https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/12/abasmanesh-15.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباس منش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباس منش2020-12-17 07:51:202020-12-18 09:30:18سریال زندگی در بهشت | قسمت 115
149نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
چقدر خندیدم موقع دیدن این ویدیو و چقدر حس و حال خوبی داشت و چقدر درس داشت واسه من
موضوع اینه که من امروز صبح زدم روی قسمت هدایت سایت و خدا من رو به این فایل هدایت کرد بعد با خودم گفتم خب زندگی در بهشت چه هدایتی میتونه برای من باشه بذار بریم همون آگاهی های دیگه رو گوش بدیم که همیشه میدادیم اینم یه وقت دیگه میبینم،هیچی آقا گذشت و شب شد منم نشستم پای سیستم که یه تمرینی رو انجام بدم که مهارتم رو برای کسب و کارم بیشتر میکنه و انقدر این تمرین سخت و کلافه کننده شد که واقعا انرژی من رو گرفت و بی حس شدم اصلا در این حد که شک کردم من اصلا از اینکار خوشم میاد که واسش دارم تمرین میکنم یا نه!! اونهمه رشد و الهام رو هم فراموش کردم کلا بعدش که دیگه کارو به هر زور و زحمت تمام کردم گفتم بذار یه لذتی ببریم یکم حال و هوامون عوض بشه بشینم یه فیلم کمدی نگاه کنم که خب دیدم فیلمی که دانلود کردم بدرد نمیخوره با خودم گفتم راستی اون قسمت سریال زندگی در بهشتو برم ببینم شاید چیز جالبی درش باشه و حالمو بهتر کنه
تیکه های اولش که سر مرغ و خروسا کلی خندیدم و با خودم گفتم یعنی خدایا چه درسی برای من توی این ویدیو قرار دادی پس ادامش دادم تا رسیدم به قسمت تراکتور و اونجا واسم روشن شد که داستان چیه و این فایل همینطوری رندوم بهم نشون داده نشده و اون درس برای من چند تا چیز بود:ایمان،تعهد،نا امید نشدن،قانون تکامل
اینکه استاد و خانم شایسته اینهمه ایده هاشون رو امتحان کردن و تلاش کردن و با اینکه موفق نشدن اما حالشون بد نشد و باز هم ادامه دادن و نشونه ها رو دیدن بسیار واسم جالب بود و در نهایت هم در قسمت بعدی سریال من دیدم که چطور دست خداوند به یاری اونها اومد و هم استاد و هم خانم شایسته به خواسته ای که داشتن رسیدن
این تعهدی که به آزاد کردن تراکتور داشتن و قدم هایی که برداشتن و ایمانی که پشت این قدم ها بود باعث شد خداوند اونهارو درنهایت هدایت کنه
اول نتیجه خاصی نبود،قدم های بعد یک سری نشونه و در آخر رسیدن به خواسته.
هرچقدر میگذره با خودم میگم باید بیشتر به خداوند و نشانه ها اطمینان کنم،اگر من این ویدیو رو همون صبح میدیدم ممکن بود هرگز به این تضادی که برخوردم نخورم و احساس بدی رو تجربه نکنم اما موضوع اینه لازم بود این درس رو بگیرم و این تضاد اتفاق بیوفته تا به جای اینکه کنترل رو بدم دست نفسم و ذهنم بدم دست قلبم و هدایت های خداوند و بهشون اطمینان بیشتری رو داشته باشم و این شد درسی که دفعه دیگه هدایت های خداوند رو از هر طریقی که فرستاد درجا شکارشون کنم و دنبالشون کنم
واقعا و واقعا تشکر میکنم استاد و خانم شایسته عزیز پاینده و پیروز باشید
کامنتت برای من کلی درس داشت ممنونم بابت نوشتن این کامنت
راستش توی یک ماه اخیر این دومین باره که این قسمت از سریال به عنوان قدم بعدی برام اومده و دقیقا منم مثل شما اولین سوالم این بود که این فایل چه درسی میتونه برای من داشته باشه
سری قبل(حدودا سه هفته پیش) که این فایل اومد گفتم خوب خدا میگه از زندگی لذت ببر و ایده هاتو عملی کن
و از اونجایی که منم چندتا جوجه خوشگل توی حیاط داشتم رفتم سراغ جوجه هام و بهشون غذا دادم و از دیدنشون لذت بردم ولی ایده ای برای انجام در زمینه نیتی که کرده بودم نداشتم که عمل کنم
ولی امشب که دوباره این فایل برام اومد داشتم با دقت بیشتر نگاه میکردم و حرفهای استاد و مریم جان را گوش میدادم تا ببینم چه درسی داره و اصلا ربطی به نیت من داره یانه
آخرای فایل بود که یادم افتاد نمازم رو نخوندم
پس فایل را استپ کردم و رفتم نماز خوندم و بعد تا دوساعت کارهای متفرقه دیگه انجام دادم و برگشتم سر گوشی تا ادامه فایل را ببینم
وقتی قفل گوشی را باز کردم کامنت شما روی صفحه گوشیم بود
با خودم گفتم این کامنت هدایت خداس
وقتی شروع کردم به خوندن قلبم باز شد
مخصوصا اونجا که نوشته بودی( ایمان، تعهد،نا امید نشدن،قانون تکامل)
چقد لذت بردم از این آگاهی که خدا از این طریق به من داد
من لذت میبرم از بعضی رفتارها و خصوصیات شخصیتی و اخلاقی خانم شایسته که واااقعا برای من تحسین برانگیزه و باید این رفتارها رو در خودم ایجاد کنم.
زمانی که استاد میرن که چوب هارو ببرن و بزارن زیر لاستیک تراکتور،خانم شایسته به استاد میگن چوب هارو کوچیکتر ببر،اما استاد بدونه در نظر گرفتنه حرفه خانم شایسته کاری که فکر میکنن درسته رو انجام میدن و چوب هارو بزرگ بزرگ میبرن.
وقتی خاتم شایسته میبینن استاد چوبارو بزرگ میبرن کاری که میکنن اسرار نمیکنن به استاد که بابا به حرفم گوش کن و به این دلیل و اون دلیل چوبارو کوچیک ببر!
من در این سکوت خانم شایسته چند موضوع میبینم.
1/ایشون با اینکه دیدگاهش اینه که چوبا اگه کوچیکتر برش داده بشن نتیجه ی بهتری بدست میاد اما به نظر استاد احترام میزاره و چیزی نمیگه و برداشتش اینه که خوب شاید نظر ایشون درست باشه و به فهم و کار استاد احترام میزارن و اسرار نمیکنن برای خواست خودشون
2/ایشون بقدری برای شخصیت و کلام و ایده ی خودش ارزش و احترام قائله که نیازی نمیبینه برای اثبات حرفش و یا اجرایی شدنه نظرش به استاد اسرار کنه که بابا بیا حرفم گوش کن،یا با صدای بلند تر بخواد حرفش رو به استاد گوشزد کنه.
کسیکه برای خودش ارزش قائل باشه شأن و شخصیت خودش رو در همه ی زمینه ها جوری رعایت میکنه که دیگران بهش بگن تو بیا به ما بگو چکار کنیم.
نظر تو چیه!
تو فکر میکنی چه کاری درسته!
و این نیاز به یک احساس ارزشمندی درونی داره.
خیلی جاها من شخصا زور میزنم برا اینکه حرفم رو به دیگران بفهمونم،یا دخالت بیجا میکنم یا میخوام به زور به دیگران کمک کنم یا نظری میدم با شخصی که هیچ فهمی از حرفم نداره و یا کلا اهمیتی نمیده به نظرم!
اما
اما دوره ی احساس لیاقت بقدری که درون من تغییر شخصیت ایجاد میکنه که اگه 1 سال ادامه اش بدم و در زندگیم اجراش کنم،تنها چیزی که از گذشته واسم میمونه مشخصات شناسنامه ام هست مابقی از بنیاد تغییر میکنه!
تو همین موضوع، من امروز دیدم همکارم یک دوغ آبعلی با شیشه اش گذاشته تو کلمنش و تو کلمنش یخ ریخته اما چون یخ زیاد ریخته بود درب کلمن بسته نمیشد بعد میخواست دوغ رو دربیاره از کلمن هرکاری میکرد نمیتونست یک لحظه خواستم بلند شم و من برم براش شیشه ی دوغ رو دربیارم که ناخودآگاه قلبم بهم گفت ،مگه بهت گفت بیا کمکم کن!
مگه از تو نظر خواست!
بشین سر جات و هیج کاری نکن.
دیدم بعد از 1 دقیقه خودش رفت و شیشه ی دوغ رو درآورد بعدش متوجه شدم ممکن بود بدش بیاد که من دست کنم تو کلمنش!
و بینهایت از این دست رفتارها که باید روی خودم کار کنم و اصلاح کنم
ممنونم بخاطر نکته مهمی که بهش اشاره کردی. متاسفانه من خودم هم این ایراد رو دارم البته خیلی نسبت به قبل بهتر شدم ولی خب باید خیلی بیشتر روش کار کنم
چقدر عالی میشه روابط افراد وقتی به این نکته توجه کنن. اینکه برای خودشون ارزش قائل باشن و هی نخوان کار دیگران رو انجام بدن و با نظر دادنهای زیادی دیگران رو کنترل کنن و چقدر خوبه که با رعایت همین نکات کوچیک افراد میتونن با شریک زندگیشون زندگی سرشار از محبت و احترام و رفاقت داشته باشن
واقعا مریم جان الگوی بسیار عالی هست در همه زمینهها بخصوص بحث روابط
واقعا خداروشکر بخاطر این هدایت بخاطر این مسیر زیبا
بازم ممنونم ابراهیم عزیز که به عنوان دانشجوی زرنگ کلاس دانشگاه استاد عباسمنش این نکته رو یادآوری کردی.
چه جالب ک امروز من تو تمرین ستاره قطبی از خدا پرسیدم خدایا آیا من حمایتگرم؟ آیا این رفتارهایی ک میکنم درسته یا نه؟ ادامه بدم یا نه.
امروز صبح ک برا سرویس از خواب پاشدم، دیدم بابام نون لواش گذاشته ک بخوره، رفتم براش نون سنگک از فریزر در اوردم گرم کردم گذاشتم رو اپن ک اونو بخوره، ناخودآگاه این رفتارو کردم، با اینکه مامانم ندیدم اینکارو بکنه، شاید برا خواهرام ولی بابا نه، حتی موقعی ک سرمو گذاشتم یه حسی گفت پاشو برو براش یه لیوان شیرم بریز، گفتم ولم کن آقا، رفتم برا ادامه خواب.
نمیدونم اینکه هوای بقیه رو دارم، نه صرفا اینکه از خودم بزنم به هیچ وجه، از وقتم از انرژی ام از ورودی هام به هیچ وجه و رو اینا خیلی حساسم از اینا نمیزنم، ولی این هوای بقیه رو داشتن نمی دونم آیا درسته؟ اینکه میرم بیرون یادم می افته عه آبجی کوچیکم از این لواشک محلیا دوست داره بزار براش بگیرم، عه بابا از این شلوارا لازمش میشه کاشکی پول داشتم براش می خریدم، پولدار شم حتما میخرم براش و گوشه ذهنم می زارمش.
واقعا بی دریغ و بدون انتظارِ پاسخ این محبت هارو ناخودآگاه میکنم، قبلا خیلی بیشتر بود، ولی هی کم و کمتر کردم، حتی یه بار فروشنده جانبو گفت چقد هوای خواهرتو داری، گفتم چطور گفت آخه گفتی خواهر کوچیکم از این کاکائو ها دوست داره براش می گیرم، دفعه پیشم کیک خریدی براش، بعد یادم اومد ک اره خریدم، گفتم اره این ویژگی رو دارم ولی باید کمتر هواشو داشته باشم.
شاید برای 80،90 درصدش تشکری هم نمی شنوم، و نیازی ندارم، ولی خودم از این کمک ریزا از این حال ریزا خوشم میاد، خیلی حواسم هست ک مثلا آبجیم امروز ناهار کم خورد، بابا از سرکار میاد برا تشکر یه میوه ای براش ببرم و… ، فکر میکنم برای تایید طلبی نیست چون انتظار تشکر هم ندارم، خودم حس خوبی در وجودم ایجاد میشه، عشق یا محبت نمیدونم، درصورتی ک فکر نمیکنم کسی خیلی از این رفتارا با من داشته مثلا تو خانواده.
مثلا حتی در مورد همین ایده دادن، ب نظرم ما ک افتادیم تو مسیر هدایت خدا، و داریم آسان می شیم برای آسانی ها، الهامات آسان شونده خدا رو پیوسته داریم دریافت می کنیم، و اونو تو زندگی خودمون هم اجرا میکنیم و بدون هیچ مقاومتی و شاید ناخودآگاه اون ایده آسان کننده رو انجام می دیم و می بینم عههه چقد کارم راحت تر شد هاا.
مثلا امروز برا آشپزی من یه ترفندی زدم ک اصلا ندیده بودم مامانم اینکارو تابحال انجام داده باشه و خیلی هم جواب داد و سریع غذامو درست کردم، درصورتی ک قبلش هیچ ایده نداشتم ولی یه سوال تو ذهنم منو هدایت کرد ب جواب.
خب اینو میخواستم بگم، منم وقتی می بینم یکی داره یه کاری رو سخت انجام میده مغزم ارور میده، ینی سریع با نگاه کردن ب اون کارش ذهنم میگه بابااااا این که کاری نداره یه ذره ببرش بالا اوکی میشه، ینی بارها شده ب مادرم از این ترفندهای آسان شونده گفتم ولی باز کار قبلی خودش رو ادامه داده، اوایل خیلی تو مخم بود ک چرا انقد زندگی رو برا خودت سخت میکنی، یه ذره فکر کن ب کاری ک میکنی میتونی اینجوری هم انجامش بدی روش هاتو عوض کن، ولی بعدش دیگه رها کردم گفتم هرجور راحتی، الان داره یه کم پیچ مغزش شل میشه و کارهاش رو سریع تر و آسون تر انجام میده، ینی خودش ب این نتیجه رسیده ک روش های قبلی خیلی سخت و وقت گیر بوده و روشش رو عوض کرده.
دقیقا وقتی من کمتر اظهار نظر کردم با وجود اینکه میتونستم ایده بدم، نظر بدم، الان از من میان خودشون می پرسن ب نظرت اینو چیکار کنم؟ مثلا خواهر کنکوری ام امروز برا برنامه ریزی درساش ک ب آزمونش برسه از من نظر خواست، مادرم برا مهمونی هاش ک زنگ بزنه ب فلانی یا نه میاد با من مشورت میکنه. من داشتم کار خودمو میکردم، من ذهنمو از کارای بقیه تصمیمات بقیه برداشتم و سکوت بیشتری کردم تو خونه حالا حتی پدرم تصمیمات کاری اش رو اول ب من میگه و من نظرم رو بدون اینکه اگر اجراش کنه یا نکنه،خوشحال یا ناراحت میشم گفتم، حتی دیدم ب اون نظر من عمل هم کرده، در صورتی ک مثلا خواهر بزرگم با داد و بیداد نظر مخالفش رو اعلام میکرده من اون مواقع سکوت کردم و گفتم به من چههههه، اگه این تصمیم تو زندگی من تاثیری نداره پس ب من چه مربوطه ک بخوام حرصش رو بخورم!؟
مرسی مرسی ک با این اعتماد به نفس این نکته ریز و مهم رو نوشتین و باعث شد من بیشتر دقت کنم ب رفتارام، چون نظر دادن و دخالت کردن پاشنه آشیل من هست، باید ب خودم یادآوری کنم نظر کمتر بدم، انرژی ام رو برای خودم شخص خودم صرف کنم و بزارم بقیه هم زندگی خودشون رو کنن.
اینکه وقتی من واقعـــا بـــاور داشته باشم که هدایت میشم، واقعا باور داشته باشم که خدا اجابت کننده س، واقعا باور داشته باشم که وقتی به خدا میسپارم از هیچی جا نمیمونم
اینه که باعث میشه من در لحظه زندگی کنم و از الانم لذت ببرم بدون اینکه نگران باشیم که الان کاری که دارم انجام میدم غذا دادن به مرغ و جوجه هاست یا سرگرمی با خواهرزاده م یا نقاشی کشیدن، منظورم اینه که اگر همین الان کاری که دارم انجام میدم، (کاری که در شرایط انجام ش قرار گرفتم و خوشم میاد در همون لحظه ازش لذت میبرم) مستقیما هیچ ربطی به خواسته ای که دارم و از خدا خواستم نداره، اشکال نداره
نباید نگران یشم دلواپس بشم که نکنه دارم وقتمو تلف میکنم و باید کار دیگه ای انجام میدادم!
نکته اینجاست که هیچوقت نمیفهمم
ولی خبر خوب اینکه، میتونم انتخاب کنم که چه باوری داشته باشم که به نسبت اون، شرایط رو خلق کنم
در این مورد برای مثال من میتوانم این باور رو انتخاب کنم، همین که قبلا هم گفتم: «من چون به خدا سپردم صد در صد از هیچی جا نمی مونم، یعنی اگر قراره حرفی بزنم بهم گفته میشه، متوجه میشم و میزنم، اگر کاری قراره انجام بدم، حرکتی بکنم… و اینکه خدا اجابت کننده س و فقط توی جزییات دخالت میکنه نتیجه نهایی رو من میگم چی میخوام، و اصل ذات خداوند هدایت کنندهس»
من این باور رو که انتخاب کنم، همه این افکار و اعمال باهم نتیجه ش این میشه که هدایت مــــیشــــوم
خوب اسناد اینطوری فکر کردن و عمل کردن که به دوره قانون سلامتی و احساس لیاقت و شیوه حل مسایل و اپدیت دوره ها و هزاران نتیجه دیگه که من نمیدونم هدایت شدن
اصلا همین اپدیت دوره ها خودش زندگی در لحظه و باور داشتن به باورهاست دیگه!
من اگر بخواهم از این شیوه فکری و عملکردی بعنوان رفرنس استفاده کنم، الان طبق الهامی که شده یکسری کارهای نیمه تمام رو تمام میکنم فارغ از اینکه ذهنم میگه این محصولات خط طراحی و اجراشون از سایر محصولات متفاوت تر میشه
حتی دیروز که تمام بعدازظهر رو مشغول خیاطی کردن بودم و واااقعا لذت بردم و اینقدر حالمو خوب کرد که آخر شب با تمام وجودم سپاسگزار بودنم رو حس میکردم
و
نگران نباشم
نگران بودن من یعنی توجه به کمبودها، نیامده ها، نشدنها، نداشتن ها، نرفتن و نرسیدن ها… غافل از اینکه دلیل تمام این کمبودها هم همین حال بد و نگرانی و استرس و ترس و عجله خودم در سالهای گذشته بوده
و الان باید روند فکری و رفتاری م رو تغییر بدم، که در غیر اینصورت نتایج آینده من طبق روال گذشته باز ادامه پیدا میکنه و هیچ نتیجه ای تغییر نمیکنه
قدم دیگه ای که باید بردارم واضح کردن خواسته نهایی م هست، درسته که چند روز پیش در ضمن پاسخ دادن به سوالات جلسه سوم خواسته هام رو در یکسری زمینه ها واضح تر کردم ولی باید روال مداوم من بشه جزیی تر بشه
شرایط الان من تغییر نمیکنه، مگر اینکه من روش فکری و عملکرد شخصی م رو تغییر بدم
_ ذهن: آخه چه ربطی داره؟
_ من نمیدونم، من همونطور که نمیدونم جاذبه از نظر فنی چرا اصلا بوجود اومده و چطور شده که اینطور عمل میکنه، این رو هم نمیدونم، فقط میدونم که این قااانونه
وحی منزل میپذیرم
و انتخاب میکنم که حالا که امروز ساعت هشت صبح 13 آگوست به این آگاهی ها هدایت شدم بهشون عمل کنم
قبلا من در این مرحله میترسیدم که وای، چطور عمل کنم، اگر شرایط نشد که من بتونم عمل کنم و … چی
ولی الان فقط میگم خدایا من میخوام عمل کنم
هدایت م کن تامین م کن
_
اینکه اعتراف کنم که کار بیشتری به ذهنم نمیرسه اصلا چیز بدی نیست، اتفاقا دست از تقلا کردن برداشتن خیلی خوبه، ترس نداره، وقتی که باور داشته باشم که هدایت میشم
همینطور که ایده دیگه ای برای حل جریان تراکتور به ذهن شما نرسید، رها کردید و به معنی واقعی در لحظه زندگی کردید و وقتی صبحانه خوردید واقعا صبحانه خوردید نه اینکه فکر و ذهن و در نتیجه رفتارتون تحت تاثیر گیر و دار مشکل باشه، وقتی رفتید و با مرغ و جوجه ها وقت گذروندید واقعا در اون لحظه حضور داشتید و همین حضور در لحظه و پر کردن لحظه با حس خوب، (حالا هرفردی به روش های مختلف به حس خوبی میرسه) باعث میشه که به ایده جدیدتر که امکانات اجرای اون رو از قبل بهتون داده شده است ( فراوانی جهان, درایت خداوند) هدایت میـــــشوید
این قانون جهانه
حالا من بیام بگم نه من دارم توی این شرایط شخصی زندگی میکنم و شرایط کاری و مالی م فلان و … فایده نداره، قانون قانونه
همونطور که من نمیتونم بگم طوفان منو آورده انداخته بالای ساختمان میشه لطفا سیب بجای اینکه از درخت بیفته زمین اینبار بخاطر شرایط من که هیچ دست خودمم نبوده، بیفته این بالا برای من!
من وقتی موفق میشم که این آگاهی ها رو بیشتر بهشون فکر کنم، درک کنم و مهمتر اینکه عمــل کنم
خدایا هدایتم کن تا بفهمم و عمل کنم
طبیعت واقعا زیباست
این درختان زیبا، این سرمای زیبا، هوای ابری و خاکستری، دریاچه آرام آرام، این صدای سکوت طبیعت، صدای راه رفتن روی خاک و علف های خشک، دل منو میبره
وقتی توی سرما راه میرم گونه هام و نوک بینی م شروع میکنه به بیحس شدن، و عاشق وقتیم که چشمهام هم خنک میشه و مخصوصا پلک میزنم تا توی پلکم هم از خنکی چشمم خنک بشه و من توی پاییز و زمستون چندین هزار قدم هرروز راه میرفتم و لذت میبردم
صدای امواج پر خروش آب خلیج که به ساحل میخورن صدای بکگراند تمام افکارم میشه
و من ساعتها توی تجسماتم غرق میشم
اصلا نمیدونم کجا هستم فقط میبینم که دوست دارم کجا باشم
و من
عاشق خودمم
واقعا از کیفیتی که دارم واقعی خودم هستم لذت میبرم
مشتاق تجربه زندگیم هستم و جزییاتش هرروز برام واضحتر میشه
من میدونم چای عصرم رو کجا دارم مینوشم، منظره جلو چشمم چیه، چه صداهایی دارم میشنوم
دورِ دور
ثروت واقعا باشکوهه واقعا انسان های ثروتمند قابل احترام و تحسین برانگیز هستند
دیروز برای انجام کاری به یک مغازه ای رفته بودم، از حجم فراوانی و ثروت هنوز تمام وجودم لبریزه
اونهمه پول نقد طلا ادم های درجه یک شیک خوشبو خریدار زیبا و آرام، مدام توی گوش من زمزمه میکرد، فراوانی وجود داره مهم نیست قیافه ت چیه، چهمدلی لباس میپوشی، شغلت چیه
وجود داره
و امروز با دیدن آرامش استاد، این دستپاچه و مستاصل نبودنشون همون فراوانیه همون شکوه و ارزش ثروتمند بودنه
ویدیویی میدیدم که توی یک جمع چهار نفره دونفرشون ثروتمند بودن، و چقدر متانت داشت آرامش و در لحظه زندگی کردنشون، خندیدن اونها با بقیه فرق داشت خالص بود بدون هیچ نگرانی پشت پرده ای برای حفظ ظاهر و خوشایند دیگران
و چقدر این آدمها پر شده بودن، رد شده بودن از خیلی مسایل مادی، دقیقا همونی که استاد میگن که برای رد شدن از ثروت باید ثروتمند شد
و من با تمام وجودم ثروتمند و ثروت رو تحسین میکنم، چون ظرفیت روح انسان رو تکمیل میکنه به فطرتی میرسونه که باهاش بدنیا اومده و خلق شده
همون فطرت الهی که روح خداوند رو هنوز به یاد داره، و باور داره که عادل، ثروتمند، هوشیار، با درایت و قدرتمند و ارزشمنده
خدایا
به من هدایت و اجابتت رو بده تا بتونم اونطوری که خوشحالم میکنه و راضی هستم زندگی کنم
آمین
خیلی زیباست که چندتا ماشین داشته باشم، چندتا موتور داشته باشم، چند تا سالن لباس داشته باشم مدام سفر برم، مدام بخندم
ثروتمند بودن باشکوهه
معنویه
خجالت نداره
زیاده خواهی نیست، باور به فراوانیه جهانه
سپاسگزارتر شدنه
ثروتمند بودن ارزشمنده
خدایا شکرت
برای برکت امروز، برای اینکه با تو شروع کردم
ازت میخوام امروز هدایت م کنی به ثروت، سلامتی، آرامش و شادی و رشد
آسونم کن برای لدت بردن
اسونم کن برای دریافت فراوانی
آمین
09:11 صبح
توضیحات تکمیلی: من همین صبح بدلایلی از ساعت شش بیدار شدم و در ادامه هدایت شدم به شرایطی که نمیتونستم کاری از لیست کارهای روزانه م رو انجام بدم، و بجای اینکه همش ناراحت باشم که امروز هم نتونستم کاری بکنم و این چه وضعی بود و چرا اینطوری شد؟! اومدم بهترین برنامه رو برای خوشگذرانی و بزن و برقص و بازی با خواهرزاده م ریختم و تمام مدت صبح تا ظهر رو مشغول بازی کردن و لذت بردن بودم، بعد هم دیدم یک برنامه خرید هیجان انگیز هست گفتم اگر اوکی هست منم همراهتون باشم و پذیرفته شد و با دوستانم همراه شدم
فراوانی های جدید دیدم، هدایت دقیق خدا رو دیدم، کلی سرمایه و فروش دیدم، رونق کسب و کار دیدم، باور فراوانی فروشنده ها رو دیدم و کلی مشتری دیدم که چقدر راحت مبالغ چندین میلیون تومنی رو خرید میکنن
خدایا شکرت
من اگر منه قبل بودم با این حال و حمله الرژیکم تا شب با بداخلاقی و ترشرویی و بیحالی توی خونه وقت میگذروندم و کلی برای قربانی شرایط بودنم دل میسوزوندم
ولی من
شیرین
دیگه اون شیرین قبل نیستم
من بینهایت سپاسگزارم سپاسگزارم تمام رشد شخصیت افکار رفتار عملکرد و باورهام هستم، خدایا شکرت خدایا شکرت که آرام شدن
م بخاطر قوانین تو بخاطر تو بخاطر نعمت های تو بخاطر عجزی که در مقابل قدرت و درایت تو دارم ممنونم
خدایا شکرت
خدایا شکرت
من باور دارم که درهایی از نعمت ثروت سلامتی سعادت و ازادی به روم باز شده و برای داشتن همه اونها عین ساعت، دقیق، دارم هدایت میشم
به نام خدای مهربان خداوندا هر چه دارم از ان توست
یه روز بسیار زیبا در این بهشت زیبا با این همه مرغ و جوجه های زیبا شروع شد خدایاشکرت
تحسین میکنم این ملک زیبا رو با این همه موجودات زیبا که اینجا رو زیباتر کرده خدایاشکرت
تحسین میکنم این رابطه زیباتون رو که انقد با احترام و عشق است خدایاشکرت
چقد زیبان این چقدر دیدنشون احساس ادم خوب میکنه خدایاشکرت
تحسین میکنم این نگاه زیبابین تون به مسائل رو که انقد ریلکس و اروم هستین خدایاشکرت
تحسین میکنم این صبحانه خوشمز خودم پز چه نونی شد چه تخم مرغی عاشق گاز تون شدم خدایاشکرت
تحسین میکنم این هدایت خواستن تون رو از خدا و صبور بودن و استقامت ورزیدن و امیدوار بودن خدایاشکرت
تحسین میکنم این ابزارهای هیولا و ازادی مالی تون رو خدایاشکرت
چقد عاشق مرغ و جوجه ها شدم خیلی زیبان و کاراشون لذت بخشه خدایاشکرت
سپاسگزارم از شما و درس امروز که باید یکی یکی ایده ها اجرا بشه تا قدم های بعدی گفته بشه ما به خدا اعتماد داریم خدایاشکرت در پناه خدا شاد ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید دوستون دارم
صبح زیبای پاییزی توی پرادایس شروع شده با صدای پرذوق و شوق خانم شایسته جان، واقعا چقدر لذت بخشه هوای پاییزی توی پرادایس، لیوان قهوه تو برداری بشینی رو اون صندلی و با دیدن مرغ و خروسا و اون دریاچه و سکوت و صدای طبیعت مراقبه کنی. حق دارید باوجود مسافرت ب مناطق زیبا باز دلتون برای پرادایس تنگ بشه.رفته رفته دارم ب فرکانس دیدن زیبایی های پرادایس نزدیک تر میشم، با ادامه دادن پیوسته این سریال از ابتدا.
هدایت خداوند رو ب وضوح توی رفتار مرغ ها میشه دید، اینکه این جریان هدایت میکنه بیان دم در خونه برای غذا، اینکه برن سروقت اون چوبی ک همیشه غذا می ریختین براشون. همون خدایی ک میتونه این مرغ هارو هدایت کنه، همون خدا مارو هم هدایت میکنه اگر ما اجازه بدیم. این روزا ک توی دوره 12 قدم هستم و ب قدم 7 رسیدم ب وضوح معنای هدایت رو بیشتر درک میکنم و بیشتر میشنوم صداش رو.و این خیلی لذت بخشه، خیلی آرامش بخشه نشستن روی دوش خداوند، استاد چه لذتی می برید، من ک هنوز فقط شاید 5 درصد از این جریان هدایت استفاده میکنم غرق عشق خداوند شدم، چه برسد ب شما. باید تکاملی پیش برم و چشم بگم و ببینم ک با عمل کردن ب ایده های الهامی چه نتیجه رضایت بخشی میگیرم ک ایمانم قوی تر بشه.ک فکت بسازم.
باز زیبایی رابطه شما دو عزیز رو تحسین میکنم، آزادی کامل، حتی در سلیقه غذایی، رابطه دو انسان مستقل و قوی، قسمتای قبل ک استاد گفتن من منتظر خانم شایسته نمیمونم، و ایشون خودشون میگن بخور غذاتو سرد میشه. من این رفتارو ب مادرم گوشزد میکردم قبلا ولی گوش نمیداد و دیگه بعدش اعراض کردم، از این دلسوزی ها من یکی اصلا ندارم. کنترل ذهن خانم شایسته عزیز رو برای رژیم و کم خوردن شون خیلی برام قابل تحسین عه اونم در مقابل استاد خوش خوراک ، این همه مدت همیشه رژیم داشتن و ب قول خودشون همیشه گرسنه، و اندام شون رو حفظ کردن، و خداوند درخواست هاشون رو اجابت کرد ک هدایت شدن ب قانون سلامتی. واقعا غذای جذابی پختین، من هم همیشه رسپی های هدایت گونه رو امتحان میکنم و سنت شکنی میکنم و میگم از این راحت تر و خوشمزه ترم میشه، فیوریت منم ک تخم مرغه مخصوصا محلی اش، چقدر خوبه ک فراوانی هست در پرادایس و شما نتیجه زحمات تون رو دریافت میکنید.
گیر کردن تراکتور توی گل. این قسمت خیلی درس های جدید داشت برام، خداروشکر ک من هدایت شدم همزمان هم دوره 12 قدم رو بیام و هم سریال زندگی در بهشت، و اول میشنوم آگاهی هارو و بعد دارم ب طور عملی اون آگاهی هارو وارد مغزم میکنم، واقعا کجا میتونه آدم همچین آموزشی ببینه؟واقعا اگر اون دنیا از بهشتیان نباشم و این دنیامو بهشت نکنم چه بهونه ای برا خدا بیارم. همون خدایی ک میگه ما براتون رسول فرستادیم، قرآن فرستادیم ک دیگه بهونه نیارید ک ما هدایت نشدیم، ما نمی دونستیم. واقعا کتاب هدایتگری بهتر از قرآن، نور هدایتگرش همیشه میتابه.فقط کافیه ما قلب مون باز باشه.ما پرده از چشم هامون کنار بره.
اولش خیلی ایمان داریم ک تراکتور رو میتونیم بیاریم بیرون با ایده های پیش فرض قبلی، چون قبلا هم این اتفاق افتاده، و ما با هدایت خداوند پیش رفتیم و اون ایده جواب داده.
صدای ذوق و شوق انگیز خانم شایسته حتی موقعی ک اتفاق بظاهر ناجالبی افتاده خیلی برام قابل تحسینه، شما اصلا نگران میشید؟ توی صداتون هیچ فرکانسی از نگرانی و اه این چه بدشانسی عه نبودددد. چقدر در صلح و آرام هستید، چقدر باید ازتون یاد بگیرم.
آقا مسئله ای پیش میاد تو زندگی ؟ ماشین خراب میشه؟ پنچر میشه؟ یه چی تو خونه میشکنه؟ خراب میشه؟ اصن میترکه؟ تو آرام باش، حل میشه، اتفاق خاصی نیوفتاده. مسئله رو بز گ نکن برا خودت. الکی بزرگ نمایی نکن ک ب بقیه هم استرس بدی. آروم باش باباااا ما ب جریان هدایت وصلیم، حتما خیریتی هست، حتما باید این اتفاق می افتاده و ما حلش میکردیم و بزرگتر میشدیم از این تضاد. این تراکتور مثل اسباب بازی توگل گیر کرده، بزرگش نکن. قدم ب قدم ب الهامات گوش بده و پیش برو، مطمئن باش حل میشه.
یه مسئله ای با اینترنت خونه برای من پیش اومده بود، 2 روز کامل درگیرش بودم، ک دیگه شب آخرش حل شد. یادمه خیلی گیر کرده بودم و گفتن باید کارشناس بیاد، ظهر داشتم پیاده روی میکردم تو خونه و فایل توحید عملی ک در مورد هدایت و اینکه من نمیدونم خدایا تو میدونی رو گوش میدادم و ب خدا گفتم خدایا من میخوام این مسئله رو خودم حلش کنم، خودم منظورم هدایت توعه، ینی باید حلش کنیم، کارشناس نمیاد خونه مون، من هرچی پیش فرض بود رفتم جلو، من دورامو زدم، تسلیییم. دقیقا رهاش کردم و گفتم هدایت میشم حالا گیر نده همین الان باید درست بشه. بعداظهر اصلا نمیدونم ب چه دلیلی زنگ زدم مخابرات و من یه حرف دیگه زدم ولی کارشناس گفت بجای عدد 10 بزنید صفر. حتما اینجارو اشتباه کردید. همون لحظه حسم گفت این هدایته، و مطمئن بودم حل میشه، و بعله دوستان، با جابجایی یک عدد مسئله حل شد.
و انصافا کنترل ذهن توی اون شرایطی ک کلت داغ کرده کمی سخت میشود ؛))) یادم افتاد ب صحبت های استاد تو جلسات قدم ک میگفتن هدایت اینجوری کار میکنه ک شما یه دستگاهت خرابه بهت میگه هیچ کاری نکن برو فیوز رو از برق بکش دوباره بزن درست میشه، انقد تقلا نیاز نیست عزیزم. و مسئله من پیس آو کیک حل شد و چه قدرتی گرفتم و چه فکتی ساختم چه الگویی ساختم برای مسائل آینده ام. کلا کارهای اینترنی و قطع و وصلی خونه رو مشکل اینترنت و گوشی و تی وی رو همه اول ب من میگن انجام بده و من ب عنوان چالش میپذیرم و کلیپ میبینم و خیلی باعث افزایش اعتمادبنفسم شده
خانم شایسته جان یه رفتار زیبا و درصلح دیگه ک ازتون دیدم اینکه مسئله ای رو بزرگ نمیکنید و خیلی راحت میگذرید و انقدر رها هستید. استاد چوب رو انداختن توی گل و آب و گل پاشید روی شما و شما خندیدید با استاد، ینی من از لحن صحبت تون اینو متوجه شدم ک یک لحظه مکث کردید و با استاد خندیدید. میخوام ریز بشم توی رفتارتون، میخوام از تک تک رفتارتون یاد بگیرم شما الگوی بی نظیری هستید ک میخوام پای جا پای شما تو این مسیر برم جلو.
صحبت های دلگرم کننده تون حین این کار چقدرر انگیزه میده ب استاد، ک کم نیارن و ایده هارو با قدرت یکی یکی برن جلو، از هدایت خداوند میگید، میگید دلم خیلی روشنه ک این مسئله حل میشه.میگید انشالله درست میشه، خداوند انرژی اش رو در چوب ها، بخشی اش رو در خود استاد، بخشی در فرمون، بخشی در تراکتور قرار داده تا ب یاری ما بیان. این نگاه این دید همیشه پیروزه و با یاری الله از پس تمام تضادها و مسائل برمیاد.
اره ممکنه یه مسائلی پیش بیاد و ما ایده هارو بریم جلو و اون مسئله حل نشه. ولی اینو بدونم با قدم هایی ک برمیدارم یه مرحله میرم جلو، هر ایده ای ک اجرا میکنم حتی اگر نتیجه مدنظر من رو نده و اون مسئله نه تنها حل نشه ک بدتر هم برم تو گل، نگم ای بابا این چه هدایتی بود؟ مگه هدایت باید منو بیشتر ببره تو گل !؟؟ نه باید رها باشم و بگم حتما خیریتی هست، بگم خب فهمیدم این ایده جواب نمیده، باید دوباره از خدا درخواست کنم ایده بعدی رو بهم بده، اصلا شاید این ایده ها پیش نیاز ایده اصلی بوده، باید درس هایی رو یاد میگرفتم از این حرکت از این ایده کوچیکا.
چون استاد میگه کسی ک داره رو خودش کار میکنه و توی مسیر احساس بهتر هست، خداوند هدایتش میکنه وهر اتفاقی بیوفته خیره و قراره قدم های بعدیش واضح بشه، ما نمیدونیم این سیستم چطور کار میکنه، ما نمیدونیم پشت پرده چه خبره، با مغز کوته بینم قضاوت نکنم.بگم چشم و کنترل ذهن کنم و جنبه مثبت کارو ببینم.
استاد شما ماشاله انقدر مسئله حل کردید، انقدر تجربه دارید توی حل مسائل تکامل تون رو طی کردید، ب جریان هدایت 100 درصد اعتماد دارید، ک ب این راحتیا مغلوب نجواها نمیشید، چون شما اندازه تون از این تراکتور بزرگ تره، پس مطمئنید از پسش برمیاید، و ب همین خاطر گفتید خیلی کنجکاوم ببینم آخرش چی میشه. این حس اطمینان از فکت های قبلی بوجود اومده، از مسائل کوچیک شروع کردید و اندازه تون رو بزرگ کردید و با فکت های قبلی، فکت ایمان و هدایت خداوند نجواهای ناامید کننده شیطان رو خفه میکنید.
دیروز رفتم بزرگترین هایپر استار تهران، یادمه پدرم میگفت خیلی بزرگه و ازش تعریف میکرد حدود 3، 4 سال پیش رفته بود، گفت یه روز می برم تون. آقا خلاصه من رفتم و چقدررر لذت بخش بود، این درخواست در من بوجود اومده بود وقتی خریدهای شما و خانم شایسته رو توی هایپرها می دیدم و تحسین میکردم تون. و لذت میبردم از اون همه فراوانی و تنوع اجناس. من رفتم و کلیییی لذت بردم تک تک قسمت هاش رو میچرخیدم، حتی از قسمت لوازم خانگی اش پرسیدم گریل برقی دارید نمونه اش رو ببینم ؛)))
من اونجا کلییی ثروت و رفاه و آسایش دیدم، سبدهای خرید، قفسه های پنیر، گوشت، سبزیجات بسته بندی شده، نون های بسته بندی، انواع غذاها و ترشی ها، مثل خانم شایسته با اعتمادبنفس میرفتم سروقت همه قفسه ها و عکس مینداختم. با آهنگ های شادش میخوندم و لذت میبردم از تحسین فراوانی، از دیدن زوج های عاشق و خرید کردن هاشون، از دیدن بچه های زیبا، سبدهای پر از خرید، قیمت گذاری هارو ب ذهنم نشون دادم، قدرت خرید رو ب ذهنم نشون دادم. درسته من اون روز خریدی نکردم ولی هیچ مقایسه ای هیچ حسادتی در من نبود، فقط لذت بود و عاشقانه تحسین کردم و مطمئنم منم میام و از اون هایپر کلی خرید میکنم.
و تحسین اون فراوانی خودش رو بهم نشون داد با وجود مشتری های امروزم؛) خداروشکر
سپاسگزارم استادجان، خانم شایسته عزیز بابت تدوین و تهیه این فیلم، و بچه های عزیزی ک این کامنت رو خوندن ؛) در پناه الله باشید.
از شما سپاسگزارم بابت کامنت خوبی که نوشتی چقدر لذت بردم از این درک وآگاهی خوبت وخیلی ساده وروان انرژی خوبت رو من از نوشتن شما میتوانم حس کنم ولذت ببرم
آنقدر خوب بودی دختر که کامنت خوبی برای رد پا برای خودت به جا گذاشتی امیدوارم همیشه بدرخشید مثل ستاره های آسمان و ما هم لذت ببریم از نتایج خوبت
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
به به چه تصاویری از تجمع این پرندگان در شروع این قسمت گرفتین
چه نمای زیبایی از بوقی و بوقل گرفتین والا از اسمشون خندم گرفته.
به قول دوستمون اینا عادتکردن و رفتارهاشون از عادت هاشون میاد .
بنظرم برای انسان اگه عادت های خوبی رو در خودش به وجود بیاره که کمک کننده براش باشه مثل عادت به تمرکز کردن، عادت به دیدن شکرگذاری خیلی عالیه اما عادت طوری باشه که فکر کردن رو ازت بگیره و همش طبق یه طرز فکر و از یه مسیر بدون خلاقیت بری این خیلی بد هست.
و یه نکته دیگه اینه که نگاهت به دست دیگران نباشه برو یه حرکتی بزن و اینو منظورم خودم هست .
و سوم اینکه خداروزی رسانه تو سمت خودتو انجام بده خدا میرسونه و صبور باش و غر نزن ، با ناراحتی اوضاع بدتر میشه.
و اینکه وابسته نباش مثل این پرنده ها که هیچ حرکتی نمیکنن فقط وابسته هستن و از خودشون هیچ عملی نشون میدن.
چه جالب گنی روی نرده گردنشو 180 درجه چرخاند واقعا این پرنده ها میشه ازشون و رفتاراشون خیلی درک ها کرد.
تحسینتون میکنم خانم شایسته که ایده میارین تو غذاهاتون . درود بر شما
واقعا درسه که تو حرکت کن و ایده ها توعملی کن خدا درهای رحمتش رو باز میکنه
درسته این ایده ها کار نکرد ولی به قول اون دانشمنده عوض ما چندین ایده که جواب نمیده رو یاد گرفتیم که استفاده نکنیم و درسش رو میگیریم ،همینطور باعث شد بیشتر درخت های هرز رو قطع کنیم
سلام استاد جونم و مریم جونم امیدوارم حالتون عالییی باشه
واااو عجب نشونه ای هدایت شدم امروز صبح پر از زیبایی و لذت بردن از لحظه ب لحظه ی این فایل
عاشق این همه مرغ های رنگارنگ شدم و خیلییی نازن
خصوصا وقتی میدویدن این ور و اون ور و اون مرغی ک لپ داشت خیلی دوستشون داشتم
یکی از زیبا ترین زیبایی هایی ک دیدم واقعا معرکه بود
خداجونم سپاس گزارم
و اینک تراکتور و گیرکردنش و ایده ها
خداقوتتون بده استاد جونم و مریم عزیزم دمت گرم برای پشتکارتون
باید ازتون یاد بگیرم ک با هرچالشی روبرو شدم ایده هام رو اجرا کنم و حالا وقتی انرژی اومد پایین برم احساسم رو بهتر کنم و برگردم پرقدرت تر و بترکونم با ایده های جدید
سلام و درود بر استاد عباس منش عزیز و سرکار خانم شایسته عزیز
خدارو شکر که اینجا هستم تا اینهمه زیبایی رو ببینم ،دیدن این زیبایی ها انرژی آدمو برای رسیدن به اهدافش بیشتر می کنه .
یک نکته مهمی که از این فایل یاد گرفتم اینه که وقتی به ناخواسته ای برخورد کردی و با تمام تلاشت هنوز اون مسئله حل نشده ، بهتره به جای غر زدن و مایوس شدن به خودت استراحت بدی ،رها کنی تا ایده های جدید بیان
نکته بعدی جمع شدن مرغ و خروس ها دور استاد بود یک لحظه به خودم گفتم ببین علیرضا اینا میدونن استاد قراره بهشون غذا بده اینا استاد رو روزی رسون خودشون میدونن و اینجور دورش می گردن، تو چقدر دور خدا می گردی ،تو چقدر با عشق سراغ خدا میری و با اطمینان میگی خدایا زود باش من اومدم سهمم رو میخوام ، سهمم رو بده ،تو که میدونی همه امیدم تویی ،رزاقم تویی ،پس زود رد کن بیاد، واقعا با این نگاه از خدا چیزی خواستی؟
خدایا شکرت به خاطر این فایل که هم پر از فراوانی و نعمت بود هم پر از درسهای عالی
سلام به استاد و مریم عشق جانم که از ته دلم دوستشون دارم
من از همه قسمتها انرژی میگیرم درس میگیرم و هدایت میگیرم لحظه به لحظش نکته داره
دیدن این همه مرغ و خروس و اردک و بوقلمون از همه رنگ و قلم چقدر زیباست دویدن دسته جمعیشون تماشایی که زیبایی پرادایس رو چندبرابر کرده
استاد چقدر روحیه تسلیم ناپذیری شما رو دوست دارم تحت هیچ شرایطی غر نمیزنید و در عوض دنبال راه حلید تا تراکتور رو دربیارید چقدر واقعا وجود شما در زندگی همه ما و البته مریم جانم پر از خیر و برکته چون همیشه ادم در کنار چنین انسانهای روحیه دار و زیبابین احساس مثبت و شادی داره
از همه چی زندگیتون لذت میبرم و برای همه این چنین زندگی که با ساختن باورها ساختینش ارزو دارم
درود به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
چقدر خندیدم موقع دیدن این ویدیو و چقدر حس و حال خوبی داشت و چقدر درس داشت واسه من
موضوع اینه که من امروز صبح زدم روی قسمت هدایت سایت و خدا من رو به این فایل هدایت کرد بعد با خودم گفتم خب زندگی در بهشت چه هدایتی میتونه برای من باشه بذار بریم همون آگاهی های دیگه رو گوش بدیم که همیشه میدادیم اینم یه وقت دیگه میبینم،هیچی آقا گذشت و شب شد منم نشستم پای سیستم که یه تمرینی رو انجام بدم که مهارتم رو برای کسب و کارم بیشتر میکنه و انقدر این تمرین سخت و کلافه کننده شد که واقعا انرژی من رو گرفت و بی حس شدم اصلا در این حد که شک کردم من اصلا از اینکار خوشم میاد که واسش دارم تمرین میکنم یا نه!! اونهمه رشد و الهام رو هم فراموش کردم کلا بعدش که دیگه کارو به هر زور و زحمت تمام کردم گفتم بذار یه لذتی ببریم یکم حال و هوامون عوض بشه بشینم یه فیلم کمدی نگاه کنم که خب دیدم فیلمی که دانلود کردم بدرد نمیخوره با خودم گفتم راستی اون قسمت سریال زندگی در بهشتو برم ببینم شاید چیز جالبی درش باشه و حالمو بهتر کنه
تیکه های اولش که سر مرغ و خروسا کلی خندیدم و با خودم گفتم یعنی خدایا چه درسی برای من توی این ویدیو قرار دادی پس ادامش دادم تا رسیدم به قسمت تراکتور و اونجا واسم روشن شد که داستان چیه و این فایل همینطوری رندوم بهم نشون داده نشده و اون درس برای من چند تا چیز بود:ایمان،تعهد،نا امید نشدن،قانون تکامل
اینکه استاد و خانم شایسته اینهمه ایده هاشون رو امتحان کردن و تلاش کردن و با اینکه موفق نشدن اما حالشون بد نشد و باز هم ادامه دادن و نشونه ها رو دیدن بسیار واسم جالب بود و در نهایت هم در قسمت بعدی سریال من دیدم که چطور دست خداوند به یاری اونها اومد و هم استاد و هم خانم شایسته به خواسته ای که داشتن رسیدن
این تعهدی که به آزاد کردن تراکتور داشتن و قدم هایی که برداشتن و ایمانی که پشت این قدم ها بود باعث شد خداوند اونهارو درنهایت هدایت کنه
اول نتیجه خاصی نبود،قدم های بعد یک سری نشونه و در آخر رسیدن به خواسته.
هرچقدر میگذره با خودم میگم باید بیشتر به خداوند و نشانه ها اطمینان کنم،اگر من این ویدیو رو همون صبح میدیدم ممکن بود هرگز به این تضادی که برخوردم نخورم و احساس بدی رو تجربه نکنم اما موضوع اینه لازم بود این درس رو بگیرم و این تضاد اتفاق بیوفته تا به جای اینکه کنترل رو بدم دست نفسم و ذهنم بدم دست قلبم و هدایت های خداوند و بهشون اطمینان بیشتری رو داشته باشم و این شد درسی که دفعه دیگه هدایت های خداوند رو از هر طریقی که فرستاد درجا شکارشون کنم و دنبالشون کنم
واقعا و واقعا تشکر میکنم استاد و خانم شایسته عزیز پاینده و پیروز باشید
به نام خدایی که هر چه دارم از اوست
سلام دوست عزیز
کامنتت برای من کلی درس داشت ممنونم بابت نوشتن این کامنت
راستش توی یک ماه اخیر این دومین باره که این قسمت از سریال به عنوان قدم بعدی برام اومده و دقیقا منم مثل شما اولین سوالم این بود که این فایل چه درسی میتونه برای من داشته باشه
سری قبل(حدودا سه هفته پیش) که این فایل اومد گفتم خوب خدا میگه از زندگی لذت ببر و ایده هاتو عملی کن
و از اونجایی که منم چندتا جوجه خوشگل توی حیاط داشتم رفتم سراغ جوجه هام و بهشون غذا دادم و از دیدنشون لذت بردم ولی ایده ای برای انجام در زمینه نیتی که کرده بودم نداشتم که عمل کنم
ولی امشب که دوباره این فایل برام اومد داشتم با دقت بیشتر نگاه میکردم و حرفهای استاد و مریم جان را گوش میدادم تا ببینم چه درسی داره و اصلا ربطی به نیت من داره یانه
آخرای فایل بود که یادم افتاد نمازم رو نخوندم
پس فایل را استپ کردم و رفتم نماز خوندم و بعد تا دوساعت کارهای متفرقه دیگه انجام دادم و برگشتم سر گوشی تا ادامه فایل را ببینم
وقتی قفل گوشی را باز کردم کامنت شما روی صفحه گوشیم بود
با خودم گفتم این کامنت هدایت خداس
وقتی شروع کردم به خوندن قلبم باز شد
مخصوصا اونجا که نوشته بودی( ایمان، تعهد،نا امید نشدن،قانون تکامل)
چقد لذت بردم از این آگاهی که خدا از این طریق به من داد
خدایا شکرت بابت این سایت
این دوستان
این آگاهی ها
و دستان بی نهایتت
موفق و پیروز باشی دوست عزیز
سلام به عزیزای دلم.
من لذت میبرم از بعضی رفتارها و خصوصیات شخصیتی و اخلاقی خانم شایسته که واااقعا برای من تحسین برانگیزه و باید این رفتارها رو در خودم ایجاد کنم.
زمانی که استاد میرن که چوب هارو ببرن و بزارن زیر لاستیک تراکتور،خانم شایسته به استاد میگن چوب هارو کوچیکتر ببر،اما استاد بدونه در نظر گرفتنه حرفه خانم شایسته کاری که فکر میکنن درسته رو انجام میدن و چوب هارو بزرگ بزرگ میبرن.
وقتی خاتم شایسته میبینن استاد چوبارو بزرگ میبرن کاری که میکنن اسرار نمیکنن به استاد که بابا به حرفم گوش کن و به این دلیل و اون دلیل چوبارو کوچیک ببر!
من در این سکوت خانم شایسته چند موضوع میبینم.
1/ایشون با اینکه دیدگاهش اینه که چوبا اگه کوچیکتر برش داده بشن نتیجه ی بهتری بدست میاد اما به نظر استاد احترام میزاره و چیزی نمیگه و برداشتش اینه که خوب شاید نظر ایشون درست باشه و به فهم و کار استاد احترام میزارن و اسرار نمیکنن برای خواست خودشون
2/ایشون بقدری برای شخصیت و کلام و ایده ی خودش ارزش و احترام قائله که نیازی نمیبینه برای اثبات حرفش و یا اجرایی شدنه نظرش به استاد اسرار کنه که بابا بیا حرفم گوش کن،یا با صدای بلند تر بخواد حرفش رو به استاد گوشزد کنه.
کسیکه برای خودش ارزش قائل باشه شأن و شخصیت خودش رو در همه ی زمینه ها جوری رعایت میکنه که دیگران بهش بگن تو بیا به ما بگو چکار کنیم.
نظر تو چیه!
تو فکر میکنی چه کاری درسته!
و این نیاز به یک احساس ارزشمندی درونی داره.
خیلی جاها من شخصا زور میزنم برا اینکه حرفم رو به دیگران بفهمونم،یا دخالت بیجا میکنم یا میخوام به زور به دیگران کمک کنم یا نظری میدم با شخصی که هیچ فهمی از حرفم نداره و یا کلا اهمیتی نمیده به نظرم!
اما
اما دوره ی احساس لیاقت بقدری که درون من تغییر شخصیت ایجاد میکنه که اگه 1 سال ادامه اش بدم و در زندگیم اجراش کنم،تنها چیزی که از گذشته واسم میمونه مشخصات شناسنامه ام هست مابقی از بنیاد تغییر میکنه!
تو همین موضوع، من امروز دیدم همکارم یک دوغ آبعلی با شیشه اش گذاشته تو کلمنش و تو کلمنش یخ ریخته اما چون یخ زیاد ریخته بود درب کلمن بسته نمیشد بعد میخواست دوغ رو دربیاره از کلمن هرکاری میکرد نمیتونست یک لحظه خواستم بلند شم و من برم براش شیشه ی دوغ رو دربیارم که ناخودآگاه قلبم بهم گفت ،مگه بهت گفت بیا کمکم کن!
مگه از تو نظر خواست!
بشین سر جات و هیج کاری نکن.
دیدم بعد از 1 دقیقه خودش رفت و شیشه ی دوغ رو درآورد بعدش متوجه شدم ممکن بود بدش بیاد که من دست کنم تو کلمنش!
و بینهایت از این دست رفتارها که باید روی خودم کار کنم و اصلاح کنم
سلام آقا ابراهیم عزیز
ممنونم بخاطر نکته مهمی که بهش اشاره کردی. متاسفانه من خودم هم این ایراد رو دارم البته خیلی نسبت به قبل بهتر شدم ولی خب باید خیلی بیشتر روش کار کنم
چقدر عالی میشه روابط افراد وقتی به این نکته توجه کنن. اینکه برای خودشون ارزش قائل باشن و هی نخوان کار دیگران رو انجام بدن و با نظر دادنهای زیادی دیگران رو کنترل کنن و چقدر خوبه که با رعایت همین نکات کوچیک افراد میتونن با شریک زندگیشون زندگی سرشار از محبت و احترام و رفاقت داشته باشن
واقعا مریم جان الگوی بسیار عالی هست در همه زمینهها بخصوص بحث روابط
واقعا خداروشکر بخاطر این هدایت بخاطر این مسیر زیبا
بازم ممنونم ابراهیم عزیز که به عنوان دانشجوی زرنگ کلاس دانشگاه استاد عباسمنش این نکته رو یادآوری کردی.
خداوند یار و نگهدارت باشه
به نام خدای بخشنده و مهربانم
سلام ب شما دوست خوبم آقا ابراهیم عزیز
چه جالب ک امروز من تو تمرین ستاره قطبی از خدا پرسیدم خدایا آیا من حمایتگرم؟ آیا این رفتارهایی ک میکنم درسته یا نه؟ ادامه بدم یا نه.
امروز صبح ک برا سرویس از خواب پاشدم، دیدم بابام نون لواش گذاشته ک بخوره، رفتم براش نون سنگک از فریزر در اوردم گرم کردم گذاشتم رو اپن ک اونو بخوره، ناخودآگاه این رفتارو کردم، با اینکه مامانم ندیدم اینکارو بکنه، شاید برا خواهرام ولی بابا نه، حتی موقعی ک سرمو گذاشتم یه حسی گفت پاشو برو براش یه لیوان شیرم بریز، گفتم ولم کن آقا، رفتم برا ادامه خواب.
نمیدونم اینکه هوای بقیه رو دارم، نه صرفا اینکه از خودم بزنم به هیچ وجه، از وقتم از انرژی ام از ورودی هام به هیچ وجه و رو اینا خیلی حساسم از اینا نمیزنم، ولی این هوای بقیه رو داشتن نمی دونم آیا درسته؟ اینکه میرم بیرون یادم می افته عه آبجی کوچیکم از این لواشک محلیا دوست داره بزار براش بگیرم، عه بابا از این شلوارا لازمش میشه کاشکی پول داشتم براش می خریدم، پولدار شم حتما میخرم براش و گوشه ذهنم می زارمش.
واقعا بی دریغ و بدون انتظارِ پاسخ این محبت هارو ناخودآگاه میکنم، قبلا خیلی بیشتر بود، ولی هی کم و کمتر کردم، حتی یه بار فروشنده جانبو گفت چقد هوای خواهرتو داری، گفتم چطور گفت آخه گفتی خواهر کوچیکم از این کاکائو ها دوست داره براش می گیرم، دفعه پیشم کیک خریدی براش، بعد یادم اومد ک اره خریدم، گفتم اره این ویژگی رو دارم ولی باید کمتر هواشو داشته باشم.
شاید برای 80،90 درصدش تشکری هم نمی شنوم، و نیازی ندارم، ولی خودم از این کمک ریزا از این حال ریزا خوشم میاد، خیلی حواسم هست ک مثلا آبجیم امروز ناهار کم خورد، بابا از سرکار میاد برا تشکر یه میوه ای براش ببرم و… ، فکر میکنم برای تایید طلبی نیست چون انتظار تشکر هم ندارم، خودم حس خوبی در وجودم ایجاد میشه، عشق یا محبت نمیدونم، درصورتی ک فکر نمیکنم کسی خیلی از این رفتارا با من داشته مثلا تو خانواده.
مثلا حتی در مورد همین ایده دادن، ب نظرم ما ک افتادیم تو مسیر هدایت خدا، و داریم آسان می شیم برای آسانی ها، الهامات آسان شونده خدا رو پیوسته داریم دریافت می کنیم، و اونو تو زندگی خودمون هم اجرا میکنیم و بدون هیچ مقاومتی و شاید ناخودآگاه اون ایده آسان کننده رو انجام می دیم و می بینم عههه چقد کارم راحت تر شد هاا.
مثلا امروز برا آشپزی من یه ترفندی زدم ک اصلا ندیده بودم مامانم اینکارو تابحال انجام داده باشه و خیلی هم جواب داد و سریع غذامو درست کردم، درصورتی ک قبلش هیچ ایده نداشتم ولی یه سوال تو ذهنم منو هدایت کرد ب جواب.
خب اینو میخواستم بگم، منم وقتی می بینم یکی داره یه کاری رو سخت انجام میده مغزم ارور میده، ینی سریع با نگاه کردن ب اون کارش ذهنم میگه بابااااا این که کاری نداره یه ذره ببرش بالا اوکی میشه، ینی بارها شده ب مادرم از این ترفندهای آسان شونده گفتم ولی باز کار قبلی خودش رو ادامه داده، اوایل خیلی تو مخم بود ک چرا انقد زندگی رو برا خودت سخت میکنی، یه ذره فکر کن ب کاری ک میکنی میتونی اینجوری هم انجامش بدی روش هاتو عوض کن، ولی بعدش دیگه رها کردم گفتم هرجور راحتی، الان داره یه کم پیچ مغزش شل میشه و کارهاش رو سریع تر و آسون تر انجام میده، ینی خودش ب این نتیجه رسیده ک روش های قبلی خیلی سخت و وقت گیر بوده و روشش رو عوض کرده.
دقیقا وقتی من کمتر اظهار نظر کردم با وجود اینکه میتونستم ایده بدم، نظر بدم، الان از من میان خودشون می پرسن ب نظرت اینو چیکار کنم؟ مثلا خواهر کنکوری ام امروز برا برنامه ریزی درساش ک ب آزمونش برسه از من نظر خواست، مادرم برا مهمونی هاش ک زنگ بزنه ب فلانی یا نه میاد با من مشورت میکنه. من داشتم کار خودمو میکردم، من ذهنمو از کارای بقیه تصمیمات بقیه برداشتم و سکوت بیشتری کردم تو خونه حالا حتی پدرم تصمیمات کاری اش رو اول ب من میگه و من نظرم رو بدون اینکه اگر اجراش کنه یا نکنه،خوشحال یا ناراحت میشم گفتم، حتی دیدم ب اون نظر من عمل هم کرده، در صورتی ک مثلا خواهر بزرگم با داد و بیداد نظر مخالفش رو اعلام میکرده من اون مواقع سکوت کردم و گفتم به من چههههه، اگه این تصمیم تو زندگی من تاثیری نداره پس ب من چه مربوطه ک بخوام حرصش رو بخورم!؟
مرسی مرسی ک با این اعتماد به نفس این نکته ریز و مهم رو نوشتین و باعث شد من بیشتر دقت کنم ب رفتارام، چون نظر دادن و دخالت کردن پاشنه آشیل من هست، باید ب خودم یادآوری کنم نظر کمتر بدم، انرژی ام رو برای خودم شخص خودم صرف کنم و بزارم بقیه هم زندگی خودشون رو کنن.
سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان نازنین.
و سلام به دوستان هم فرکانسی م در این سایت بی نظیر.
امروز بعد از مدتها می نویسم چون با خودم عهد کردم هرآنچه که به ذهنم میرسه درج کنم.
برای هزارمین باردر این بهشت زیبا نشانه ام رویافتم .
در این جاری بودن زندگی در این بهشت.
در این زایش و رویش .
در این عشق به موجودات.
در این درصلح بودنها .
و از همه مهمتر در این همه زیبایی پرادایس زیبا هدایتم رو گرفتم.
خداوند رو هزاران بار شکر که این سایت مأمن من و هزاران نفر دیگر شده برای راهبری و آموزش.
برای خط مشی دادن به روزمرگی های زندگی.
خدایا شکرت.
خدایا سپاس برای این اتصال.
خدایا سپاس.
عاشقتونم.
اینکه وقتی من واقعـــا بـــاور داشته باشم که هدایت میشم، واقعا باور داشته باشم که خدا اجابت کننده س، واقعا باور داشته باشم که وقتی به خدا میسپارم از هیچی جا نمیمونم
اینه که باعث میشه من در لحظه زندگی کنم و از الانم لذت ببرم بدون اینکه نگران باشیم که الان کاری که دارم انجام میدم غذا دادن به مرغ و جوجه هاست یا سرگرمی با خواهرزاده م یا نقاشی کشیدن، منظورم اینه که اگر همین الان کاری که دارم انجام میدم، (کاری که در شرایط انجام ش قرار گرفتم و خوشم میاد در همون لحظه ازش لذت میبرم) مستقیما هیچ ربطی به خواسته ای که دارم و از خدا خواستم نداره، اشکال نداره
نباید نگران یشم دلواپس بشم که نکنه دارم وقتمو تلف میکنم و باید کار دیگه ای انجام میدادم!
نکته اینجاست که هیچوقت نمیفهمم
ولی خبر خوب اینکه، میتونم انتخاب کنم که چه باوری داشته باشم که به نسبت اون، شرایط رو خلق کنم
در این مورد برای مثال من میتوانم این باور رو انتخاب کنم، همین که قبلا هم گفتم: «من چون به خدا سپردم صد در صد از هیچی جا نمی مونم، یعنی اگر قراره حرفی بزنم بهم گفته میشه، متوجه میشم و میزنم، اگر کاری قراره انجام بدم، حرکتی بکنم… و اینکه خدا اجابت کننده س و فقط توی جزییات دخالت میکنه نتیجه نهایی رو من میگم چی میخوام، و اصل ذات خداوند هدایت کنندهس»
من این باور رو که انتخاب کنم، همه این افکار و اعمال باهم نتیجه ش این میشه که هدایت مــــیشــــوم
خوب اسناد اینطوری فکر کردن و عمل کردن که به دوره قانون سلامتی و احساس لیاقت و شیوه حل مسایل و اپدیت دوره ها و هزاران نتیجه دیگه که من نمیدونم هدایت شدن
اصلا همین اپدیت دوره ها خودش زندگی در لحظه و باور داشتن به باورهاست دیگه!
من اگر بخواهم از این شیوه فکری و عملکردی بعنوان رفرنس استفاده کنم، الان طبق الهامی که شده یکسری کارهای نیمه تمام رو تمام میکنم فارغ از اینکه ذهنم میگه این محصولات خط طراحی و اجراشون از سایر محصولات متفاوت تر میشه
حتی دیروز که تمام بعدازظهر رو مشغول خیاطی کردن بودم و واااقعا لذت بردم و اینقدر حالمو خوب کرد که آخر شب با تمام وجودم سپاسگزار بودنم رو حس میکردم
و
نگران نباشم
نگران بودن من یعنی توجه به کمبودها، نیامده ها، نشدنها، نداشتن ها، نرفتن و نرسیدن ها… غافل از اینکه دلیل تمام این کمبودها هم همین حال بد و نگرانی و استرس و ترس و عجله خودم در سالهای گذشته بوده
و الان باید روند فکری و رفتاری م رو تغییر بدم، که در غیر اینصورت نتایج آینده من طبق روال گذشته باز ادامه پیدا میکنه و هیچ نتیجه ای تغییر نمیکنه
قدم دیگه ای که باید بردارم واضح کردن خواسته نهایی م هست، درسته که چند روز پیش در ضمن پاسخ دادن به سوالات جلسه سوم خواسته هام رو در یکسری زمینه ها واضح تر کردم ولی باید روال مداوم من بشه جزیی تر بشه
شرایط الان من تغییر نمیکنه، مگر اینکه من روش فکری و عملکرد شخصی م رو تغییر بدم
_ ذهن: آخه چه ربطی داره؟
_ من نمیدونم، من همونطور که نمیدونم جاذبه از نظر فنی چرا اصلا بوجود اومده و چطور شده که اینطور عمل میکنه، این رو هم نمیدونم، فقط میدونم که این قااانونه
وحی منزل میپذیرم
و انتخاب میکنم که حالا که امروز ساعت هشت صبح 13 آگوست به این آگاهی ها هدایت شدم بهشون عمل کنم
قبلا من در این مرحله میترسیدم که وای، چطور عمل کنم، اگر شرایط نشد که من بتونم عمل کنم و … چی
ولی الان فقط میگم خدایا من میخوام عمل کنم
هدایت م کن تامین م کن
_
اینکه اعتراف کنم که کار بیشتری به ذهنم نمیرسه اصلا چیز بدی نیست، اتفاقا دست از تقلا کردن برداشتن خیلی خوبه، ترس نداره، وقتی که باور داشته باشم که هدایت میشم
همینطور که ایده دیگه ای برای حل جریان تراکتور به ذهن شما نرسید، رها کردید و به معنی واقعی در لحظه زندگی کردید و وقتی صبحانه خوردید واقعا صبحانه خوردید نه اینکه فکر و ذهن و در نتیجه رفتارتون تحت تاثیر گیر و دار مشکل باشه، وقتی رفتید و با مرغ و جوجه ها وقت گذروندید واقعا در اون لحظه حضور داشتید و همین حضور در لحظه و پر کردن لحظه با حس خوب، (حالا هرفردی به روش های مختلف به حس خوبی میرسه) باعث میشه که به ایده جدیدتر که امکانات اجرای اون رو از قبل بهتون داده شده است ( فراوانی جهان, درایت خداوند) هدایت میـــــشوید
این قانون جهانه
حالا من بیام بگم نه من دارم توی این شرایط شخصی زندگی میکنم و شرایط کاری و مالی م فلان و … فایده نداره، قانون قانونه
همونطور که من نمیتونم بگم طوفان منو آورده انداخته بالای ساختمان میشه لطفا سیب بجای اینکه از درخت بیفته زمین اینبار بخاطر شرایط من که هیچ دست خودمم نبوده، بیفته این بالا برای من!
من وقتی موفق میشم که این آگاهی ها رو بیشتر بهشون فکر کنم، درک کنم و مهمتر اینکه عمــل کنم
خدایا هدایتم کن تا بفهمم و عمل کنم
طبیعت واقعا زیباست
این درختان زیبا، این سرمای زیبا، هوای ابری و خاکستری، دریاچه آرام آرام، این صدای سکوت طبیعت، صدای راه رفتن روی خاک و علف های خشک، دل منو میبره
وقتی توی سرما راه میرم گونه هام و نوک بینی م شروع میکنه به بیحس شدن، و عاشق وقتیم که چشمهام هم خنک میشه و مخصوصا پلک میزنم تا توی پلکم هم از خنکی چشمم خنک بشه و من توی پاییز و زمستون چندین هزار قدم هرروز راه میرفتم و لذت میبردم
صدای امواج پر خروش آب خلیج که به ساحل میخورن صدای بکگراند تمام افکارم میشه
و من ساعتها توی تجسماتم غرق میشم
اصلا نمیدونم کجا هستم فقط میبینم که دوست دارم کجا باشم
و من
عاشق خودمم
واقعا از کیفیتی که دارم واقعی خودم هستم لذت میبرم
مشتاق تجربه زندگیم هستم و جزییاتش هرروز برام واضحتر میشه
من میدونم چای عصرم رو کجا دارم مینوشم، منظره جلو چشمم چیه، چه صداهایی دارم میشنوم
دورِ دور
ثروت واقعا باشکوهه واقعا انسان های ثروتمند قابل احترام و تحسین برانگیز هستند
دیروز برای انجام کاری به یک مغازه ای رفته بودم، از حجم فراوانی و ثروت هنوز تمام وجودم لبریزه
اونهمه پول نقد طلا ادم های درجه یک شیک خوشبو خریدار زیبا و آرام، مدام توی گوش من زمزمه میکرد، فراوانی وجود داره مهم نیست قیافه ت چیه، چهمدلی لباس میپوشی، شغلت چیه
وجود داره
و امروز با دیدن آرامش استاد، این دستپاچه و مستاصل نبودنشون همون فراوانیه همون شکوه و ارزش ثروتمند بودنه
ویدیویی میدیدم که توی یک جمع چهار نفره دونفرشون ثروتمند بودن، و چقدر متانت داشت آرامش و در لحظه زندگی کردنشون، خندیدن اونها با بقیه فرق داشت خالص بود بدون هیچ نگرانی پشت پرده ای برای حفظ ظاهر و خوشایند دیگران
و چقدر این آدمها پر شده بودن، رد شده بودن از خیلی مسایل مادی، دقیقا همونی که استاد میگن که برای رد شدن از ثروت باید ثروتمند شد
و من با تمام وجودم ثروتمند و ثروت رو تحسین میکنم، چون ظرفیت روح انسان رو تکمیل میکنه به فطرتی میرسونه که باهاش بدنیا اومده و خلق شده
همون فطرت الهی که روح خداوند رو هنوز به یاد داره، و باور داره که عادل، ثروتمند، هوشیار، با درایت و قدرتمند و ارزشمنده
خدایا
به من هدایت و اجابتت رو بده تا بتونم اونطوری که خوشحالم میکنه و راضی هستم زندگی کنم
آمین
خیلی زیباست که چندتا ماشین داشته باشم، چندتا موتور داشته باشم، چند تا سالن لباس داشته باشم مدام سفر برم، مدام بخندم
ثروتمند بودن باشکوهه
معنویه
خجالت نداره
زیاده خواهی نیست، باور به فراوانیه جهانه
سپاسگزارتر شدنه
ثروتمند بودن ارزشمنده
خدایا شکرت
برای برکت امروز، برای اینکه با تو شروع کردم
ازت میخوام امروز هدایت م کنی به ثروت، سلامتی، آرامش و شادی و رشد
آسونم کن برای لدت بردن
اسونم کن برای دریافت فراوانی
آمین
09:11 صبح
توضیحات تکمیلی: من همین صبح بدلایلی از ساعت شش بیدار شدم و در ادامه هدایت شدم به شرایطی که نمیتونستم کاری از لیست کارهای روزانه م رو انجام بدم، و بجای اینکه همش ناراحت باشم که امروز هم نتونستم کاری بکنم و این چه وضعی بود و چرا اینطوری شد؟! اومدم بهترین برنامه رو برای خوشگذرانی و بزن و برقص و بازی با خواهرزاده م ریختم و تمام مدت صبح تا ظهر رو مشغول بازی کردن و لذت بردن بودم، بعد هم دیدم یک برنامه خرید هیجان انگیز هست گفتم اگر اوکی هست منم همراهتون باشم و پذیرفته شد و با دوستانم همراه شدم
فراوانی های جدید دیدم، هدایت دقیق خدا رو دیدم، کلی سرمایه و فروش دیدم، رونق کسب و کار دیدم، باور فراوانی فروشنده ها رو دیدم و کلی مشتری دیدم که چقدر راحت مبالغ چندین میلیون تومنی رو خرید میکنن
خدایا شکرت
من اگر منه قبل بودم با این حال و حمله الرژیکم تا شب با بداخلاقی و ترشرویی و بیحالی توی خونه وقت میگذروندم و کلی برای قربانی شرایط بودنم دل میسوزوندم
ولی من
شیرین
دیگه اون شیرین قبل نیستم
من بینهایت سپاسگزارم سپاسگزارم تمام رشد شخصیت افکار رفتار عملکرد و باورهام هستم، خدایا شکرت خدایا شکرت که آرام شدن
م بخاطر قوانین تو بخاطر تو بخاطر نعمت های تو بخاطر عجزی که در مقابل قدرت و درایت تو دارم ممنونم
خدایا شکرت
خدایا شکرت
من باور دارم که درهایی از نعمت ثروت سلامتی سعادت و ازادی به روم باز شده و برای داشتن همه اونها عین ساعت، دقیق، دارم هدایت میشم
خدایا شکرت
15 آگوست 16:06
به نام خدای مهربان خداوندا هر چه دارم از ان توست
یه روز بسیار زیبا در این بهشت زیبا با این همه مرغ و جوجه های زیبا شروع شد خدایاشکرت
تحسین میکنم این ملک زیبا رو با این همه موجودات زیبا که اینجا رو زیباتر کرده خدایاشکرت
تحسین میکنم این رابطه زیباتون رو که انقد با احترام و عشق است خدایاشکرت
چقد زیبان این چقدر دیدنشون احساس ادم خوب میکنه خدایاشکرت
تحسین میکنم این نگاه زیبابین تون به مسائل رو که انقد ریلکس و اروم هستین خدایاشکرت
تحسین میکنم این صبحانه خوشمز خودم پز چه نونی شد چه تخم مرغی عاشق گاز تون شدم خدایاشکرت
تحسین میکنم این هدایت خواستن تون رو از خدا و صبور بودن و استقامت ورزیدن و امیدوار بودن خدایاشکرت
تحسین میکنم این ابزارهای هیولا و ازادی مالی تون رو خدایاشکرت
چقد عاشق مرغ و جوجه ها شدم خیلی زیبان و کاراشون لذت بخشه خدایاشکرت
سپاسگزارم از شما و درس امروز که باید یکی یکی ایده ها اجرا بشه تا قدم های بعدی گفته بشه ما به خدا اعتماد داریم خدایاشکرت در پناه خدا شاد ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید دوستون دارم
به نام خداوند بخشاینده و مهربانم
سلام ب همه عزیزان
صبح زیبای پاییزی توی پرادایس شروع شده با صدای پرذوق و شوق خانم شایسته جان، واقعا چقدر لذت بخشه هوای پاییزی توی پرادایس، لیوان قهوه تو برداری بشینی رو اون صندلی و با دیدن مرغ و خروسا و اون دریاچه و سکوت و صدای طبیعت مراقبه کنی. حق دارید باوجود مسافرت ب مناطق زیبا باز دلتون برای پرادایس تنگ بشه.رفته رفته دارم ب فرکانس دیدن زیبایی های پرادایس نزدیک تر میشم، با ادامه دادن پیوسته این سریال از ابتدا.
هدایت خداوند رو ب وضوح توی رفتار مرغ ها میشه دید، اینکه این جریان هدایت میکنه بیان دم در خونه برای غذا، اینکه برن سروقت اون چوبی ک همیشه غذا می ریختین براشون. همون خدایی ک میتونه این مرغ هارو هدایت کنه، همون خدا مارو هم هدایت میکنه اگر ما اجازه بدیم. این روزا ک توی دوره 12 قدم هستم و ب قدم 7 رسیدم ب وضوح معنای هدایت رو بیشتر درک میکنم و بیشتر میشنوم صداش رو.و این خیلی لذت بخشه، خیلی آرامش بخشه نشستن روی دوش خداوند، استاد چه لذتی می برید، من ک هنوز فقط شاید 5 درصد از این جریان هدایت استفاده میکنم غرق عشق خداوند شدم، چه برسد ب شما. باید تکاملی پیش برم و چشم بگم و ببینم ک با عمل کردن ب ایده های الهامی چه نتیجه رضایت بخشی میگیرم ک ایمانم قوی تر بشه.ک فکت بسازم.
باز زیبایی رابطه شما دو عزیز رو تحسین میکنم، آزادی کامل، حتی در سلیقه غذایی، رابطه دو انسان مستقل و قوی، قسمتای قبل ک استاد گفتن من منتظر خانم شایسته نمیمونم، و ایشون خودشون میگن بخور غذاتو سرد میشه. من این رفتارو ب مادرم گوشزد میکردم قبلا ولی گوش نمیداد و دیگه بعدش اعراض کردم، از این دلسوزی ها من یکی اصلا ندارم. کنترل ذهن خانم شایسته عزیز رو برای رژیم و کم خوردن شون خیلی برام قابل تحسین عه اونم در مقابل استاد خوش خوراک ، این همه مدت همیشه رژیم داشتن و ب قول خودشون همیشه گرسنه، و اندام شون رو حفظ کردن، و خداوند درخواست هاشون رو اجابت کرد ک هدایت شدن ب قانون سلامتی. واقعا غذای جذابی پختین، من هم همیشه رسپی های هدایت گونه رو امتحان میکنم و سنت شکنی میکنم و میگم از این راحت تر و خوشمزه ترم میشه، فیوریت منم ک تخم مرغه مخصوصا محلی اش، چقدر خوبه ک فراوانی هست در پرادایس و شما نتیجه زحمات تون رو دریافت میکنید.
گیر کردن تراکتور توی گل. این قسمت خیلی درس های جدید داشت برام، خداروشکر ک من هدایت شدم همزمان هم دوره 12 قدم رو بیام و هم سریال زندگی در بهشت، و اول میشنوم آگاهی هارو و بعد دارم ب طور عملی اون آگاهی هارو وارد مغزم میکنم، واقعا کجا میتونه آدم همچین آموزشی ببینه؟واقعا اگر اون دنیا از بهشتیان نباشم و این دنیامو بهشت نکنم چه بهونه ای برا خدا بیارم. همون خدایی ک میگه ما براتون رسول فرستادیم، قرآن فرستادیم ک دیگه بهونه نیارید ک ما هدایت نشدیم، ما نمی دونستیم. واقعا کتاب هدایتگری بهتر از قرآن، نور هدایتگرش همیشه میتابه.فقط کافیه ما قلب مون باز باشه.ما پرده از چشم هامون کنار بره.
اولش خیلی ایمان داریم ک تراکتور رو میتونیم بیاریم بیرون با ایده های پیش فرض قبلی، چون قبلا هم این اتفاق افتاده، و ما با هدایت خداوند پیش رفتیم و اون ایده جواب داده.
صدای ذوق و شوق انگیز خانم شایسته حتی موقعی ک اتفاق بظاهر ناجالبی افتاده خیلی برام قابل تحسینه، شما اصلا نگران میشید؟ توی صداتون هیچ فرکانسی از نگرانی و اه این چه بدشانسی عه نبودددد. چقدر در صلح و آرام هستید، چقدر باید ازتون یاد بگیرم.
آقا مسئله ای پیش میاد تو زندگی ؟ ماشین خراب میشه؟ پنچر میشه؟ یه چی تو خونه میشکنه؟ خراب میشه؟ اصن میترکه؟ تو آرام باش، حل میشه، اتفاق خاصی نیوفتاده. مسئله رو بز گ نکن برا خودت. الکی بزرگ نمایی نکن ک ب بقیه هم استرس بدی. آروم باش باباااا ما ب جریان هدایت وصلیم، حتما خیریتی هست، حتما باید این اتفاق می افتاده و ما حلش میکردیم و بزرگتر میشدیم از این تضاد. این تراکتور مثل اسباب بازی توگل گیر کرده، بزرگش نکن. قدم ب قدم ب الهامات گوش بده و پیش برو، مطمئن باش حل میشه.
یه مسئله ای با اینترنت خونه برای من پیش اومده بود، 2 روز کامل درگیرش بودم، ک دیگه شب آخرش حل شد. یادمه خیلی گیر کرده بودم و گفتن باید کارشناس بیاد، ظهر داشتم پیاده روی میکردم تو خونه و فایل توحید عملی ک در مورد هدایت و اینکه من نمیدونم خدایا تو میدونی رو گوش میدادم و ب خدا گفتم خدایا من میخوام این مسئله رو خودم حلش کنم، خودم منظورم هدایت توعه، ینی باید حلش کنیم، کارشناس نمیاد خونه مون، من هرچی پیش فرض بود رفتم جلو، من دورامو زدم، تسلیییم. دقیقا رهاش کردم و گفتم هدایت میشم حالا گیر نده همین الان باید درست بشه. بعداظهر اصلا نمیدونم ب چه دلیلی زنگ زدم مخابرات و من یه حرف دیگه زدم ولی کارشناس گفت بجای عدد 10 بزنید صفر. حتما اینجارو اشتباه کردید. همون لحظه حسم گفت این هدایته، و مطمئن بودم حل میشه، و بعله دوستان، با جابجایی یک عدد مسئله حل شد.
و انصافا کنترل ذهن توی اون شرایطی ک کلت داغ کرده کمی سخت میشود ؛))) یادم افتاد ب صحبت های استاد تو جلسات قدم ک میگفتن هدایت اینجوری کار میکنه ک شما یه دستگاهت خرابه بهت میگه هیچ کاری نکن برو فیوز رو از برق بکش دوباره بزن درست میشه، انقد تقلا نیاز نیست عزیزم. و مسئله من پیس آو کیک حل شد و چه قدرتی گرفتم و چه فکتی ساختم چه الگویی ساختم برای مسائل آینده ام. کلا کارهای اینترنی و قطع و وصلی خونه رو مشکل اینترنت و گوشی و تی وی رو همه اول ب من میگن انجام بده و من ب عنوان چالش میپذیرم و کلیپ میبینم و خیلی باعث افزایش اعتمادبنفسم شده
خانم شایسته جان یه رفتار زیبا و درصلح دیگه ک ازتون دیدم اینکه مسئله ای رو بزرگ نمیکنید و خیلی راحت میگذرید و انقدر رها هستید. استاد چوب رو انداختن توی گل و آب و گل پاشید روی شما و شما خندیدید با استاد، ینی من از لحن صحبت تون اینو متوجه شدم ک یک لحظه مکث کردید و با استاد خندیدید. میخوام ریز بشم توی رفتارتون، میخوام از تک تک رفتارتون یاد بگیرم شما الگوی بی نظیری هستید ک میخوام پای جا پای شما تو این مسیر برم جلو.
صحبت های دلگرم کننده تون حین این کار چقدرر انگیزه میده ب استاد، ک کم نیارن و ایده هارو با قدرت یکی یکی برن جلو، از هدایت خداوند میگید، میگید دلم خیلی روشنه ک این مسئله حل میشه.میگید انشالله درست میشه، خداوند انرژی اش رو در چوب ها، بخشی اش رو در خود استاد، بخشی در فرمون، بخشی در تراکتور قرار داده تا ب یاری ما بیان. این نگاه این دید همیشه پیروزه و با یاری الله از پس تمام تضادها و مسائل برمیاد.
اره ممکنه یه مسائلی پیش بیاد و ما ایده هارو بریم جلو و اون مسئله حل نشه. ولی اینو بدونم با قدم هایی ک برمیدارم یه مرحله میرم جلو، هر ایده ای ک اجرا میکنم حتی اگر نتیجه مدنظر من رو نده و اون مسئله نه تنها حل نشه ک بدتر هم برم تو گل، نگم ای بابا این چه هدایتی بود؟ مگه هدایت باید منو بیشتر ببره تو گل !؟؟ نه باید رها باشم و بگم حتما خیریتی هست، بگم خب فهمیدم این ایده جواب نمیده، باید دوباره از خدا درخواست کنم ایده بعدی رو بهم بده، اصلا شاید این ایده ها پیش نیاز ایده اصلی بوده، باید درس هایی رو یاد میگرفتم از این حرکت از این ایده کوچیکا.
چون استاد میگه کسی ک داره رو خودش کار میکنه و توی مسیر احساس بهتر هست، خداوند هدایتش میکنه وهر اتفاقی بیوفته خیره و قراره قدم های بعدیش واضح بشه، ما نمیدونیم این سیستم چطور کار میکنه، ما نمیدونیم پشت پرده چه خبره، با مغز کوته بینم قضاوت نکنم.بگم چشم و کنترل ذهن کنم و جنبه مثبت کارو ببینم.
استاد شما ماشاله انقدر مسئله حل کردید، انقدر تجربه دارید توی حل مسائل تکامل تون رو طی کردید، ب جریان هدایت 100 درصد اعتماد دارید، ک ب این راحتیا مغلوب نجواها نمیشید، چون شما اندازه تون از این تراکتور بزرگ تره، پس مطمئنید از پسش برمیاید، و ب همین خاطر گفتید خیلی کنجکاوم ببینم آخرش چی میشه. این حس اطمینان از فکت های قبلی بوجود اومده، از مسائل کوچیک شروع کردید و اندازه تون رو بزرگ کردید و با فکت های قبلی، فکت ایمان و هدایت خداوند نجواهای ناامید کننده شیطان رو خفه میکنید.
دیروز رفتم بزرگترین هایپر استار تهران، یادمه پدرم میگفت خیلی بزرگه و ازش تعریف میکرد حدود 3، 4 سال پیش رفته بود، گفت یه روز می برم تون. آقا خلاصه من رفتم و چقدررر لذت بخش بود، این درخواست در من بوجود اومده بود وقتی خریدهای شما و خانم شایسته رو توی هایپرها می دیدم و تحسین میکردم تون. و لذت میبردم از اون همه فراوانی و تنوع اجناس. من رفتم و کلیییی لذت بردم تک تک قسمت هاش رو میچرخیدم، حتی از قسمت لوازم خانگی اش پرسیدم گریل برقی دارید نمونه اش رو ببینم ؛)))
من اونجا کلییی ثروت و رفاه و آسایش دیدم، سبدهای خرید، قفسه های پنیر، گوشت، سبزیجات بسته بندی شده، نون های بسته بندی، انواع غذاها و ترشی ها، مثل خانم شایسته با اعتمادبنفس میرفتم سروقت همه قفسه ها و عکس مینداختم. با آهنگ های شادش میخوندم و لذت میبردم از تحسین فراوانی، از دیدن زوج های عاشق و خرید کردن هاشون، از دیدن بچه های زیبا، سبدهای پر از خرید، قیمت گذاری هارو ب ذهنم نشون دادم، قدرت خرید رو ب ذهنم نشون دادم. درسته من اون روز خریدی نکردم ولی هیچ مقایسه ای هیچ حسادتی در من نبود، فقط لذت بود و عاشقانه تحسین کردم و مطمئنم منم میام و از اون هایپر کلی خرید میکنم.
و تحسین اون فراوانی خودش رو بهم نشون داد با وجود مشتری های امروزم؛) خداروشکر
سپاسگزارم استادجان، خانم شایسته عزیز بابت تدوین و تهیه این فیلم، و بچه های عزیزی ک این کامنت رو خوندن ؛) در پناه الله باشید.
به نام هدایت الله
سلام خدمت خواهر عزیزم ناعمه دوست ارزشمند وتوحیدی و فعال سایت
از شما سپاسگزارم بابت کامنت خوبی که نوشتی چقدر لذت بردم از این درک وآگاهی خوبت وخیلی ساده وروان انرژی خوبت رو من از نوشتن شما میتوانم حس کنم ولذت ببرم
آنقدر خوب بودی دختر که کامنت خوبی برای رد پا برای خودت به جا گذاشتی امیدوارم همیشه بدرخشید مثل ستاره های آسمان و ما هم لذت ببریم از نتایج خوبت
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
به نام خداوند بخشنده مهربان
ای نفسِ خرّمِ بادِ صبا
از برِ یار آمدهای، مرحبا
به به چه تصاویری از تجمع این پرندگان در شروع این قسمت گرفتین
چه نمای زیبایی از بوقی و بوقل گرفتین والا از اسمشون خندم گرفته.
به قول دوستمون اینا عادتکردن و رفتارهاشون از عادت هاشون میاد .
بنظرم برای انسان اگه عادت های خوبی رو در خودش به وجود بیاره که کمک کننده براش باشه مثل عادت به تمرکز کردن، عادت به دیدن شکرگذاری خیلی عالیه اما عادت طوری باشه که فکر کردن رو ازت بگیره و همش طبق یه طرز فکر و از یه مسیر بدون خلاقیت بری این خیلی بد هست.
و یه نکته دیگه اینه که نگاهت به دست دیگران نباشه برو یه حرکتی بزن و اینو منظورم خودم هست .
و سوم اینکه خداروزی رسانه تو سمت خودتو انجام بده خدا میرسونه و صبور باش و غر نزن ، با ناراحتی اوضاع بدتر میشه.
و اینکه وابسته نباش مثل این پرنده ها که هیچ حرکتی نمیکنن فقط وابسته هستن و از خودشون هیچ عملی نشون میدن.
چه جالب گنی روی نرده گردنشو 180 درجه چرخاند واقعا این پرنده ها میشه ازشون و رفتاراشون خیلی درک ها کرد.
تحسینتون میکنم خانم شایسته که ایده میارین تو غذاهاتون . درود بر شما
واقعا درسه که تو حرکت کن و ایده ها توعملی کن خدا درهای رحمتش رو باز میکنه
درسته این ایده ها کار نکرد ولی به قول اون دانشمنده عوض ما چندین ایده که جواب نمیده رو یاد گرفتیم که استفاده نکنیم و درسش رو میگیریم ،همینطور باعث شد بیشتر درخت های هرز رو قطع کنیم
سلام استاد جونم و مریم جونم امیدوارم حالتون عالییی باشه
واااو عجب نشونه ای هدایت شدم امروز صبح پر از زیبایی و لذت بردن از لحظه ب لحظه ی این فایل
عاشق این همه مرغ های رنگارنگ شدم و خیلییی نازن
خصوصا وقتی میدویدن این ور و اون ور و اون مرغی ک لپ داشت خیلی دوستشون داشتم
یکی از زیبا ترین زیبایی هایی ک دیدم واقعا معرکه بود
خداجونم سپاس گزارم
و اینک تراکتور و گیرکردنش و ایده ها
خداقوتتون بده استاد جونم و مریم عزیزم دمت گرم برای پشتکارتون
باید ازتون یاد بگیرم ک با هرچالشی روبرو شدم ایده هام رو اجرا کنم و حالا وقتی انرژی اومد پایین برم احساسم رو بهتر کنم و برگردم پرقدرت تر و بترکونم با ایده های جدید
خداجونم مرسی عاشق اول فایل و اون همه زیبایی شدم
منم یه جنگل و با یه عالمه مرغ و حیوون میخوام
چون هرلحظه اش آرامشه هر لحظه اش
مرسی استاد جونم و مریم جونم عاشقتونم
سلام و درود بر استاد عباس منش عزیز و سرکار خانم شایسته عزیز
خدارو شکر که اینجا هستم تا اینهمه زیبایی رو ببینم ،دیدن این زیبایی ها انرژی آدمو برای رسیدن به اهدافش بیشتر می کنه .
یک نکته مهمی که از این فایل یاد گرفتم اینه که وقتی به ناخواسته ای برخورد کردی و با تمام تلاشت هنوز اون مسئله حل نشده ، بهتره به جای غر زدن و مایوس شدن به خودت استراحت بدی ،رها کنی تا ایده های جدید بیان
نکته بعدی جمع شدن مرغ و خروس ها دور استاد بود یک لحظه به خودم گفتم ببین علیرضا اینا میدونن استاد قراره بهشون غذا بده اینا استاد رو روزی رسون خودشون میدونن و اینجور دورش می گردن، تو چقدر دور خدا می گردی ،تو چقدر با عشق سراغ خدا میری و با اطمینان میگی خدایا زود باش من اومدم سهمم رو میخوام ، سهمم رو بده ،تو که میدونی همه امیدم تویی ،رزاقم تویی ،پس زود رد کن بیاد، واقعا با این نگاه از خدا چیزی خواستی؟
خدایا شکرت به خاطر این فایل که هم پر از فراوانی و نعمت بود هم پر از درسهای عالی
خدایا هدایتم کن، خدایا حمایتم کن ، خدایا حفاظتم کن آمین.
سلام به استاد و مریم عشق جانم که از ته دلم دوستشون دارم
من از همه قسمتها انرژی میگیرم درس میگیرم و هدایت میگیرم لحظه به لحظش نکته داره
دیدن این همه مرغ و خروس و اردک و بوقلمون از همه رنگ و قلم چقدر زیباست دویدن دسته جمعیشون تماشایی که زیبایی پرادایس رو چندبرابر کرده
استاد چقدر روحیه تسلیم ناپذیری شما رو دوست دارم تحت هیچ شرایطی غر نمیزنید و در عوض دنبال راه حلید تا تراکتور رو دربیارید چقدر واقعا وجود شما در زندگی همه ما و البته مریم جانم پر از خیر و برکته چون همیشه ادم در کنار چنین انسانهای روحیه دار و زیبابین احساس مثبت و شادی داره
از همه چی زندگیتون لذت میبرم و برای همه این چنین زندگی که با ساختن باورها ساختینش ارزو دارم