سریال زندگی در بهشت | قسمت 113

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار زیبا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

خوب سلام به همه دوستان عزیزم

وای وای خدایای من شما دارید در ظاهر یه سریالی از اتفاقات روزمره یه بهشت میبینی ولی این جلسه که درظاهر هم خوب استاد زیاد توش نبود وبیشتر جنبه آموزشی داشت، ولی برای من یه جلسه کامل دوره عملی عزت نفس بود، چه قدر تمرکز کرده بودم که ایشالاه بعد از دوازده قدم حتما روی بسته عزت نفس استاد کار کنم،چون واقعا با تمام پوست واستخونم به این موضوع رسیدم که مادر وپایه واساس همه موفقیت های زندگیم عزت نفسه احترام ودوست داشتن خودمه و لایق دونستن خودمه، ویژگی که به شدت مخصوصا تو فرهنگ از خودگذشتگی ایرانی رایجه وتازه چه قدر هم از این خصوصیت اخلاقی قدردانی وتمجید میشه،اره وقتی که داشتم این قسمت رو میدیدم به خودم گفتم بیا اینم یه دوره عملی آموزشی عزت نفس چه قدر بایستی بها میدادی چه مالی چه زمانی ولی الان به لطف پیدا کردن چشمان تیزبین وتربیت ذهنت که هر موضوعی رو از نگاه قوانین جهان هستی بررسی وواکاوی میکنی وبه لطف ارسال این سریال های ارزشمند ورایگان که فقط از عشق ونگاه توحیدی استاد ومریم عزیز داره تراوش میشه میتونی یه عالمه آگاهی های ناب به دست بیاری به شرط اینکه متعد باشی به شرط اینکه استقامت داشته باشی

اره داشتم میگفتم من تو این قسمت فقط دوره عملی عزت نفس رو هم تو استاد وهم تو مریم عزیز دیدم باور کنید اولین فیلم آموزشی آشپزی بود که تا این سنِ سی واندی زندگیم دیده بودم به همراه دوقلوهام دیگه یه جاهاییش از شدت لذت وخنده برای حرکتهای منحصربه فرد مریم عزیز نمیدونستیم چیکار کنیم، الان منظورمو میگم من برنامه تلویزیونی اشپزی تو کشورهای دیگه ندیدم ولی همه این برنامه ها حداقل تو ایران خیلی خشک و مصنوعی واصلا با واقعیت های روز زندگی جور نیست خداییش من دیگه خیلی جاها وسطاش بلند میشم ومیرم سرکارم نمیدونم شایدم من خیلی بی حوصله ام و دوستان مخالف نظر من باشند ولی این برنامه مریم جون اولین برنامه آشپزی بود که نه تنها من رو بلکه دوتا پسر هشت ساله رو هم تو کل سریال میخکوب کرده بود نه میخکوبی ناشی از ترس وهیجان بلکه میخکوبی ناشی از عزت نفس و اینکه یه آدم چه قدر میتونه خودش باشه واصلا براش مهم نباشه که حالا ممکنه این برنامه رو تو جاهای مختلف دنیا ببینن وفقط وفقط خودش باشه آزاد ورها از هرگونه قیل وقال و وابستگی ونقش بازی کردن حتی اون موقع هایی که درهای فلزی سس قرمز هارو همین طور مینداخت کنار با اون صدای تَق من و دوقلوهام مرده بودیم از خنده خداییش حداقل خود من با این همه به ظاهر اعتماد به نفسی که فکر میکنم دارم بازم یه ذره رعایت میکنم ومهمه برام که دیگران در مورد نحوه اشپزی کردنم چه قضاوتی میکنند وهمش سعیم اینه که خیلی همه چی اُکی باشه وجفت وجور ولی واقعا امروز بادیدن نحوه کارکردن مریم عزیز به خودم گفتم بارک اله دختر به این میگن اعتماد به نفس به این میگن خودت بودن به این میگن رهابودن ونگران قضاوت دیگران نبودن به این میگن انجام آگهی تبلیغاتی در مقابل هزاران نفری که دارن فیلمتو میبنن وتو داری با اعتماد به نفس کافی از ویژگیهای مثبتت میگی وحتی دست تو رسِپی هم میبری به خاطر اعتماد به تجربیات وخلاقیت خودت، خیلی عالی بود خیلی ممنونم ازتون من همیشه اینو گفتم وباز هم اینجا تکرارش میکنم من بارها وبارها جلسه هاروگوش میکنم ونُت برداری هم میکنم و واقعا اینجا اقرار میکنم هی با هرجمله هزاران بار سرمو تکون میدم میگم اره اره همینه درست میگی استاد دقیقا همینه ولی واقعا به مرحله اجرا وعمل که میرسم …… من تازه الان خودم مچ خودمو خیلی جاها میگیرم بعد به خودم میگم زیبا تازه از دست خودتم ناراحتی و میگی مثلا چرا تو فلان زمینه نتایجم کم رنگه اره بابا خوب تو هم عمل کن تو هم برو تو دل ترسات ببین نتایج میاد ایا یانه؟ اره دوستان اره استاد اره مریم جون نمونه ی عالی عزت نفس و خودباوری برای ما خانمهای ایرانی، واقعا لذت بردم واقعا درسها گرفتم چه خوب درسهای استاد رو تو تک تک لحظات زندگیت اجرا کردی ممنون که داری باماهم به اشتراکشون میزاری تا ماهم مثل تو کامل تر بشیم عالی تر بشیم نسخه بینظیر وعالی خودمون بشیم، از زیر نقاب نقش و اَدا دراوُردَن بیاییم بیرون و اون قسمت اخر رفتار استاد ومریم جون هم دیگه تیر خلاص آموزش عملی دوره عزت نفس رو به قلبم زد و دیگه گفتم باید بنویسم باید با دوستانم به اشتراک بزارم بزار به اوناهم بگم چون منم خیلی از کامنت های پراز درس وآگاهی دوستام دارم استفاده میکنم و به خدا خیلی وقتها دفتر یادداشت دستمه ونکته هارو برا خودم مکتوب میکنم که باز یاداوریشون کنم وبره تو مغزم، اره وقتی مریم جون پیتزای استاد رو آورد براش یه قاشق وچنگال هم آورد وای وای شاید حتی خود استاد هم متوجه نشد که چه عکس العمل درست وبه جایی رو انجام داد بابا اینا درسها داره اینا نکته ها داره اینا در اثر تمرین واستمرار اگاهی ها به دست میاد که خدارو شکر میکنم که اینقدر تیزبین و نکته سنج شدم حداقل تو شکار اگاهی های این سایت بینظیر والهی، اره استاد مریم جون به شما قاشق وچنگال داد برا خوردن پیتزا و شما هم ناخودآگاه بدون اینکه بخواهید دست رد به سینه مریم جون بزنید ازش گرفتید ونزدید تو ذوقش که بابا اینا چیه ومگه پیتزارو با قاشق وچنگال میخورن چون دقیقا من خودم اینو گفتم اونم بلند بعد شما درکمال خونسردی اونارو گذاشتید کنار و مشغول خوردن پیتزا شدید اونم با دست ودر نهایت اعتماد به نفس در نهایت خوتون بودن در نهایت اَدا درنیاوُردن مثل یه مرد واقعی بابا این سوسول بازیا چیه خوب اینا عزت نفس نیست پس چیه؟ اینکه اینقدر به خودتون و ارزشمند بودنتون ایمان دارید که به اصطلاح امروزی زن ذلیل نیستید که حالا اگه من زودتر غذا بخورم عزیز دلم ناراحت میشه والکی براش اَدای دوست داشتن رو دربیارید که به خدا همش برمیگرده به کمبود اعتماد به نفس به خلا داشتن ومحتاج و وابسته دیگران بودن وای خدایا استاد آگاهی هام فوران کرده خیلی حرف دارم شاید الان بتونم باز چندین صفحه در مورد تک تک رفتارهاتون که همش برمیگرده به عزت نفس و ….بنویسم.مثلا اینکه هرکی سبک شخصی وعلاقه فردیشو تو غذاخوردنش داره وعشق وعلاقه اصلا ربطی به قاطی شدن مزاجها نداره کاری که من سالها خودمو ازش محروم میکردم چون همسرم ماهی دوست نداشت ولی خودم عاشقش بود ترجیح میدادم به خاطر اون نخورم و یا این زمان زیادی که برای خودتون قایل میشید برای درست کردن غذا حتی اگه مهمونی نباشه چون خودتون از هرمهمون وموجودی در روی زمین مهم ترین حس تنبلی که من خیلی وقتها دارم که بابا ول کن کسی که نیست چرا براخودم اینهمه وقت بزارم، اینا آیا تمرین عملی اجرای عزت نفس در زندگی نیست؟ پس چیه به نظر شما؟

برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    827MB
    53 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

196 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فهیمه پژوهنده» در این صفحه: 8
  1. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2176 روز

    به نام خالق رنگ ها و مزه ها و عطرها…

    سلام به استاد عزیز و مریم بانو کدبانو و سرآشپز نمونه خونه بهشتی مون

    سلام به تمام دوستان نازنینم

    شروع این فایل پر از عشق بود پر از رنگ و دوستی بود.

    تو یک صبح دلنشین تو آشپزخونه چوبی کلبه ی چوبی روی دریاچه و دوربینی که تصویر دل نشین مریم دوست داشتنی رو میبینیم که قراره بهمون با عشق مراحل یک اشپزی ساده اما پر از عشق و صفا و پر ویتامین و سلامتی رو اموزش بده.(چقدر خوبه این محدودیت یا ترس یا هر چی که بود برداشته شده و مریم جان رو بیشتر در تصویر هم داریم و از زیبایی صورت و سیرتش هر دو بهره میبریم)

    من همون ابتدا که دیدمت کلی گفتم دمت گرم مریمی بخاطر این همه دقت و تمیزی و نظمی که در جای جای این آشپزخونه موج میزنه.

    از خودت هم که دیگه نگم با اون پوشش خوش رنگ و موهای دوست داشتنی ات…

    واقعا دمت گرم،واقعا آفرین به این همه تمیزی و نظم و سلیقه و هر آنچه که در یک فضای آشپزخونه ایی باید باشه و هست.

    در این فیلم یک چیزی به ذهنم زد مخصوصا وقتی که یک نور طلایی بسیار زیبایی به روی کدبانو خونه افتاده بود اینکه هیچکدوم از پنجره ها پرده ندارند. جالب بود الان متوجه شدم که ماها اکثرا پنجره هامون پرده داره و وقتی نداره یکجوری هست انگار خونه خالیه یا قول مامانم انگار لخته نمیدونم چطوری میشه گفت….

    البته خونه های داخل شهر ما کجا و خونه که چه عرض کنم با اون ویو فوق بینظیر کجا خونه که نه کلبه تمام چوبی روی دریاچه وسط یک زمین بزرگ با درخت های جنگلی کجا… آخه اگر هم پرده داشت واقعا باید برمیداشتیم حیف این منظره ها نبود…حالا از این موضوع بگذریم جالب بود که من تو این فایل به نکته پرده خونه دقت کردم. هر چند که الان که میبینم برای اتاق خواب مون ما هم پرده نگرفتیم، از اونجایی که طبقه همکف هستیم و از روبرو شاید دید داشته باشه یک آستر سفید ریلی ساده گذاشتیم و من خیلی هم راضی ام…

    کدبانو جان عجب دستگاه نانوایی رو به ما معرفی کردی.

    اینجا نشون میده که تکنولوژی نه تنها در حیاط و باغ خونه هست بلکه در خدمت آشپزخانه هم هست و چه ایده ی باحالی با یک دستگاه کار راه انداز و به ظاهر ساده، حتی دارن پول میسازن. دمشون گرم.بنظرم ایده باید با تکنولوژی چه ساده چه پیچیده فقط کارآمد باشه محدودیتی هم نداره همه جا میتونه باشه حتی تو اشپزخونه، خدایا شکرت بخاطر این همه نعمت و امکانات…

    واقعا ازت ممنونم که باعشق و حوصله وبا جزئیات و دقت به ما داشتی آموزش میدادی.

    سعی کردی فقط خودت باشیو خودت و در لحظه و بداهه از کارهایی که در حین ساخت خمیر نان پیتزا و درست کردن خود پیتزا به ما نشون بدهی، اونم بصورت کاملا مستقل و خودکفا. استاد سیدحسین هم حتی با تو همراه نبود برای فیلم گرفتن یا کمک کردن آشپزی و تو خودت به تنهایی و مجهز به الله اکبر دست به کار شدی.

    قطعا این یعنی با خودمون در صلح بودن، برای خودمون و دیگران ارزش قائل شدن، منتظر کسی نبودن برای انجام کارها، احترام گذاشتن به حال و هوای همدیگه.

    مثلا اون روز یا اون لحظه انجام کارها استاد دوست داشتن کار دیگه ایی انجام بدن و مشغول بازی و لذت بردن از فعالیت خودشون بودن و البته احتمالا خیلی هم گرسنه اما از اونجایی که قطعا مریم جان هماهنگ کرده که احتمالا یکم صبحانه امروز بیشتر طول میکشه تا آماده بشه قرار هست یک مستند سازی و آموزش برای بچه ها داشته باشن، استاد هم چیزی نگفتن و بنظر ایشون و اقدامی که قرار بوده انجام بدن احترام گذاشتن و صبورانه خودشون مشغول کاری کردن که در اون زمان لذت ببرن. اما اگر دوست داشتن حتما تو آشپزخونه هم میان کمک میکنن و مریم جان هم اجازه میدن که ایشون هم همراهی کنن.

    خلاصه که نباید اینجوری برداشت کنیم کسی به کسی کار نداره یعنی بی محلی کردن یا اینکه بگیم خب به ما چه، خودت میدونی و خودت. اگر اینطوری برداشت کنیم کاملا مخالف در صلح بودن هست. خیلی فرق میکنه بین بی تفاوت بودن با متفاوت عمل کردن در اون لحظه با نگرش احترام و عشق…آخه میشه بگیم من بهت کمک نمیکنم چون خودت کارهات رو انجام بدی با اینکه طرف شاید به کمک احتیاج داشته باشه، خیلی فرق هست بین صبر کردن تا تحمل کردن اینکه خب حالا طرف دوست داره انجام بده، خیلی فرق هست بین انجام وظیفه یا اجرای یک وظیفه با عشق، بنظرم خیلی فرق هست بین تعاریف ظریفی که خیلی شبیه هست به اینجور رفتارهای مشابه…

    مثلا من دیدم که خانواده هایی اصلا سر یک سفره یا میز شام و نهار و صبحانه غذا نمیخورن و میگن ما به هم کار نداریم هر کی آزاده هر جور دوست داره عمل میکنه و در زمان خودش میاد تک به تک ناهارش رو میخوره و میره…

    راستش این مثال برای این به ذهنم اومد چون من در خانواده ایی بزرگ شدم که همیشه صبر میکردیم تا بابا از سرکار بیاد تا یک محدوده زمانی و بعد سفره مینداختیم اگر تا اون موقع داداشم هم میومد که میومد یا اینکه اگر بابا قرار بود دیرتر برسه خبر میدادن و ما میخوردیم.و شده بود که خونه باشن و میل نداشته باشن و ما بخوریم. اما اکثر مواقع با هم میخوردیم.

    من این باهم سر میز غذا خوردن و دور سفره نشستن رو دوست داشتم و دارم، چرا چون زمانی بود که انگار همگی باهم از انجام یک کار مشترک لذت میبردیم و یاد گرفته بودیم که این احترام رو سرسفره حفظ کنیم. حتی اگر مثلا منو داداشم قهر بودیم یا دعوا کرده بودیم و این باعث میشد یادمون بیاد که ما یک خانواده ایم و زیبایی و اتحاد خانواده حفظ بشه و اینا رو که میگم وقتی بزرگتر شدم بیشتر درک کردم. البته یکجاهایی شاید باعث وابستگی میشد که حتما باهم بخوریم،برای هم صبر کنیم،…هم نکات خوب داشت هم بد. البته این وابستگی کم میشد و شاید بگم متعادل میشد که گاهی بخاطر یک شرایطی با هم غذا نخوریم و این یعنی در حین باهم بودن میشد احترام رو اینجوری پیش ببریم که باهم همیشه نمیشه خورد. مثلا یکی خیلی خیلی گرسنه است، صبر نمیتونه بکنه، یکی خیلی دیر میرسه، یا غذا کامل آماده نشده و… اینا رو گفتم تا کم کم برسم به الان خودم در زندگی مشترکم.

    من وقتی که با همسرم نامزد بودیم هیچ وقت سفره ایی انداخته شد تا با پدرشوهر و مادر شوهرم باهم همزمان غذا بخوریم،(غیر از موارد خاص مهمانی) در صورتی که همزمان غذا آماده بود. یکی بخاطر اینکه خب مادرشوهرم بخاطر پاشون روی میز دوست داشت غذا بخوره و البته شوهر منم بیشتر مایل بودن روی میز غذا بخورن و پدرشوهر من همون جایی که همیشه مینشست روبه روی تلویزیون و دور از بقیه غذاشو میخورد و دخترها هم تو اتاق خودشون دور از خانواده و برادرشوهرمم که اکثرا زمان غذا نبود. هیچ وقت یادم نمیره که دفعه اول که قرار بود اونجا نهار بخورم(غیر از اون مهمونی پاگشا یا نمیدونم چی میگن که منو با خانوادم دعوت کردن و نهار اونجا بودیم.) رفتیم تو اتاق منو همسرم جدا تو سینی و مادرشوهرم بعد از سروکردن غذا برای بقیه و پدر شوهرم اومد پیش ما…دفعه های بعد هم تقریبا همینطوری شد ما رو میز و پدر شوهرم جدا اونطرف(وای که چقدر برای من اینا تضــــاد بود، میگفتم مگه آخه داریم مگه میشه، آخه ما تا حالا اینجوری غذا نخورده بودیم حتی وقتی هم قهر بودیم باید بخاطر اون احترام و حرمتی که گفتم کنار هم و باهم میبودیم. اما فضای خونه شوهرم اینا اینجوری بود که انگار همیشه همه با هم قهرن و مسئله ایی هست و من همیشه یک علامت سوال گنده تو ذهنم ایجاد میشد. بعضی وقتا به همسرم میگفتم بیا بریم پیش آقاجون زشته و ایشون میگفت نه زشت نیست خودش اینجوری دوست داره. ومن بازهم بیشتر متعجب بودم از این رفتارها(آخه بابای من اینجوری دوست نداشت)…وقتی هم میدیدم که خواهرهاشون هم میان و میرن انگار نه انگار یا مامان بنده خداش باید براشون با اون پاش بره تا طبقه بالا براشون غذا ببره. نه کمکی نه خبری نه هیچی…خلاصه که یک تضـــــــــــــاد عجیب برام ایجاد شد و در ادامه این رفتارها متوجه شدم خانواده ما رو همین دور هم بودن به ظاهر ساده بیشتر حفظ کرده انگار، میتونم بگم عامل بی تاثیری نبود یعنی یکی از عوامل بود. و الان با این زاویه دیدم میتونم بگم با همون دوکلام حرفی که رد و بدل میشد خیلی فرکانس ها و دنیای همو بیشتر میشناختیم. مثلا از چی خوشمون میاد یا نمیاد. حرفی داستانی چیزی از طول روز گفته میشد و همگی میشنیدیم یا تشکری که پدرم از مادرم میکرد و به ما یاد میداد تشکر کنیم و شکرگذار باشیم(الگو دیدیم) یا تو جمع کردن کمک کنیم و مسئولیت پذیر باشیم. قرار نیست فقط مامان همه کارها رو انجام بده. اینا نکات مثبتش بود بنظرم.

    در خونه پدری شوهرم از این خبرها نبود و همه چی به دوش یکنفر بود و تک نفری بود انگار. یواش یواش تفرقه و درک نکردن هم موج میزد. چون خیلی دنیاهای متفاوت پیدا کرده بودن که اصلا از این تفاوت ها هم خبردار نبودن بنظرم و رفته رفته باعث اختلاف و سوتفاهم و قهرها و کدورتهای چندین ساله شده.

    الان که به اون تضاد نگاه میکنم برام خیلی قابل هضم تر شده چون میدونم آدم ها میتونن به هزار مدل رفتار کنن که تو حتی فکرش رو نمیتونی بکنی. مهم اینه تو چیزی رو یاد بگیری که بهت کمک میکنه و بزرگت میکنه. به ناخواسته توجه نکنم. قضاوت نکنم. و یاد گرفتم که آدم هایی که فرسنگ ها فرکانس با هم دارن حتی سر یک سفره غذا هم نمیتونن کنار هم باشن. اگر باشن منجر به ناخواسته بیشتر میشه پس هرکسی نظرش محترمه چه درست چه غلط…

    خلاصه نتیجه شخصی خودم این بود که روش پدر و مادر من در این موضوع باهم نهار خوردن رو بیشتر پسندیدیم و اینو الان در خونه خودمون بیشتر داریم.

    شاید اوایل که عشق بوقلمونی داشتم این وابستگی در نهار خوردنمم بود و این موضوع رو هم انتقال داده بودم به ایشون. اما الان که پخت تر شدیم و از عشق بوقلمونی فاصله گرفتیم با احترام وقتی قرار هست با هم دریک زمان و یک غذا رو میل کنیم برای هم صبر میکنیم.

    اینکه استاد گفتن این” قوانین من درآوردی” این جمله رو با کمال احترام قبول ندارم.

    اتفاقا قوانین من درآوردی هم که اون زوج یا خانواده مناسب با شرایط خودشون که بهشون کمک کننده باشه خیلی هم خوبه. مثلا ما یک قانون من درآوردی داریم که اولین لقمه هر غذایی رو که قرار هست بخوریم به طرف مقابل بدیم با عشق…البته اگر غذا یکسان و مورد علاقه هر دونفرمون باشه. من به این قانون میگم من درآوردی…اون قانونی که شما گفتین استاد از قانون من دراوردی که بعضی ها دارن و دست و پاگیر هست. بنظرم تقلید های کورکورانه است قانون های یکی دیگه در یک زمان دیگه بوده حالا شده سمبل عشق یا معیار علاقه و محبت که البته منم با این موضوع کاملا مخالفم…شاید گاهی مفاهیم رفتارها رو خوب نمیرسونن وگرنه الان که دقت میکنم با شما در اصل موضوع موافقم فقط شاید این بیان شما چون مفهوم دیگه ایی رو در ذهن من تداعی کرد برای همین نپذیرفتم .

    آخه همین مفهوم به ظاهر ساده میتونه دوتا نتیجه متفاوت رو به بار بیاره و باعث بروز رفتارهای مختلف از یک ریشه بشه.

    مثلا آقایی بگه خب من پس حق دارم دیگه گرسنه ام پس بیخیال از این به بعد صبر نمیکنم و میخورم و این رفتار برای اون آدم منجر به خودخواهی بشه. اما یکنفر دیگه هم مثل شما استاد عزیز و مریم بانو دوست داشتنی از روی خودخواهی نیست که این کار رو بکنه بلکه از روح بزرگ و نگرش مستقل و وابسته نبودن تون هست نه بی احترامی یا خودخواهی…پس قانون من درآوردی شما اینجوریه استاد گلم.

    امیدوارم تونسته باشم منظورم رو بخوبی بیان کرده باشم.

    در کل من معتقدم هر نظری قابل احترام و محترمه حتی اگر مخالف نظر من باشه…..

    فکر میکردم برای این قسمت حرف خاصی نباشه که بنویسم فقط همین لذت بردن و اموزش بود که بعد سرفرصت نگاه میکنم و درست میکنم. اما وقتی شروع کردم به نوشتن چیزهایی از ذهن من تراوش کرد خاطراتی مرتبط یا به ظاهر بی ربط اومد بالا که خودمم متعجبم. و قطعا اینا ریشه ایی از باورهای منه که نوشتم یا شاید باورهای قدیم و جدیدم رو گفتم. یا شاید به مانند یک شاگرد گستاخ و پر جسارت خواستم مخالفتی با جمله شما بکنم که در انتها نتیجه یکی بود در ذهنم…

    فقط برای نتیجه گیری این بخش باید بگم که من از شما استاد عزیزم یاد گرفتم: چیزی رو قبول کن که بتو احساس خوبی میده و بتو کمک میکنه و چیزهایی که بتو کمک نمیکنه قبول نکن.

    من باورهای خودمو که قطعا کلی تغییر کرده یا درحال تغییر هست رو باید از این کامنتم و یاداوری این چیزها در بیارم. چون کار من این شده تجزیه تحلیل خودم و پیدا کردن باورهام. باورهای خوبم رو تقویت کنم باورهایی که منو محدود میکنه با باورهای مناسب جایگزین کنم.

    شاید این چیزهایی که الان قبول دارم زمان دیگری قبول نداشته باشم و اصلا وابسته به حتی قوانینی که خودم برای خودم ساختم نباشم شاید با قوانین دیگری جایگزین بشن، کسی چه میدونه فهیمه در مسیر این تغییر و بزرگ شدن ها چه دیدگاه هایی بدست میاره یا از دست میده. مهم اینه که نیروی عشق همیشه پابرجا باشه. مهم اینه که من باور دارم انرژی نه ایجادمیشه نه از بین میره بلکه از شکلی به شکل دیگه ایی تغییر میکنه. پس مهم اینه که اصل یکیه با هرشکلی…من به دنبال شکل های خوب و کمک کننده برای خودم برای این انرژی هستم.

    خدایا شکرت که دوباره مینویسم.

    خدایا شکرت که میتونم نظرمو بدون هیچ محدودیت یا ترس و نگرانی و یا قضاوتی بنویسم.

    خدایا شکرت که خود نوشتن هم، به انسانی که بخواهد درس یاد میده مثل خوندن…

    مریم جان خیلی زیبا کار کردی، اشپزی کردی و سبک خاص خودت رو داشتی. واقعا صمیمانه بهت تبریک میگم و بهت آفرین میگم و تحسینت میکنم بخاطر این همه توانایی و این همه سلیقه و این همه رشدی که حتی برای غذا درست کردن به سبک خودت پیدا کردی.

    راستی منو همسرم با اینکه ساعت ۷ شام خورده بودیم بعد دیدن این قسمت حدود ساعت ۹ بود که ایشون دلش خواست بره و یک سیب زمینی تنوری به سبک خودش درست کنه. با مقداری پنیر پیتزا و قارچ و فلفل دلمه ایی و با تزیین پیاز حلقه ایی توی فر گذاشت و سوخاری شدن و خوردیم…. با وجود اینکه اون موقع دسر یا غذای خاصی نمیخوریم بعد دیدن این قسمت خوشمزه اشتهامون باز شد. همسر ما هم که سرآشپز خونه ماست یک غذا به سبک خودش درست کرد و منم عکس گرفتم یادگاری…جاتون خالی بسیار قشنگ و زیبا شده بود… دم تمام علاقمندان به آشپزی گرم که با خلاقیت هاشون غذاهای خوشمزه خوشمزه درست میکنن و برای ادم هایی که علاقه ایی به اشپزی کردن ندارن خیر و نعمت و برکت هستن…

    باز هم ممنون بخاطر تهیه این قسمت زیبا و پر رنگ و لعاب و دوست داشتنی.

    اگر تکنولوژی به حدی برسه که بو ها رو ضبط کنه قطعا این قسمت یکی از بهترین بوها رو داشت. بوی ناب خمیر تازه ور اومده، بوی ریحون و آویشن و پیاز و قارچ و بعد بوی داغ پیتزای تازه از فر در اومده…بوی نیمرو با ادویه های خوش عطر و زیبا….

    شاید روزی این تکنولوژی هم محقق شود. اما ما بچه های سایت بالاتر از قدرت تکنولوژی رو داریم قدرت تجسم داریم…

    خدایا شکرت بخاطر تمام چیزهایی که یادگرفتم و دیدم…

    خداجون منو در مسیر درست هدایت کن نه مسیر گمراهان…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2176 روز

    سلام و درود به شما دوست عباسمنشی عزیز

    من کامنت شما رو تا انتها خوندم و چقدر خوب نوشته بودین و چه آغاز زیبایی داشتی با اون جمله:

    ❇️خوشبخت کسی است که شکوه رفتارش آفریننده لبخند زندگی در چهره دیگران باشد.❇️

    برام این جمله خیلی پر مغز اومد اما دوست داشتم بیشتر متوجه بشم. برای همین با دقت تا انتها خوندم و شما به زیبایی این جمله رو از تصاویر بیرون کشیدی و برامون معنی کردی. واققعا ممنونم ازت بخاطر اینکه هستی و بخاطر اینکه کامنت نوشتی.

    این جمله ات هم کاملا قبول دارم:

    به نظر من ازدواج یه قدم در روند تکامل و بزرگ شدن هستن

    واقعا ازدواج یک قدم برای روند تکامل است و عاشق واقعی کسی هست که تکامل رو درست طی کنه و درک کنه و رها و بدون وابستگی اول به خودش و بعد به دیگری عشق بده. فکر کنم مرحله بعد این تکامل هم بچه است و بزرگ کردن اون بعد از اینکه خودت بزرگ میشی در ازدواج…حالا وقته بچه دار شدنه. نه اینکه خیلی ها خودشون با خودشون کلی مشکل دارن هنوز کلی چیز باید یادبگیرن بچه میارن تا مسائل شون حل بشه. که حل نمیشه که هیچ بدتر هم میشه…

    باز هم ممنون دوست خوبم.

    ممنون که بخوبی داری روی خودت کار میکنی تا خوب زندگی کنی و زندگی رو جای بهتری برای زندگی کردن بکنی.

    با آرزوی بهترین پیشرفت ها برای شما

    ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2176 روز

    سلام و درود به ما مرضیه جان عزیزم

    کامنتت رو تا انتها خوندم.منم چقدر ذوق زده شدم وقتی شما اینقدر سریع الاجابه شده خواسته هات. آسان شدی برای اسانی ها…واقعا بهت از صمیم قلبم تبریک میگم و خیلی خیلی خوشحال شدم.

    افرین به شما که خودت پیتزا درست کردی.

    من با اینکه به اندازه شوهرم خیلی علاقه به اشپزی ندارم و اینقدر هم کاردرست نیستم. لذت میبرم وقتی کسی اینقدر با عشق کاری میکنه. مثل این قسمت آموزشی خوشمزه… امیدوارم به زودی ببینم که نوشتی با دستگاه نانوایی خمیر درست میکنی اسان و راحت مثل مریم جان.

    چقدر اون جمله ات رو دوست داشتم:

    همه چی وقتی از حدش خارج بشه و حالت تعصب بگیره، اشتباهه.

    کاملا قبول دارم و موافقم.

    چقدر خوشحالم از وحود چون شما دوستانی که با عشق دارین زندگی میکنین و خالق زندگی خودتون شدین و من هم چیزها یاد میگیریم و پیشرفت هاتون رو میخونم و لذت میبرم خدایاشکرت بخاطر این دوستان گرانقدرم…

    ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2176 روز

    سلام و درود به شما دوست عباسمنشی عزیز

    آسو ساعد عزیز

    چقدر قشنگ از خواسته هات و چیزهایی که با دقت دیدی نوشتی. اینکه چی دوست داری و میخوای داشته باشی شون. از لباس گرفته تا اون چاقو تیزکن….

    چقدر اشاره خوبی کردی به اصل و فرع درمورد موضوعی که استاد گفتن برای قوانین من درآوردی که بعضی زوج ها یا خانواده ها دارن.

    خانواده پدری من هم معمولا اکثر مواقع باهم غذا میخوردیم اما این منت گذاشتن توش نبود و خیلی دست و پاگیرمون نبود و اصل ما فکر احترام به خانواده و باهم و کنار هم بودن بود. حالا تو کامنت خودم توضیح دادم منظورم رو….اصل بنظر من اون عشق و علاقه و احترام و لذت بردن از باهم بودن طرفین با هم هست…

    ممنون که نوشتی.

    ممنون که اینقدر خوب داری روی خودت کار میکنی و به نکات زیبا و مثبت تمرکز میکنی.

    با ارزوی بهترین ها برای شما

    ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2176 روز

    سلام و درود بر شما دوست عباسمنشی عزیز

    زیبا فتح الهی عزیز

    چقدر عالی اشاره کردی به عزت نفس و چقدر خوب دیدی عزت نفس و اعتماد به نفس رو در تک تک رفتارهای مریم جان و استاد عزیز.

    ممنونم که اینقدر به خوبی روی خودت کار میکنی و نقاط قوتت رو میدونی و روی نقاط ضعفت کار میکنی…واقعا بهت افتخار میکنمو بهت تبریک میگم که انقدر به خوبی نکته برداری میکنی و شکارچی اگاهی در آوردن شدی از همه چی….

    چقدر جالبه که شما دوقلوهای 8 ساله داری و اونا هم با شما تماشا میکنن…درود بر این مامان آگاه و فعال. واقعا دمت گرم دوست عزیز.

    امیدوارم هر روز با عزت نفس تر به سوی خواسته ها و مسیر رشدت حرکت کنی.

    با آرزوی پیشرفت های درونی و بیرونی برای شما

    ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2176 روز

    سلام و درود به شما دوست عباسمنشی

    جناب سجاد طبسی نژاد

    من بخاطر اینکه فکر کنم بیشتر از 5 ساعت تو سایت دارم میچرخم و این صفحه آخر چرخم باشه تا بعد که بیام دوباره بخونم یا بنویسم.

    نتونستم با دقت تمام کامنت تون رو بخونم. اما میدونستم قطعا دیدگاه شما هم برای من نکته ایی داره و چقدر زیبا گفتین:

    تو دفترچه راهنمای این خمیر ساز نوشته چه کارهایی باید انجام داد خب الکی که نیست باید بهشون عمل کنی خب این چقدر به ما یادآوری میکنه که همچنین از همون اول خلقت گفته ان که خداوند در وجود ما انسانهاست و جهان رو مسخر ما کرده انسان اشرف مخلوقاته هم الکی نیست بلکه خداوند اینارو در وجود خلقت ما و قدرتهای خلق کنندگی ما قرار داده

    چقدر خوب اشاره کردین که ما هم که الکی آفریده نشدیم و یک دفترچه راهنمایی از طرف خالق مون داریم.

    و چقدر از یان جمله تون که برای نجواهای ذهن و کنترل ذهن استفاده میکنید لذت بردم گفتین:

    آیا چیزی هست که از عظمت خداوند بزرگتر باشه…

    ممنون دوست عزیز بخاطر اینکه دست به قلم شدین و نوشتین.

    ممنون که اینقد خوب دارین روی خودتون کار میکنین.

    با آرزوی بهترین پیشرفت های درونی و بیرونی برای شما

    ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2176 روز

    سلامی دوباره به تو زیبای دوست داشتنی و دوست عباسمنشی من

    راستش اول من فقط برای پاسخ به کامنتم با رای دادن بهتون پاسخ دادم.

    اما وقتی رفتم کامنت منتخب قسمت 113 رو دیدم. گفتم نه دیگه فهیمه نمیشه. برو تحسین کن و تبریک بگو…واقعا دوباره دوباره بهت آفرین میگم و ممنون که دست به قلم شدی.خیلی خوشحال شدم و ذوق کردم. خدایی بهتون تبریک میگم که متن شما این قسمت به عنوان متن برگزیده رفت بالا…

    به قول خودت همگی باهم این مسیر زیبا ولذت بخش رو با تکامل وافزایش مدار هر روز طی کنیم…

    برات بهترین ها رو خواستارم.

    ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2176 روز

    سلام دوست من زهرا جان

    ممنونم که برام کامنت گذاشتی و مرور کردم قوانین رو.

    خوشحالم که نوشته ام تونسته به یک شیوه دیگه به هر دومون کمک کنه برای بهبود دادن مسیر زندگی مون.

    راستی یک نکته جالبی که هست حالا خصوصا رو این کامنت و خاطره من شما هم کامنت برام گذاشتین فکر کنم بگم براتون جالب باشه. اینکه اسم و فامیل شما میشه اسم و فامیل خواهرشوهر کوچیکم. سید زهرا حسینی صالح. البته انگار خودش دوست داشت مهسا صداش کنن… خیلی دوست دارم ببینمش و ارتباط صمیمی باهاشون داشته باشم البته اگر تو مدار من باشه میشه وگرنه من چیزی رو به زور قرار نیست تغییر بدم….

    ممنونم که برام نوشتی دوست خوب و هم فرکانسی ام.

    برات بهترین ها رو آرزو دارم.

    ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: