ظلم میکنیم.

    یادم باشه خدا ظالمین رو دوست ندارد.

    باورهای هماهنگ میتونه این باشه که خدایا شکرت که استادی دارم که تونسته به این موفقیت ها برسه.

    از شهر خوبی بنام بندر عباس مهاجرت کنه.. و زندگی بهتری برای خودش بسازه.

    خدایا شکرت میشه مزرعه ای بزرگ خرید که تریلی تو حیاطش دور بزنه…😲😲😲

    خدایا شکرت میشه اینقدر جوجه موجه داشت و از بودنشون لذت برد که حد و اندازه نداره…در رنگ های مختلف..نژاد های مختلف.

    میشه اینقدر برکت تو زندگی یه فرد بیاد و وارد بشه که خونه روی آب بهش بدی،

    خونه روی ابرها رو بهش بدی، خونه رو هوا بدی بهش…

    بهشت رو بهش بدی…

    خدایا صد هزار مرتبه شکرت بابت اینهمه زیبایی…

    خدایا عاشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
    • -
      رسول خانکی گفته:
      مدت عضویت: 1134 روز

      به نام خداوند بخشنده و مهربانم

      سلااااام مصطفی جانم

      امیدوارن حالت عالی عالی باشه

      حالت چطوره رفیق

      به طور هدایتی این فایل بی‌نظیر را دیدم چند تا کامنت خوندم و رسیدم به کامنت شما

      چقدر دلم برات تنگ شده بود

      دلم برای کامنتات تنگ شده

      کجایی رفیق

      ایشالله که غرق شادی و خوشبختی و سلامتی و ثروت باشی

      راستی عکس پروفایلت خیلی قشنگه

      چه لبخند زیبایی

      برات بهترین هارا آرزو میکنم مصطفی جان.

      حق نگهدارت.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        مصطفی خدابخشی گفته:
        مدت عضویت: 2057 روز

        رسول عزیز

        از صمیم قلب خداوند رو سپاسگذارم بخاطر این کیفیت بالای زندگی در کنار دوستان خوبی همچون شما….

        من از شما و همراه و عزیزدل‌تون فاطمه ،الگو میگیرم که بابا میشود زن و مرد باهم اهل قانون باشن و همراه یکدیگر.

        واقعیتش چندوقتیه مشغول زندگی و آگاهی‌های 12 قدم هستم و حتی وقت نکردم فایل‌های اخیر استاد عزیز رو گوش بدم، که روی بنر میبینم ولی فعلا گویا وقتش نیست بشنوم.

        راستش لامصب این پیچ فرکانسم تنظیم نبوده،هههههه و کلی مشکل برام درست کرده بود (اشاره به ترمزهای خیلی خیلی قدیمی ) که ایشالا پاسخ خیلی قشنگی قراره تو جلسه2 قدم چهار بنویسم و میدونم خیلی کمک میکنه به خودم و دیگران.

        خلاصه که مشغول پیروی از الهامات، باورسازی و اجرا ایده‌ها هستم….هر ازگاهی لگدزنی‌ها و جفتک‌زنی ذهن رو دارم که چیزی نیست، از پسش برمیام و هی دارم خودم رو اصلاح میکنم‌. خداوند رو شکر که دوستان زیبابینی همچون شما رو دارم که بسیار بسیار کمک میکنند در مسیر زندگی انگیزه بگیریم و حرکت کنیم‌.

        این کامنت رو من خیلی وقت پیش نوشتم و برام جالب بود از آگاهی‌هایی که نوشته بودم… پاسخ‌ها رو ما داریم و فقط موضوع اینه که ما یادمون میره….قربونش برم پاسخ از این دقیق تر نمیتونست بهم بده که مصطفی با خودت به صلح برس که این برای تو نیکوتره… میفهمم وقتی استاد میگه پول و ملک عامل خوشبختی نیست…چون الان حس این روزای من همون جفتک زنی هست که اینا که چیزی نیست… یعنی این حد از ناسپاسی رو هم ازش تعجب میکنم‌….هم از کشفش خودم در حیرتم و هی پناه میبرم به خداوند…

        مچکرم از اینکه پاسخ درخواستم رو از طریق شما دریافت کردم و الان سبکتر شدم. سپاسگذارتر شاید‌.

        به امید شنیدن موفقیت‌های شما و همسرتون.

        در پناه الله مهربان شاد و سالم و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    آزاده زمانی جوهرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1928 روز

    سلام به استاد عزیزم، مریم جان ودوستان هم فرکانسی ام. خدا رو هزاران مرتبه شکر بابت این سریال زیبا وآموزنده. چقدر این قسمت حس های عالی را در وجودم ایجاد کرد. مه زیبا، خدای من اینگار کلبه مون وسط آسمونه، چقدر رویایی. واقعا هر بار که صحنه هایی از این بهشت می بینم انگار برام تازگی داره، حس رهایی پیدا می کنم ازدیدن وسعت اونجا. خیلی لذت بردم وعاشقانه دوستتون دارم. 😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    Princess Ela گفته:
    مدت عضویت: 2424 روز

    به نام خدایی که عاشقانه هرلحظه هدایت میکند دردانه های نابش را

    به نام خدایی که مرا عاشقانه انسان افرید

    به نام خدایی که. عاشقانه ی عاشقانه هرلحظه هدایتم میکنه

    سلام به استاد عزیزم

    سلام به بانوی زیبای زیبایی ها مریم قشنگم

    خدای من شکرت هزاران بارشکرت که یه روز بی نهایت بی نظیر دیگه پر از اتفاقات عالی و شگفت انگیزی رو هدیه ام دادی که با چشمان زیبایم ببینه این همه نعمت و فراوانی و زیبایی رو

    خدای من هزاران بارشکرت برای یه روز بی نیر دیگه که فرصتی دادی که همسفر و همقدم و هم مسیر استاد نازنینم مریم جان قشنگ باشیم در جای جای بهشتت خدای من شکرت که یه روز دیگه فرصتی دادی درس های بی نظیر و اگاهی های نابت رو با تمام وجودم بشنوم و درک بکنم و بی نهایت ساد بگیرم خدای من شکرت هزاران بارشکرت برای هرلحظه هدایت های نابت برای هرلحظه اگاهی های عمیقت که روزیام میکنی هزاران بارشکرت خدای من

    خدای من شکرا برای اینکه هرلحظه به سمت نعمت های بیشتر به سمت درک عمیق جای جای قوانینت به سمت درک عمیق تر اگاهی ها و درس های بی نهایتت به سمت زیبایی ها بی نهایت فراوانی ها ثروت های بیشتری نعمت های بیشتری هرلحظه هدایتمون ممیکنی هرلحظه اگاهی های الماست رو بر قلبمون الهام میکنی خدای من سپاسگذارم

    خدای من

    من دیوانه ی این عکس بی نظیر کلاس امروزمون شدم چقدر چقدر زیباست خدای من چقدر این مه رویایی که کل بهشتمون رو پوشانده چقدر خود خود خداست خدای من من فقط ساعت ها ببینم این همه زیبایی هارو چقدر این عکس بی نظیر بهشتمون زیباست چقدر این درکمونو همین عکس همین عکس اگه با تمام وجودم با تمام وجودم ببینمش چقدر چقدر حرف داره توش چقدر برام درس داره خدای من چقدر برای تقویت باورامو داره چقدر تمرکز بروی ززیبایی ها بروی نعمت ها بروی فرکانس ناب خداونده خدای من چقدر زیباست واقعا مریم نازنینم عاشقتونم چقدر چقدر زیبا گفتین که انگار تو اسمونهانگا روی ابرهاست کلبه ی بهشتمون

    خدای من چقدر داره بهم میگه وقتی تو روی خودت کار کنی وقتی تنها خداوند را بپرستی و با تمام وجودت توحیدی ترین بشی وقتی روی باورات کار کنی و خواسته هاتو فقط از من بخوای من تا اسمونا تو رو میبرم اسمونو به سجده ات درمیارم و جهان رو مسخر تو میکنم هدایتت میکنم هدایتت میکنم که بهشت رو توی همین جهان زیبایم تجربه کنی طبیعی ترین شکل این همه لذت این همه فراوانی این همه ثروت و عشق رو تجربه کنی خدای من چقدر چقدر لحظه به لحظه این کلاس بهشتمون برام باور میسازه باوارمون تقویت میکنه حتی ترمزامون میکشه بیرون جاهایی که مقاومت دارم چقدر خداوند داره زیبا هدایتمون میکنه که دقیقا همون لحظه توی اون دم دمای ناب صبح و سرخیری مریم نازنینم بهشون الهام بشه که دکمه ی ضیط فایل رو بزنن واین همه شکوه و جلال این همه زیباییی رو نشونمون بدن خدای من الهی من قربون دل مهربونتون این عشقتون بشم چقدر پر از هشقین چقدر پر از خدایین چدر عاشق این عشقتونم چقدر عاشق این سخاوتتونم چقدر با تمام وجودم تحسینتون میکنم مریم نازنینم دقیقا داشتین عبادت میکردین یاد اون روزایی افتادم در سفرمون به دور امریکا که چقدر چقدر عاشقانه موقع طلوع از rv درمیومدین و برامون صدای ناب سحرخیری و اون نور زیبای صبح روبرامون به تصویر میکشیدین خدای من چقدر عاشقتونم خدای من شکرت هزاران بارشکرت برای این همه نعمت برای الگوی نابی که دستان و پیام رسانان ناب تو هستند برای اینکه بهم بگی اینکه وتنها اینکه مسیر حق من مسیر طبیعی زندگی کردن با من توحیدی تر شدن ثروتمندترشدن

    چقدر چقدر زیباست خدای من شکرت هزاران بارشکرت

    خدای من دیوانه این ارامش این بی نهایت لطیف بودن این مه رویایی بهشتمون شدم چقدر زیباست این مه بی نظیرمون خدای من شکرت برای این همه بی نهایت زیبا خدای من شکرت هزاران بارشکرت

    خدای من هرلحظه چقدر زیبا دری هدایتمون میکنی و هر روز اگاهی های و درس های بی نظیرت رو درس ها و نکته هایی بی نهایتت رو از جای جای بهشتمون داری بهمون یاد میدی خدای ممن شکرت که هر روز بهشتمون داره زیباتر میشه هر روز داره رویایی تر داره بی نهایت پر برکت تر پر نعمت تر میشه خدای من شکرت چقدر چقدر اینا برام درسه چقدر بمب اگاهی ها وبی نهایت منطق های ذهنمه چقدر چقدر داره هرلحظه ثانیه به ثانیه هدایت های استادمون تک تک اگاهی های عملی که بهمون یاد میده با قدم برداشتنشون با عمل کردنشوون چقدر چقدر برام باورامو بهتر و عمیق تر میسازه چقدر بهتر میتونم درک کنم و وقتی مینویسم برای خودم چقدر این درکم بهتر و عمیق تر مسشه چقدر چقدر حتی اون جاهایی که بهش توجه نکرده بودم در موقع دیدن برام واضح تر میشه چقدر اینا همش الماسن خدای من واقعا هیچ کدومشون رایگان نیست

    خدای من شکزت برای اینکه چقدر فراوانی جهانت بی نهایته چقدر هرروز همه چیز همه چیز بی نهایت داره گسترده تر میشه ایده ها راه کارا کسانی که چقدر به راحتی داره به ایده هایی که بهشون الهام میشه عمل میکنن خدای من چقدر چقدر تحسینشون میکنم چقدر بی نهایت هرلحظه فراوانی های جهان چقدر بی نهایت تر میشه چقدر ابزارایی خخلق میشن که کارارو راحت تر و ساده تر کنن

    خدای من هزاران بارشکرت هزاران بارشکرت برای این همه فراوانی این همه نعمت این همه ثروت خدای من شکرت برای این ازادی بی نهایت این باورای عالی استادمون که چقدر داره بههم میگه که میشود و چقدر بی نظیر شدنیه اینکه چقدر ثروتمند شدن بی نهایت توحیدی ترین و معنوی ترینه چقدر داره با هردفعه عمل به ایده هایی که بهشون الهام میشه و هردفعه خرید یه وسیله ی جدید چقدر چقدر داره این باوربی نهایت قوی تر میکنه که اگه تو توی مدار ثروتو فراوانی و بی نهایت نعمت ها در مدار درست باشی ثروت به سمتت سرازیره بی نهایت ایده ها بهت الهام میشه بی نهایت نعمت ها برات جاری میشه میدونین چیه هر وقت که اینجوری هر دفعه یه وسیله ی جدیدی هدایت میشه و سرازیر تر میشه نعمت و بی نهایت ثروت توی بهشتمون میگم این دقیقا نتیجه ی هرلحظه کار کردن استامون رو خودشه هرلحظه که دارن پیشرفت میکنن ما داریم عملا میبینیم که چقدر با پیشرفت شما با هرلحظه حتی تقویت باوراتون هرلحظه حتی بهتر و بهتر کردن باوراتون طی کردن تکاملتون ببین چقدر بهشتمون هم داره بی نهایت پیشرفت میکنه چقدر بهشتمون داره زیباتر میشهچقدر داره جای جایش مورد استفاده تر قرار میگیره چقدر چقدر دارین با همین کار با تک تک خریدن این همه ابزار های عالی چقدر با همین ازادی تون در همه جوانب چقدر با همین عملگرا بودنتون همین استفاده کردن از تک تک این ابزارها بی نظیر و با کیفیت چقدر بی نظیر دارین سپاسگذاری میکنن سپاسگذاری یعنی همین که من با اون شرایطی که دارم با همون چیزایی و امماناتی و نعمت هایی که دارم به بهترین شکل ازشون استفاده کنم

    میخوام بگم چقدر چقدر از اول تا الان کلاس بهشتمون چقدر هشتمون بی نهایت زیباتر شده خدای من چقدر چقدر درس ها اگاهی ها نکته ها توحید تر شدنمون چقدر درکمون عمیق تر شده چقدر ظرفمونو بزرگ تر شده چقدر دیدمون نگاهمون توحیدی تر شدده چون اول استاعزیزم خودتون با تام وجودتون دارین عمل میکنین و چقدر هرلحظه با همین عملگرا بودنتون با همین عملتون اونباورای من داره جا میوته داره محکمتر میشه تقویت تر میکنه منطقی تر میشه وقتی داریم هرلحظه عملیشو میبینیم

    خدای من شکرت هزاران بارشکرت هزازان بارشکرت برای یه وسیله و ابزار خفن دیگه چقدر ما ابزارای جدیدی یاد گرفتیم توی بهشتمون که چقدر خواسته های جدیدتر و بی نظیر و پر هیجان تری درنمون شکل گرفته خدای من خدای من چقدر بی نظیر با تجهیزات فوق العاده اوردنش پایین چقدر چقدر هرلحظه بی نهایت نعمت ها فرصت ها فراوانی ها ایده ها خدای من ایده ها چقدر بی نهایت بیشتر میشه

    چقدر چقدر چقدر با تمام وجودم با تمام قلبم چقدر این ازادی مالیتون این عشقتون برای تجربه کردن حتی ابزارای حدید برای عمل به ایدتون برای بی نهایت راحت ترر کردن کارا برای باوری که ساختین در وجودتون که مسیر درست مسیر توحید مسیر خداوند تنها از راحتی از اسونی میگذره و چقدر هرلحظه هدایت میشین به سمت بی نهایت راحتی ها بی نهایت اسونی ها بی نهایت حتی ایده های کاراتر برای عمل به ایده اتون با تمام جود تحسیننتون میکنم

    میدونی این بهترین انگیزه این بهترین عشق بهترین ذوق و شوق میشه برای اینکه بهترو عالی تر روی خودت کار کنی که ثروتمند شدن چقدر میتونه ازاد ترت کنه برای خلق هرانچه که عاشقشی و دوست داری تجربه اش کنی دوست داری اصلا داشته باشیش چقدر زیباست خدای من شکرت هزاران بارشکرت برای این صبح پاییزی بهشتمون خدای من شکرت هزاران بارشکرت

    خدای من چقدر چقدر تحسینتون میکنم استاد نازنینم چقدر تحسینتون میکنم این اتصال نابتون رو این ازادی در تمام جوانبتون رو چقدر تحسینتون میکنم

    خدای من شکرت برای این اره ی بی نظیر و فوق العاده ی بهشتمون چقدر چقدر بی نظیر هرلحظه هدایت میکنه خداوند که دقیقا ایده ی اینکه چطور این اره ی هویلارو بذاری توی کاراژ وچقدر بینظیر ایده هایی که افراد بینظیر اومدن و خلقش کرده و ثروت ساختن

    چقدر زیبا گفتین استاد نازنینم چقدر زیبا گفتین که ببین چقدر ایده ها بی نهایته ببین چقدر فرصت ها هر روز داره بی نهایت و بی نهایت تر میشه خدای من شکرت هزاران بارشکرت برای این اره ی هویلای بهشتمون که ببین چقدر قراره کارارو بی نهایت راحت تر بی نهایت یرسع تر چقدر ایده های بی نظیرتری که به استادمون در جهت بهتر و زیباتر کردن و راحت تر کردن و لذت بخش تر کردن بهشتمون گفته خواهد شد چقدر میتونه بی نهایت کارارو راحت تر و لذت بخش تر کنه خدای من شکرت هزاران بارشکرت

    مریم نازنین من عشق من چقدر عاشق این کلام نابتون شدم

    خدای من

    چقدر بی نظیر گفتین که دقیقا ببین چقدر حیاط خونمون بزرگه که یه هویلای به ان محشری میتونه اینجوری فوق العاده به راحتی دور بزنه

    خدای من دقیقا یاد حرف بی نظیر مریم جانم افتادم در قسمت های قبلی کلاس بهشتمون که همون جایی که بی نهایت داشت بارون میومدو استام توی دریاچه دراز کشیده بودن و چقدر زیبا مریم عزیزم گفتن ببین چقدر ظرفت بزرگ شده که اینقدر پر شده ظرفت ادازه ی یه دریاچه است و بی نهایت داری از نعمت های خداوند استفاده میکنی

    میخوام اینو بگم که چقدر زیبا مریم عزیزم

    گفتن این همون ظرف بی نهایت بی نهایت بزرگ استادمون و مریم نازنینمونه همین که همیشه این نعمت ها این فراوانی ها این همه زیبایی هیچ وقت براتون تکراری نمیشن همین که هرلحظه با تمام لذت با تمام لذت با تمام عشق سپاسگذاری میکنین و همه ی اعتبارشو به خداوند میدین همین که چقدر چقدر هرلحظه توجه و تمرکزتون بروی زیبایی ها بروی نعمت ها و فراوانی ها بروی عشق و ثروتهاست و هرلحظه به سمت زیبایی ها به سمت بی نهایت نعمت هاو فراوانی ها هدایت میشین

    میخوام بگم این ظرف بی نهایت بزرگ دقیقا با باورای شما با هرلحظه روی خودتون کار کردن با هرلحظه عمل به هدایت ها و الهامات خداوند هرلحظه باسپاسگذاری نابتون برگترو بزرگتر میشه و خواهد شد چقدر این جمله برای من درس داشت چچقدر ثانیه ثانیه اش برام درس داره که تنها کار من سرمایه گذاری روی خودمه هیچ چیزی بیرون من نیست و من وقتی عمل کنم قدم بردارم جهان درهارو برای من باز میکنه هدایتم میکنه و تنها به افکار من پاسخ میده و ظرفمو بزرگتر میکنه

    خدای من شکرت هزاران بارشکرت هزاران بارشکرا برای هرلحظه هدایت های نابت

    چقدراشقتونم چقدرعاشقتونم مریم نازنینم چقدرعاشقتونم

    خدای من شکرت برای این بی نهایت بهشت بی نظیرت خدای من شکرت هزاران بارشکرت برای این بی نهایت عظیم بودن جای جای بهشتت خدای من شکرت هزاران بارشکرت

    خدای من وای وای تو ببین این مه بی نظیر رو خدای من

    واقعا هیچ چیزی دیده نمیشه خدای من چقدر بی نظیره عاشقتونم مریم نازنینم عاشقتونم که با تمام عشقتون برامون فیلم گرفتین که ماهم ببینیم خدای من چقدر عاشق این سخاوت بی نظیرتونم خدای من

    چقدر زیباست ادم از دیدنش از غرق شدنش از حل شدن درونش از این ارامش صبحگاهی از این سکوت بی نظیرش سیر نمیشه چقدر میخواد غرق بشه دراین زیبایی . ارامش نابش خدای من چقدر چقدر زیباست

    خدای من اخ ببین عروسکا چه ابی میخورن دراین ارامش خدای من شکرت برای این همه زیبایی هزاران بارشکرت

    خدای من چقدر زیباست چقدر هرلحظه ی طبیعت افتابش برفش بارانش مه اش همه اش خود خود خداست خدای من چقدر چقدر زیباست دقیقا مریم نازنینم تو خود اسمونه روی ابرها خدای م چقدر عاشق این اتصال نابتونم مریم نازنینم چقدر عاشق این ذوق و شوق و عشقتونم چقدربرای من درس داره این ذوق و شوق و با نهایت عشق سپاسگذاریتون خدای من ادم سیر نمیشه ازش تو اوج اسمونه بهشتمون و یا اسمان را بر زمین اورده خداوند بر این فرشته هایش

    خدای من شکرت

    ای جانم عاشقتونم که چقدر بی نظیر با نظم بی نظیری براشون غذا ریختین مریم جانم چقدر زیبا به ایده هدایت شدین که اینجوری دیگه جلوی دست و پا رو نمیگیرن دیگه خدای من چقدر این سلیقه این مرتب بودنتون رو با تمام قلبم تحسینتون میکنم عشق من

    خدای من زیباتریم صحنه ی یه صبح پاییزی بعد از مه رویایی دیدن این فرشته های بهشتمونه ببین چقدر زیبا هستن چقدر صداشون زیباست خدای من شکرت هزاران بارشکرت

    خدای من

    یعنی تموم شدم و قتی مریم نازنینم داشتن دنبالتون میومدن چقدر زیبا دارن میدویدن پشتتون خدای من شکرت چقدر لذت بخشه

    خدای من شکرت چقدر تک تکشون زیبایی خاص خودشونو داره چقدر رنگهای متفاوتی دارن چقدر ترکیب رنگ زیباست چقدر زیبا بزرگ شدن چقدر چقدر خود اینا نعمتن برای دیدن این همه زیبایی خدای من شکرت

    خدای من مه کم کم داره میر و اسمون زیبای بهشتمون داره نمایان تر میشه وای تو ببین طلوع بی نهایت بهشت را خدای من خدای من چقدر بی نظیره این نور زیبای افتاب این چهره ی ناب نمایان افاب چقدر عاشق این همه زیبایی هام چقدر عاشق این همه فراوانی هام خدای من چقدر زیبا یه طرف اسمون رو ابرهای سقید بی نظیر بهشتمون پر کرده خدای من شکرت برای این هوای بی نهایت بی نظیر بهشتمون برای این مه برای این ابرهای زیبایی سفید و اسمون ناب ابی خدای من شکرت عاشقتونم که هیچوفت این همه زیبایی ها براتون تکراری نمیشه عاشقتونم این ذوق بی نظیرتونم و چقدر تحسینتون میکنم

    ای جانممم عاشقتونم من

    خدای من عاشقتونم مریم که از داخل تراکتورم برامون این زیبایی هارو به تصویر میکشی

    خدای من تو ببین چقدر چقدر کارایی داره این جعبه ی خفنه جلوی تراکتورمون واقعا ببین چقدر زیبا هرلحظه به سمت راحت تر شدن کارا هدایتمون میکنه خداوند قشنگ الان به راحتی چقدر بی نظیر اشغالارو گذاشتین توی جعبه خدای من چققدر با همین ابزار با همین ایده چقدر چقدر گسترش ایجاد میش چقدر کارا راحت میشع چقدر ارامش بیشتر میشه چقدر ثروت خلق میشه و بی نهایت فراوانتر و جاری تر میشهه عاشقتونم استادم که همیشه هدایت با یه تیر وچند نشون زدنه که هم دارین تمیز میکنین زمین بهشتمون رو که دوباره کاری نشه و هم میریم که اشغالارو بذاریم خدای من مسیر چقدر چقدر زیباست خدای من شکرت هزاران بارشکرت یعنی من عاشقتتونم که حتی این اشغالا که به خاطر پاک سازی بی نظیر جای جای بهشتمون بوده و ثمره ی پاک سازی بوده که اینقدر با ذوق نشونمون میدین عاشقتونم من که این یعنی ببین چقدر چقدر بی نظیر تمیز شده بهشتمون

    خدای من شکرت هزاران بارشکرت خدای من شکرت برای یه پاک سازی بی نظیری که داریم اضافه هارو برمیگردونیم به دل طبیعت خدای من شکرت هزاران بارشکرت

    خدای من چقدر این وسیله فوق العاده اس خدای من

    ببین چقدر بی نظیر کارا هرلحظه داره راحت تر میشه

    اول هدایت بشی به لیفتراک برای برداشتن خیلی از وسایل سنگین و بعد قدم به قدم هدایت بشی برای عمل به ایده هات برای انجام ایده ها برای لذت بردن بیشتر وراحت تر کردن کارات هدایت بشی به این دوتا نیله ایی که وصل ممیشه به لیفتراکو ببین چقدر چقدر کارایی داره علاوه بر اینکه این تبر خفنمون رو برمیداره ببین چقدر میتونه به زیباتر کردن کارا به پاک سازی به راحت تر کردن به سرعا بیشتر هم کمک کنه

    اینا همش نتیجه ی باورای شماست استادم همش نتیجه اون سوالات عالی که هرلحظه برای کاراتر و راحت تر کردن کارا و برای لذت بخش تر کردن کارا از درونتون میپرسین و هرلحظه خداوند به ایده های عالی تر به ابزارهای بی نظیرت که چند کاره هستن حتی به مسیرهایی که حتی اون ایده ها رو عملی کنین به شرایط عالی تر برای خرید اون ابزارها برای عملی کردن ایده ها به بهترین شرایط به بهترین

    مکان ها هرلحظه هدایت میشین

    میشین

    خدای من شکرت هزاران بارشکرت

    عاشقتونم مریم نازنینم عاشقتونم که اینقدر عالی فیلم میگیرین عاشقتونم که چقدر زیبا هر روز حرفه ایی تر میشین بی نهایت تحسینتون میکنم عاشقتونم

    خدای من ببین چقدر چقدر این ایده واقعا بی نظیره چقدر راحت کارارو انجام داد علاوه بر این چقدر میتونه به پاک سازی بینهایت جای جای بهشتمون کمک کنه

    چقدر میتونه به حمل و نقل بی نهایت چیکن شاها کمک کنه چقدر زیبا جریان هدایت همه چیز رو مثل پازل کنارهم میچینه و قتی من در مسیر درست باشم و به الهاماتم که بهم الهام میکنه درجا عمل کنم که هرلحظه کارارو داره برامون راحت تر میکنه میدون دقیقا داره اینو میگه که همیشه همه چیز به راحت ترین شکلش میتونه زخ بده و به خودم همیشه یاداوردی کنم که کارا از اینم میتونه ساده تر راحت تر لذت بخش تر باشهو دقیقا دقیقا ببین چقدر چقدر هرلحظه ایده های بی نظیری وقتی در مسیر درست باشیم وقتی متصل باشیم و قتی تمرکزمون بروی راحت تر شدن و بی نهایت فراوانی و ایده ها باشه بی نهایت جریان هدایت تو رو میبره به سمت ایده های راحتر به سمت اسونی و لذت و ارامش بیشتر چون مسیر اصلی مسیر اصل تنها راختو لذته و ارامش بیشتره

    همین که استادمون همیشه میگن ایده ایی که اومد به ذهنم و بهم گفته میشه میرم امازون ببینم حتما یکی راه حلی براش داره و چقدر بی نظیر هدایت میشن

    خدای من خدای من چقدر چقدر این اره ی بی ننظیرمون فوق العاده اس خدای من چقدر بی نظیره

    یعنی من دیوانه شدم وقتی مریم نازنیننم رفتن تو گاراژ و کلشو بهمون نشن دادن چقدر من عاشق این گاراژم پر از فراوانی پر ز زبایی پر از نعمت پر از تمیزی پر از انرژی مثبت خدای من شکرت چقدر چقدر زیبا گفتین استادم چقدر زیبا گفتین که ببین چقدر ایده چقدر افرادی که میانو این چنین ابزارای خلق میکنن برای اسون تر کردن کارا و ببین چقدر حتی خود این امازون برای راحت تر کردن کاراست یه دریاست که توش همه چیز هست و میتونی فشارش بدی و برات به این راحتی بیارن

    چقدر عاشق این تمرکزتونم بروی نکات مثبت چقدر تحسینتون میکنم استادم از سپاسگذاری بی نظیرتون رو چقدر زیبا هیچ کدوم هیچ کدوم از نعت ها بی نهایت خداوند براتون تکراری نمیشه هر وقت از هر کدومش استفاده میکنین چقدر با همین لذت بردن با همین اصلا استفاده کردن ازشون با همین عمل به ایده هاتون چقدر عملا با عمل سپاسگذاری رو بهمون یاد میدین تکراری نشدن نعمت هاتونو بهمون یاد میدین عاشقتونم من بی نهایت تحسنتون یکنم که جای جای شخصیتتون که خودتون خلقش کردین برام درس و الگوست استادعزیزم

    عاشقتونم استادم که چقدر چقدر با عملتون با عملتون دارین همین معنی زیبای لباستن رو که مریم نازنینم چقدر عاشقتئتن که همیشه در بهترین زمان زوم میکنین و حتی یه نکته ی بی نظیر مثبت از نگاه خداگونتون پنهون نمیمونه

    be grateful سپاسگذار باشین خدای من چقدر بی نظیر بود که همیشه با عملتون دارین بهمون این سپاس گذاری در عمل رو بهمون یاد میدین

    خدای من تو ببین غروب بی نظیر بهشتمونرو طلعش چقدر یبابود و غروبش بی نهایت زیبایی خاص خودش را خدای من شکرت هزاران بارشکرت هزاران بارشکرت

    عاشقتونممم استادم که دقیقا هدایت شدین که لیفتراک رو ببرین بالا تا مریم عزیزم رد بشن ببین چقدر چقدر با دوتا ایده ی سنجاق کارا داره راحت تر میشه

    این به من میگه همه چیز نوع نگاه منو باورای من و جهان تنها تنها به باورای من پاسخ میده و ببین چقدر ثروت ساختن راحته چقدر اسونه چقدر لذت بخشه فقط من باید با روی خودم کار کردن در مدارش قرار بگیرم هکه چیز به باورای من وافکار من بستگی داره و هیچ چیزی بیرون من نیست

    عاشقتونم عاشقتونم استاد نازنینم عاشقتونم بی نهایت سپاسگذارم برای این همه عشقییی که عاشقانه برامون این همه اگاهی ها این همه نعمت ها این همه درس ها و زیبایی هارو به تصویر میکشین خدای من شکرت

    هزاران بارشکرت کهیه بار دیگه فرصتی دادی که همسفر و همقدم استاد عزیزم باشیم خدای من شکرت برای ااگاهی ها و درس های نابی که خودت از طریق پیام رسان های نابت هدایتمون کردی وروزیم کردی خدای من شکرت. خدای من شکرت هزازان بارشکرت

    تنها تورا میپرستمممو تنها از تو یاری میجویم رب هدایتگرمن

    عاشقتونم عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      سعید صفری گفته:
      مدت عضویت: 2147 روز

      به نام خدای مهربان 🌹

      سلام دوست عزیز،بسیار عالی عجب قلمی 👏👏عجب حس و حالی عجب ذوقی تو نوشته هاتون بود بسیار لذت بردم،بسیار پر حس و حال پر از انرژی مثبت و نکته سنجی و شکرگزاری،،بسیار عالی بود،تمام حس درونیتون ،حس شکرگزاری تون در جملاتتون معلوم بود واقعا احسن👏👏👍👍

      بهترین هارو براتون آرزو میکنم

      🙏🙏🙏🌹🌹

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. ناشناس گفته:
    مدت عضویت: 2384 روز

    ای جانم… سلام به اصحاب یمین ✋🌹🙌💖

    سلامی از جنس عشق و قدردانی به آقایون و خانمهای بهشتی

    ای بنازم به تک تکتون… از اول تا آخرتون… از ظاهر تا باطنتون… از استاد که اولین نفری هستن این فضا رو مهیا کردن تا اون دوست عزیزی که تازه به این باغ بهشتی هدایت شده، تا اون دوست عزیزی که هنوز به این دنیا نیومده ولی در آینده روزی به اینجا هدایت میشه…

    افتخار میکنم و مینازم به خودم که در بهترین و زیباترین فضازمانمکان هستی قرار دارم… تا بتوانم با ساختن شخصیتی موحد و سرشار از توحید با مستقر شدن در زمره

    والسابقون السابقون اولـٔـک هم المقربون

    پیشرو باشم و یکه تاز قلمرو سرزمین رویاهام

    وقتی تصویر کلبه مون رو در اون هوای گرگ و میش مه آلود دیدم ناخودآگاه دست به تایپ شدم… « همزمانی » یا بهتره بگم «خوش زمانی»… چرا که پرندوش برای اولین بار همچین هوای مه آلودی رو سحرگاه با تمام وجودم تجربه کردم

    قبلش یه اعتراف برم؛ صادقانه اعتراف میکنم که قبل از اینکه کاملا تسلیم رب بشم و توی این بحر عشق و آگاهی های کیهانی غرق بشم، همش با خودم درگیر بودم که امکان نداره، این عباس منش زیادی خودشو جدی گرفته… خیال می‌کنه کیه! که ادعا می‌کنه بهترین سایت دنیا رو توی فیلد خودش داره… آخ وقتی توی کامنتا میدیدم که اینقدر ازش تعریف و تمجید میکردن، اون حجم عجیب از تعداد کامنت و اعضای فعال متعهد رو میدیدم که ایشون رو استاد و خودشون رو شاگرد این مکتب خطاب میکردن، حضرت عباسی بدجور از ماتحت میسوختم… راستیتش خیلی مقاومت داشتم، خودمو به اون راه میزدم و نمی‌خواستم باور کنم…

    حالا یه نگا بندازید کدوم فیلم و سریالی توی دنیا اینقدر براش کامنت میاد… الله اکبر… چه اتفاقی داره میفته، میانگین هر قسمت بیش از صد تا کامنت میاد، کامنت چیه بابا بگو کتاب، طومار طویلی از تحسین ،آگاهی ، و نکات مثبت… دیوانه کنندس… خیلیا هم فرصت نمیکنن و نمیرسن والا خدا می‌دونه چقدر کامنتای ارزشمند بیشتری میاد

    استاد عزیزم، نفرت من نه اینکه صرفاً مستقیماً از شخص شما بوده باشه…نه… بیشتر به خاطر مریدا و شاگرداتون بود، با خودم میگفتم ملت چقدر کمبود دارن که یجورایی دارن با تعریف و تحسین های افراطی و بیش از حد شون دارن از یه آدم بت میسازن… ازونجایی که من یه غرور خاص زلاتانی دارم ( البته با کمی ناخالصی)برام خیلی سخت بود که بخوام زیر سایه یه شخص خاصی شاگردی کنم و بعدها که به اون جایگاه بلند مرتبه دلخواهم رسیدم منو شاگرد و پیرو مکتب یا گروه خاصی بشناسن… به همین خاطر اوایل به خاطر این غرور ناخالص مزخرف عمدا تصویر پروفایل نمیذاشتم و حاضر نبودم که کامنتی با نام خودم بذارم و خودمو قاطی این مجمع سراسر عشق و توحید کنم، در یک کلام؛ مدارم پرت بود… هر بار از جنبه های مختلف اعتراف میکنم… بارها و بارها برای خودم تکرار میکنم که از کجا به کجا نایل شدم…. میخام بگم به این راحتیا همون اول مثل خیلی از بچه ها در بدو ورود شما رو نپذیرفتم… چون من تا بحال توی عمرم حاظر نشده بودم که با تحسین خوبی های دیگران و الگوبرداری به صلح و پیشرفت خودم کمک کنم، چون واقعاً از درون با خودم در صلح و آرامش نبودم…

    از نفرت به عشق خالص… منی که یکی از مخالفین و هیتر های سرسختتون بودم دیگه نمیتونستم خودمو به اون راه بزنم؛ از بهار ۹۹ همین که با تمام وجود تسلیم رب شدم، خودبخود عاشق و شیفته شما و همه دوستای نازنینمون شدم…به این راحتیا وارد این باغ نشدم کلی براش بها پرداخت کردم و زحمت کشیدم پس به راحتیا هم از مدار خارج نمیشم… یعنی امکان نداره که خارج بشم

    استاد به طور کلی کسی که مثل من قعر اعماق جهنم رو تا مغز قرمز استخون لمس کرده هیچجوره حاضر نیست به زندگی هولناک گذشته هبوط کنه و با نهایت سرعت و توان خودبخود به سمت بهشت حرکت می‌کنه ( اهرم بسیار قدرتمند رنج و لذت ) بنابراین بی نهایت بی نهایت بی نهایت سپاسگزارم خداوندم هستم بابت گذشته بسیار بسیار تلخ و دردناکم چرا که الان که دارم از دید قانون بهش نگاه میکنم میبینم که چه پوعن فوق العاده ای چه فرصت و نعمت بینظیری دارم من که زندگیم پر از تضاد و مشکلات و طوفان های سهمگین بود…حالا دارم میفهمم که چرا من اینقدر آدم سرسخت و بسیار قوی هستم حالا دارم دلیل این همه جاه طلبی و روحیه جنگندگی رو درک میکنم… حالا دارم دلیل این همه انگیزه بشدت طوفانی و خستگی ناپذیرم رو متوجه میشم؛ انگیزه و اشتیاق سوزانی که نظیرشو تا بحال نه دیدم و نه تجربه کردم، انگیزه و شور هیجانی که از بدو ورودم به سایت تا الان که هشت ماه میگذره نه تنها با کم شدن فشار و هویدا شدن نتایج کم نشده بلکه روز به بیشتر و بیشتر و بیشتر شده( درسته که از مدت عضویتم در سایت حدود دوسال میگذره ولی من اصلاً روحم هم خبر نداشت که عضو این سایتم، داستانش خیلی عجیب و مفصله، نمی‌دونم چی شد که یه فایلی رو میخواستم همینجوری دانلود کنم که مجبور شدم عضو بشم اینو هم بگم که اون فایلو ندیدم اصلا تا یه سال بعدش و باز هم گذشت تا در مجموع بعد روزها و ماه ها کم کم چند تا فایل دانلود کردم و از بهار امسال بود که برای اولین بار شیرجه زدم توی سایت)

    انگیزه ای که منو بعضی روزا بیش از ۱۷ ساعت در شبانه روز بی وقفه پای سیستم نگه می‌داشت( خواب و خوراک برام بی معنی شد) تا بتونم با نهایت توان به شناخت و معرفت عمیقی برسم و با ایمان راسخ و عمل توقف ناپذیری از درون خودمو تغییر و مدارمو ارتقاء بدم…

    استاد عزیزم، من به قدرت و جادوی کلام کاملا واقفم و در استفاده از قدرت کلام به نفع خودم و هل دادن خودم به سمت جلو خیلی هوشمند و حرفه ای هستم… به همین خاطره که تا بحال نشده که حتی یکبار بیام سایت و بخوام با لحن مظلومانه ای از بدبخیای گذشتم بگم و یجورایی ترحم جلب کنم، یا از مشکلات و مسائل گله و ناله کنم یا حتی حسی منفی و ناامیدانه ای رو القا کنم…چون من ذاتا آدم قوی و سرسخت نترسی هستم، اگرم گاهی از گذشتم میگم به این خاطره که فقط به خودم و دیگران امید و انگیزه مضاعفی بدم که می‌شود و خدا اینگونه هدایتمان می‌کند

    هنوز حتی به اندازه ده درصد انتظارم توی سایت کامنت نذاشتم، همش این نجوای شیطان از ذهنم رد میشد که میلاد داری کشش میدیا زود باش پس کی میخوای توی سایت به صورت مستمر شروع کنی توی هر قسمت کامنت بذاری و از خودت و آگاهی هات بگی،

    ازین جا به بعدش رو خیلی رک و صادقانه می‌گم ( در مورد خودم خیلی رک و راست و صافم)؛

    این موضوع داشت تمرکزمو بهم میزد، با خودم و خدا خیلی صحبت و مشورت کردم، خوب خودمو شکافتم تا بتونم خودمو بیشتر بشناسم ( مثل همون صحنه شگفت انگیزی که در دقیقه ۲۲:۴۴ قسمت ۱۰۸ دیدیم که چطور تنه درخت شکاف هسته ای خورد)

    هر چی میرم جلوتر بیشتر متوجه تفاوت های مهم و خاص خودم با دیگران میشم، این موضوع تفاوت اساسی با دیگران داشت منو تحت فشار میذاشت که نکنه اشکال از منه، دیدم نه اتفاقا این ویژگی منحصر به فرد منه دارم که به سبک شخصی خودم و بدون تاثیر از فضا و محیط دارم پیش میرم

    توی بازه خیلی کوتاهی شاید دو سه ماهه کلا خودمو از بدنه جامعه و خانواده و فامیل جدا کردم برای همیشه

    توی سایت هم انگار من نمی‌تونستم تحت تاثیر کامنتا و فضای سایت

    به شیوه و سبک بچه های سایت پیش برم و به خاطر اعتماد به نفس و خودباوری که داشتم میخواستم فقط و فقط از ندای درونم تبعیت کنم تا با عمل به الهامات و هدایت خودِ خودش به بهترین و زیباترین و آسون ترین شکل ممکن تکاملم رو طی کنم؛

    با خودم گفتم چیشد که من هیچ فعالیتی توی بخش عقل کل نداشتم؟! جواب برام واضحه چون من هیچ سوال و مسأله خاصی برام پیش نیومده که بخوام توی عقل کل از دیگران بپرسم، جواب تک تک سوال هام و مسائلم در طی مسیر در کوتاه ترین زمان ممکن بهم گفته شد… و با اینکه توی خیلی از جنبه ها آگاهی های پخته و درخوری رو بدست آوردم و می‌تونستم بارها پاسخ های راهگشایی رو در جواب دوستان بدم ولی انگار من هیچ میلی به این کار ندارم، چرا؟ چون اصلاً جواب دادن به دیگران برام در اولویت نیست… دنبال نسخه دادن و راهنمایی بقیه نیستم فقط تمام تمرکزم روی خودمه نه هیچ چیز دیگه… به قدرت تمرکز لیزی کاملا واقفم

    چرا من با اینکه بارها قبلا میخواستم به صفحه شخصی دوستام برم و بهشون عشق بورزم و با تحسین شون ازشون قدردانی کنم ولی هر بار ندایی جلوی منو می‌گرفت و می‌گفت سرت تو لاک خودت باشه و خودتو درگیر دیگران نکن؟! الان میفهمم چون من اصلاً از حواشی و فرع به شدت فراریم و نمیتونم غیر از اصل و تمرکز روی خودم برای چیزایی که در اولویتم نیستن وقت بذارم مگر اینکه ندای درونم چیز دیگه ای بگه

    🔴 چرا من برخلاف بقیه که آرزوشون اینه که محصولات استاد رو بخرن ولی من با اینکه دو تا از از دوره های حیاتی استاد رو قبل از اینکه قیمتشون تغییر کنه هم می‌تونستم بخرم ولی این کارو نکردم؟! چرا من هیچ میل و عجله ای برای رفتن سراغ محصولات رو ندارم و مثل خیلیا محصولات رو به چشم یه معجون سحر آمیز نمی‌بینم؟! اصلا چرا من هنوز توی مدت هشت ماه اخیر نتونستم حتی نصف فایل های رایگان رو ببینم؟! چه برسه به متن و مقاله های مریم جان و یا کامنتای بینظیر هر فایل !!! آیا من زیادی کُندم یا بقیه زیادی سریع و تند پیش میرن؟!

    جواب این خیلی برام مهم و کلیدیه و وجه تفاوت اساسی طرز نگرش و عملکرد منو بهم نشون میده، ازون جایی که موقع صحبت کردن و یا کامنت نوشتن فقط برای دل خودم و شناخت بهتر خودم این کارو انجام میدم، نظر و قضاوت دیگران اصلا برام بی معنی میشه چون واسه مخاطبی حرف نمی‌زنم واسه خودم حرف میزنم اینجوری خیلی راحتم خیلی خیلی خودمم بدون هیچ شیله پیله و تعارفی:

    خدایا خودت بهترین جواب ممکن رو از زبون خودم به خودم بگو:

    🔵من رفته رفته پی بردم که آدم وقتی در مسیر درست سعادت و صراط مستقیم یا به اصطلاح امروزی موفقیت قرار میگیره همین که پای در مسیر می‌ذاره و عاشقانه و متعهدانه بدون هیچ قید و شرطی روی خودش کار میکنه ، در طی مسیر هر آنچه که نیاز داشته باشه که بدونه، بهش گفته میشه، بهش الهام میشه… کافیه به دوربرتون نگاه کنین آیا تمام آدمای موفق و ثروتمند و بزرگ از دوره و یا همایش و خوندن زیاد کتاب های موفقیت به خواسته هاشون رسیدن؟!؟ آیا آگاهانه قوانین رو کشف کردن و خودشون رو در قالب قوانین وفق دادن؟! آیا هر روز تمرین های زیادی آگاهانه به صورت مستمر انجام دادن تا به اونچکه میخان برسن؟! آیا از محصولات و دوره های مختلف استاد عباس منش استفاده کردن؟! یا با تونی رابینز حشر و نشر داشتن؟!

    چیزی که من درک کردم اینه که دوره های استاد قطعا بهترین بهترین توی دنیاست بدون شک، با استناد به حرفای دوستان راجع به دوره ها و شناخت عمیقی که نسبت به شخص بسیار حکیم و قدرتمندی چون شما استاد عزیزم دارم، ولی دوره و محصولات حکم یه فرصت و کاتالیزور رو داره که کارت رو راحت می‌کنه که کمتر آزمون و خطا کنی … گنجی از آگاهی که تو رو بی‌نیاز می‌کنه از هر کتاب و دوره ای… ولی من زاویه و افق دید منحصربفرد خودمو دارم که خیلی خیلی کمکم می‌کنه:

    اینه که من صرفاً مصرف گرا نیستم، صرفا نمیخام با پرداخت چند میلیون ناچیز بشینم روبه روی استاد و گوش کنم، درک کنم و عمل کنم… در یک کلام نمیخام لقمه آماده بخورم… میخام خودم خودجوش و خودآموز ( خدا آموز ) قدم به قدم با هدایت ربم به هر آنچه که میخام برسم… زمانی میام سراغ محصولات که از کل ظرفیت پتانسیل فایل های دانلودی بهترین استفاده ممکن رو ببرم و تاکید میکنم که با آزادی کامل مالی و براحتی بدون هیچ دغدغه میام سراغشون، اونم بیشتر به خاطر حمایت مالی و قدردانی از استاد نازنینم…

    استاد بذار خیالتو راحت کنم، افرادی مثل من هستن که دوست دارن عشقی و دلی به شماره کارتت که زیر سایت نوشته شده با تمام عشق و خلوص به حسابتون پول واریز کنن… اگه تو ثروتمند تر نشی پس کی بشه؟!!! اونقدر روی من و امثال من تاثیر گذاشتی که میخوایم همینجوری عشقی و دلی به حسابت پول واریز کنیم… اینو بارها و بارها میگم

    استاد من آدم خیلی فرز و باهوشی هستم، بارها میرفتم توی پروفایل عمومی دوستان ،قسمت دیدگاه محصولاتشون رو باز میکردم و همون چند خط اول دیدگاهشون در محصولات رو که قابل مشاهده بود رو میخوندم، کاملا واضح متوجه می‌شدم که دارم عالی پیش میرم و از خیلی از دوستانی که محصولات مختلف رو خریدن درک و عمل و نتایج به مراتب بهتری بدست آوردم و مسیری که خدا بهم الهام کرده کاملا متناسب با خواسته های منه؛ طرف توی قدم ۱۲ دوره دوازده قدم تازه فهمیده بود که کنترل ذهن چیه

    یا طرف داره هنوز از کمرنگ بودن نتایجش و مقایسه خودش با دیگران میگه و یجورایی هنوز با خودش به صلح نرسیده و اونقدر تمرکزش رو نتایج دیگرانه که از خودش غافل میشه و ته دلش احساس ندامت و یا حسادت بهش دس میده…

    یا اینکه طرف کلی محصول از سایت خریده ولی انگار استفاده ازشون نمیکنه چون مشارکت فعالی توی کامنتا نداره، یا نصفه نیمه درک میکنه، یا نصف نیمه عمل می‌کنه…

    یا طرف یه مقدار که فشارها کمتر شد و کمی مزه شیرین نتایج رو چشید بیخیال ادامه دادن میشه و جا میزنه… من اینا رو دارم به وضوح میبینم و از اشتباه و انحراف دیگران درس می‌گیرم

    🔵 و اما خودم: از عید که به اینجا هدایت شدم از بدو ورود شروع به عمل سریع به الهامات کردم بدون اینکه بدونم الهامات چیه اصن

    کلی تصمیم جدید گرفتم… کلی خودمو تکون دادم کلی اقدامات جدید انجام دادم همون ابتدای ورودم به سایت ( بهار ۹۹) بدون اینکه بدونم عزت نفس چیه…

    از توحید شروع کردم… از قرآن شروع کردم… جوری خودمو شخم زدم که هیچ تراکتوری نمیتونست اونجوری شخم بزنه… باورهای محدودکننده مذهبی رو تارو مار کردم، چنان افتادم بجونشون که امون نفس کشیدن بهشون ندادم…

    از بدو ورود تا الان فقط روی سریال زندگی در بهشت کامنت میذاشتم و تمرکزم بیشتر روی این سریال جهان شمول بود، هنوز نه فایلای سفر به دور امریکا رو دیدم، نه مصاحبه با استاد، نه فایل های مختلف مربوط به ثروت، و نه خیلی دیگه از فایلای دانلودی… هنوز خیلی خیلی راهه تا بتونم حداقل یه دور کامل برای یکبار هم که شده ببینمشون… ولی تا همین جا هر آنچه را که یاد گرفتم بی برو برگرد بهشون متعهدانه عمل کردم، شهد شیرین ایمان ( باور قلبی) و عمل رو( تلاش و حرکت) دارم هر روز میچشم…

    استاد یچیزی بگم باورت میشه؟! من اصلاً نمی‌دونستم تمرین ستاره قطبی چیه اصن، ولی تازگی ها از کامنت بعضی دوستان متوجه شدم چیه، موقعی که فهمیدم هنگ کردم که خدایا من چطور بدون اینکه ازین موضوع آگاهی داشته باشم ماه ها پشت سر هم( اغلب روزها) موقعی که بیدار میشدم و قبل خواب این تمرین رو به صورت کاملا الهامی و ناخودآگاه انجام میدادم… و نتیجش احساس خوب و اتفاقات شگفت انگیز در طول روز و صدالبته مهارت کنترل ذهن و توجه به خواسته ها بود برام… من بارها وقتی کلمه ستاره قطبی رو توی سایت میدیدم فکر میکردم که تمرین عجیب و غریبیه که استاد کشفش کرده و داره باهاش ذهن بچه ها رو تربیت می‌کنه، نگو که من از همون بدو ورودم این کارو میکردم و حالا فهمیدم این کاری که ناخودآگاه انجام میدادم همون ستاره قطبی ۱۲ قدمه، مصمم شدم که با جدیت بیشتر و آگاهانه با خلاقیت بیشتری انجامش بدم

    یا منی که اصلاً دوره عزت نفس رو ندارم، ناخودآگاه یه تمرین ها و چالش هایی رو خدا بهم الهام میکرد و منم تاکید میکنم که سریع( عمل به ایده و الهامات رو نباید به تاخیر انداخت) درعین حال قدم به قدم و تکاملی بهشون عمل میکردم و نتیجش آزادی روحم از قالب های محدود فکری و رشد بسیار زیاد و چشمگیر عزت نفس و اعتماد به نفسم شده….که یکی از بیشمار نتایجش قدرت قاطعانه نه گفتن و تصمیم گیری سریع در شرایط مختلف…

    یا منی که اصلا هیچ اطلاعی از آگاهی های گفته شده در محصول روابط نداشتم،به طور ناخودآگاه اونقدر با خودم به صلح رسیدم اونقدر به خود واقعیم نزدیک شدم که روابطم از وحشتناک ترین حالت ممکن به بهترین حالتی که دلم میخواست رسید… منی که اصن نمی‌دونستم برانگیختگی در روابط چیه، ولی ناخودآگاه ( فکر کنم به خاطر اتصال محکم و دایمی با خداوند باشه) اون وجه از ویژگی افراد رو برانگیخته کردم که دلم میخواست باشه… خیلی قشنگ با قدرت کلامم روی نکات مثبت و زیبایی ها و توانایی ها و خوبی ها طرف مقابل فوکوس میکردم و با تعریف و تحسین خوبی هاش ، یه وجهی ازش رو برانگیخته میکردم که خودم که هیچ ،پرواز میکردم ، خودش هم غرق عشق و احساس لطیف آرامش و صلح میشد… بارها و بارها…. اونقدر اینکارو ناخودآگاه انجام میدادم که عاشق ارتباط دوستانه و در کمال صلح با تمام جامدات، نباتات، احیا و اموات و خلاصه تمام هستی شدم…

    یا توی بحث قرآن و خوندن فکر خدا، خودم بصورت خودجوش و داوطلبانه هربار به کنکاش ردپای قانون و پیدا کردن اصول می‌پرداختم، ساعت ها و روز ها خودم با قدرت و مهارتی که خدا بهم تعلیم داده( علم الانسان ما لم یعلم) غرق مکاشفت و تامل در قرآن میشدم ( خدا رو شکر به عربی و زبان قرآن تسلط خوبی دارم به خاطر پیشینه و تجربیات گذشتم)…. اونقدر کنترل ذهن و سلف کنترل کردم اونقدر از خدا درخواست کردم اونقدر روی اصول متمرکز شدم تا اینکه احساس کردم دارم به درجه فرقان میرستم ( ۲۹ انفال) … یعنی خیلی خوب میتونم اصل رو از فرع تشخیص بدم، حق رو از باطل تشخیص بدم و دچار انحراف و هدر دادن زمان و انرژی نشم….

    آهان اینو بگم، خودم بصورت خودجوش یک ماه تمام وقت گذاشتم شبانه روز بدون وقفه زندگی افراد موفق دنیا رو بررسی کردم، مصاحبه هاشون رو با عینک قانون آنالیز کردم وجه تشابه و اشتراک هاشون رو دراوردم، و به چنان اعتماد به نفس و خود باوری رسیدم چنان حس ایمان و یقینی رسیدم، آنچنان عالی ازشون الگوبرداری کردم که اعماق وجودم سرشار از یقین شد که وقتی اونا هم تونستن پس من هم میخام و میتونم….باورهاشون رو راجع به ثروت تا حدی استخراج کردم و نتیجه این شد من به کل مقصد و مسیر زندگیمو عوض کردم؛

    جریانشو بعدا کامل در زمان مناسب میگم که دقیقاً چی شده چون مهمترین تصمیم زندگیم رو گرفتم با اینکه تا استانه جنگ و کشتار خانوادگی پیش رفتم که اونم لطف و عنایت خدا بود که منو به چیزی که میخواستم هدایت کرد؛

    قید طبابت و پزشکی رو زدم و از دانشگاه انصراف دادم و برای همیشه همیشه ترک تحصیل کردم…(الگو برداری از ایلان ماسک خیلی بهم کمک کرد)…. میدونم که خیلیا ممکنه دیوونه و یا احمق خطابم کنن … بیخیال بذار هر کی هر چی دلش میخواد بگه… دنیا به دیوونه هایی مثل من نیاز داره…. کی می‌دونه توی دل من چه خبره و چه رازی نهفتس…. کیه که درک کنه رویااا و رسالت یعنی چی…. بحث خیلی بزرگتر از این حرفاس؛ شغل، پول، ازدواج، ماشین، خونه، جایگاه اجتماعی….. اینا واسم فرعه و اولویت اولم نیستن اینا خودشون بصورت کاملا طبیعی به زندگیم جاری میشن… وقتی پای رسالت و رویای بسیار جاه طلبانه ای در پیش باشه من نمیتونم ازین فریاد محکم الهی درونم سرپیچی کنم….

    با اینکه فقط دو فایل دانلودی در مورد کنترل ذهن( تقوا ) دیدم ولی خودم کاملاً متعهدانه پیگیر سرنخ های این موضوع در زندگی افراد موفق شد… اون اوایل قلبم گواه میداد که رمز همینه« کنترل ذهن»… ولی هنوز چون زیاد وارد نبودم بلد نبودم به صورت حرفه ای از همه لحاظ کنترل ذهن کنم، قرآن رو زیر و رو کردم اونقدر ریشه تقو رو اسکن کردم اونقدر آیات مربوط به تقوا رو کنکاش کردم که فهمیدم راز همینه… کم کم آگاهانه اونقدر تمرین کنترل ذهن در شرایط مختلف کردم که قلق قشنگ دستم اومد ( زیدان یکی از مهمترین اولگوهامه در کنترل ذهن، ارجاعتون میدم به مصاحبه هاش، اهل فن و حرفه ای ها خوب میدونن چی میگم)…

    اونقدر مجهز به توانایی و مهارت اعجاب انگیز کنترل ذهن شدم که در بزرگترین تضاد زندگیم هم هیچ خرابی به بار نیاوردم و خیلی هم کیف کردم؛ جدایی من از خوانواده و فامیلم …. چیزی نمونده که خونریزی طایفه ای بپا بشه ولی همه چی به نفع من تموم شد… الخیر فی ما وقع، خیلی جالبه که چند روز پیش برای اولین بار فایل پیکان دنده آرژانتینی رو دیدم، باورم نمیشد که من دقیقا به همین شکل به خواستم رسیدم، یعنی همون روابط نصفه و نیمه با پدر و مادر مشرکم با یه طوفان دعوا برای همیشه به جدایی انجامید و من به آزادی که میخواستم رسیدم ..

    استاد عزیزم، ازون جایی که من آدم خودسانسوری نیستم و دروغ و ترس و نقش بازی کردن و پنهان کاری برام توی یه باکسه و ازشون به شدت بیزارم، نمیتونم حقایق رو اونطوری که هست بازگو نکنم… فارغ از اینکه دیگران چه قضاوتی کنن و چقدر منو نشناخته سرزنش کنن،

    استاد هر وقت شما داستان دعوا با پدرتون توی پانزده سالگی و فرار از خونتون رو میگید، ناخودآگاه یاد دوران بلوغ خودم میوفتم که توی پونزده سالگی پدرم به قصد کشت سرمو کوبوند به آینه و چیزی نمونده بود که سر و صورتم نابود بشه( اونم از سر اینکه میخواست بزور بهم تحمیل کنه با دختر یکی از دوستاش در آینده ازدواج کنم) به خاطر دفاع از جونم و حیثیتم هم که شده همون موقعا کاری با پدرم کردم که اون از خونه فرار کنه نه من… این جنگ و کشتارهای تمام نشدنی پدر و پسری سال ها هربار به بهونه های مختلف انرژی منو تلف کرده بود

    به همین خاطره که نمیخام خاطرتون رو مکدر کنم… و آگاهانه فعلاً چیزی از زندگی وحشتناک گذشتم نمیگم تا به موقعش… استاد زندگی گذشته من ( تا همین پارسال) از زندگی ۹۹ درصد کابرای سایت که چه عرض کنم از زندگی خود شما استاد عزیزم هم به مراتب سخت‌تر و دلخراش تر بود….

    آقا یه چیزی رو همین جا تا یادم هست بگم، چند وقته که خیلی دنبال عکس و فیلمای قدیمیم میگردم تا بتونم اون عکسایی که با بز و گله داشتم رو پیدا کنم و به عنوان سند در آینده نشون بدم که منی که در بچگی گاهی چوپان گله بودم و اصالت روستایی ایالت کهگیلویه و بویراحمد رو دارم ولی از همون بچگی توی محیط به شدت بسته و محدود رویاهای خیلی خیلی بزرگی داشتم و الان بعد سال ها کشمکش و بالا و پایین شدن دارم در مسیر تحقیق رسالتم ( ورود به صنعت مد نظرم و گسترش و انقلاب عظیم در اون) دارم قدم برمیدارم… هنوز سراغ محصول رویاها نرفتم ولی خوب میدونم که اگه ترمزی باشه اگه شک و نگرانی باشه اگه باورهای مخالف و خلاف جهت خواسته هام باشه عملاً هرچی زور بزنم فایده نداره…

    از بابت عشق سوزان، ایمان و یقین که وجودم پر وقرصه ولی دارم کم کم با طی تکامل ترمزها و باورهای محدود کنندمو یکی یکی کشف و حذف میکنم و بجاش باورهای قدرتمند کننده و ثروت آفرین رو جایگزین میکنم…

    🔵راستی استاد اینو دیگه سختم بود بگم …اگه باورتون بشه، من بیش از هفت ساله که اصلاً مریض نشدم و هیچ اثری از بیماری و درد و حتی سرماخوردگی ندیدم… سال هاست که به بیمارستان و پزشکی مراجعه نکردم که بخوام اصن دارویی مصرف کنم… ناخودآگاه باورهایی پولادین در مورد سلامتی ساخته بودم از خیلی سال پیش… فقط خودم ازشون سردرمیارم، شاید دانش پزشکیم اندازه یه متخصص و جراح نباشه اما به مراتب درک خیلی بهتر و عمیق تری راجع به سلامتی دارم… در مورد چیزایی که تجربه دارم و نتیجه دستمه خیلی محکم تر میتونم حرف بزنم،… این نشون میده که آدم حتی اگه خبری از قانون نداشته باشه می‌تونه سال های سال سالم زندگی کنه اگر باورهای سالمی در مورد سلامتی داشته باشه

    ولی در مورد ثروت به دلیل فضای خانوادگی و محیطی که توش رشد کردم خیلی باورهای داغون داشتم که به مراتب خیلی خیلی باید روی این موضوع متمرکز تر بشم، ورودی مالیم افزایش پیدا کرده خدا رو شکر ولی بیشترین تمرکزم رو روی شکوفایی نبوغ و استعداد نهانم میذارم چون این شاه کلید رو فهمیدم که وقتی رو خودت سرمایه گذاری میکنی وقتی در مسیر عشق و علاقت قرار میگیری وقتی دنبال حرفه ای که تشنشی میری اگر باورهای درستی راجع به ثروت داشته باشی خود بخود بی نهایت ثروت سراغت میاد… درک همین خیال منو از بابت ثروت تخت کرد… مگه کشکه جلوی آینه وایسی و بگی من ثروتمندم، یا بارها بنویسی من فرد ثروتمندی هستمو ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست یا با ادا و نقش بازی کردن و تیپ و لباس و ژست گرفتن فاز آدمای ثروتمند رو بگیری… نه جانا… قانون اینجوری عمل نمیکنه… باید به مرحله ای از ایمان و یقین درونی برسی که من واقعا همین الان، فارغ از اینکه چه شرایطی دارم چه خونه و اموال و املاک و لباس و ماشینی که دارم، از درون احساس ثروتمند بودن کنم و رزاقیت و فراوانی خداوند رو با تمام وجود «باور» کنم… اگه ته دلت نگران اینی که نکنه ثروت نشی یا به رویاهات نرسی خیالت تخت که راه به جایی نخواهی برد چون هنوز به خودت و خدای خودت ایمان و یقین کامل نداری

    استاد بذار با قدرت کلامم خودمو روشن کنم، من از همون بچگی با اینکه در بدبختی و نابسامانی و کمبود و کلی فشار بسته محیط زندگی کردم ولی از همون اول تا به حال حتی یکبار هم به ذهنم خطور نکرد که در فقر و محدودیت بمونم و همیشه و همیشه یقین داشتم که من ثروتمند ثروتمند خواهم شد و به هر چه که میخام میرسم… همون جمله معروف وارن بافت: من از همون اول میدونستم که ثروتمند خواهم شد…

    🔴و در ادامه ماجرا سوال بعدی که ذهنم رو درگیر میکرد این بود من چرا نتونستم حتی نصف آگاهی هام رو توی سایت بنویسم، چرا اینقدر کم کامنت میذارم، چرا با اینکه یجورایی میل زیادی دارم که توی تک تک قسمتای سریال کامنت های دلی خودم رو بنویسم ولی انگار بازم قضیه من فرق می‌کنه و نمیشه که نمیشه؟!؟!

    جوابش خیلی منو آروم کرد، خودمو بهتر شناختم

    🔵 دلیلش اینه که این میل یجورایی نجوا و فشار های ذهنی از طرف شیطانه که میگه میلاد خاک بر سرت اینهمه بقیه دارن توی تک تک قسمتا حضور فعالی دارن اونوقت تو بهونه میاری و هربار طفره می‌ری تو متعهد نیستی و ازین حرفای فریبنده… ولی واقعیت درونی من متفاوته؛ حقیقتش من تعهد اصلی ام توی درک و عمل به قانون در تک تک جنبه های زندگیمه…. شبانه روز علاوه بر کار و زندگی شخصیم دارم تا جایی که میتونم روی خودم و باورام کار میکنم، علاوه بر سایت همیشه در حال مطالعه هستم تا بتونم مهارت ها و دانش جدیدی رو که میخام کسب کنم… بیرون از فضای سایت هم همیشه در حال تحقیقاتم خصوصا در الگو برداری خصوصاً در یادگیری و گسترش مهارت هام برای حرفه ام… اصلا چه دلیلی داره که بخوام زورکی کامنت بذارم… حقیقتش این نجوای ذهنیم شک ندارم که ناشی از

    جلب توجه هستش، اینکه تحریکم کنه که با کامنت زیاد گذاشتن یجورایی خودنمایی و جلب توجه کنم که ایهاالناس منم هستم منم از بهترین شاگردای استادم و فلان و فلان و یجورایی خودمو توی سایت معروف کنم …. یعنی من حالم بهم میخوره ازون روزی که من بخوام کاری رو از روی کمبود عزت نفس و یا جلب توجه انجام بدم… چقدر سخته که بخوام فخر فروشی کنم یا با خودنمایی جلب توجه کنم( قشنگ این حیله شیطان رو شکار کردم که میخواست اینجور تمرکز منو بهم بزنه و با پرداختن به فرع حواسم رو پرت کنه که به حاشیه برم)

    بابا شیطون، من خودم این کارم پیش قاضیو ملق بازی… زر نزن… من اونقدر دارم روی خودم کار میکنم که اصلاً فرصت نمیکنم جواب کامنت دوستام رو هم بدم چه برسه به اینکه بخوام الان در این برهه زمانی پشت سر هم روی سایت هر روز کامنت بذارم… هر کاری به وقت خودش الان موقع این شیرین زبونیا نیست…فعلا اولویت اول من لذت بردن از حال و کار کردن روی خودمه اگه فرصتی شد کمابیش کامنت هم میذارم پس زر مفت نزن ابلیس حرّاف…

    ( توی پرانتز بگم که خدایی نکرده قصد کنایه به دوستانی که حضور فعال و مستمر در کامنتا دارن ندارم به ولله، چه بسا همیشه از ته دلم تک تک دوستای فعال و پرانرژی مو تحسین میکردم بابت این استمرار و تعهدشون در نوشتن مستمر دیدگاه ولی من روی حرفم با خودمه فقط و قرار نیست الزاما همه به یه سبک و شکل هدایت بشن، هرکس هدایت خاص خودشو داره)

    ای جانم … چند شب پیش که به شدت بارون می‌بارید نیمه شب از بستر رخت خواب یه ندایی منو بیدار کرد، رفتم که برای قسمتای قبل کامنت بذارم که دیدم نه اینجوری حال نمی‌ده انگار خدا واسه چیز دیگه منو بلند کرده…. خدای من، صندلی رو برداشتم و نشستم تو بالکن و محو شدم …. حسی و حالی خدا بهم داد که قبلاً تجربش نکرده بود…

    در صدای سکوت شب غرق آرامش و مراقبه شدم و فقط نظاره میکردم بارش پر برکت باران خدای عزیزم رو… هر قطرش چشمک خدا بود برام… هر زمزمش لالایی خدا بود برام

    پریروز؛ افتر رین… گلدن تایم؛ هدایت شدم به تفریح و مراقبه در دامان طبیعت… چقدر چقدر خدای عزیزم تمام سرمایه و وجودم عالی و بی نقص هدایت میکنه؛ چند روز قبلش توی کامنتم در قسمت شگفت انگیز ۱۰۴ درخواست کردم از خدا همچین صحنه های توحیدی رو در همین جا ببینم … من عاشقتم مهربونم من عاشقتم هم زبونم من عاشقتم تنها فرمان روای درونم که همیشه و همیشه در خواست هام رو در بهترین زمان و مکان ممکن اجابت کردی؛ چه می‌کنی با من رب کن؛ کلی میوه و خوراکی که از رزق بیکران خداوندم دریافت کردم رو داشتم می‌خوردم که متوجه شدم انگار بی دلیل نبود اون لحظه به اونجا هدایت شدم، دیدم یه عالمه آدم دارن روی جاده پیاده روی میکنن، ورزش میکن، در کمال صلح و عشق و آرامش در کنار هم بدور از دغدغه و مشکلات دارن تفریح و صفا میکنم( عین همون صحنه ای که در کنار ساحل از مردم امریکا دیدیم) … چندین و چند بار زوج های جوان رو دیدم که با خنده و شادی در حال صحبت و معاشقه هستن( همون چیزی که توی قسمت ۱۰۴ دیدم و باهاش اشک ریختم)…

    غرق تحسین مردم شدم و از شوق سپاس گزاری اشک می ریختم که رو به آسمان کردم و آسمانی شدم…. باورش بارم سخت بود؛ سحر آمیز بود؛

    اونقدر آسمان چشم‌نواز و تمیز شده بود، اون قدر تنوع انواع ابرای پفکی استراتوس ، کومولوس، استرپتوس نمی‌دونم چی چی پوس زیاد بود … اونقدر طیف گسترده ای از رنگ های مختلف صورتی خاکستری سیاه سفید آبی قرمز بنفش فیروزه ای نیلی زرد نارنجی ارغوانی و هر چی رنگه آسمون و ابرا رو در بر گرفته بود که داشتم دیوانه میشدم

    شرق رو نیگا میکردی یه شکل بود غرب رو نگا میکردی خورشید پشت ابرا چشمای هر جونوری رو خیره و جادو میکرد…. همون جا بود که میگفتم کاش میشد فیلم بگیرم و لای کامنتم آپلود کنم تا با بقیه دوستان هم این صحنه های رویایی رو به اشتراک بذارم….

    پریشب؛ بعد کلی حرف زدن با خودم گرفتم که بخوابم دیدم هوا یجوریه، معلوم نبود وارونگی هوا باعث گرد خاک شده یا مه آلوده که متوجه شدم مه هستش… وای هیچوقت توی زندگیم تا بحال همچین چیزی رو تجربه نکردم، اینکه مه اینقدر پایین بیاد و حتی فضای کوچه و خیابون شهر رو پر کنه…. ساعت ۲ نیمه شب زدم بیرون توی دل هوای مه آلود… غیر قابل توصیفه قدم زدن در دل سکوت شب توی هوای کاملا مه آلود… خدایا شکرت چقدر لذت بردم، پرنده هم پر نمی‌زد تک و تنها و البته با حضور چند تا

    کیودی خوشگل اونطرف تر ( کیودی: ما بهش میگیم سگتوره، یچیزی بینابین نژاد گرگ و روباهه٬ من که عاشقشونم و گاهی هم که میبینمشون باهاشون حرف میزنم خیلی ناز و بانمکن)

    ای جانم دیشب؛ به ملاقتم بیا..؛؛.. نبرد دو تا اسطوره‌ افسانه ای و تقابل الگوهای زندگیم رونالدو و مسی… می‌دونی وقتی میدیدم کریس دیشب با هر گلی که میزنه بازم مشتاقه که یکی دیگه هم بزنه من فریاد انگیزه سر میدادم که بهت افتخار میکنم الگوی بی نظیرم که خستگی و بی انگیزگی برات معنا نداره… واسه پول و ثروت و شهرت و دختر و جام و افتخار خاصی فوتبال بازی نمیکنی واسه دل خودت واسه جاه طلبیت واسه عشق درونت فوتبال بازی میکنی که اگر غیر ازین بود همون اول راه زود ارضا میشدی و ادامه نمیدادی که اسطوره تاریخ فوتبال و ورزش بشی…

    داشتم راجع به الاهه اعتماد به نفس و خودباوری، الگوی زندگیم (زلاتان ابراهیموویچ) با برادرم حرف میزدم که یه آن بغض کردم و اشک شوق و انگیزه تو چشام جمع شد.. برادر عزیزم بهم گفت چته میلاد؟!

    گفتم نمی‌دونم چرا قلبم داره محکم بهم فریاد میزنم که منم یه روز به جایگاه زلاتان و چه بسا بالاترش میرسم و مثل زلاتان خیلی از غیر ممکن ها رو ممکن میکنم و به مصاف چالش های میرم که کسی جرات رفتن به سمتش رو نداره… یقین دارم که میتونم و از پسش برمیام

    خدا رو بی نهایت سپاسگزارم و از ته دلم میشکرمت خدای عزیزم که زندگیم هر روزش پر از نعمت و زیبایی و نشانس… اونقدر پر از زیبایی و اتفاقات قشنگه که ترجیح میدم از زندگیم و لحظه حال با رهایی کامل نهایت لذت رو ببرم، به همین خاطر به خودم راجع به کامنت نوشتن سخت نمیگیرم چون واقعاً حسم عالی عالیه…. و اصل همین احساس خوبه که اتفاقات زیباتر رو مستمر به زندگیم هدایت میکنه

    راستی استاد من دیگه رهای رها شدم و واسم اهمیتی نداره که هر روز فایل منتشر کنی یا یه روز درمیون… این تضاد بارگزاری پشت سرهم بدون وقفه زمانی فایلا خیلی رو مخم بود که این تضاد بهم فهموند که من آزادی و رهایی بی قید شرط رو میخام بدون دغدغه فکری راجبه فایلا و کامنتا

    با اینکه هنوز تقریبا هیچی ننوشتم و تازه داشتم شروع میکردم ولی همین قدر فعلا برام کافیه تا فرصتی دیگه

    عاشق شما « میلا »💖💕💜💖

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
    • -
      الهه رشیدی گفته:
      مدت عضویت: 2231 روز

      به نام خدای هدایتگر

      خدایا تو را با تمام وجودم شکر میکنم که منو به این زیبایی به این کامنت بی نظیر دوست عزیزم هدایت کردی

      خدایا تو را با تمام وجودم شکر میکنم که دارم با احساس الهی و عالیم برای دوست عزیزم مینویسم

      سلام میلادجان

      سلام به شما دوست عزیز و الهی م

      میلاد عزیزم این کامنت بینظیر تون اشک رو از چشمام جاری کرد

      این کامنت بینظیرتون حس و حالم رو الهی تر از همیشه کرد

      و خدا به زیبایی هر چه تمامتر منو به این کامنت بینظیر شما هدایت کرد

      اخه من امشب نیاز داشتم به این کامنت

      این نوشته های زیباتون تمام صورتم رو خیس اشک کرده

      فقط میخام ازتون تشکر کنم به خاطر اینکه به ندای قلبت گوش دادی و این کامنت زیبا رو برامون هدیه دادی

      و با تمام وجودم این اعتماد به نفس و این ازادی هاتون رو تحسین میکنم

      اینقدر این کامنت زیبا و کامل بود ؛ اینقدر عالی نوشته بودین که دوست داشتم هنوز این نوشته ادامه داشته باشه

      هیچی ندارم در برابر این همه شجاعت و توکل و ایمان و اعتمادت به خدا بگم

      و فقط میتونم خدارو شکر کنم که امشب خدا منو به این نوشته ی زیباتون هدایت کرد

      ممنونم ازت دوست عزیزم که این نوشته ی زیبا رو با عشق برامون نوشتی

      خدایا شکرت

      ادامه میدیم این مسیر الهی رو مصمم تر و قوی تر و قدرتمندتر همراه با هم پایه ی همیشگی مون الله مهربان

      خدایا تنها و تنها خودت برامون کافی هستی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      زیبا فتح الهی گفته:
      مدت عضویت: 2696 روز

      پسر من چی بگم فکر کنم سرهم یکی دوساعتی هست که روی کامنت شما موندم، همون بهتر که ننویسی که وقتی شروع میکنی، کن فیکون میکنی، باید برم تازه چندبار دیگه بخونم تا بتونم حجم این همه آگاهی رو هضم کنم، پسر چیکار میکنی ترکوندی مارو، داشتی دیگه اعتماد به نفسمو میگرفتی نسبت به خودم، که بابا زیبا ببین میلاد چیکار کرده ببین چه پیشرفتی چه تمرکزی، چه کنترل ذهنی، ولی خدارو شکر منم خداییش حداقل تو این کنترل ذهن به یه مهارت های عالی رسیدم که زیبا فقط خودتو با خودت مقایسه کن، سعی کن خودت از روز قبلت بهتر بشی و خودت از خودت راضی باشی، مسابقه که نداریم، داش میلاد خیلی لذت بردم، میگم که باید چندبار دیگه بخونم خیلی باز منو به خودم ارجاع داد کامنتت، اینکه منم باید متمرکز تر باشم روی خودم، اینکه منم هدایتی تر برم جلو، آفرین پسر، من خیلی تو این قسمت الهام هنوز مشکل دارم اونم به خاطر همون سختی وذهن منطقی که دارم ولی خیلی هر روز دارم تسلیم تر وبهتر میشم، اشکال نداره اینم خودش یه روند تکاملی داره، راست میگی نباید اجازه بدم همین عوامل خودش باعث اهرم فشار در من بشه، میلاد جان خیلی حرف دارم برا تک تک جملات کامنتت، اصلا خط به خطش منم یه عالمه توضیح دارم گفتم که باید چندین بار بخونمش چون کاملا معلومه در یکی از بهترین شرایط اتصالی و آمادگی نوشتیش وچه قدر لذت میبرم به خاطر این زلالی به خاطر این صداقت کلامت برعکس تعداد زیادی از دوستان که خیلی تو لفافه وادبی مینویسن البته که اونم یه زیباییهایی داره ولی من با این سبک شفاف ودلی خیلی بیشتر حال میکنم دیگه هیچ کامنتی از دوستانی که برام ایمیلشون اومده تو این یکی دوساعت نخوندم بس که کامنتت برام نمیدونم چی بگم خودت بهتر میدونی پسر پسر تو بینظیری بِرم بِرم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • ناشناس گفته:
        مدت عضویت: 2384 روز

        یعنی دیشب از بس خندیدم نمیتونستم بخابم، حالا بگو چی شد؟! زیبا جانم باورت نمیشه دیشب چند ساعت پشت سر هم فقط داشتم برات تایپ میکردم تا جوابی درخور و شایسته برات عاشقانه بنویسم… اونقدر طولانی نوشتم که شاید چند ساعت باید زمان می‌داشتی تا قشنگ درکش کنی…. نوشتمو نوشتمو نوشتم… که نمی‌دونم چی شد… یهو دستم خورد به کلیک بازگشت و هرچی نوشتم پرید و هیچ شد… توی لحظه اول که متوجه شدم خورد تو ذوقم ولی ماشاءالله هزار ماشاالله اونقدر توی کنترل ذهن ماهر شدم که در عرض دو ثانیه سریع فهمیدم که حکمتی داشت و بلند بلند زدم زیر خنده…می‌دونی خیلی حس باحالی بابا اندازه یه دفتر چهل برگ برات نامه و طومار طویل نوشتم ولی آخر سر با یه غفلت همچی نقش برآب شد، منم یه دل سیر قهقهه زدم که چه سوتی هیولایی دادم… همون موقع متوجه اصل هدایت و حکمت خدا شدم و اتفاقا خدا رو از ته دلم شکر کردم و خیلی راضیم که نشد اون کامنت بسیار طولانی که کلی وقت و انرژی گذاشتم برات ارسال شه… می‌دونی چرا؟ خوب حسش کردم،،، اونقدر بی پرده و رک حرف زدم اونقدر بی پروا و صادقانه حرف زدم که ممکن بود اصلا کامنتم توی سایت انتشار پیدا نکنه… یه حرفایی رو زدم که شاید کسی جرات گفتنش رو هم نداشته باشه، خیلی جسارت و جربزه میطلبه… فکر کنم توی کل سایت بی سابقه باشه کسی به اون شکلی که من حرف زدم حرف زده باشه… ممکن بود به خاطر لحنم یا عدم شناخت کافی از من کلی قضاوتم میکردی یا از حرفام ناراحت میشدی، شک ندارم غش میکردی که این همه حرفای شفاف و دلی… من کلا اینو یاد گرفتم که برای دیگران رفتار نکنم و حرف دلمو با اعتماد به نفس بالا بزنم هرچند که در فضای محیطی مخالفی قرار داشته باشم یا دیگران نشناخته منو توبیخ کنن… جهان ازان آدمای نترس و سرسخت قویه… نه جای آدمای ترسوی نقش بازی کنه بز دل…. می‌دونی شاید اینجا مجالش نبود یا شما توی مدارش نبودید… دیگه فایده نداره دوباره از اول فکر کنم و تایپشون کنم، بیخیال بابا فدای سرمون ما که اِند رهایی هستیم دیگه….

        ای جانم دختر… ای جان… تو که دل منو بردی… به ولله کفم برید وقتی دیدم سه تا کامنت دلی و مشتی برام گذاشتی… چقدر من تو رو دوست دارم عزیزم 💜💖

        زیبای عزیزم بذار همین ابتدا حسمو صاف و زلال بهت بگم؛

        نمی‌دونم چرا حس خیلی خوبی نسبت بهت دارم، یجور همذات پنداری خاصی باهات دارم، انگار یجورایی بهم شباهت داری… خصوصا وقتی میبینم که اینقدر صادقانه و صمیمانه دلی حرف میزنی و بخصوص اونجا که از جاه طلبی های خاص خودت گفتی… دختر من نمی‌دونم چی بگم بخدا؛ دلم میخاد الان پیشت بودم و ساعت ها چشم تو چشم یه دل سیر باهات حرف میزدم، من بیشتر با چشمام و زبون بدنم با آدم حرف میزنم… یعنی جون میده آدم با تو ساعت ها راجع به اصول و قوانین محاوره جانانه کنه، خیلی دوست دارم بیشتر به جای اینکه صرفاً با جملات ادبی و تحسین برانگیز برای همدیگه کامنت بذاریم، بجاش بیایم با گفتن نظرمون و حسمون با همدیگه ارتباط و تعامل سازنده و کاربردی داشته باشیم تا بتونیم بهتر و با کیفیت تر تکاملمون رو طی کنیم و خودمون رو عمیق‌تر بشناسیم… چون همون‌طور که خوب میدونیم آدم وقتی صحبت می‌کنه و با جامعه و دوستان تعامل مثبت و اثربخش داره، بهتر خودشو می‌شناسه و خیلی راحتتر متوجه اشکالات و ترمزهاش میشه….

        زیبا جان من الان روبروت نشستم و دارم باهات حرف میزنم نه اینکه صرفاً برات کامنت بنویسم؛ منم چندین و چند بار کامنت های خودت و بقیه دوستای گلمو خوندم و اونقدر متاثر شدم که اشک و بغض وجودمو فرا گرفت اونقدر به فکر فرو رفتم که نمیتونستم همون روز جواب پیغاماتون رو بدم… اونقدر رهای رها هستم اونقدر غرق لحظه هستم اونقدر ساده گیر و منعطف هستم اونقدر در جریان همیشگی هدایت در حال حرکت هستم….که حتی واسه اینکه پاسخ کامنتا رو بدم هیچ عجله ای ندارم که بخوام همون روز سریع یه چیز مختصر خشک و خالی بگم… دیدی بعضیا چقدر خشک و خالی و سرد و برای رفع تکلیف و تعارف حرف میزنن؟!؟! یا بعضیا اصلا جواب بقیه رو نمیدن حالا به هر دلیلی؟!؟ من اصلاً ازونا نیستم و خیلی خیلی آدم خودمونی و ساده ای هستم… وقتی جوابی نمیدیم یجورایی داریم بی محلی و ناشکری می‌کنیم، مثل این میمونه که یکی بهت سلام کنه و تو جواب سلامشو ندی… البته خودم چند بار جواب دوستام رو ندادم، حالا یا وقت نکردم یا یادم رفت یا موقش نبود یا اینکه عمدا جواب نمیدم تا به وقتش یجا گیرش بیارم و غافلگیرش کنم… من از ته ته دلم عاشق همه دوستای نازنین مون هستم.

        منم دقیقا مثل خودت برای تک تک جملاتت توضیح دارم ولی مجال گفتن همشون نیست… کلی حرف دارم باهات ولی نمی‌دونم چطور بگمشون، اشکال نداره فرصت گفتگو هست تکاملی میریم جلو

        این چند روز اخیر هربار که میخواستم شروع کنم که واسه شما و دوستای عزیزم بنویسم، به جاهای دیگه ای هدایت میشدم، و چقدر چقدر اتفاقات عالی و قشنگی رو پشت سر هم تجربه میکردم، چقدر جریان هدایت به زندگیم روانه؛ پریشب توی جشن تولد برادر عزیزم توی جمع غیر خودی به الهام آنیم عمل کردم با اینکه ترمز و مقاومت سختی داشتم؛ با اینکه توی خلوت خودم یه پا دنسری بلدم ولی هیچوقت حاظر نبودم جلوی چشم بقیه خصوصاً غیر خودی ها برقصم، برای چالش عزت نفس و شکستن چارچوب ذهنی بالاخره برای اولین این کارو کردم و جلوی جمع خیلی رمانتیک با همراهی داداش گلم رقص تانگو رفتیم، همین که ترمزم کشید پایین دیگه افسار گسیخته زدم و آزادانه قرش دادم و رقصیدم، ،والا کیک تولد کمم بود میخواستم با نون بخورمش تا سیر شم😂😆😉

        گفتی مقایسه؛ باور کن قبلا من خودمو حتی گاهی با رونالدو هم مقایسه نسنجیده میکردم ، من حتی به استاد هم حسادت میکردم چه برسه به بقیه… وقتی به معنای واقعی با خودت به صلح برسی وقتی تمام تمرکزت روی خودت باشه وقتی خودتو ارزشمند بدونی و به خودباوری برسی وقتی دیگران رو تحسین می‌کنی وقتی عزت نفس بالا بره دیگه عملا حس حسادت به ندرت سراغت میاد به ندرت خودتو با دیگران مقایسه میکنی، هرچند که همیشه باید حواسمون باشه که ذهن و احساسات منفی مون آگاهانه کنترل کنیم… از طرفی خاطر نشان کنیم که هیچ انسانی نمیتونه ادعا کنه که من هیچوقت حس حسادت سراغم نمیاد، همون‌طور که حس خشم و غم ممکنه پیش بیاد… یا حرص و طمع… هوس و شهوت… بخل و حسد…

        آره بابا کنترل ذهن خیلی گسترده تر از این حرفاس، کاشکی میشد مایند مپ شخشی خودمو از قانون و به ویژه شاخه های کنترل ذهن نشونت بدم… شاید بعداً توی کامنتای بعدیم یجورایی برای خودم در قالب متن پیاده ش کنم

        زیبا جان عزیز دلم دقیقا راست میگی، من خودم توانایی این رو دارم که به هر سبکی بنویسم ولی چه الزامیه که همه بخوان یجورایی انشا بنویسن…والا بخدا… چون من آدم ساده و دلی و صافی هستم ترجیح میدم که عشقی بنویسم اونم برای حس خوب خودم برای دل خودم برای شناخت و درک خودم، نه برای استاد یا مخاطب…. بابا یکم مشتی و دلی باشیم هم بد نیستا، یکم انعطاف و شوخی و لطافت به خرج بدیم خیلی با صفاتره…. صداقت در ابراز احساس، در کلام و رفتار بدون هیچ واهمه و دغدغه ای

        مثلا؛ من خودم چند بار توی کامنتام مستقیم به استاد گفتم و تشویقشون کردم که خودش و مریمی هر ترمزی دارن بکشن پایین و بچه دار شن، با اینکه میدونم این خیلی شخصیه و ممکنه بی ادبی تلقی شه ولی من اونقدر احساس صمیمیت و نزدیکی میکنم که خیلی محترمانه و دوستانه احساس و نظر خودمو میگم

        یا اینکه من تنها کسی بودم که مصرانه از استاد درخواست تجدید نظر در روند بارگذاری فایلا کردم ( اینو هم بگم که اون کامنتی که توی قسمت ۹۴ واسم گذاشتی رو یه نشونه دیدم که باید کلا بیخیال اون موضوع شم و همون‌طور که اشاره کردم اون تضاد بهم فهموند که باید بی قید و شرط رهای رها باشم حتی در فضای سایت و به هیچ چیزی نچسبم حتی اگر دلیل و برهان کاملا محق و منصفانه ای داشته باشم… سپاسگزارم زیبا عزیزم بابت اون تلنگری که بهم دادی و چقدر چقدر خوشحالم که مثل خودم سرشار از شادی و خوشبختی هستی و هر روزت پر از احساس خوب و انرژی مثبته)

        مثلاً…آهان یادم اومد؛ توی چند قسمت قبل استاد مابین حرفاش توی مصاحبه سوال و جواب یه چیزی گفت که برام عجیب بود ،از استاد بعید همچین چیزی؛ اینکه گفت اون آدمی که دکمه رو زد و اشتباهی هواپیمای خودی رو زد، حواسش نبود و خطای انسانی بود، اگه من جای اون بابا بودم شاید هم اشتباه میکردم، و اینکه گفت نباید بنده خدا رو قضاوت کرد و بهش خورده گرفت… اشتباه محاسباتی بود و ازین حرفا

        وجدانا باورم نمیشد که استاد یه همچین نظر چیپ و سطحی ای در این باره داشته باشه، نمی‌دونم شاید بنده خدا استاد گشنگی حین رانندگی تمرکز واسش نذاشت و همینجوری یچیزی از زبونش در رفت…… من میگم از کجا معلوم که عمدی نبوده، مگه پلی استیشنه که طرف بزنه رو دکمه و بگه حواسم نبود، آقا بالا سر دارن، برج مراقب و رادار ، مگه شهر هرته که بزنه رو دکمه و خودی رو ، رو هوا شکار کنه و بعد بگن قضاوت نکنید اشتباه شده….

        البته استاد خیلی وقته که از ایران رفته و شاید اونطور که باید و شاید از اوضاع داخلی کشور خبر نداشته باشه، یا یادمه که توی فایلی فوت رفسنجانی رو تسلیت گفته، یا یادمه توی فایلی گفته بود که با رییس جمهور و رهبرتون در صلح باشید و حمایت کنید و ازین حرفا….

        استاد در رابطه با مسایل سیاسی و اوضاع حاکم بر ایران گاهی محتاطانه نظر میده و یجورایی ….. آره همون که خودمون بهتر میدونیم…چون ممکنه سایت رو فیلتر کنن حضرات…. ؛ توی همون قسمت ۱۰۲ آمپرم رفت بالا خواستم رک و با شجاعت به استاد انتقاد کنم راجبه اون حرفی که زد فارغ از اینکه کامنتم منتشر نشه یا استاد و بقیه دوستان بهشون بربخوره…. ولی حسم گفت نیاز نیست واکنش نشون بدی و ذهنتو کنترل کن…. زیبا اینطور نیست که من صرفاً مقلد کسی باشم و یا اینکه هر حرفی استاد زد رو تو بال هوا بپیذیرم، اونقدر خودباوری دارم که از لحاظ فکری و عقیدتی سبک و سیاق و نظر پرسنال خودمو دارم… چون واقعاً عاشق خودمم و از لحاظ ذهنی و فکری هم مستقلم و به هیچ کس و هیچ چیز وابسته نیستم که بخوابم تا آخر عمرم مطیع و تابع چیز و شخص خاصی باشم….

        (توی پرانتز بگم که من وقتی سنم کم بود تحت تاثیر محیط و خانواده طرفدار نظام بودم کمی که عاقل تر شدم و فهمیدم چه گولی خوردم تشنه به خون نظام شدم و یجورایی نقشه انتقام توی سرم داشتم و ازون ور بوم افتادم ولی الان خدا رو شکر کاری به هیچکس ندارم و اصلأ دیگه هیچ اهمیتی واسم نداره چون خالق و پادشاه زندگی خودمم و هیچ عامل بیرونی واسم اهمیت نداره، با زمین و زمان و تمام دنیا در صلح و دوستی و آرامشم ولی ته دلم به این شهود رسیدم که رژیم دیکتاتوری حکومت پوپولیستی حاکم بر ایران و گوسفندان تابعش،خود خود طاغوت و استکبار و یاران شیطانه)

        وقتی اون چند قسمت سوال و جواب توی مسیر استاد و مریم رو دیدم، هاج و واج نمیتونستم حتی کامنت بذارم چرا؟! نمی‌دونم باورت میشه یا نه، این آدم و من شباهت و مشترکات بسیار بسیار نزدیکی به هم داریم هم از لحاظ اخلاقی و شخصیتی هم خیلی جنبه های دیگه…. خیلی مشابه همیم و هم نظر… بی راه نیست اگه بگم: بیش از ۹۵ درصد نظرات استاد توی اون چند قسمت مصاحبه در ماشین، حرفا و نظرات دلی منم بود… دقیقاً دقیقا… حتی اونجا که در مورد «زن زیبا» نظرشو گفت دقیقا حرف دل منو زد، منم خیلی وقته همچین نگرش و باوری دارم… یا اونجا که در مورد باج ندادن یا دعوا کردنشون گفتن دقیقا منم مشابه ایشونم و توی زندگیم به هیچ کس باج ندادم و هیشکی جرات تعرض و درگیری با من رو نداشت…. خیلی خیالم تخت شد وقتی اون چند فایلو دیدم وقتی استاد داشت حرف میزد انگار خودمو میدیدم که داره حرف میزنه…

        چند تا کامنت دیگه هم در ادامه برات میذارم دوست عزیرم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      زیبا فتح الهی گفته:
      مدت عضویت: 2696 روز

      راست میگی میلاد واقعا اگه نزدیکت بودم نمیدونم دهنت رو طلا میگرفتم اگه استاد ثروتمند نشه پس کی بشه باورت میشه الان دارم اشک میریزم به پهنای صورتم میدونی چرا با خودم میگم زیبا از این همه پول میلیونی که خدا تو حسابت ریخته چه قدر حاضری مثل استاد اینجوری با جون ودل خرجش کنی وبه همه شاگردات هم نشون بدی که بچه ها خرج کنید این انرژی رو گسترش بدید صدها برابرش به حسابتون میاد بعد تازه میگم خدایا پس چرا ثروت بیشتزی تو زندگیم نمیاد خوب برای اینکه خودم جلوشو گرفتم وای وای میلاد چه کردی بامن الان ظهر جمعست ومن دارم همین طور با خوندن کامنت تو اشک میریزم چون دقیقا داری دست میزاری روی نقطه ضعفهای من راست میگی کی دل داره مثل استاد به این همه ثروت برسه بعد اصلا نترسه نگران آینده وهی پس انداز کردن وچشم خوردن دیگران نباشه و فقط در راه اشاعه توحید اون رو خرجش کنه این حرفا خیلی سخته جایی نمیشه زدش هر آدمی از کنار مارو ببینه میگه اینا یه مشت خُلمَشنگَن ولی به خداوندی خدا قسم همینه این اصله وای خدایا بهش رسیدم فقط باید بره تو پوست واستخونم باید بره تو وجودم خیلی سخته میلاد خیلی سخته دانستن خیلی چیزها ولی ترسیدن برای عمل کردن به اونها خوب این یعنی اینکه تو باورش نداری دیگه، این یعنی اینکه فقط میدونی، راست میگی پس به استاد ثروت نده به کی بده، وای خدایا شکرت، این شکل ثروتمند شدن چه قدر زیباست، چه قدر لذت بخشه چه قدر الهیه،استادم،میلاد عزیز،من سالها دنبال فقط فقط ثروت بودم، منظورم فقط ثروت دنیویه، اصلا چیز دیگه ای برام اولویت نداشت، فقط دنبال ارضای خواسته هام بودم ولی الان میدونید به اون سرچشمه رسیدم به اون اصله رسیدم به اونجایی رسیدم که همه چیز اونجا هست، همه چیز باهم اونجا هست،رسیدم وایمان هم دارم نمیدونم فقط یه سری گره های کوری هنوز تو وجودمه کاملا به وجودشون ایمان دارم ولی یقین دارم با استمراروتعهدم اونهارو هم کشف میکنم،

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • ناشناس گفته:
        مدت عضویت: 2384 روز

        می‌دونی وقتی برای چندمین بار داستان هدایتت توی صفحه پروفایلت که زیر تصویر چهره ناز و خشگلت هست رو خوندم، بازم دلم میخواست بخونمش… چقدر لذت بردم… چقدر یاد گرفتم… چقدر خدا رو شکر کردم… چقدر باهات حال کردم خیلی جالب بود برام؛ یه دوستی داشتم که دقیقاً مثل شما بود، به شدت تشنه پول و ثروت مادی و با طرز فکر مشابه گذشته شما… تا همین پارسال صمیمی ترین دوستای هم بودیم بعد از تغییر من، از مدار و زندگیم خود به خود خارج شد…. اونجا که گفتی اصل رو کشف کردی و غرق توحید شدی سرمو به نشونه تحسین و تصدیق تکون میدادم و اشک می ریختم…

        هر چی قرآن رو میخونم بهتر و بهتر میتونم تشخیص و تفکیک بدم دنیاپرستان شهوت ران رو؛ شهوت پول و زر… شهوت تکنولوژی و مجازی… شهوت شکم… شهوت زیر شکم… شهوت مصرف گرایی و تجمل گرایی، تبرج و فخر فروشی؛ ( کلمه شهوت در معنای لغوی به معنای میل و خواهش نفس، میلی است که شدتش از حد معمولی تجاوز کرده امیال دیگر را تحت شعاع قرار دهد و تمام توجه شخص را منحصرا به موضوع خود جلب نماید، هوی و هوس، بسیار خواهی و توفان نفس)… یادمه دوستم همیشه از آرزوهاش باهام حرف می‌زد و چقدر تشنه مادیات بود، جوری که از صحبت در مورد خدا و آخرت اجتناب می‌کرد و همه ذکر و فکرش پول ماشین ویلا و زندگی فوق باکلاس با اجناس و کالاهای لوکس بود، و چون نداشتشون همیشه حسرت و غم میخورد و فقط با خیال بافی خودشو ارضا میکرد…. من برعکس اون بودم و نگاهم به ثروت به شکل یه صفت و انرژی الهی بود که باهاش می‌تونستم آزادی نامحدودی داشته باشم و برای گسترش جهان و اجرای ایده های کیهانیم ازش استفاده کنم و هیچوقت نگرانش نبودم چون حسش میکردم چون به قدرت خلق خودم و رزاقیت ربم باور قلبی داشتم و چون آدم ذاتا ساده زیستی هستم و از تجملات افراطی و ماتریالیسم بیزارم ،هیچوقت عقده و کمبودی که منو تحت فشار بذاره نداشتم…

        سیستم توی قرآن میگه…. هیچی بیخیال فایده نداره، خاستم شروع کنم به یادآوری آیاتی از قرآن و مطلب کامل جا بندازم که دیدم نمیشه ممکنه برداشت اشتباهی پیش بیاد یا نتونم خوب منظورمو برسونم، کلا من میلی ندارم آگاهی های شهودیم از قرآن رو به کسی بگم، از دوازده سالگی خودم خودجوش سراغ قرآن و مفهومش رفتم بعد از سال ها الان درک خیلی بهتر و پخته تری ازش دارم، فعلا نصف قرآن رو خوندم…. آگاهانه در موردش حرفی نمی‌زنم و فقط درس هامو میگیرم و میرم جلو…

        زیبای عزیزم دوست خوبم میخام صادقانه و شفاف تر حرف بزنم؛

        من آگاهانه خیلی ها حرفا رو نمی‌زنم؛ در یه سری چیزا به اطمینان رسیدم و اصلا نیازی نمی‌بینم که بخوام به دیگران ثابت کنم… رشد و تغییرات من در همین بازه کوتاه هشت ماهه با هیچ کسی قابل مقایسه نیست… جرات چکاپ فرکانسی ندارم چون میدونم از وحشت و حیرت سکته میکنم، اصلا غیر قابل مقایسه س…. شکی ندارم درک، آگاهی ، عملکرد و نتایج من از دوستانی که الان استاد داره توی جلسات آخر دوازده قدم چکاپ فرکانسی شون رو بررسی میکنه، به مراتب خیلی بهتره… نیازی هم نمی‌بینم که بخوام نتایجمو تیتر وار فریاد بزنم… قضیه من اساسا با همه فرقای بنیادی داره…. نه من خودمو با کسی مقایسه میکنم نه کسی این حقو داره خودشو با من مقایسه کنه… میلاد! یعنی میخای بگی تو تافته جدا بافته ای چیزی هستی؟! نه بابا من فقط آدم تمایز یافته و منحصر به فردی هستم که داره توی سکوت یه حرکتای خفنی میزنه گهگداری هم واسه حال خوب خودش کامنت میذاره….

        این که داستان هدایت و زندگی خودم و نتایج خودم رو توی پروفایل نمینویسم هم دلیل آگاهانه دارم، یکی از بی نهایت دلیلش اینه که انگیزه و اشتیاق سوزانم رو کور می‌کنه

        آخ اونجایی که میگفتی توی دوره دوازده قدم یاد میگرفتیم…… یاد گرفتیم………

        دلم میخاد راجبه تک تک شون ساعت ها حرف بزنم….

        راجب تک تک شون

        راجبه الهامات…. اعراض……. عزت نفس.. و و و

        اونقدر تجربه های جالبی دارم که برای خودم هم حیرت انگیزه….. نمی‌دونم شاید بعداً بیشتر درموردشون با هم حرف بزنیم.

        شیطون همیشه میخاد ما از روی بوم بیفتیم حالا یا ازین ور بوم یا ازون ور بوم…

        توی بحث ثروت شیطونه میاد کاری می‌کنه که طرف از ثروت بدش بیاد و افکار فقیر و ضد ثروت بهش القا می‌کنه، یا میاد چنان طرف رو حریص پول و ثروت می‌کنه که طرفو از لذت بردن از مسیر زندگی و خودش و خداش غافل می‌کنه، میگه بدو زود باش فرصت ها داره تموم می‌کنه، ایده ها رو همه بردن دیگه ایده نمی‌مونه که بخوای باهاش ثروت بسازی اوضاع خرابه و وقت کمه، بدبخت و آواره میشی هر کاری لازمه انجام بده ولو به قیمت خراب کردن آخرتت…

        دفترچه راهنمای سیستم(قرآن) میگه: ۱۵ و ۱۶ هود: کسانی که طالب حیات دنیا و زینت و شهوات دنیوی هستند ما مزد سعی آن ها را در کار دنیا کاملا می‌دهیم و هیچ از اجر عملشان کم نخواهد شد( نگاه سیستمی به خداوند)

        ولی همینان هستند که دیگر در آخرت نصیبی جز آتش دوزخ ندارند و همه افکار و اعمالشان در راه دنیا پس از مرگ ضایع و باطل میگردد… دیدی بعضیا چقدر نگاه محدودی به زندگی دارن و خیال میکنن زندگی فقط همین دنیاس؟؟ تمام هم و غمشون پز دادن و روی بقیه رو کم کردن و اثبات خودشون به دیگرانه؟!!!! و توی آشفته بازار این مهمونی و دورهمی محدود دنیوی خودشون و اصل حقیقی شون رو فراموش میکنن….

        در کامنت بعدی میخام هم خودمو روشن کنم هم شاید لابلای حرفام نخی رو بگیری و به ترمزی پی ببری

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      زیبا فتح الهی گفته:
      مدت عضویت: 2696 روز

      🤣🤣داش میلاد من هنوز رو کامنت شمام خیلی برام جالب بود داشتم میگفتم زن ومرد نداره ما الان دوتا جنس مخالف هستیم ولی واقعا افکار وفرکانس هاست که حرف اول رو میزنه منم وقتی در سن نوجوانی بودم با اینکه در خونواده خیلی ثروتمندی نبودم ولی هیچ وقت شرایط مالی پدر ومادرم من رو ارضا نمیکرد همیشه یه چیزی ته وجودم میگفت من هیچ وقت شرایط زندگیم با فرزندانم اینجوری نخواهد بود جالبه که از بچگی خواهر وبرادرهام هم این موضوع رو میگفتن که یه جوری رفتار میکنی که خیلی ثروتمندی وحتی دوستانم یکی دوبار بهم تیکه انداختند که همچین لُردی رفتار میکنه انگار خیلی بابای ثروتمندی داره همه این رفتارها به صورت ناخوداگاه در وجود من بودند ومن همیشه یه یقین وایمان درونی خاصی داشتم که الان که تو در مورد چوپانیت تو روستا ودر مورد اون حس جاه طلبی میگی کاملا جنس حرفات رو میفهمم کاملا این حس دورنی رو میشناسم خیلی بهت تبریک میگم ایمانت اشکمو درآورد از اون جنس ایمان وشجاعت استادمون رو برام تداعی کرد خیلی به حضورت در این خانواده افتخار میکنم وخیلی خوشحالم که امروز از دستان تو اینقدر خداوند باز بهم آگاهی داد حتما که نباید مستقیم خودش بهم بگه امروز واسطه ای شدی که بیشتر واکاوی کنم بیشتر به اعماق وجودم برم بیشتر شجاع بشم بیشتر با خودم صادق باشم باشه منم قول میدم بیشتر قول میدم که متعهد تر باشم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • ناشناس گفته:
        مدت عضویت: 2384 روز

        همین اولش که گفتی زن و مرد نداره و ما با اینکه جنس مخالف هستیم….. به یسری از باورات پی بردم… برام عجیب بود… البته نمیگم که حتما اینجوری فکر میکنی و خیلی جا داره که بهتر و بهتر بشه … زیبا تو که ماشاالله توی خانواده ای رشد کردی که توش آزادی نسبی خوبی داشتی و پدرت بهتون اجازه انتخاب داده و درگیر افکار و باورهای محدودکننده مذهبی و دینی نبودی که….

        من تا همین چن سال پیش حتی به جنس مخالف نگاه هم نمی‌کردم چه برسه به اینکه بخوام به خودم اجازه بدم با جنس مخالف حرف بزنم یا رابطه دوستانه داشته باشم، اونقدر باورهای پوسیده مذهبی تحت تاثیر محیط و خانواده داشتم که حدونصاب نداشت… کل خانواده و فامیل و آشناهای ما همه از بیخ فوق مذهبی و افراطی ان…. پدرم هیچوقت توی زندگی حمایتم نکرد که هیچ بلکه همیشه سعی در تحقیر نابودی و کشتن من داشت…. توی دو ماه اول حضورم در سایت چنان مغز خودمو شخم زدم چنان افکار مذهبی رو از بیخ و بن از ریشه کندم که احساس کردم دارم استفراغ میکنم… چه شب ها و روز ها که فقط گریه میکردم و با خدا حرف میزدم…

        باورت نمیشه یه روز ظهر داشتم دمپخت با سالاد میخوردم حین غذا خوردن بودم که احساس کردم داره بهم از آسمان وحی نازل میشه، سریع عین دیونه ها کاغذ و قلم برداشتم و فقط هرچی که بهم میگفت رو می‌نوشتم؛ بعد ساعت ها نوشتن چنان احساس سبکی و آرامش بهم دس داد که فقط دلم میخواست بخوابم، اون روز خدا در مورد ارتباط، جنس مخالف، ازدواج ، طلاق، دوستی و محبت اندازه صد سال بهم آگاهی داد…. هیچ وقت به خودم اجازه نمیدم که درموردشون با کسی صحبت کنم چون مطمئنا منو دیوانه یا ممکنه آدم خراب و احمقی تلقی کنن و چون جنسشون الهامی و شهودیه فقط خود شخص ازشون سردرمیاره… برو در مورد طلاق، ازدواج، دوستی، زن و مرد، ارتباط و تعامل توی قرآن کنکاش کن، من روزها پی در پی خودم آیات رو کامل روشون کار کردم، توی طبیعت از خدا می‌پرسیدم ازش مشورت می‌گرفتم؛ دیوانه کنندس هر آنچه نیاز داشتم که به آرامش برسم رو بهم گفت…. خیالم از بابت این موضوع تخت تخته دیگه…« آرامشی در پرتوی نور و آگاهی کیهانی»

        فقط اینو بگم که ازدواج و طلاق خیلی خیلی خیلی خیلی راحتتر از اون چیزیه که فکرشو کنیم، اصلا اونچه در جامعه میبینیم فرسنگ ها فاصله داره با اون چیزی که مد نظر خداس… به نظر من ازدواج های رایج در ایران ازدواج نیست زهره ماره….. ازدواج مد نظر من دقیقاً دقیقا همون فرم و ازدواج بین استاد و مریمه…. آهان یه چیزی هم یادم اومد حالا که از استاد گفتم، خیلی از چیزای ظریف رو فهمیدم؛ مثلا استاد عباس منش خیلی عالی اصل استحاله نیروی جنسی ( یکی از اصولی که ناپلئون هیل ازش نام برده) رو رعایت کرده…. ایشون توی ۱۸ سالگی ازدواج کرده!!!!!!!!!! و تازه همسرشون فوق العاده باهاشون همراه و هم مسیر بود جوری که با هم ، هم هدف بودن و توی مباحث موفقیت با هم کار میکردن… ماشاالله اونقدر ایشون درک بالایی از مدار و فرکانس داشتن اونقدر درک فوق العاده ای از ازدواج و طلاق داشتن که خیلی راحت از همسر قبلیشون جدا شدن و رسماً با آدمی وارد رابطه میشن که تطابق فرکانسی بالایی باهاشون داره ( هرچند که خیلی ذهن خودمو در مورد یه سری مسایل و قضاوت نکردنشون کنترل کردم )….

        یا محمد رسول خدا توی خانواده ای رشد کرد که عمو و پدربزرگش از بزرگای شهر بودن و چون از لحاظ مداری و فرکانس و باورهای ثروت عالی بودن( البته بسیار هوشمند بود و هوش مالی بسیار بالایی هم داشت)، با خدیجه ای ازدواج می‌کنه که ثروتمندترین زن منطقه بود…. و خودش و همسرش با هم تمام ثروتشون رو در راه هدف مقدس و رسالشون ( گسترش توحید و یکتا پرستی) خرج کردن…( اگه کسی رو هم دیدی که گفت زن نباید خیلی از مرد بزرگتر باشه سریع مثال ازدواج محمد و خدیجه رو خاطر نشان کن که خدیجه ۱۰_۱۵ سال از محمد بزرگتر بود و اختلاف سنی زیادی داشتن)….

        راستی خوب که یادم اومد؛ اگه خوب قرآن رو بخونی ( مثلا سوره هود) متوجه اصل الگو برداری در قرآن میشی که چطور خداوند بارها برای محمد از پیامبران گذشته و سرگذشت پیشینیان میگه تا محمد دلش آروم شه و از بقیه پیامبرا الگو برداری کنه…. ۱۲۰ _ ۱۲۳ هود رو یه نگا بنداز….

        یه چیزی رو خیلی آروم میگم بین خودمون باشه هاااا؛ استاد عباس منش خیلی خوب این راز رو فهمید که اگه بخواد توحید رو در سطح جهانی گسترش بده باید ثروت کلانی داشته باشه تا دیگران بتونن ایمان بیارن و حرفاشو جدی بگیرن و باور کنن…. یه نگاه به قضیه نوح بنداز: می‌دونی کافرا و مخالفین نوح در تمسخر و تحقیرش بهش چی میگفتن؟؟!!!! مسخرش میکردن که تو اگه پُخی بودی الان خزانه و گنج و ثروت داشتی… اگه راس میگی به اون خدات بگو گنج و ثروت بهت بده بدبخت….. اونوقت توی بی‌چیز فقیر میای مارو به یکتا پرستی دعوت میکنی، ما بیایم سنت هزار سالمون رو حرف اجدادمون رو نادیده بگیریم و به توی آواره بدبخت گوش کنیم……….( اینا همه درسه…. که مردم، اگه بهترین آدم دنیا هم باشی ولی پول و ثروت نداشته باشی ذره ای بهت بها نمیدن ولی اگه ثروت داشته باشی همه بهت گوش میدن و قربون صدقت میرن….. این راز رو عباس منش فهمید، مهمترین انگیزه ثروت ایشون اجرای ایده ها و گسترش توحید و یکتا پرستیه….. چیزیه که منم از خیلی سال پیش توی دل خودم فهمیده بودمش ولی چون از قانون خبر نداشتم و دست و بالم بسته بود همش سگدو میزدم)…. امیدوارم در ادامه چیزی که میخام بگم نگی داری اعتماد به نفسمو ازم بگیری و ازین حرفا، چون اونقدر دوست دارم و احساس نزدیکی فرکانسی باهات دارم راحت باهات حرف میزنم؛

        کنترل ذهنی که من کردم و همواره دارم انجام رو حتی بعید میدونم استاد بتونه انجامش بده؛ در مورد چوپانی هم بگم؛ من با اینکه بزرگ شده شهرم ولی بخاطر اینکه روحم با طبیعت و روستا مأنوس بود، از طرفی هم پدر و مادرم از همون بچگی منو آزار و شکنجه میدادن، من روزای تعطیل مدرسه میرفتم روستای پدر بزرگ مادربزرگام تا هم از بودن در اونجا لذت ببرم هم از دست پدر و مادر سادیسمی و زورگو فرار کرده باشم تا لااقل کمی مزه آرامش و زندگی رو بچشم، گهگداری هم بجای عمو و مادربزگم، چوپون گله بودم و تو کارای کشاورزی و دامداری شون کمکشون میکردم…. زیبا جان باورت نمیشه اگه بگم، نمی‌دونم چطور بگم که باور کنی میشه توی محروم ترین مناطق دنیا باشی ولی فارغ از محیط ، دنیای درون نامحدودی داشته باشی… استعداد و توانایی و نبوغ بسیار عجیب و نادری داشتم( یعنی هنوز هم دارم)… یادمه زمانی که گله رو می‌بردم صحرا توی خلوت خودم با خدا حرف میزدم و رویا پردازی میکردم با اینکه بچه بودم ولی قدرت تجسم وحشتناکی داشتم اونقدر تجسم خلاقانه ای داشتم و توی ذهنم هم گاهی سناریو و داستان تخیلی می‌ساختم که اگه مکتوبشون میکردم بدون شک یه پا جی آر آر تالکین یا جی کی رولینگ قرن میشدم… توی درس، ورزش، قرآن، مسابقات ، هنر و هوش و سلیقه همیشه توی منطقه نامبروان بودم… به خاطر روحیات خاص و جاه طلبی که داشتم حتی خانواده و فامیل درجه یک هم بهم حسادت میکردن بقیه که بماند… اینو به جد میگم که مردم ایالت ما با اختلاف پوسیده ترین افکار و باورهای محدودکننده رو دارن، بابا سیستان بلوچستان و هرمزگان خوبه لااقل مردم آروم و با صفایی داره ولی ایالت ما توی دنیا لنگه نداره، اونقدر که غالب مردم اینجا توی کفر و شرک مطلق غرقن… با وجود تعصبات و طایفه گرایی های افراطی حاکم بر محیطی که رشد کردم ولی هیچوقت اجازه ندادم محیط منو شکل و فرم بده و کلا توی عالم و فاز خاص خودم بودم سنت شکنی های که من کردم بی سابقس…

        اینکه میگم کنترل ذهن، مگه چن نفر هستن که قید پزشکی رو بزنن و برای همیشه ترک تحصیل کنن؟؟!!! هیچ می‌دونی موقعی که شهود و الهام خدا رو دریافت کردم و این تصمیم سخت و حیاتی رو گرفتم چه طوفانی از انتقاد و تمسخر و توهین و جنگ و دعوا به سمتم اومد؟!؟! هیچ می‌دونی که اگه نگهبانی خدا و کنترل ذهن نمی‌کردم تا الان صد درصد پدرم رو تیکه تیکه میکردم( همین اخیراً چیزی نمونده بود که همدیگه رو بکشیم) و در پی اون جنون و فاجعه ، مادرم و بقیه فامیل رو که خودشون وارد اون گردباد کردن رو به فجیع ترین حالت ممکن قتل زنجیره ای میکردم… هیچ می‌دونی که من یه عمر با شیطون و یارانش( پدر، مادر، قوام و فامیل و دوستان) یه تنه می‌جنگیدم و مقابله میکردم… هیچ می‌دونی که من با اینکه همیشه توی خونه ما جنگ و خون بود و همیشه حرف طلاق والدین بود ولی با قدرت ادامه میدادم که کم نیارم، توی مدرسه بهترین و با اخلاق ترین بودم ولی هیشکی خبر نداشت که از درون داشتم میمردم، یادمه که بارها میرفتم پشت مدرسه خودمو از دید خارج میکردم و گریه میکردم، که خدایا من چه ظلمی در حقت کردم من چه گناهی توی عالم قبل از تولد مرتکب شدم که زندگیم از بذر تولد تا الان همش زجر و شکنجه و کمبود و بدبختی بود… خوب میدونم چرا پدر استاد اونجوری بود، یکی از دلایلش اینه که بزرگ شده مناطق محروم ایالات ماست، و اینو هم بگم که پدر من صد برابر پدر استاد ذهن و روان داغونی داشت، با اینکه خیر سرش فرهنگی و معلم بود ولی هیچ بویی از انسانیت نبرد…

        زیبا جان توی سرسختی و قدرت کسی رو نظیر خودم نمی‌بینم چون از بدترین شرایط ممکن خودمو بیرون کشیدم که همرنگ جماعت نشم و مثل اونا گوسفند وار زندگی نکنم…

        جاه طلبی من یه چیز ریشه ایه که از سن کم تو وجودم ساختمش و الان به طرز وحشتناکی زیاد شده؛ غیر قابل قیاسه… غیر قابل توصیفه…؛ یه توضیح مختصر بدم که:

        🔵پارسال که از خدا ایده ای ثروت ساز درخواست کردم که بتونم با استفاده از همین تحصیلات و فضای دانشگاه و کنکور پول خیلی خیلی خوبی بسازم و مشکل بخش زیادی از جامعه رو حل کنم، خدا حین صلات و مراقبه بهم الهام کرد که بهترین و جامع ترین محصول کنکور رو تولید کنم، شروع به اقدام کردم، در ادامه مسیر با استاد عباس منش و تا حدودی قوانین آشنا شدم، اونجا دیگه مصمم شدم که با طی تکامل با بستن قرار داد با کمپانی حرف آخر و استاد عزیزم عبدالرضا منتظری ( بهترین کمپانی کنکور ایران)، اون چیزی که مدتها روش کار کردم و سرفصل هاشو آماده کردم رو با بهترین کیفیت ممکن ارایه بدم و پول ثروت خدا میلیاردی بسازم، همه چی داشت عالی پیش می‌رفت…. که بمب …. برای اولین بار بهار امسال شیرجه زدم توی سایت، ازون جا به بعد دیگه هیچ وقت آدم سابق نشدم…. شبانه روز مثل سگ روی خودم و ایمان و باورام کار میکردم 😂😁😂😆 گذشت و گذشت تا اینکه شهود و الهام الهی رو دریافت کردم که باید انتخاب کنم: خوشبختی رو با پول بخرم

        یا اینکه پول رو با خوشبختی به دست بیارم

        زیبا می‌دونی جریان چیه؟! من فارغ از اینکه بی نهایت استعداد توی زمینه های مختلف داشتم و دارم ( خصوصا فوتبال، که حدود یکساله برای همیشه آگاهانه از فوتبال خداحافظی کردم) ولی یه چیزی از همون ابتدای دوران دبیرستان توی عمق وجودم شروع به جوشش کرد… رفته رفته علاوه بر درس بیشتر وقتم رو برای اون میذاشتم ، رفته رفته متوجه عشق سوزان و نبوغ عجیبم توی اون شدم ولی هیچ گاه جرات نداشتم که پیگیرش بشم و برم سراغش، به بی نهایت دلیل…..

        الان که قید همه چی رو زدم و همه شاخ و برگ های اضافی رو قطع کردم به این دلیله که پلای پشت سرمو منفجر کنم تا بتونم با تمرکز بالا به سمت اون نبوغ دیرینم حرکت کنم… اونقدر این ندای محکم الهی بلنده که حاظرم واسم جونمو هم بدم… پزشکی و استارتاپ و اینا که سهله…. حقیقتش زندگی ما رو، انتخاب ها و تصمیمات مستمر، میسازه… اگه به تحصیل و پزشکی ادامه میدادم، اگه به فرض با اون ایده استارتاپی ثروت هنگفت می‌ساختم، ناچار بودم که تمام تمرکزمون سال ها بذارم و مجبور بودم توی همون فیلد فقط فعالیت کنم، ولی دل من جای دیگه ای بود، من تشنه اون صنعت و حرفه ای هستم که سال ها گوشه ذهنمه ولی به خاطر فضای حاکم بر ایران و باورای محدود خودم جرات نداشتم برم سراغش و با شکوفایی استعدادم با اجرای ایده هام باهاش بی نهایت ثروت هم بسازم ( تعریف من از ثروت، ثروت میلیون دلاریه) …. آره میشد راحت چند سال دیگه یه زندگی مرفه داشته باشم و سال ها توی حوزه طبابت و پزشکی و تولید بهترین محصولات کنکور به بهترین جایگاه برسم ولی ولی ولی…. ندای دل و الهام خدا رو نمیتونم نشنیده بگیرم…. با ترک تحصیلم عملا اون تولید محتوا هم کنسل شد… الان دارم روی خودم کار می‌کنم که قدم به قدم آپشن ها و مهارت های خودم رو برای اون حرفه بالا ببرم و هر وقت بهم الهام شد مهاجرت کنم تهران و خودمو پرزنت کنم…. نمیام تهران که بگم سلام تهران من اومدم، اونجا باید از جون مایه بذارم و هیچوقت لحظه ای غفلت نکنم که واسه چی مهاجرت کردم، اون صنعتی که من قراره در آینده توش انقلاب عظیم ایجاد کنم مهدش آمریکاس، ولی با اینکه اوضاعش توی ایران تعریفی نداره اما من یقین دارم که میشه توی همین ایران تابو شکنی کرد و خودمو بالا بکشونم… تا بتونم به عرصه بین المللی و آمریکا راه پیدا کنم…. تازه از آمریکا میتونم شروع کنم به پیاده کردن ایده مادر (اصلی) تا در سطح کلان گسترشش بدم

        رسالت من خیلی خیلی بزرگتر از اون چیزیه که هر کس دیگه بتونه فکرشو کنه…. نه نه بخدا… من نمیخام عباس منش آینده باشم و توی حوزه ایشون فعالیت کنم، نه به هیچ عنوان… من میخام میلاد آینده باشم که توی فیلد خودش نامبر وانه و با استفاده از منصب، جایگاه ، ثروت کلان ، و تریبون و فرصتی که در دستشه بتونه:

        🔵«خدا رو فریاد بزنه» …. و به همه عالم و آدم بگم که این خدا بود که منو از قعر جهنم به بالاترین درجه زندگی بهشتی رسوند…

        استاد به شیوه خودش توحید و یکتا پرستی رو گسترش میده، منم به شیوه منحصربفرد خودم….

        هیچکس نمیدونه که من اون حرفه و فیلدی که میخام برم سراغش چیه…. حتی خواهر و برادرم که الان پیشم زندگی میکنن هم نمیدونن( با پدر و مادر زیر یک سقف زندگی نمیکنم الان و به دلیل تضاد خانوادگی که پیش اومده و اینکه پدرم کرونا گرفت، برادرم که کنکوریه پیش من اومده، جریان رابطه اعجاب انگیز بین من و برادرم رو فکر کنم در قسمت ۵۳ ذکر کردم )… اهداف و رویا و رسالت جاه طلبانه باید توی دل مثل « راز درون» ازش محافظت کرد، باید خیلی مواظب باشم که زیر پوستی درموردش حرف بزنم که مبادا حتی توی سایت خودمو لو بدم…. الان هم که در موردش می‌نویسم فقط در حد دید بلند مدت بهش نگاه میکنم که برام واضح تر بشه که چی میخام….

        آره ایمانم خیلی زیاده… تعهدم خیلی بالاست…. انگیزه ام طوفانیه ولی باید خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی بیشتر بشه…. خیلی قوی و سرسختم ولی باید خیلی خیلی خیلی خیلی بیشتر و بهتر بشه…..

        یه روحیه منحصر به فردی دارم اینه که هیچگاه سیر نمیشم، هیچگاه به یه حد خاصی قانع نیستم و آستانه ارضا شدن نامحدوده، هیچگاه کم نمیارم و کوتاه نمیام… بارها به مو رسیدم ولی پاره نشدم…

        هرچقدر که کنترل ذهن و عزت نفس خوبی دارم ولی باید بهترو بهترو بهترو بهترو بهترش کنم چون بزودی در آینده قراره یه تنه تنهای تنها( با حمایت و هدایت رب درونم)

        خارج از نظام فکری حاکم بر جامعه حرکتای انقلابی بزنم، تابو شکنی کنم… ممکنه جونمو هم از دس بدم ولی من حاظرم برای ادای رسالتم و تبعیت کردم از ندای ارباب درونم هزاران بار جونمو فدا کنم…

        (قضیه رو بعدا برای خودم یاد آور میشم که… چن ماه پیش یه روز قبل از اینکه ساکمو بردارم و مستقیم بی سروصدا مهاجرت کنم تهران، یکی از فامیل بدون اجازه وارد فضای خصوصیم شد و قضیه ترک تحصیل منو متوجه شد و به همه لو داد، چنان جنگی بین من و خانواده و فامیل رخ داد که بعد چند روز خدا با نشانه بهم فهموند که میلاد سوپر من بازی درنیار بشین روی خودت کار کن و با طی تکامل در زمان مناسب بهت میگم هجرت کنی)

        به همین خاطره که میگم تفاوت های بسیار اساسی با بقیه اعضای سایت دارم… دیروز بعد از پنج ساعت مطالعه درباره جف بزوس و دیدن مصاحبه های مسحور کنندش، یه نجوای خفیفی توی ذهنم صدا کرد که میلاد تو که اینقدر رویای بسیار بزرگی داری و عملاً توی جاه طلبی غیر قابل توصیفی داری سیر میکنی، توی سایت عباس منش چه غلطی میکنی… چرا با خوندن و نوشتن کامنت داری وقتتو تلف می‌کنی، تو لِولت خیلی بالاتر از سطح فکری ایناست….. یعنی این شیطان از هر دری وارد میشه…چقدر پلیده این ابلیس، یه بار بهم میگه بدو تند تند رگباری توی سایت کامنت بذار، یه بار میگه هیچ وقت کامنت و زمانی رو واسه سایت نذار…. این شیطون پدر سوخته فقط میخاد منو از رو بوم بندازه …. ولی نمیدونه که من خیلی با هوش تر از این حرفام….

        زیبا جان دیگه خودت حساب که چه فشاری از هر جهت روی منه، ولی با سلاح و زرهی بنام تقوا و ایمان فشار رو از رو خودم برداشتم و فقط دارم از زندگی در لحظه لذت میبرم و به خودم سخت نمیگیرم چرا که اگه مثل قبل به خودم فشار زیادی وارد کنم ممکنه کنترل ذهنم از دستم خارج شه…

        اینکه میگم باید حرص و طمع هامون رو کنترل کنیم بخاطر همینه؛ زندگی استاد مرور کن متوجه میشی که این آدم بارها طمع پول رو کنترل کرد….

        منم با اینکه حرص و طمع پول داشت منو به مسیری میبرد که توش تا ابد موندگار بشم و راه برگشتی نداشته باشم که برم سراغ حرفه ای که تشنشم،، نذاشتم و با کنترل ذهن بهش غلبه کردم….. یا اصلا خوب که یادم اومد، همون مدت دو ماهی که توی سایت حضور نداشتم وارد شراکت و همکاری با یکی دوستام شدم که با هم کسب و کاری رو شروع کنیم که با شناختی که نسبت به خودم و دوستم و اون کار داشتم قطعا درآمد بسیار بهتری رو در پیش رو داشتیم، جریانش مفصله، اونجا دقیقا متوجه تیوری مدار و فرکانس، و مفاهیم شراکت ، وام و قرض به طور عمیق و ریشه ای پی بردم و در طی همون تجربه درس هایی رو گرفتم که هیچ محصول و داره ای بهم نمیداد… دوستم چون باوراش خراب بود و منم یکم کم تجربگی کردم پول بهش قرض دادم، بعدش دم از وام زد، بعدش دیدم به شدت ترسو و وابستس به من و شرک عمیقی توی وجودشه…. سریع در عرض یه شب که بهم الهام شد وسط پروژه زدم زیر حرفم قید اون کسب و کار با شریکی دوستم رو زدم و خودمو ازون منجلاب خارج کردم( حرص و طمع پول بیشتر داشت خفم میکرد، ولی ندا و الهام الهی منو به شهود و وضوح کامل رسوند، درس های که گرفتم رو بعدا برای خودم در کامنتی مفصل میگم)

        دوست عزیز خیلی طولش دادم واقعا ببخشید ولی برای خودم نوشتم تا بهتر خودمو بشناسم.

        زیبای عزیزم ازت میخام که فقط و فقط و فقط به ندای درونت زمزمه دلت گوش کنی… میخای بی نهایت ثروت و آرامش و خوشبختی رو تجربه کنی؟! برو سراغ عشقت علاقت نبوغ و استعدادت، گور بابای حرف جامعه و فضای محیطی حاکم…. تحت تاثیر تبلیغات و رسانه و حرف مردم و یاران شیطان قرار نگیر، ول کن اینایی که میگن نون تو فضای آنلاین و تکنولوژیه یا میگن الان لوازم آرایشی یا فروشگاه غذایی مده یا فضای نتورک و ویفرال یا تبلیغات و فلان و بیسار…. من واسه عشق و علاقه سوزانم قید پزشکی و کلی پول و موقعیت رو زدم بقیه که سهله… از تو میخام که فقط توی چیزی که عاشقشی بهترین شو، ثروت خودش میاد سراغت….

        یه نگا به لیونل مسی ، رونالدو، زلاتان، زیدان ، مورینیو بنداز اینا مگه واسه پول اومدم تو فوتبال.؟!؟. نه جانا…. اینا اومدم دنبال عشق و علاقه سوزانشون، بهترین شدن، بالطبع بالاترین دستمزد و ثروت رو هم دارن…

        یا ایلان ماسک رفت سراغ نبوغش، اونقدر ازش ثروت ساخت تا بتونه ایده های کیهانی شو اجرا کنه….

        یا عباس منش رو نگا کن…. مهمترین هدف و رسالتش یاد دادن تغییر و بهبود زندگی هم نوعاش بوده، باورای عالی ساخت بی نهایت ثروت اومد سمتش…..

        من خیلی خیلی خیلی کار دارم…. چون چیزی که وجودم فریادش میزنه لازمش اینه که توی حداقل سه شاخه موازی روی خودم خودآموز کسب مهارت کنم یا حداقل ابتدا توی یکیش به حد اعلا برسم بعد اون یکی رو هم شکوفا کنم( (یچیزی تو مایه های ایلان ماسک که اول پیپال و ای بی رو راه انداخت( تکنولوژی) بعد اسپیس ایکس ( هوا فضا) بعد تسلا( خودروسازی) )… از ایلان ماسک میخام الگو برداری کنم اگه جایی هم به بن بست خوردم و الگویی براش پیدا نکردم، منتظر نمی‌مونم خودم میشم الگویی برای آیندگان…

        من و عباس منش تویه یه چیزی که اشتراک داریم اینه که برای ادای رسالت مون و عمل به قوانین هر کاری کنیم… ایشون از همسر سابقش دل کند… از خانواده و فامیل و دوستان دل کند… از بچش دل کند….دیه هیچی وابسته نیست… منم از همه دل کندم و هیچ کس و هیچ چیز وابسته نیستم….

        چقدر آدم توی سایت هست که جرات طلاق از شریک زندگیشون رو ندارن ؟!؟!چون میترسن . چقدر آدم توی سایت هست که از طرد شدن از خانواده و فامیل میترسن؟!!! چقدر آدم هست که جرات نداره از کاری که بهش علاقه نداره انصراف بده… یا چقدر آدم توی سایت هست که ذهنشو مثل من کنترل کنه و قید همچیو بزنه تا بتونه خودشو وقف هدف والا و رویای مقدسش کنه… من حتی آگاهانه ذهنمو کنترل میکنم که فعلا وارد رابطه عاطفی با کسی نشم حتی توی سایت…

        تمرکز ….

        تمرکز

        تمرکز تمرکز…. برای تمرکز جون میدم…. برای خدا و توحیدی تر شدنم برای رشد و پیشرفت نامحدودم جون میدم……

        زیبا من تازه چند ماهه که دارم به معنای واقعی زندگی قشنگ و بهشتی رو تجربه میکنم دلم میخاد نفس بکشم بخندم و به خودم فرصت بازسازی و ریکاوری بدم… میخام میلادی که روح و روانش از درون سوخت و پودر شد، زخمی و مجروح شد رو بهش نفس و زندگی دوباره بدم ترمیمش کنم و عین شیر عین ابر قهرمان عین گلادیاتور به آوردگاه چالش ها و تضاد هایی که قرارهای در آینده ضد ضربش کنه، ببرمش….

        و در آخر اینو بگم که:

        هر گاه حرفی از سخت بودن و غیر ممکن بودن زده میشه

        من احساس زنده بودن میکنم

        میگن آدم به امید زنده س

        ولی من به ایمان یقین و اطمینان

        عاشقتم عاشقتم عاشقتم دوست بی نظیرم…. عاشقتم گفتن هایی که از پرنسس الا یاد گرفتم… کسی که الهام بخش من در گسترش عشق و تحسینه…. ازت بی نهایت سپاسگزارم و قدردان وجودت هستم که وقت گذاشتی و خوندی، سپاس گزاری و قدردانی که از دوست نازنینم اله رشیدی خیلی الهام و الگو گرفتم .. دلم میخاد عشقم رو روحیه جنگندگی و حس قدرت و جاه طلبی رو هم به دوستام القا کنم…

        و ازت میخام که راجبه خودت، خودت خودت خودت تا میتونی حرف بزن… با من… هر کی…. با خودت …. با خدا….. هرچقدر بیشتر روی خودت و خواسته هات تمرکز کنی بهتر خودتو میشناسی…. رمز عزت نفس و اعتماد به نفس همین شناخت عمیق خودمون و معرفت خداس

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          زیبا فتح الهی گفته:
          مدت عضویت: 2696 روز

          سلام میلاد جان سلام میلاد عزیز سلام دوست وبرادر همفرکانسی من چندین بار کامنت هاتو خوندم یه اخلاق خیلی خوبی که ازت یاد گرفتم وخوشم اومد وتاحدی هم دارم اجراش میکنم اینه که منم حتما خودمو مقید نکنم که باید سریع جواب بدم خیلی دوست داشتم که با عمق و تمرکز بهتری باهات صحبت کنم اصلا دیگه چی بگم بازهم پر از آگاهی پراز نکته پراز یاداوریهای مهم وخیلی جاها یه جملاتی رو برا خودم یادداشت کردم خیلی منم خدارو شکر به این مرحله از زندگیم دارم توجه میکنم که در هر شرایطی که هستم فقط وفقط در حال زندگی کنم و حالم رو خوب نگه دارم آره اوایل سعی میکردم که مواظب حالم باشم ولی الان خدارو شکر بالذاته حالم همیشه خوبه آخه دلیلی برا ناامیدی دلیلی برا حال بد ندارم چون هرروز با این انرژی بینهایت دارم روزمو سپری میکنم خدارو شکر، میلاد جان من دیگه الان میدونی به چه مرحله ای از زندگی رسیدم اینکه اصلا هدف از اومدن ما به این دنیا فقط وفقط کنترل ذهنه خیلی جمله پیچیده ایه منم مثل تو نمیتونم این آگاهی ها ودریافت هامو شاید در بیان بگم این ذهنه منه که به قول تو از هر طرف داره به من نفوذ میکنه ومنم به عنوان یه انسان به عنوان یه آدم وظیفم هدایت اونه کنترل اونه به مسیر درست به مسیر راست نه اینکه ولش کنم به امان خدا که هرجا که میخواد بره کاری که نودونه درصد آدما دارند انجام میدن اره میلاد میدونی من به چه مرحله ای رسیدم وای نمیدونی چه قدر لذت بخشه من حتی با شیطان وجودم نمیدونم درست میگمش یا نه ویا درواقع همون ذهنم هم دوست شدم ودارم به زیباییها ونکات مثبتش توجه میکنم میدونم خیلی سخته باورت میشه تاحالا فکر میکردم بدترین دشمن من بوده تا اینجا واون بوده که مانع موفقیت ها ومانع به ثروت رسیدن من بوده ولی الان میگم باشه اونم حق داشته اونم میخواسته مواظب من باشه میترسیده خوب طبیعیه که نزاشته من به دل ترسهام برم طبیعی بوده که نزاشته رسیک کنم بنده خدا میترسیده من دیگه با ذهنم نمیجنگم از وقتی تسلیمش شدم اونم بامن دوست شده اونم تسلیم من شده وخیلی جاها میاد به کمک من ونمیزاره کنترل ذهنم رو ازدست بدم نمیزاره خودمو دعوا کنم نمیزاره این روحیه کمالگرایی که از بچگی تو وجودم ریشه دوونده من رو از پا دربیاره خیلی باهم دوست شدیم آخه میدونی من من همه رو بخشیده بودم از همه عبور کرده بودم به روح الهی همه رسیده بودم عاشق همه شده بودم همه رو تکه ای از خدا میدیدم ولی انگار کلا خودمو فراموش کرده بودم واز خودم یه عالمه انتظار داشتمو وبه محض یه اشتباه ذهنم رو در مقابلم میگرفتم وخودت دیگه بهتر میدونی ولی خدارو شکر یه هو تو دوازده قدم انگار این پرده ناآگاهی از درونم کنار رفت که زیبا تو خودتم باید ببخشی توهم روحت الهیه تو هم زیبا هستی آروم باش این مسیر رو بالذت پیش ببر چرا همش از خودت انتظار داری وفکر میکنی حالا که تو دوازده قدم هستی باید اِل باشی بِل باشی وای میلاد نمیدونی از اون موقع من چه قدر آروم شدم چه قدر حرفت به جا بود برام که این طمع پول وثروت رو کنترل کنم نه منظورم این نیست که منصرف شدم ها اتفاقا باید پولداروثروتمند بشم ولی به قول تو در مسیر درستش در مسیر الهیش همون مسیری که خودش من رو داره هدایت میکنه اره میلاد خیلی خوشحالم که تو این مسیرم وچه قدر تبریک میگم که مسیر وهدف اصلیت رو پیدا کردی وحاضری به خاطرش جونت رو هم بدی منم خدارو شکر دیگه از در ودیوار زدن خلاص شدم و روی علایقم متمرکز شدم ومنم دارم موازی چندتا کاری رو که بهشون علاقه دارم انجام میدم والان خیلی راضی ترم تا اون موقعی که هی دست به کارای مختلف میزدم فقط وفقط به خاطر درامدمالی و رسیدن به اون خواسته های مادی زندگیم

          چه جمله ای بود توچیزی که عاشقشی بهترین شو ثروت خودش میاد سراغت

          خیلی جمله سنگینیه خیلی بهادادیم تا به مرحله برسیم خیلی خوشحالم وبهت افتخارمیکنم به خاطر این افکاروباورهای ناب توحیدیت که در باره پول وثروت ومادیات داری چه قدر شجاعانه رفتار کردی وپاروی حرص وطمع هات گذاشتی بارک اله پسر راست میگی مگه چند درصد مردم تونستند که حتی یه حرکت کوچیک بزنن تو هر زمینه ای چند درصد مردم تونستند اصلا به این جمله که خداوند هدایت کردنش رو برما واجب کرده رو بپذیرند ودر مسیرش حرکت کنند وای وای خدایا شکرت میلاد میدونی الان دیگه به خودم چی میگم چه جوری خودمو وذهنمو اروم میکنم میگم زیبا تو خیلی عالی هستی همین که تسلیم شدی همین که پذیرفتی همین که داری قدم برمیداری همین که داری در این مسیر حرکت میکنی خودش خیلیه پس آروم باش ببین از کجا به کجا رسیدی ببین چه قدر زیبا خداوند هدایتت کرد به مستقیم ترین مسیر تو مادیات وثروت دنیوی میخواستی ولی چون همین هم یه کار معنوی بود وتو درمسیر درستی اومده بودی که ثروت میخواستی پول میخواستی وخداوند تورو دراین مسیر این خواستت به بهترین وراست ترین راه هدایتت کرد میلاد من اون موقع که اصلا قانون رو نمیدونستم ولی چندین بار قران رو خوندم کاری که اصلا خواهر و برادرهام هیچ وقت انجام ندادند ولی من همیشه دلم میخواست سراز سازوکار این دنیا دربیارم دیدی که نوشتم توپروفایلم ولی دیگه یه جایی فقط ثروت مادی ودنیوی برام اولویت شد وچون همینم خودش یه بعد الهی خداونده من رو به مسیر ومکتب استادعباسمنش هدایت کرد چون من همون موقعه ها همیشه با تمام وجودم به این سوره حمد جذب شده بودم و هاکثر وقتها باخودم تکرارش میکردم ولی خوب الان دیگه با یه مدار دیگه بایه حس دیگه تکرارش میکنم والان هر روزم رو با این دعا شروع میکنم که خدایا نشونم بده باورهای شرک آلودم رو میخوام توحیدی تر بشم میخوام الهی تر بشم میخوام لعلک ترضی بشم خیلی زیباست خیلی میلاد عزیزم من نمیدونم شاید هنوز به اون مرحله ورسالت اصلی زندگیم هدایت نشدم ولی به خداوندی خدا نه غمی از گذشته دارم ونه حرصی برای آینده خیلی قلبم مطمئنه من همین اطمینان همین ارامش همین اتصال رو میخواستم که همیشه انگار یه چیزی تو زندگیم کم داشتم ولی الان که سرنخشو پیدا کردم ودارم آروم آروم باهمین سرنخ بالذت با شادی باسلامتی بدون ترس بدون انده جلو میرم، همین که دارم تو این مسیر زیبا والهی میرم همین که حالم خوبه همین که شبها با یه عالمه احساس سپاسگزاری به خواب میرم ونمیدونم کدوم نعمتهای خداوندوهابم رو شکر کنم برام از همه چیز مهم تره خیلی حالم خوبه دیگه همه چیز وهمه کس وحتی خودم رو بینهایت دوست دارم واز دیدن چشمام تو آینه اشک میریزم انگار خداداره نگام میکنه ببخشید میلاد جان کامنتم طولانی شد ولی منم با کامنت های تو لذت میبرم وخیلی نکته هایادمیگیرم وبراخودم هم یاداوری میکنم ممنون که هستی وبه ندای قلبت سریع گوش میکنی وهروقت بهت میگه میای وسریع کامنت میزاری وحال مارو هم خوب میکنی پسر مواظب خودت باش همین طور عالی وباتمرکز برو جلو مطمئنم میترکونی بعد هم میایی وبه همه ماها میگی ومارو هم در خیل عظیم موفقیت ها واگاهی هات سهیم میکنی میلاد راستی یه ویرایش زدم همش یه حسی میگفت این رو هم بهت بگم ولی هی من یادم رفت ولی یه بار دیگه که کلی خوندم باز این یاداوری بهم شد که بهت بگم ببین میلاد جان منم خیلی تضاد های سختی با خانوادم داشتم اره همون طور که گفتم پدرم به عقایدمون احترام میزاشت ولی در مقابل یه مادر دیکتاتور وزورگویی داشتم که به زور میخواست من رو وارد بهشت کنه ولی من از همون نوجوانی در مقابلش میایستادم وچون پدر اروم ومنطقی داشتم زور مامانم بهم نمیرسید باورت میشه من تا همین یه سال پیش خانوادم رو باعث خیلی از مشکلات وعقب ماندگیهام میدونستم ولی الان به لطف نگاه توحیدی وتمرکز بر نکات مثبت همه اطرافیانم خود همین مادرم باعث یه عالمه رشد وپیشرفت وبه ول ترسها رفتنم شده چون دیدگاهم رو بهش عوض کردم وفقط وفقط روی نکات مثبت والهیش تمرکز کردم اصلا انگار اون هم دیگه اون وجه خداییش رو همیشه به من نشون میده میخواستم این رو به تو هم بگم درسته که تو هم خیلی با خانوادت مخصوصا پدرت مشکل داری ولی بالاخره اون هاهم بنده های خداهستند ویه روح الهی در وجودهمه اونها هست ومن مطمئنم همین پدرت یه عالمه نکته ورفتارهای مثبت داره که بتونی روی اونها تمرکز کنی ویا اگه نداره خوب مثل الانت داری اعراض میکنی واز مدار تو خارج شده خواستم فقط این رو هم بهت یاداوری کنم پسر جاه طلب وشجاع خانواده صمیمی عباسمنش

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          روشا گفته:
          مدت عضویت: 2661 روز

          میلاد میلاد میلاد

          هیچی نگو هیچی

          من وسط کارام اومدم کامنتت رو بخونم الان نزدیک سه ساعته فقط درگیر حرفاتم

          هیچی نمیتونم بگم بخدا. فقط میگم دمت گرم پسر. بخدا زبونم بسته شد از این توحیدی که تو وجودته

          کاش کاش کاش میشد بیرون از سایت تو رو پیدا کرد و از نزدیک دید. کاش میشد برای تهران اومدنت بیای خونه ی ما مستقر بشی تا تو حرف بزنی من فقط گوش بشم. ساعتها بشینی تو حرف بزنی من فقط گوش کنم.

          میلاد تو رفتی تو لیست علاقه مندیام تو سایت که دنبالت میکنم که الان کجایی در چه حالی به چه درکی رسیدی ….

          زبونم قفله فقط میگم دمت گرم پسر تو بینظیری تو خودت الگو شدی دنبال الگو میگردی؟ تو خودت شدی الذین آمنو و عمل الصالحات .

          لطفا بیشتر تو سایت باش. من یکی مشتاق شنیدن حرفات شدم.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      زهرا و صدیقه گفته:
      مدت عضویت: 1939 روز

      سلام میلاد عزیز

      من مدتی هست خودم رو البته با یه هدایت الهی از شبکه های مجازی سعی کردم دور کنم و وقتم رو برای خودم و کار کردن رو خودم استفاده کنم. امشب همینجوری داشتم وقتم رو حدر میدادم و حواسم نبود به تعهدم به خودم که خیلی هدایتی اومدم سمت سایت و کامنت فوق العادت رو خوندم خدا رو خییییلی شکر میکنم .بهت تبریک میگم و تحسینت میکنم که انقدر عالی داری پیش میری.خیییلی جالبه یه سری تجربه ها و هدایت هات به تجربه ها و هدایت های من عجیییب شبیه.مثل همون تمرین ستاره قطبی که ذهن منو خیلی درگیر کرده بود و به زیبایی هدایت شدم به این تمرین و بعد ها منم مثل شما تو کامنتا دیدم که خدای من تو چقدر زیبایی که من بدون اینکه بدونم ماه ها این تمرین رو انجام دادم …بعدا در زمان مناسب تجربه فوق العاده هدایتم رو میگم هر زمان خدا بهم بگه که باید بگم. دست خدا رو میبوسم با عشق که تو این مسیر زیبا هستم و به خوندن و تاثیز فوق العاده کامنتت و احساسش با تمام وجودم هدایت شدم

      من قبلنا فکر میکردم فایلای محصولات یه چیز دیگه هستن ولی واقعا اینجوری نیست اونا گنجن و مراتب بالاتری ولی فایل های دانلودی گنج های دیگه ای که امادگی فرکانسی لازم رو برای شروع دوره ها فراهم میکنن.من ماه هاست که نشانه ای رو از خدا برای خرید یکی از دوره ها دریافت کردم اما به شکل عجیبی با این که اون مبلغ رو دارم نشده تهیش کنم چون نیازه که ذهنم اماده تر بشه و این امادگی از نظر من مثل یک زنجیره هست که فایلای دانلودی و محصولات رو متصل میکنه چون حتی خود همین فایلای دانلودی هم به شکل واقعا شگفت انگیزی به هم مرتبطن هم دیگه رو کامل میکنن.من هم از اوایل بهار عضو سایت شدم اما وقتی به عقب برمیگردم و نتایج فوق العاده ای رو میبینم که به قول شما نتیجه شخم زدن شاید بخش کوچکی از شخصیت قبلیم هست رو میبینم به خدای خودم و خودم افتخار میکنم که تو این مسیرم و دیگه میدونم که هنوز جا داره که از گنجینه ارزشمند فایلای دانلودی سیراب بشم…حتی یک شب که ذهنم درگیر این بود که چرا با وجود این که مبلغش رو دارم به دستم نمیرسه که دوره رو تهیه کنم همون شب خواب دیدم دانشگاه بودم و یه درسی که فقط از اسمش” امادگی” رو یادمه ۱۸ و نیم شده بودم ولی رد شده بودم رفته بودم اموزش دانشگاه که اعتراض کنم یکی از اساتید خیلی قدیمیم که فوق العاده انرژیش عالی بود رو دیدم تو خواب که بهم گفت رد شدی چون باید ۲۰ بشی اونجا بود که گفتم دختر تو خود پای ور ره بنه و هیچ مپرس خود راه بگویدت که چون باید رفت.و پی بردم که چه پاشنه های اشیل مهمی مرتبط به خواسته هام رو خواستم از بین ببرم اما باز برگشتم سر خونه اول و حتما باید حل بشن که انقدر ذهنم اماده بشه که بتونم فایلای محصولات رو با تمام وجودم درک کنم …به خدای مهربون و زیبایی که من رو تو این مسیر زیبا قرارداده و استادو شما که انقدر قوی و عالی به لطف خدا داری پیش میری و تمامی دوستانم تو این خانواده افتخار میکنم .خدایا هزاران هزار بار شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      Princess Ela گفته:
      مدت عضویت: 2424 روز

      تو غرق شدی در توحیدش … چقدر چقدر غرق شدم توی این عمیق بودنت پسر یعنی با سلول به سلولمم میگرفتم فرکانس قدرت فرکانس اتصال فرکانس ناب عزت نفستو

      چقدر با تمام وجودم تحسینمت میکنمم برای این موحد بودنت دقیقا دقیقا چقدر عاشق اینم چقدر چقددر زیبا عمل میکنی دقیقا مثل گفته ی ناب استادمون که اصل رو درک کن اصل رو بچسب فرمول قانون رو بردار خودت حتی برای خودت تمرین بنویس خودت از اصل از فرمول برای خلق خواسته هات استفاده کن

      من دارم اگاهی های ناب خداوند رو میگم برداشتنش با تو درکش با تو تو به اندازه ی ظرفت درکش میکنیو همین درک و هرلحظه ادامه دادن و روی خودت کار کردنت ظرفت رو برای درک عمیق تر برزگ میکنه برای رفتن به مدارهای بالاتر برای گنجایش ظرف بیشتر

      چقدر عاشق این توحیدممممم که استادمون گفت هر کسی تو مداری که هست هدایت ها و الهامات خاص خودشو داره بچسی به خودت که تو خود همه اییی…

      من برای رشدممم برای پیشرفتممم به هیچ چیزی بیرونی نیاز ندارممم همه چیزز بهم گفته میشه بهمم الهام میشه خدایممم معبودم عاشقانهه هدایتم میکنههه عاشقانهه بهم الهام میکنه اون چه که لازم که برای رشد و درک بیشتر من بهم میگه و الهام میگنه

      میدونی

      از افتخار گذشته من ستایشت کردم برای این ایمان بی نظیرت

      چقدر چقدر این توحیدی بودنت را تحسین میکنم چقدر اینن اگاهی های نابت را تحسینت میکنم

      میلاد جانم تو بی نظیری

      بی نهایت ایمم درک بی نظیرت این عالی عملگرا بودنت مهم تر از همه این عمل کردنت را با تمام وجودم تحسینت میکنم

      عاشقتمممم

      عاشقتمممم

      تو خود عجیب اعجوبه ایی و من عاشق این اتصالم

      بی نهایت تحسینت میکنم الهی که هرلحظه غرق عشق خداوند غرق ارامش غرق اتصال غرق نعمت های بی نهایت ربم باشی

      الهی که هرلحظه نور هدایت راه گشای مسیرت باشه عاشقتم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مهدیه وهبی گفته:
      مدت عضویت: 1817 روز

      سلام میلاد عزیز و دوست داشتنی ام

      سلامی از صمیم قلبم و از اعماق وجودم

      چند روز پیش توی فایل ِ محصول عزت نفس بودم، که نمیدونم چی شد سر از یکی از کامنت های تو درآوردم!

      البته میدونم و کاملا باور دارم که هدایت شدم به سمت تو!

      ( آخه صبح توی تمرین ستاره قطبی یه درخواستی از خدای مهربانم کردم، که بعد از خوندن اولین کامنت تو فهمیدم هدایت شدم به سمت اون خواسته اول صبح ام!)

      و امروز ۴ اُمین روز متوالی هست که دارم کامنت های پر از عشق و آگاهی ِ ناب ِ تو رو میخونم! یا بهتر هست بگم توشون غرق شدم!

      مدتی بود که از خدا میخواستم بتونم با یکی از شاگردای خوب استاد که قوانین را خوب فهمیده باشه، درک کرده باشه و عملگرا باشه نسبت بهشون، هم کلام بشم و باهاش از قانون صحبت کنیم که بتونم نمونه عینی ِ یه شاگرد عملگرا را ببینم و ازش یاد بگیرم و باهاش تعامل قوانین را داشته باشم تا شاید کمک بشه بهم، که منم بهتر و خالص تر قوانین را درک کنم، بفهمم و عملگراتر بشم ! ( البته خواسته ام یه جورایی هم کلام شدن و دیدار حضوری بود!)

      اون روز که هدایتی به پروفایل ات هدایت شدم و اولین کامنتت رو که خوندم (البته آخرین و جدیدترین کامنتت بود اگر اشتباه نکنم!)، فهمیدم تو همون شاگرد اولی هستی که خدا بهم نشون داد و سر راهم قرار داد!

      نفهمیدم زمان چجوری گذشت توی کامنت های تو، که دیدم ساعت ۲ نیمه شب شده!!!

      ( من که معمولا شبها سعی میکردم زودتر بخوابم!)

      بخود که اومدم، دیدم حدود ۵ – ۶ ساعت پیاپی و بی وقفه داشتم کامنت های سرشار از آگاهی ِ تو رو میخوندم!

      نمیدونم درک میکنی حرفم را! ولی انگاری توی یه دریای عمیق غواصی میکردم و گوهر های نابی را میدیدم که توی مدت ِ وارد شدنم به این خانواده از هیچ کس غیر از استاد ندیده بودم!

      تو اولین فردی هستی که توی این خانواده بهش برخوردم و دیدم، که آگاهی های ناب و خالصی که استاد، در قالب ِ فایل های آگاهی دهنده به این سایت تزریق میکنه را، خیلی عالی درک کردی و عمل کردی و تونستی با عشقی بی قید و شرط همانند ِ شهد و عطر ِ گل های زیبای آگاهی به اطرافت بپراکنی! ( اون هم توی مدت کم بتونی تکاملت را طی کنی، هرچند باور دارم که قبلش به آمادگی خوبی رسیده بودی)

      میتونم بگم این ۴ روز، توی آگاهی های خالص و نابی که تو دریافت کردی و عاشقانه به اطرافت پراکندی، غرق شدم!

      توی این مدت که توی این خانواده عاشق و دوست داشتنی هستم، تو اولین فردی هستی که از کلام توحیدی ات و شخصیت محکم و خداگونه ات، شباهت های خیلی خیلی زیادی را ازت با استاد دیدم!

      کلام ات، همون کلامی هست که در موردش میگن:

      ” سخن کز دل برآید، لاجرم بر دل نشیند”!

      کلام و سخن و نوشته هات از این جنس، دلی و عاشقانه هست که چنین بر دلم نشست!

      این ۴ روز ( که میتونم بگم توحیدی ترین و عاشقانه ترین لحظات را با دلنوشته های تو داشتم)، بارها و بارها و بارها … ، لبخند زدم … ، خندیدم … ، قهقهه زدم … ،

      اشک ریختم … اشک های ناب و زلالی که از سر ِ شوق ریختم … از سر ِ ایمان … از سر ِ عشق … از سر ِ شکر و سپاسگزاری از خدای رحمان و رحیمم … از سر ِ تحسین زیبایی های وجود ِ تو … ،

      شاد شدم … ، به سکوت عمیق رفتم … ، مراقبه کردم … ، بهت زده شدم … ، آگاهی های ناب و خالص و جدیدی دریافت کردم … ، الهامات ِ شفاف و زلالی به قلب و روح ام شد …! باهات، شدیداً هم ذات پنداری کردم … ،

      و در آخر بهتره بگم که … عاشق شدم … !!!!

      خدای مهربانم عاشقانه باهام حرف زد و از این گفتگوی عاشقانه با ربّ مهربان و بخشنده و دهنده ام، عشق کردم و لذت بردم … !

      همون روز اول میخواستم برات کامنت بزارم و باهات بگم از حال و هوایی که با کلام ِ عاشقانه و توحیدی ِ تو پیدا کرده بودم، ولی احساس میکردم نمیتونم چیزی برات بنویسم …!

      از خدایم خواستم هدایتم کنه به زمانی که “او” بگه و من برات بنویسم، برای تو، بنده عاشق اش …..!

      که در این لحظه های ناب و عاشقانه، این اتفاق افتاد!!

      میلاد ، میلاد عزیزم ، میلاد دوست داشتنی ام

      عاااااااشقتم پسرررررررر

      تو فوق العاااااااده ای!

      تو بی نظییییییییییییری!

      این چند وقت اخیر، انگار پیش نمیرفتم …!

      انگار به یه برگ تقلب نیاز داشتم!

      (اونجا که استاد در مورد سوره حمد گفتن که احساس میکنم خدا یه برگ تقلب با این سوره، بهمون رسونده که بفهمیم چی باید ازش بخواهیم!)

      تو این مقیاس هم، انگار من یه برگ تقلب برای آگاهی هایی که استاد تو فایل ها و محصولات میداد، میخواستم!

      یه الگویی توی شاگردای استاد، که بتونم آگاهی هایی که استاد میده رو بهتر جذب و هضم کنم!

      کلام تو، انگار همون برگ تقلبی بود که نیاز داشتم!

      کلمه به کلمه اش به عمق ِ جانم نشست!

      کلمه به کلمه اش، دریچه های جدیدی از آگاهی به روی چشمان ِ دلم گشود!

      کلمه به کلمه اش، عشق نابی بود که از پروردگارم دریافت کردم!

      با قلم ِ تو، که تراوشات ِ قلب مهربان و عاشقت بود، ارتباط بسیار عمیقی برقرار کردم که توی این فضای معنوی و توحیدی و صمیمی تا حالا اینچنین برقرار نکرده بودم!

      ….‌….

      نمیدونم چطور احساسم را بیان کنم …!

      فقط میگم :

      عاااااااشقتم پسر عزیز، دوست داشتنی، جسور و توحیدی !

      و خیلی خیلی خیلی دوست دارم!

      ازت ممنونم که هستی!

      ازت ممنونم که عشق وجودت را به زیبایی به جهان اطرافت میپراکنی!

      ازت ممنونم که عشقی و دلی برامون مینویسی که چنین بر قلب و روحمون حک میشه!

      خدای مهربانم را شاکرم که مرا به این مسیر زیبای توحیدی هدایت کرد!

      خدایم

      خدای مهربانم

      ازت میخوام که ما را در این مسیر مستقیم که هدایت کردی، ثابت قدم بداری!

      اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعین

      اِهدِنا الصِّراطَ المُستَقیم

      صِراطَ الَّذینَ اَنعَمتَ عَلَیهِم

      غَیرِالمَغضوبِ عَلَیهِم

      وَلَاالضَّالّین

      تنها تو را میپرستیم

      و تنها از تو یاری میخواهیم

      ما را به راه راست هدایت کن

      راه کسانی که به آنان نعمت بخشیدی

      نه راه کسانی که بر آنان خشم گرفتی

      و نه گمراهان

      خدایا شکرت خدایا صدهزار مرتبه شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    سیدعلی حسامپوررضوی گفته:
    مدت عضویت: 2808 روز

    خدایااا شکرت اینهمه نعمتتت اینهمه زیبایی

    وای وای باورم نمیشه عالیییه

    چه مه زیبایی تو عمرم ندیده بودممم

    چه صحنه های عالی ای

    چقدر این حیوانات خدا حس خوب منتقل کردن

    چقدر تکامل دنیا پیشرفت کرده که اینقدر تجهیزات کارهارو راحت میکنن

    خدارو صد هزار مرتبه شکر

    به معنای واقعی کلمه اینجا خود بهشته😍

    مرسی که این لحظات گرانبها رو به رایگان اشتراک میزارین 😘😘

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    سعید صفری گفته:
    مدت عضویت: 2147 روز

    به نام خدای مهربان 🌹♥️

    سلام استاد عزیز و خانواده پر انرژی و بینظیر من♥️♥️

    خداروشکر میکنم که بازم هدایتم کرد بازم بهم فرصت دیدن یک سریال از بهشت زیبارو داد،فرصت دیدن نتایج یک مسیر،مسیرعمل به قوانین خدا،نتیجه صبر و سیر تکامل،خدایا شکرت که هدایتم کردی با استاد عباسمنش آشنا بشم،از طریق استاد با قوانین ت،واز طریق استادبه دیدن نتیجه عمل به قوانین ت،

    استاد و مریم خانم عزیز،،خداروشکر هر روز قسمت های سریال زندگی در بهشت دنبال میکنم و میبینم واز زیبایی ،، فراوانی نعمت و عشق و علاقه ایی که در این سریال هست واقعا لذت میبرم،مطمنم این حس لذت بردن بین تک تک بچه های سایت وجود داره،وقتی وارد سایت میشم و تمام فکرو تمرکزم توی سایته اصلا انگار وارد یک دنیا دیگه میشم دنیایی پر از زیبایی و فراوانی،انرژی مثبت،دنیایی که همه هوای همو دارن یوقت تو این مسیر کم نیارن متوقف بشن،دست همو میگیرن با دیدگاهاشون که بریم جلو،

    استاد وقتی میام سراغ سریال زندگی در بهشت وقتی این همه زیبایی رو میبینم،این همه نعمت،عشقو علاقه رو واقعا لذت میبرم و همیشه تحسینتون کردم و گفتم که استاد لذت ببر از نتیجه عمل به قوانین،ازین حق طبیعی ت ازین صبر و سیر تکامل ت،شما به حق ت رسیدی حق طبیعی،حق طبیعی که برای تک تک ما بنده ها وجود داره فقط ما باورش نداریم،،یا اگه باورش کنیم میخوایم با سرعت بسیار بالا به بدون طی کردن سیر تکامل بهش برسیم که متاسفانه تو این سرعت بالا چشممون از تابلوهای راهنما غافل میشه و به بیراه میریم،،،استاد امروز تو این قسمت وقتی مریم خانم اون مه بسیار زیبارو نشون مون داد و چیزی جز مه معلوم نبود گفتم خب اگه کسی هیچ قسمتی ازین سریال ندیده باشه کی باورش میشه پشت این مه، ی پارادایس زیبا مخفی شده؟؟حالا کسی هم باشه صبر و تحمل نکنه چند دقیقه ای از فیلم بگذره تا مه بره کنار مطمنن دیدن یک منظره بسیار زیبارو از دست میده،،

    استاد این مه برام حکم اموزه هاتونو داشت،اموزه هایی که توش از زیبایی و فراوانی، عشق سلامتی و ثروت گفته میشه،گفته میشه عمل کن به آموزه ها، صبر کن نتیجه ی فوق‌العاده آیی در انتظارته،عمل کن صبر کن این مه چندین ساله که دورتو گرفته میره کنار دنیای واقعی رو میبینی،،باور کن دنیا پر از نعمت و زیبایی و فراوانیه پر از ثروته تو همین مسیر واستا صبر کن به حرفم گوش کن این مه میره کنار عجله نکن،اصلا چرا نگاه تو عوض نمیکنی؟چرا از دیدن همین مه لذت نمیبری؟از همین لحظه ت لذت ببر و مطمن باش با همین حس خوب ت چیزهای بهتری بهت داده میشه،،

    صبر کن این مه میره کنار////

    آره مریم خانم نتیجه عمل به قوانین البته باید این زمین بزرگ باشه که یک کامیون توش راحت دور بزنه،استاد عزیز با شناخت و عمل به قوانین و ازبین بردن درختان هرز میدانی باز کرده برای اصل داره لذت میبره از نتایج ش،نتایجی که حق طبیعی ش هست،،نتایجی طبیعی که حق هر یک از ماها هم هست در صورت عمل به قوانین و سیر تکامل و توجه به اصل و ازبین بردن چیزهای هرز،فقط باید باور کنیم حقمون هست و لیاقتشو داریم،با شک دودلی جلو نریم خیلی مصمم و مطمن

    حق خودمونو فراموش نکنیم و خودمونو لایق بهترینها بدونیم#

    عجب صحنه رویایی شده بود پارادایس تو مه واقعا لذت بردم عالی عالی😍😍😍😍

    دون ریختن برا جوجه ها و لحظه ازادیشون برای منی که عاشق مرغ و جوجه هام واقعا اوج لذت بود وقتی از در میان بیرون با ذوق و شوقی میپرن اینور اونور من واقعا لذت میبرم،، زیر پاهاتن نمی‌ذارن راه بری،، خودشونو میزنم به پات در حد له شدن، لوس میکنن خودشونو واییییییییییی واقعا حسش برام بینظیره از دیدنه لذت بردنشون لذت میبرم 😊😊😊😊😊😊☺️☺️☺️☺️☺️☺️☺️☺️

    استاد باز یک ایده و خرید ابزار جدید،باز فراوانی و راحتر شدن مسیر ایده ها با ابزارهای مناسب،باز چالش جدید و مطمن بودن ازینکه حتما راه حلی براش وجود داره،،با چه ایده عالی و مختصری تراکتور تبدیل به لیفتراک شد و جابه جایی وکارها آسان،

    یک نشانه دیگه،نتایج وجود ثروت در زندگی،وقتی ثروت در زندگی باشه کمک بسیار بزرگی خواهد بود برای هموار کردن مسیرها و حل چالش ها،،و باید مطمن باشیم و ایمان بیاریم که خداوند هم از ما بیشتر دوسداره تا ما ثروتمند باشیم و از بهترینها استفاده کنیم و این دنیارو

    جای بهتری برای زندگی کنیم#

    لحظه بلند کردن تنه درخت خیلی باحال بود استاد،

    لحظه بالا بردن تنه درخت که مریم خانم از زیرش رد شه و صدای قه قه خنده😄😄 مریم خانم از عمق وجودش و جمله عاشقتم♥️☺️نشانه عشق و علاقه ایی که بین شما موج میزنه بود که با تمام وجودم اون لحظه حسش کردم🌹🙂بماند که این سریال هر لحظه ش پر از عشق و علاقه ست♥️

    و لحظه ای که استاد بخاطر حرکت مبتکرانش در مورد بالا بردن تنه درخت و رد شدن مریم خانم از زیرش داشت مطمن میشد مریم خانم خوشش اومد یا نه😄🤗😉😉😉

    خدارو شاکرم بخاطر هدایتم به این مسیر و آشنایی با شما

    خدایا هزاران مرتبه شکر🙏#

    یادمون باشه نتایج زندگی استاد نتایجی طبیعیه

    و میتونه نتایج تک تک زندگی ماها باشه

    فقط کافیه به قوانین عمل کنیم و صبر کنیم تا سیر تکاملمون طی بشه،،از مسیر لذت ببریم و شاکر داشته هامون باشیم.

    ما لایق بهترینهاییم##

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: