سریال زندگی در بهشت | قسمت 119

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار محمدرضا به عنوان متن انتخابی این قسمت:
سلام .

وقت همگی بخیر.

خیلی خوشحالم الآن که دارم قسمت ۱۱۸ سریال زندگی در بهشت رُ می بینم.

خیلی خیلی ممنو ن استاد که لیست کردن کارها رُ یادمون دادید و این نرم افزار فوق العاده و انگیزه بخش رُ معرفی کردید. آخه من از یه قسمتی از صحبتهای شما برداشت اشتباه کردم؛ یعنی فکر می کردم شما اصلا برنامه هاتون رُ یاد داشت نمی کنید و بر اساس الهاماتتون در هر لحظه تصمیم می گیرید که چه کاری رُ انجام بدید یا از ادامه اش دست بردارید اما حالا متوجه شدم که باید دقت کنم و برداشت خیلی دُرُستی از صحبتهای شما داشته باشم.

این نرم افزار خیلی میتونه به من کمک کُنه برای اینکه ذهنم رُ مشغول به خاطر سپُردن کارها نکنم.

آخه وقتی به یاد داشتنن کار ها رُ به یه نرم افزار میسپُری خیالت خیلی راحت تر از اینه که به ذهنت بسپاریشون؛ و از ذهنت برای کارهایی که خوراکشه بهره میگیری مثلا تجسم .

به محض این که قسمت قبلی _که استاد این روش و نرم افزار رُ معرفی کردند رفتم دانلودش کردم اما نتونستم از اون قابلیت مربعی و تیک زدنش استفاده کنم و بی خیالش شدم و گفتم حتما اشتباه دانلود کردم.اما الآن که این فایل رُ پلی کردم و صفحهی گوشی رُ در دستان پر برکت خانم شایسته ی عزیز دیدم سریع فایل رُ استپ کردم و رفتم سراغ نرم افزار در گوشیم و یه لحظه فکر کردم که حذفش کردم اما نکرده بودم و بازش کردم و دنبال اون قسمت گشتم و چند تا از برنامه های پیش رو رُ یاد داشت کردم؛

◻ دیدن فایل قسمت ۱۱۸ سریال زندگی در بهشت.

◻ دیدن فایل جلسه ی دوم قدم سوم و نوشتن کامنت(آخه الآن روز سومه که روی جلسه دوم قدم سوم استُپ کردم و چون تعهد دادم تا فایل تصویریش رُ کامل ندیدم و براش کامنت نذاشتم جلسه ی سوم رُ دانلود نکنم .

◻ دانلود فایل جلسه ی سوم قدم سوم.

◻ دو ساعت مطالعه ی حقوق مدنی.

◻ بستن قرارداد شفته برداری و شفته ریزی با صاحب دستگاه بیل مکانیمی .

◻ گرفتن نقشه ی ساختمان از دفتر مهندسی طراحی و تائید آن از شهر داری.

◻ پی گیری روند ثبت نتیجه ی نقشه برداری از زمین در سامانه ی مربوطه.

و ….. و … و ….

خیلی خیلی چیز یاد گرفتم از این دو جلسه ی اخیر سریال .

اخه من کار ها رُ خیلی آسون نمی گرفتم.

فکر می کردم که هدف داشتن یعنی هدفهای خیلی خیلی بزرگ و شاخ ؛ آخه پسر خوب اگه همین یاد داشت ها هدف نیست پس چیه؟؟؟ اصلا آخه مگه میتونی قبل از اینکه همین هدف های کوچیک رُ تیک بزنی بری سراغ هدفهای بزرگ تر که بخواهی تیکشون بزنی؟؟؟؟

خیلی خیلی ممنونم استاد عزیزم که در کنار ما هستید.

خدایا ممنونم از اینکه در جهانی زندگی میکنیم که قوانین بدون تغییری بر ان حاکم است.

خدایا سپاسگزارم.

وایی خدای من چه ایده هایی، چه ابزاری، چه راهِ حلهایی؛فقط کافیه به تضاد بخوریم تا سفارش بدیم و برامون بفرستند در مورد پتانسیل لیفتراکی تراکتور صحبت می کنم و این تضاد ها در هر زمینه ای وجود داره دیگه. چه قدر جالب قبل از این ( یه ربع قبل) داشتم فایل روزِ چهلُ شِشُم روز شمار رُ می دیدم و از شنیدن اون شعر و کامنت نوشتن براش لذت می بردم.

خدایا صد هزار مرتبه شکرت.

وایی خدای من ، چه قدر برق میزنه این خوش رکابمون انگار نَه انگار دو بار غرق در گِل شده بوده ( البته نمیدونم که این فایل قبل از اون قسمت ضبط شده یا بعد).

وایی خدای من عاششششششششششششقتم استاد چه قدر این لحن زیبا تون رُ دوست دارم بند انگُشتی مون رُ بردن. بُردن واقعاً؟؟؟؟

وایی خدای من چه آگاهی هایی در هر زمینه؛ نمیدونستم پرنده های شماری هنگام شکار (شیرژه) بال نمیزنند.

خدایا شکرت از این همه آگاهی.

وایی خدای من چه چراغهای خُش فُرم و خوشگلی داره این خوش رکابمون. به نظر من که به غیر از سانتافه از هر خودرویی خوشگل تر میان ( شاید هم من ماشینهای شیک ندیدم هان؟؟؟؟؟؟)

خدایا صد هزار مرتبه شکرت.

خانم شایسته زود باش؛ داره با راهنما اشاره میکنه که بیا سوار شو بریم؛ خُب برو دیگه.

لیست کارها امروز با هدایت الله؛ چه عنوان زیبا و توحیدی.

خدایا صد هزار مرتبه شکرت.

وایی خدای من چه اتیشی؛آتیشی به پا کردیییییییییییییییییی.

انرژی بود دیگه ، نَه به وجود اومد نَه از بین رفت ؛ فقط از حالتی به حالت دیگه تبدیل شد ( این انرژی (کار تُن) جامد بود اما فرکانسهای ما حالتی دیگه ؛ کارتُن تبدیل شُد به گرما و خاکسستر و فرکانسهای ما تبدیل می شوند به اتفاقاتِ خوب یا بد

وایی خدای من چه انعکاس زیبایی از چراغ های خونه در آب می بینم.

خدایا صد هزار مرتبه شکرت.

وایی خدای من چه امکاناتی .چه آپشنهایی داره ایندر بازکن اتوماتیکمون. خوش به حال جوجه هاو مرغها.

آخه چه الهاماتی امروز دارم همه چی رُ ربط می دم به هم. اون از اون آتیش و انرژی این هم از این دربها که ما هم میتونیم برای ورودی هامون همچین دربهای اتوماتیک یا دستی بگذاریم که هروقت ورودی های نا مناسب رُ تشخیص داد درب رُ ببند و این رُ یا از روی احساس بد میتونه بفهمه یا از چیز دیگه ای . که درب دستی مثل اوایل کار که ما داریم روی ذهنمون کار میکنیم و با ید آگاهانه سعی کنیم ورودی های مناسب داشته باشیم و درب اتوماتیک مثل زمانی که ما روی خودمون کار کردیم و از روی عادت و تکرار زیاد نا خود آگاه به نکات مثبت توجه می کنیم و خیلی لازم نیست که برای منترل ذهن مثل اوایل کار تلاش کنیم.

خدایا صد هزار مرتبه شکرت از این همه قوانین بدون تغییرت.

وایی خدای من چه احساسی داره این تیک زدن اهداف.

وایی خدای من استادم چه با احترام و روی خوب به خانم شایسته میگه که: نَه این طور نیست که لیستمون تمام بشه هر روز و لحظه میتونه بهش اضافه شه و واقعا حواسشون بود و خوب گوش می دهند به حرفه های عزیز دلشون و از اینجاست که می فهمیم استاد همینجور بی خودی حرفی نمیزنه و اونجایی که ایده ها و صحبت های عزیز دلشون رُ تائید و تحسین می کنند واقعا قابل تحسین و درست بوده.

خدایا صد هزار مرتبه شکرت.

امید وارم در پناهِ اللهِ یکتا شاد ، سلامت، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

خدا نگهدار.

منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    486MB
    31 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

134 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سیده مینا سیدپور» در این صفحه: 1
  1. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1593 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

    وسلام به تک تک دوستانم..

    استاد جانم تواین فایل زیبا وپراز اگاهی وعشق ونور الهی، از آزادی گفتید، از اینکه چطور وچقدر دلتون میخواست ومیخواد که آزاد زندگی کنید از هر لحاظ…

    خب شما این در خواست رو دادید به جهان و کم کم شرایطش براتون مهیا شد…

    اگه بخوایم دقیق نگاه کنیم چند سال طول کشید وشما کلی تجربه و درس و کلی شرایط مختلف رو تجربه کردید والبته که کلی بهاء پرداخت کردید تا الان شکر الله چند ساله که تو پرادایس ساکن شدید و اون شرایط دلخواهتون و به سبکی که دوست داشتید دارید زندگی می کنید…

    من یه دوستی داشتم سالها پیش، اون وقت ها از قوانین اگاهی زیادی نداشتیم جفتمون، ولی هربار باهم صحبت میکردیم من میگفتم چرا نمیشه همه چیز رو باهم داشت؟؟؟!!

    وایشون میگفت: برای داشتن هرچیزی باید چیزی رو از دست بدی!!!!!!!

    باید بهاء پرداخت کنی!!!!

    ومن میگفتم خب چراااااا؟؟؟؟

    اونم میگفت:قانون جهان اینه…

    یا بارها وبارها میشنیدم که میگفتند نمیشه همه چیز رو باهم داشت تو این دنیا…..

    ومن هم صد در صد با این دیدگاه موافقم، چون تجربه بهم ثابت کرده، همین الان که زندگی شمارو نگاه میکنم می بینم شما نسبت به درکی که از حقایق جهان هستی پیدا کرده بودید درکی که از قوانین بدست آورده بودید درک این موضوع که ما روح های مفردی هستیم که اومدیم خودمون رو تجربه کنیم ونباید وابسته به ملییت و کشور و شهر وخانواده و شرایط و موقعییت ها باشیم سفر ومهاجرت رو شروع کردید وانقدر رفتید تا به اون شرایط دلخواهتون برسید بدون شک بهاء همه ی اونچه که دارید رو هم پرداخت کردید…

    که شاید بزرگترینش دوری از پدر ومادر وخانوادتون هست و…از دید دیگران.

    داشتم به این فکر میکردم که من چقدر بهاء پرداخت کردم تا الان همچین شرایط نسبتا دلخواهی برای خودم درست کنم که احساس آزادی داشته باشم؟ دیدم منم کم بهاء ندادم ، دیگه بدتر از این چی هست که خانواده آدم برگردند بگن اگه میخوای طلاق بگیری نباید بیای توی شهر خودت ونزدیک ما که همه ی فامیل بفهمند!!!

    که ما قضاوت نشیم!!

    ولی من تصمیم خودم رو گرفته بودم اگر چه ترسها منو احاطه کرده بود ولی همه چیز دست به دست هم داد که قبل طلاق خود همسرم تو رشت خونه تهیه کنه وما باهم بیایم اینجا وبه امید اینکه مثلا با دوری از شرایط زندگی قبلی و دخالتهای خانوادش شاید مشکلات روابطمون حل بشه، که از اونجایی که مشکل اصلی فرکانسهای من وایشون بود وربطی به بیرون از خودمون نداشت، مهاجرت وتغییر مکان وشرایط هم نتونست کمکی به زندگی وروابطمون بکنه و ما توی شهر خودم از هم جدا شدیم واینجوری خداوند به درخواست من برای زندگی توی شهر خودم که عاشقش هستم پاسخ داد…

    ولی خانوادم باهام قطع ارتباط کردند وتاکید کردند که اگر کسی از اقوام منو تو خیابون ویا جایی دید نگم که جدا شدم چون محیط کوچیکه و قضاوت و…..

    من 6الی 8 ماه با خانوادم وهیچکس ارتباط نداشتم وشکر خدا تو اون تایم که توافق کردم مهریه وحق وحقوقم رو ببخشم و کارهای دادگاهمون تهران توسط همسرم داشت انجام میشد،خداوند لطف کرد که تنها بشم تا روی خودم کار کنم….

    باورتون شاید نشه، توی شهری باشی که 99 درصد فامیل و آشنا وخانوادت هستند و تو منع شده باشی باهاشون ارتباط داشته باشی توشرایط بد طلاق وجدایی باشی بدون سرمایه بدون حمایت بدون کار ….ولی با بودن توی سایت دیدن وگوش دادن به فایلهای هدیه دانلودی انقدر حالم خوب بود که داشتم روی ابرهای صورتی زندگی میکردم، تمام غریبه ها انگار شده بودند خانواده ی من، باهمون مبلغ ورودی کمی که از اجاره خونه خودم میگرفتم با بهترین افراد میرفتم تورهای گردش گری، با تاکسی میرفتم از رشت تا انزلی که برم دریا قدم بزنم، ساعت ها میرفتم تو بازار رشت قدم میزدم و میرفتم به رودخونه ها وشالیزارهای نزدیک محل زندگیم یا پیاده یا با تاکسی، شاید هرکسی منو میدید میگفت این زن تنها اینجا چیکار میکنه یا دیوونه شده، برام شب وروز معنا نداشت همه چیز زیبا بود روشن بود شگفت انگیز بود مثل پرنده ای که رها شده وداره خودش رو تجربه میکنه جهان رو تجربه میکنه…..

    شاید از چشم دیگران اگر شرایطم رو میدونستند میگفتند طفلکی زندگیشو از دست داده با خانواده وفامیل که در ارتباط نیست وضعییت مالیش که نا مشخصه و هزار تا چیز منفی دیگه که از چشم ادمهای منفی وقضاوتگر هیچوقت دور نمی مونه ولی من واقعا احساس خوشبختی میکردم…

    چون تازه داشتم میفهمیدم چقدر به خودم ظلم کرده بودم، تازه متوجه شده بودم اصلا ازدواج دومم به خاطر خانوادم و حرف اطرافیان و از ترس قضاوتها وحرفهای مردم بوده و حالا از همه ی اونها دور شده بودم انگار بیدار شده بودم انگار تو یه کهکشان دیگه زندگی میکردم خدا هم بدجور بغلم کرده بود و ارتباط وصف ناپذیر وعاشقانه ای رو داشتم تجربه میکردم بعد یک عمر در به دری….

    در به دری که فقط این نیست که بی خانمان باشی، خانه به دوش باشی، بی کار باشی، بیمار باشی ، درگیر دوا دکتر ومریض خونه و دادگاه وپاسگاه و دعوا با این اون و هزار تا بدبختی دیگه باشی!!!!

    در به دری اصلی اینه که زندانی باورهای غلط واشتباه خودت باشی، زندانی ترسهات باشی، زندانی حرفهای مردم باشی…

    از چشم دیگران تو شرایط خوب وعالی مالی باشی بهترین محله ی شهر تو بهترین خونه زندگی کنی مسافرتهای داخلی وخارجیت سرجاش باشه و از خوراک وپوشاک هیچی کم نداشته باشی ولی به قول قدیمی ها نون بزنی تو خون بخوری!!!!

    من چندین سال همچین زندگی داشتم و ویترین زندگیم از بیرون قشنگ بود ولی من توی زندان بودم…..

    الانم همینه به محض اینکه یادم بره کی هستم وهدف خلقتم چی بوده ویادم بره وظیفه ی من حفظ رابطه ی خودم با خالقم هست، زندانی میشم ، زندانی حرف وحدیث مردم، زندانی قضاوتها وترسها وتردیدها، زندانی نجواهای ذهنم…

    واقعا کی میدونه بهترین در زندگی هر کسی چطور معنا میشه؟؟؟

    خیلی خوبه که آدمی بتونه همه چیز رو باهم داشته باشه، ولی خب بدون شک امکانش در این دنیا فراهم نیست، جوریکه آدم روی بودن یا موندن یا رفتن شریک عاطفیش ویا حتی بچه اش توی زندگی نمی تونه حساب باز کنه…..

    اینکه همیشه خانوادش کنارش باشند دوست ورفیقاش باشند، یه همدم و دلدار داشته باشه، حسابش پر پول باشه، شرایط کاریش همیشه اوکی باشه و….

    نه امکانش نیست همه چیز طبق خواسته ی ما پیش بره، امااااااا درک قوانین جهان هستی باعث میشه خودت رو با شرایط وفق بدی، یعنی بپذیری و با اونچه که برات بهترین هست راضی وخشنود باشی…..

    یکی مثل شما انتخابهایی داشته وپای انتخابهاش وایساده و الان این سبک زندگی دلخواهش هست…

    یکی دوست داره دقیقا توی اپارتمان ویا کوچه یا محله یا شهری زندگی کنه که خانواده و فامیل و اشناهاش باشند رفت و امدهای هر روز هر هفته ای داشته باشند تو اپارتمان زندگی کنند یا وسط یه شهر شلوغ، کارمند باشند و حقوقشون سرماه راحت بیاد به حسابشون و خیالشون راحت باشه، یکی دوست داره کسب وکار خودش رو داشته باشه وبه قول معروف آقای خودش باشه نوکر خودش، یکی دوست داره دور از خانواده وفامیل زندگی کنه ، یکی دوست نداره اصلا کشورش رو ترک کنه شهرش رو ترک کنه، ولی یکی عاشق مهاجرته…

    انقدر تنوع دیدگاه وعلایق و سلایق توی جهان ما زیاده، واتفاقا قشنگی این جهان هم به همین هست…

    ولی یه چیز باید در همه مشترک باشه و اونم داشتن احساس خوشبختی ورضایت درونی هست، داشتن احساس ارامش و شادی هست، که نشون از رضایت درونی داره….

    مثلا خواهر بزرگ من با اینکه شرایطش رو داره ولی اصلا تمایل نداره به شهرهای دیگه ایران سفر کنه وبره ببینه اصلا تو کشورش چه جاهای دیدنی داره، چه مردمانی داره، چه طبیعتی داره، سر و تهش رو میزنند از تهران پامیشن میان رشت خونه ی پدرم ومیگه من فقط عاشق شمال وشهر خودم هستم ….

    میخوام بگم چه خوبه هرکسی بشینه ببینه واقعا چه سبک زندگی رو دوست داره وبعد با کمک خداوند و همت خودش اونو خلق کنه اونو بسازه….

    البته بگما من خودم از وقتی وارد سایت شدم اینو فهمیدم وسعی کردم بهش عمل کنم با اموزه های شما و کار کرد 12 قدم توی زندگیم کاری کرد که انگار دوباره متولد شدم و یه زندگی دوباره خداوند بهم داد وگفت : گذشته هر چی بود تموم شد حالا بیا دوباره از صفر شروع کن ببینم اینبار چه میکنی؟؟.

    آزادی برای من از ذهنم شروع میشه، منیکه کلی تجربه زندگی به سبک های متفاوت را داشتم برای زندگیم….

    اینکه ذهنم آزاد باشه، ازاد وسبک بال…

    به قول شما اگه بیام فک کنم تویه جزیزه هستم که هیچکس نیست که قضاوتم کنه چطور زندگی میکنم؟؟

    چقدر ترس از قضاوت مردم باعث میشه ما نتونیم خود واقعیمون باشیم؟

    بخدا قسم که این جهان برای هر ایده وفکر وهر سبک زندگی جا و تنوع و شرایط و موقعییت داره…

    کافیه تو بخوای ببینی برای تو چی بهترینه و اونو برای خودت خلقش کنی…

    امیدوارم که هممون آزاد ورها باشیم همیشه از نجواها و فکر وخیالهای ذهنی ودرونی خودمون که اگر کنترل نشه بهشت رو برامون جهنم میکنه!!!

    خدارو صد هزار مرتبه شکر سبک زندگی شما استاد عزیزم توی این سایت زنده به لطف الله هست همیشگی ودر دسترس که بهمون یاد میده چطور بهترین ورژن خودمون رو زندگی کنیم جوریکه هم خودمون راضی باشیم وهم خدا ازمون راضی باشه..

    یعنی واقعا حس خوشبختی درونی داشته باشیم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: