سلام بر استاد عباس منش عزیزم
سلام بر خانم شایسته مهربانمون
عجب قسمتی بود این قسمت استاد!! تا بحال اینطور ریزبینانه رفتار جوجه هامون رو و واکنش شون رو هنگام غذا دادن شما ندیده بودم. نکات بسیار جالبی برام داشت که بهشون اشاره میکنم ، رفتار حیوانات خیلی الگوی خوبیه برامون اگر ازش استفاده کنیم اونها بر اساس غریزشون بدنبال غذا میرن صبح ها درست در جلوی درب کلبه منتظر استاد یا عزیز دلشونن تا غذای راحت و آماده رو دریافت کنن سوالی برام پیش اومد که اون فضای جنگلی و زمین وسیع قطعا پر از چیزها و موجوداتی هست که این جوجه های عزیز برن و ازش تغذیه کنن پس چرا اینکارو نمیکنن؟! دلیلش سادس چون عادت کردن به غذای راحت و مهیایی که هر روز سرو میشه براشون. پس بخودشون هیچ وقت زحمتی نمیدن نکته بعدی دیدن صحنه دنبال کردن خانم شایسته و استاد توسط این موجودات خیلی باحال و جالب بود اونا دقیقا طبق عادت های گذشتشون بجاهایی میرفتن که میدونستن از قبل اونجا غذا داده میشه در واقع این قدرت عادته و تکرار که باعث میشه ما رفتارهای یکسانی رو داشته باشیم درست مثل این موجودات! وقتی استادم غذاشونو آوردن و روی اون تخته چوبی ریختن صحنه فوق العاده ای رقم خورد بصورت هماهنگ و همزمان صدای ده ها نوک بگوش رسید که یاد بارش و برخورد تگرگ افتادم یه لحظه خیلی جالب بود خدایا شکرت.
بلطف فراوانی های بی انتها و لطف الله صبحانه فوق عالی و خوشمزه خانم شایسته مهربانمون مهیاست مثه همیشه با یه رسپی منحصر بفرد ( نان سیر دار خوشمزه) و تخم مرغ های لذیذ صبح زیبای دیگری رو بهمراه استاد خوبم آغاز میکنن. این صمیمیت این صفا این انس و الفتی که ما بین این دو نفر هست بدون ذره ای وابستگی بدون ذره ای توقع چقدر دوست دارم خدا رو شکر میکنم که استادم و عزیز دلشون بهترین الگو برای این موضوع هستن و هر ازشون میاموزم. خدای شکرت
حالا میریم سراغ پروژه بیرون آوردن تراکتور هیولامون این شیر پرقدرت! احسنت به خانم شایسته عزیز با این انرژی مثبت و تعابیر بسیار قشنگشون واقعا ایشونو تحسین کردم بخاطر این جملات که خداوند نیروهاشو بکمکون میفرسته در این تنه های درخت در این چرخهای پر قدرت در این بیل مکانیکی و …. این همون اعتماد به خداست بطور عملی در انجام هر کاری که نتیجش میشه بسادگی رسیدن به احساس آرامش و احساس خوب حالا یه ذهنیتی هم که نجوای شیطانه این وسط هست که هر کاری بکنی درست نمیشه! دیگه گیر کردی! به این سادگیا حل نمیشه! بدبخت شدی رفت!! و ……اما خانم شایسته مهربون آگاهانه توجه رو جلب میکنن به صدای آرامش بخش الله و نیروی بی پایان و هدایتگرش که آرامش بخش همه دلهاست “””الا بذکر الله تطمئن القلوب”””
چقدر شیوه برخورد استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان با مسئلشون یعنی بیرون آوردن تراکتور از دل باتلاق درسها و نکته ها داره برامون اونجاییکه بعد از پر کردن زیر لاستیک ها نتیجه حاصل نمیشه و بنظر اوضاع بدتر از قبلش میشه اما استاد و عزیز دلشون مدتی رها میکنن ماجرا رو و بخودشون زمان میدن و تمرکزشون رو به چیزهای دیگ هدایت میکنن آگاهانه تا به احساس نسبتا بهتری برسن و ایده ها و الهامات خداوند رو دریافت کنن بعد با یه احساس خوب نسبت به قبل از کلبه خارج میشن توی مسیر با بردن آگاهانه تمرکز بر روی جوجی های عزیز بازم کنترل آگاهانه ذهن رو بیادمو میارن و احساس خوب و ایده بستن تنه درخت رو بچرخ تراکتور امتحان میکنن که تسمه هم بدلیل ضعیف بودن پاره میشه و جواب نمیده اما این دو قهرمان همچنان پر امید و با باور به فردایی روشن مسیر رو ادامه خواهند و مطمئنن دستان خداوند یاریگرشون خواهد بود. استاد بیصبرانه منتظر دیدن صحنه در آوردن تراکتور هیولای شما هستم. از خداوند برای همگی بهترینها و زیباترینها رومیخوام.
در پناه حق
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD442MB29 دقیقه
به نام الله یکتا
سلام بر استاد شیرین تر از عسلم و مریم بانوی یاور همیشه مومن
از دیشب یه حس و حال عجیبی داشتم و حس میکردم که این طوری که دارم کار میکنم تو بیزنس خودم
یه جای کارش می لنگه و باید بهتر بشه
راستش شب قبلش مصاحبه استاد رو با ابراهیم عزیز برای بار چندم گوش کردم و باز هم آموختم و آموختم
الله اکبر این یک ساعت و ده دقیقه مکالمه الهی استاد با ابراهیم عزیز چقدر برای من یکی آموزنده بوده و هنوزم میخوام برم گوش بدم و خواهم داد ان شالله
یادم میاد بار اولی که مصاحبه استاد با ابراهیم عزیز رو گوش دادم سریع به سرم زد یه کار جدید شروع کنم
ولی هر چه بیشتر اون مصاحبه و بقیه فایل ها رو گوش دادم بیشتر هدایت شدم که امین همین کاری که داریو شکوفا کن
کلی ایده از اون موقع تا حالا اومده و اجراشون کردم
یعنی فقط تو ذهنم نبوده بلکه عملی کردم و به لطف الله یکتا کلی پیشرفت و گشایش تو کارم ایجاد شده
ولی با اون جمله کلیدی استاد که از زبان آقا ابراهیم عزیزم آموختم که
بازهم از این هم ساده تر ……
دیشب بازی بارسا بود ولی ذهنم میگفت امین حق نداری کارو تعطیل کنی و یا به این شرط بهت اجازه میدم ببینی که کار هم بکنی و گرنه بیچارت میکنم انقدر تو گوشت نجوا میکنم
راستش من از بچگی چه زمانی که درس میخوندم و چه حالا که کار میکنم
بیکار که میشینیم یه جور حس استرس و عذاب وجدان سراغم میاد
که امین چرا نشتی باید کار کنی
اگه کار نکنی عقب میفتی و هزاران نجوای دیگه ….
ولی به لطف الله یکتا و آگاهی های نورانی استاد خیلی دارم رو این موضوع کار میکنم
پس با آرامش نشتم بازی بارسا رو دیدم و رفتم تو دل بازی
و از نیمه دومشم همزمان شروع کردم به ورزش کردن که بعد بازی هم ادامه داشت
بعد بازی به جای کارکردن همزمان که ورزش میکردم با آهنگ یه سری تصاویر و عکس هایی که سیو کرده بودم و زیبا بود رو پخش کردم
یه احساس خوب فراغت از همه چیز همه وجودم رو گرفت و وقتی رفتم زیر دوش و یاد کارم افتادم دوباره اون نجواها اومد سراغم
ولی همون لحظه گفتم امین آرام باشه بهت گفته میشه به قول استاد
یعنی من هر بار این جمله رو میخوام تکرار کنم دقیقا لحن و تونالیته صدای استاد رو تو ذهنم مجسم میکنم
انگار استاد کنارمه و داره میگه امین آرام باش
بهت گفته میشه
خلاصه زیر دوش بودم که یهو بوممممممم
یه ایده امد و شروع شد رگباری اومدن برای ساده تر شدن و چند صد برابر سریع تر شدن کارم
از حمام اومدم بیرون و اولین کاری که کردم نشیتم پشت سیستم و همون ایدههای اولیه رو تو کارم اجرا کردم
و بعد شروع شد دریافت ایده های بیشتر تا ساعت ۴ صبح
اینقدر هیجان داشتم که خوابم نمیبرد و لی بازم با لحن استاد به خودم گفتم امین آرام بخواب
بدون نگرانی
بهت بازم گفته میشه ….
و خودم رو حس کردم تو زمان آینده که همه این کارها انجام شده و خوابیدم تو جایی که هیمشه تجسمش میکنم
و صبح با یه حس بی نظیر از خواب پا شدم با یه آرامش بسیار خاصی و یه حس قدرت بسیار عجیب
احساس میکردم که یک شیرم و قوی تر ازشیر..
خلاصه اومدم پای سیستم که باز یه جا قفل کردم که چه کار کنم
که یهو یاد سایت افتادم و گفتم نکنه استاد قسمت جدید گذاشته باشن که دیدم بعلههههه
اولش شیطان نجوا کرد که امین برو سرراغ کارت اون مهم تره و برو سراغ ایده دیشب
ولی دلم گفت نه ..
امین الان زمان رها کردنه
گفتم برم این قسمت رو ببینم و ذهنم رو رها کنم تا دوباره هدایت و الهامات بهم شروع بشه …
خلاصه اومدم و شروع کردم به دیدن
چند وقت بود این طوری قه قهه نزده بودم پای یه فیلم و یا یه چیز خنده دار
اینقدر که با این مرغا خندیدم و چقدر خوشگل شدن اون طوسی ها که فکر میکنم بهشون میگن گنی
و وقتی دیدم صورتشون آبی رنگ شده که دیگه کلی کیف کردم
چون من عاشق رنگ آبی اونم آبی فیروزه ایم و ترکیبش با طوسی …
خلاصه غرق در لذت شدم و باز هم اون نگرانی این مرغا رو که دیدم یاد خودم و نگرانی هام افتادم و بازم این شعر مولانا رو با خودم تکرار کردم که
امین :
هیچ نندیشد که چندین سال من
میخورم زین سبزهزار و زین چمن
هیچ روزی کم نیامد روزیم
چیست این ترس و غم و دلسوزیم
و آروم شدم و ذهنم که قفل کرده بود رو کارم رو
رها کردم تا هوایی بخوره و آماده دریافت های تکمیلی برای ایده ای که دیشب به سرم زده بود بشه …
که رسیدیم به داستان این تراکتور
و چقدر من همزاد پنداری کردم با همین موضوعی که باهاش درگیرم
یه جمله طلایی مریم بانو گفتن که به جانم نشست
گفتن این هیولای ماداگاسکار رو ببین که مثل یه اسباب بازی شده …..
دیدم راست میگن مریم بانو
و چقدر خوبه یه جوری من نگاه کنم به چیزایی که خیلی برام بزرگن که یه اسباب بازی به نظرم بیان
این طوری من جرعت بیشتری پیدا میکنم برای نزدیک شدن به اون مشکل و حلش
من ایمان دارم استاد عزیزم این تراکتور و گیر کردنش یه رحمت الهی هست برای من و امثال من
که وقتی استادمون رو شیو شده و شیک و پیک میبینیم تو لایو و فایل های آموزشی
یه انسان بدون مشکل و در راحتی مطلق رو تجسم نکنیم و بعد بیاییم اونو با خودمون مقایسه کنیم و بگیم که من که نمیتونم….
ما استادی رو میبینیم که همون روز اول میتونستن با یه تلفن و کمک خواستن و یا تماس به مراکزی در امریکا خودش رو رها کنه از این به ظاهر مشکل
ولی استاد من تقاوتشون در اینه که میخوان خودشون جل کنند
یعنی یه جورایی میخوان خلق کنند لذت ببرن
مریم بانو چقدر درست گفتن
این تراکتور یه اسباب بازی هست …
و استاد مریم بانو مشغول با این اسباب بازی و این چالش
چقدر خوب شد که این تراکتور همون بار اوال در نیومد خداییش الان که فکر میکنم
که من امین یاد بگیرم با یه بار و دوبار تلاش کردن و نتیجه نگرفتن ناامید نشم و یاد داستان استادم با این تراکتور بیفتم …
میگن ادیسون وقتی صدها بار آزمایش کرد اختراع برق و لامپ رو
وقتی بهش گفتن چطور ناامید و خسته نشدی از این همه شکست
یه جواب طلایی و الهی داد
و گفت من صدها بار شکست نخوردم
بلکه فهمیدم که صدها راه هست که بااون نمیشه لامپ و برق رو ایجاد و اختراع کرد
به خدا قسم من الان به جانم نشست که همه چیز این دیده
یعنی فرق آدمای نامبر وان تاریخ تو دیدشون و توجهشون به مسائل هست
اینا برگزیده نبودن و انتخاب شده نبودن و خاص تر از من و شما نبودن
بلکه اومدن آگاهانه به هر چیز از یک زاویه ای نگاه کردن متفاوت با دیگران
به همین دلیل استاد عزیزم که الان میتونستن تو لاکچری ترین ویلاها و خونه ها که الانم دارن تو جاهای دیگه
روی یه صندلی راحت و نرم بشینن و استراحت کنند و از یه منظره رویایی لذت ببرند
ولی استاد من که مثل همه نامبروان های تاریخ دید و مسیرشون متفاوت بوده
اهل نشستن نیستن
اهل حرکت هستند
البته حرکت با لذت هرچند ظاهرش سختی و گل و چاله و اینا باشه
ولی استادم آگاهانه انتخاب کردن و دارن لذت میبرن تز این مسیر و با یه دید دیگه دارن نگاه میکنن
به قول حصرت سعدی :
ایهاالناس جهان جای تن آسانی نیست
مرد دانا، به جهان داشتن ارزانی نیست
خفتگان را چه خبر زمزمهٔ مرغ سحر؟
حیوان را خبر از عالم انسانی نیست
یه نکته طلایی دیگه که من اینو به صورت یونیک از استادم یاد گرفتم و میتونم بگم هیچ جای دیگه
تکرار میکنم هیچ جای دیگه به جز شاگردی کردن در کلاس درس ایشون دریافت نکردم
اینه :
من همیشه وقتی سعدی و مولانا و اینا رو میخوندم و کسای دیگرو
برداشت اشتباهم این بود که ریاضت و جهاد رو فکر میکردم یعنی اینقدر به خودت و روحت و روانت سختی بدی
که مثل یک معتاد که برای ترک به تختی بسته شده
فریاد درد و زجرت تا چند کوچه اونطرف تر بره
و راه رسیدن به الله رو این میدونستم
ولی الان به لطف الله یکتا تازه داره همون مولانا به جانم میشینه که میگه :
مرا عهدی است با شادی که شادی جان من باشد
و یا میگه :
خوش باش که هر که راز داند
داند که خوشی خوشی کشاند
من حالا میفهمم دقیقا مثل داستان این تراکتور
که مریم بانو اینقدر که با ذوق فیلم میگیرن و اینقدر شاد با این مسئله برخورد میکنند و همینطور استاد عزیزم که این داستان تراکتور و گل براشون مثل یه بچه ای میمونه که دارن با لگوشون بازی میکنند
و یه جورایی براشون بازیه و دارن از این گل بازی و چوب باز ی و طناب بازی لذت میبرن بدون اینکه سریع تسلیم بشن
منم باید با لذت و شادی و آرامش این میسر رو طی کنم و نه با درد و رنج و فریاد
خود خدام به ما گفته تو قرآنش که این دنیا همش بازیه
انما الحیاه الدنیا لهو و لعب
ولی ما فقط با چشمون قرآن میخونیم
یعنی من حداقل اینطوریم و نه با دلمون و با قلبمون و اون روح الهی مون
شاید تو ادامه ببینیم که استاد از کسی یا گروهی کمک بگیرند
و هدایت بشن که باید از کسی کمک بگیرند
نمیدونم …
الله اعلم بالصواب
ولی مطمئن هستم که به قدر وسع می کوشن و لذت میبرن از این چالش
و خدا هم همینو از ما میخواد نه بیشتر
لا یکلف الله نفسا الا وسعها…
یعنی استادم دارن به من امین درس میدن چطور باید چاله های زندگی رو
و چاله های باورهای غلط رو
و چاله های نگرانی رو
که صدها برابر از این چاله های ظاهری عمیق ترن پر کنیم
و بعد تلاش کنیم
و اگر نشد دوباره و دوباره ولی با حس خوب
با آرامش
بدون نق زدن و غر زدن و فحش دادن به زمین و آسمان
استاد دارن این روند تکاملی رو به من امین یاد میدن که نیمشه یه بشکن بزنی و
درآمدت یه ماهه صد برابر شه
عزت نفست صد لول بره بالاتر
ارتباطات با همه عالی شه و ….
نههههههه
نمیشه یه بشکن زد و تراکتور رو از دل گل بکشی بیرون و باید مسرش رو طی کنی تا هدایت بشی
به قول هوشنگ ابتهاج عزیز :
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
و استاد عزیزم این تکاملی بودن همه چیز با دیدن زندگی عملی و مستند شما
چقدر داره بهتر و کاملتر به جانم میشینه و چقدر دارم درس میگیرم و چقدر دارم می آموزم
راستش رو بخواین فکر میکردم این تراکتور کلی اتفاقای خوب رقم بزنه تو پردایس
ولی به خدا قسم فکر نمیکردم این همه ازش یاد بگیرم
من همون امینم که تراکتور تو ویلام گیر کرد و کلی حالم بد شد
ولی به لطف الله یکتا و به نور آگاهی های شما استاد عزیزم
منم دارم کم کم و ذره ذره به مسائل دیدم رو عوض میکنم
و به همین قدر و البته چندین برابر داره لذتم از زندگی بیشتر میشه
توحیدی ترین استاد دنیا با تراکتوری به گل نشسته و روحی به عظمت آسمان ها و زمین و بی نهایت
و مریم بانوی یاور همیشه مومن
نمیدونم چطور و با چه جمله ای حسی که الان دارم بهتون رو بنویسم و بیان کنم
تنها عبارت زمینی که میتونم بیان کنم اینه که ممنونم برای این همه آگاهی عزیزان دلم و عاشقتونم و امیدوارم همین لذتی که من امین دارم میبرم از درک این آگاهی ها که جلوی چشمم بوده و من نمیدیدمشون
صدها برابر برگرده بهتون که میدونم برمیگرده
عاشقتونم و عاشقتونم و عاشقتونم …..
حالا که اینا رو نوشتم حس میکنم ذهنم آماده دریافت و هدایت برای سوال های حل نشدنی ذهنم تو کارم شده
آره امین اسباب بازی تو هم امروز هیمن کارت و مسائلش هست پس برو فکر کن چطور هم زمان که داری مسائل کاریت رو حل میکنه ازش لذت هم ببری
مثل درست کردن یه پازل زیبا و یا یک لگو …
به قول استاد : آرام باش بهت گفته میشه ……
خدایا شکرت بهم توفیق دادی برای این قسمت الهی و نورانی بنویسم
و همین طور شکر برای دیدنش و درکش هر چند ناقص
خدایا شکرت خدایا عاشقتم
سلام بر روح الله عزیزم
مثل همیشه عالی
مثل همیشه کوتاه
مثل همیشه عمیق و ژرف
روح الله جان من خیلی ذهنم دیگر ان شاالله بود چند وقته که یعنی چی …
و حالا با نوشته شما در ی از آگاهی رو بروی من گشودی
و طبق نوشته و باور خودت که منم بهش ایمان دارم بیشترش وارد زندگیت میشه
ان شالله :)))
راستش امروز موقع رانندگی دقیقا داشتم به همین ارتباط ثروت و بخشش و همینی که نوشتی فکر میکردم
یه جایی بودم پر از تالارها و باغ های چندین هزار متری و داشتم به اینکه طبق حرف استاد هر چه به آدمای بیشتری خدمات بدی
ثروت بیشتری دریافت میکنی
و چه خدمتی بالاتر از آگاهی که استاد به این همه آدم از جمله من هر روز دارن میدن
و با خوندن کامنتت برام روشن تر شد
روح الله جان قلمت و نوشتنت یه حس بسیار خاصی رو منتقل میکنه
بدون تکلف و دلی مینویسی و یه جورایی حس میکنم خود خودتی تو نوشتن و این واقعا جای تبریک و تحسین داره
خیلی لذت بردم از کامنتت و دوست دارم باز هم این لذت رو ببرم با خوندن نوشته هات در آینده ان شالله
در پناه حق باشی برادر عزیزم
سلام بر برادر عزیزم
دقیقا روح الله جان
پاشنه آشیل خیلی جدی و مخفی هست و من که خیلی درگیرش بودم و هستم
از زمان کودکی تا به حال
بعضی وقت ها انقدر درگیر کار میشدم که پای سیستم خوابم میبرد از خستگی و تا ۱۸ ساعت کار مداوم هم رکورد زدم و فکر میکردم هر چه بیشتر تلاش فیزیکی کنم
زودتر به نتیجه میرسم
ولی از زمان آشنایی با استاد همه چیزم دگرگون شده به لطف الله یکتا
مخصوصا دیدم به کار و الان با اینکه کمتر کارمیکنم و زمان زیادی رو صرف کار کردن رو خودم میکنم
به لطف الله یکتا وضعیتم داره بهتر و بهتر میشه خداروشکر
این فایل مکالمه استاد با ابراهیم عزیز هم که دیگه واقعا آدم رو مجنون میکنه و من بعد از اون مصاحبه خدا می دونه که یه آدم دیگه ای شدم تو کار
و هر روز ایده بهتری بهم رسیده خداروشکر
تلاش خیلی خوبه ولی تلاش آگاهانه و با حس خوب و با فکر
و این روزها تا میتونم دارم رو باورهام و ذهنم کار میکنم همزمان با کار فیزیکی و این استرس و نگرانی اینکه نکته این بشه و نکنه اون بشه رو دارم از خودم دور میکنم
صدای استاد و لحن استاد رو به یاد میارم و تجسم میکنم و عجیب جواب میده برای من …
گر چند که الان ساعت ۳ صبح است و من مشغول کار :)))
و لی همزمان مدام فایل های استاد رو گوش میدم تا هر چقدر که بتونم باورهام رو اصلاح کنم به مدد الله یکتا
خداروشکر که شرایطط رو بهبودی هست برادر
و ایمان دارم این بار کارت رو محکم تر و درخشان تر میسازی و ایده ها و کارهایی که باید بکنی بهت در بهترین موقع گفته میشه
منم تو چند ماه گذشته یه اتفاق به ظاهر بد تو کارم افتاد همزمانی که داشتم رو خودم کار میکردم با استاد و الان که چند ماه گذشته به لطف خدا به شکل معجزه واری درست شد و البته خداروشکر من آدم قویتری شدم تو کارم بعد اون اتفاق و با مدد الله و شاگردی کردن در محضر استاد اون اتفاق به ظاهر بد باعث خیر شد
ان شالله غرق در ثروت و سلامتی بشی برادر عزیزم
و هر روز درخشان تر و درخشان تر باشی در کارت و بیشتر لذت ببری
سلام مهدی عزیز
خداروشکر چقدر لذت میبرم از انسان هایی مثل شما
که داری برای خواسته هات با لذت می جنگی
مهدی جان همونطوری که از یه کپر رسیدی به ۱۲۰ متر خونه و به خاطر تعهدی که داری به تمرینات و به خودت
بهت قول میدم روابططم عالی میشه
اینکه رو نقاط مثبت عزیز دلت تمرکز میکنی عالیه چون حست رو خوب میکنه و میری تو حس شکرگزاری و این حس خوب برات احساساتی از همین جنس رو میاره
و این قانون خداونده
و امیدوارم خصوصیات مثبت خوب خودت رو هم ببینی که این چه دل شیری هست که تو وجودته که از یه کپر برای خودش خونه ۱۲۰ متری ساخته
پس ساعت ها در مورد ویژگی های خوب خودت هم بنویس ……
منم درگیر روابط بودم و دلیل اصلیم برای شاگردی کردن استاد همین بود
ولی هر چه بیشتر میرم جلو مهدی جان بیش تر عاشق خودم میشم و خدای خودم و عزت نفسم اصلا قابل مقایسه نیست با قبل آشنایی با استاد
یعنی اون حس نیازی که داشتم که بهم توجه بشه تو رابطه و گدایی میکردم توجه رو
با عشقی که خودم دارم با خودم میکنم
داره کمتر و کمتر میشه
و جالب اینجاست که روابطم هم با همه داره بهتر میشه و من بی نیاز تر
یه چیز دیگه که من خیلی ازش نتیجه گرفتم تجسم هست مهدی جان
یعنی فقط خودتو تجسم کن تو اون رابطه رویاییت و تو هموم حس و حال شکرگزاری کن اگرم میتونی بنویسش رو کاغذ بعد تجسم
یعنی من تجسم میکنم و بعد رو کاغذ شروع میکنم به شکرگذاری برای اتفاقاتی که تو تجسمم افتاده
اصلا توجه نکن که چجوری
با عزیز دلت به جنگل و دریا و کوه و سینما و جزایر هاوایی و هر جا که حالت رو خوب میکنه برو
و اون چیزایی که دوست داری بشنوی و بگی رو تجسم کن
فقط لذت ببر تو تجسم از عشقی که میدی و عشقی که دریافت میکنی و براش خدارو شکر کن
مهدی جان حتما میدونی ما باید اول از همه ارتعاشی برسیم به خواسته و بعد فیزیکی ….
من که خیلی از این تجسم جواب گرفتم و لذت میبرم و هر روز انجامش میدم و یه جورایی حس میکنم زندگی واقعیم اونه و الان در خوابم …
حتی وقتی دارم نماز میخونم هر روز اینو تجسم میکنم که یک گل رز خوشبو که قطراتی از آب روشه روی سجادم گذاشته میشه و یکی تو گوشم میگه که عاشقتم …
امیدوارم یک رابطه رویایی و بی نظیر اول از همه با خودت و بعدش با تمام اطرافیانت داشته باشی
و فقط عشق باشه و عشق و لذت
میرسی بهش پسر …….
سلام بر شما و همسر عزیزتون حسین آقا
به به
چقدر لذت بردم از این عشق و حس و حال و جملاتی که برای همسرتون نوشتید
خداروشکر برای عشق و ارتباط زیبایی که بین شما برقراه
بسیار تحسین میکنم این احساس زیبای شما به هسمرتون رو و تبریک میگم برای این زندگی عاشقانه همراه با آگاهی
انشالله که بی نهایت لذت ببرید از زندگی در کنار هم
و غرق در سلامتی و ثروت و شادی باشید
سلام برادر عزیزم
ممنونم از لطف و توجه شما به نوشته بنده
در پناه الله یکتا شاد و سلامت و ثروتمند باشی
سلام علیرضا جان
تو ذهن و باور من اینه که سی پی یو لپ تاپ رو نمیشه عوض کرد بر عکس پی سی
و پیام تو این پیام رو به من میده که یه باوری رو باید تغییر بدم که خیلی محکمه و نشدنیه تو ذهنم
به هر حال بسیار ممنونم برادر عزیزم که حست رو صادقانه و جسورانه برام نوشتی
و من احساس میکنم الله یکتا از زبان شما با من حرف زد
شاد و سلامت و ثروتمند باشی علیرضای عزیز
سلام بر علیرضا جان و برادر عزیزم
بسیار خوب یکردی و خیلی اذزشمند بود پیامت
حس میکردم باید یک کار یکنم و یه قدم جدی بردارم چند وقت بود
برای تغییر شخصیتم و برای عملی تر کردن حرف های استاد تو زندگیم
واسه همین چند تا نشونه از خدا گرفتم که باید یه کاری بکنی امین یکیش پیام شما برادر عزیز و نازنینم بود
و الان که دارم برات مینویسم
چند روزه که قدم اول رو خریدم و دارم تمرکزی و لیزری میرم جلو به مدد الله یکتا
و میبینم چقدر لازم بود این تحول و عوض کردن مدار
که برم تو مدار مصحولات استاد
و بسیار ازت ممنونم برادر عزیزم که حرف دلت رو برای من نوشتی
به قول مولانا
هیچ آداب و ترتیبی مجو
هر چه میخواهد دل تنگت بگو ……
عیلرضا جان شاد و سلامت و ثروتمند باشی در پناه الله یکتا
سلام بر شما بانوی عزیز
بسیار توصیه میکنم که چند بار بشنوید این فایل نورانی رو
و آدرس تقشه گنج اینه
بخش دانلودها
بخش قوانین بدون تغییر خداوند
همون صفحه اول
با عنوان
«قوانین ثابت خداوند» را بهتر بشناسیم
بشنوید و لذتش رو ببرید و ان شالله درکش کنید به امید الله یکتا
سلام بر برادر عزیز و ارزشمندم رضای عزیز
سپاسگزارم از لطف و مهر شما
رضا جان من هر چه جلو رفتم این رو متوجه شدم و آموختم که هیچ وقت و در هیچ شرایطی خودم رو با کسی مقایسه نکنم و البته دارم تلاش میکنم که عمل هم کنم به این آموخته
عزیز مهم حال الان ماست
همه ما و حتی استاد عزیز و هر انسانی یه جاهایی میشه که شاید پاسخ درستی به اتفاقات نتونیم بدیم و بهم بریزیم
مهم اینه هر جایی که دیددیم از مسیر و جاده خارج شدیم
بدون قضاوت خودمون
بدون سرزنش خودمون
از همه مهمتر بدون مقایسه خودمون با دیگران …
بتونیم یه دنده عقب بگیریم و دور بزنیم
رضا جان ما فقط یک جا میتونیم مقایسه کنیم خودمون رو به نظر من ..
و اون اینه که فقط اجازه داریم خودمون رو با دیروز خودمون مقایسه کنیم و نه با امروز و دیروز هیچ کس دیگه ای
چون از تو رضا و من امین و شرایطمون و روزگاری که بر ما گذشته فقط و فقط یه دونه در این چهار میلیارد سال عمر تاریخ زمین وجود داره و خواهد داشت ….
پس بیاییم خودمونو فقط و فقط با خودمون مقایسه کنیم
و اگر میبینیم حال و آگاهیمون بهتر شده بگیم دمم گرم و اگر دیدیم نه بهتر نیست
دور بزنیم و بریم تو مسیر بهنر شدن و یک قدم بریم به سمت حال بهتر عزیز
و اگر میبینیم که کسی داره پاسخ بهتری به اتفاقات میده و آگاه تره و قویتره بیایم و تحسینش کنیم و بدون مقایسه و سرزنش با خودمون
بگیم منم میخوام این طوری بشم
منم میخوام اینو داشته باشم
خدایا شکرت دیدم یکی اینطوری هست پس منم میتونم بشم چون جفتمون انسانیم و ساختار جفتمون یکیه …
به قول حضرت سعدی
تو چو یوسفی ولیکن به درون نظر نداری ….
مهم نیست شما و من اول جاده چالوسیم و یا آخرش
فرقی نمیکنه
همش زیباست
تهشم به دریاست
مهم اینه فقط لذت ببریم
لذت حال خوب میاره عزیز
و این جمله طلایی و کلیدی استاد عباس منش عزیزم
احساس خوب = اتفاقات خوب
فقط رضا جان نباید رها کنیم
نباید فکر کنیم که تو این مسیر از یه سریا عقبیم و از یه سری ها جلو
تو جاده چالوس خیلیا از ما جلوترن و خیلیا عقب تر
ولی فریم به فریم این جاده زیباست و ازش باید در همون لحظه که داریم اون رو مشاهده میکنیم و برای ما داره تو اون لحظه جلوه گری میکنه
فقط باید لذت ببریم و همه چی رو بسپاریم به خودش که هدایتمون کنه و راهمون رو ادامه بدیم
فقط باید تو این راه و این مسیر بتونیم استقامت کنیم
خودش راه رو به تک تکمون بدون هیچ قضاوت و سرزنشی نسبت به ما بندگانش به خودش قسم
نشونمون میده
فقط کافیه بگیم خدایا به سمت تو برمیگردم
و دور بزنیم و واقعا برگردیم به سمتش ….
فقط باید تو این راه و تو نگه داشتن حال خوب و تو این مسیر بودن استقامت کنیم
به قول حضرت مولانا :
گفتا کجاست آفت گفتم به کوی عشقت
گفتا که چونی آن جا گفتم در استقامت
رضای عزیز همه اینها رو که برای شما نوشتم اول برای خودم تکرار کردم و هر روز تکرار میکنم و هر لحظه تکرار میکنم
چون تنها راه تو مسیر بودن و استقامت همین تکرار و تکرار و تکراره این قوانین و آگاهی ها با خودمونه
باید تکرار این آگاهی ها رو جایگزین نجواهای ذهنی مقایسه و سرزنش ذهنمون کنیم عزیز تا آخرین نفس …
رضا جان آرزو میکنم شاد و سلامت و ثروتمند و سرشار از عشق در پناه الله یکتا باشی عزیز