به نام خداوند مهربان
سلام به استاد عزیزم و بانو مریم
سلام به همه دوستای عزیزم و سپاسگزارم که کامنت ها و تجربیات خوبشون رو می نویسید
من کلا خیلی کم کامنت میذارم اما این فایل که در مورد عملگرایی هست من رو وادار کرد که کامنت بنویسم چون این عمل من باعث تمرکز بیشتر و یادگیری دقیق تر فایل میشه
به جای فقط گوش دادن به این آگاهیها، با تفکر و درک بیشتر به اجرای این آموزه ها در عمل نزدیک شویم و نکات مثبت و کاربردی هر فایل رو بنویسیم و چندین بار بخوانیم و تکرار کنیم تا نتایج شبیه به استاد را بگیریم.
من خودم اکثر روز ها کارهایی که در طول روز باید انجام میشد را مینوشتم البته مهم ترین کارها رو مینوشتم که با دیدن این فایل متوجه شدم که حتی کارهای کوچک تر را هم بنویسم. نکته خوب این فایل نرم افزار گوگل کیپ بود که کار را راحت تر و دلپذیر تر میکنه و اینکه کارها را تیک بزنیم هم اعتماد به نفس بهمون میده و هم شجاعت انجام کارهای بیشتر.
چک لیست نوشتن چند مزیت داره:
1-اینکه ما میدونیم کارهامون را که میخوایم انجام بدیم را مدیریت کنیم و به طور موازی چندین کار را با هم انجام بدهیم و اولویت بندی داشته باشیم
2-توجه و تمرکز روی خواسته ها
طبق قانون فرکانس وقتی توجه کافی به خواسته باشه و چندین بار در روز بخوانیم ما به سمت آن هدایت میشیم و بهترین مسیر برای ما نشان داده میشه
اولین نکته قابل توجه در این فایل اینه که مریم بانو با کوچکترین نکاتی که استاد انجام میدن بهترین فایل های رایگان (که بسیار ارزشمند که هیچ قیمتی روی این فایل ها نمیشه گذاشت) را می سازند.
نکته دوم اینکه استاد چقدر برای مخاطبان خودشون ارزش و احترام قائل هستند که وقت میذارند و این فایل بی نظیر رو می سازند.
شما گفتید که ما یک کارایی رو تو زندگی مون باید انجام بدیم وبعدش خندیدید بچه های باهوش این سایت معنی خنده های معنا دار استاد رو باید بفهمید و بدونید که چقدر کج فهمی دیده که این مسئله خندش میندازه(شایدم عصبانیت از درست نفهمیدن ماها) و میگه که بعضیا که با قانون آشنا میشن توهم میزنند که من میام تجسم میکنم و یه کیسه پولی از بالا برام میفته ومن نباید کاری بکنم
دوستان ما قبل از هر کاری تو زندگی مون تجسم میکنیم و قبل به اون موضوع فکر میکنیم حتی همین کامنت نوشتن هم قبلش به فکر من اومده و من یک لحظه تجسم کردم که دارم الان مینویسم اما چون بدیهی هست زیاد بهش اهمیت نمیدیم. در مورد چیزهای بزرگ هم ما تجسم میکنیم که برامون بدیهی بشه وهدایت بشیم به سمتشون حرکت کنیم واقدام کنیم تا بتوانیم به اون چیزهایی که میخوایم برسیم.
فقط اگر ما باورامون درست نباشه میترسیم اقدام کنیم یا محصولی که داریم رو بفروشیم یا به کسی پیشنهاد همکاری بدیم یا بدون سرمایه اولیه اقدام به شروع کسب و کار کنیم
پس راه درست اینه که ما اقدام کنیم و در مسیر باورامون را درست کنیم و پیشرفت کنیم و باز تجربه مون زیاد بشه باز باورامون را تقویت کنیم و باز ادامه بدیم و رشد کنیم و الی آخر……….
کدام پیامبری بدون حرکت کردن کارش را انجام داد؟
کدام کارآفرینی با خانه نشستن و فقط تجسم کردن به جایی رسیده؟
ایلان ماسک در یکی از مصاحبه هاش گفت ما داشتیم ورشکست میشدیم و من مجبور شدم دو هفته تو کارخونه بخوابم اونم شبی دو ساعت. هر چند بعدش اقرار کرد که این کار درستی نیست و خیلی اذیت کنندست اما اگه پاش بیفته آدمای بزرگ از خوابشون میزنن برای هدفشون.
امیدوارم این عملگرا بودن را همیشه با خودم همراه کنم هرچند من عملگرا هستم اما گاهی اوقات تبلی میکنم.
نکته دیگه این فایل نگاه استاد به دریاچه و اون منظره زیبا هست که هیچوقت براشون تکراری نمیشه و با هر بار دیدنش ذوق میکنه و شکرگزاری میکنه و در اصل ایشون قانون را اجرا میکنند و از لحظات زندگی لذت میبرند و به زیبایی های بیشتر هدایت میشن.
در آخر که آینه های زیبا نصب شد و باز استاد به مریم بانو گفتند: مبارکت باشه عشقم.
جالبه که خود ایشون تو اون خونه زندگی میکنند اما میگن مبارکت باشه بعید میدونم ما اینطوری به زندگی نگاه کنیم و روابط بدی را تجربه کنیم.
این فایل یه دوره آموزشی کوتاه اما پر از درس برای من داشت.
سپاسگزارم استاد و مریم بانو
دوستتون دارم
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD374MB24 دقیقه
صبح
با صدای زیبای یک پیامک از موبایلم بیدار شدم
ساعت حدودا یک ربع به 7 صبح بود
دیدم نوشته
سلام آقا حسام
کی میای دنبالم ؟؟؟؟
تماس گرفتم باهاشون
این همون مشتری تهرونی بود ک برای دیدن مکانهای زیبای کاشون به کاشون اومده بود .
ومن چون اسنپ بودم اتفاقی با اَپ شب قبلش سوارشون کرده بودم
++++++
از پشت گوشی صدای خواب آلودشو میشنیدم که میگفت من دارم آماده میشم تا شما بیاین دنبالم
آخه دیروز که سوارش کردیم با هم قرار گذاشتیم که من صبح اول وقت برم دنبالش و ببرمش روستای قمصر کاشان
خلاصه حدودا ساعت 7 صبح رسیدم جلوی هتل “سیاح ”
با خانمش اومدن سوار شدن
بعد از خوش و بش و سلام و اینا راه افتادیم به سمت چند تا خیابون پایینتر و اونجا توقف کردیم
یه آقا و خانم کاشونی دیگه که سوار ماشین پرشیا بودن ایستاده بودن و ما هم کنارشون توقف کردیم
این آقا و خانم تهرونی رفتن با اون آقا و خانم کاشانی صحبت کردن و قرار شد ما پشت سر اونها راه بیفتیم به سمت روستای قمصر
حرکت کردیم رفتیم و رفتیم و رفتیم 20 کیلومتر که از کاشان دور شدیم و نزدیک و نزدیک قمصر رسیدیم تقریباً 5 کیلومتر داشتیم تا روستای قمصر
یک مرتبه گفتن بپیچیم سمت راست یه تپه خیلی کوچولو بود و رفتیم سمت راست جاده توی خاکی و رفتیم پشت تپه
ادامه دادیم رفتیم تقریباً 500 متر جلوتر رسیدیم به یه دشت بزرگ – دشت بزرگ گلستانهای گل محمدی انقدر بزرگ بود که نزدیک میتونم بگم 50 هکتار حداقل گلستان گل محمدی بود
دور تا دور گلستان فنس پیچیده بودند و یه درب ورودی دروازهای گذاشته بودند که نزدیک 50 تا ماشین و آقا و خانوم اونجا پشت در وایساده بودند که برن وارد گلستان بشن و بهشون اجازه نمیدادن
مثلا اینکه فقط پیاده برای خرید گل تا محدوده خاصی میتونستن وارد بشن
ظاهراً اون آقا و خانومی که ما دنبالشون میرفتیم صاحب این گلستانهای گل بودن چون به محض اینکه رسیدیم پشت درب ماشینها کنار رفتن و این ماشین پرشیا وارد گلستان شد در صورتی که جلوی همه ماشینها رو گرفته بودند که وارد نشن
ما هم پشت سر ماشین صاحب گلستان وارد شدیم
و چی بگم
چی بگم
واقعاً چی بگم
از بینهایت گل محمدی و نمیدونم اسمش چیه ، درختچه گل محمدی بگم
از بینهایت پرنده و گنجشک که اونجا داشتن آواز میخوندن و صداشون میومد
از بینهایت آدمی که اونجا کار میکردند و گل میچیندن بگم
اگه بخوام تصویر زیبای اون موقع رو الان برای خودم تجسم بکنم
50 هکتار گل گلستان خیلی فضای بزرگیه
یعنی تا دامنه کوه تا چشم کار میکرد گلستان گل محمدی بود و یه حجم سبز خیلی خوشگلیو نقاشی کرده بود
شاید بگم 400 نفر آدم که اونجا داشتن گل میچیدن از دختر و پسر و خانم و آقا و کارگرای اونجا بودن
از بوی عطر گلی که تو کل اون فضای به اون بزرگی پیچیده بود و چقدر بوی عطرش لذت بخش بود
از هزاران هزار گنجشکی که مدام روی این گلها میپریدن به این طرف اون طرف و صدای چه چهشون با زیبایی هرچه تمامتر میومد
از بینهایت زنبور و ملخ کوچولو ک داشتن لذت میبردن
از یک سکوت عمیقی که فقط بوی عطر گل توش بود و صدای چه چه گنجشکها که اون فضا رو بینهایت معنوی کرده بود
از اون آقا و خانم مهربون که صاحب اونجا بودن که چقدر ما رو تحویل گرفتن چقدر گفتن هر کاری دارید بگید ما انجام بدیم و مهربون بودن و ما رو بردن تا دامنه کوه جایی که هیچ مشتری و کارگری نبود
دقیقاً اونجا میشد حس بکنی که خداوند حضور داره
چون چشم من فقط اونجا زیباییها رو میدید یعنی تا چشم کار میکرد زیبایی بود
گوش من فقط چه چه پرندهها رو میشنید
بینی من فقط بوی عطر گل محمدی رو استشمام میکرد
فقط توی ذهنم این مرور میشد که
خدا جون عاشقتم
خدا جون عاشقتم
خدا جون تو با من چیکار میکنی
خدا جون چقدر فراوانی اینجا هست
خدا جون ستتو میبوسم
خدا جون تو چقدر عاشق منی
درسته من با این آقا و خانم ثروتمند دوست نبودم که بخوام بیام اینجا رو به صورت خصوصی از نزدیک ببینم ولی تو منو هدایت کردی به سمت اینجا
بینهایت گل محمدی
بینهایت عطر گل
بینهایت صدای زیبای پرنده
بینهایت آدمی که داشتن کار میکردند و روزی کسب میکردند
بینهایت مشتری که اومده بودن پشت درب یه عده مونده بودن چندین برابرش توی گلستان داشتن گل خرید میکردن
اونجا فراوونی موج میزد اونجا بینهایت موج میزد
و من فراوونیو با چشمای خودم دیدم نعمت و زیاد بودن نعمت رو با چشمای خودم دیدم
من 48 سال کاشان زندگی میکنم و چه بصورت مشتری چ بصورت حضوری هرگز اینجا نیومده بودم
چقدر اشک ریختم
چقدر سپاسگزاری کردم
چقدر چندین مرتبه موهای بدنم سیخ شد
از دیدن زنبورهایی که روی گلها بودند
از دیدن فراوانی ملخهایی که داشتن اونجا لذت میبردند توی گلستانها و هرچی که فکر میکنید
خلاصه
یه ساعتیو اونجا موندیم و بعدش پشت سر ماشین دوباره راه افتادیم از جمعیت عبور کردیم اومدیم رفتیم خود قمصر روستای قمصر
اونجا اون آقا و خانم تهرانی پیاده شدن و با من خداحافظی کردن و بیشتر از اون چیزی که من کرایه من بود اون آقا و خانم تهرانی به من پول دادن و من چقدر خوشحال شدم
بعد اومدم سمت خونه و قرار گذاشته بودیم که با خونوادم و چند تا خونواده دیگه بریم سمت یکی از روستاهای کاشون به نام “خنب” و اونجا کنار جوی آب آتیشی به پا کنیم و صبحونهای بخوریم و و رفتیم و کلی لذت بردیم کلی عشق کردیم کلی خندیدیم از مسخره بازی و کارهای فان خانمها و آقایونی که با هم بودیم اونجا
یه املت بسیار خوشمزه و لذیذ آتیشی خوردیم
چایی آتیشی خوردیم
کاکائو آتیشی خوردیم
چقدر بچهها بازی کردن تو طبیعت و اونجا یه منطقه کوهستانیه که خیلی خوش آب و هواست و چقدر خونوادهها اومده بودن لذت میبردن میخندیدن
بعد دوباره اومدیم خونه ظهر بود و یه مقدار کارامو انجام دادم بعد از ظهر ساعت تقریباً 2 ساعت بعد تماس گرفتم با یکی از دوستای عباس منشی که منو وقتی باهاش تماس گرفتم گفتش که من روستای سادیار هستم و شما بیا اینجا پیش من اینجا با هم درس بخونیم
آقا مهدی جعفری عزیز دوست عزیزم و موفق من توی سایت
دوباره ساعت 2 راه افتادم و ساعت 3 رسیدم روستای سادیان
از پیچ و خمای جاده که دقیقاً مثل جادههای شمال بود و چقدر سرسبز بود اونجا و چقدر لذت بخش بود از آتیشی که اونجا دوستم توی باغشون درست کرده بود
از صدای نسیم که به درختهای چنار میزد و صدای شیش شیش شیش خیلی زیبایی رو توی هوا درست کرده بود
دوست من توی قانون سلامتی هست و یه غذای گریل بسیار بسیار خوشمزه بسیار بسیار زیبا گوشت شتر با دنبه گوسفند با گوجه لیمو ترش و یک غذای خیلی خیلی خفن که میتونم بگم که واقعاً برای من مثل غذای سلطان بود
یادمه اون روزا کبابی که میرفتیم میگفتن که سلطانیام داریم غذای سلطانی
من همیشه فکر میکردم که این غذا که من نخوردم هنوز حتماً همون غذاییه که جلو سلطان میذاشتن و الان اسمش اومده اینجا
خیلی دوست داشتم پول داشتم و توی یه کبابی میرفتم و غذای سلطانی میخوردم
جالبه تا حالام غذای سلطانی نخوردم و نمیدونم چه جوریه چی هست آیا کبابه آیا برگه نمیدونم چیه
ولی فقط میتونم بگم که این غذای گوشت شتری که این دوستمون از قصابی گرفته بود و آماده بود و اونجا روی گریل درست کرد با گریل و گذاشت روی آتیش من آتیش که طبیعی خودش درست کرده بود
و اونجا گوشت چرخ کرده رو روی گریل همون جور جلو چشممون سرخ کرد و چقدر خوشمزه بود و چقدر لذیذ بود با دنبه و لیمو ترش و گوجه و خلاصه کلی صفا کلی لذت کلی دوتایی حال کردیم
بعدش درسهای استادو شروع کردیم روانشناسی ثروت و نزدیک 2 ساعت پشت سر هم درسهای استادو گوش کردیم و چند تا درس استادو و صحبت میکردیم لابلاش و لذت بردیم و کیف کردیم و از تجربیاتمون گفتیم
وقتی از اونجا تنهایی برمیگشتم به این فکر میکردم که خدایا روز منو چه جوری ساختی تو اصلاً چطور شد من به اینجا و اونجا و اونجای قبلش هدایت شدم
خیلی فکر کردم دیدم که توی گذشته توی امسال و 6 ماه سال قبل من نهایت سعیمو کردم که هر روز صبح یه قسمت از سریال زندگی در بهشت رو ببینم
و دوباره شب قبل از خواب یه قسمت از سریال سفر به دور امریکا رو ببینم
و چقدر لذت بردم و چقدر استاد رو تحسین کردم و چقدر با خودم مرور کردم که منم به اینجا هدایت میشم منم اینجا رو میبینم منم لذت میبرم از این فضاها
وقتی از روستای سادیان برمیگشتم اون لحظه پی بردم که فرکانسی که من توی دیدن سریالها میفرستادم باعث شد که جهان آروم آروم فرکانس من به حدی برسه که من به راحتی بدون هیچ کار خاصی بدون هیچ هماهنگی، بدون هیچ کاری
من هدایت شدم به سمت یک مشتری تهرانی ثروتمند
من هدایت شدم به سمت کرایه بیشتر و پول بیشتر و درآمد بیشتر
من هدایت شدم به سمت گلستانهای 50 هکتاری روستای قمصر با اون همه زیبایی
من هدایت شدم به شکل یه آدم خیلی خیلی خصوصی که صاحب گلستانهای قمصره و میتونه به صورت خصوصی وارد گلستانهای قمصر بشه و از فضای اونجا و از سکوت اونجا لذت ببره
دوباره وقتی برگشتم هدایت شدم به یک پیک نیک بسیار عالی چند تا خانوادهای توی یک روستای دیگه
دوباره هدایت شدم به سمت جایی که میخواستم درس بخونم و زمان بزارم برای درسام و دقیقاً همزمانی این بود که اونجایی که میخواستم درس بخونم هم گلستان بود و جاهای لذت بخش بود و درخت و باغ و سبزه و صدای پرندهها و صدای باد و اینها بود
چی بگم از این همه زیبایی چی بگم زبونم نمیتونه یعنی نمیتونم این همه لذت بردن تو یک روزو تصور کنم
من تو یک روز برای شغلم لذت بردم و رفتم هم پول درآوردم هم لذت بردم
برای صبحونه خوردن با خونوادم به یه جای خیلی پیک نیک و سرسبز و جوب آب و درخت هدایت شدم و اونجا صبحونه خوردیم و کلی لذت بردم
برای درس خوندن هدایت شدم به باغ دوستم توی روستای دیگه و هم درس خوندیم و هم لذت بردیم و هم کلی خندیدیم
برا اولین بار توی عمرم تجربه کردم که وقتی استاد توی درسها میگفت من شغلم لذت بردن شغلم تفریح شغلم کسب درآمده شغلم با خانواده بودنه یعنی همه چی با هم هست توی زندگی من اصلاً چیزی جدا نیست
استاد میگفت همزمان که دارم پول در میارم همزمان تفریحمم میکنم همزمان با خونوادمم هستم همزمان لذت هم میبرم همزمان با شغلمم عشق میکنم
یعنی همه چی با هم همزمان هست و میتونه باشه
و من اونجا بود که روز جمعه دوازدهم اردیبهشت ماه 404
اون حرف استاد رو درک کردم
خدا جون عاشقتم
خدا جون عاشقتم
خدا جون فدات بشم الهی
خدا جون اجازه بده انگشت شست پاتو ببوسم
خدا جون اجازه بده فقط عاشق تو باشم
خدا جون اجازه بده درک کنم این باورهای توحیدی که راجع به تو گفتم اینها باور واقعی من بشه
که خداوند وهاب
که خداوند کافیه
که خداوند سرپرست
که خداوند رزاقه
که خداوند اگه گفته اگه تو یه قدم برداری من 10 قدم برای تو برمیدارم اگه تو داری میشینی فایلای سفر به دور امریکا و سریال زندگی در بهشت رو میبینی و این قدمو به عشق خودت برداشتی من 10 قدم برات برمیدارم مشتری تهرانی و من برات میارم سمت هدایت به سمت صبحونه آتیشی کنار جوی آب و من برات اوکی میکنم هماهنگیهاشو درس خوندن توی فضای بسیار بسیار لذت بخش و روحانی و معنوی رو من برات اوکی میکنم
این همون ده قدم خداست ه اگه من خودم شخصاً میخواستم یه مسافر پیدا کنم که بره قمصر
خودم شخصاً میخواستم یه نفرو پیدا کنم که گلستان غم گلستان گل 50 هکتاری داشته باشه
خودم شخصاً میخواستم هماهنگ کنم با چند تا خونواده که بیان بریم تفریح و پیک نیک
خودم شخصاً میخواستم یه دوستیو راضی کنم که با هم توی باغشون درس بخونیم
کلی باید میدویدم
خودشون عاشقتم هیچ حرف دیگه ندارم جز اشک شوق که تو رو بیشتر دوست داشته باشم
خدا جون تو با من چیکار میکنی
خدا جون چقدر فراوانی اینجا هست
خدا جون دستتو میبوسم
خدا جون تو چقدر عاشق منی
درسته
++++++
میدونین
انتظار انتظار انتظار
خیلی جهان زیباست از اونجایی که اینقدر ساده کار میکنه
چرا ساده؟؟؟
چون تو میری سریال میبینی و کیف میکنی
چون تو منتظر اتفاقات قشنگی و جهان ابر و باد و مه و خورشید و فلک رو هماهنگ میکنه تا اتفاقای قشنگ رو سر راه تو بذاره
به همین راحتی
به همین سادگی
دیگه بهتر از این چی میخوام من
دیگه راحتتر از این چی میشه
یه زمانایی از قانون انتظار استفاده میکردم نمیدونستم که اینجوری میتونه جواب بده اما الان خوشحالم بلدش شدم
خیلی احساسم خوبه
انگار جهان توی دست منه
انگار دیگه فقط میتونم لذت ببرم