نوشته زیبا و تأثیرگزار دوست عزیزمان به عنوان متن انتخابی این قسمت:
به نام خالق روزی دهنده بی منت
سلام به اهالی پارادایسی عزیز و بچه های عباسمنشی صمیمی
چقدر خوبه کار و فعالیت در یک محیط زیبا و دوست داشتنی و هی خودت خلق کنی محیط اطرافت رو.
چقدر خوبه که آدم توانایی های خودش رو بخوبی بشناسه مثلا مریم جان خیلی خوب میدونن که توی جمع و جور کردن و کارهایی که دقت و حوصله میخواد خیلی خوب عمل میکنه و به اون توانایی ها توجه کنه و در جهت استفاده از اون توانایی ها برای خودش کار تعریف کنه که باعث بهبود خودش و محیط اطرافش بشه.
منم این روز ها خیلی دارم سعی میکنم توانایی های خودم رو بیشتر از قبل بشناسم و درک کنم و به کار ببندم شون.
یک حل مسئله جالب دیگه، کندن میخ هایی که برای نگداری فنس ها ازشون استفاده میکردین.استاد بخوبی مسئله رو شناسایی کردن بعد دو راه به ذهن شون اومد و در کنار خودشون ابزارهای لازم و حتی احتمالی که کمک کننده برای حل مسئله رو هم باخودشون داشتن. و بعد بی معطلی اقدام برای حل مسئله به یکی از دو راه های پیش رو.
یک راه این بود که فشار بیشتری با پتک به میخ بیاریم و کلا بدیم بره داخل زمین و اون مسئله ایی که این مسئله منجر میشد روحل کرد. مسئله که اون میخ ها بعد برداشتن فنس ها ایجاد میکرد یکیش این بود که به پا گیر میکنن و خیلی دید مناسبی به اونا نیست.
راه دیگه که ظاهرا کمی سخت تر بنظر میومد درآورن میخ ها از توی زمین…
که راه دوم انجام شد به کمک تمام ابزارهای موجودی که استاد با خودشون همراه داشتن.
راهی اصولی و اتفاقا بهتر و راحت تری هم شد. انطوری کاملا میخ ها حذف شدن…
و باز هم باری دیگر استفاده از قدرت و توانایی تراکتور کمک گرفتین برای تغییرات لازم و جابجایی هایی جهت بهبود و نظم بخشیدن به محیط… چقدر خوب اون خونه مرغ ها رو جابجا کرد خیلی باحال شد با ابزاری ترکیبی تراکتور و اهرم که البته نقش لیفتراک رو ایفا کرد.
یک چیزی که به ذهنم زد برای مسئله حل کردن این هست که گاهی قبل از حل مسئله و پیدا کردن راه حل برای اون مسئله اصلا باید خود مسئله رو پیدا کنیم.
گاهی ما نمیدونیم اصلا مسئله ایی هست. اصلا مسئله دقیقا کجا هست که حالا بخوایم بریم سراغ حلش…
مثلا من یک مسئله ایی برام ایجاد شده ادامه همکاری با قرارداد جدید و شرایط متناسب به خواسته ام یا قطع همکاری و صرفا فوکوس کردن و تمرکز کردن روی علایق و اون توانایی که باید رشدش بدم. اصلا آیا مسئله کار کردن یا کار نکردنه یا مسئله در حقیقت چیزی دیگه ایی هست برای من؟ واقعا مسئله اصلی من چیه؟!
چقدر جالب گفتین استاد عشق بوقلمونی.
چقدر ما خوبیم که حتی کلمات قصار با معنی های شرف ایجاد میکنیم یک اصطلاح باحال. چقدر ما خوبیم.
عشق بوقلمونی بنظر من عشقی از نوع دست و پاگیری بودن و وابستگی است. عشقی که عاشق طوری به معشوق خودش عرضه میکنه که باعث رنج و درد میشه. عشقی که آزادی رو از معشوقش میگیره به هوای محبت و نگران بودن یا مواظب بودن یا دلتنگ شدن یا هر دلیلی که فقط ناشی از خودخواهی یا عدم اعتماد و یا حس مالکیت
در کل یک ویژگی در وجود شخصی که عشق بوقلمونی از خودش بروز میده که بنظرم سر منشا یک احساس ناخوشایند از درونش هست.
عشق حقیقی هیچ شرط و شروطی برای معشوقش نمیذاره و رها و آزاد هم خودش و هم طرفش هست که منجر به یک استقلال با یک احترام میشه، نه وابستگی یا رفتارهای آزاردهنده.
عشق بوقلمونی منجر به رنج درد میشه و به قول بودا رنج یعنی وابستگی….
عشق بوقلمونی از بیرون که نگاه میکنیم خیلی باحاله ، خیلی جذابه و خیلی قابل توجیه اما وقتی از نزدیک نگاه میکنیم میبینیم که فقط برای هر دو طرف ایجاد دردسر و دور شدن از خودشون میشن و هی باید حواس شون به هم باشه و این اصلا خوب نیست. اینجوری فقط سرگرم یک چیز میشی و هیچ رشدی توش نیست. چیزی که مانع رشد آدم بشه حالا میخواد عشق باشه یا حتی یک کار و شغل بازهم دردسره و رنج.
حالا از کجا این اصطلاح “عشق بوقلمونی”ایجاد شد از اونجایی که اهالی پارادایس که اهالی اهل تفکر و اهل بهبود های دائمی هستن در حین کار به این اصطلاح رسیدن. یک روز صبح در این پارادایس زیبا که خیلی وسیع و زیبا و پر از دار و درخت و نعمت هست خانم و آقای مزرعه دار داستان مون مشغول کار و فعالیت بودن که مریم بانو که دستی از دستان خداوند شد برای ثبت این لحظات همین طوری که داشت اطراف رو نگاه میکرد و لذت میبرد و آقا رو دید مشغول بهبود دادن به یک قسمت از حیاط این خونه است که دید هر جا آقای مزرعه دار میره یک تعداد از این حیوان ها دنبالش میکنن که از قضا بوقلمون ها بیشترین حیوان هایی بودن که بهش گیر داده بودن و دنبالش میکردن. و وقتی آقا و خانم مزرعه دار بهم رسیدن درباره این حرکت بوقلمون ها با هم صحبت کردن و خانم مزرعه دار گفت:آقا اینا به شما علاقه دارن و آقای مزرعه دار پاسخ داد: گفت عشق شون درد داره(آخه نوک میزدن بهش) و یک داستان جالبی که اینجا ایجاد شد این بود که مصداق رفتار ادم هایی هستن این رفتار بوقلمون ها که طرف بخاطر مثلا عشقی که داره تو گوش طرف میزنه حالا به شوخی یا هر چی و بعد میگه چون من عاشقتم زدمت من با کس دیگه ایی اینکار نمیکنم. از اینجا قرار شد که به همچین عشق هایی اصطلاح عشق بوقلمونی میگوئیم.
خیلی باحال شد یک اصطلاح اینقدر تو دلش حرف و داستان داشته باشه و منم عجب داستان سازی کردم.
فکر کنم منم باید اعتراف کنم که توانایی خوبی در این زمینه دارم.
و البته اعتراف کنم اوایل دوران عقدمون با همسرم منم دچار مریضی عشق بوقلمونی شده بودم البته خداروشکر الان بهبود پیدا کردم و حالم خوبه. الان حتی اگر بخواد یهو بره جای دور هم وابسته اش نیستم و خیلی ایشون و خیلی من آزادانه و رها عمل میکنیم. البته فکر کنم باید بیشتر در رفتارهام دقت کنم ببینم اثراتی از این عشق بیمارگونه در من نمونده باشه….
خداروشکر بخاطر این آگاهی ها و این همه رشد در وجودم داره اتفاق می افته خدایا شکرت.
در آنتها هم
عجب سیم کشی عالی کردین استاد با چه پروژکتورهای غولی…
چه منظره و نوری شد در شب. هر چند که من ترجیح میدم شب تاریک باشه و تو تاریکی در جنگل قدم بزنیم. حالا برای بعضی مواقع که کار داریم خوبه. اما همیشه روشن نباشه بنظر من بهترهو هم آلودگی نوری هست و هم شاید مانع خواب راحت حیوان های اهلی پارادایس بشه. احتمالا روز و شب شون رو گم کنن و تنظیم خواب شون بهم بریزه….از بس این نورها قوی بودن و روز شده بود….ولی باز هم دم تون گرم خیلی عالی شده بود…..
خدایا شکرت بخاطر اینکه من تونستم بار دیگه هم بنویسم…
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD463MB40 دقیقه
به نام خالق روزی دهنده بی منت
به نام خالق هدایتگر بی خطا
به نام تنها قدرت مطلق گیتی
به نام قادر مطلق و توانا
به نام نامی او که هر چه داریم همه از اوست….
سلام و عرض ارادت به تمام دوستان صمیمی عباسمنشی. سلام به استاد و مریم عزیز و دوست داشتنی ام…
خدا روشکر بخاطر این سریال پر ازآگاهی، پر از عشق، پر از صفا، پر از نشانه، پر از یگانه پرستی واقعا خدایا شکرت بخاطر تولید این فیلم، پخش این سریال، کامنت های این سریال و تمام اتفاقات بینظیری که در مسیر این سریال داره رخ میده.
یک سریالی که خیلی خاص هست، چون چیزی از قبل مشخص شده نداره یا کارگردانی و نویسندگی خاصی که با ذهن کوچیک وعقل های زمینی ما بسنده شده باشه. یک فیلمی که تمام قوانین تو داره رعایت میشه حتی رهایی…
من بار دوم هست که روی این قسمت کامنت میذارم. درحالی که اینبار با دیدن متن انتخابی این قسمت شگفت زده شدم. به معنی واقعی کلمه خیلی خیلی خوشحال شدم.
شاید برای بعضی ها حس من درک نشه اما مهم اینه این حس رو من دوست دارم چون کیف کردم و لذت بردم.
آخه من چند وقتی بود که تو ذهنم این هدف رو داشتم تا یکبار کامنت من به عنوان کامنت منتخب اون بالا بره…
تکاملم رو بنظرم برای رسیدن به این هدف به درستی طی کردم.(دوستان شاید هدف خاصی بنظر نیاد اما یک گام کوچیک و موفقیت امیز بود برای من در مسیر رشد و پیشرفتم..)
از پارسال من کامنت مینوشتم بدون اینکه اصلا توجه خاصی به این موضوع داشته باشم یا اصلا باخبر از بعضی چیزها باشم، اما چطور این هدف یا خواسته(انتخاب شدن کامنت به عنوان متن فایل) در من شکل گرفت. اول دیدم بعضی کامنت ها لایک سبز دارن بعد دلم اونو خواست و بعد چندباری گرفتم،حتی در سریال قبلی ….من که حالا چندباری لایک سبز گرفته بودم حالا دلم میخواست لایک بزرگتری رو تجربه کنم. یک لایک جمعی… البته در حین اینکه من این رو دوست داشتم اما تمرکزم فقط روی خودم بود اما ناگفته نماند چندباری بود که خیلی دقت میکردم به فایل های انتخابی یا متن های لایک شده ی خودم. اما بازهم سعی کردم ناامید نشم، استمرار در گذاشتن کامنت و خوندن کامنت بچه ها داشته باشم تا تیزبین تر بشم و دقیق تر برای شکار نکات و درس ها…
دیروز که اصلا سرگرم لذت و شادی با خانواده و … بودیم حتی نتونستم کامنت فایل ۱۱۲ رو بنویسم اما امروز به محض فرصت کردن نوشتم.
وقتی متن این فایل به چشمم خورد اول متوجه نبودم،کامنت خودم هست. دیدم چقدر آشناست و ادامه دادم به خوندن و دیدم نه واقعا این متن،نوشته ی خودمه وای که چقدر ذوق زده شدم و سریع به همسرم زنگ زدم و خبر دادم و چقدر خوشحال شدیم و خندیدیم. خیلی خوب بود. واقعا خداروشکر بخاطر تجربه این احساس شعف و رسیدن به هدف….
تو این چند وقت چقدر خودمو بیشتر شناختم و نقاط ضعفم رو دارم بهبود میدم، یکی از اون نقاط ضعف یا ترمز گونه ی من کمال گرایی من در هرچیزی بود، مثل همین نوشتن. مگه قبلا اینقدر راحت مینوشتم یا ارسال مطلب داشتم ….
حالا دوباره اومدم اینو به خودم یادآوری کنم که فهیمه خوشحال بــاش که به یک هدف رسیدی و بازهم اهداف بزرگتر و خواسته های بعدی رو هم به مرور و طی مسیرشون میرسی، فقط از مسیر لذت ببر، تمرکز کن و یکی یکی برو جلو و نخواه که زود برسی یا عجله کنی…
اومدم یاداوری کنم که خوشحال نــباش که اول شدی، اول شدن مهم نیست اول موندن مهمه. چون اینجاست که باید ذهنت رو بیشتر کنترل کنی تا تو رو متوقف نکنه یا پسرفت نکنی.
اومدم که تشکر کنم از تمام دوستانی که متن منو خوندن و نکته هاش رو با دقت تر خوندن. واقعا دم تون گرم.
ممنونم که منو در مسیر دریافت آگاهی هاشون همراه کردن و همینطور لایک کردن منو.
اومدم به اونایی که مثل من دوست دارن در این رقابت ((که اسم این رقابت رو من میذارم والسابقون السابقون یا پیشتازان زیبایی و آگاهی)) زیبا برای خلق زیبایی شرکت کنن و دوست دارن تو این جمع لایک دار بشن یا کامنت شون انتخاب بشه بگم فقط صبور باشیم و حرکت کنیم و فقط متمرکز به هدف و خودمون و از یکجایی اینقدر حرکت در مسیر این هدف دلپذیر و دلچسب میشه، اینقدر تو رو بزرگتر میکنه، اینقدر که ،تا رها بشی تا که فقط بخواهی که تو مسیر فقــط باشی و لذت ببری و برای پخش آگاهی و اشتراک گذاشتن و یادآوری کردن به خودت و دوستات کمک کنی و دیگه اصلا شمارش لایک ها برات مهم نباشه و اون وقته که اتفاقات خوب از راه میرسن….وای چقدر همه چی به ادم داره درس میده.
باید رها بشی حتی تو عشق لایک گرفتن، بخوایش ولی بهش نچسبی.
مصداق عشق بوقلمونی عمل نکنی.
چقدر این قسمت واقعا پر از نکته و زیبایی بود مثل تمام قسمت های دیگه و برای من یک عالمه نشونه و بزرگ شدن داره…
ما باید در دل این تاریکی مثل وصل شدن تکه های سیم برق بذاریم جریان این آگاهی و نور ادامه پیدا کنه و در انتها جهان اطراف مون رو روشن کنه.
پس ما اینجا هستیم تـــا
خوب نور برسونیم،خوب آگاهی بدیم خوب زندگی کنیم
و جهان رو نورانی کنیم جهان رو جای بهتری برای زندگی کردن کنیم.
(هر رشته سیم برق که خودش دارای سیم های نازک تری هست که جمع شدن در یک سیم و اون سیم ها در مسیرهایی حالا یا بصورت موازی یا متوالی به هم وصل میشن، گاهی در مسیر لازمه یک وصل کننده جریان اونا رو به هم مرتبط کنه و میرن و میرن و در نقطه ایی به کلیدی وصل میشن و حاصلش جریان نور رو رسوندن به اون دستگاه روشنایی هست و سپس پخش نور. حالا این مثال رو شبیه حضور تک تک ما در این سایت بکنید آگاهی های هر بخش این سایت، نوشته ها و کامنت ها و فایل ها هر کدام رشته های باریک داخل اون سیم اصلی جریان برق هستن، سایت اون لامپ یا دستگاه پخش این جریان نور یا آگاهی هاست و استاد و تمام بچه های نازنین گروه تحقیقاتی عباسمنش اتصال دهنده های مسیر این جریان آگاهی ها هستن یک همچین تشبیه ساده ایی اما عمیق میتونه مفهوم خوبی رو به مابرسونه. )
سید حسین عباسمنش: خوب زندگی کنیم و جهان رو جای بهتری برای زنگی کردن کنیم.
استاد برای تک تک کلمات قصار یا بلند یا جملاتی که گفتین و نوشتین ممنونم، صادقانه و خالصانه ازتون تشکر میکنم که جریانی به راه انداختین و ما رو هم در این مسیر همراه کردین و این اجازه رو میدین تا بیشتر دیده بشیم در حد تلاش و اگاهی و تمرکزمون…
خدایا شکرت برای تمام این اتفاقات و احساس های خوبم
خداروشکر که بازهم تونستم بنویسم…
ارادتمند همه ی شما عزیزان فهیمه پژوهنده
به نام خالق روزی دهنده بی منت
سلام به اهالی پارادایسی عزیز و بچه های عباسمنشی صمیمی
چقدر خوبه کار و فعالیت در یک محیط زیبا و دوست داشتنی و هی خودت خلق کنی محیط اطرافت رو.
چقدر خوبه که آدم توانایی های خودش رو بخوبی بشناسه مثلا مریم جان خیلی خوب میدونن که توی جمع و جور کردن و کارهایی که دقت و حوصله میخواد خیلی خوب عمل میکنه و به اون توانایی ها توجه کنه و در جهت استفاده از اون توانایی ها برای خودش کار تعریف کنه که باعث بهبود خودش و محیط اطرافش بشه.
منم این روز ها خیلی دارم سعی میکنم توانایی های خودم رو بیشتر از قبل بشناسم و درک کنم و به کار ببندم شون.
یک حل مسئله جالب دیگه، کندن میخ هایی که برای نگداری فنس ها ازشون استفاده میکردین.استاد بخوبی مسئله رو شناسایی کردن بعد دو راه به ذهن شون اومد و در کنار خودشون ابزارهای لازم و حتی احتمالی که کمک کننده برای حل مسئله رو هم باخودشون داشتن. و بعد بی معطلی اقدام برای حل مسئله به یکی از دو راه های پیش رو.
یک راه این بود که فشار بیشتری با پتک به میخ بیاریم و کلا بدیم بره داخل زمین و اون مسئله ایی که این مسئله منجر میشد روحل کرد. مسئله که اون میخ ها بعد برداشتن فنس ها ایجاد میکرد یکیش این بود که به پا گیر میکنن و خیلی دید مناسبی به اونا نیست.
راه دیگه که ظاهرا کمی سخت تر بنظر میومد درآورن میخ ها از توی زمین…
که راه دوم انجام شد به کمک تمام ابزارهای موجودی که استاد با خودشون همراه داشتن.
راهی اصولی و اتفاقا بهتر و راحت تری هم شد. انطوری کاملا میخ ها حذف شدن…
و باز هم باری دیگر استفاده از قدرت و توانایی تراکتور کمک گرفتین برای تغییرات لازم و جابجایی هایی جهت بهبود و نظم بخشیدن به محیط… چقدر خوب اون خونه مرغ ها رو جابجا کرد خیلی باحال شد با ابزاری ترکیبی تراکتور و اهرم که البته نقش لیفتراک رو ایفا کرد.
یک چیزی که به ذهنم زد برای مسئله حل کردن این هست که گاهی قبل از حل مسئله و پیدا کردن راه حل برای اون مسئله اصلا باید خود مسئله رو پیدا کنیم.
گاهی ما نمیدونیم اصلا مسئله ایی هست. اصلا مسئله دقیقا کجا هست که حالا بخوایم بریم سراغ حلش…
مثلا من یک مسئله ایی برام ایجاد شده ادامه همکاری با قرارداد جدید و شرایط متناسب به خواسته ام یا قطع همکاری و صرفا فوکوس کردن و تمرکز کردن روی علایق و اون توانایی که باید رشدش بدم. اصلا آیا مسئله کار کردن یا کار نکردنه یا مسئله در حقیقت چیزی دیگه ایی هست برای من؟ واقعا مسئله اصلی من چیه؟!
چقدر جالب گفتین استاد عشق بوقلمونی.
چقدر ما خوبیم که حتی کلمات قصار با معنی های شرف ایجاد میکنیم یک اصطلاح باحال. چقدر ما خوبیم.
عشق بوقلمونی بنظر من عشقی از نوع دست و پاگیری بودن و وابستگی است. عشقی که عاشق طوری به معشوق خودش ارزه میکنه که باعث رنج و درد میشه. عشقی که آزادی رو از معشوقش میگیره به هوای محبت و نگران بودن یا مواظب بودن یا دلتنگ شدن یا هر دلیلی که فقط ناشی از خودخواهی یا عدم اعتماد و یا حس مالکیت
در کل یک ویژگی در وجود شخصی که عشق بوقلمونی از خودش بروز میده که بنظرم سر منشا یک احساس ناخوشایند از درونش هست.
عشق حقیقی هیچ شرط و شروطی برای معشوقش نمیذاره و رها و آزاد هم خودش و هم طرفش هست که منجر به یک استقلال با یک احترام میشه، نه وابستگی یا رفتارهای آزاردهنده.
عشق بوقلمونی منجر به رنج درد میشه و به قول بودا رنج یعنی وابستگی….
عشق بوقلمونی از بیرون که نگاه میکنیم خیلی باحاله ، خیلی جذابه و خیلی قابل توجیه اما وقتی از نزدیک نگاه میکنیم میبینیم که فقط برای هر دو طرف ایجاد دردسر و دور شدن از خودشون میشن و هی باید حواس شون به هم باشه و این اصلا خوب نیست. اینجری فقط سرگرم یک چیز میشی و هیچ رشدی توش نیست. چیزی که مانع رشد آدم بشه حالا میخواد عشق باشه یا حتی یک کار و شغل بازهم دردسره و رنج.
حالا از کجا این اصطلاح “عشق بوقلمونی”ایجاد شد از اونجایی که اهالی پارادایس که اهالی اهل تفکر و اهل بهبود های دائمی هستن در حین کار به این اصطلاح رسیدن. یک روز صبح در این پارادایس زیبا که خیلی وسیع و زیبا و پر از دار و درخت و نعمت هست خانم و آقای مزرعه دار داستان مون مشغول کار و فعالیت بودن که مریم بانو که دستی از دستان خداوند شد برای ثبت این لحظات همین طوری که داشت اطراف رو نگاه میکرد و لذت میبرد و آقا رو دید مشغول بهبود دادن به یک قسمت از حیاط این خونه است که دید هر جا آقای مزرعه دار میره یک تعداد از این حیوان ها دنبالش میکنن که از قضا بوقلمون ها بیشترین حیوان هایی بودن که بهش گیر داده بودن و دنبالش میکردن. و وقتی آقا و خانم مزرعه دار بهم رسیدن درباره این حرکت بوقلمون ها با هم صحبت کردن و خانم مزرعه دار گفت:آقا اینا به شما علاقه دارن و آقای مزرعه دار پاسخ داد: گفت عشق شون درد داره(آخه نوک میزدن بهش) و یک داستان جالبی که اینجا ایجاد شد این بود که مصداق رفتار ادم هایی هستن این رفتار بوقلمون ها که طرف بخاطر مثلا عشقی که داره تو گوش طرف میزنه حالا به شوخی یا هر چی و بعد میگه چون من عاشقتم زدمت من با کس دیگه ایی اینکار نمیکنم. از اینجا قرار شد که به همچین عشق هایی اصطلاح عشق بوقلمونی میگوئیم.
خیلی باحال شد یک اصطلاح اینقدر تو دلش حرف و داستان داشته باشه و منم عجب داستان سازی کردم.
فکر کنم منم باید اعتراف کنم که توانایی خوبی در این زمینه دارم.
و البته اعتراف کنم اوایل دوران عقدمون با همسرم منم دچار مریضی عشق بوقلمونی شده بودم البته خداروشکر الان بهبود پیدا کردم و حالم خوبه. الان حتی اگر بخواد یهو بره جای دور هم وابسته اش نیستم و خیلی ایشون و خیلی من آزادانه و رها عمل میکنیم. البته فکر کنم باید بیشتر در رفتارهام دقت کنم ببینم اثراتی از این عشق بیمارگونه در من نمونده باشه….
خداروشکر بخاطر این آگاهی ها و این همه رشد در وجودم داره اتفاق می افته خدایا شکرت.
در آنتها هم
عجب سیم کشی عالی کردین استاد با چه پروژکتورهای غولی…
چه منظره و نوری شد در شب. هر چند که من ترجیح میدم شب تاریک باشه و تو تاریکی در جنگل قدم بزنیم. حالا برای بعضی مواقع که کار داریم خوبه. اما همیشه روشن نباشه بنظر من بهترهو هم آلودگی نوری هست و هم شاید مانع خواب راحت حیوان های اهلی پارادایس بشه. احتمالا روز و شب شون رو گم کنن و تنظیم خواب شون بهم بریزه….از بس این نورها قوی بودن و روز شده بود….ولی باز هم دم تون گرم خیلی عالی شده بود…..
خدایا شکرت بخاطر اینکه من تونستم بار دیگه هم بنویسم…
سلام و درود به شما دوست عباسمنشی عزیز
سلام مرضیه جان
چقدر زیبا نوشتی و چقدر خوب اشاره کردی به نکات عالی این فایل. و ازت ممنونم که یادآوری کردی تا از اقا ابراهیم عزیز مسئول فنی سایت تشکر ویژه بکنم و از همین جا بهش خدا قوت میگم.
ممنون که یادم آوردی اینکه استاد بالای نردبان چه ایده ایی به ذهنش زد، من خودمم اصلا وقتی استاد گفتن این بالا خونه درختی خوبه من چه حالی کردم گفتم اره ایشالا درست کنین من دوست دارم…
چقدر خوب از تکامل یادآوری کردی و درس های زیبایی که از لحظه لحظه این سریال زیبا میگیریم…
ممنون از اشاره بجا و خوبتون بعد از توضیح عشق بوقلمونی. معموله که بخوبی با فایل های استاد آشنا هستین و بخوبی روی خودتون دارین کار میکنین که اینقدر مسلط آدرس فایل مرتبط با عشق رو دادین…ممنونم از اینکه هستی و ممنون که اینقدر خوب روی خودت کار میکنی بهت افتخار میکنم.
با آرزوی بهترین بهبود ها و پیشرفت ها برای شما
ارادتمند شما فهیمه پژوهنده
سلام و درود به شما دوست عباسمنشی عزیز
به شما آقا امین عزیز
ممنون از اینکه دوباره کامنت نوشتی و خوشحالم که تونستم کامنت زیبای شما رو بخونم. کامنتی که همه اش مرور درس های استاد هست با کلی شعر های مرتبط و زیبایی که شما دوست عزیز به زیبایی یادآوری میکنید.
چقدر این قسمت رو لازم داشتم که گفتین:
منظور از مسیر آسان مسیری نیست که در اون تلاش نکنیم و یا تلاش کمتری بکنیم.
بلکه مسیر آسان مسیری هست که در اون ما داریم آگاهانه تلاش میکنیم و به قولی زور الکی نمیزنیم.
بین تلاش بیهوده و تلاشی که آگاهانه و با هدف گذاری و در مسیر درست انجام میشه تمییز قائل بشم.
واقعا ممنون از این یادآوری نکات خوبی که اشاره کردین.
واقعا تحسین تون میکنم که اینقدر با خودتون در صلح شدین تا عاشقانه خودتون رودر اینه نگاه میکنید و خودتون رو دوست دارین…
براتون بهترین ها رو از خدای عشق های بی بدلیل خواهانم.
ارادتمند شما فهیمه پژوهنده
سلام ودرود به شما دوست عباسمنشی عزیز
سلام الهه جان
ممنون از اینکه کامنت نوشتی و چقدر زیبا نوشتی. واقعا تحسینت میکنم بخاطر این همه حس الهی و عشقی که در وجودت داری پرورش میدی.
ممنون بابت شکرگذاری های ناب و زیبات….
ممنونم که هستی…
این شکر گذاریتو خیلی دوست داشتم چون یهو جرقه زد تو ذهنم:
“خدایا تو را با تمام وجودم شکر میکنم که ما رو خالق زندگی مون قرار دادی تا بتونیم هر انچه رو که دوست داریم وارد زندگی مون کنیم.
آخه قبل اینکه بیام ببینم کامنت ها منتشر شده و شذوع کنم به خوندن کامنت های زندگی در بهشت “نشانه ی من” رو زدم و فایل ” ما خالق شرایط خودمان هستیم” اومد.
هیچ اتفاقی اتفاقی نیست….
برایت بهترین ها رو از خدا میخواهم.
ارادتمند شما فهیمه پژوهنده
سلام و درود بر شما دوست عزیز
ممنونم از ابراز لطف و محبت تون، واقعا ممنونم.
و منم به شما آفرین میگم که اینقدر با دقت نکات رو دیدی شاید بیشتر از خود من…
امروز برام جالب بود تا اومدم پاسخ به دیدگاه هام رو ببینم کامنت انتخابی رو هم یک نگاهی انداختم، با خودم گفتم چقدر این شروع و برام آشناست. و هی خوندم دیدم کلا دیدم انگار نوشته من شده نوشته انتخابی این قسمت و کلی ذوق زده شده و کلی خوشحال…
آخه من یکی از اهدافم همین بود که اینقدر بنویسم و خوب باشم تا یکبار هم استاد لایک کنه و بعد از اون هدف گذشتم و چند وقتی تو هدف این بودم که کامنتم اینقدر خوب باشه تا بشه متن انتخابی و امروز ذوق زده شدم….خواستم احساسم رو با شما درمیان بگذارم دوست عزیز…
من واقعا از شما ممنونم که برام کامنت گذاشتی.
برای شما بهترین پیشرفت های درونی و بیرونی از خدا خواستارم.
ارادتمند شما فهیمه پژوهنده
سلام و دورد به شما دوست عباسمنشی عزیز
خیلی ممنون از اینکه منو به خودم یادآوری کردی و ممنون که برام نوشتی.
ممنون که اینقدر با دقت خوندی و اینقدر خوب داری روی خودت کار میکنی دوست هم فرکانسی من.
امروز ذوق زده شدم دیدم کامنت من به عنوان متن منتخب هم قرار گرفته و به یک هدفم رسیدم. خیلی خوشحال تر شدم دوستانی چون شما نوشته منو خوندین و نشانه ی خوبی هست تا برای نوشتنم بیشتر از قبا ارزش قائل بشم و اینکه کتاب نوشتن رو یک ایده در ذهنم اومده رو رها نکنم و باز هم بنویسم…
واقعا از صمیم قلب ممنونم ازشما.
برای شما از خداوند آرزوی بهترین ها رو دارم.
ارادتمند شما فهیمه پژوهنده
سلام و عرض ارادت مرضیه جانم
ممنون از اینکه دعوت منو پذیرا بودی و باعث افتخار هست که نوشته های من خونده میشه.
امروز خیلی خوشحالم چون یهو دیدم متن انتخابی قسمت 111 کامنت من شده، اخه این برام شده بود یک هدف و امروز یک گام به هدف های بهتر و عالی تر نزدیک شدم با رسیدن به این هدفم…
واقعا شما رو تحسین میکنم که اینقدر خوب داری روی خودتون کار میکنید با تمرکز لیزری…
باشد که موفقیت های شما در زمینه های مختلف شاهد باشم و به عنوان یک دوست صمیمانه دوستت دارم و برام قابل احترامی…
پیش بسوی بهتر شدن…