سریال زندگی در بهشت | قسمت 118 - صفحه 6 (به ترتیب امتیاز)

240 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علی سلاطی گفته:
    مدت عضویت: 1768 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیزم ومریم عزیز

    استاد واقعا بعضی وقت ها که میگفتید همسن فاسل های رتیگان گوش بدید یا سفر به دور آمریکا یا سریال زندگس دربهشت دنبال کنید و یک دنننننیا حرف و مسیر های هدایتی وبهترین اموزش ها پشت این فایل ها رایگان هست من خودم به شخصه خیلی وقت باور نداشتم تا اینکه درقسمت۱۱۸سریال زندگی دربهشت امروز فهمید خدا چقدر عاشق منه چقدر من دوست داره که دستی از دستان خودش به نام استاد عباس منش عزیز وارد زندگی من کرده تا بتونه من چقدر زیبا چقدر با عشق هدایت کنه…

    واقعیت داستان زندگی من اینه یک ماهی هست به تهران شهر ملارد مهاجرت کردم و واقعا مهاجرت کردن من با دوره های بی نظیر استاد ک در فایل روانشاسی۱ورژن قدیمی گفتند ۵هدف برای خودت تعیین کن و ایمان داشته باش بهشون میرسی و ۵هدفی باشه که خیلی غیر باور نباشه منم امدم نشستم ۵ هدفم تعیین کردم و به ۴هدف رسیدم از ۵هدف که یکیش مهاحرت کردن به تهران بود خدارو شکر میکنم که خیلی راحت و واقعا بدون اینکه هیچ ایده خاصی داشته باشم به هدفم رسیدم و اینم بگم همیشه میگفتم خدایا من حاضر به پرداختن بها این کار هستم حتی اگه شده تو پارک بخوابم ولی اخرش میگفتم من میدونم خدا اونقدر من دوست داره که حاضر نیست علی اونقدر اذیت بشه ، استاد شاید باورت نشه مادر من همیشه میگفت اگه کل تهران بشه طلا و بدن به من به تهران نمیام و از شهر خودم خرم آباد بیرون نمیزنم ،استاد مادر من فقط بخاطر ی حرف کوچیک که بین خانوادش پیش امد گفت تو این شهر نمیمونم و میخوام بفروشم برم تهران و از اونجای ک پدر عزیزم که عاشق مادرم هست اونم گفت چشم بخاطر تو میفروشم میریم تهران و این شد که خیلی راحت الا تو بهترین قشنگ ترین خونه زندگی میکنم خدددددایا هزاران بار شکرت

    ولی میخوام این بگم که خیلی مهم هستش

    این یکماهی که میشه امدیم حالا خونه یکم مرتبط کردیم یکم زمان برد من بیکار بدون هیچ درامدی و بدون اینکه جای خاصی برای کار داشته باشم البته بگم که علاقه خیلی خوب زیادی دارم برای کثب کار در اینستا که این روزا خیلی خوب داره جواب میده و دوست دارم یادبگیرم انجامش بدم چند روز پیش یکی از دوستان خوب و هم فرکانسیم ی فایلی از ی استاد برای من فرستاد و گفت اگه برنامش استوری کنی خود استاد دوره اموزش کار در اینستا به صورت رایگان در اختیارت میزاره و منم این کار کردم گفتم تیری در تاریکی شاید گرفت شاید نگرفت ولی باز هدایت خدا من انجام دادم و اون استا عزیز نوشت و گفت لین هفته ۴شنبه یعنی۳دی دوره شروع میشه،و اینم بگم یکم فشار خانواده پشتم هست که چقدر این دوره ها گوش میدی بابا برو دنبال کار این که نشد زندگی و منم خودم واقعا تو خونه موندن عذابم میده ولی چون افکار منفی همون ترمز های ذهنی ک داشتم به خودم گفتم بابا نمیخواد بمون تو خونه حالا این دوره کار کن ایشاله به جای میرسی واینم بگم که خونه ای که از ملارد خریدیم از اون املاکی طرف خیلی مرد با محبتی هست که من ا ن دستان خدا میدونم و چند روز قبلش به اونم گفتم اگه کاری سراغ داری معرفی کن اونم با تمام محبت گفتن چشم پیگیر میشم ودیشب زنگ زد گفت بیا ببرمت پیش املاکی دوستم اونجا فعلا شروع کن تا بیکار نمونی تا ایشاله اگه کار بهتر پیدا کردی میری دنبال اون کار خوب اولش خیلللی خوشحال شدم …ولی باز چون اون ترمز های ذهنی ددشتم گفتم بابا ولش کن گفتم امروز میرم بهش میگم اقا برجی ممنون که کار پیدا کردی ولی دیگ نمیام تا اینکه لطف خدا باززززززهم مثل همیشه شامل حال من شد و فایل استاد گوش کردم که چقدر قشنگ گفتید که بابا پاشو حرکت کن،مگ ابراهیم خودش نرفت بت ها شکست مگ نوح نرفت کشتی ساخت حالا باید میگفتن خدا ما ایمان داریم تو بت ها بشکن نوح میگفت خدایا بهت ایمان دارم خودت ی کشتی برام بساز….واقعا وقتی شنیدم ی چیزی مثل بمب توی درونم منفجر شد گفتم خدایا ببین من چقدر دارم خودم گول میزنم نشستم میگم اره شکر گزاری کردم حالا به خدا ایمان دارم ی چیزی میشه دیگ ولی خداروشکر هزاران بار شکرش که امروز رفتم پیش املاکی و من برد پیش همکارش ،،،،استااااد باورکن این اقا اونقدددر از من تعریف کرد اونقدر گفت ادم مورد اطمینانی هست اونقدر گفت ادم درستی هست که من خودم همینطوری موندم بابات این همه تعریف اعتباری که برای من کرد هرچند که طبیعی هستش وقتی که میگم خدایا شکرت در بهتیرن موقعیت زمانی مکانی هستم و حرفهای استاد عزیزم گوش میدم ودر خیلی جاها گوش میدم عمل میکنم(بعضی جاها تنبلی کردم که اونم حتما با قدرت بیشتر دارم رو خودم کار میکنم که ترمز های ذهنیم از بین ببرم)باید این آقا اینقدر محکم من تایید کنه چون همیشه به خودم گفتم علی تو لایق بهترین ها هستی خدا عاشق تو خدا افرادی وارد زندگی تو میکنه که دستهای خودشه الهههی شکرت برای این همه محبت

    استاد واااااقعا ازت ممنونم بابات این فایییل های خیلی خیلی ارزشمندتون که اونقدر ارزش دارن ک واقعا حیف بهشون بگی فایل های رایگان چون امروز به من درسی دادی که تا زنده هستم هیچ وقت فراموش نکنم و بهش عمل کنم و نشینم ی جا انتظار معجزه از سمت خدا داشته باشم عاااااااشقتونم استاد ایشاله به امید الله اون اهداف خیلی بزرگی که دارم اون امپراطوری اقتصادی که میخوام تو ی ایران تو این وضعیت اقتصادی بسازم که بشم یه الگوووو خیلی عالی برای کسانی که میگن نمیشه تغییر کرد میگن نمیشه پول دراورد من به اون هدف میرسم و ایماااااان دارم شما استاد عزیز و مریم خانم عزیز تا دوسال دیگ توی اون بهشت اون خونه زیباتون ملاقات میکنم

    خیلی طولانی شد صحبت هام ولی مفید بود و نیاز بود حرفهام بزنم

    عاشقتونم استاد در پنها الله💗💗💗

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    مهدی استوار گفته:
    مدت عضویت: 2085 روز

    سلام بر استاد عباسمنش عزیز

    استاد این دیدگاه که بشین توخونه پول میاد ازطریق قانون جذب و هیچکاری نکن ازهمون کج فهمی های قانون که همه دچارش میشن.

    من هنوزم میگم ۹۹٪فکر و ۱٪عمل ولی خب شاید اون ۱٪عمل هم درواقع چیزسختی نباشه ولی یه عده همونم انجام نمیخان بدن.

    اصلا من خیلی وقت ها به طبیعت نگاه میکنم و ازش درس میگیرم برای درک بهترقانون،من همیشه میگم آب هم که مایه حیات هست اگه یکجا راکد بمونه میگنده پس بایدهمیشه توجریان باشه تا زندگی بخش باشه .

    خیلیا حالا میان میگن پس قانون جذب چی سرکارمون گذاشتن😄

    اصلااینجورنیست که بعضیا فهمیدن.

    تویکی از کتابای وین دایرخوندم میگفت من شروع کردم به نوشتن کتابم و هنوزفصل اولشم ننوشته بودم و همه بهم میگفتن نمیشه توتاحالا کتابی ننوشتی ولی موفقیت کتابمو تجسم میکردم و یقین داشتم یک کتاب فوق العاده میشه و پرفروش و تاثیرگذار.همین باورم منوبه سوی موضوعاتی هدایت میکرد که ازش توفصل های بعدی کتاب استفاده کردم و همون موضوعات شد یکی ازدلایل موفقیت های کتابم و همه نظرشون رواون موضوع جذب شده بود.

    خب همین موضوع قشنگ قانون جذب رو نشون میده دیگه که طرف شروع کرده به نوشتن یا به قول معروف قدم اول رو برداشته و قانون جذب خودش بقیه کارهارو براش انجام داده.

    موضوع به همین سادگی واقعا

    من این موضوع رو توکسب و کارخودم توشروع قشنگ حس کردم که وقتی به سمتش هدایت شدم ترس داشتم و همش میگفتم مهدی تواز بازارمالی و ترید چیزی نمیدونی و این درست نیست تو کاری اصلا نباید بکنی و نوشته بودی تو خواسته هات که شغلی میخوای بدون کارفیزیکیو ازاینجور فکرها ولی قدم اول رو برداشتم رفت ثبت نام کردم،خیلی عالی به جایی هدایت شدم که رایگان یک فردحرفه ای آموزشم داد و الان که به پشت سرم نگاه میکنم و به جایگاه الانم میبینم درواقع من الان به هدفم رسیدم واقعا،کارفیزیکی خاصی نمیکنم ولی درآمد فوق العاده دارم .

    موضوع همون قدم اول رو برداشتن هست که خیلیا برنمیدارن و منتظرن.

    درواقع همون ۹۹٪فکر و ۱٪عمل هست و درست هم هست ولی خب بابا اون قدم اول رو بردار دیگه خداراهو نشونت داده خودشم همه چیو محیا میکنه توفقط قدم اول رو بردار

    برو اون تلفنی که باید بزنی روبزن

    برواون استعفایی که باید بدی رو بده

    برو اون کلاسی که بایدثبت نام کنی رو ثبت نام کن

    برواون معامله روانجام بده

    برواون حرکت اول رو انجام بده

    برواون کتاب رو بخون

    توبرواون کاری که قدم اول انجام بده خداوند و قانون خودشون بقیه کارهاروانجام میدن.

    حتی اگه اون پولی ام که میخای میادواقعا ولی خب قدم اول روبردار بعد خودت حیرت زده میشی که خداوند و قانون چه طور بقیه کارهاروانجام میدن.

    استادموضوع درواقع ایمان داشتن و همون قدم اول روبرداشتن هست.ماانرژی هستیم و همه چی انرژی و خب اگه ایمان داری اون قدم اول روبردار و اون انرژی رو به جریان بنداز اونوقت میبینی همه چی چه طوری عالی برات پیش میره و میفهمی که خداوند گفته جهان رو مسخرتوکردم یعنی چی و وعده الکی نبوده.

    قدم اول رو بردارید دوستان.

    اینوهمیشه به خودم میگم

    قدم اول با تو

    خداوند بقیه راه رو میبرتت نگران نباش 😊

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    سهيل بيگي گفته:
    مدت عضویت: 1721 روز

    این نکته ای که گفتین عالی بود

    بابا خیلی ها تو توهم هستند استاد از مبحث حرکت کردن محصولات بیشتری تولید کنید

    میتونم بگم منم مشکل دارم زیاد توی این داستان و خیلی جالبه که همش با خودم سوال میکردم چرا از حرکت صحبتی نمیکنه استاد؟ ایا ارامشی که استاد ازش میگه یعنی بیخیال بودن و افتادن یه گوشه ؟ خیلی سوال بود برام ولی خودم حلش میکردم همیشه با خودم و فک میکنم سوال در ذهن خیلیا این باشه که شما همش با مفهوم ارامش خیال راحت بیخیالی علی بیغم و … بودن صحبت میکنین و قشنگ دعوت میکنه به تنبلی و حرکت نکردن و قشنگ شاید تو این مرحله از درست کردن باور ها به خیالی راحت داشتن خیلی دقت کنیم به سمت تنبلی کردن و متوقف شدن نریم حالا دیدگاه منه شاید اشتباه باشه

    ولی با تولید فایل های حرکت دهنده میشه جور دیگه معنا کرد

    و در اخر بابت تمام تلاش هاتون ممنون بهترین ها نسیبتون بشه و بیشتر از این چیزی که دارید بهش برسید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    فرزانه محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1914 روز

    سلام به استاد عزیز و مریم خانم و خسته نباشید حسابی به شما دو عزیز بزرگوار و همه عباس منشی های عزیز گروه

    دیدن این فایل مثل قسمت های قبل مفید و سودمند بود، در مورد چک لیستی که استاد گفتن من خودم گاهی انجام می دادم و هنوزم انجام میدم حالا اینجوری نبوده یا نیست که حتما بنویسم. تو ذهنم ثبت میکردم و دونه دونه تا حد ممکن انجام شون میدادم، ولی بقول استاد نوشتن لیست مزیت خاص دیگه ای داره یک جورهایی تاکیدی تره ، بولدتره ، باعث میشه برای انجام دادن این کارها مسعولیت پذیرتر باشی، متعهدتر بشی که انجام شون بدی، نتیجه ای که عمل کردن به لیست و انجام دادنش داره خیلی لذت بخشه حس خیلی خوبی داره باعث میشه عزت نفس و اعتماد بنفس طرف بیشتر میشه مثلا خود من وقتی میخوام کارهای خونه انجام بدم صبح وقتی از خواب بیدار میشم کارهایی که اون روز میخوام انجام بدم تو ذهنم لیست میکنم بعد با توکل به خدا دونه دونه انجام شون میدم حالا در حین انجام کار یکسری تضادهایی بوجود میاد ولی سعی میکنم سریع ازشون رد بشم و گیر نکنم تو اون تضاد، خیلی وقتها شده که نتوانستم همه ی اون کارهایی که لیست کردم انجام بدم ولی خب همون قدری که عمل میکنم و کارهام پیش میره خیلی احساس رضایت و لذت میکنم واقعا سپاسگزار میشم و خدا رو صد بار شکر میکنم که کارهام پیش رفته و همین تمییز و مرتب شدن خونه کلی انرژی میگیرم و خوشحال میشم یک جورهایی حس تازگی و نوشدن داره برام خیلی خیلی حس خوبی داره . مزیت دیگه ای که برنامه ریزی داشتن تو زندگی و چک لیست داشتن داره اینه که باعث میشه زندگی همیشه به روال و منظم پیش بره و همه چیز و همه کارها درست و برنامه ریزی شده پیش بره مثلا در مورد همین تمییز کردن خونه باعث میشه هم خونه همیشه تمییز باشه و لذت بخش باشه هم اینکه کلی کار روی هم انباشته نشه که اعصاب خرد کنی بشه و یک جورهایی باعث بی انگیزگی بشه.

    بازم از شما دو عزیز ممنونم که برای تهیه ی این سریال انقدر زحمت میکشید و این همه درس و نکات مفید به ما یاد میدین در پناه خدای بزرگ شاد سالم ثروتمند و سعادتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    سبحان گفته:
    مدت عضویت: 3205 روز

    جهان متشکل از آدماس

    و ذات آدما پیشرفت میخواد

    پس هر آدمی که به پیشرفت جهان کمک کنه یعنی به خودش کمک کرده

    همچنین به بقیه

    و هر آدمیم بخواد اینکارو نکنه (حرکت نکنه فرقی نمیکنه تو چه مسیری باشه)

    یا مثلا از بقیه بدش بیاد و نخواد بقیه پیشرفت کنن سود کنن

    یعنی به پیشرفت جهان کمک نمیکنه

    برخلاف ذات خودش عمل کرده

    و توی این پیشرفت های جهان گم میشه که میگن زیر چرخ های جهان له میشه.

    نکتش اینه که غیر مستقیم با کمک به پیشرفت جهان بقیه آدمایی که لیاقتش دارن سوار این موج پیشرفت میشن.

    مستقیم نیست که مثلا وقتش بذاره رو یه عده خاص و هدفش گیر دادن به همون عده خاص باشه

    و مستقیم بخواد پیشرفتشون بده

    نه بلکه با مستقیم پیشرفت دادن خودش به پیشرفت جهان کمک کرده

    و غیرمستقیم به پیشرفت بقیه آدما و کائنات

    یا مثلا هرکس فرق نمیکنه راه درست بره غلط بره

    چون در نهایت به سود جهان میشه

    باعث میشه به تجربه های جهان اضافه بشه

    و این یعنی به تجربه کل انسان ها اضافه شده

    و باعث پیشرفت کل آدمها شده

    پس هرکسی چه به‌ ظاهر خوب چه به ظاهر بد

    هرکاری چه به ظاهر خوب چه به ظاهر بد

    درنهایت به سود همس

    و این یعنی جهان هر روز به سمت پیشرفت و بهتر شدن میره

    فرقی نمیکنه جهان تو چه مسیری حرکت کنه

    در نهایت فقط سود میمونه برای همه و بس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    روح اله عبداللهی گفته:
    مدت عضویت: 3991 روز

    چالش مهم این روزهای زندگی در بهشت این است که شروع به حرکت کنیم و کارهایی عملی و فعالیت هایی را برای رشد و پیشرفت انجام دهیم و در کنار آن ذهنمان را هم کنترل کنیم و روی باورهایمان کار کنیم یا اینکه گوشه ای بنشینیم و روی باورهایمان کار کنیم و منتظر باشیم هر وقت باورهایمان خوب شد کیسه پولی از آن بالا بیفتد تا ما از آن استفاده کنیم و به خواسته هایمان برسیم. راستش استاد من هیچ وقت فکر نکردم که کیسه پولی از آن بالا می افتد یا کسی آن را بدون اینکه کاری برایش انجام دهم به من می دهد. پدرم همیشه می گفت که خدا اگر به آدم نظر داشته باشد یک دفعه می بینی که یک میلیارد از آن بالا به زمین انداخت و این برایش خیلی ساده است. وقتی بچه بودم هم احساس می کردم که این حرفش شبیه داستان است. حتی در داستانها هم برای کسی این پول به این شکل داده نشده. بالاخره فرد یک کارهایی برای رسیدن به آن پول بادآورده انجام داده. مثلا زمین را کنده یا راهزنی کرده یا فقیری بوده و رفته با دختر پادشاه ازدواج کرده. اما در دنیای واقعی همیشه یک روند تکاملی برای رسیدن به خواسته ها طی می شود.

    در مورد خودم هم اشتباهی که تا کنون کرده ام این بوده که همیشه منتظر بودم کسی برایم کار بیاورد و زمان هایی که بیکار بودم نرفتم برای کسی کار کنم. البته چون وقتی آزادی ام از من گرفته می شد یاغی می شدم در کار برای دیگران زیاد دوام نمی آوردم. دلیل اصلی اش هم این بود که از بالا به پایین به آدم ها نگاه می کردم و وقتی احساس می کردم کسی بالاتر از من قرار گرفته و به من دستور می دهد احساس سقوط از جایگاهم را داشتم. از آن طرف هم به خاطر باورهای اشتباهم در کار خودم درآمدم کم بود. یک بار یکی از دوستان گفت تو توقع ات از زندگی کم است. آن موقع نمی دانستم چرا این طور است. من واقعا خیلی تلاش می کردم. روزی ۱۲ ساعت با کامپیوتر کار می کردم. اما درآمدم خیلی کم بود. الان فهمیده ام که خودم را لایق ثروت و نعمت نمی دانم. آن موقع درآمدم را قرض می دادم یا چیزهای بیهوده می خریدم. با اینکه هزینه های خانه را پدرم می داد نمی توانستم پولی پس انداز کنم. وقتی هم توانستم مقداری پول پس انداز کنم به راحتی همه آن را در یک سرمایه گذاری اشتباه از دست دادم. من همیشه فکر می کردم دیگران از من بهتر و لایق ترند. خصوصا جلوی همکارانم که مهندس ساختمان هستند احساس کوچکی می کردم و احساس می کردم از من خیلی بهترند.

    الان می دانم که مهمترین چالش زندگی ام ساختن عزت نفس است. اینکه خودم را ارزشمند و لایق چیزهای خوب بدانم. لایق ثروت و نعمت فراوان بدانم. الان دیگر جلوی دیگران احساس کوچک بودن نمی کنم. با همه راحت صحبت می کنم. وقتی کسی مسخره یا تحقیرم می کند ناراحت نمی شوم. می گویم این نظر خودش است. نگران عقب ماندگی ام از دیگران نیستم و عجله ندارم که به آنها برسم. چون به این نتیجه رسیده ام که زندگی یک مسیری است که همه جای آن زیبایی، لذت و خوشبختی هست. خوشبختی از جایی به بعد شروع نمی شود. خوشبختی از ازدواج، داشتن اتومبیل مدل بالا، خانه، سلامتی کامل، داشتن دوستان فوق العاده و حساب بانکی بالا شروع نمی شود. خوشبختی از زمانی شروع می شود که شروع به تمرکز روی خواسته هایم می کنم و هر روز قدمی هر چند کوچک در جهت آنها بر می دارم. خوشبختی از تمرکز کردن روی زیبایی ها و خوبی ها شروع می شود و هر لحظه از زندگی می توان آن را احساس کرد. خوشبختی به قول استاد یک مسیر است نه یک مقصد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      زهرا حسینی گفته:
      مدت عضویت: 2346 روز

      به نام حق یکتا و سلام به برادر

      بسیار از کامنت شما لذت بردم. همیشه توی کامنتای شما رد پای یه انسان خودساخته و اهل تلاش رو دیدم و تک تک کلماتتون برام درس داشته

      چقدر تعریف زیبای شما از خوشبختی رو دوست داشتم

      اینکه خوشبختی وابسته به پول و ماشین ووووو نیست بلکه من همین الان که دارم این کامنت رو مینویسم، خوشبختم چون خواهر و برادرای عزیزی دارم که آگاه هستن و آگاهانه مسیر زندگیشون رو دارن طبق خواستا های خودشون میسازن

      عزت نفس ، نقطه ضعف اکثر ماهاست. حتی من هم که توی زندگیم موفقیت های زیادی داشتم و دارم و همیشه مورد تعریف بقیه قرار گرفتم هم میدونم یه جاهایی عزت نفسم واقعا ایراد داره اما مهم اینه که میدونیم و داریم آروم آروم روش کار میکنیم و قطعا جواب ما، رشد و پیشرفت و لذت بردن دائمی خواهد بود

      برای هممون شادی آرامش عشق و صلح درون رو آرزو دارم💯💯🌹🌹

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1825 روز

    سلام بر همه عزیزان

    خدا رو شکر بار دیگر در مدار شنیدن آگاهی ها هستم

    چه هوای لذت بخشی چقدر یادآور دوران فوق العاده تماشای پشت سر هم سریال زندگی در بهشت بود

    چقدر دلم برای پرادایس تنگ شده

    راجع به چک لیست از همون بار اولی که از شما این و دیدم تو ذهنم نشست و اجراش کردم و هنوزم برنامه ش تو گوشی م نصب هست و استفاده میکنم

    در سفر رفتن ها که به قطع همیشه مینویسم و هرکدوم و برمیدارم تیک میزنم

    تو برنامه های روزانم یه برگه کنار تختم هست که کنار دفتر و خودکار هام همیشه پیشمه و موقع دیدن فایل ها ازشون استفاده میکنم و برنامه های روزانم که انجامش بیشتر از چند کار باشه اونجا تو برگه م مینویسم

    وقتی شما اون لبخند و زدین و درباره نشستن کیسه پول از بالا صحبت کردین یاد جلسه 4 روانشناسی ثروت 1 افتادم و اتفاقا بعدش هم راجع به این دوره بینظیر حرف زدین اونجا هم تقریبا کم مونده بود بیاین مارو بزنین از پشت دوربین :)))

    چقدر لازم داریم گاهی از استادمون این حرفها رو بشنویم و چقدر کج فهمی ها خود من داشتم و بعدا نشستم حرص خوردم که چرا اینجوری مطالب و گرفتم و بعد با خودم گفتم خودت و سرزنش نکن مدارت هی تغییر کرده و اگه بازم بعد کج فهمی ها تو اون حالت میموندی این یعنی تغییر نکردن و فقط حرف زدن اما تو جایی که فهمیدی مسیر اشتباه یا کارت اشتباه بوده سعی کرده تغییر بدی

    من عاشق پایه بودن و همکاری شما دو نفرم عشقا

    چقدر هربار که تغییرات جدیدی در پرادایس میشد همیشه علاوه بر خودتون منم ذوق میکردم و لبخند رضایت بر لبم میومد

    خدایا شکرت

    ممنونم ازتون جیگرا دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    حسام گفته:
    مدت عضویت: 1977 روز

    صبح

    با صدای زیبای یک پیامک از موبایلم بیدار شدم

    ساعت حدودا یک ربع به 7 صبح بود

    دیدم نوشته

    سلام آقا حسام

    کی میای دنبالم ؟؟؟؟

    تماس گرفتم باهاشون

    این همون مشتری تهرونی بود ک برای دیدن مکانهای زیبای کاشون به کاشون اومده بود .

    ومن چون اسنپ بودم اتفاقی با اَپ شب قبلش سوارشون کرده بودم

    ++++++

    از پشت گوشی صدای خواب آلودشو می‌شنیدم که می‌گفت من دارم آماده میشم تا شما بیاین دنبالم

    آخه دیروز که سوارش کردیم با هم قرار گذاشتیم که من صبح اول وقت برم دنبالش و ببرمش روستای قمصر کاشان

    خلاصه حدودا ساعت 7 صبح رسیدم جلوی هتل “سیاح ”

    با خانمش اومدن سوار شدن

    بعد از خوش و بش و سلام و اینا راه افتادیم به سمت چند تا خیابون پایین‌تر و اونجا توقف کردیم

    یه آقا و خانم کاشونی دیگه که سوار ماشین پرشیا بودن ایستاده بودن و ما هم کنارشون توقف کردیم

    این آقا و خانم تهرونی رفتن با اون آقا و خانم کاشانی صحبت کردن و قرار شد ما پشت سر اونها راه بیفتیم به سمت روستای قمصر

    حرکت کردیم رفتیم و رفتیم و رفتیم 20 کیلومتر که از کاشان دور شدیم و نزدیک و نزدیک قمصر رسیدیم تقریباً 5 کیلومتر داشتیم تا روستای قمصر

    یک مرتبه گفتن بپیچیم سمت راست یه تپه خیلی کوچولو بود و رفتیم سمت راست جاده توی خاکی و رفتیم پشت تپه

    ادامه دادیم رفتیم تقریباً 500 متر جلوتر رسیدیم به یه دشت بزرگ – دشت بزرگ گلستان‌های گل محمدی انقدر بزرگ بود که نزدیک می‌تونم بگم 50 هکتار حداقل گلستان گل محمدی بود

    دور تا دور گلستان فنس پیچیده بودند و یه درب ورودی دروازه‌ای گذاشته بودند که نزدیک 50 تا ماشین و آقا و خانوم اونجا پشت در وایساده بودند که برن وارد گلستان بشن و بهشون اجازه نمیدادن

    مثلا اینکه فقط پیاده برای خرید گل تا محدوده خاصی میتونستن وارد بشن

    ظاهراً اون آقا و خانومی که ما دنبالشون می‌رفتیم صاحب این گلستان‌های گل بودن چون به محض اینکه رسیدیم پشت درب ماشین‌ها کنار رفتن و این ماشین پرشیا وارد گلستان شد در صورتی که جلوی همه ماشین‌ها رو گرفته بودند که وارد نشن

    ما هم پشت سر ماشین صاحب گلستان وارد شدیم

    و چی بگم

    چی بگم

    واقعاً چی بگم

    از بی‌نهایت گل محمدی و نمیدونم اسمش چیه ، درختچه گل محمدی بگم

    از بی‌نهایت پرنده و گنجشک که اونجا داشتن آواز می‌خوندن و صداشون میومد

    از بی‌نهایت آدمی که اونجا کار می‌کردند و گل می‌چیندن بگم

    اگه بخوام تصویر زیبای اون موقع رو الان برای خودم تجسم بکنم

    50 هکتار گل گلستان خیلی فضای بزرگیه

    یعنی تا دامنه کوه تا چشم کار می‌کرد گلستان گل محمدی بود و یه حجم سبز خیلی خوشگلیو نقاشی کرده بود

    شاید بگم 400 نفر آدم که اونجا داشتن گل می‌چیدن از دختر و پسر و خانم و آقا و کارگرای اونجا بودن

    از بوی عطر گلی که تو کل اون فضای به اون بزرگی پیچیده بود و چقدر بوی عطرش لذت بخش بود

    از هزاران هزار گنجشکی که مدام روی این گل‌ها می‌پریدن به این طرف اون طرف و صدای چه چهشون با زیبایی هرچه تمام‌تر میومد

    از بینهایت زنبور و ملخ کوچولو ک داشتن لذت میبردن

    از یک سکوت عمیقی که فقط بوی عطر گل توش بود و صدای چه چه گنجشک‌ها که اون فضا رو بی‌نهایت معنوی کرده بود

    از اون آقا و خانم مهربون که صاحب اونجا بودن که چقدر ما رو تحویل گرفتن چقدر گفتن هر کاری دارید بگید ما انجام بدیم و مهربون بودن و ما رو بردن تا دامنه کوه جایی که هیچ مشتری و کارگری نبود

    دقیقاً اونجا می‌شد حس بکنی که خداوند حضور داره

    چون چشم من فقط اونجا زیبایی‌ها رو می‌دید یعنی تا چشم کار می‌کرد زیبایی بود

    گوش من فقط چه چه پرنده‌ها رو می‌شنید

    بینی من فقط بوی عطر گل محمدی رو استشمام می‌کرد

    فقط توی ذهنم این مرور می‌شد که

    خدا جون عاشقتم

    خدا جون عاشقتم

    خدا جون تو با من چیکار می‌کنی

    خدا جون چقدر فراوانی اینجا هست

    خدا جون ستتو می‌بوسم

    خدا جون تو چقدر عاشق منی

    درسته من با این آقا و خانم ثروتمند دوست نبودم که بخوام بیام اینجا رو به صورت خصوصی از نزدیک ببینم ولی تو منو هدایت کردی به سمت اینجا

    بی‌نهایت گل محمدی

    بی‌نهایت عطر گل

    بی‌نهایت صدای زیبای پرنده

    بی‌نهایت آدمی که داشتن کار می‌کردند و روزی کسب می‌کردند

    بی‌نهایت مشتری که اومده بودن پشت درب یه عده مونده بودن چندین برابرش توی گلستان داشتن گل خرید می‌کردن

    اونجا فراوونی موج می‌زد اونجا بی‌نهایت موج می‌زد

    و من فراوونیو با چشمای خودم دیدم نعمت و زیاد بودن نعمت رو با چشمای خودم دیدم

    من 48 سال کاشان زندگی میکنم و چه بصورت مشتری چ بصورت حضوری هرگز اینجا نیومده بودم

    چقدر اشک ریختم

    چقدر سپاسگزاری کردم

    چقدر چندین مرتبه موهای بدنم سیخ شد

    از دیدن زنبورهایی که روی گل‌ها بودند

    از دیدن فراوانی ملخ‌هایی که داشتن اونجا لذت می‌بردند توی گلستان‌ها و هرچی که فکر می‌کنید

    خلاصه

    یه ساعتیو اونجا موندیم و بعدش پشت سر ماشین دوباره راه افتادیم از جمعیت عبور کردیم اومدیم رفتیم خود قمصر روستای قمصر

    اونجا اون آقا و خانم تهرانی پیاده شدن و با من خداحافظی کردن و بیشتر از اون چیزی که من کرایه من بود اون آقا و خانم تهرانی به من پول دادن و من چقدر خوشحال شدم

    بعد اومدم سمت خونه و قرار گذاشته بودیم که با خونوادم و چند تا خونواده دیگه بریم سمت یکی از روستاهای کاشون به نام “خنب” و اونجا کنار جوی آب آتیشی به پا کنیم و صبحونه‌ای بخوریم و و رفتیم و کلی لذت بردیم کلی عشق کردیم کلی خندیدیم از مسخره بازی و کارهای فان خانم‌ها و آقایونی که با هم بودیم اونجا

    یه املت بسیار خوشمزه و لذیذ آتیشی خوردیم

    چایی آتیشی خوردیم

    کاکائو آتیشی خوردیم

    چقدر بچه‌ها بازی کردن تو طبیعت و اونجا یه منطقه کوهستانیه که خیلی خوش آب و هواست و چقدر خونواده‌ها اومده بودن لذت می‌بردن می‌خندیدن

    بعد دوباره اومدیم خونه ظهر بود و یه مقدار کارامو انجام دادم بعد از ظهر ساعت تقریباً 2 ساعت بعد تماس گرفتم با یکی از دوستای عباس منشی که منو وقتی باهاش تماس گرفتم گفتش که من روستای سادیار هستم و شما بیا اینجا پیش من اینجا با هم درس بخونیم

    آقا مهدی جعفری عزیز دوست عزیزم و موفق من توی سایت

    دوباره ساعت 2 راه افتادم و ساعت 3 رسیدم روستای سادیان

    از پیچ و خمای جاده که دقیقاً مثل جاده‌های شمال بود و چقدر سرسبز بود اونجا و چقدر لذت بخش بود از آتیشی که اونجا دوستم توی باغشون درست کرده بود

    از صدای نسیم که به درخت‌های چنار می‌زد و صدای شیش شیش شیش خیلی زیبایی رو توی هوا درست کرده بود

    دوست من توی قانون سلامتی هست و یه غذای گریل بسیار بسیار خوشمزه بسیار بسیار زیبا گوشت شتر با دنبه گوسفند با گوجه لیمو ترش و یک غذای خیلی خیلی خفن که می‌تونم بگم که واقعاً برای من مثل غذای سلطان بود

    یادمه اون روزا کبابی که می‌رفتیم می‌گفتن که سلطانی‌ام داریم غذای سلطانی

    من همیشه فکر می‌کردم که این غذا که من نخوردم هنوز حتماً همون غذاییه که جلو سلطان می‌ذاشتن و الان اسمش اومده اینجا

    خیلی دوست داشتم پول داشتم و توی یه کبابی می‌رفتم و غذای سلطانی می‌خوردم

    جالبه تا حالام غذای سلطانی نخوردم و نمی‌دونم چه جوریه چی هست آیا کبابه آیا برگه نمی‌دونم چیه

    ولی فقط می‌تونم بگم که این غذای گوشت شتری که این دوستمون از قصابی گرفته بود و آماده بود و اونجا روی گریل درست کرد با گریل و گذاشت روی آتیش من آتیش که طبیعی خودش درست کرده بود

    و اونجا گوشت چرخ کرده رو روی گریل همون جور جلو چشممون سرخ کرد و چقدر خوشمزه بود و چقدر لذیذ بود با دنبه و لیمو ترش و گوجه و خلاصه کلی صفا کلی لذت کلی دوتایی حال کردیم

    بعدش درس‌های استادو شروع کردیم روانشناسی ثروت و نزدیک 2 ساعت پشت سر هم درس‌های استادو گوش کردیم و چند تا درس استادو و صحبت می‌کردیم لابلاش و لذت بردیم و کیف کردیم و از تجربیاتمون گفتیم

    وقتی از اونجا تنهایی برمی‌گشتم به این فکر می‌کردم که خدایا روز منو چه جوری ساختی تو اصلاً چطور شد من به اینجا و اونجا و اونجای قبلش هدایت شدم

    خیلی فکر کردم دیدم که توی گذشته توی امسال و 6 ماه سال قبل من نهایت سعیمو کردم که هر روز صبح یه قسمت از سریال زندگی در بهشت رو ببینم

    و دوباره شب قبل از خواب یه قسمت از سریال سفر به دور امریکا رو ببینم

    و چقدر لذت بردم و چقدر استاد رو تحسین کردم و چقدر با خودم مرور کردم که منم به اینجا هدایت میشم منم اینجا رو می‌بینم منم لذت می‌برم از این فضاها

    وقتی از روستای سادیان برمی‌گشتم اون لحظه پی بردم که فرکانسی که من توی دیدن سریال‌ها می‌فرستادم باعث شد که جهان آروم آروم فرکانس من به حدی برسه که من به راحتی بدون هیچ کار خاصی بدون هیچ هماهنگی، بدون هیچ کاری

    من هدایت شدم به سمت یک مشتری تهرانی ثروتمند

    من هدایت شدم به سمت کرایه بیشتر و پول بیشتر و درآمد بیشتر

    من هدایت شدم به سمت گلستان‌های 50 هکتاری روستای قمصر با اون همه زیبایی

    من هدایت شدم به شکل یه آدم خیلی خیلی خصوصی که صاحب گلستان‌های قمصره و می‌تونه به صورت خصوصی وارد گلستان‌های قمصر بشه و از فضای اونجا و از سکوت اونجا لذت ببره

    دوباره وقتی برگشتم هدایت شدم به یک پیک نیک بسیار عالی چند تا خانواده‌ای توی یک روستای دیگه

    دوباره هدایت شدم به سمت جایی که می‌خواستم درس بخونم و زمان بزارم برای درسام و دقیقاً همزمانی این بود که اونجایی که می‌خواستم درس بخونم هم گلستان بود و جاهای لذت بخش بود و درخت و باغ و سبزه و صدای پرنده‌ها و صدای باد و این‌ها بود

    چی بگم از این همه زیبایی چی بگم زبونم نمی‌تونه یعنی نمی‌تونم این همه لذت بردن تو یک روزو تصور کنم

    من تو یک روز برای شغلم لذت بردم و رفتم هم پول درآوردم هم لذت بردم

    برای صبحونه خوردن با خونوادم به یه جای خیلی پیک نیک و سرسبز و جوب آب و درخت هدایت شدم و اونجا صبحونه خوردیم و کلی لذت بردم

    برای درس خوندن هدایت شدم به باغ دوستم توی روستای دیگه و هم درس خوندیم و هم لذت بردیم و هم کلی خندیدیم

    برا اولین بار توی عمرم تجربه کردم که وقتی استاد توی درس‌ها می‌گفت من شغلم لذت بردن شغلم تفریح شغلم کسب درآمده شغلم با خانواده بودنه یعنی همه چی با هم هست توی زندگی من اصلاً چیزی جدا نیست

    استاد می‌گفت همزمان که دارم پول در میارم همزمان تفریحمم می‌کنم همزمان با خونوادمم هستم همزمان لذت هم می‌برم همزمان با شغلمم عشق می‌کنم

    یعنی همه چی با هم همزمان هست و می‌تونه باشه

    و من اونجا بود که روز جمعه دوازدهم اردیبهشت ماه 404

    اون حرف استاد رو درک کردم

    خدا جون عاشقتم

    خدا جون عاشقتم

    خدا جون فدات بشم الهی

    خدا جون اجازه بده انگشت شست پاتو ببوسم

    خدا جون اجازه بده فقط عاشق تو باشم

    خدا جون اجازه بده درک کنم این باورهای توحیدی که راجع به تو گفتم این‌ها باور واقعی من بشه

    که خداوند وهاب

    که خداوند کافیه

    که خداوند سرپرست

    که خداوند رزاقه

    که خداوند اگه گفته اگه تو یه قدم برداری من 10 قدم برای تو برمی‌دارم اگه تو داری می‌شینی فایلای سفر به دور امریکا و سریال زندگی در بهشت رو می‌بینی و این قدمو به عشق خودت برداشتی من 10 قدم برات برمی‌دارم مشتری تهرانی و من برات میارم سمت هدایت به سمت صبحونه آتیشی کنار جوی آب و من برات اوکی می‌کنم هماهنگی‌هاشو درس خوندن توی فضای بسیار بسیار لذت بخش و روحانی و معنوی رو من برات اوکی می‌کنم

    این همون ده قدم خداست ه اگه من خودم شخصاً می‌خواستم یه مسافر پیدا کنم که بره قمصر

    خودم شخصاً می‌خواستم یه نفرو پیدا کنم که گلستان غم گلستان گل 50 هکتاری داشته باشه

    خودم شخصاً می‌خواستم هماهنگ کنم با چند تا خونواده که بیان بریم تفریح و پیک نیک

    خودم شخصاً می‌خواستم یه دوستیو راضی کنم که با هم توی باغشون درس بخونیم

    کلی باید می‌دویدم

    خودشون عاشقتم هیچ حرف دیگه ندارم جز اشک شوق که تو رو بیشتر دوست داشته باشم

    خدا جون تو با من چیکار می‌کنی

    خدا جون چقدر فراوانی اینجا هست

    خدا جون دستتو می‌بوسم

    خدا جون تو چقدر عاشق منی

    درسته

    ++++++

    میدونین

    انتظار انتظار انتظار

    خیلی جهان زیباست از اونجایی که اینقدر ساده کار میکنه

    چرا ساده؟؟؟

    چون تو میری سریال میبینی و کیف میکنی

    چون تو منتظر اتفاقات قشنگی و جهان ابر و باد و مه و خورشید و فلک رو هماهنگ می‌کنه تا اتفاقای قشنگ رو سر راه تو بذاره

    به همین راحتی

    به همین سادگی

    دیگه بهتر از این چی می‌خوام من

    دیگه راحت‌تر از این چی میشه

    یه زمانایی از قانون انتظار استفاده می‌کردم نمی‌دونستم که اینجوری می‌تونه جواب بده اما الان خوشحالم بلدش شدم

    خیلی احساسم خوبه

    انگار جهان توی دست منه

    انگار دیگه فقط میتونم لذت ببرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    مصطفی شهسواری گفته:
    مدت عضویت: 813 روز

    سلام استاد عزیز ممنون برای چک لیست که انجام دادین و اینکه باید حرکت کرد نه اینکه نشست و فقط دعا کرد من از امشب تصمیم گرفتم بعد از نوشتن تعهد کد نویسیم چک لیست هم بنویسم حتی اگر اون روز کار کمی داشته باشم مرسی

    واقعا صحبتهای شما در زندگی در بهشت خیلی به آموزشهای شما در زندگی من کمک می‌کنه استاد و خانم شایسته بزرگوار

    امروز وقتی داشتم فایلی که خانم شایسته درحال تمیزکردن پرادایس بود منم هم شروع کردم به نظافت سرویس بهداشتی و اتاقم و یه نکته جالب گفتن خانم که من یجوری نظافت میکنم که هرکی میبینه فکر میکنه اون وسیله نواست منم از این درس گرفتم که تمیزتر از قبل زندگی کنم متشکرم از شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    الهام وابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1539 روز

    خدایا هرانچه که در زندگیم دارم از آن توست

    به نام خدایی که با تمام مهربانی اش منتظر نشسته

    … تا بیدار کند مرا از اشتباهات و افکار و باورهای دیروز

    …. او از هر طریقی به من کمک میکند ، بشرط اینکه گوشهایم بشنود و چشمانم ببیند …

    و من اماده ام !

    آماده ی تغییر…

    اماده ی بهتر شدن …

    مهربان تر شدن…

    عاشق تر شدن…

    خدایِ مهربانم! کمک کن امروز روز من باشد…!

    روز شادی…

    عشق ورزی…

    و خدمت گزاری…!

    باشد که پایان روز ….

    هر دو راضی باشیم از منِ امروز…!

    خدایا کمکم کن که بهتر از همیشه روی خودم کار کنم

    وعملگرااااا باشم..

    خدایا کمکم کن که در این راه درست قدم بردارم و هدایتم کن هرلحظه چه بگویم وچه ببینم ..

    خدایا جشمانم را به سمت زیبایی های بیشترررر هدایت کن…

    خدایا مرسی که هستی وهوامو داری

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: