سریال زندگی در بهشت | قسمت 117

🦋به نام خداوند بخشنده و مهربان🦋

سلام

خداوند رو شاکرم که من رو به این راه هدایت کرد.راه آنان که نعمت داده.

نمیدونم برای شماهم پیش اومده که بایک جمله دگرگون بشین یا نه؟؟؟

من با یک جمله مریم عزیزم کلا دگرگون شدم‌.

خداروشکر میکنم که مریم جانو استاد عزیزم رو

سر راه من قرار داد.

مریم جان شما تو این فایل زبان خداوند شدی و با من صحبت کردی.حالم رو خوب کردی.بهم ارامش دادی احساس خوب و شادی دادی.مشکل چننندین ساله من رو حل کردی.

شما و استاد دست و زبان خداوند شدید برای من.

همه ی حرف هایی رو که از خدای قشنگم باید بشنوم از زبان شما میشنوم.

من از خدا هدایت خواسته بودم که پاشنه های آشیم رو در زمینه مالی بهم نشون بده.

و خیلی زود خداوند دست بکار شد و یکی یکی داشت بهم میگفت.

چند روزی بود که یکی از مهم ترین هاش رو بهم گفته بود.نامرتبی و بینظمی 😐

بعد از این که بهم گفت دنبال راه درست کردنش بودم.که خیلی جادویی هدایت میشدم به راه ها و راه حل های مختلف.

تو همین موقع من این فایل رو دیدم.

وقتی که مریم جان گفت امروز روز رحمت الهی اِ من باخودم گفتم ببینم چه اتفاق جالبی می خواد بیوفته.

وقتی ک فهمیدم میخواد خونه رو تمیز کنه و بهش میگه روز رحمت هنگ کردم چشام گرد شد و وایساد

و تو ذهنم غوغایی برپا شد

گففتمم خخددداایا ببین چقدر برخورد و فکر آدم ها فرق میکنه😑

خدایا چقدر آدم میتونه مثبت اندیش باشه

چقدر میتونه زندگی رو برای خودش لذت بخش کنه

گفتم حدیث جون یاد بگیر ببین چقدر راحت میتونی از زندگی لذت ببری و لحظه هات رو قشنگ کنی اخه

من از بچگی چون کار خونه رو وظیفه زن میدونستن حالم بد میشد کار خونه انجام بدم.

ولی ساختار وجودیم عاشق نظم و تمیزی و دقته و اگر غیر از این باشه احساسم بد میشه و همه چی آزار دهنده میشه برام.

فک کن عاشق تمیزی باشی ولی بدت بیاد تمیز کنی.

وقتی که کار میکردم خیلی عصبی و اذیت میشدم.چون فکر میکردم مجبورم انجام بدم متنفر بودم.

و این مشکل شده بود برام و باعث میشد که خونمون همیشه بینظم باشه .و ی مشکل دیگه این بود که من هر کاری رو انجام بدم باید به بهترین شکل باشه اگر نه انجام نمیدم.

وقتی چند تا ظرف نشسته بود با ی جارو کشیدن ساده به جای انجام دادنش که کلا کار نیم ساعت هم نبود به ظرفای فلان کابینت که یکم نامرتب شده یا آشغالایی که پشت میز کارگاه ریخته یا کشوی یخچال که مرغ و گوشتا نامرتب شدن یا فلان شیشه ادویه ک یبار دست چرب بهش زدم یا درز پشت پنجره که یکم خاک روش نشسته یا ……فکر میکردم

و میگفتم پاشم هممه خونه و کمداو درو دیوارو همه رو پاک و مرتب کنم بعدشم برم کارگاهو اینجوری تمیز کنم اینو جا بجا کنم اونو درست کنم و بعدش کارم رو شروع کنم (حرفه و شغلی که دارم) خلاصه میدیدم کار خونه تا نصف شب طول میکشه با اون دقت و حساسیتی که من انجام میدم.پس میگفتم ولش کو بمونه فردا از صبح ،بزار برم سر کارم.(کار وکارگاهمون تو خونمونه)

بعد وقتی مشغول کار میشدم حسم بد بود چون اون نظمی که باید تو خونه و کارگاه نبود و خیلی احساس بدی داشتم.و هیچ لذتی نه از کار میبردم نه از خونه.

وقتی هم که احساسم بده دوسدارم بخوابم فقط که به چیزی فکر نکنم.پس خوابمم زیاد میشد به هیچی نمیرسیدم.

و همیشه کارها عقب می موند از کارو زندگی میوفتادیم فقط برا این که حدیث خانم از کار اجباری خوشش نمیاد😏

هرچند که همسرم واقعا خیلی تو کار خونه کمک میکرد ولی اونم بیچاره یه سری کار هارو بلد نبود اونجوری که من میخوام درست کنه پس بازم اذیت بودم.اگه چیزی نیم سانت اینور اونور بود من حالم بد میشد ولی درستشم نمیکردم حرص میخوردم فقط😐

خلاصه که وقتی خدا بهم گفت یکی از بزرگترین مشکلای تو فرار کردن از مشکل و تنبلیته چند روزی بود داشتم فکر میکردم چکار کنم که بتونم همیشه مرتب و منظم باشم،،،

و باز خدای مهربونم بهم گفت البته از زبون مریم قشنگم😘

با همین یک جمله مریم جان💛 روز رحمت الهی💛گفتم ببین این کار خونه رو همیشه هست و آدم مجبوره که همیشه انجامش بده پس بیا ازش لذت ببر تو که این همه عاشق تمیزی

پس چرا احساس خودت رو بد میکنی چرا این همه مشکل برای خودت درست میکنی.

به این فکر نکن که وظیفه تو هست یا نیست به این فکر نکن که تو زنی یا مرد به این فکر کن با همین یه کار ساده چقدر زندگیت لذت بخش میشه.چقدر حال دلت خوب میشه و خیلی زود قبول کردم😁کلا با چند ثانیه فکر کردن همه چی عوض شد.

الان چند روزی هست که از این انقلاب میگذره.

هروز میگم خدایا شکرت که هدایتم کردی خدا خیرت بده مریم جون.

الان حدیث خانم شده یه خانم تمیز و مرتب و منظم و زرنگ که یه ثانیه یدونه آشغال رو نمیتوته تحمل کنه.و اینقدر انرژیم بیشتر شده به همه کارهام میرسم و وقت استراحتم بیشتر شده و

اینقدر حالم خوبه که روزی صد بار میگم خدایا شکرت به خاطر تمیزی و مرتبی خدایا شکرت که این همه لذت بخش شده همه چیز و هر لحظه برام.

دیگه اصلا مهم نیست که این وظیفه منه یا مجبورم یا نیستم.فقط باعشق انجام میدم و از روزم نهایت استفاده رو میبرم.خود به خود خوابم تنظیم شد.اینقدر لذت میبرم از کار و زندگیم که تا چشمم باز میشه به ذوق بلند میشم .قبلا میخوابیدم که نبینم و فکر نکنم 😁.

واقعا یه درس بزرگشم این بود برام که ما خیلی راحت میتونیم از زندگی لذت ببریم.میتونیم هر کاری رو برای خودمون لذت بخش کنیم.با توجه به نکات مثبت هر چیزی.اینطوری از لحظه به لحظه زندگیمون لذت میبریم و احساس خوب داریم.

زندگی احساس خوبِ در لحظه ست.

خدایا شکرت .

استاد عزیز بهت تبریک میگم به خاطر همچین عزیز دلی.

و به خودم بتریک میگم به خاطر داشتن همچین استاد عزیز دلی❤❤❤❤