سریال زندگی در بهشت | قسمت 114 - صفحه 1

160 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    امین گفته:
    مدت عضویت: 1835 روز

    به نام الله یکتا

    سلام بر استاد شیرین تر از عسلم و مریم بانوی عزیز همیشه همراه

    یه دو قسمتی نشد که بنویسم برای زندگی در بهشت و انگار یه چیزی کم بود تو زندگیم و مثل بچه ای شده بودم که دو روزه مشق شبش رو ننوشته …

    واقعا برای من نوشتن برای زندگی در بهشت یک تمرین بسیار بسیار جدی و موثره و بسیار حالم و احساسم رو خوب میکنه و در نتیجه اتفاقات خوبی به همراه خودش میاره ..

    تو این چند روزی که برای این دو قسمت ننوشتم و مقایسه کردم حالم رو با زمانی که برای این فایل های الهی مینویسم

    قشنگ خودم تفاوت فرکانسیم رو متوجه شدم و از خدا خواستم و می خوام که به من و همه بچه ها این توفیق رو بده که بیاییم با نوشتن و تکرار و تمرکز

    فرکانسمون رو ببریم بالاتر

    راستش خیلی فکر کردم بزرگترین تاثیر زندگی در بهشت علاوه بر صحبت های نورانی استاد چه چیزی میتونه باشه

    و رسیدم به اینکه من با دیدن زندگی در بهشت برای ساعتی و ساعت هایی ذهنم فارغ میشه از دنیا و پیرامونش تا حدود زیادی

    و چه مراقبه ای بهتر از این که چند ساعت دیدن و نوشتن براش طول میکشه …

    و وقتی که میخوام بنویسم با تمرکز بیشتری سریال رو میبینم و به همن دلیل این مراقبه عمیق و عمیق تر میشه…

    و از اونجایی که این سریال داره با یک عشق الهی ابراهیم وار تولید میشه هم از طرف استاد و هم مریم بانوی عزیز که عاشقانه تصویر برداری میکنند ..

    اون انرژی پاک و این انرژی عظیمی که این سریال در خودش داره و باعث بهشتی تر شدن زندگی هزاران نفر مثل من داره

    با نوشتن برای اون این کانکشن و اتصال بسیار بسیار عمیق تر و موثر تر میشه و لذت دریافتش چنیدین و چند برابر …

    میخوام توکل کنم به الله یکتا و ازش بخوام که بهم توفیق بده به من و همه بچه ها بتونیم برای تک تک قسمت هاش بنویسم

    و ظرفمون و فرکانسمون و لذتمون رو بالا و بالاتر ببریم

    الهی آمین

    بریم سراغ این قسمت که مثل همیشه الهی و نورانی بود

    اون صبح زود سردی که یک لایه یخ روی چمن ها ی پرادایس کشیده شده بود و اون طلوع آفتاب زیبا و شیر آبی که برای یخ نزدن باز و روانه به من میگه که امین اگه میخوای یخ نزنی و روحت و احساست زنده باشه باید حرکت کنی و روان باشی و ایستا نباشی …

    سکانس مسابقه مرغ ها و پرنده ها برای بیرون اومدن از قفس و حمله کردن به جایگاه غذا منو یاد خودم و استرس و نگرانیم ها برای روزی خدا میندازه

    شاید به این مرغها و غازها بخندیم و به این حول زدنشون و دویدن های خنده دارشون

    شاید فکر کنیم که خب چه کاریه خیلی با شخصیت و آرام بدون اینکه اینطوری حول بزنن

    میتونن بیان پای سفره ای که استاد و مریم بانو با سخاوت پهن کردند لذتشو ببرن بدون نگرانی

    چه نگرانی دارن وقتی تا حالا یه روزم نشده که استاد و مریم بانو این پرندگان زیبا رو فراموش کنند تا اونا گرسنه بمونن

    پس حالا که چنین صاحبان مهربانی دارن دلیل این همه حول زدن چیه …

    و یاد خودم افتادم و امثال خودم افتادم با اینکه سالیان سال هست بدون اینکه حتی یک وعده گرسنه بمونیم و بدون اینکه حتی یک مورد باشه که تو خرید یه چیزی

    بهم روزی خدا نرسیده باشه

    بازم نگرانیم و نگرانم ….

    یه شعر داره مولانا خیلی زیباست

    حکایت گاوی هست که در یک چمن زار سبز زندگی میکنه تنها و هر شب که میخواد بخوابه استرس اینو میگیره که نکنه فردا این چمن ها نباشن و تمام شب رو با این استرس روز میکنه و باز روز که میشه میبینه چمن ها رو و آروم میشه و با رسیدن شب دوباره این اتفاق و نگرانی ها تکرار میشه

    یک جزیرهٔ سبز هست اندر جهان

    اندرو گاویست تنها خوش‌دهان

    جمله صحرا را چرد او تا به شب

    تا شود زفت و عظیم و منتجب

    شب ز اندیشه که فردا چه خورم

    گردد او چون تار مو لاغر ز غم

    چون برآید صبح گردد سبز دشت

    تا میان رسته قصیل سبز و کشت

    اندر افتد گاو با جوع البقر

    تا به شب آن را چرد او سر به سر

    باز زفت و فربه و لمتر شود

    آن تنش از پیه و قوت پر شود

    باز شب اندر تب افتد از فزع

    تا شود لاغر ز خوف منتجع

    که چه خواهم خورد فردا وقت خور

    سالها اینست کار آن بقر

    هیچ نندیشد که چندین سال من

    می‌خورم زین سبزه‌زار و زین چمن

    هیچ روزی کم نیامد روزیم

    چیست این ترس و غم و دلسوزیم

    باز چون شب می‌شود آن گاو زفت

    می‌شود لاغر که آوه رزق رفت

    نفس آن گاوست و آن دشت این جهان

    کو همی لاغر شود از خوف نان

    که چه خواهم خورد مستقبل عجب

    لوت فردا از کجا سازم طلب

    سالها خوردی و کم نامد ز خور

    ترک مستقبل کن و ماضی نگر

    لوت و پوت خورده را هم یاد آر

    منگر اندر غابر و کم باش زار

    راستش این یه بیتش رو بهش توجه نکرده بودن تا حالا

    با اینکه بارها خونده بودمش ولی تو مدارش نیودم و حالا که نوشتم تازه به جانم نشیت

    ترک مستقبل کن و ماضی نگر….

    استاد چقدر به ما میگن نگران آینده نباشید و حال رو دریابید و از همون جایی که هستیم شروع کنیم به لذت بردن

    همونطوری که استاد خودشون لذت رو از بندرعباس شروع کردن و این لذت بردن تا فلوریدا و تا بی نهایت براشون ادامه داره

    بدون اینکه تو اون شرایط نگران آینده باشن

    با این خوندن و نوشتن این بیت شعر بازم برام تکرار شد و بیشتر به جانم نشست …

    منم دیشب دقیقا قبل خواب یه سری استرس های مالی اومد سراغم و یه نیم ساعتی مشغولم کرد و خیلی قوی بود گویا چون هر چه باهاش میجنگیدم شدید تر می شد

    تا اینکه یه قلم و کاغذ آوردم و شروع کردم به نوشتن و شکر گزاری برای نعمت های زندگیم و همینطور شکر گزاری و تجسم برای نعمت های آینده و خدارو شکر با اون حس به رختخواب نرفتم و این حس باز هم خواهد اومد و من تلاش میکنم که باورهام و ایمانم رو هر روز قوی تر کنم و من هر روز مجهز تر باشم برای مبارزه با چنین احساساتی به امید الله یکتا

    واقعا این شعر مولانا رو باید اینقدر تکرار کنم تا بره به وجودم که :

    هیچ روزی کم نیامد روزیم

    چیست این ترس و غم و دلسوزیم

    من یه آکواریوم دارم تو خونم و دقیقا وقتی غذا میزیزم ماهی ها مثل همین مرغ ها رفتار میکنند و در تصور من نگران هستند و با چنان شدت و هیجانی حمله میکنند که انگار نه انگار من مدت هاست سر وقت دارم بهشون قضا میدم

    حالا من چندین و چند بسته غذای ماهی ذخیره دارم

    حالا چرا اینقدر نگرانند ماهی ها ؟

    چون تو مدار دیدن بسته و این همه فراوانی غذا که درست کنار آکواریومه نیستند

    درست مثل اون مرغ ها که بسته های غذای فراوانی که استاد و مریم بانو ذخیره کردند نمیتونند ببینند و اگر ببیند درکش نمیکنند

    درست مثل من که هنوز نتونسته اون فراوانی بی نهایت خدا رو درک کنه و بیاد تو مدار درک این آگاهی

    واسه همینه که این نگرانی ها میاد سراغ من و دارم روش کار میکنم و کار خواهم کرد به مدد الله یکتا و همیشه این شعر مولانا رو زمزمه میکنم و خواهم کرد

    هیچ روزی کم نیامد روزیم

    چیست این ترس و غم و دلسوزیم

    حالا من ممکنه یه روزی خوابم ببره و یا کاری پیش بیاد و نباشم که به این ماهی ها غذا بدم

    ولی خدای امین و این ماهی ها که همیشه هست

    نه خواب و کسالتی براش پیش میاد و نه مرگی و نه هیچ چیز دیگه ای تازه ارحم الراحمین و رزاق اصلی و سرچشمه رزق هم هست

    پس دیگه غممون چیه؟

    تازه این ماهی ها رو هم اون داره غذا میده و من هم یکی از دستاشم که دارم به این ماهی ها غذا میدم و اگرم تباشم قطعا با یکدسته دیگه به اینا روزی میده

    پس لاخوف علیهم و لایحزنون

    این نگرانی معاش رو رها کن امین

    رها …

    و لذت ببر از زندگی بدون استرس و بدون نگرانی و آرام باش و به جای دویدن

    رقص کنان حرکت کن و کیف کن و دریافت کن

    این سفره الهی اینقدر بی نهایته که هر چقدر بخوای میتونی دریافت کنی به شرط باور رزاقیت خداوند

    هر چه قدر بیشتر باورش کنی بهت بیشتر میده و بر عکس

    این قانون خداونده رحمان و رحیمه …

    که به قول حضرت سعدی :

    از در بندگی و بنده نوازی

    مرغ هوا رو نصیب و ماهی دریا

    و هیچ موجودی رو حتی در تاریکترین نقاط اعماق اقیانوس ها بی روزی قرار نداده

    و تو هم بدون روزی رها نمیکنه امین …

    از اون صبح آرام و سرد رسیدیم به یک غروب سرد و تراکتوری که این بار بدتر از همیشه تو گل کیر کرده

    تراکتوری که خودش اون اره رو نجات داد حالا خودش گرفتار شده ….

    و استاد عزیزم بازم به ما درس میدن که رها کنید

    البته این رهایی به معنی بیکاری نبود

    استاد چقدر این سکانس آموزنده بود

    که رها کردن به معنی نشتن نیست

    رها کردن یعنی برو سراغ کارای کوچیکتری که میتونی انجام بدی تا جواب اون مشکل به ظاهر بزرگ تر بهت داده بشه و چقدر زیبا گفتن یا راه حلش گفته میشه و یا یه دستی از دست های خدا میاد انجام میده

    و استاد و مریم بانو شروع میکنن به لذت بردن از کیفیت دوربین آیفون جدید …

    وقتی استاد داشتن حرف میزدن نور آتش صورتشون رو نورانی تر کرد و چقدر لذت بردم از این صحنه…

    و استاد و مریم بانو توجه کردن به پاک سازی های پرادایس زیبا که حالا میشه از این لوکیشن هم با پاک سازی هایی که انجام دادن این خونه رویایی رو تماشا کنند

    و به جای توجه کردن به تراکتور به گل نشسته و این مشکل به ظاهر بزرگ

    شروع کرن به لذت بردن از کارهایی که انجام دادن و اینکه این مشکل نتونسته اونا رو متوقف کنه ………

    این زمستان و این سرما و این پاک سازی ها تمام خواهد شد به امید الله یکتا

    اگرچه همین سرما و آتش و به گل نشستن ها و رهایی پس از اون

    برای من دیدنش و تجربش بسیار بسیار لذت بخش هست

    ولی در بهار زیبای پرادایس و زمانی که این مکان های پاک سازی شده پر از چمن های سبز شده

    حتما ان شالله به خودم یادآوری خواهم کرد که چه تلاش ها و زحماتی کشیده شده برای خلق این زیبایی ها ….

    ان مع العسر یسری….

    استاد و مریم بانوی عزیز سپاس برای اشتراک این قسمت زبیا و آموزنده

    بازهم مثل همیشه غرق در لذت و آگاهی شدم و بسیار سپاسگزارم ازتون

    خدایا شکرت برای توفیق نوشتن برای این قسمت الهی

    آخیشششش …..

    حالا حس اون بچه ای ر و دارم که مشق شبش رو نوشته و داره از احساس خوب حاصل از اون مشق و تمرین و یادگیری هایی که براش حاصل شده

    لذت میبره ……..

    خدایا شکرت خدایا دوست دارم خدایا عاشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 71 رای:
    • -
      مهسا نصرالله زاده گفته:
      مدت عضویت: 1804 روز

      سلام بنده توحیدی خداوند

      خداای من چه آگاهی هایی…

      تبریک میگم اقا امین عزیز

      از این اتصالتون لذت میبرم،چقدر کامنتتون به دلم نشست

      من دو روزه نجوی های ذهنم زیاد بود و همش تو احساس نگرانی بودم

      چقدر زیبا خدام هدایتم کرد و با دستی از دستانش با من حرف زد

      عاااشقتم خدای عشق❤❤

      دلم میخواد چندین بار پیامتون رو بخونم

      هیچ روزی کم نیامد روزیم

      چیست این ترس و غم ودلسوزیم

      عاااالی بود این بیت👏👏👌

      در پناه حق پراز آگاهی ونور باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      سمیرا گفته:
      مدت عضویت: 1725 روز

      فوق العاده بود امین عزیزم ، منم با تو این قسمت رو دیدم ولی تو کجا و من کجا، به چه نکته هایی توجه کردی که با خوندنش کیف کردم واقعا قسمتی که مرغها بیرون اومدن و عالی توصیف کردی، خوشحالم برای وجودت در کنارم♥️♥️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      رضا ابوالحسن زاده گفته:
      مدت عضویت: 2871 روز

      چن وقتی هست کامنت های تو رو میخونم امین عزیز . واقعا لذت میبرم . درک بالایی داری به لطف الله . چه قدر اون بیت شعر زیبا بود . خدایا کمک کن بتونیم همیشه بهت ایمان داشته باشیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فهیمه پژوهنده گفته:
      مدت عضویت: 2161 روز

      سلام و درود به شما اقا امین عزیز

      چقدر خوب با مقدمه این چند روز غیبتت تا اثرات این نوشتن ها و کامنت ها گفتی و چقدر تحسین و تاییدت کردم وقتی داشتم این جملاتت رو میخوندم. واقعا هم همینطوره نوشتن غوغا میکنه. منم یک مدتی هست که مثل یک تکلیف متعهدانه مینویسم و ردپا بجا میذارم و بیشتر و بیشتر از اون قسمتی که دیدم لذت میبرم شاید بشه بگم بیش از دوساعت زمان میذارم. جدیدا هم یک مرحله اومدم جلوتر تا جای امکان کامنت های شما دوستان رو هم میخونم و لذت میبرم و با خودم میگم چقدر تنوع وچه همه زاویه دید و چه فراوانی نوشته برای یک فایل مشترک…من به این باور احتیاج دارم چون در شروع راه نوشتن یک کتاب هستم و تصمیمی قطعی گرفتم که به امید خدا با تعهد و عزمم با هدایت خودش به پایان میرسونم و میشه اولین کتابم…

      ممنون امین عزیز بخاطر اینکه نوشتی. ممنون بخاطر دست به قلم شدنت. بخاطر این داستان مرتبط و زیبایی که از مولانا چاشنی کامنتت میکنی واقعا تحسینت میکنم بخاطر تسلطی به این اشعار داری.

      خدایا شکرت بخاطر این لحظه بخاطر این اگاهی ها و رشدها

      بخاطر مسیر هایی که با دوستان گلی که پیدا کردم دارم طی میکنم

      خدا جون بخاطر این سایت این لپ تاپ و این آرامش و سکوت پر از آگاهی

      با آرزوی ثبت بهترین شکرگزاری ها و نوشته ها و هدف ها برای شما

      ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      رویا مهاجرسلطانی گفته:
      مدت عضویت: 2197 روز

      درود به دوست و هم خانواده ی عباسمنشی آقا امین

      چقدر این کامنت شما جالب و در عین حال به تمام نکات با دقت و تیزبینانه ای توجه شده .. اینکه این تراکتوری به کمک اره رفته بوده حالا خودش گرفتار شده نکته ی جالبی بود برام … و رهایی رو بدرستی و شفاف توضیح دادین خیلی لذت بردم و همچنین اون شعر مولانا که برای رزق و روزی این چمنزار و گاو نوشته بودید

      امین عزیز خواستم برای این کامنت زیباتون تشکر و قدردانی کنم و از اینکه با خوندن کامنت شما و دیگر دوستان به درک آگاهی بیشتری هدایت شدم مممنون و سپاسگذارم

      نور و عشق و صلح و دوستی و مهربانی و شادمانی و موفقیت و سلامتی و پول و ثروت پایدارو برای همه مون از هدایت الهی آرزومندم

      🙏🙏🙏🙏🙏🌺🌺🌺🥀🥀🌹🤗🤗👏👏👏👏

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
      مدت عضویت: 1315 روز

      سلام دوست عزیز…

      و سایت بهشتی استاد عزیزم…که هر لحظه ما را هدایت میکنه…

      و این سایت دقیقا همینه هر روز و هر دقیقه و هر ثانیه ما را هدایت میکنه بسمت زیبایی ها..

      مخصوصا سریال زندگی در بهشت چقدر زیباست…

      نوشته شما دوست عزیز تمام اون چیزهایی که میخاستم با هدایت الله بهم یاداوری کن

      که راجع به مسئله زندگین نگران نباش.مخصوصا اشعار مولانا…

      که نگران و عجله نداسته باشیم راجع به مسائل زندگیمون..

      و خداوند داره از الهامات طبیعت به ما انسانها گوشزد میکنه…

      و دقیقا مثل جوجه ها که به محض ورود به بیرون چنان عجله ایی میکنن فکر میکن دیگه دونه ایی نیست تا بخورن….

      بهمین دلیل رو سر هم میریزن و احساس کمبود. فقر میکنن…

      ولی در بین اونا جوجه هایی هست که با خیال راحت میان پایین…و دستان خداوند که ماها هستیم غذاشون آماده گذاشته…

      و همه بخاطر وجودی از خداوند هست که هر لحظه ما را هدایت میکنه…

      و نکته جالب نوشتتون که وحود منو پر از عطر خداوند کرد…

      بحث رهایی…

      بمعنی اینکه برم سراغ اون داشته های کوچکم و لذت ببرم از داشته هام خودش در زمان خاص خودش به آرامی حل میشه😢

      پس نگران چیزی نباشیم…نگران بودن..عجول بودن…و هر چیزی که خداوند رو از وجودمون ماک میکنه همین چند موردهاست…

      پس در هر برهه ایی از زندگیمون رها باشیم….راحت باهاش برخورد کنیم…

      و این باورهای محدود کننده که از جامعه و خانواده و جاهای مختلف به ما القا شده…

      و دستان خداوند در طی هر لحظه زندگیمون بهمون هدایت میکنه..ولی بخاطر اون ترسمون..و شیطان درونمون داریم اون خوشبختی ها و الهامات خداوند رو دور میکنیم…

      بقول استاد طب پزشکی ایران..

      میگه چه میخوری که بگم چه فکری میکنی…

      و من از این به درکی رسیدم که نحوه خوردن غذامون که فقط شکم خودمونو سیر کنیم….

      هر غذای الوده…وارد ذهن و روحمون میکنیم…و دقیقا فرکانس اون غذای الوده وارد ذهنمون میشه…

      مثل غذاهای فسفودی…

      که اکثرا افرادی رو به این غذا میارن و هر روز تکرار میکنن…چون براشون مهم نیست که اون غذا چی باشه….فقط بگذرونن😐

      و نتیجه اینکارم که معلومه…

      و درختی که در طی چند ماه با سم و کود به ثمر میشینه همینه…با عجول بودن..و احساس بد…تغذیه درخت میشه…و ثمری که به ما میرسه برمیگرده به حرف بوعلی سینا…

      کل جهان که خداوند داره اداره میکنه..طبق سیستم هست..و هر کس از این سیستم پیروی نکنه در هر برهه ایی از زندگی به مشکل برمیخوره…

      مثل استاد عزیز پیش امدی که برای تراکتورش پیش اومد…

      من قبلا هر مشکلی برام پیش میومد اینقدر بد و بیراه میگفتم تا اون مشکله برام بدتر میشد..اطرافیانم ثداشون در میومد😄…

      وحشتناک بودما😑

      و با دیدن این دنیای بهشتم که خداوند ادره میکنه..که من ممنون و سپاسگزار خداوندم که هر لحظه هدایتمون میکنه…

      الان یه اتفاق بسیار بزرگی (با ذهنیت قبلانم)..خیلی راحت خونسرد…به طرز عحیب غریبی در زمان مناسب و در مکان مناسب توسط فردی که اصلا فکرشو نمیکردم….با جنس بهتر و آبشن جدیدتر کارم شد….

      آدمهایی سراغم اومد که دلشون نرم و با ایمان بخداوتد کارمو انجام دادن…

      پس این درسهای سریال زندگی در بهشت بهمون یادآور میشه عجول نباشیم..

      اعتماد به خداوند

      رها باشیم(الله اکبر)

      سراغ کارامون بریم بزاریم خداوند خودش برامون انجام بده…

      مثل همون به ثمر نشستن درخت..بدون هیچ سم زیان باری

      و چیزی که اطرافم در طی روز بهش برمیخورم..عجول بودن و ایمان نداشتن بخداوند(و خودمم به این موضوع فکر میکنم.)از خداوندم میخام هدایتم کنه..

      که پاشنه آشیلمون هست..و من هدایت الله را از جان و دل میپذیرم..م ممنون خداوندم که هر لحظه و هر روز با آبشن عزیزشون ما رو هدایت میکنه(نشانه امروز من)

      در پناه خدا شاد و پیروز باشید😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2161 روز

    به نام خدواندی که قادر بی همتاست،خداوندی که همه جا هست ولی هیج جا نیست…

    سلام به اهالی پارادایس خانم و آقای مزرعه دار و قهار در پاکسازی و حل مسائل

    سلام به دوستان اهل تفکر و توجه به نکات مثبت و زیبا کسانی که عزم شون رو جزم کردن تا از ریشه تغییراتی در خود و زندگی خودشون ایجاد کنن هر روز و هر لحظه…

    واقعا خداروشکر بخاطر این سایت، این فضایی که ایجاد شده تا ما همیشه به یادبیاریم در حال ساختن و خلق زندگی خودمون هستیم.

    واقعا خداروشکر بخاطر این لپ تاپ و گوشی و این تلویزیون و هاردی که با اونا داریم در جهت بهبود خودمون و زندگی خودمون قدم برمیداریم.

    ………………….

    اکنون که مینویسم یک روز دیگه و یک صبح دل انگیز و دلچسب هست آفتابی که خونه مون رو روشن کرده و مشخص هست که سوز و سرمای پاییزی هم در بیرون موج میزنه.

    اکنون که مینویسم دلم میخواد که دوباره این قسمت ۱۱۴ رو ببینم.

    وقتی که به عدد این قسمت نگاه کردم واقعا چقدر جالب ۱۱۴ قسمت با این سریال همراه شدم و تمام قسمت ها رو دیدم و گاهی بارها یک قسمت رو دیدم و چقدر درس ها یاد گرفتم. واقعا صمیصمانه از شما دستان خداوند ممنونم…رفتم تمام این ۱۱۴ قسمت رو یک مرور اجمالی کردم با دیدن عکس هر قسمت. چقدر اتفاقات و چقدر درس تجربه کردیم…از اردیشهت ۹۹ تا الان که آخر آذر و پاییز هست داریم لذت میبریم.یک جامعه جدید فارغ از محیط بیرون و اتفاقات بیرون تشکیل دادیم،واقعا دوست دارم اینجا رو. گاهی این وسط ها وقفه هایی ایجاد میشد و ما دلتنگ میشدیم و بیشتر متوجه میشدیم جای یک چیز خوب برای دیدن و شنیدن کمه…خلاصه که در همین لحظات خیلی سریع مرور کردم و واقعا جای بسی مرور که چه عرض کنم تکرار و تکرار و درس گرفتن ها داره.

    بریم سراغ داستان و روزی دیگر و تلاش های دیگه در این بهشت زیبا…

    خب تراکتور رو میبینیم که این ابزار پرتوان و کارآمد داره میره که یک مسئله ایی دیگه رو به شیوه ایی ساده حل کنه. با توضیحات مریم جان عزیز مسئله شفاف میشه. بله انگار مسئله گیر کردن اره در لای تنه درخت و گیرکردن تنه درخت لابه لای اون پیچک های هرز هست. حالا راه حل رو استاد پیدا کرده و با آوردن تراکتور به صحنه میخواد حل کنه و مریم جان هم مثل همیشه به زیبایی و با مهارت به تصویر میکشه این اتفاقات و این مسئله و راه حل مسئله و حل کننده مسئله رو…

    بله که چقدر آسون این مسئله حل شد با یک اشاره ی این تراکتور هیولا اول اره میفته و بعد درخت….هورررررا

    حالا میریم سراغ ریخت پاش ها و درس های این مسئله حل شده و از زوایایی که من به ذهنم میرسه با هم مرور میکنیم.

    تراکتور بخاطر قدرتی که داره با یکم فشار به تنه درخت تونست همزمان دوتا گیر افتادگی رو حل کنه. البته باید دقت کنیم که استاد هم با درایت شون جای مناسب اون اهرم فشار رو قرار دادن. وگرنه شاید به این زیبایی و راحتی مسئله حل نمیشد.(چه بسا که منجر به مسئله دیگه ایی هم میشد)

    درخت افتاد و به همراهش هم کلی پیچک و چیزهای اضافی افتاد.

    اره که در اصل نباید بیفته بخاطر حل این مسئله و ساده انجام دادن کار افتاد،در اصل رها شد از اون تنه درخت. که استاد رفت سراغش و خوشبختانه بخاطر جنس با کیفیت و مرغوبی که خریدن. اون الص جنس اون برند محبوب میلواکی فقط نیاز داره که پیچش سفت بشه تا دوباره مثل قبلش خوب کار کنه همین…

    اینا مزایای داشتن ابزار و وسایل خوب و با کیفیت هست.اینا مزایای حل کردن مسئله و رفتن تو دل کار هست. اینا نتیجه حرکت و تلاش هست…

    خب در ادامه با اون اره کاردرست اون درخت بلند و طویل رو تکه میکنیم و آماده انداختن تو آتیش و برگرداندن به دامان طبیعت. تازه برای فایر پیت هم از این تنه درخت بهره میبریم.

    عجب آتیشی میسوزه و به ما کمک میکنه برای حذف زباله ها و آشغال های بیهوده…واقعا ذات آتش و گرمای وجودی این موجود و نعمت خیلی جالبه. خیلی جالبه آتش چی هست و چطور به ما نعمت و خیرمیتونه برسونه. گرما میده، پاکسازی میکنه، تازه تصاویر خیره کننده از خودش خلق میکنه، حرکت داره،رنگ داره، در کل آتش چه چیز جالبی هست که انسان در همون اوایل در طبیعت کشف کرد و ازش داره به شکل های مختلف بهره میبره.

    مریم جان هم انگاربا گوشی جدید و حرفه ایی تر داره فیلمبرداری میکنه، یک تستی هم برای زوم و موارد دیگه اش انجام میده که من خیلی متوجه نشدم روی همین آتش که منظره زیبایی رو خلق میکنه.ممنون بخاطر ثبت این تصاویر زیبا و شگفت انگیز…عالی بودن عالی

    یک صبح زیبای دیگه و چه منظره جالبی

    دیدن مسیر کلبه چوبی با درخت ها و اون نور خورشید و خود خورشیدی که از لای درخت ها پیداست،تازه تصویرش روی آب دریاچه هم افتاده بود…خیلی زیبا بود فوق العاده منظره بی نظیری بود واقعا ممنون بخاطر ثبت این زیبایی ها…عجب هوای سرد پاییزی و دیدن سرماهایی که به شکل برفک یا یخمک نمیدونم چی میشه گفت یا شاید بشه گفت سرما ریزه روی چوب ها و حتی چمن ها یک لایه سفید ایجاد کرده و اونم زیبایی خودش رو داره.مریم جان وقتی داشت همینطور به ما مناظر رو نشون میداد چشمم به شیر اب افتاد و تو دلم گفتم چه خوب شیر باز بوده وگرنه آب تو لوله هم امکان داشت یخ بزنه.

    که بعد دوباره برگشت و شیر آب رو نشون داد که در حد فقط جریان داشتن باز نگه داشتن تا شب آب تو لوله یخ نزنه. با خودم گفتم ببین چه جالب کاردرست کاردرسته و آدم های کاردرست به فکر کارهای درست و در دسترس انجام دادن هستن.

    میدونین الان از این آب باریکی که از لوله اومده چی به یادم آورد اینکه چقدر خوبه که در شرایطی که ظاهرا مساعد نیست و با ما نمیخونه و یا حتی قراره ما رو مثل این اب متوقف کنه بیایم فقط در جریان باشیم، مداومت در حرکت داشته باشیم،هر چند کوچک اما باز هم پیش بریم و نذاریم این سرما باعث یخ زدن مون بشه باعث راکت شدن مون بشه. پس چقدر خوبه که ذات ما هر چی هست و به هر چی که علاقه داریم فقط حرکت کنیم. فقط پیش بریم. فقط نذاریم متوقف بشیم…خدا جون شکرت که طبیعتت هم اینقدر حرف و درس داره برای گفتن…

    چقدر این بچه ها باحال میان بیرون، با چه شور و شوقی از اون دریچه کوچیک لونه شون خارج میشن. مسابقه است انگار. حتی به هم رحم نمیکنن. یک مرغه حرکتش باحال بود از گوشه پرید روی یک مرغ دیگه و از روی اون یکی دیگه رد شد و خودش رو به در رسوند.خیلی باحال بود…جالبه رفتار و عکس العمل هاشون وقتی در باز میشه.انگار برای اولین بار هست که صبح و این همه زیبایی و ازادی رو میبینن و با چنان وجدی میان بیرون که آدم رو به ذوق میاره. جالبه که اون مرغ شاخ دارها یا همون گنی ها عجله نمیکنن انگار. و منتظرن تا شرایط مساعد بشه همه برن خلوت بشه و بعد با یک حرکت پرواز کنن بپرن بیرون. اینا هم اینجوری وجد و ذوق خودشون رو شاید نشون میدن. یا اینکه فرهنگ شون متناسب با امکانات پروازی و جسارتی که دارن با اون مدل دیگه مرغ ها فرق داره..خیلی جالب هستن این موجود های دوست داشتنی که فقط در لحظه دارن لذت میبرن.

    چقدر پاکسازی های داره انجام میشه، واقعا بهار سال آینده چه شود اونجا. محشر میشه…

    مریم جان خدا قوت واقعا دم تون گرم

    استاد جان خدا قوت جانانه معلوم بود حسابی عرق تون در اومده یک فعالیت فیزیکی و یک ورزش اساسی کردینا…واقعا خدا قوت.

    مریم جان خیلی باحال گفتی عاشقتم رد دادی و خیلی باحال استاد هم که تایید کرد اما سریع خودش رو جمع و جور کرد و کار رو تموم کرد. واقعا تحسین تون میکنم استاد عزیزم واقعا دم تون گرم واقعا ایول دارین…

    واقعا چه تمیز کاری کرین چه جنگلی شده انصافا ،چه محیطی برای رشد درخت ها فراهم شده. چه منظره ایی بشه وقتی از خواب زمستانی بیدار بشن و جنگل سرسبز بشه. وای خدای من تصور کردنش هم قشنگه. همه چی برای درخت ها و زیبایی ها فراهم هست و مزاحم های جنگل شلوغ کن حذف شدن.

    چقدر نکته عالی گفتین که گاهی باید رها کرد اون مسئله رو و بریم سرغ کارهای دیگه ایی که داریم.

    کنترل ذهن انجام بدیم و گیر ندیم به یک چیزی که خراب شده، یا مسئله ایی که ایجاد شده و بریم سراغ موضوع های دیگه که میشه انجام داد بجای الکی وقت تلف کردن یا غصه خورن و فکر خودمون رو مشغول اون کار کردن. این جاهاست که تفاوت آدم های موفق و ناموفق معلوم میشه. این یعنی نمود عملی کنتـــرل ذهـــن… تـــمــرکز گذاشتن روی کارها یا موضوعاتی که شدنی و عملی هست و از پسش در اون لحظه برمیایم.

    رها کردن مسئله برای تمرکز کردن روی کارهای شدنی و سپردن اون مسئله به خداوند و هدایت شدن به کمک قادر توانا که تمام مسائل رو جوابش رو داره….چقدر این نکته رو لازم داشتم چقدر خوب بود وای که حس میکنم یک چیزی تو ذهنم منطقی جایگزین شد. واقعا ممنون از این درس ها و آگاهی هایی که در رفتار و اقدامات تون به ما میگین و ما باید گوش به زنگ این نکات باشیم و پیاده کنیم در نسخه زندگی خودمون…خداجون شکرت

    کجاها باید رها کنیم و کجاهست که باید ادامه بدیم. این داستان رو به یاد بیاریم و نکاتش به ما کمک میکنه تا متوجه بشیم کجاها باید رها کرد و کجاها باید ادامه داد…

    گاهی این شعر خیلی خوبه در یک جمله: باید پارو نزد وا داد باید دل رو به دریا داد،خودش میبردت هرجا که …….

    خدایاشکرت بخاطر این همه زیبای و آگاهی و حس خوب و لذت بخش…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
    • -
      رویا مهاجرسلطانی گفته:
      مدت عضویت: 2197 روز

      خانم زیگورات عزیزم درود به شما دوست و هم خانواده ی عباسمنشی

      خواستم برای این کامنت بسیار زیبا ازتون تشکر و قدردانی کنم اینکه گفتین مثل این آب یخ نزنیم و جاری باشیم

      و مسعله ی رهایی .

      و عاشق این شعرم

      .. باید پارو نزد و وا داد .. باید دل رو به دریا داد..خودش میبردت هر کجا دلش خواست…به هر کجا رسیدی

      .. ساحل همان جاست

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        فهیمه پژوهنده گفته:
        مدت عضویت: 2161 روز

        سلام رویا جان

        ممنون که برام کامنت نوشتی. ممنون که هستی تو که تکه ایی از وجود من و با منی و دستی از دستان خداوند برای منی…تویی که یادآوری میکنی که خدا همیشه و همه جا هست و فقط باید جاری بود و فقط بود…

        باید پارو نزد وا داد

        باید دل رو به دریا داد

        خودش میبردت هر جا دلش خواست

        به هر جا رسیدی ساحل همونجاست.

        ممنونم که ادامه شعر رو برام تا اینجا نوشتی و با هم مرور کردیم.

        ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    آینا راداکبری گفته:
    مدت عضویت: 3347 روز

    سلام

    صدای جرقه های آتش در فضای ساکت ودر محیطی آرام بسیار عالی است و عاشق همچین فضایی هستم یاد روزهایی افتادم که هر پنجشنبه می رفتم آتش بازی خیلی لذت می داد مخصوصا وقتی چوبی در آتش می ریختی و یکدفعه شعله میکشید ومی رفت بالا. حسش خیلی عالی است

    وقتی یک ذره حواست به خودت وافکارت نباشه افکار منفی و علفهای هرز که همیشه آماده هستند زود رشد میکنند کلی فضا وانرژی از آدم می گیرند.

    همیشه دوست دارم و البته این کار را زیاد کردم و موقعیتش پیش بیاید می کنم که ساعتها جلو آتش بنشینم و خیره می شوم به آتش و حس خالص و ناب آن را حس می کنم انگار روحم هم جلا پیدا می کنه.

    وقتی درب قفس پرنده ها را باز می کنید و پرنده ها می پرند بیرون؛یاد این می افتم که هر چه بزرگتر باشی فروتنی ات بیشتر است و آرامش داری آنهایی که بزرگترند حالا اینجا از لحاظ جسمانی ولی برای ما آدمها از لحاظ غیر مادی وغیر جسمی ؛ آرامتر می آیند پایین خیلی هم هول و ولا ندارند مثل آن کوچکتره

    عاشق راه رفتن اردکها هستم خیلی با مزه است.

    ماشاله پرنده ها چقدر بزرگ شدند و تیز و بز شدند و می دوند و می جهند ؛ چقدر در آنها تکامل را می شود خوب حس کرد چند روز پیش چقدر کوچک بودند و کوچولو

    یکبار ماشینم در خیابان در جایی گیر کرده بود؛ کسی به من گفت که لاستیک کف ماشین را در بیاور بنداز زیر لاستیکها و ماشین در می آید و این کار را کردم و انجام شد. به خاطر اصطکاکی که ایجاد کرد و خشک بودن لاستیک .

    همیشه این مد نظرم است که استاد همیشه تا نهایت کاری و وسیله ای و هر چیزی را استفاده میکنند و این درمورد خودشون هم صادق است تا آخر کارایی خودشان و حتی وسایلشان هم استفاده می کنند و نهایت استفاده از تفکر خودشان را هم دارند که بهترین توجه، بهترین فرکانس، بهترین فکر و بهترین باور را داشته باشند که نتیجه اش چیزی است که داریم می بینیم و آرامشی است که کسب کرده اند.

    کاری را که میدانیم باید انجام دهیم را انجام دهیم به صورت عملی و آنهایی را که نمی دانیم می توانیم آرامتر و سر موقع بهتر انجام بدهیم یعنی اینکه ازاول تا آخر را فکر نکنیم که چی میشود و بعد اصلا کاری را انجام نمی دهیم؛ سر صبرو با آرامش که از انجام کاری که می دانیم بایدانجام دهیم؛ شور و اشتیاق می گیریم که کاری که ظاهرا سخت تر است و نمی دانیم را انجام دهیم با هدایتهایی که دریافت میکنیم.

    یکسره ذهنمان را کنترل کنیم و در هر شرایطی این کار را انجام دهیم و در شرایط سخت هم آن را همیشه انجام دهیم و گرنه در شرایط آسان که همه می توانند این کار را انجام دهند.

    هیچوقت در احساس بد نمان.

    باور کن که می توانی حلال مشکلات باشی و می توانی راه حلها را پیدا کنی و عمل کنی و از ایده هایی که به تو الهام میشود استفاده کن و آن را عملی کن.

    رها کردن یعنی با احساس خوب و اطمینان از اینکه میدانی که مسئله حل می شود و انجام میشود صبوری می کنی و به خدا توکل کنی و می دانی که الهام می شوی.

    بهترین خودت باش.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    اکرم زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1913 روز

    سلام استاد عزیز و مریم جان

    سپاسگزار الله مهربانم که هر روز با دیدن این زیبایی ها حس خوب و حال خوب را برام پدید میاره، چقدر دلم آتش روشن کردن می خواد امروز فرکانس را ارسال کردم و توی سریال دیدم و تا شب صبر می کنم ببینم خداوند برام چی رقم می زنه،دقیقا دیشب تا حالا یه موردی پیش اومده که دارم ذهنم را کنترل می کنم روی نکات مثبت ،روی کارهای دیگه تمرکز می کنم تا زمانش برسه و اون مشکل هم حل بشه ،الحمدالله که با دیدن این فایل و شنیدن صحبت های استاد کلی انرژی گرفتم کلی انرژی های مثبت و عالی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    طلای میرزایی گفته:
    مدت عضویت: 2096 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز و محترم البته استاد برام مثل رفیق میمونه🌹🌹

    استاد به خودم که رجوع می کنم میبینم خیلی باهات هم سلیقه ام در کارت بیرون از خونه من عاشق اینکارای که شما انجام میدین بودم و هستم یعنی عاشق پرنده و باغبانی و پرورش مرغ واردک ام ،اما تا قبل اینکه با شما اشنا بشم خودمو نمیشناختم علایقم رو نمیشناختم و مهمترین چیز در سطح اول پول بود یعنی میخواستم دوتا مرغ بگیرم اول به فکر پولش بودم بعد به چیزهایی که دوست داشتم حتی حاضر شدم به خاطر پول از شهری که کل فامیل انجان پاشم بیام تهران در خونه ای که ۴٠ متره زندگی کنم در حالی که خونه خیلی خوب در شهرستان در بهترین استانلی ایران داشتم ولی به خاطر باورهای غلط و نبود استاد یا مربی مثل شما به سمت تهران کشونده شدیم ولی دیگه من ادم قبلی نیستم دیگه باورام باورهای قبلی نیستش و افکارم ی چیز دیگه هست بعد از اشنایی با شما و کار کردن با دوره هات اول تصمیم گرفتم پول دار بشم و خوده واقعی رو استارت بزنم هر چیزی که دلم میخواد یا دوست دارم رو بدست بیارم به لطف خدا و به قول شما بیشتر خودمو و خدامو بشناسم بیشتر از الان ١٠٠ درصد-

    ی خونه شما داشته باشم اینقد پرنده و اینا بریزم که خودم توش غرق بشم مثل شما شروع کنم به حیاطم برسم و ی ذره شو کشاورزی کنم سبزی بکارم و…

    این اینکه حرف دلم رو نوشتم ی جوری شدم استاد بهت قول میدم هر وقت به خواسته ام رسیدم ویدیو میگرم با اجازه برات میفرستم که به همه نشون میدم که انسان هست و باورهایش

    عاشقتم استاد مشتاقانه منتظر ویدیو هات هستم دیگه اصلا جزی از زندگیمه دیدن دورهات و خواندی نظرات دوستان و قسمت های زندگی در بهشت

    انشاالله که همیشه خوش باشین و موفق تر

    استاد تورو خدا تو کار تمیز کاری جنگل اینا مواظب خودتون و خانم گلتون باشین

    🙏🏻🙏🏻🙏🏻🌹🌹🌹❤️❤️❤️❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      زهرا حسینی گفته:
      مدت عضویت: 2333 روز

      به نام خدا و سلام برادر عزیزم

      ممنونم بابت کامنتی که نوشتید

      چقدر ساده و بی ریا، چقدر خالصانه نوشتید و من چقدددررر لذت بردم

      داداشای منم عاشق گل و مرغ و خروسن و یه حس خیلی خوب برام ایجاد کردید با نوشتتون و حس میکنم برای داداش واقعی خودم مینویسم و تحسینش میکنم

      بسیار سپاسگذارم و برای شما رسیدن ساده و با لذت به خواسته هاتون رو آرزو دارم⚘⚘

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    نسترن بهداروند گفته:
    مدت عضویت: 2140 روز

    سلامی به گرمای نور الله بر دل مومن.

    دیشب یه پاشنه آشیل هیولا داخل حرف زدنم با خواهرم در مورد پسرم پیدا کردم.

    مغزم سوت کشید و میخندیدم از این باور محدود کننده که وقتی تا صبح در موردش فکر کردم یا خدا این باور چقدر از روابط من رو تحت شعاع قرار داده و چقدر یه باور میتونه در تمام زمینه های زندگی اونقدر آروم و زیرپوستی خودشو تقویت کنه که عین ریشه ی یک درخت وقتی شعاع ۲ متری رو حفر میکنی، میبینی ریشه ی درخته تا دو متر اونورتر اومده و دقیقا باورها همین کار رو با روح و جسم ما میکنن. خدایا هزاران مرتبه شکرت نازنینم.

    باور محدود کننده ام چی بود؟

    ((باور به اینکه کسی که منظبط و قانونمند هست، الزاما باید بداخلاق باشه و به دیگران توهین کنه))

    نمیدونید استاد پیدا کردنه این باور چنان وجودم رو منقلب کرد که احساس میکنم ذهنم شبیه پنبه ای که پنبه زن اون رو از هم باز میکنه،شده.آخه این باور باعث شده بود علیرغم کلی روش‌هایی که برای تربیت پسرم و در رابطه با همسرم و حتی بعضی اطرافیانم به کار برده بودم،به یه احساس سر درگمی برسم و از خدا خواستم راهو نشونم بده. و چه کسی بهتر از الله جانه وجود من، مرهم وجود من باشه آخه.

    بعد اومدم به چالش کشیدم این باور رو و کالبد شکافیش کردم که البته تازه شروع راهه حالا حالا ها باید حلاجیش کنم و کلی نمونه ی نقض برای باور محدود کننده ام پیدا کنم.

    من افرادی رو برای خودم مثال زدم که منظبط هستن اما خوش اخلاقن.یکیش آبجی خودم در مقابل بچه هاش.

    یکی شما استاد نازنینم. باورتون میشه حتی در مورد رابطه ی شما با خانم شایسته هم فکر میکردم که حتما باید نوعی خشونت در شما در مقابل انجام کارهای سایت توسط خانومتون باشه!!؟

    یعنی من نظم و خشم رو به طور کاملا منطقی در ذهنم با هم گره کور زده بودم و در مورد درستیه اون باور محدود کننده، حتی ذره ای شک نداشتم.الله اکبر از این علف هرز که چه عرض کنم، از این باوری که در من تبدیل به درخت هرز شده.خدارو هزاران مرتبه شکر🙏🙏🙏

    در مورد غذا درست کردن بگم.گل مریم جان از راه دور صورت ماهت رو میبوسم که انقدر عاشقانه غذا میپزی و قبل از اون آنقدر عالی لذت میبری از کاری که داری انجامش میدی. در مورد غذا پختن من یه باور محدود کننده رو الان فهمیدم و اون اینکه اگر من غذا رو به خاطر لذت بردن خودم و عشق کردن بپزم دیگه آنقدر فکر کردن به وعده ی ناهار و شام برام سخت و ناراحت کننده نمیشه.

    بایدم نتیجه ی این تغذیه در شما نازنینم، این تناسب اندام باشه. چون عملا شما دارین عشق و لذت رو وارد وجودتون میکنید و لاجرم تنها دریافتی روح و جسمتون از غذاها، عشق و سلامتی و انرژی مفید هست.

    استاد جان یعنی همه ی لقمه هاتون یه طرف، اون تیکه که قاچ پیتزا رو دولا کردین روی هم و یه جا خوردینش یعنی لایک داشت😄😄نوش جانتون اونهمه عشق و انرژیه ی اون غذای هیولا👌👌👌👏👏👏

    عشق و لذت وقتی چاشنی شد، همه چی همیشه تازگی داره.

    عاشقانه منتظر تک تک فایلهای لذت بخشتون هستم نازنین زوجه دوست داشتنیه ی زندگی در بهشت.

    در پناه تک تکیه گاه هستی شاد و سالم و سعادتمند دنیا و آخرت باشید و باشیم.🙏🙏🙏

    دوستدار شما نسترن بانو🌹🌹🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      فهیمه پژوهنده گفته:
      مدت عضویت: 2161 روز

      درود بر شما دوست عباسمنشی عزیز

      کامنت شما رو خوندم تا انتها اما بیشتر بنظر میومد برای قسمت 113 باشه تا این قسمت…

      اما بهتون تبریک میگم برای اینکه یک باورمحدودکننده رو کشف کردین در وجود خودتون واقعا آفرین…

      چیزی که به ذهن من زد برای این باوری که گفتین اینه که بنظرم نظم و خشونتی که گفتین شاید برای این اینجوری در ذهن شما ایجاد شده که که آدم های جدی خشن هستن. چون کسی منظم و جدی داره روی یک کاری چیزی اقدامی انجام میده فقط مصمم و جدی هست نه خشن. شاید ریشه این باورتون به برداشت اشتباه از خشونت و جدیت در هم تنیده شده و شده این باور محدود کننده…

      با آرزوی بهترین پیشرفت ها برای شما

      ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        نسترن بهداروند گفته:
        مدت عضویت: 2140 روز

        فهیمه عزیزم سلام🌹🌹🌹

        ممنونم به خاطر این کامنت فوق العاده، که باعث شد از یه زاویه دیگه هم به باور محدود کننده ام نگاه کنم.🙏

        خیلی لذت بردم.🌻🌻🌻

        درسته، جدیت و استمرار با خشونت فرق داره.با این کامنت شما متوجه شدم که پس احتمالا دلیل علاقه ی من به انسانهای مقتدر خشن، ریشه در این داره که من خشونت رو با جدیت و استمرار در کار رو، باهم قاطی کرده بودم و فکر میکردم فقط آدم با خشونت میتونه مقتدر باشه، در صورتی که جدیت و استمرار در مسیر،میتونه مارو به یک شخص مقتدر و جدی و مهربان تبدیل کنه.

        خدایا شکرت بخاطر این هدایت زیبا مهربانترین منظبته هستی🙏🙏🙏

        واقعا خداوند خودش الگوی نظم و مهربانی و جدیت هست.

        فهمیمه ی عزیزم، نازنین دسته الله مهربانم،ممنونم🙏🌹🌻

        در پناه تک تکیه گاه هستی شاد و سلامت و سعادتمند دنیا و آخرت باشید🌹🌹🌹

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          فهیمه پژوهنده گفته:
          مدت عضویت: 2161 روز

          سلام نسرین جان

          ممنون که برام نوشتی. خدا رو شکر که منم برات نوشتم و یک نکته کوچیک باعث شد تا از زاویه دیگه قضیه رو نگاه کنی و برای منم یادآوری بشه که این باورها چطوری خودشون رو در ذهن منطقی میکنن….و چقدر باید از جنبه های مختلف اونا رو رصد کنیم…

          منتظر خبرهای خوب و موفقیت هات هستم دوست من…

          ارادتمند شما فهیمه …

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            نسترن بهداروند گفته:
            مدت عضویت: 2140 روز

            سلام بر فهیمه ی عزیزم 🌹 🌹 🌹

            واقعا جریان هدایت چه زیبا و روان رخ میده و از الله مهربانم میخوام که این جریان رو درک کنیم.

            ممنونم از دعای خیرت نازنین🙏🙏🙏

            خداروشکر فهمیده این آشیل و تکرار مرتب این جمله در ذهنم و بر روی زبانم داره اثرات خوبی روی روابطم میزاره،بارها پسرم رو اینجوری صدا میزنم :

            مقتدر و منظم و مهربان.

            خدارو هزاران مرتبه شکر به خاطر دستان مهربان و آگاهی چون دوستانه نابه بهشتی ام چون شما.

            همه ی ما در پناه تک تکیه گاه هستی، شاد و سلامت و سعادتمند دنیا باشیم.

            دوستدار شما نسترن🌻🌻🌻

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
          • -
            نسترن بهداروند گفته:
            مدت عضویت: 2140 روز

            سلام بر فهیمه ی عزیزم 🌹 🌹 🌹

            واقعا جریان هدایت چه زیبا و روان رخ میده و از الله مهربانم میخوام که این جریان رو درک کنیم.

            ممنونم از دعای خیرت نازنین🙏🙏🙏

            خداروشکر این آشیل رو پیدا کردم به لطف الله مقتدر و مهربانم و تکرار مرتب این جمله در ذهنم و بر روی زبانم داره اثرات خوبی روی روابطم میزاره،بارها پسرم رو اینجوری صدا میزنم :

            مقتدر و منظم و مهربان.

            خدارو هزاران مرتبه شکر به خاطر دستان مهربان و آگاهی چون دوستانه نابه بهشتی ام چون شما.

            دوستدار شما نسترن🌻🌻🌻

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    افسانه نوشادی گفته:
    مدت عضویت: 1878 روز

    بنام الله مهربان

    سلام

    واقعا خیلی زیباست پرادایس در پاییز هم جنگلش هم این آتیشی که درست شده حاصل از سوزاندن درختچه های سبز،واقعا خیلی زیباست این آتیش یک رنگ طلایی دیوانه کننده ای داره،

    و اره ای که گیر کرده در لای چوب درخت و خداروشکر که با یک ایده ی خوب با تراکتور هم اره نجات پیدا کرد و هم چوب افتاد به سمتی که شما میخواستین،

    واقعا غروب زیبایی داره از پشت درختا که نمایان شده

    واقعا تحسین میکنم این کیفت موبایل جدید رو ،که واقعا زوم کردنش خیلی عالیه و به قول خانم شایسته واقعا انگار خودت داری بدون هیچ واسطه ای با چشم خودت این زیبایی ها رو میبینی

    و یک صبح زیبای پاییزی بسیار سرد،که واقعا تصویرش فوق العاده قشنگه،اون طلوع بینظیر آفتاب و تصویرش توی آب،و برفکهای سفیدی که روی چمنا نشسته و زیبایی خاصی بهشون داده و حتی راهروی جلوی کلبه چقدر قشنگ و سفید شده،

    و خانم شایسته ی عزیز که این وقت صبح در این هوای پاییزی به فکر این موجودات زیبا و دوستداشتنی هستند،و چقدر زیباست نگاه کردن بهشون وقتی که انواع و اقسام و مرغ و گنی و بوقلمون از چیکن شا میان بیرون،و چقدر رنگهای فوق العاده ای دارند که آدم لذت میبره از دیدنشون،و اون بوقلمون چقدر قشنگ میومد سمت غذاها،واقعا داکها که دیگه سوگلی این بهشت زیبا هستند،واقعا این دوتا موجود فوق العاده زیبا هستند،

    و باز هم یک پاکسازی و صفای اساسی میخوایم به اطراف دریاچه بدیم و این حصار رو از اطراف دریاچه پاک کنیم و کلبه رو از هر طرف جنگل میشه دید،و وقتی که تراکتور گیر کرد در گل،واقعا تحسین میکنم این کنترل ذهن شما رو در هنگام مواجه با این تضاد،و اینکه رها کردید تا به موقع مناسب و آرامش و فرصت دادن به ذهن که به راه حل های بهتری از طرف خداوند هدایت بشید،

    واقعا خیلی خیلی زیباست این آتیش که به قول خانم شایسته همش سوده،هم گرماش هم پاکسازی هم زیباییش چقدر زیباست واقعا،

    و درس بزرگی که گرفتم اینکه در مواجهه با تضادهای زندگیم،ذهنمو کنترل کنم و توجه کنم به کارها و زیبایی های دیگری که در اون زمان میتونم انجام بدم،نه نشستن و غصه خوردن،بلکه این قانون را همیشه به یاد داشته باشم که احساس خوب =اتفاقات خوب این رمز موفقیت انسانهاست،

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    آزاده زمانی جوهرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1912 روز

    سلام به استاد عزیزم، مریم جان ودوستان هم فرکانسی ام. خدا رو هزاران مرتبه شکربابت این سریال زندگی ساز. چقدر بهشتمون هر روز داره زیباتر میشه. همین طوری که شما جنگل زیبا رو از درخچه ها وعلف های هرز پاکسازی می کنید روح من جلا می گیره. خدا رو شکر از این همه آگاهی که در عمل از شما دوفرشته ی زندگیم دریافت می کنم. چقدر صحبت های پایانی استاد برام ارزشمند بود. تفاوت انسان های موفق کنترل ذهن در لحظات واتفاقاته که همه نمی تونند تمرکزکنند روی خواسته ها وتوجهشون رو از روی اون ناخواسته بردارند. خدای من چقدر همین چند جمله برام درس داشت. فوق العاده بود. عاشقانه دوستتون دارم. 😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    میلاد قاسم زاده گفته:
    مدت عضویت: 1721 روز

    سلام استاد جانم و خانم شایسته عزیز

    بله درسته استاد کاملا درسته ما باید کنترل بکنیم

    و برام جالبه توی یکی از قسمت های سریال سفر به دور آمریکا اون پله rv خراب شده بود و شما نرفتید تمرکز کنید روی اون و رفتید شب رو تا صبح تمرکز کردید بر روی زیبایی ها صبح حرکت کردید و رفتید زیر rv و دست به کار شدید و دستی از دستان خداوند اومد و یه مردی با سن بالا اومد و گفته بود فکر کنم ۵۰ ساله کارش همینه

    حالا ما اگر نتوانیم کنترل کنیم ذهنمون رو معلوم نیست چه اتفاق هایی قراره برامون رخ بده

    و ما کافیه فقط همین مسئله رو درک کنیم که این ماییم که داریم شرایط رو برای خودمون رقم می‌زنیم

    برای کسانی هم که سریال سفر به دور آمریکا رو ندیدن پیشنهاد میکنم اون سریال بسیار برای من درس هایی داشت و انگار برام یه محصول بود

    هرجا هستید در پناه خدای مهربان ثروتمند.شاد.سلامت و همیشه خداوند هدایت گرتون باشه خدانگهدار 🤍🌺

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: